06 مهر 1394
مقولهای به نام «بورژوازی ملی»
یکی از تعابیر غلط و انحرافآمیز که توسط حزب توده در جامعه روشنفکری ایران رواج داده شده و تنها منشاء آن مشی سوداگرانه این حزب به منظور جلب جبهه ملی به اتحاد با خود بود و نه تحلیل دقیق اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، اطلاق واژه «بورژوازی ملی» به جبهه ملی است. این تعبیر بدون هیچ بازبینی و کنکاش عمومیت یافت و در میان بسیاری از جریانات فکری سیاسی پذیرفته شد.
در ارزیابی جبهه ملی به عنوان یک جریان سیاسی، و نه یکایک اعضاء آن که مواردی از استقلال شخصیتی در برخی نمونهها مشهود است، در ابعاد فرهنگی و سیاسی رگههای نیرومند تعلق فراملّی عریان است. علاوه بر آن، در زمینه پیوندهای اقتصادی نیز کاوش در زندگی بسیاری از چهرههای شاخص این جریان ـ و نه همه ـ[1] تصویری تمام عیار از بورژوازی وابسته (کمپرادور) نشان میدهد.
سالهای 1330 و 1340 ـ پس از افول پندارگراییهای سیاسی پیشین ـ برای بسیاری از رهبران حزب ایران فرصتی مغتنم بود تا سوداهای جاهطلبانه خویش را به سمت مجاری اقتصادی هدایت کنند و به بزرگترین پیمانکاران سازمان برنامه و بزرگترین دلالان کمپانیهای غرب بدل شوند.
پیشتر درباره نفوذ اعضاء حزب ایران در سازمان برنامه سخن گفتیم و اینک این بحث را پی میگیریم. در این بحث تنها به گوشهای از فعالیتهای اقتصادی رجال جبهه ملی و حزب ایران نظر میافکنیم.
سند مورخ 7/6/1352 ساواک نقش مهندس خلیل طالقانی ـ وزیر کشاورزی دولت مصدق و از اعضاء اولیه حزب ایران ـ را به عنوان واسطه کمپانیهای آمریکایی و صهیونیستی نشان میدهد:
"مهندس طالقانی مدیرعامل شرکت بی. اف. گودریج... به سفارت سوریه مراجعه و با وفیق اسماعیل ملاقات و مذاکره نمود. این مذاکرات پیرامون بایکوت شرکت گودریج بود و آقای طالقانی اظهار میداشت که درگذشته چند رقم کوچک از اسرائیل جنس وارد کردهایم ولی در حال حاضر این عمل انجام نمیشود و میتوانم به شما اطمینان بدهم که در آینده نیز نظیر آن تکرار نخواهد شد. و فیق تشکر کرد و گفت: من به مرکز تحریم اسرائیل در دمشق نوشتهام که نام شرکت شما را از لیست خارج کنند.
اطلاعاتی درباره شرکت بی. اف. گودریچ:
مرکز شرکت در ایالات متحده، اوهایو ـ آکرون، میباشد که محصولات آن لاستیک اتومبیل و تیوب و در حدود 30 هزار نوع محصولات مختلف لاستیکی میباشد. در ایالات متحده شعب بسیاری دارد همچنین در اروپا و آسیا. این شرکت در سال 1959 در ایران تأسیس شد و از سال 1961 آغاز به کار کرد و محصولات آن وارد بازار شد و به این نام در ایران به ثبت رسید: بی. اف. گودریج. اس. آ. سرمایه آن 204 میلیون ریال و محصولات آن عبارت از لاستیک اتومبیل و تیوب و مواد اولیه صنعت کفشسازی و روپوشگذاری لاستیکهای کهنه میباشد. سهام این شرکت دو نوع است: ممتاز و عادی، و شرکت آلام آمریکایی 75% از مجموع سهام را در اختیار دارد، در حالی که 43% سهام اختصاص به ایرانیها دارد.
سهامداران بزرگ شرکت:
ـ مؤسسه پهلوی، جناب آقای اردشیر زاهدی، بانک رهنی ایران (یا بانک دیگری غیر از رهنی که منبع آن در عربیالانما ذکر شده است) و مهندس خلیل طالقانی که بزرگترین سهامدار ایرانی میباشد.
اعضاء هیئتمدیره:
1 ـ مهندس خلیل طالقانی، رئیس
2 ـ مستر جون مورمل، مدیر شرکت، عضو هیأت مدیره
3 ـ مستر روبرت ویکسون، مدیر امور مالی
4 ـ مستر کلای داینهارت، مدیرکل فروش، عضو هیأت مدیره
5 ـ محمد جواد حریری، عضو هیأت مدیره
6 ـ دکتر ستوده، وکیل حقوقی شرکت
یک نفر سهامدار وجود دارد که به نظر میرسد ایرانی و یهودی است. او دارای 80 سهم از مجموع 8 هزار سهم بوده و عزرا سلیمپور نامیده میشود. "
اشتباه است اگر گمان بریم که نقش مهندس طالقانی به عنوان یک کمپرادور بزرگ، پس از سقوط دولت مصدق و در نتیجه فضای یأس و سرخوردگی آغاز شد. طالقانی که در سالهای 1307 ـ 1311 در کالج آمریکایی تهران تحصیل نمود، در سالهای 1312 ـ 1316 تحصیلات خود را در کالج بیرمنگهام انگلیس به پایان برد و در سالهای 1316 ـ 1317 در کمپانیهای پولینگ بیرمنگهام و پیترلیند لندن اشتغال داشت. او پس از ورود به ایران طی سالهای 1320 ـ 1330 مدیرعامل دو شرکت مقاطعهکاری «ایلنو» و «ابتکار» بود و با کمپانیهای آمریکایی و انگلیسی ـ بهویژه کمپانی آمریکایی موریس نودسن ـ پیوند داشت. طالقانی ماسون نیز بود و در سال 1351 «لژ طبرستان» را بنیاد نهاد.
در دهه 1340، دکتر شاپور بختیار نیز از مراحم خاص دربار برخوردار بود و، لابد به پاس خدماتش در جبهه ملی دوم، مدیریت تعدادی از شرکتهای بنیاد پهلوی و واسطگی برخی کمپانیهای فرانسوی را به عهده داشت. پیوند او با دربار از طریق مهندس عبدالمجید اعلم ـ دوست شخصی محمدرضا پهلوی ـ تأمین میشد. گزارش مورخ 5/10/1356 اداره کل نهم ساواک (تحقیق) نقش بختیار در شرکت داکتیران را چنین شرح میدهد:
"نامبرده بالا مدیر عامل شرکت داکتیران که به شماره ثبتی 27570 در تاریخ 13/11/2535 با سرماه 000/000/16 [ریال] تأسیس و نوع فعالیت شرکت ساختمان [،] یک کارخانه جهت تولید لولههای آهنی قابل انعطاف و اتصالات شیر و سایر محصولات چدنی و فروش محصولات مذکور به طور مستقیم و غیرمستقیم است [،] و اسامی هیئت مدیره عبارتند از [:] بهرام داوید خانیان رئیس هیئت مدیره و آلن مشیل سنت پل معاون مدیرعامل و منوچهر ملکیان و خانم ژوئل اوگرانداژان بازرس اصلی میباشد.
مدیران شرکت داکتیران عبارت بوده از 35 درصد فرانسویها و 3 بانک (بانک توسعه صنعتی و معدنی و سرمایهگذاری بانکهای ایران) هر کدام 10 درصد [،] بنیاد پهلوی 10 درصد [،] و بقیه سهام بین 280 نفر خریداری و تقسیم شده است.
مدیران و دارندگان حق امضاء (سهامداران): 1 ـ بنیاد پهلوی با نمایندگی آقای محمدرضا یوسفی 2 ـ بانک توسعه صنعتی و معدنی با نمایندگی آقای عباس عقدایی 3 ـ سرمایهگذاری بانکهای ایران آقای مهدی علی آبادی 4 ـ آقای عبدالمجید اعلم 5 ـ سعید هدایت، الن دوتیس، فرانسواگران پیر، فرانسواپل میباشند.
شرکت داکتیران با خرید 60 هکتار زمین (40 هکتار برای تأسیسات کارخانه و 20 هکتار جهت ساختمان خانههای کارگری) از بنیاد پهلوی در 2 ماه پیش عملاً مشغول آزمایش خاک و تسطیح زمین و سایر تأسیسات اولیه کارخانه گردیده که طبق برآوردی که شده اولین محصول آن را در 30 ماه دیگر تحویل بازار خواهد داد.
آقای شاهپور بختیار که قبل از تصدی مدیرعامل شرکت داکتیران مدیر عامل شرکت آبگینه بوده که به درخواست آقای عبدالمجید اعلم که از سهامداران شرکت داکتیران و دوست و معاشر وی میباشد از شرکت آبگینه مستعفی و سمت مدیرعاملی شرکت داکتیران را از بدو تأسیس تاکنون تقبل نموده. "
شاهپور بختیار همزمان مدیریت عامل کارخانه پارچهبافی وطن در اصفهان را نیز به عهده داشت. تنها با آغاز امواج انقلاب اسلامی بود که وی در اسفند 1356 از مدیریت عامل شرکت داکتیران استعفاء داد، تا بتواند نقش جدید خود را ایفاء کند.
دکتر شمسالدین امیر علایی راز نفوذ بختیار در دیگر سران جبهه ملی در واپسین سالهای رژیم پهلوی را در همین قدرت اقتصادی او میداند:
"البته علت طرفداری [سران جبهه ملی] از بختیار روشن است، زیرا بعضی از آقایان منجمله آقای س... [سنجابی؟] را بختیار در شرکت داکتیران که خود مدیرعاملش بود کار داده بود و به بعض دیگر محبتهای دیگری کرده بود... و چون این آقایان در جستوجوی کار و مال و منال و مقام بودند و در حقیقت عدهای گرد هم جمع شده بودند که کاریابی کنند، نه کارسازی و نشر افکارسیاسی، و درون خود را مینگریستند و حال را، نه بیرون را و حال مملکت و مردم را، و صرفاً به منافع آنی خود فکر میکردند، بدیهی است که بختیار که هم میخورد و هم میخوراند نزد آنان مطلوب بود.[2] "
[1]. برای نمونه میان دو شخصیت امیر تیمور کلالی و محمود نریمان تفاوت چشمگیر وجود دارد و هر دو را نمیتوان در یک مقوله واحد طبقهبندی نمود. کلالی به اوج رسید و نریمان در فقر مرد.
[2]. شمسالدین امیر علایی. در راه انقلاب.... صص 68 ـ 69.
مطالعات سیاسی، کتاب اوّل، پائیز 1370