کودتاى بیست و هشتم مرداد و تأثیر آن بر فعالیتهاى حزب توده در اروپا


     با تضعیف دولت دکتر مصدق که پیامد اختلاف بین دو جناح ملى و مذهبى آن بود، و با استفاده از یک موقعیت استثنایى، عده‏اى از اراذل و اوباش تهران با همکارى نیروى نظامى وفادار به شاه و همراهى سازمان جاسوسى امریکا کودتاى بیست و هشتم مرداد را به پیروزى رساندند. این پیروزى، علاوه بر اینکه به ضرر هر دو جناح مؤتلف انجامید، دست رژیم را براى سرکوب سایر احزاب و از جمله حزب توده باز کرد.
     حزب توده یکى از شدیدترین و مؤثرترین ضربات تاریخ حیات خود را بعد از کودتاى مذکور متحمل شد. نیروهاى وفادار به حزب، گروه‏گروه، دستگیر و به زندانهاى رژیم منتقل شدند؛ و از سوى دیگر، گروه‏گروه، با نوشتن توبه‏نامه و چاپ آن در نشریاتى از قبیل عبرت بخشوده و از زندان نجات مى‏یافتند.
     بسیارى از کادرهاى اصلى حزب دستگیر شدند و تعدادى نیز با ترفندهایى به خارج از کشور گریختند. بدنة اصلى حزب تخریب شد و ریزش اعضاى آن سیر صعودى به خود گرفت. با کشف سازمان نظامى حزب در ارتش، ضربة مهلک دیگرى به آن وارد شد و حزب عملاً از گردونة سیاست داخلى ایران خارج شد.
     نورالدین کیانورى دبیرکل حزب توده وضعیت بغرنج آن زمان حزب را چنین ترسیم مى‏کند:
     در سال 1335 از سازمان حزبى شبکة بسیار کوچکى به جاى مانده بود و تعداد اعضاى آن از چند صد نفر تجاوز نمى‏کرد. این شبکه به خسرو روزبه و على متقى سپرده شد. مریم [فیروز] هم در ایران بود و در همة زمینه‏ها به روزبه کمک مى‏کرد. او درست یک سال پس از من، در دى ماه 1335 از ایران خارج شد. عده‏اى از کادرها نیز مانده بودند و این شبکه را اداره مى‏کردند (مانند فرج‏اللّه‏ میزانى، صادق انصارى، محمدباقر مؤمنى، منوچهر هوشمندراد، پرویز شهریارى و رحمت‏اللّه‏ جزنى). در سال 1335 میزانى به خارج آمد و اکثر کادرها دستگیر شدند. بدین‏ترتیب، سازمان حزبى توسط یک هسته سه نفره مرکب از خسرو روزبه، على متقى و حبیب ثابت ــ یک کارگر که پس از کودتا بالا کشیده شد ــ اداره مى‏شد و آنها با دکتر رادمنش مسئول شعبة تشکیلات ایران د رخارج، تماس داشتند. با دستگیرى این افراد در نیمة تیرماه 1336 این شبکه نیز متلاشى شد.

     رژیم که بعد از کودتا مواضع خود را در داخل مستحکم و پایدار کرده بود، مبارزه با عناصر مخالف خود را به خارج از کشور گسترش داد. اولین کارى که مدّنظر قرار داد فعال کردن نمایندگیهاى خود در خارج از کشور بود. بدین‏منظور در ابتدا سفرا و نمایندگان طرفدار دکتر مصدق را از کار برکنار کرد و افراد مورد اطمینان خود را به جاى آنان منصوب کرد و سپس واحدهاى فرهنگى و اطلاعاتى سفارتخانه‏هاى ایران در غرب را گسترش داد. مرحلة بعد بستن قراردادهاى امنیتى و سیاسى و ایجاد هماهنگیهاى فرهنگى بین ایران و دولتهاى میزبان مخالفان ایران بود.
     از اولین کشورهایى که مدّنظر رژیم قرار گرفت کشور آلمان غربى بود. سه دلیل عمده براى این انتخاب مى‏توان ذکر کرد: اوّل حضور تعداد نسبتا زیادى از مخالفان رژیم در این کشور که بالطبع بسیارى از آنان نیز دانشجو بودند؛ دوّم حضور کشور آلمان غربى در جمع کشورهاى بلوک غرب، که این امر امکان سرکوب دانشجویان مخالف را، که اغلب فعالیتهاى کمونیستى داشتند، آسان مى‏کرد و آخرین دلیل نیز به تصویب رسیدن قانون ممنوعیت فعالیت احزاب کمونیستى در سال 1951 در دادگاه قانون اساسى آلمان بود که این قانون دست رژیم ایران را براى دخالتهاى بیشتر باز مى‏گذاشت.
    بدین‏ترتیب و طبق همین قانون دانشجویان فعال ایرانى منتسب به گروههاى چپ تحت تعقیب قرار گرفتند. آزمون نیز که از فعالان همین جریانها بود مشمول آن شد. وى که در هنگام تحصیل به علت وضع بد اقتصادى و ارزى ایران، از گرفتن ارز تحصیلى محروم شده بود مجبور به کار در کارخانة دویتس آلمان شد و بعد از سالها فعالیت در سداما به علت پیگردهاى قانونى از سوى سفارت ایران در آلمان غربى زندگى مخفیانه‏اى را آغاز کرده بود. بعد از مدتى، با استفاده از آزادى تردد بین بخش غربى و شرقى برلین، از آلمان غربى به قسمت شرق آن که تحت سلطة شوروى بود پناهنده شد. وى با سکونت در شهر لایپزیگ زندگى جدید تحصیلى و سیاسى خود را آغاز کرد. آزمون طى نامه‏اى به رادمنش دبیرکل وقت حزب توده فعالیتهاى پنج سالة حضورش در آلمان را چنین ذکر مى‏کند:
     در سال 1951 براى ادامة تحصیلات به آلمان غربى مسافرت کردم. سال 1952 با تصویب کمیتة اروپا به عضویت حزب پذیرفته شدم. مدت چهار سال در آلمان غربى در تشکیلات حزب تودة ایران کار کردم. سال 55 مورد تعقیب پلیس آلمان غربى قرار گرفتم و هیئت حاکمة ایران پاسپورت مرا لغو کرد. مدت یک ماه و نیم در آلمان غربى مخفى بودم. سپس با تصویب کمیتة اروپا به رفیق علوى، که آن زمان مسئول آلمان دمکراتیک بود، معرفى شدم و از سال 55 تاکنون در شهر لایپزیگ هستم و عضو واحد حزبى آلمان دمکراتیک مى‏باشم.

     جالب اینجاست که در مقطع زمانى‏اى که آزمون مقدمات بازگشت خود به غرب و پیوستنش به ساواک را فراهم مى‏کرد در شرح زندگیش که براى ساواک فرستاد هیچ‏گونه اشاره‏اى به سوابق فعالیتهاى کمونیستى و توده‏اى‏اش در ایران و اروپا نمى‏کند و حتى در آینده نیز سعى مى‏کند که هیچ‏گونه سند و مدرکى که دال بر فعالیتهاى سیاسى‏اش باشد به دست دیگران ندهد. شرح زندگى رسمى آزمون که براى ساواک ارسال کرده چنین است:
     براى ادامة تحصیل عازم آلمان غربى گردیدم و تا پایان سال 1952 از ارز دولتى استفاده مى‏کردم و در دانشگاه توبینگن و سپس کلن در دانشکدة اقتصاد و علوم سیاسى سرگرم بوده و امتحانات مقدماتى لیسانس خود را با موفقیت در این دانشگاه گذراندم ولى در سال مزبور، به دستور حکومت مصدق‏السلطنه، ارز دانشجویان ایرانى مقیم خارج از کشور، که بنده نیز جزء ایشان بودم، قطع شد و ادامة امر تحصیل دانشجویان با اشکالات عدیده‏اى روبه‏رو گردید. گروهى از دانشجویان، که از خانواده‏هاى متمکن بودند، از ارز آزاد استفاده کردند ولى افرادى مانند من، که در کنکور شرکت کرده و با ارز دولت به خارج آمده بودند، راهى جز ترک تحصیل و مراجعت به ایران نداشتند، کما این که دولت وقت نیز همین راه را پیش پاى ایشان گذاشت و لذا گروهى از ایشان بدون به دست آوردن نتیجة مطلوب تحصیل را رها کردند و به وطن بازگشتند؛ ولى تعدادى دیگر در همان آلمان کارى براى خود پیدا کردند و به امید روزى نشستند که بساط مصدق‏السلطنه در هم ریزد و زندگى تحصیلى خود را از سر گیرند. من نیز جزء این گروه بودم. در سال 1953 از طرف دانشگاه کلن ده بورس تحصیلى، که مربوط به دانشگاه لایپزیگ مى‏شد، جهت دانشجویان خارجى در نظر گرفته شد. من نیز از جمله دانشجویانى بودم که در مسابقه جهت استفاده از این بورسها شرکت کردم و توانستم در بین دویست دانشجویى که از ممالک مختلف در مسابقه شرکت کرده بودند یکى از بورسها را به دست آورم و بدین ترتیب براى ادامة تحصیل به دانشگاه لایپزیگ معرفى شدم.
    در اینجا باید اشاره کرد در اسنادى که «مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى» از آزمون منتشر کرده و عمدتا از اسناد ساواک است، مطالب چندان مستندى از نحوة فعالیتهاى آزمون در حزب توده و سابقة حزبى وى موجود نیست و این نشان از آن دارد که ساواک یا دسترسى به این اسناد نداشته و یا آن را نگهدارى نکرده است.