11 آذر 1400

نقدی بر جریان مهاجرت و دولت ملی در جنگ جهانی اول


 نقدی بر جریان مهاجرت و دولت ملی در جنگ جهانی اول

 جنگ جهانی اول از بزرگترین فجایعی بود که ایران از زمان نخستین برخوردش با دول اروپایی با آن رویاروی میشد. این کشور به رغم بیطرفی و عدم شرکت رسمی در جنگ، همانند اغلب ممالک درگیر در آن، آسیبهای جدی دید. تمام ساختار اقتصادی و بنیان سیاسی ـ اجتماعی آن زیانهای جبرانناپذیر یافت و کشور به بیغولهای وهمناک مبدل شد. مداخلات مهار گسیخته قوای مهاجم و لشگرکشیها و تاخت و تازهای متوالی و بیامان دول متخاصم و نبردهای ایذایی مدافعان مجاهد، سرانجام جای جای کشور را به میدانهای جنگ تبدیل نمود.

کشاورزی در مقام عمدهترین منبع درآمد ثروت و اشتغال کشور به علت تبدیل زمینهای زراعی به عرصههای کارزار، تغییرات مکرر در مالکیت آنها، انهدام و به آتش کشیده شدن املاک و محصولات آنها به وسیله طرفین جنگ، جمعآوری کشاورزان و اجبار آنان به کار در طرحهای نظامی، تخریب نظامهای آبیاری و همچنین چاهها و قنوات، تحلیل رفتن نیروی کار، انبار کردن فراوردههای غذایی و یا مصرف بیرویه آنها از طرف متحدین و متفقین جهت تغذیه قوایشان و تنگناهای دیگر رو به اضمحلال نهاد. تولیدات مختصر محصولات کشاورزی، صنایع غذایی و کالاهای مورد نیاز به علت ناامنی، جنگ و گریز، هجوم راهزنان در سراسر کشور قابل توزیع نبود، درنتیجه به فقر مطلق و ورشکستگی اقتصاد ایران منتهی شد. پیامد ناگوار آن کابوس هراسانگیز قحطی، گرانی، نایابی، تنگدستی، رکود، سختی توانفرسای معیشت، شیوع بیماریهای مسری و مهلک، گرسنگی مفرط، بلایای همهگیر و مصایب جدی بود که تا سالهای متمادی ادامه یافت.

ارائه آماری که تلفات عظیم انسانی بر اثر فقر و گرسنگی را بنمایاند، به درستی ممکن نیست. اما طبق شواهد موجود این رقم تنها در تهران بالغ بر هفتاد هزار تن[1]  و در

نقاط دیگر بسی بیشتر بوده است. به گفته شاهدان در بسیاری از جاها آدمخواری رواج یافته بود.[2]  از تعداد قربانیان ناشی از جنگ اطلاع دقیقی در دست نیست. اما مطابق اسناد 

انتشار یافته، تنها بر اثر حملات روسیه و عثمانی و منازعات میان آن دو حدود سیصد هزار نفر ایرانی کشته شدهاند.[3]  اگر تعداد کسانی را که بر اثر شورشهای داخلی و

کشمکش با بریتانیا و عوامل آن یا بیماریهای واگیردار و قحطیهای ممتد به جمع قربانیان پیوستهاند، به آن بیفزاییم این رقم تا چندین برابر و احتمالا تا میلیونها تن افزایش خواهد یافت و این با حجم اندک جمعیت آن روز ایران مصیبتی بزرگ بهشمار میرفت. چه کافی است بدانیم که به دنبال قحطی عجیب سالهای 1297 و 1298خ 41 کل جمعیت مناطق شمالی ایران جان باختند.[4]

از بُعد دیگر، مسدود شدن یا تخریب راههای تجاری و مواصلاتی، گسترش ناامنی و راهزنی، سرکشی ایلات و خوانین، از همگسیختگی ملی، آشوب سیاسی، تجزیهطلبی و تمرد از حُکم حاکمیت مرکزی، کاهش شدید صادرات، کسری بودجه، ورشکستگی و اختلاس، ویرانی شهرها و نقاط آباد کشور بر اثر دست به دست گشتن مکرر آن میان دولتهای متخاصم، ارتکاب جنایتهای بزرگ، افزایش مسائل سوء اخلاقی، امحای احزاب و سازمانهای سیاسی نوشکفته و صدها پیامد دیگر از نتایج شوم این جنگ ناخواسته و هستیبرانداز بود.

هرچند که سنجش میزان هنگفت خسارات جنگ، ممکن نیست اما از بُعد سیاسی کابوس هراسناک روسیه که بهشکلی اختاپوسی در همه جنبههای حیات اجتماعی ـ اقتصادی ایران ریشه دوانده بود، رخت بربست و متعاقب انقلاب اکتبر 1917 خطر انهدام و انضمام کشور بکلی منتفی گشت. این قطعآ از تابناکترین نتایج جنگ جهانی و مشعشعترین حادثه تاریخ معاصر ملتی روبه موت بود که از سیطره امپریالیستی روسیه نجات مییافت. ایران میرفت تا با این رهآورد بزرگ دلخوش دارد اما بریتانیا فورآ با استفاده از فرصتی که در نتیجه انقلاب و عقبنشینی قوای روسیه پیش آمده بود بهعنوان سلطانی بلامنازع جای رقیب را خالی نگذاشت و طی یک جولان نظامی سراسر ایران، خصوصآ کانونهای خطر را به اشغال خویش درآورد و تا حوالی قفقاز و ماوراءالنهر پیش رفت. به امر و نهی زمامداران ایران و تعیین خطمشی برای آنان پرداخت. قرارداد 1919 را تحمیل کرد و به رغم وعدههای فراوان ایران را از شرکت در کنفرانس صلح پاریس،
جهت طرح دعاوی و اعاده حقوقش بازداشت. سالهای متمادی با در اختیار گرفتن نفت، سیاست و اقتصاد ایران به سیطره خویش تداوم بخشید.

دولت ایران بهرهبری مستوفیالممالک با ملاحظه اوضاع حاد جهانی، سیاست اصولی و منطقی بیطرفی را در مراحل آغازین جنگ به شکلی رسمی اعلام داشت و از عموم ایرانیان خواست که آن را رعایت کنند. این بهترین فرصت بود تا ایران با پرهیز از ماجراجویی به نظاره صحنه توانفرسای نبرد دشمنانش بنشیند، به بازسازی اقتصاد و نوسازی سیاسی مشغول شود و فارغ از عوارض جنگ به قدرتی قابل ملاحظه تبدیل گردد. اما جناحهای قدرتمند، صاحبنظران متنفذ و احزاب سیاسی به رغم سیاست دولت مرکزی، دیدگاههای مختلف و گاه معارض در گرایش به یکی از دو سوی جنگ را مطرح ساختند و این زمان را موقعیتی استثنایی جهت اعمال فشار هرچه بیشتر بر امپریالیستهای توسعهطلب و تجاوزکار روس و انگلیس دانستند.

مسلم بود که صرفنظر از برخی از محافظهکاران یا رجال وابسته به متفقین، طیف گسترده جامعه ایران هواداران متحدین به ویژه آلمان بود. آلمان در نظرشان تنها یار قدرتمند و خیرخواه و پرتوان برای رهایی کشور از قید انحصارگری و توسعهطلبی متفقین تلقی میگردید و این گرایشی کاملا طبیعی و بازتابی از خاطرات حقارتبار و خشونتآمیز گذشته در راه تجزیه، تضعیف و تقسیم ایران بود. لذا از سوی همه فعالان سیاسی و مذهبی افکار عمومی و گروههای اجتماعی به گونهای استوار پشتیبانی میشد. و البته تلاش گسترده دموکراتها، رهبران مذهبی، ژاندارمری و ایلات و عشایر با خیزشهای داخلی علیه منافع متفقین از یک سو و تبلیغات وسیع آلمانها با شبکه جاسوسی آن کشور و وعدههای فراوان به همراه مارکها و اسلحه آلمانها، از سوی دیگر در توسعه آن نقش داشت.

این زمینه مساعد و آرام اولیه بعدها تا سرحد منازعات قهرآمیز، قیام و طغیان آشکار علیه موجودیت و هستی متفقین در ایران بالا گرفت. در همان حال حمایت از آلمان به صورت جریانی مسلط و توانمند در عرصه سیاست و اجتماع با سرعتی فزاینده روبه گسترش داشت، چنانکه در دومین سال جنگ این تمایل سراسر کشور از شاه و دولتیان تا افراد عامی و حتی اغلب سیاستمداران بلندپایه و برجستگان محلی و نخبگان ایالات را که به شکلی سنتی از هواداران متفقین محسوب میشدند، نیز دربر گرفت. آلمانها قدرتمند و یکهتاز، صحنهگردان میدان سیاسی ایران شدند، اما بروز شایعه کودتا علیه
متفقین و انتشار خبر توافقهای دولت ایران با متحدین به صورت اعلان قریبالوقوع جنگ علیه روس و انگلیس، اولتیماتوم روسها را در اشغال نظامی تهران درپی داشت که این نیز به ماجرای انتقال پایتخت و جنبش مهاجرت و در نتیجه به تغییر معادلات سیاسی و به هم خوردن توازن قوا در ایران انجامید.

به نظر میرسد که هواداری عمومی از آلمان در این دروه پرتنش و بحرانی به یک همگرایی ملی، تشریک مساعی و وحدت سیاسی کمک کرده بود. عاملی که میتوانست در صورت تداوم و پرهیز از خشونت همچون اهرمی جهت فشار به متفقین و واداشتن آنان به عقبنشینی و کسب امتیازات بیشتر خودنمایی کند. اما واقعیتهای جامعه ایران بهویژه ضعف سیاسی، فقدان توان نظامی و آشفتگی اقتصادی از یک سو و موقعیت ژئوپلیتیک کشور از سوی دیگر نشان میداد که سیاست حفاظت از بیطرفی در عمل، اساسآ ممکن نیست[5]  زیرا که بیطرفی دولت ایران اگر با اهداف نظامی متفقین هماهنگ 

بود با استراتژی جنگی متحدین سخت تعارض داشت. گذشته از این، جامعه ایران که در طرفداری از آلمان بیتابی میکرد و به شکلی انفجارآمیز در حال خیزش علیه روس و انگلیس و به مخاطره افکندن اتباع و دارایی آنها بود، خود نمیتوانست در عمل چندان بیطرف بماند. این وضعیت درصورت بهرهبرداری درست و بموقع، حداکثر میتوانست به مثابه یک اهرم برای فشار سیاسی علیه متفقین بهکار گرفته شود نه بیش از آن، زیرا که هرگونه تجاوز از خط قرمزی که روسها و انگلیسیها برای زمامداران ایران درنظر گرفته بودند، خطر اولتیماتوم و اشغال نظامی کشور را درپی داشت، صحنهای که بارها در تاریخ معاصر ایران تکرار گشته بود و آخرین مورد آن در حین جنگ جهانی اول اتفاق افتاد که به جنبش مهاجرت منتهی گشت.

مهاجرت به عنوان واکنش مخالفتآمیز در برابر اولتیماتوم خصمانه روسها نسبت به تسخیر تهران، یک جریان سیاسی سزاوار تحسین بود و از نوعی ایستادگی در برابر خطر استیلا بر پایتخت حکایت داشت و نتیجه منطقی آن عقبنشینی متفقین، واداشتن آنها به مذاکره و کسب امتیازات سیاسی بود. این تصمیم صرفنظر از نتایج عملی آن به عنوان یک راهکار یا راهبرد در فرایند سیاستگزاریهای کشور تصمیمی مشروع و کاملا قابل
دفاع است. عموم کسانی که به این جنبش حمله بردهاند قضاوتهایشان بیشتر متکی و معطوف به پیامدها و نتایج حاصل از مهاجرت بر اوضاع ایران از جنبههای گوناگون است.

ناگفته پیداست که تداوم قیام مهاجرت منافع و حیات ملی ایران را به مخاطره افکند. عدم بازگشت مهاجران در پاسخ به دعوتهای مکرر مستوفیالممالک، درحقیقت یکی از فرصتهای جنگ جهانی اول را برای همیشه از چنگ ایران خارج ساخت. زیرا که عدم مراجعت نمایندگان، تعطیلی مجلس و مشروطه، خودکامگی یا بیدفاع ماندن دولت را در برابر فشار مضاعف متفقین درپی داشت. انحلال مجلس نیز به اضمحلال احزاب سیاسی نوظهور انجامید و کشور را در برابر تهاجمات بیامان[6]  و درعین حال توجیهپذیر

        

        

متفقین قرارداد. از این نقطهنظر ادامه مهاجرت خطایی استراتژیک بود که در جامعه سیاسی ایران شکافی عمیق انداخت و به حاکمیتی دوگانه و متضاد و درنتیجه آشوب اجتماعی و از هم گسیختگی ملی منتهی شد و متأثر از نوسانات جنگ گاه حوزههای اقتدار یکی بر دیگری میچربید. کرمانشاه و تهران محل نمایش این دو قدرت بودند. دولت موقت و حاکمیت مرکزی سراسر ایران را به همراه هواداران داخلی و خارجی، به عرصه چالشی خصمانه علیه همدیگر تبدیل کردند و به صفآرایی و رویارویی واداشتند. و همه قلمرو ایران در خرمن این آتش بنیانسوز سوخت.

اعلان جنگ به متفقین در صورتی منطقی مینمود که شرایط قرارداد مستوفیالممالک ـ پرنس رویس در اعزام قوای آلمان به ایران از خاک روسیه و تشکیل و تجهیز ارتش ملی تحقق مییافت. اما اعلان جنگ به قدرتهایی که وحشت از تهدیدشان باعث خروج از پایتخت شده است با اتکاء به چه قوا و کدام تدارکات صورت میگرفت؟

شاید اعتماد کامل و خوشباوری نسبت به آلمان که اینک به رغم پیشرویهای آغازین، در پیشبرد نقشههای جنگی با شکست یا توقف مواجه گشته بود و انتظار کمک از آن به علت بُعد مسافت یا نیاز روزافزون جنگی خود اساسآ عملی نمینمود، خطایی دیگر بود
که در آن البته احساسات به هیجان آمده ملی و وعدههای آلمان، احزاب گوناگون بهویژه دموکراتها و شخص مستوفیالممالک و بسیاری دیگر سهیم بودهاند. هرچند که به زودی معلوم شد که هدف مستوفی از نمایش مهاجرت، وارد کردن ضربهای جهت کاهش سیطره متفقین و حفاظت از منافع ملی بوده است، اما فقدان رهبری هدایتگر و آگاه به شرایط و معادلات حاکم بر جهان و همچنین فقدان برنامهریزی اصولی و از یک استراتژی جامع و فراگیر از نقایص این حرکت به حساب میآید.

برخی از محققان سعی داشتهاند تا با بیان فوائدی برای این حاکمیت دوگانه (دولت مرکزی و دولت ملی) آن را موجه جلوه دهند. آنان در توجیه خویش خصوصآ براین نکته پای فشردهاند که امکان شراکت با فاتحان جنگ در صورت غلبه هر یک از طرفین، برای ایران باقی میماند و کشور هیچگاه در ردیف مغلوبین قرار نمیگرفت. اگر متفقین پیروز میشدند، دولت مرکزی عمل مهاجران را ــ چنانکه بارها تأکید کرده بود ــ لغو و خودسرانه تلقی میکرد؛ در صورت تفوق متحدین دولت مهاجرت اعمال دولت مرکزی را به خاطر سلطهپذیری از روس و انگلیس خلاف اراده ملت میشناساند. از اینرو امکان بهرهگیری از سهم کشور در پیروزی یا در کنفرانس صلح محفوظ میماند. امری که هیچگاه تحقق نیافت و اگر هم جامه عمل میپوشید نمیتوانست حجم گسترده ویرانگریها، کشتارها و نابودی اقتصاد کشور را تلافی کند.

اما در هنگامی که سیاست بیطرفی در عمل به علت اختلافات فکری و نگرشهای متباین سیاسی در میان نخبگان کشور از یک سو و همچنین فشار روبه تزاید بیگانگان در نقض بیطرفی از سوی دیگر امکان دفاع از تمامیت ارضی و استقلال کشور را فراهم نمیساخت، واقعآ چاره چه بود؟

در سالهای جنگ نفرت و انزجار جامعه ایران از روسیه و بریتانیا بهعنوان تقسیمکنندگان ایران، یغماگران سیاسی، چپاولکنندگان اقتصادی و تاراجگران ارضی که درصدد امحای کامل آن بودند، به بالاترین حد خود رسیده بود. تهدید به اشغال پایتخت آغاز مصافی علنی و رویاروی با آن بود و امید و انتظار مشتاقانه به پیروزی شکوهمند و قریبالوقوع آلمان، ملت را به همکاری جدی با متحدین فرا میخواند و در اقیانوسی از احساسات پر شور و هیجانهای فزاینده ملی غوطهور ساخت، از همینرو نمیخواست یا نمیتوانست با دشمنان دیرینهاش سازش کند. برخوردهای کاملا احساسی و غیرعقلانی که ریشه در سوابق ناخوشایند پیشین داشت مانع از انجام هرگونه توافق با
متفقین میگردید. گذشته از این، آزادیخواهان ایران چنین میاندیشیدند که به یمن قدرت اسطورهای آلمان، جایگاه مسلط روس و انگلیس در عرصه منازعات جهانی، به شکلی شرمآور خرد و حقیر گشته است و لذا تنها راه نجات ایران، شکست متفقین در چنین جنگی است که ایران میبایست هرچند اندک سهم خویش را در آن ادا کند. بنابراین قیام مهاجرت و دولت ملی، نخستین جنبش ملی ایران علیه سلطه جابرانه و استیلای مشترک هر دو قدرت روس و انگلیس محسوب میشد که بیش از یک قرن کشور را به اسارت گرفته بودند.

در قیام مهاجرت صرف نظر از عده قلیلی که به انگیزه دریافت پول از آلمان و عثمانی یا جاسوسی و کسب مشاغل و مقامات و یا عفو جرایم گذشتهشان به آن پیوسته بودند، اغلب مهاجران پاکدلانه و عاشقانه برای رهایی کشورشان و نابودی مخاصمانش و اعتلای ایرانی آزاد، سربلند و مستقل قدم در این راه دشوار و ناهموار نهادند. و در این راه از هیچ فداکاری و جانفشانی دریغ نورزیدند. و از همه مناصب، جایگاه ممتاز سیاسی و زندگی آرام و مطمئن خویش در راه مبارزه با خصم، برای اعتلای میهن گذشتند و در این رهگذر تا سرحد ایثار، جانبازی و به قیمت در به دری، پریشانی، آوارگی و طعن و تحقیر مخالفان پیش رفتند. زیرا جامعه ایران پشتیبان آن محسوب میشد. بنابراین نیت و انگیزه مهاجران تحقق اهداف خیرخواهانه ملی بود، هرچند که در انتخاب راه تداوم آن و ابزار کار، لغزشهای جبرانناپذیری به وقوع پیوست و نتیجه و عملکرد آنان با آنچه در تعقیب آن بودند به رغم همه سختکوشی و تدابیرشان مغایرت داشت. چه همه این حرکت عجولانه در قم طرح شد و بر یک استراتژی و برنامهای که درخور حرکتی چنین عظیم و هراسناک باشد، اتکا نداشت. از این نکته نیز غفلت میشد که آلمانها به رغم تبلیغاتشان در جنگ پیروزیهای چشمگیر نیافتهاند و نخواهند یافت. البته ادامه راه در چنین شرایطی محصول یک دیدگاه سیاسی غالب از سوی عموم مهاجران بود. دیدگاهی که بعدها مُدرس در برابر حملات مخالفان به عنوان یک نظریه سیاسی در برابر نظرات مقابل، در مجلس از آن دفاع کرد. او دلایل گوناگونی اقامه نمود تا اثبات کند که اتخاذ تصمیمهای متفاوت در عالم سیاست کاملا طبیعی است. در این زمینه وی حتی خواستار تشکیل یک دادگاه ملی گردید تا در آن دلایل و انگیزههای این حرکت را برشمارد و مزایای آن را تشریح کند.

شاید نتوان کمیته دفاع ملی و دولت موقت را به خاطر دریافت کمکهای تسلیحاتی
مستشاری و تدارکاتی از آلمان مورد انتقاد قرار داد ـ روشی که برخی به آن توسل جستهاند! زیرا که دولت ملی خود را به عنوان تنها حاکمیت قانونی ایران، کشوری در ردیف سایر متحدین میدید که به متفقین اعلان جنگ داده بود. از این رو دریافت مساعدتهای اقتصادی و نظامی از آلمان در مقام قلب تپنده و کانون هدایتگر عملیات سیاسی و نظامی متحدین، کاملا طبیعی مینمود. چنانکه عثمانی نیز دریافت میکرد. بهعلاوه با فقر مفرط اجتماعی و اقتصادی ایران تدارک و تحمیل این هزینهها اعم از پول و اسلحه ممکن نبود. بنابراین دولت ملی همچون همه اعضای گروهبندی ائتلاف متفق و اتحاد مثلث از قدرت مسلط گروه خویش انتظار کمک داشت. اما از آنجا که سطح همکاری طرفین، حجم دریافت کمکها و نیز امور فرماندهی قشون، سیاست خارجی و روابط با دیگر اعضا بهطور مشخص در یک برنامه مدون تعریف نشده بود و به شکلی استراتژیک در یک قرارداد دو جانبه یا چندجانبه تصویب نشده بود، هویت و استقلال دولت ملی در نوسانی زیانبخش قرار گرفت. بدینترتیب تداعیگر خاطرات دولت مرکزی شد که سرنوشتش با مطامع و خواستههای روسیه و بریتانیا رقم میخورد، دولت ملی نیز گرفتار اعمال نفوذها و سلطهگریهای آلمان و عثمانی گشت. دولت ملی که درصدد بود از کمک امپریالیستهای استعمارگر بهعنوان ابزاری برای رهایی از قیود استثمارگران دیگر بهره جوید، از این ناحیه به شدت آسیبپذیر مینمود و راه توسعهطلبی متحدین را حتی پس از پیروزی نهایی بر متفقین (به فرض تحقق) باز میگذاشت، موضوعی که حتی از سوی برخی از مهاجران به شکل هشدار، مخالفت و مشاجره سیاسی ابراز میشد.

در حقیقت علاوه بر وجود این ضعفها، اختلافات حزبی ـ گروهی، دو دستگی و تردید در میان برخی از مهاجران، کنار نهاده شدن تعدادی از برجستگان و نخبگان این جنبش از امور اجرایی و سیاسی، تنشهای موجود در روابط با آلمان و عثمانی و همچنین کشاکش میان آن دو کشور بر سر اداره عملیات در ایران، که از آغاز وجود داشت، مانع از آن میشد که دولت ملی با مساعدتهای مالی و نظامی آلمان و قشون عثمانی بتواند کانونی مستقل و هستهای نیرومند در ولایات غربی ایجاد نماید و با استعانت از حمایتهای مردمی و ملیون جبههای قدرتمند در مصاف با روسها و انگلیسها تشکیل دهد که با شکست و عقبنشینی ارتش عثمانی مجبور به تخلیه این نواحی، آوارگی و خانهبه دوشی در قلمرو عثمانی و آلمان نباشند. این سبب میشد که اقتدار و اعتبار دولت ملی
همواره از حاکمیت یک قدرت محلی فراتر نرود و ظاهرآ در اوج قدرتش در پی عقبنشینی ارتش عثمانی، بناگزیر قلمرو حاکمیتش را تخلیه نماید و به زودی از هم بپاشد؛[7]  توانایی و جسارت مقابله با روسها را از دست بدهد و در پایان جنگ هیچ  

        

        

        

        

        

قسمت از خاک ایران در اختیارش نباشد. این الگویی از همکاری و تشریک مساعی با قدرتهای بیگانه بهشمار میرود و نقاط ضعف نمایان داشت.

از آنجا که قیام مهاجران بر ضد سیاست قدرتهایی بود که در جنگ پیروز گشتند و سپس نفوذ و سلطهشان در ایران گسترش یافت، حجم عظیمی از تبلیغات سوء و مغرضانه به سوی آنان سرازیر گشت و تهمتهای فراونی تحت عناوین جیرهخواری از بیگانه، وابستگی به اجانب، گسترش جنگ و ویرانی، انهدام و انحلال احزاب و مشروطه و دهها برچسب دیگر نصیب آنان نمود. در ادامه این تلاشها حرکت آنان تا سرحد طغیان و یاغیگری، تمرد و سرکشی در محافل گوناگون تنزل یافت. وجود برخی عناصر ناشایست در میان آنان دستاویزی برای تخطئه و تحقیر آنان قرار گرفت.

با این همه مهاجران بازگشته به مخالفت جدی با قرارداد 1919 و هر سیاست دیگر انگلیس پرداختند. این تحرکات، طبیعتآ حملات مضاعف بعد را به دنبال داشت. در هر صورت این مسائل دست به دست هم داد تا این بخش از تاریخ معاصر ایران در محاق ابهام فرو رود.

 

[1]. حلاج، حسن. تاریخ تحولات سیاسی ایران در قرون معاصر. ص .62

[2]. دنسترویل. خاطرات ژنرال دنسترویل سرکوبگر جنگل. ترجمه حسین انصاری و مقدمه علی دهباشی. تهران،نشر کتاب فروزان، 1361¡ چاپ اول، ص .150

[3]. قطبی، بهروز. اسناد جنگ اول جهانی در ایران. ص .238

[4]. کدی، نیکی آر. ریشههای انقلاب ایران. ترجمه عبدالرحیم گواهی، انتشارات قلم، تهران، 1369¡ چاپ اول،ص .130

[5]. در اینباره بنگرید به: اطاعت، جواد. ژئوپلیتیک و سیاست خارجی ایران. تهران، نشر سفیر، 1376¡ چاپاول. ص 121 تا .132

[6]. عارف که خود از شاعران مهاجر بود طی تصنیفی در اینباره سرود:حکومت موقتی چه کرد به که نشنوی گشوده شد در سرای جم به روی اجنبی به باد رفت خاک و کاخ و بارگاه خسروی...(عارف قزوینی، ابوالقاسم. کلیات دیوان عارف قزوینی. برلین، 1342¡ چاپ اول، ص 22 به بعد).

[7]. عشقی شاعری که تا پایان راه با مهاجران بود در اینباره سرود (عشقی، میرزاده. کلیات دیوان عشقی. بهتصحیح علیاکبر سلیمی، تهران، انتشارات سپهر، 1320¡ چاپ اول، ص 91¡ گزیده تعدادی از ابیات یکقصیده بلند) :گشتیم ما مهاجر و بدبخت و در به در گردون به ما نمود نهایت ستمگری یک سوی تیغ روس رسیده است تا کرند با آن رسوم وحشی و آیین بربری یک سو به خانقین کشیده است انگلیستیغی که دارد آهنش آب فروری هرچند کافی است پی رفع این دو تیغ تنها نظامالسلطنه با تیغ حیدری لیک او هم آزمود که دشمن هزارهااز ما فزونتر است اگر نیک بشمری


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران