08 دی 1400
برگی از پرونده انقلاب / قیام خونین مردم مشهد در روزهای 9 و 10 دی 1357
طی روزهای 9 و 10 دی 1357، مردم متدین مشهد مقدس، حتی بر اساس گزارش منابع حکومتی، بیش از 300 شهید را تقدیم انقلاب اسلامی کردند.
روز شنبه 9 دی 1357 به مناسبت سالگرد قمری قیام خونین مردم قم، ( 29 محرم 1398/19 دی 1356 ) ایران اسلامی در عزای عمومی بسر میبرد. امام خمینی در پیامی به ملت ایران این روز را عزای عمومی اعلام کرده بودند: «... پس از آن که شاه خود را رفتنی دانست، دست جنایتکار خود را از آستین درآورد و کشتارهای پیدرپی جمعه سیاه به بعد را آغاز کرد و خود را در تمام جوامع رسوا نمود و اخیراً در مشهد مقدس جنایتکاریها را به حد اعلا رساند و ما را بر آن داشت که روز 29 محرم را عزای عمومی اعلام کنیم. برای سالگرد کشتار بیرحمانه قم و چهلم کشتار در صحن مطهر مشهد مقدس و نیز کشتار مشهد مقدس و نیز کشتار شهرستانهای دیگر.» 1
ادارات دولتی مشهد تا یک هفته بعد تعطیل بود. یکی از برنامهریزان راهپیمایی، پیشنهاد کرد پایان تظاهرات آن روز، مقابل ساختمان استانداری باشد. موافقت شد. ساختمان استانداری اینک توسط یک نظامی عالیرتبه، سپهبد صادق امیرعزیزی، راهبری میگردید. این دومین باری بود که او به این سمت برگزیده میشد. بار نخست، امیرعزیزی در اوایل سال 1342ش با سمت استاندار خراسان و نایبالتولیه آستان قدس رضوی به مشهد آمده بود. استانداری، مرکز قدرت و نماد حاکمیت رژیم در خراسان بود. ساختمان آن روبهروی پادگان لشکر 77 خراسان و نزدیک منطقه اعیاننشین شهر بود. سینماها، بوتیکها و هر آنچه نمایی از رفاه و دوری از فضای انقلاب داشت، میشد در این منطقه دید. آن روزها کارکنان استانداری با مردم مشهد اعلام همبستگی کرده بودند. جلوداران تظاهرکنندگان از این موضوع اطلاع داشتند. با شروع راهپیمایی جمعیت به سوی خیابان تهران حرکت کرد و از آنجا وارد خیابانی شد که به ساختمان استانداری میرسید. راهپیمایان عکس بزرگی از امام خمینی را با خود حمل میکردند که بلندی آن بیش از 15 متر بود. وقتی ابتدای جمعیت به مقابل استانداری رسید، اعلام شد که در این محل سخنرانی خواهد شد. آن روز روحانیانی که از شرکت در تظاهرات پرهیز میکردند، حاضر بودند؛ خود را به صف مردم رسانده بودند؛ هم به صف مردم و هم حتیالمقدور به صف جلو. مراقبت از نظم و ترتیب راهپیمایی چندان میسر نبود. گروه انبوهی، نامنظم، در پیشانی تظاهرکنندگان حرکت میکردند.
در اینجا بود که حادثهای غیرمترقبه رخ داد. شماری از مردم وارد حیاط استانداری شدند. ازدحام در آن منطقه سنگین و سنگینتر شد؛ در حالی که قرار نبود کسی وارد باغ استانداری گردد. اجتماع مردم باید پشت نردهها شکل میگرفت. کسانی که مسئول انتظامات راهپیمایی بودند، در برابر عمل انجام شدهای قرار گرفته بودند. به ناچار جایگاه سخنرانی به داخل باغ استانداری منتقل شد. از مردم خواستند که وارد اتاقهای استانداری نشوند؛ حتی حق ندارند از دستشوییهای آن استفاده کنند. ساختمان اداری از کارمند و نگهبان خالی بود. برنامههای پایانی راهپیمایی در حال آغاز بود که خبر دادند یک جیپ نظامی داخل جمعیت شده، مردم آن را محاصره کردهاند و خطر، سرنشینانش را تهدید میکند. حضور یک خودرو نظامی در این ناحیه دور از تصور نبود، چرا که استانداری در نزدیکی پادگان بزرگ شهر واقع بود. «اما چرا اکنون؟ به من گفتند: فقط تو میتوانی آنها را از خشم مردم نجات دهی؛ اگر مردم تحریک شوند، حادثهای غیرقابل پیشبینی رخ خواهد داد. به طرف جیپ رفتم. خودرو نظامی، جمعیت را شکافته، داخل محوطه استانداری شده بود. نمیشد جابهجایش کرد. چرا تا این جا جلو آمده؟ نکند برنامهریزی شده باشد؟ شاید تراکم جمعیت باعث کشیده شدن راننده به این سو شده؟ در حالی که از لابهلای جمعیت به طرف خودرو نظامی میرفتم، اینها و دیگر سئوالها به ذهنم میرسید. نزدیک که شدم، دیدم افسر جوانی، با راننده و مأمور بیسیم، ترسان، در خودرو هستند. تمام تلاش خود را برای رها کردن جیپ به کار بردم. با بلندگو، گاه با خواهش، گاه آمرانه، خواستم گره جمعیت عصبانی از جلو خودرو باز شود.»
در همین آنات به آقای خامنهای خبر دادند که تانکی وارد جمعیت شده است. خواست از جزئیات موضوع باخبر شود؛ او را در جریان بگذارند؛ اما ازدحام جمعیت اجازه نداد خبرهای بعدی به او برسد. مردم تانک را محاصره کرده، شعار میدادند. تعدادی هم بر بالای آن رفته، از این که سرباز جوانی از تانک بیرون آمده و با آنها همراهی میکند، بسیار خوشحال بودند. اما این همه ماجرا نبود. آن تانک در آنجا چه میکرد؟ وقتی خبر آمدن تانک دوم رسید، صدای رگبار گلوله برخاست. این صدا، یعنی هل دادن تدبیر به بنبست بیخردی. «من همراه تعدادی دیگر از طریق خیابانهای فرعی به مکان امنی رسیدیم. خودرو نظامی را از یاد گذراندم. دانستم او مأمور فرستادن اطلاعات و زمینهساز آن کشتار وحشیانه بود. بعداً فهمیدم که یکی از افسران بلندپایه دستور سرکوب این تظاهرات را داده، آن خودرو و تانکها را فرستاده بود.»
درگیری، صبح و بعد از ظهر ادامه یافت. مردم که پاسخ گمان همراهی برخی از نظامیها را با گلولهباران گرفته بودند، یک تانک و دو کامیون ارتش را به تصرف درآوردند؛ فروشگاه اتکا، وابسته به ارتش را چهار بار به آتش کشیدند؛ به ساختمانهای کلانتری 3 و 6، انجمن ایران و آمریکا، شورای فرهنگی بریتانیا و اداره آگاهی مشهد حمله کرده، آنها را آتش زدند؛ بیمارستان لشکر خراسان را برای ساعتی اشغال کردند؛ زندان زنان مشهد نیز محاصره و به آتش کشیده شد و حدود یکصدوپنجاه زندانی که در معرض آسیب بودند، به بیمارستان امام رضا منتقل شدند؛ سرهنگ کلالی، فرمانده نظامی یکی از مناطق مشهد و چهار سرباز فرمانداری نظامی کشته شدند؛ کارخانه پپسیکولا و سینما فرهنگ به آتش کشیده شد؛ سه نفر ساواکی به دار آویخته شدند؛ و یک ستون تانک با بطریهای آتشزا مورد حمله قرار گرفت. در جنگ و گریز مأموران مسلح و مردم، تعدادی سلاح، هر چند اندک، به دست مردم افتاد.(2) همچنین گفته شد که خانه یک مستشار آمریکایی و یک بانک نیز به آتش کشیده شد.(3) در این روز شاپور بختیار از طرف محمدرضا پهلوی به عنوان نخستوزیر به مجلس شورای ملی معرفی شد.
روز خونین دیگر
بعد از ظهر دیروز فرماندهان نظامی، یگانهای مستقر در شهر را جمعآوری و به پادگان منتقل کرده بودند. در خانه آقای سیدعبدالله شیرازی اما، گروهی از علماء از جمله آقای خامنهای در حال تصمیمگیری درباره یک پاسبان مجروح، چهار مأمور آگاهی و دو دژبان که گفته میشد دو فرد اخیر مردم را از بالای بام خانههای مستشاران آمریکایی به گلوله بستهاند، بودند.
بنابر آن چه که روزنامه خراسان نوشت، روحانیان در برابر تمایل مردم که خواستار اعدام افراد یادشده بودند، تصمیم گرفته بودند پاسبان مجروح را پنهانی به بیمارستان امام رضا منتقل کرده، دو دژبان را نیز آزاد کنند. خبر آزادی آن دو توسط شیخعلی تهرانی به مردم گردآمده مقابل خانه آقای شیرازی داده شده بود و آقای سیدکاظم مرعشی دلایل تصمیم گرفته شده را به اطلاع مردم رسانده بود، اما دژبانها پس از آزادی توسط افراد ناشناس کشته شده بودند.(4)
صبحگاه، در پادگان لشکر 77، آنچه بالا رفت، پرچم کینه و انتقام بود. فرماندهان با نمایش فیلم یا عکس نظامیان کشته شده دیروز، به سربازان، درجهداران و افسران القاء کردند که آنچه پیش روی آنهاست همین سرنوشت است؛ پس بکشید تا کشته نشوید. وجود نظامیان در دهم دیماه لبریز از این انتقام پرورده بود، که در خیابانهای مشهد تخلیه شد. تیراندازیها آغاز گشت. هر شهروندی که در خیابان دیده میشد یک سیبل بود. از پرتاب نارنجک هم دریغ نشد. حداقل شش تن در یورش به خانه آقای سیدعبدالله شیرازی شهید شدند.
بعد از ظهر، مشهد بیشباهت به شهری جنگزده نبود. اگر گزارش منابع رسمی در اعلام شمار کشتهشدگان این دو روز پذیرفته شود، 300 تن از اهالی مشهد در نهم و دهم دیماه 1357 به شهادت رسیدند. بر مبنای همین آمار، فاجعه نهم و دهم دی از نظر تقدیم شهید به انقلاب اسلامی، و روی دیگر سکه، توحش حکومت محمدرضا پهلوی، رویدادی خونبارتر از 17 شهریور تهران بود.(5)
1 - صحیفه امام، ج 5، ص 284
2 - انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب بیستودوم، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385ش، صص 454 تا 456
3 - روزشمار انقلاب اسلامی، ج 9، ص 200
4 - همان، صص 199 و 200
5 - انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب بیستودوم، ص 535.
شرح اسم، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تابستان 1392، ص 638تا 642