فقط یک بار سرم را کلاه بگذار.../ استادان تقلب؛ ویتنام، عراق، افغانستان، لیبی و حالا سوریه
هنری جیمز، تحلیلگر رسانهای در who what why سوابق مشخصی از دروغپردازیهای آمریکاییها در به راه انداختن جنگ در دنیا ارائه میدهد. بهاعتقاد او سوابق آمریکا و رسانههایشان بهقدری تاریک و تیره است که حرف زدن از تنبیه اسد واقعی نیست.
آمریکاییها و دیگران سرگرم بحث بر سر این موضوع هستند که آیا تهاجم به سوریه بهدلیل ادعای استفاده از تسلیحات شیمیایی، میتواند قابل توجیه باشد؟ ولی این بحثها بدون در نظر گرفتن سابقه طولانی اطلاعات غلط ارائهشده توسط ایالات متحده، برای کوبیدن بر طبل حمایت از جنگ در کشورهای دیگر، کامل نخواهد بود.
بهطور حتم، با قطعنامه سازمان ملل که هشت ماه به سوریه فرصت داده است تا تسلیحات شیمیایی خود را از بین ببرد، درخواستهای از سوی واشنگتن برای تهاجم نظامی به نیروهای اسد، خاموش شده است. ولی دولت اوباما، حق حمله نظامی را در صورت عدم توجه سوریه به ضربالاجل برای خود محفوظ نگاه داشته است که، همانطور که اشاره نمودهایم، از لحاظ رعایت استانداردها مضحک است زیرا بر این اساس و بهلحاظ منطقی، خود ایالات متحده باید برای نابودی ذخایر تسلیحاتی خود نیز اقدام نماید.
با این حال نکته اصلی، منطق پیچیده این حمله است، بهعنوان یک فرض در نظر گرفته میشود که بشار اسد، رییسجمهور سوریه، دستور داده است تا در تاریخ 21 آگوست [30 مرداد]، حومه دمشق با گاز سارین بمباران شود. در حالی که هیچ اختلاف نظری در زمینه استفاده قطعی از تسلیحات شیمیایی در آن روز وجود ندارد، ولی اینکه بهطور دقیق چهکسی مرتکب این عمل شده است، همچنان یک سؤال بزرگ به شمار میآید. عجله واشنگتن برای قضاوت و بهتبع آن آغاز جنگ بابت چنین اتهامات بیاساسی، ما را به وجود خشمی حقیقیتر رهنمون میسازد که در این ماجرا نقش بازی میکند.
داستان پلیسی؟
آخرین گزارش سازمان ملل در مورد بمباران 21 آگوست بهطور گسترده به گزارشهای رسمی آمریکاییها بهعنوان «مدرک» استفاده اسد از تسلیحات شیمیایی استناد میکند ولی نویسندگان آن گزارش هرگونه تعیین قطعی گناهکار فاجعه مذکور را انکار میکنند. همان طور که خود آنان در وبسایت سازمان ملل اینگونه تصریح میکنند:
«در پاسخ به سؤالات، دبیرکل [سازمان ملل] گفت تیم دکتر سلشتروم (Sellström) قادر بوده است بیطرفانه تعیین نماید که سارین در مقیاسی بهنسبت وسیع مورد استفاده قرار گرفته است. وظیفه این تیم بود که تعیین نماید که آیا از این تسلیحات استفاده شده است یا خیر و اگر پاسخ مثبت است، مقدار استفاده به چه میزان بوده است. تعیین طرف استفاده کننده در حیطه وظایف آنان نبوده است».
او گفت: «این به دیگران مربوط میشود که موضوع را پیگیری نموده و مسئول این جنایات را تعیین نمایند. ممکن است همه ما نظر خودمان را در این ماجرا داشته باشیم ولی من بهروشنی میگویم که این یک جنایت بزرگ است و افراد مسئول در آن باید در سریعترین زمان ممکن به دست عدالت سپرده شوند».
برای درک این که چه اتفاقی میتواند رخ داده باشد، باید اندکی دقیقتر به ماجرا نگریست. هم به شواهدی که دال بر ارتباط اسد با حملات شیمیایی دارد و هم به سابقه مشخص آمریکا در دست به ماشه بودن، زمانی که قصد توجیه برای حمله نظامی علیه دشمنان تشخیص داده شده را داشته باشد و یا زمانی که برنامههای ژئوپلیتیکی و منافع اقتصادی ناگفته نقش بهسزایی در مسائل دارند.
چهکسی مجرم است؟
آسوشیتدپرس، بزرگترین سازمان جمعآوری خبر دنیا، پشتوانه روشنی برای ادعاهای دولت درباره استفاده دولت سوریه از تسلیحات شیمیایی نمییابد: «آنچه گمشده اسناد در اختیار عموم است، مدرک مستقیم و قطعی بهجای شواهد تصادفی و حاشیهای است که دلالت بر دخالت حکومت داشته باشد».
در کنار تضادهای مشخص در ادعاهای مطرحشده توسط مقامات آمریکایی، سیستم اطلاعاتی آلمان بیان نمود که حملات بهدستور رییسجمهور اسد انجام نشده است. این نتیجهگیری بر اساس رصد ارتباطات حکومتی صورت پذیرفت (آلمان عضو پیمان ناتو است و یکی از متحدان وفادار ایالات متحده است).
گروهی از منتقدین که از متخصصان اطلاعاتی سابق هستند، در نامهای سرگشاده خطاب به اوباما، ضمن هشدار در مورد «استفاده مجدد از روشهای قدیمی که بارها برای مسائل مشابه دیده شده است»، تردیدهایی جدی درباره مسئولیت حکومت اسد در استفاده از تسلیحات شیمیایی در حملات اخیر بیان نمودند. آنها مینویسند:
«حجم زیادی از مدارک رو به فزونی از منابع متعدد در خاورمیانه وجود دارد (عمده آنها نیز وابسته به اوپوزیسیون سوریه و حامیان آنها هستند) که یک مورد اتفاقی جدی را ارائه میکنند که نشان میدهند حوادث شیمیایی رخداده در 21 آگوست، یک حرکت تحریکآمیز از پیش برنامهریزی شده بود که توسط اوپوزیسیون سوریه و حامیان سعودی و ترکیهای آنها انجام پذیرفت. هدف، تهیه نوعی از حوادث بوده است که ایالات متحده را برای ورود به جنگ ترغیب نماید».
این گروه که از این پس در این مقاله به آنها «متخصصین کهنهکار اطلاعاتی برای سلامت عقل» (VIPS) اطلاق خواهد شد، یک پرسش آشکار را به نمایش میگذارند: ?cui bono (عبارتی لاتین بهمعنی چهکسی سود میبرد؟). آنها اشاره میکنند که حکومت اسد با استفاده از تسلیحات شیمیایی در جنگی که پیشتر در حال پیروزیهای متعدد در آن بوده است، هیچ چیزی به دست نمیآورد.
همچنین مهم است توجه نماییم که اسد میدانست انجام یک حمله شیمیایی بهمثابه خودکشی است. او مانند هر کسی که کوچکترین توجهی به اوضاع دارد، از هشدار ایالات متحده مبنی بر این که هر حمله شیمیایی از سوی حکومت به مداخله نظامی آنها، آگاهی دارد. او بهخوبی میداند که انجام یک عملیات شیمیایی یک توجیه به دست ایالات متحده میدهد که آزادانه به شورشیانی بپیوندد که در حال جنگ برای براندازی او هستند.
و اگر اسد مجرم باشد؟
تنها تعیین مقصر نیست که ارزش تأمل نمودن را دارد. فارغ از این که اثبات شود که اسد از تسلیحات شیمیایی استفاده نموده است یا خیر، بهیقین از لحاظ اخلاقی و با توجه به یک سیاست منسجم و یکپارچه، پایه و اساس «تنبیه نمودن» اسد نمایان نیست.
سابقه بسیار بد خود ایالات متحده آمریکا در بهکارگیری تسلیحات شیمیایی را در نظر بگیرید؛ ایالات متحده از آنها (تسلیحات شیمیایی) در ویتنام استفاده نموده است. آنها دارای بزرگترین ذخایر تسلیحات شیمیایی در جهان هستند و طبق اسناد CIA که بهتازگی از طبقهبندی حفاظتی خارج شدند، ثابت شد که آنها به عراقیها در هدف قرار دادن نیروهای ایرانی با گازهای سمی حین جنگ ایران و عراق در سال 1988، یاری نمودهاند.
بهعلاوه تجاوز، بدون وضع تحریمهای سازمان ملل، به کشوری که هیچگونه تهدید قریب الوقوعی به شمار نمیآید، توسط سازمان ملل بهعنوان نهایت جنایت جنگی به شمار میآید: جنایت علیه صلح.
شروع یک دژا وو (حالت پیشدیده در فرازمان) از ابتدا
یکی دیگر از دلایلی که احتیاط را ضروری میسازد، سابقه دولت آمریکا در ساختن توجیه برای راهاندازی جنگ است. دهها نمونه به ذهن میآید که از لحاظ بههنگام بودن و متناسب بودن با شرایط امروز، مفید هستند. این تنها بخشی از آن است:
حادثه خلیج تونکین بهطور گسترده به وقوع یک جنگ تمامعیار از سوی آمریکا در اندونزی مرتبط است. شب چهارم اکتبر سال 1984 میلادی، به مادوکس (Maddox) ناوشکن نیروی دریایی ایالات متحده پیام فرستاده شد که تحت حمله شناورهای پرتاب کننده اژدر مربوط به نیروهای ویتنام شمالی قرار گرفته است. در تاریکی شب و در دریای عمیق، مادوکس بهطور گسترده شروع به آتش نمودن علیه اهداف مشکوکی نمود که تنها توسط رادار و تماسهای سونار و بدون هیچگونه دید بصری، تشخیص داده شده بودند.
با این که مادوکس هیچ آسیبی ندید ولی رییسجمهور جانسون بهطور اضطراری روی آنتنها رفت و درباره «حمله بیدلیل» توسط نیروهای ویتنامی به ناو آمریکایی در آبهای بینالمللی به مردم اطلاعرسانی نمود.
بلافاصله پس از آن، جانسون هیچ مشکلی برای متقاعد نمودن کنگره برای تصویب «قطعنامه خلیج تونکین» نداشت. این قطعنامه به رییسجمهور کارت سفید (اختیار تام) را برای طرحریزی جنگ ویتنام داد، بدون آن که خبری از اعلان رسمی جنگ باشد و این تبدیل به یک سابقه تضعیف کننده قانون اساسی برای استفاده رؤسای جمهور بعدی شد.
اسکانکها، لولوها، سگهای خاموش و ماهیان پرنده
آیا این تنها یک اشتباه کوچک بود؟ یک تاریخچه داخلی NSA، با عنوان «اسکانکها، لولوها، سگهای خاموش و ماهیان پرنده»، که بهتازگی از طبقهبندی حفاظتی خارج شده است، بیان میکند:
«… این ساده نیست که داستانی متفاوت از آنچه در واقعیت رخ داده است، مطرح شود. حقیقت این است که در آن شب هیچ حملهای رخ نداده بود [تأکید متن اصلی]».
حتی مشکلآفرینتر این که تحقیقات بعدی نشان داد که نیروی دریایی، سیستم اطلاعاتی مستقر و دولت جانسون همه میدانستند که تهاجم ادعایی یک دروغ حسابشده و بخشی از یک استراتژی عامدانه برای توجیه یک درگیری گسترده است. در حقیقت، CIA تیراندازی در سواحل ویتنام شمالی را رهبری نمود و مادوکس بهطور بحثبرانگیزی بسیار نزدیک به ساحل، یعنی در آبهای ویتنام شمالی، مشغول به حرکت بوده است.
هنگامی که قایقهای گشتی ویتنام شمالی سر رسیدند، ابتدا این مادوکس بود که به آنها شلیک نمود. از اساس این یک مورد تهاجم از سوی ویتنامیها نبود. بااینحال، این داستانپردازی تبدیل به توجیهی برای راهاندازی جنگی شد که هزینه آن جان 58220 آمریکایی و بیش از یک میلیون ویتنامی بود. بهعلاوه چند ده هزار لائوسی و کامبوجی نیز در همه طرفهای درگیری زخمی شدند.
جنگ با عراق؛ قسمت اول
پس از آن تعدادی جنگ کوچک بر اساس دروغهای بزرگ به راه افتاد: حمله به گرانادا، حمله به پاناما و جنگ با واسطه در نیکاراگوئه از این جمله هستند. ولی فاجعه ویتنام، بسیاری از آمریکاییها را به مخالفین راهاندازی جنگهای در مقیاس وسیع در خارج از کشور تبدیل نموده بود تا اینکه در سال 1990، مردم ایالات متحده به حمایت از یک جنگ بزرگ دیگر، این بار در ارتباط با تهاجم صدام به کشور غنی از نفت کویت، برخاستند.
طبق معمول به آمریکاییها یک داستان عاری از پیشزمینهای از آنچه قرار بود رخ دهد، نشان داده شد. داستانی که در آن هیچ اشارهای به پشت صحنه دیپلماتیک فریب صدام نشد که در آن او تشویق شده بود که گمان ببرد که یورش نظامی او به کویت با مخالفتی از سوی آمریکا مواجه نخواهد شد. و این داستان سادهانگارانه سیاه و سفید از لحاظ عاطفی و بهکمک تصاویر اجساد کودکان پررنگ شدند. عمده این تبلیغات و پروپاگاندای برای جنگ به جنگ جهانی اول و پیش از آن بازمیگردد.
صدام کودککش
نیره، دختر جوان کویتی را که پیش از کنگره شهادت داد، به یاد میآورید؟ او گفت که دیده است که سربازان عراقی به بیمارستانی که او در آن کار میکرده است، حمله کرده، نوزادان تازه متولدشده را از درون دستگاههای نگهداری خارج و آنها را روی زمین سرد رها کردهاند تا بمیرند.
تمام اینها یک تقلب استادانه بود. بلافاصله پس از آن که جنگ تمام شد، یک مقاله در نیویورکتایمز ترفند ظالمانهای را که در آن مردم آمریکا بهوسیله دولت خود با بیپروایی به بازی گرفته شدند، فاش ساخت. مشخص شد که نیره یک دختر کویتی معمولی نبوده است بلکه او دختر سفیر کویت در ایالات متحده آمریکا بود و شهادت او در مورد کشتار کودکان زودرس «توسط شرکت بزرگ روابط عمومی هیل اند نولتن (Hill & Knowlton) و بهنفع مشتری خود، یک نهاد با پشتیبانی کویتیها یعنی «شهروندان برای کویت آزاد» تنظیم گردیده بود که در نهایت کنگره را برای مداخله نظامی تحت فشار قرار داد». بهعبارتی این «جنایت» هرگز رخ نداده بود.
جنگ با عراق؛ قسمت دوم
بعدها ثابت شد که کمپین روابط عمومی جهت ترغیب «آمریکاییها» برای «متوقف ساختن» تهاجم صدام به کویت، تنها یک دستگرمی بود.
در مرتبه بعد، دسیسه احساسی دولت شامل بازه روزافزونی از خطرات وحشتناک بود. جرج دبلیو.بوش طی یک سخنرانی در مجمعی با حضور نمایندگان کنگره، درباره خطر بالقوه صدام بهدلیل ذخایر گسترده تسلیحات شیمیایی و احتمال ساخت بمب هستهای توسط او هشدار داد. مدرک ادعای آخر این بود که عراقیها قرار بوده است که از نیجر «کیک زرد» اورانیوم خریداری نمایند (چیزی که چندان مهم نبود، زیرا حتی اگر درست باشد، سالها کار میبرد که از سنگ اکسید اورانیوم خام کیک زرد تولید گردد و پالایش کافی آن برای رسیدن به سطح مورد نیاز خلوص برای ساخت بمب کارامد پروسهای طولانی است).
انگار این کافی نبود، چرا که صدام بهدروغ بهعنوان یکی از مرتبطین القاعده نشان داده شد.
تسلیحات کشتار جمعی باید یک جایی همین اطراف باشد …
ازآنجایی که عموم مردم خیلی دیر متوجه قضایا میشوند، هیچ نوع تسلیحات کشتار جمعی و یا تسلیحات اتمی در عراق وجود نداشت. یک کمیته اطلاعاتی از سنا پس از سالها بررسی، ارزیابی اطلاعاتی پیش از جنگ، مربوط به تسلیحات کشتار جمعی را «بیاساس، متناقض و حتی غیرموجود» توصیف نمود.
دولت بوش نهتنها «اسناد اطلاعاتی مربوط به مالکیت صدام بر تسلیحات شیمیایی/ بیولوژکی را برای فریب مردم دستکاری نمود»، بلکه آشکار گردید که آنها پیش از دولت بوش اطلاع داشتند که عراقیها هرگز سعی نکردهاند که از نیجر کیک زرد تهیه نمایند. نامههای بوش بهقصد فریب مردم و بهعنوان مدرک، کپی و نشر شده بودند.
همچنین در بررسی پنتاگون پس از جنگ، دروغ دولت بوش در مورد صدام را بهطور کامل رد نمود و بیان داشت که او هیچ ارتباطی با القاعده نداشته است.
هنگامی که دروغهای دهشتناک و این احتمال که اینها عمدی بوده است، بهشکل دردناکی برای همه آشکار شد، جرج بوش با ذکر یک لطیفه درباره آن در مهمانی شام خبرنگاران در کاخ سفید، با این مسئله برخورد نمود. ارتش رسانهای کاخ سفید بابت این که باید آنجا بنشیند و کاری از دستش برنیاید، در وضعیت نامناسبی قرار گرفت. زیرا آن لطیفه انتقادی ضمنی به خبرنگاران خودی بهخاطر نقش شرمآورشان در پیشبرد دروغهای جنگ اذهان عمومی وابسته به دولت بود.
جودیث میلر؛ یک برنده واقعی جایزه
و سپس جودیث میلر؛ یک خبرنگار برنده جایزه پولیتزر از نیویورکتایمز که مجموعهای از مقالات را در سالهای 2001 تا اوایل 2003 به چاپ رساند و در آن یکنفس در مورد تسلیحات شیمیایی و هستهای ادعایی عراق هشدار داد. بیشتر داستانهای مورد اشاره او، بر پایه اطلاعات به دست آمده از احمد قلبی است که یک محکوم به اختلاس از کنگره ملی عراق، نهادی اپوزیسیون با پشتیبانی CIA، میباشد.
میلر پس از مقالهای که تعیین کرد که گزارشهای او آمیخته از غلط و سادهلوحانه است، نیویورکتایمز را ترک نمود. برای اطلاع بیشتر از زندگی حرفهای، به اینجا بروید و برای جزییات بیشتر، این مقاله از راس بیکر، سردبیر هوواتوای (whowhatwhy.com) را ببینید که اندکی پس از تهاجم عراق در The Nation نشر یافت.
یکبار سرم را کلاه بگذار …
مانند «گازهای غیرسمی» که آمریکا روی سر مردم ویتنام انداخت، دروغگویی و اطلاعات غلط همچنان صاحب قدرت هستند. بهخلاف آنکه پنتاگون خودش قاطعانه هرگونه ارتباط میان صدام و القاعده را رد نمود، یک مطالعه در سال 2011 در دانشگاه مریلند نشان داد که هشت سال بعد، حدود 38 درصد مردم آمریکا هنوز باور داشتند که ایالات متحده «شواهد قطعی در عراق یافته بود که نشان میدادند که صدام بهطور نزدیکی با سازمان تروریستی القاعده در حال همکاری بوده است».
مطالعاتی شبیه به این نشان میدهند که چگونه اطلاعات دروغ که از طریق مقامات صاحب قدرت تزریق شده و بهشکلی غیرمنتقدانه بهوسیله رسانههای تنبل گزارش میشوند، بهطور مکرر برای فریب آمریکاییها بهجهت پشتیبانی از مداخلههای نظامی گسترده در سرزمینهای دوردست و بهدلیلی که آنها (مردم) چیزی از آن را نمیدانند، مورد استفاده قرار گرفته است.
این سابقه فریبکاری محاسبهشده و مستمر بهتنهایی برای تضمین پرسشگری جدی در مورد مناقشههای جاری مربوط به اعمال فشار برای «تنبیه» سوریه، بهعنوان بخشی از اصول ادعایی و برخی مفاهیم که بهطور مبهمی بهعنوان «امنیت ملی» تعریف میشود، کافی است.
البته همواره داستانهای بیشتری نیز وجود دارد و بهطور حتم این موردی که در ارتباط با سوریه است، همان چیزی است که پیشتر در مورد لیبی هم وجود داشت. هر ابرقدرتی که پا به خاورمیانه میگذارد، بدون شک در جریان پیشزمینه رقابت برای کسب منابع طبیعی مانند نفت قرار داشته است. حمله اصلی به افغانستان برای بیرون راندن اسامه بنلادن پس از ماجرای 11/9 [یازده سپتامبر] میتواند یک استثنا برای این قاعده باشد، اگر چه آنجا نیز دلایلی، از جمله همان داستان قبلی در مورد منابع معدنی آن کشور، برای تردید پیدا میشود.
هزینه اقتصادی بیش از یک دهه جنگ مستمر در خاورمیانه، تریلیونها دلار و تلفات انسانی آن، بدون احتساب میلیونها زخمی و افراد دارای نقص عضو، هزاران کشته آمریکایی و دهها هزار افغان، عراقی، پاکستانی، سوری و یمنی است. هر دوی این حقایق بینهایت چشمگیر و خلاف وجدان انسانی هستند.
در مطلبی که گاهی به آلبرت اینشتین نسبت داده میشود، نادانی انجام مکرر یک عمل واحد و همواره چشمانتظار نتایج متفاوت بودن توصیف میشود. ورود آمریکا به یک جنگ فاجعهبار دیگر بر پایه شواهد بهشدت مورد تردید، بهطور دقیق با این تعریف مطابقت دارد.
تسنیم