11 شهریور 1400

او نابغه، نخبه، آرام و غیر جناحی بود...


محمد محبوبی

او نابغه، نخبه، آرام و غیر جناحی بود...

 علی‌اکبر رنجبر کرمانی یکی از انسان‌های ویژه و ممتازی بود که در این عمر سی و چند ساله دیده‌ام. جدی، کم‌حرف، آرام و در عین حال، نخبه، پیشتاز، غیرجناحی و "نابغه". جمع اضدادی که شخصیت خاصی را در او ساخته بود.

 کم‌حرف بود؛ و مهم‌تر از آن، "انا رجل گو" نبود. هیچ کس از او درباره مبارزات قبل انقلاب در سن نوجوانی و زندان رفتن سال ۵۷ نشنیده بود، کمتر کسی می‌دانست عضو شاخه دانشجویی حزب جمهوری اسلامی بود و شاید هیچ‌کس نمی‌دانست مترجم هیات مذاکرات مک‌فارلین بوده...
 نخبه بود؛ نخبه که چه عرض کنم، نابغه بود. پیش از انقلاب در رشته تاسیسات و راه ساختمان دانشگاه آریامهر پذیرفته شد. بنیاد علوی پیشنهاد بورس و اعزامش به آمریکا را داد ولی نرفت. به سه زبان انگلیسی، عربی و فرانسوی مسلط بود و از هر سه زبان ترجمه داشت. مهم‌تر از همه، به اذعان دوست و دشمن، تسلطی حیرت‌انگیز به تاریخ (ایران، جهان اسلام و غرب)، علوم سیاسی، فرهنگ، هنر، ادبیات و... داشت. مدخل‌نویسی و ویراستاری دانشنامه بزرگ اسلامی و ترجمه و ویراستاری دانشنامه صهیونیسم گواه آن است.
 پیشتاز بود. تعارف که نداریم، هوش و استعداد زیادش او را اذیت می‌کرد. خودش سرعت زیادی داشت و سرعت پایین بقیه او را آزار می‌داد. ظاهر جدی و آرامی داشت، ولی واضح بود که از درون بی‌قرار است.
 بهترین یا شاید بدترین ویژگی او، غیرجناحی بودنش بود. به هیچ دسته و گروه و جناحی وابستگی نداشت و شاید حتی یک گام فراتر، با جناح‌بازی و باندبازی ضدیت داشت. از میرحسین موسوی متنفر بود، اما نه به‌خاطر گرایش سیاسی، بلکه از جهت مبانی اندیشه‌ای. از آن طرف، اصول‌گرا هم نبود. مبانی فکری اشخاص برایش اصالت داشت.
 مجموع این سه عامل ("نبوغ حیرت‌انگیز"، "آوانگارد بودن" و "غیرجناحی بودن") او را به معنای دقیق کلمه "رنج‌بر" کرده بود. حکایت استاد رنجبر کرمانی، حکایت نابغه‌ای است که اغلب نخبگان حکومتی آنچنان که باید، قدرش را ندانستند؛ حکایت سیمرغی که می‌توانست مرغ‌ها را به قله قاف ببرد، اما کارش به دوستی با کلاغ‌های تخارستان کشید؛ حکایت ژنرالی که از شدت ناامیدی از فتوحات شرق و غرب، مشق میدان صبحگاه می‌کرد. حکایت استاد رنجبر کرمانی، حکایت آن بیت مشهور شفیعی کدکنی است:
باید بچشد عذاب تنهایی را/ مردی که ز عصر خود فراتر باشد