13 مرداد 1399

تلاش سرمایه‌های جهان وطنی برای راه‌یابی به ایران در دوران مشروطه


 تلاش سرمایه‌های جهان وطنی برای راه‌یابی به ایران در دوران مشروطه

 بحران مالی، دولت ایران را از پای افکنده بود، وقتی روس و انگلیس آشکارا شرایطی را برای استقراض تعیین کردند که در حکم شروط استعماری بود، ایران تلاش کرد تا شاید از منابع خصوصی پول فراهم آورد. در دسامبر 1909 سر جورج بارکلی وزیرمختار بریتانیا در تهران اطلاع داد دو تن به نامهای جوزف وولف[1] و مستر آسبرن[2] وارد ایران شده‌اند. معلوم شد وولف به منظور مسائل مالی، با ایران وارد مذاکره شده و پیشنهاد کرده است وامی به دولت ایران اعطا کند، مشروط بر آنکه وثیقه آن سهام ایران در شرکت نفت انگلیس و ایران باشد.[3] این تقاضا فوق‌العاده مهم بود: در آن زمان یک شرکت بزرگ چشم‌ طمع به سهام نفت ایران دوخته بود و آن ‌هم کمپانی رویال داچ شل بود. در حقیقت سرمایه‌داران یهودی وقت را غنیمت شمرده و برای مشارکت در شرکت نفت انگلیس و ایران به تکاپو افتاده بودند.

موضوع وقتی اهمیت زایدالوصفی یافت که وولف به شرکت ساموئل و شرکا[4] در لندن تلگراف کرد تا برای پرداخت وام به دولت ایران اقدام کند.‌ خاندان ساموئل در زمره نامدارترین صهیونیست‌های انگلیس بودند که سهمی عظیم در کمپانی شل و شرکت نفت باکو داشتند. ساموئل و شریکش والتر لوی[5] که در بسیاری از ممالک آسیایی دارای منافعی سرشار بودند، می‌خواستند ابتدا از سرمایه‌گذاری خود مطمئن شود. برای این منظور تلاش کرد تا حمایت دولت انگلیس را جلب کنند. ساموئل که در زمره‌ بزرگترین سهامداران سندیکای بین‌المللی شرقی[6]- مؤسسه عظیم مالی که در کشورهای شرق سرمایه‌گذاری می‌کرد و سهامداران آن یهودی بودند- به حساب می‌آمد با وزارت خارجه بریتانیا وارد گفتگو شد. نزاعی عجیب بین دیپلمات‌ها و سرمایه‌داران در گرفت. سر ادوارد گری به محض اطلاع از قضیه، از نیکولسون خواست موضوع تلاش یهودیان برای پرداخت وام به ایران را در نزد روس‌ها علنی کند و بخواهد دولتین یک زبان ایران را از گرفتن آن وام منع کنند. بارکلی برای حفظ منافع دولتش که عمده‌ترین آن شرکت نفت بود، مقامات کشور را از عواقب معامله با وولف و شرکایش ‌آگاه کرد و قاطعانه گفت دولت انگلیس نمی‌تواند بپذیرد که ایران منابعش را در ازای دریافت وام از مؤسسات خصوصی به گرو گذارد.[7]

وزیر امور خارجه انگلیس، ساموئل را آگاه کرد که دولتین در مورد اعطای وام از طرف او به ایران مخالف هستند. اما وولف اطلاع داد دو گروه مالی آماده شده‌اند که علی‌رغم میل وزارت خارجه انگلیس در قالب شرکت بازرگانی به اوضاع مالی ایران کمک کنند. در مقابل دولتین روس و انگلیس، ایران را تهدید کردند اگر از منابع خصوصی وام تهیه کند، آنها هر عملی را برای حفاظت از منافع خود لازم و ضروری خواهند شمرد. نواب وزیر وقت امور خارجه ایران که طرفدار اخذ وام از منابع خصوصی بود و از استقراض دولت ایران از یهودیان حمایت می‌کرد، استدلال نمود تصمیم دولتین مغایر با استقلال و آزادی ایران است که در پرتو مشروطه به دست آمده است.[8] روس و انگلیس روز بعد یادداشت وزیر خارجه را برگرداندند، یعنی حتی ادعای او را در مورد استقلال ایران نادیده گرفتند. بالاخره وولف و شرکا در برابر دولتین ناموفق ماندند و ناکام به لندن مراجعت کردند.

متعاقب این امر اولتیماتوم انگلیس برای لشکرکشی به جنوب ایران باعث استعفای نواب از وزارت امور خارجه شد. حسینقلی‌خان نواب، پیش از استعفایی که به قول نورمن، معاون وزارت خارجه انگلیس، ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر بود، دست به مهم‌ترین اقدام دوره وزارت خود زد. در اواخر دسامبر 1910 وی به علیقلی‌خان نبیل‌الدوله کاردار سفارت ایران در واشنگتن دستور داد تا با مقامات آمریکایی به منظور استخدام عده‌ای مستشار برای خزانه‌داری ایران گفتگو کند. وزیر خارجه آمریکا فیلندر چیس ناکس[9] با انگلیسی‌ها مشورت کرد و آنها مخالفتی ابراز نکردند. با این وصف دولت آمریکا خود را از مذاکراتی که درباره شرایط استخدام مستشاران در جریان بود کنار کشید.[10]

می‌دانیم مستشاری که به ایران اعزام شد مورگان شوستر بود که با نمایندگان کمپانی سلیگمن روابط صمیمانه‌ای داشت. نمایندگان کمپانی سلیگمن در قلهک اقامت داشتند و شوستر را به میهمانی شام دعوت می‌کردند. در برخی از جلسات اینها بارکلی و پاکلوسکی وزرای مختار انگلیس و روسیه هم حضور می‌یافتند. در یکی از آن جلسات سخن از چهار میلیون لیره قرضه به میان ‌آمد که قرار بود سلیگمن به ایران پرداخت کند. شوستر حتی وقتی سخن از ناامنی راه‌های جنوب به میان‌ آمد گله کرد که چرا سفارت انگلیس نمی‌گذارد استوکس با او همکاری کند و اینکه چرا انگلیس با روسیه علیه او همداستان است. وی ادامه داد با توجه به اینکه سیاست‌های روس و انگلیس خلاف ترقی ایران است، اگر در بخش غربی ایران امتیازاتی به دولت آلمان داده شود، بسیار مناسب خواهد بود. بارکلی از این کنایه مرعوب و در عین حال خشمگین شد، به‌ گونه‌ای که شوستر سخن خود را تغییر داد و بحث را مسکوت گذاشت.[11]  شوستر حامی منافع سرمایه‌های فراملیتی در ایران بود و در این راستا حتی از تهدید انگلیس ابایی نداشت.

مه 1910 کمپانی برادران سلیگمن[12] به وزارت خارجه‌ انگلستان اطلاع داد حاضر به اعطای وامی به دولت ایران است. تنها چیزی که آنها انتظار داشتند این بود که دولت انگلیس از آنها حمایت کند. از سوی دولت بریتانیا اطلاع داده شد هیچ قراردادی اگر موافقت روسیه را در پی نداشته باشد، مورد تصویب قرار نخواهد گرفت. در اکتبر آن سال دولت ایران رسماً از برادران سلیگمن تقاضای 000/200/1 لیره وام کرد. سلیگمن هم مثل وولف و ساموئل با دیپلماسی پیچیده‌ای مواجه شد که قصد داشت با حفظ رضایت روسیه منافع بریتانیا را در منطقه حفظ کند.

بانک شاهنشاهی قبل از این آزمون خود را داده بود و در حقیقت ابزار اجرایی سیاست دولت انگلیس تلقی می‌شد، پس خطر کردن در سیاست خارجی بی‌فایده بود. اعطای وام توسط بانک، هم مانع از سوء‌ظن روس‌ها می‌شد و هم اینکه باعث پیشرفت دیپلماسی انگلیس در ایران می‌گردید. بنابراین، در 8 مه 1911 از طریق بانک شاهی وامی به ارزش 000/250/1 لیره با بهره 5 درصد در اختیار ایران قرار دادند و گمرک‌های ایران وثیقه آن وام آن شد.[13] 

برخلاف تصور رایج، روابط شوستر و سفارت روسیه خیلی هم نامناسب نبود. مثلاً وقتی شوستر می‌خواست از کمپانی سلیگمن چهار میلیون لیره وام دریافت کند، وزیرمختار روسیه را در جریان امر قرار داد و رونوشت تقاضای خود را از کمپانی مزبور برای او ارسال کرد و خواستار همراهی دولت روسیه و نفوذ شخصی پاکلوسکی وزیرمختار روسیه برای انجام این امر شد. در مسئله ‌استخدام استوکس هم وزیرمختار روسیه در جریان قرار گرفته بود. شوستر ضمن ارسال یک نامه یادآوری کرد هر روز که در اعلام نتیجه مذاکرات دولت روسیه در این زمینه تعویق انجام گیرد، کار او مشکل‌تر می‌شود. پاکلوسکی سه روز بعد پاسخ داد هنوز در موضوع استخدام استوکس خبری از دولت متبوع خود دریافت نکرده است. اعلام شد شاید علت، خارج شدن امپراتور از پایتخت باشد. شوستر می‌خواست استوکس را استخدام کند،‌ به ‌طوری که با منافع دولتین در مناطق نفوذشان منافات نداشته باشد، لیکن روسیه در نهایت با این موضوع مخالفت ورزید.

حتی پس از اینکه شوستر از تهران خارج شد، نه روز پس از عاشورای خونین تبریز، پاکلوسکی این نامه را برای او ارسال کرد:

دهم ژانویه 1912 (مطابق نوزدهم محرم 1330)، شخصی است. مستر شوستر عزیزم، از مراسله مهربانانه‌ای که خیلی‌ مؤثر واقع شد کمال تشکر حاصل گشت... همواره از تجدید ملاقات شخصی بسیار پسندیده و دلنشین شما در آینده مسرور خواهم بود... با تقدیم بهترین آرزوی خوشی سفر شما مستر شوستر عزیزم، دوست بسیار صادق شما.[14]

پس از شکست روسیه از ژاپن، سیاست انگلستان جلوگیری از تضعیف بیشتر روسیه و تقویت آن کشور در برابر خطر آلمان بود.

معاهده 1907 روسیه و انگلیس در چهارچوب این استراتژی تحقق پذیرفت. سر ادوارد گری که مبتکر اتحاد با روسیه علیه آلمان بود، امیدوار بود به وسیله انعقاد معاهده مزبور، جانشینی لایق برای لرد لنسدوان باشد که به همین استراتژی اعتقاد داشت. این معاهده تا حدی تنازع دو قدرت را در ایران حل کرد. زمانی که اتحاد مثلث در شرف انجام بود، آلمانی‌ها بهتر درک کردند ریشه این همه جوش و خروش انگلیسی‌ها با آنها مرتبط است، یعنی سیاست اروپایی انگلیس حل مسئله آلمان بود. آلمان بیشتر در عثمانی تکاپو می‌کرد و هدف عمده‌اش به دست آوردن امتیاز راه‌‌آهن بود. درست در اوج تکاپوی این کشور در آسیا، امپراتور روس در پوتسدام با امپراتور آلمان دیدار کرد و نتیجه آن هم معاهده پوتسدام بود. در دوازدهم محرم 1329 مطابق با چهاردهم ژانویه 1911 بارون مارشال فون بیبرشتاین[15] دیپلمات با‌هوش آلمانی مقیم استانبول اعلام کرد معاهده روس و آلمان صرفاً مربوط به کشیدن راه‌آهن ایران و اتصال آن به راه‌آهن عثمانی است. طبق عهد‌نامه مزبور دو دولت از اتحاد با هر قدرت ثالثی که قصد آغاز جنگ علیه دیگری را داشت، اجتناب می‌ورزیدند. آلمان پذیرفت ایالات شمالی ایران حوزه نفوذ روسیه است و روسیه حق دارد در آن منطقه راه‌آهن احداث کند. قرار شد سرمایه آلمانی در شمال ایران جنبه حمایت از روش سیاسی روسیه در ایران داشته باشد. اتصال تهران به خانقین در سرحد عثمانی نیز باید با سرمایه مشترک و نظارت روسیه انجام می‌گرفت.

از طرفی روسیه منافع تجاری آلمان را در منطقه نفوذ خود به رسمیت می‌شناخت و حمایت سیاسی خود را از احداث راه‌آهن بغداد به خانقین اعلام نمود. امتیاز احداث راه‌آهن از بغداد تا خانقین و از آنجا به تهران در انحصار دولت آلمان بود و روس‌ها وعده دادند، این خطوط به راه‌آهن شمال که توسط آنها احداث خواهد شد، متصل گردد.

سرمایه‌داران متنفذ روسیه تلاش کردند یک شرکت بین‌المللی برای احداث خطوط راه‌آهن ایران به وجود آورند. این راه باید از قفقاز تا بلوچستان ایران امتداد می‌یافت. قرار بود سرمایه این شرکت از روسیه، فرانسه، انگلیس و سایر کشورها تأمین شود. احتمال داشت از آلمان‌ها هم برای مشارکت در این طرح دعوت به عمل آورند. قرار شد یک هیأت مدیره تشکیل شود تا ابتدا امتیاز مربوطه را از ایران اخذ کنند و سپس شرکت بین‌المللی را تأسیس نمایند. اگر این راه احداث می‌شد طول مدت مسافرت از لندن به بمبئی، به یک هفته کاهش می‌یافت.

راه‌آهن جدید از باکو آغاز می‌گردید و از آنجا به رشت، تهران، کرمان، بلوچستان و نوشکی منتهی می‌شد. خطوطی که در مناطق تحت نفوذ روس و انگلیس بود، زیر نظارت همان دولت‌ها قرار می‌گرفت. راه‌آهن سراسری توسط شرکت بین‌المللی احداث می‌شد و زیر نظر همان شرکت قرار می‌گرفت. طول خط راه‌‌آهن در ایران حدود یکهزاروصد مایل می‌شد و تمام مسیر لندن- بمبئی 5700 مایل تخمین زده می‌شد. خرج سفر از طریق این خط 20 درصد کمتر از راه‌های دیگر بود. این راه‌ سریع‌ترین و کوتاهترین راه انتقال کالاهای تجاری از لندن به بمبئی بود، پس بسیار سود‌آور تشخیص داده می‌شد.[16] یکی از وکلای دومای روسیه که «برای تحصیل مساعدت و همراهی فرق مالیه انگلیس در مسئله کشیدن راه‌آهن قفقاز از داخل ایران به بلوچستان، [و سپس] مسافرت به لندن نموده‌ بود»، در مراجعت نسبت به مساعدت‌های انگلیسی‌ها ابراز رضایت کرد.[17]

اما در مقام عمل طرح احداث راه‌آهن ایران با مشکلات زیادی مواجه بود و پیش‌بینی می‌شد هرگز عملی نخواهد گردید. فرانسه از مشارکت در این طرح سر باز زد، زیرا برای خود منفعتی نمی‌دید. سرمایه‌داران فرانسوی حاضر به خطر کردن در این منطقه‌ خاص نبودند و به روسیه اعتماد نداشتند. در لندن هم طرح روسیه با عدم استقبال مواجه گردید. پنداشته می‌شد راه‌آهن ایران به جای منفعت برای انگلیس و هند، به موقعیت بریتانیا در هندوستان صدمه خواهد زد. به دلیل خودداری انگلیس و فرانسه از همکاری، طرح روسیه با شکست مواجه شد، زیرا روسیه نمی‌توانست با منابع و وسایل خود به این اقدام مبادرت ورزد. از نقطه نظر سیاسی، انگلیسی‌‌ها معتقد بودند طرح مزبور تمام ایران را به منطقه نفوذ روسیه مبدل خواهد کرد، مضافاً اینکه این طرح نفوذ نسبی انگلیس را در آسیای میانه نابود می‌کند. مدیر امور شرقی وزارت خارجه روسیه، اعلام کرد فعلاً باید در انتظار خاتمه راه‌آهن بغداد ماند، تا آن هنگام اوضاع ایران بهتر مشخص خواهد شد، یعنی طرح راه‌آهن روسیه برای ایران فعلاً بر روی کاغذ باقی ماند.[18]

مهم‌ترین دلیل عدم اعتماد فرانسه و انگلیس به روسیه، اظهارات صدر اعظم آلمان در رایشتاگ، مجلس ملی آلمان بود. طبق اظهارات او ائتلافی بین روسیه و آلمان بر سر مسائل ایران حاصل شده بود، این امر افکار عمومی را در فرانسه به هیجان آورد. مطبوعات محافظه‌کار انگلیس این تفاهم را که به کلی علیه منافع آنها بود با سوء‌ظن تعقیب می‌کردند. پال‌مال گازت از «تنهایی انگلیس» بحثی به میان آورد. طبق این مقاله اتحاد آلمان و روسیه معادلات قدرت را در تهران به هم می‌زد و روسیه را در مقام و موقعیت بهتری قرار می‌داد. در صورت اتحاد روسیه و آلمان، انگلیس در آینده اقتصادی ایران نمی‌توانست سهمی داشته باشد و حتی قرارداد 1907 عملاً لغو می‌شد. ائتلاف دو قدرت بزرگ خطر دیگری هم داشت و آن تهدید هندوستان بود. مهم نبود خطر دور یا نزدیک بود؛ مهم این بود که خطر احساس می‌شد. انگلیسی‌ها می‌خواستند روسیه قرارداد 1907 را محترم شمارد و بواسطه مذاکرات و عهدنامه‌هایی که بدون اطلاع انگلیس با سایر ممالک منعقد می‌کند، آن را متزلزل نکند. در همین زمینه سفیر انگلیس در سن پترزبورگ باید به روسیه شدیداً اعتراض می‌کرد.[19]

وزیر خارجه روسیه در ملاقاتی با خبرنگار «نوویه ورمیا» اظهار داشت بین روسیه و آلمان در موضوع ایران توافق‌هایی به عمل آمده است. منافع روسیه در شمال ایران از طرف آلمان تأیید شد و قیصر آلمان فقط به رعایت سیاست درهای باز اقتصادی اصرار نمود و درخواست کرد راه‌آهن ایران به خط بغداد اتصال پیدا کند. قرار بود خط آهن ایران؛ کاله- بندری در شمال غربی فرانسه که از مراکز اقتصادی اروپا محسوب می‌شد- را به کلکته مربوط نماید و با این حساب یک راه‌آهن چهار هزار کیلومتری را تحت نفوذ روسیه درمی‌آورد. به همین دلیل بود که روس‌ها می‌خواستند هر چه زودتر کار خود را در ساختن این مسیر آغاز نمایند. اما یک مسئله مهم در این بین وجود داشت. تا این ایام تجارت روسیه در شمال و غرب ایران انحصاری شده بود و عرضه دیگر کالاهای بیگانه با مشکلاتی مواجه بود. اگر راه بغداد تا خانقین به ایران امتداد می‌یافت، باب مناسبات اقتصادی با آلمان با کمال سهولت گسترده می‌شد، و این تنها چیزی بود که آلمان‌ها طلب می‌کردند. مطبوعات روسیه رقابت‌های آتی را بین دو کشور اروپایی مدنظر قرار می‌دادند و دولت خود را به حزم و احتیاط دعوت می‌کردند. در همین حال مطبوعات آلمان از اهمیت راه تبریز، بایزید، ارزروم و طرابوزان بحث می‌کردند. این راه تجاری، در زمانی که اقتصاد ایران در معرض نابودی قرار داشت، توجهات را به خود جلب می‌کرد. مدیر امور شرقی وزارت امور خارجه روسیه که با امپراتور به پوتسدام رفته بود، اعلام کرده بود راهی که از تبریز به طرابوزان امتداد یابد برای آناتولی شمالی اهمیت زیادی دارد. روزنامه روسکویه اسلووو از قول او خاطرنشان کرد از آنجایی که احداث یک خط آهن در نزدیک حدود قفقاز حائز اهمیت زیادی برای روسیه است، و روسیه نمی‌تواند فقط در برابر آن تماشاچی باشد، خط آهن دیگری را که به جنوب امتداد یابد پیشنهاد می‌کرد. از زمانی که روسیه دو بندر تجاری باطوم و پوتی در گرجستان واقع در سواحل دریای سیاه را توسعه داده و راه‌آهن باکو- تفلیس- دریای سیاه را تکمیل کرد، تجارت آناتولی و مخصوصاً ترانزیت تجاری آن را دچار تنزل نمود.

تا سی ‌سال پیش بندر طرابوزان اهمیت درجه نخست اقتصادی داشت، اما تا آن زمان به درجه چهارم و پنجم رسیده بود. پیش بینی می‌شد در آینده‌ای نزدیک این بندر از تجاری بودن خواهد افتاد. این مهم راه تاریخی تجاری تبریز- طرابوزان را در معرض تهدید قرار می‌داد، در حالی‌که این راه در قرون وسطی محور تجارت شرق و غرب بود. پس از کشف آمریکا و راه هندوستان، تجارت شرق و متعاقباً اهمیت راه مذکور رو به تنزل گذاشت. با این وصف تا چندی پیش این راه برای روابط تجاری اروپا و ایران اهمیت بسیار زیادی داشت. بعد از جنگ روسیه و عثمانی که دو بندر باطوم و پوتی به دست روسیه افتاد و خط آهن ماورای قفقاز احداث شد، دیگر ترانزیت تجاری آناتولی هم کاملاً محو گردید. اگر تجارت آناتولی هنوز حیات و رمقی داشت به واسطه موقعیت مناسب ارزروم بود، این شهر در مسیر تبریز به طرابوزان قرار داشت و کاروان‌های تجاری در آنجا گرد می‌آمدند. اگر طرابوزان موقعیت خود را مستحکم می‌کرد و در آن راه‌آهن احداث می‌شد، باز هم همان اهمیت سابق را پیدا می‌نمود.

برای فعال نگه ‌داشتن طرابوزان باید برای ارزروم هم، کاری می‌شد، زیرا روسیه سعی می‌کرد تجارت ایران و آناتولی را همواره در دست خود داشته باشد. در باطوم امکانات اقتصادی مهمی تدارک دیده شده و کمیسیون مختلطی در تفلیس ایجاد شده بود که پیشنهاد کرد راه‌آهن قفقاز تا تبریز و ارز‌روم کشیده شود. دومای دولتی روسیه تصویب کرد اعتبارات لازم برای امتداد راه‌آهن تا «ساری قامش» در حدود عثمانی در نظر گرفته شود، نیز برای احداث راه‌آهن جلفا به تبریز اعتباراتی تخصیص داده شد. از طرف دیگر راه ولادی قفقاز - تفلیس به ‌رغم مصارف بسیاری که داشت تا چند سال دیگر خاتمه می‌یافت.

روسیه تلاش داشت از این طریق راه خود را به جنوب بگشاید. این پیشرفت، عثمانی و آسیای غربی را هم مورد تهدید قرار می‌داد. در این حال اروپا در جستجوی وسایل و تمهیداتی برای حفاظت از استقلال ایران در برابر روسیه بود و برای این مقصد قابل اعتمادترین راه را خط آهن تبریز- طرابوزان می‌دانست. محافل غربی معتقد بودند یادداشت‌های تهدید‌آمیز و میتینگ دادن هیچکدام راه‌حل مناسبی برای ایران نیست. ایران فقط در سایه آزادی اقتصادی می‌تواند از چنگال روسیه خارج شود. اگر ایران از نظر اقتصادی از روسیه مستقل می‌شد، استقلال سیاسی آن هم محفوظ می‌ماند. راه تبریز- طرابوزان، حتی با نادیده گرفتن راه بغداد- تهران بیشتر از کلیه راه‌های دیگر برای اقتصاد ایران اهمیت داشت، زیرا یگانه ایالتی که همیشه مورد تهدید روسیه قرار می‌گرفت، آذربایجان بود.[20]

در سال 1908، مدت قراردادهایی که طبق آنها روس و انگلیس توافق کرده بودند، از احداث خط آهن در ایران اجتناب کنند، خاتمه یافت. آنچه باعث می‌شد انگلیسی‌ها بیشتر از گذشته به طرح راه‌آهن اقبال نشان دهند یکی تکان‌های شدید ناشی از قرارداد 1907 و دیگری وحشت از احداث خط‌آهن توسط آلمان در عراق عرب و غرب ایران بود. بنا بود راه‌آهن ایران از بنادر مختلف خلیج فارس عبور کند و سپس یزد را به نوشکی یا کراچی متصل نماید.

از دوره سلطنت ناصر‌الدین‌شاه در مورد کیفیت خط آهن ایران در مجلس عوام بحث شده بود. کمیته منتخب این مجلس معتقد بود راه آهن باید به گونه‌ای باشد که بتواند با کشتی‌هایی که از هندوستان به مقصد بصره در رفت و آمد بودند، ارتباط برقرار کند. آنها با امتداد راه‌آهن ایران به مرزهای هند به شدت مخالفت می‌کردند. در دورة مشروطه هم مأمورین انگلیسی‌ در ایران، اصرار می‌ورزیدند راه‌آهن مزبور باید از کارون آغاز شود. به این ترتیب خط‌آهن ایران با خطوط کشتیرانی لینچ و از آنجا با کشتی‌های اعزامی از هند می‌شد. وزیرمختار انگلیس برای عملی ساختن منظور خود خط آهن خرمشهر به خرم‌آباد را مطرح نمود. این راه از همدان عبور می‌کرد، یعنی جایی که چهل درصد صادرات انگلیس به ایران از آنجا به نقاط مختلف کشور ارسال می‌گردید. خط تجاری همدان مستقیماً با بغداد در ارتباط بود؛ یعنی نقطه‌ای که یکی از مراکز مالی ساسون‌ها محسوب می‌شد. اهمیت دیگر این راه خنثی ساختن عملیات احداث راه‌آهن توسط آلمان‌ها بود.

در همین ایام مدیرعامل شرکت نفت انگلیس و ایران وارد ماجرا شد. او پیشنهاد کرد راهی از اهواز به تهران کشیده شود که در مسیر آن شهرهای شوشتر، دزفول، بروجرد، کرمانشاه، همدان، اراک و اصفهان قرار گیرند. محاسبات نشان می‌داد هزینه این خط بیشتر از دو تا سه میلیون لیره نمی‌شد. برای احداث راه‌آهن مزبور، سندیکایی تشکیل شد. کمپانی لینچ، شرکت نفت انگلیس و ایران و بانک شاهنشاهی اعضای این سندیکا بودند؛[21] یعنی دقیقاً گروههای مالی‌ای که بر شاهرگهای حیات اقتصادی کشور مسلط بودند. قرار بود صاحبان امتیاز به شکلی انحصاری تا شعاع پنجاه کیلومتری اطراف خط حمل و نقل را در اختیار داشته باشند؛ از حقوق گمرکی معاف باشند؛ بتوانند به هر میزان که می‌خواهند زمین تهیه کنند و البته هزینه مساحت کردن آن را دولت ایران بپردازد.[22] این طرح هرگز اجرا نشد، زیرا در همین اوضاع و احوال قرارداد پوتسدام منعقد شد و انگلیس برای اینکه روسیه را از خود خشنود سازد، سیاست یکی به نعل یکی به میخ را در پیش گرفت. از طرف دیگر اندکی بعد جنگ اول جهانی در‌گرفت و بعد از جنگ هم انگلیس مسئولیت‌هایی را در بستن راه نفوذ حکومت بلشویکی در شمال ایران و قفقاز بر عهده گرفت. آن زمان مصادف با حوادث کودتای رضاخان و تحولات بعدی بود. رضاخان بعد از رسیدن به سلطنت طرح راه‌آهن مزبور را به انجام رسانید.

از همان عصر مشروطه یکی از مأموریت‌های آرنولد ویلسون، از مدیران شرکت نفت انگلیس و ایران، آن بود که تحقیق کند آیا امکان احداث خط آهن در جنوب ایران وجود دارد یا خیر؟ تا دوره مشروطه راههای ایران اتومبیل‌رو نبود و کمپانی برادران لینچ همیشه متجاوز از نهصد رأس قاطر برای حمل و نقل در اختیار داشت. طبق دستور حکومت هند، او باید امکان احداث خط‌آهن از خرمشهر یا خورموسی به بروجرد و همدان را بررسی می‌کرد و اینکه اگر امکان احداث این خط وجود دارد هزینه‌‌های لازم چقدر خواهد بود؟ او حدود یک ماه کلیه اسناد و اوراق و نقشه‌هایی را که قبلاً راجع به این موضوع تهیه شده بود مطالعه کرد؛ سر پرسی کاکس هم توضیحات لازم را می‌داد و او را نسبت به جریان واقعی امور آشنا می‌کرد. کاکس بارها لزوم احداث راه‌آهن را به مقامات مافوق گزارش کرده بود؛ وزارت خارجه بریتانیا هم با این امر موافق بود، اما دولت به دلایلی صلاح نمی‌دانست طرح را با نمایندگان مجلس عوام در میان گذارد.[23] ویلسون در لرستان هم پیرامون مأموریت خود تحقیق کرد. او نوشت قرار است راه‌آهن سرتاسری ایران از خلیج فارس به دریای خزر کشیده شود.[24] تحقیقات او در خورموسی هم سه روز متوالی طول کشید و به این نتیجه رسید اگر قرار باشد روزی در ایران راه‌آهن سراسری ایجاد گردد، خورموسی مناسب‌ترین منتهی‌الیه این خط خواهد بود؛ زیرا خاک ایران را به خلیج فارس متصل می‌کند.[25] همان‌طور که بالاتر گفتیم انگلیسی‌ها بلافاصله برای احداث خط‌آهن یک سندیکا تشکیل دادند. سندیکای راه‌آهن ایران، طبق گزارش چارلز گرینوی مدیر شرکت نفت انگلیس و ایران مشتمل بر اعضای زیر بود:

1. از طرف گروه شرکت نفت انگلیس و ایران: لرد استراتکونا، د.گ دارسی، چارلز گرینوی و تعدادی دیگر.

2. از طرف بانک شاهی و شرکت لینچ: توماس جکسون، تامسون، گوردون و ه‍. ب. لینچ.

3. از سوی شرکت کشتی‌رانی هند - انگلیس: و.آ. بیوکانان و شرکاء، نیز لرد اینچوکیپ.

4. از طرف تراست سرمایه‌گذاری و امنیت عمومی انگلیس: ت. ب. باورینگ، ب. ویلیامسون و شرکا.

گروه خصوصی دیگری موسوم به ویتمن پیرسون که لرد کاودری، کلارندون ‌هاید و شرکا در آن به چشم می‌خوردند هم از دیگر اعضای هیأت مدیره بودند. بیشترین تعداد اعضای این سندیکا از آنِ شرکت نفت بود که به جز افراد ذکر شده کسانی مثل ج. ت. کارجیل، تاربت فلمینگ، سی. و. دالاس، فرانک استریک، و. ر. و. آدامسون در آن دیده می‌شدند.[26] قرار بود سرمایه این راه از طریق گرو گذاشتن عواید دولتی ایران تأمین گردد، البته گفته شده بود عواید راه‌آهن هم ضامن اجرای قرارداد است؛ لیکن راه‌آهنی که هنوز احداث نشده بود، چگونه می‌توانست درآمد داشته باشد؟ جالب اینکه حتی خط سیر راه‌آهن ایران هم ترسیم شده بود. در سندیکایی که حتی یک ایرانی هم در آن حضور نداشت، یک تصمیم مهم اقتصادی و سیاسی گرفته شده بود که صراحتاً گفته می‌شد منافع تجارتی انگلیس در آن مدنظر قرار گرفته است؛ اما سندیکا می‌خواست هزینه اجرای آن را از مردمی بگیرد که روز‌بروز فقیرتر می‌شدند. این همه در دوره مشروطه روی می‌داد و احزاب سرگرم زدوخورد و فحاشی به هم بودند و در این باب بحث می‌کردند که آیا شرایط ایران هم مثل انگلیس است که در آن احزاب کارگر، لیبرال و محافظه‌کار وجود دارد یا خیر! در حالی که انگلیسی‌ها و شرکای غربی دنیای سرمایه‌داری، ایران را غارت می‌کردند و هر روز برنامه جدیدی برای نقض استقلال کشور در دستور کار خود قرار می‌دادند، رجال سیاسی ایران سرگرم دعواهای جاهلانه و بی‌مورد خود بودند؛ مصالح ملی جلوی پای منافع شخصی و فردی قربانی شده بود.

اعضای سندیکا پیش‌بینی می‌کردند تنها منبع مهم درآمد ایران، یعنی مازاد درآمدهای گمرک که بعد از کسر بدهی بابت وامهای گذشته عاید دولت ایران می‌شد، تکافوی این طرح عظیم را نخواهد داد؛ اما پیشنهاد می‌کردند دولت ایران مالیات‌های جدید وضع کند یا اینکه خزانه‌داری ایران منابع درآمدی جدیدی برای این منظور پیدا نماید.

سرمایه‌داران غرب و بالاخص انگلیس تمایلی به سرمایه‌گذاری در بیابان‌های ایران نداشتند. مطبوعات اروپا هر روز این نکته را مطرح می‌کردند که در ایران به شکل عمیق ناامنی سیاسی وجود دارد و هیچ تضمینی برای آینده سرمایه‌گذاری موجود نیست. به همین جهت پیشنهاد شده بود اوراق قرضه منتشر شود تا از این طریق سرمایه اولیه احداث راه‌آهن تأمین گردد.[27] سندیکا به شکلی خودخواسته راه‌آهن ایران را «دولتی» عنوان کرد؛ در حالی‌ که آنها به طرف ایرانی به دلیل تمایل دولت این کشور برای نظارت بر خطوط آهن ایراد می‌گرفتند! سرمایه‌سالاران بیگانه می‌خواستند با پول مردم فقیر ایران و با مالیات ستانی مضاعف از مردمی که به قوت لایموت محتاج بودند، هزینه‌های احداث راه‌آهن سراسری خود را تأمین نمایند.

 


[1]. Joseph Woolf.

[2]. Mr. Osborn.

[3]. Barclay to Grey, No. 36, Very Confidential, Tehran, March 15/1910, F.O. 371/954.

[4]. Samuel and Co.

[5]. Walter Levy.

[6]. International Oriental Syndicate.

[7]. Barclay to Persian Government, No. 43, Enclosure No.1, Tehran, March 24/1910, F.O. 371/954.

[8]. Hussein Kulikhan Nawab to Sir. G. Barclay, September 3/1910, Enclosure No. 1. in: Barclay to Grey, No. 169, September 6/1910, F.O. 371/954.

[9]. Philander Chase Knox.

[10]. روس و انگلیس در ایران، ص559.

[11]. اختناق ایران، صص175- 174.

[12]. Seligman Brothers.

[13]. Imperial Bank of Persia to Foreign Office, London, June 1/1911, Ibid.

[14]. اختناق ایران، ص475.

[15]. Baron Marshal von Bieberstein.

[16]. ایران نو، سال دوم، ش41، پنج‌شنبه 5 ذی‌حجه 1328، 8 دسامبر 1910، «راه‌آهن ایران یا راه جدید هندوستان».

[17]. پیشین، ص4.

[18]. پیشین، «روس و آلمان در باره ایران».

[19]. پیشین، همان مقاله.

[20]. ایران نو، سال دوم، ش53، یکشنبه 23 ذی‌حجه 1328 ق. 25 دسامبر 1910، «راه‌آهن در ایران».

[21]. Anglo- Persian oil Corporation to Foreign Affairs, August 10/1911; F.O 371/1186

[22]. Greenway to Foreign Affairs ;August 11/1911; Ibid.

[23]. سفرنامه ویلسون، ص172.

[24]. پیشین، ص160.

[25]. پیشین، ص144.

[26]. تاریخ اقتصادی ایران، ص293.

[27]. Greenway to Foreign Affairs ;July 15/1911; Ibid.


برگرفته از کتاب بحران مشروطیت در ایران نوشته دکتر حسین آبادیان منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی