چگونگی قیام پانزده خرداد


عطالله باباپور


چند روز پیش از عاشورا، امام خمینی در جلسه‏ای با مراجع و علمای قم پیشنهاد کرد تا در روز عاشورا هر یک از آنان برای مردم و عزاداران حسینی در مدرسه فیضیه سخنرانی  کرده و از مظالم و جنایات رژیم پرده بردارند. در آن جلسه همه از این پیشنهاد استقبال کردند، به همین دلیل وعاظ نیز در تهران و بسیاری از شهرستان‏ها این خبر را به اطلاع مردم رساندند و به دنبال آن شور و غلیانی  در میان مردم به وجود آمد و ده‏ها هزار نفر از مردم تهران و سایر شهرها برای استماع سخنان تاریخی مراجع تقلید و علما در روز عاشورا به قم آمدند.
رژیم نیز برای منصرف ساختن مراجع و علمای قم از ایراد سخنرانی، تعدادی از روحانی نمایان به ظاهر خیر و مال‏اندیش را نزد آنان فرستاد تا ایشان را از آن کار باز دارند و سرانجام توانستند با خطرناک توصیف کردن اوضاع، بعضی را از آن کار باز دارند ولی جرات نیافتند که با امام دیدار کنند. روز عاشورا فرا رسید. آیت‏الله شریعتمداری صبح آن روز در منزل خود که مجلس سوگواری برقرار بود، در حضور صدها نفر از مردم حاضر سخنرانی کرد. او شایعه ارتباط مراجع با عبدالناصر و دریافت کمک‏های مادی از وی را تکذیب و از روزنامه‏ها که نقطه نظرات مراجع را درج نمی‏کنند انتقاد نمود و از رخنه عوامل اسرائیل (بهائی‏ها) در ارکان مملکت و به سربازی بردن طلاب و دیگر اقدامات دولت ابراز تاسف کرد. وی همچنین اظهار داشت: مخالفتی با دولت نداریم و این دولت است که خود را با روحانیت درگیر نموده است. نوک تیز حملات آیت‏الله شریعتمداری متوجه دولت و مطبوعات بود و هیچ‏گونه انتقادی از اقدامات سرکوب‏گرانه شاه و روابط گسترده رژیم وی با اسرائیل ننمود.
رژیم که مطمئن بود امام در صورت ایراد سخنرانی، حملات تندی به شاه خواهد کرد تلاش فراوان نمود تا ایشان را از ایراد سخنرانی منصرف سازد. از این رو پیش از ظهر روز عاشورا در حالی که امام در مجلس سوگواری منزل خود و در میان جمع‏ عزاداران  حضور داشت یکی از مقامات ارشد ساواک از طرف شاه نزد امام آمد و گفت: «از طرف اعلیحضرت مامورم به شما ابلاغ نمایم اگر امروز بخواهید در مدرسه فیضیه سخنرانی نمایید کماندوها را به مدرسه می‏ریزیم و آنجا را به آتش و خون می‏کشیم». امام هم در پاسخ فرمود: «ما هم به کماندوهای خود دستور می‏دهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تادیب نمایند». همچنین امام پیشنهاد همکاری مخالفان سیاسی رژیم شاه را قاطعانه رد کرد و امکان هر گونه بهره‏برداری سوء توسط آنان و یا رژیم را سلب نمود. آیت‏الله شریعتمداری نیز سعی کرد تا امام را از رفتن به فیضیه و انتقاد نمودن از شاه منصرف سازد که با بی‏اعتنایی امام مواجه شد.
ساعت حدود 6 بعدازظهر عاشورای (1342) مصادف با 13 خرداد آن سال امام به طرف مدرسه فیضیه رهسپار شد تا سخنان تاریخی  خود را در اجتماع گروه زیادی از مردم قم و روحانیون و هیات‏های عزادار که از تهران و سایر شهرستان‏ها به قم آمده و مشتاقانه و بی‏صبرانه منتظر شنیدن سخنرانی امام بودند، ایراد نماید. در طول راه منزل تا مدرسه فیضیه و نیز صحن مدارس فیضیه و دارالشفا، صحن بزرگ حضرت معصومه (س) و صحن مسجد اعظم و پشت بام‏ها و نیز میدان آستانه مملو از جمعیت بود. تعداد جمعیت را دویست هزار نفر تخمین می‏زدند که تا آن زمان بی‏نظیر بود. برخی نیز که احتمال وقوع درگیری و تیراندازی ماموران نظامی با مردم را می‏دادند وصیت نموده و از خانه‏های خود خارج شدند و برخی نیز به سلاح‏های سرد و بعضا گرم مسلح بودند و برخی دیگر در نقاط حساس مدرسه فیضیه سنگر گرفتند و آماده مقابله با هر گونه حمله ماموران رژیم شدند. یک موتور برق قوی نیز حاضر بود تا در صورت قطع برق توسط  ماموران، بلافاصله مورد استفاده قرار گیرد. دوازده بلندگو در مدرسه فیضیه، مسجد اعظم، صحن حضرت معصومه (س) و میدان آستانه نصب شده بود و ده‏ها ضبط صوت بزرگ و کوچک در کنار منبر آماده ضبط سخنرانی امام بود. ده‏ها نفر نیز با قلم و کاغذ آماده نوشتن و یادداشت برداشتن از سخنان امام بودند.
با توجه به حوادث چند ماه گذشته از جمله واقعه فیضیه و سخنان توهین آمیز مکرر شاه و نوشته‏های کذب و افترآمیز مطبوعات و اظهارنظرهای سخیف دولتمردان از طریق رسانه‏‏ها... و از همه مهمتر اهمیت آن روز مقدس که احساسات مذهبی مردم به غلیان آمده بود، همه در انتظار سخنان مهیج، افشاگرانه و تاریخی امام لحظه شماری می‏کردند. امام در میان استقبال پر شور مردم انقلابی و در طنین فریاد تکبیر، صلوات و شعار از منزل خود خارج شد و نیم ساعت بعد به مدرسه فیضیه رسید و در جایگاه قرار گرفت و سخنرانی خود را آغاز کرد. امام پس از بیان فجایع دلخراش کربلا، حمله دژخیمان شاه به فیضیه را به واقعه کربلا تشبیه نمود که با شیون و زاری مردم حاضر توام گردید و آن فاجعه را که توسط ماموران رژیم شاه صورت گرفت به تحریک اسرائیل دانست و رژیم شاه را دست نشانده اسرائیل معرفی کرد.
اسرائیل نمی‏خواهد در این مملکت علمای اسلام باشد. اسرائیل نمی‏خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد... اسرائیل به دست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید، ما را می‏کوبد، شما ملت را می‏کوبد. و برای اینکه اسرائیل به منافع خود برسد دولت ایران به تبعیت از اغراض و نقشه‏های اسرائیل به ما اهانت کرده و می‏کند... سپس با اشاره به التزام گرفتن ساواک از وعاظ که به شاه و اسرائیل بدگویی نکرده و نگویند که اسلام در خطر است اظهار داشت: تمام گرفتاری‏ها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آنطور نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولا چه ارتباطی و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت می‏گوید از شاه صحبت نکنید، از اسرائیل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسرائیلی است؟
امام با «غلط» و «مفتضح» خواندن رفراندوم، به تبلیغات سوء رژیم اشاره نمود و زندگی ساده و بی‏آلایش روحانیون را با زندگی تجملاتی و پر زرق و برق شاه و دولتمردان مقایسه کرد و او را از عوام فریبی و وابستگی به بیگانگان بر حذر داشت و خطاب به وی فرمود:
من به شما نصیحت می‏کنم ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‏کنم. دست از این اعمال و رویه بردار. من میل ندارم که اگر روزی ارباب‏ها بخواهند که تو بروی مردم شکرگزاری کنند. من نمی‏خواهم تو مثل پدرت شوی... نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را می‏خواهند، اینها صلاح مملکت را می‏خواهند. از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمی‏خورد، بدبخت، بیچاره!... اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آنطور نیست؟
در سایر شهرهای ایران نیز وعاظ بر بالای منابر جنایات رژیم شاه و دولت دست نشانده را افشاء و محکوم کردند. در تهران نیز آقای فلسفی در مسجد ترک‏ها و در حضور بیش از یکصدهزار نفر از حضار در مسجد و بیرون از آن، طی سخنرانی مهمی، دولت علم را در ده ماده استیضاح کرد و آنرا غیرقانونی دانست و خواستار سرنگونی آن دولت شد.
مراسم عزاداری روز عاشورا و فردای آن روز عملاً به تظاهرات سیاسی میلیونی مردم علیه رژیم شاه تبدیل شد. در تهران دسته‏های عزادار در حالیکه تصاویر متعددی از امام در دست داشتند و شعارهایی از قبیل «خمینی خمینی خدا نگهدار تو- بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو»، «خمینی بت‏شکن ملت طرفدار تو- می‏رود می‏رود دشمن خونخوار تو»، «مرگ بر این دیکتاتور» و ... در خیابان‏های تهران به راه افتادند عزاداران از خیابان‏های مرکزی شهر عبور کرده و در مقابل کاخ شاه (کاخ مرمر) شعارهای کوبنده‏ای سر دادند. دانشجویان دانشگاه تهران نیز در روز یازدهم محرم به جمع تظاهرکنندگان پیوستند و با دادن شعارهایی به نفع امام و دکتر مصدق شور و نشاط بیشتری به تظاهرات دادند. نیروهای انتظامی و نظامی بنابر دستور، نظاره‏گر تظاهرات بودند و از هر گونه درگیری با عزاداران و یا بازداشت وعاظ و روحانیون تندرو خودداری می‏کردند و صرفاً موظف به تذکر به آنها در خارج از مجلس و تهیه فهرستی از اسامی آنها بودند. رادیو نیز در روزهای تاسوعا و عاشورا در ساعات مختلف گوشه‏هایی از مراسم عزاداری و نوحه‏خوانی دسته‏های عزاداری تهران را که خالی از رنگ و بوی سیاسی بود پخش می‏نمود. این اقدام گرچه برای رفع اتهام ضد مذهبی بودن رژیم صورت گرفت اما از نظر توده‏های مذهبی و مخالفان سیاسی رژیم به عنوان عقب‏نشینی رژیم در مقابل روحانیت تلقی گردید.
حوادث روزهای 10 و 11 محرم (13 و 14 خرداد)، در واقع لبیک به دعوت امام و نوعی رفراندوم عمومی علیه رژیم شاه بود. بازتاب حوادث این دو روز چنان گسترده و عمیق بود که حتی ساواک را وادار به اعتراف نمود. در پایان روز عاشورا و در حالیکه تظاهرات عزاداران در روزهای بعد نیز ادامه داشت، کارشناسان ساواک گزارش مبسوط و جامعی از بازتاب‏ها و نتایج سخنرانی امام و دیگر وعاظ تهیه کردند. در گزارشی که در پرونده آقای فلسفی مضبوط است آمده است:
دو سخنرانی شیخ محمدتقی فلسفی در مسجد ترک‏ها در روزهای یکشنبه و دوشنبه [12 و 13 خرداد] هفته جاری، با انتشار اعلامیه خمینی، عکس‏های متعدد و فراوان او در پایتخت و شعارهای کنایه‏داری که بر علیه شاه به نام «یزید» و «دستگاه‏های یزیدی» و «مریدان یزید» می‏داد [ند]، عکس‏العمل بسیار بدی در بین توده مردم داشت. حملات دسته‏جمعی روحانیون و ملایان در روی منابر بر علیه شاه و دولت، حیثیت دستگاه‏های دولتی را پایین آورده و اگر حملات دسته جمعی  ملاها و دستگاه‏های روحانی در دو ماه محرم و صفر ادامه یابد یقیناً سبب تهییج افکار عمومی خواهد شد و به تدریج نفوذ معنوی روحانیون و ملاها زیاد شده تا جایی که نفوذ کلام و اثر اعلامیه و یا نشریات آنها حوادثی نظیر آنچه در مشروطیت ایران می‏گذشت به وجود [خواهد] آورد.
... اگر موعظه ملاها [تنها] در مساجد ختم باشد خطرش کمتر از موعظه بر بالای منابر در ایام سوگواری است. زیرا در آنجا طرف کلام وعاظ، طبقات دوم و اول است ولی در روی منابر سوگواری، طرف، «مردم عوام» [بوده] و هیجان افکار آنها کنترلش مشکل است... در این ده روز اکثر وعاظی که طرفدار دولت بودند و یا کمتر به مخالفت علنی بر علیه مقام سلطنت و دولت می‏پرداختند... به وحشت افتاده و برای اینکه به دسته مخالف اهل دین و علم منصوب [درست: منسوب] نشوند، رویه موافقت با دسته خمینی پیش گرفته‏‏اند.
پخش عکس‏های خمینی در مساجد، منابر و به خصوص پشت شیشه مغازه‏ها و ویترین‏های دکاکین بازار و مغازه‏های خیابان‏ها و معابر، یکی دیگر از نشانه پیروزی روحانیون مخالف شاه و دولت است...
سخنان کوبنده و افشاگرانه امام، شاه را پیش نزد مردم حقیر و رسوا کرد و امام به صورت رهبر مذهبی- سیاسی آشتی ناپذیر، انقلابی و بلا منازع مردم در آمد. شاه که ادامه تظاهرات عزاداران کشور را خطری بزرگ برای رژیم خود می‏دانست درصدد دستگیری امام و بسیاری از علما، وعاظ و روحانیون انقلابی سراسر کشور برآمد. عزاداری مردم قم تا پاسی از شب ادامه داشت. اما پس از اینکه عزاداران بتدریج مساجد، خیابان‏ها و کوچه‏ها را ترک کرده و به خانه‏های خود باز گشتند و سکوت سنگین نیمه شب بر شهر مستولی شد، ماموران نظامی در منزل امام ساعت 30/2 نیمه شب 12محرم برابر با 15 خرداد به دور از چشم مردم و بدون سر و صدا از دیوار منزل امام بالا آمده و وارد منزل شدند و برای یافتن ایشان همه حیاط، اتاق‏ها و زیرزمین‏ها را جستجو کردند ولی امام را نیافتند. از این‏رو به ضرب و شتم تنی چند از خدمه منزل- که همانند شب‏های قبل در حیاط بیتوته کرده بودند- برآمدند تا مخفیگاه امام را نشان دهند! امام از آغاز ماه محرم تا آن شب به دلیل برگزاری مجلس روضه در منزل خود و کثرت رفت و آمد مردم، شب‏ها را در منزل فرزندش آقا سید مصطفی که مقابل منزل خود بود می‏خوابید. در همان هنگام امام برای ادای نماز شب از خواب برخاسته بود که سرو صدای ماموران را شنید. بلافاضله لباس پوشید و از در منزل خارج شد و خطاب به ماموران فریاد کرد: «روح‏الله خمینی منم! چرا اینها را می زنید؟ اینچه رفتار وحشیانه‏ای است؟ چرا مانند دزدان از دیوار به پایین می‏پرید؟»
ماموران چون به خوبی می‏دانستند در صورتی که مردم از جریان امر مطلع شوند اجازه نخواهند داد امام دستگیر شود با مخفی کاری تمام عمل کردند: لباس مشکی بر تن نمودند و برای اینکه صدای ماشین، همسایه‏ها را بیدار نکند ماشین را از در منزل تا سر خیابان هل دادند! امام در طول راه صحبتی با ماموران نکرد تا اینکه شعله‏های آتش پالایشگاه تهران از دور پیدا شد. آنگاه خطاب به آنها فرمود: «ما داریم فدای این نفت می‏شویم! همه چیز ما را به خاطر این نفت دارند می‏گیرند» . ماموران از بیم اطلاع مردم و احتمال درگیری با آنان به اندازه‏ای هراسان بوده و عجله داشتند که حتی اجازه ندادند تا امام در میان راه وضو گرفته و نماز بخواند، از این رو ایشان مجبور گردید تا تیمم کرده و در ماشین و در حال حرکت نماز صبح را بجا آورد. امام را مستقیماً به سلولی انفرادی در باشگاه افسران تهران برده و در غروب همان روز به پادگان قصر منتقل کردند.
لحظاتی پس از دستگیری امام، همسایه‏ها با خبر شدند و چند دقیقه بعد گروه زیادی از مردم به طرف صحن مطهر حرکت نموده و به بازداشت ایشان اعتراض کردند. جمعیت زیادی در نخستین ساعات صبح روز 15 خرداد در حالی که از دستگیری امام به شدت ناراحت بودند و شعارهای «مرگ بر شاه- درود بر خمینی» و «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم: یا مرگ یا خمینی» می‏دادند روانه منزل مراجع شده و سپس به دنبال حاج آقا مصطفی (فرزند ارشد امام) به طرف صحن مطهر حضرت معصومه (س) به حرکت در آمدند. مراجع و علمای طراز اول قم در منزل آیت‏الله گلپایگانی تشکیل جلسه داد و با صدور اعلامیه‏ای، دستگیری امام را تقبیح نموده و خواستار آزادی فوری ایشان شدند. تظاهر کنندگان پس از خروج از صحن و در حالیکه زنان پیشاپیش مردان قرار داشتند با رگبار مسلسل نظامیان مواجه شدند. در برخی از خیابان‏های اصلی و کوچه‏ها مردم قتل عام شدند. برخی از مردم که به چوب و اسلحه سرد مجهز بودند به نظامیان حمله بردند. درگیری و تیراندازی تا ساعت 5 بعدازظهر آن روز ادامه داشت و بر اثر آن صدها نفر از مردم بیگناه کشته و یا مجروح شدند. هواپیماهای نظامی رژیم نیز برای ارعاب بیشتر مردم بر آسمان قم پرواز کرده و دیوار صوتی را شکستند.
صبح همان روز خبر دستگیری امام به تهران رسید. دانشجویان مسلما دانشگاه تهران، کلاس‏ها را تعطیل کرده و تظاهرات خیابانی کردند. بارفروشان تهران نیز از مرکز شهر به حرکت در آمدند و همراه با سیل جمعیت خشمگین که هر لحظه افزوده می‏شد به سمت کاخ مرمر، اداره رادیو واقع در میدان ارک، اداره تسلیحات ارتش در میدان توپخانه، و... حرکت کردند، اما با آتش گلوله و رگبار مسلح نظامیان که در میادین و نقاط حساس مرکزی شهر مستقر بودند مواجه شدند و به خاک و خون غلطیدند. مردم خشمگین که آماج حمله وحشیانه نظامیان قرار گرفته بودند به ساختمان‏های دولتی، پاسگاه‏های پلیس و اتومبیل‏های نظامی حمله بردند. گروهی از مردم پیشوای ورامین پس از اطلاع از دستگیری امام در حالیکه کفن پوشیده بودند به سمت تهران حرکت کردند اما نظامیان مسلح در میان راه به آنان حمله کرده و قتل عام شدند. روز بعد نیز تظاهرات ادامه یافت که با مقابله شدیدتر نظامیان مواجه گردید.
سرانجام رژیم شاه با کشتار هزاران نفر از مردم و به راه انداختن حمام خون (چنانکه وعده داده بود) تظاهرات مردم را سرکوب کرد. در شیراز و مشهد نیز تظاهرات وسیعی برپا شد که به درگیری با پلیس انجامید. در طول سه روز، ده‏ها نفر از علما و روحانیون و وعاظ در تهران و شهرستان‏ها دستگیر شدند، در تبریز به توصیه آیت‏الله شریعتمداری مبنی بر اینکه «از تظاهرات جدا خودداری شود» و «به اعلیحضرت معظم توهین و بی احترامی نشود» بر خلاف آنچه انتظار می‏رفت تظاهرات گسترده‏ای صورت نگرفت، فقط چند نفر از روحانیون سرشناس و پیرو امام دستگیر شدند.
با این جنایت و کشتار هولناک، رژیم توانست نهضتی که پایه‏های سلطنت شاه را به لرزه انداخته بود ظاهراً سرکوب کند و خود را فاتح میدان نبرد بداند!


تبیان