03 مرداد 1400

افزایش تنفر از انگلیسی‌ها در ایران در اسناد وزارت خارجه آمریکا


دکتر محمدقلی مجد

افزایش تنفر از انگلیسی‌ها در ایران در اسناد وزارت خارجه آمریکا

 روزنامه تایمز در 20 آگوست 1921، مطلبی را از یک «گزارشگر ویژه در خاورمیانه» تحت عنوان «تنفر از انگلیس سراسر ایران را فرا گرفته است. مطبوعات ناراضی، به سر حد انفجار رسیده‌اند»، به چاپ رساند. بوتلر رایت بریده مربوط به این قسمت از روزنامه تایمز را ضمیمه نامه خود کرده و از «عدم محبوبیت بریتانیا در تهران خبر می‌دهد» و می‌افزاید: «نارضایتی مردم ایران از بریتانیا بسیار افزایش یافته است و نفرت ایشان از این کشور بسیار شدیدتر از احساس نفرتی است که در گذشته نسبت به روسیة تزاری داشتند؛ و جو عمومی با اینکه روزی به نفع بریتانیا بود اما اکنون به طور محسوسی فرق کرده است. در پارلمان و مطبوعات منازعه سختی علیه پلیس جنوب ایران به راه افتاده و اصل و اساس این نیرو، مورد حمله قرار گرفته است.» مقاله روزنامه تایمز این چنین آغاز می‌شود: «انعکاس سخنان لرد کرزن در مجلس اعیان بریتانیا (در26 جولای)، بیش از یک هفته است که صفحات روزنامه‌های تهران را به خود اختصاص داده است؛ و روزنامه‌های ایران و ستاره ایران در انتقاد از این سخنرانی مطالبی را به چاپ رسانیدند. شاید خشم و غضب شدید بهترین صفاتی باشند که در توصیف رویکرد این دو روزنامه به کار برد. مطبوعات تهران با درج مجموعه‌ای از مقالات، کلمه به کلمه سخنان لرد کرزن را گزارش کرده و بدین وسیله تلویحاً خشم مردم را دامن زدند و از دو رویی و ریاکاری بریتانیا پرده برداشتند.» توصیفات تایمز از روزنامه ستاره ایران: «خشم غیرقابل کنترل نویسنده [روزنامه ستاره ایران] در نوشته‌های او به چشم می‌خورد که لرد کرزن منظور خاصی نداشته و تنها وانمود کرده که در طول جنگ بریتانیا منجی ایران بوده و پس از آن او را از شر شوروی خلاص کرده است؛ و اکنون نیز مدعی است که ایران آلت دست یکی از متحدین مسکو می‌باشد. این نویسنده می‌گوید، ایران بی طرفی خود را در همان ابتدای جنگ اعلان کرد و این مسئله خطری برای هیچ کشوری نداشت مگر روسیه تزاری و بریتانیا که در یک جبهه می جنگیدند. چنانچه روسیه نیروهای خود را از تبریز خارج می‌کرد، ترک‌ها هرگز این شهر را مورد حمله قرار نمی‌دادند و همچنین انجام عملیات‌های نظامی متعدد ضروری نمی‌گردید. بر کسی پوشیده نیست که حضور نیروهای بریتانیا در ایران، تنها دلیل پهلو گرفتن کشتی‌های نظامی روسی در انزلی ایران بود؛ چرا که شوروی احساس خطر می‌کرد. قیام جنگلی‌ها نیز در پی فعالیت نیروهای بریتانیا در ایران شکل گرفت. لذا پس از خروج انگلیسی‌ها، نیروهای شوروی نیز عقب‌نشینی کردند.» نویسنده از سخنان کرزن در مورد مورگان شوستر و مقاسیه او با آرمیتاژ اسمیت بسیار خشمگین شده است. مورگان شوستر «در امور اقتصادی مجلس به وکلا کمک می‌کرد و مورد احترام و اعتماد تمام ایرانیان بود. وی طی اولتیماتیومی بی‌رحمانه که حاصل تلاش مشترک بریتانیا و روسیه تزاری بود، در سال 1911 از کار برکنار شد.» تایمز به نقل از روزنامه ستاره ایران می‌نویسد: «بریتانیا با توافقنامه 1907، اولتیماتیوم 1911 و توافقنامه 1919، به وجود آوردن پلیس جنوب ایران، اعزام آقای آرمیتاژ اسمیت به ایران، وارد ساختن نیروهای هندی به ایران، ممانعت از انجام اصلاحات و مسدود کردن وام‌های خارجی و به طور کلی با عملکرد مقامات خود در ایران به ملت ایران فهماند که هیچ علاقه‌ای به ترقی و افزایش قدرت ایران نداشته و در پی این است که این کشور را به هند دوم تبدیل کند تا بتواند سیاست‌های استعماری خود را توسعه دهد. بریتانیا با وجود ارتش در ایران مخالفتی ندارد؛ اما ارتشی که تحت فرمان افسران انگلیسی باشد و از فرامین دولت هند پیروی کند. درست همانند پلیس جنوب ایران. بریتانیا از اینکه ایران صاحب تشکیلات اقتصادی شود ترسی ندارد اما تشکیلاتی که همانند مصر تحت نظارت بریتانیا و کنترل مستشاران این کشور باشد. بریتانیا خواهان تأسیس خط آهندر ایران است، اما به هیچ شرکت خارجی یا بین‌المللی غیر از شرکت‌های خود اجازه نمی‌دهد امتیاز این خط آهن را بدست بیاورد. بریتانیا در پی صنعت معدن ایران است، اما همانند نفت اهواز، تنها شرکت‌های انگلیسی می‌بایست به این اقدام مبادرت ورزند تا از این طریق بتواند مخارج دولت ایران را تحت کنترل داشته باشد. بریتانیا از تغییر و تحول در تعرفه‌های گمرکی استقبال کرد، چرا که به نفع تجارت شاهنشاهی بریتانیا بود. این است رویکرد دولت انگلیسی؛ دولتی که وزیر خارجه آن مدعی است هیچ قدرت غربی همانند ایشان، بدون غرض و بدون طمع ورزیدن برای نجات زندگی و کمک به حفظ عظمت کشور‌های شرقی، فعالیت نمی‌کند. اما با کمال احترام، ملت ایران این بی‌غرضی و همچنین تلاش‌های خالصانه برای احیا و زندگی بخشیدن به ایرانیان را نمی پذیرند. ایران دوستی خود را با دربار لندن اعلام می‌کند و لازم به ذکر می‌داند که هیچگاه ابزاری در دست دشمنان بریتانیا نخواهد بود؛ اما تعهدی هم ندارد که تمام منابع اقتصادی خود را در اختیار بریتانیا قرار دهد. بریتانیا در پی آن است که خزانه‌های خود را از ثروت تمام ملل پر کند و خواهان این است که از تجارت تمام کشورها به نفع پیشرفت اقتصادی خود بهره ببرد.»[1] روزنامه ستاره ایران در 5 اکتبر 1921 می‌نویسد: «آقای چیک، کنسول بریتانیا در شیراز، در شش سال گذشته تمام توان خود را به کار گرفته است تا عشایر قشقایی و کشکولی را را به جان هم بیاندازد و از این طریق تا کنون هزاران ایرانی بی‌گناه کشته شده‌اند... بریتانیا بانی و مسبب تمام فجایع قضیه آندرلینکو (اسرائیلینکو) در تهران می‌باشد که تاکنون نتایج بسیار نامیمونی به همراه داشته است... بریتانیا با دخالت در امور اموال عمومی، زمینه قحطی جدیدی را مهیا می‌سازد.»[2] ستاره و دیگر روزنامه‌های ایرانی، به زودی بهای سنگینی را در برابر جسارت خود پرداخت کردند.

در پاییز سال 1921، جان آر. داس پسوس یکی از نویسندگان مشهور آمریکایی، به ایران سفر کرد و به دوست خود، فردریک برد، نایب کنسول آمریکا در بیروت نامه‌ای نوشت. در نوشته‌های داس پسوس آمده است که با اینکه ظاهراً قوام‌السلطنه و «سرپرستان قدیمی» قدرت را در دست دارند، «شاه از ترس سکوت کرده است» و تمام مجموعه دولت «تحت امر و اختیار رضاخان می‌باشد. وی همچنان بر مسند وزارت جنگ تکیه زده است و فرماندهی 000/18 سرباز را بر عهده دارد؛ بزرگترین نیروی نظامی که ایران تا به امروز به خود دیده است. وی فردی قابل توجه به نظر می‌رسد؛ بی سواد است و زندگی [کاری] خود را از زمانی که یک سرباز صفر بود آغاز کرد، اما انرژی بسیاری داشت. داستان‌ها حاکی از آن است که وی قادر به خواندن و نوشتن نیست. به هر حال اگر این داستان‌ها صحت هم داشته باشند، شکی نیست که وی بر اوضاع فعلی چیره است؛ و ارتش او تمام عواید مملکت را می‌بلعد و حتی یک شاهی هم برای دیگر وزارت‌خانه‌های دولت باقی نمی‌گذارد.» پس از فرار سیدضیاء، رضاخان «دولت موقتی را به رهبری قوام‌السلطنه تشکیل داد و طبق معمول برای اینکه سر و صداها را آرام کند، دستور تشکیل مجلس را داد... مستشاران بریتانیا برای دومین بار ایران را ترک کردند و انگلیسی‌ها فضایی را به وجود آورده‌اند که گویی همگی قصد دارند از خاک ایران خارج شوند؛ نیروی پلیسی خود، (پلیس) جنوب ایران را منحل کرده و آقای نرمن، وزیر مختار خود را از ایران فراخوانده‌اند.» داس پسوس متذکر می‌شود علی‌رغم «خروج» بریتانیا از ایران، «استیلای بریتانیا خردکننده‌تر به نظر می‌رسد. به نظر من، تنها فکری که به ذهن اقشار مختلف جامعه ایران خطور می‌کند این است که از شر این کابوس خلاص شوند. این احساسات موجی از نفرت و بی‌اطمینانی نسبت به تمام اروپاییان به وجود آورده است و تعصبات دینی قدیمی را علیه «سگان کافر» تجدید کرده است. به نظر می‌رسد بریتانیا می‌کوشد با به کار گرفتن هر سیاست ممکنی از جانب اداره امور هند، از خودکفایی ایران جلوگیری کند و تلاش‌های این کشور را برای نزدیک شدن به دیگر کشورهای مدرن دنیا عقیم بگذارد. این یعنی در پیش گرفتن سیاستی که همواره ایران را وابسته نگاه داشته و از چیزی که خود نیازی به آن ندارد دریغ ورزند.» داس پسوس اضافه می‌کند که مطمئن‌ترین راه برای عقب نگاه داشتن ایران، حمله به نظام آموزشی آن است: «در مورد نظام آموزشی، شواهد حاکی از آن است که عوامل بریتانیا با پرداخت پول و رشوه به مجتهدین با نفوذ (روحانیون ایرانی که قدرتمند، فاسد و به خوبی سازمان یافته می‌باشند)، آنان را واداشتند که اوباش بازار را علیه این مدارس تحریک کنند؛ و از این طریق مدارس غیر دینی را به تعطیلی کشاندند. همه اینها باعث شد که روز به روز نفرت مردم از بریتانیا و دیگر اروپایی‌ها بیشتر شود.» داس پسوس در ادامه گزارش می‌کند که بریتانیا در مقابل این موج نفرت، دست به تشکیل دیکتاتوری نظامی می‌زند: «با این حال، برای رسیدن به این مهم، تمام عواید مملکتی، که بیشتر آن از حق الامتیاز پرداختی شرکت نفت انگلیس ـ ایران تأمین می‌شود، تا آخرین سکه جذب خزانه وزارت جنگ می‌شود. دیگر وزارت‌خانه‌های دولت به ندرت وجهی را دریافت می‌کنند، لذا مقامات این وزارت‌خانه‌ها خواه ناخواه مجبورند به کمک پیشکش و هدایا زندگی خود را اداره کنند. هر‌ انتقاد و اعتراضی هم به شدت سرکوب می‌شود؛ همانطور که اخیراً شاهد توقیف یکی از روزنامه‌های پر مخاطب تهران یعنی ستاره ایران بودیم؛ این روزنامه سخنان توهین‌آمیزی در مورد قزاق‌ها منتشر ساخته بود. سردبیر روزنامه به چوب و فلک بسته شد و سپس روانه زندان گردید... شاه و اعیان فئودال هیچ قدرتی ندارند. دیکتاتوری نظامی نیز اساس چندان محکمی نمی‌یابد که بنای خود را بر آن استوار سازد... سؤال اینجاست که بریتانیا در گام بعدی دست به چه اقدامی خواهد زد؟»[3] تخریب نظام آموزشی همچنان ادامه داشت. کرنفلد در 10 ژانویه 1923 می‌نویسد: «هیچ‌گونه پیشرفت و تحولی در نظام آموزشی مشاهده نمی‌شود. بلکه بالعکس در ماه اکتبر پنج دبیرستان دولتی به بهانه کسری بودجه «هشداردهنده» تعطیل شد. گفته می‌شود مخارج ماهیانه این مدارس کمتر از دویست و چهل تومان بوده است. درست در همین زمان وزیر معارف درخواست بودجه هزار تومانی برای تأمین کمک هزینه دانشجویان ایرانی در اروپا را تقدیم مجلس کرد؛ این اتفاق، واهی بودن بهانه مذکور را به خوبی روشن می‌سازد. متأسفانه وزیر معارف، کاملاً بی‌کفایت است و برای آموزش همگانی ارزشی قائل نیست. یکی از بزرگترین نیازهای ایران امروز، یک مستشار آموزشی است، اما به کار گرفته شدن چنین کارگزاری در آینده نزدیک بسیار بعید به نظر می‌رسد.»[4]

سرکوب قیام جنگل

در ماه‌های جولای- آگوست 1921 مذاکرات گسترده‌ای میان دولت قوام‌السلطنه و میرزاکوچک‌خان صورت گرفت. انگرت گزارش می‌کند که دو طرف توافق کردند آن افرادی که در تابستان سال 1920 از گیلان گریختند اجازه بازگشت یابند و ارتباط تلگرافی مجدداً برقرار شود. گفتگوها ادامه یافت و دولت هیأت ویژه‌ای را به رشت اعزام کرد: «آنچه که واقعاً در گیلان و مازندران می‌گذرد بر کسی آشکار نیست. به نظر می‌رسد که شورشی‌ها تحت فرماندهی سه رهبر به سر می‌برند که هیچ گاه با یکدیگر متحد نمی‌شوند. مهمترین این افراد کوچک‌خان و همراهان او هستند که از پل کسما تا نزدیکی رودبار در سراسر جنگل استقرار یافته‌اند. دومین رهبر خالوقربان است که به نظر می‌رسد کنترل شهر رشت و مناطق میان امام‌زاده‌ هاشم و پل کسما را دست دارد. نفر سوم، احسان‌‌الله‌خان است که کنترل شهرهای لاهیجان، لنگرود و رودسر را در استان مازندران بر عهده دارد.» علاوه بر این ساعد‌الدوله، پسر سپهسالار تنکابنی، « شورشیان محلی بولشویک در تنکابن را رهبری می‌کند.» شماری از نیروهای قزاق تحت امر رضاخان به تاریخ 9 اکتبر 1921 روانه گیلان شدند. در ابتدا، ساعد‌الدوله شکست خورد: «نفوذ پدر جان او را نجات داد، اما خبرها حاکی از آن است که شجاع‌السلطان کشته شد و در همین حین احسان‌الله‌خان نیز به روسیه گریخت.» ساعد‌الدوله در سال 1925 کشته شد و اندکی بعد پدر او سپهسالار نیز خودکشی کرد.[5] کوچک‌خان در غرب گیلان در منطقه‌ای به نام رودخان شکست خورد و رشت در پانزدهم اکتبر فتح شد. در روزهای نوزدهم و بیستم همین ماه جنگلی‌ها تلاش کردند رشت را مجدداً اشغال کنند، اما حملات آنها دفع شد و تلاششان عقیم ماند. در بیست و سوم اکتبر استحکامات جنگلی کوچک‌خان سقوط کرد و خود او نیز به تالش گریخت.[6]

انگرت در گزارش خود به تاریخ 25 اکتبر 1921 می‌نویسد: «مفتخرم به ضمیمه این گزارش ترجمه تلگرامی که از طرف وزیر جنگ ایران و فرمانده کل قوا، سردارسپه، که به تاریخ 22 اکتبر 1921 به رئیس‌الوزرا مخابره شده است را برای شما ارسال کنم. در این تلگرام جزئیات عملیات‌های نظامی که منجر به بازپس‌گیری رشت شد، تشریح شده است. با اینکه قسمت اعظم استان گیلان از لوث اشرار پاک‌سازی شده است، اما به گفته شخص وزیر جنگ، قسمت‌های غربی استان همچنان تحت اختیار کوچک‌خان و دار و دسته او می‌باشد. تا زمانی که این شورشیان کاملاً متفرق نشده باشند، بیم آن می‌رود که نیروهای دولتی ایران را با مشکلات جدی مواجه کنند.» تلگرام رضا به قوام‌السلطنه که بلافاصله آن را در اختیار انگرت نیز قرار داد، از این قرار است:

پیش از این شما را از ورود خود به رشت و محاصره خالوقربان در امام‌زاده هاشم، با خبر کردم. من در پانزدهم اکتبر به این منطقه رسیدم. شورشیان جنگلی در آن روز از تمام جهات به شهر حمله می‌کردند. پیشروی آنها به قدری بود که می‌توانستند تمام شهر را به غارت ببرند. من دقیقاً به موقع وارد شهر شدم و مردم ستمدیده شهر ناله و شیون کنان برای دیدن من از خانه‌های خود خارج شدند. آنها به شدت از شورشیان به خشم آمده بودند. علی‌رغم اینکه نیروهای تازه از راه رسیده قزاقها بسیار خسته بودند، به ایشان دستور دادم به مناطق حومه شهر که شورشیان بدانها متعرض شده بودند، یورش برند. پس از اینکه قزاق‌ها تلفات سنگینی بر شورشیان وارد ساختند، آنان مجبور به عقب‌نشینی شدند و در نتیجه شهر نجات یافت. زمانی که آتش توپخانه ما، توپخانه جنگلی‌ها را ساکت کرد، به نیروهای خود دستور دادم در اطراف شهر اتراق کرده و به استراحت بپردازند. از آنجا که متوجه شدم جنگلی‌ها اذهان مردم را آلوده ساخته‌اند و می‌دانستم که دولت مرکزی همواره می‌کوشد برای تحقق سعادت و امنیت، نظم بر سراسر مملکت حاکم باشد، به نیروهای خود دستور اکید دادم که دست از پیشروی کشیده و آرامش فعلی را حفظ کرده و مانع وارد شدن آسیب بیشتر به رشت و مردم آن شوند. جنگلی‌ها از رویکرد مصالحه‌جویانه ما استفاده کرده و نیروهای خود را در اطراف شهر مستقر کردند؛ لذا نیروهای قزاق محاصره شدند. من بیش از این نمی‌توانستم اوضاع آشفته و محنت‌بار مردم را تحمل کرده و در برابر پافشاری آنها برای سرکوب شورشیان مقاومت کنم، بنابراین به دفاع از شهر پرداخته و ظرف سه ساعت مواضع ایشان را در پسیخان و پیله بازار مورد حمله قرار داده و شورشیان را وادار کردم به اعماق جنگل عقب‌نشینی کنند. این جنگ به شورشیان اثبات کرد دوران غارت‌گری به سر آمده است و اکنون زمان آن فرا رسیده است که می‌بایست به فرامین دولت مرکزی گردن نهند. علی‌رغم طغیان رودخانه نزدیک شهر، قزاق‌های پیروز، از پسیخان عبور کرده و جمعه بازار را که در 14 ورستی* غرب رشت واقع شده است، به تصرف خود درآوردند. پیشقراولان شجاع خود را در آن روستا مستقر ساخته و خود به شهر بازگشتم. سپس خبر رسید که نیروهای اعزامی ماسوله و، فومن، یعنی دژ مستحکم میرزاکوچک‌خان را فتح کرده‌اند. به اطلاع حضرت‌عالی می‌رساند که اکنون تمام مناطق استان گیلان به همت دلاوران قزاق تحت کنترل ماست. تنها بخش‌های غربی مناطق جنگلی همچنان در دست یاران میرزاکوچک‌خان باقی مانده است. به مدد نقشه استراتژیکی که به تازگی طراحی کرده‌ام، امید آن می‌رود در آینده‌ای نزدیک جنگل‌ها را نیز از لوث وجود این جنگلی‌های خائن پاک کنیم. با مدنظر قرار دادن نگرانی‌های اعلی حضرت همایون شاهنشاه، تمام کسانی که در این شورش دست داشته و از فرامین حکومتی سرپیچی کردند، از کار برکنار خواهم کرد. به ایشان نشان خواهم داد که استقلال و سعادت مملکت بسته به انقیاد و اطاعت محض ایشان است. از آنجا که ایستگاه تلگراف به تازگی در این شهر تأسیس شده است، پیش از این نمی‌توانستم دائماً با مرکز در ارتباط باشم. ساعد‌الملک، فرماندار جدید گیلان وارد رشت شده است.[7]

در گزارشی به تاریخ 30 اکتبر 1921 انگرت می‌نویسد: «عطف به گزارش شماره 749 که به تاریخ 25 اکتبر 1921 ارسال شد، مفتخرم به همراه این گزارش ترجمه اعلامیه‌ای که وزیر جنگ ایران پس از بازپس‌گیری رشت و سرکوب کردن بلشویک‌های محلی و دیگر آشوبگران منطقه منتشر ساخت، ضمیمه سازم. این اعلامیه در 28 اکتبر 1921 در روزنامه ایران منتشر شد.» در بخش‌هایی از این اعلامیه «بلند بالا» می‌خوانیم:

دوستان هموطن من؛ من علاقه و محبت خود را نسبت به شما از دست نداده‌ام و آن چیز که همواره مایه تسلی خاطر من بوده است، رها ساختن شما از چنگال یاغیان و غارتگران بوده است. پروردگار و وجدانم هر دو شاهد من هستند... ناله و شیون شما باعث شد به کمک شما بشتابم و اکنون به شما این خبر را می‌دهم که دشواری‌های شما از میان رفته و به دستور دولت، امنیت شما به مدد شمشیر من تضمین خواهد شد. من سربازی هستم که زندگی خود را وقف خدمت به سرزمین مادری خود کرده است؛ سربازی که حفاظت از استقلال این کشور را به عنوان ایده‌آل و اصل مهم زندگی خود پذیرفته است؛ سربازی که به هیچ پشتوانه و رهبر دیگری به غیر از پرچم شیر و خورشید اعتقاد ندارد و اطمینان دارد در تمام مراحل خدمت خود پیروز و موفق است؛ زیرا هر یک از تکالیفی که به انجام می‌رسانم، تکلیفی مقدس است. من هرگز منفعت شخصی را بر منفعت عموم ترجیح نداده و هرگز امنیت مردم را فدای خواسته‌های خود نکرده‌ام. به همین دلیل است که من اطمینان دارم در تمام عملیات‌های خود پیروز خواهم بود. روح ایرانی حامی و در حقیقت راهبر من خواهد بود. پروردگار را شاکرم که به مدد الطاف خالصانه او به یکی از اهداف خود رسیدم. من قدم به استان شما نهادم و در همین زمان ارتش من مایه ترس و وحشت غارتگران شده و جان ایشان را در معرض خطر قرار داد. به منظور تأمین امنیت شما، از هیچ خطری رویگردان نخواهم بود و در هزینه کردن تمام نیروهای خود تردید نخواهم کرد. اما تمام مردم گیلان می‌بایست بدانند برخی از همشهریان ریا کار و خائن، خود اسباب بسیاری از حوادث ناگواری که تا کنون رخ داده است را فراهم آورده‌اند... و اکنون که دستان قدرتمند نیروهای دولتی شورشیان و یاغیان را دفع کرده است، این وظیفه شما تمام مردم گیلان است که با تمام اسباب و وجود خود به ما کمک کنید. شما می‌بایست گذشته را سرمشق آینده خود قرار دهید و از آزادی که قادر متعال به شما ارزانی داشته است، حداکثر بهره را ببرید... در پایان، پروردگار را شاکرم که ورود مرا به این شهر، مایه تضمین امنیت اموال و یکپارچگی شما قرار داد؛ و عاجزانه از او خواستارم در امری که همواره مشتاق بدان هستم، یعنی خدمت رساندن به هم میهنانم در هر کجای این مرز و بوم، پیروز گرداند. رضا؛ وزیر جنگ.[8]

رضا در 4 نوامبر به تهران بازگشت، اما قزاق‌های تحت امر وی همچنان در آن منطقه باقی ماندند. در اواسط ماه نوامبر، کوچک‌خان دوبار در نزدیکی دوال کوه و طوالش شکست خورد و به کوه‌های خلخال و ماسال پناه برد. در 3 دسامبر 1921، کوچک‌خان و همراهان او گرفتار کولاک شده و از سرما یخ زدند. در 10 دسامبر سر بریدة کوچک‌خان در تهران در معرض دید عموم قرار گرفت: «و به این ترتیب به یکی از پر دردسرترین حوادث تاریخ ایران پایان داده شد.»[9] انگرت در 3 فوریه 1922 می‌نویسد: «مفتخرم که به ضمیمه این گزارش رونوشت نامه‌ای که از طرف دکتر دیویدسون فریم به اینجانب نوشته شد، ارسال کنم. وی یکی از اعضای هیأت پزشکی اعزامی از آمریکا در رشت است که در تاریخ 27 ژانویه 1922 با ارسال نامه‌ای به اینجانب، اطلاعاتی در مورد اوضاع و احوال کلی رشت در اختیار بنده قرار داد.» پس از «آزاد سازی» رشت، اوضاع این شهر چندان مساعد نبود: «در واقع کوچک‌خان قهرمان این جنگ بود... باید به خاطر داشت که کوچک‌خان و بلشویک‌ها هر دو با مدرسه و آموزش موافق بودند و تلاش می‌کردند از مردم فقیر دستگیری کنند. علی‌رغم درد و محنتی که این جنگ بر مردم این منطقه تحمیل کرده است، بسیاری هنوز کوچک‌خان را قهرمان اصلی این ماجرا می‌دانند. نارضایتی مردم بجاست و دلایل بسیاری برای شکایت علیه رژیم فعلی وجود دارد. مهمترین آنها از این قرار است: 1) فساد فرماندار علنی شده است. این رسوایی موجب نفرت و خشم تمام مردم منطقه شده است. 2) رویکرد متحجرانه و بی‌تفاوتی فرماندار به پیشرفت به ویژه در بخش آموزشی. 3) تبعیض قائل شدن علیه جوانان وطن‌پرست واقعی و پیشرو... لازم به ذکر است که رشت تاکنون دو جنبش انقلابی را به خود دیده است؛ یکی در سال 1909 که منجر به عزل شاه شد* و دومی قیام کوچک‌خان که نه به دست نیروهای دولتی ایران، بلکه به دست بلشویک‌های روسی درهم شکسته شد. به نظر من چنانچه در سال 1919 انگلستان وارد ماجرا نمی‌شد و دخالت نمی‌کرد، کوچک‌خان موفق به استقرار دولتی لیبرال‌تر در ایران می‌شد؛ البته نه با حمله مستقیم به تهران بلکه با تبلیغ و تحریک در میان لیبرال‌ها به این مهم دست می‌یافت.»[10]

 

[1]. گزارش راست و ضمائم، شماره 410، 29/SO-6363. 891، مورخ26 آگوست 1921.

[2]. گزارش کرنفلد و ضمائم، شماره 67، -/20291. 841، مورخ7 سپتامبر 1922.

[3]. گزارش کنابنشو و ضمیمه، شماره 583، 1210/00. 891، مورخ8 فوریه 1922.

[4]. گزارش فصلی کرنفلد، مربوز به ماه های اکتبر ـ دسامبر 1922،1240/00. 891، مورخ10 ژانویه 1923.

[5]. Mohamad Gholi Majd, Resistance to the Shah: Landowners and Ulama in Iran، انتشارات دانشگاه فلوریدا، 2000 ، صص 47-46.

[6]. گزارش فصلی انگرت، شماره 14، 1220/00. 891، مورخ12 ژانویه 1922.

* هر ورست معادل 06/1 کیلومتر است. (مترجم)

[7]. گزارش انگرت و ضمائم، شماره 749، 1205/00. 891، مورخ25 اکتبر 1921.

[8]. گزارش انگرت و ضمیمه، شماره 750، 1206/00. 891، مورخ30 اکتبر 1921.

[9]. گزارش فصلی انگرت، شماره 14، 1220/00. 891، مورخ12 ژانویه 1922.

* منظور قیام مردم گیلان علیه محمدعلی شاه. (ویراستار)

[10]. گزارش انگرت و ضمیمه، شماره 821، 891.00/1217، 3 فوریه 1922.


برگرفته از کتاب از قاجار به پهلوی