تاثیر استاد بر شاگرد (رابطه آیت الله بروجردی با آیت الله درچه ای)
1 - برای شناخت چهره های تأثیرگذار و خلاق در عرصه فرهنگ و اندیشه، نخست می بایست به سراغ کسانی رفت که روی آنها تأثیر گذاشته اند. پس از آن و در مرحله بعد باید از دیگر خاستگاه های فکری آنها که بسیاری از آنها به شرایط خاص سیاسی و فرهنگی ایشان باز میگردد پرداخت. در مورد نخست، استادان در رتبه اول قرار دارند. بسیاری از افراد متفکر، ایدههای اولیه اندیشه های خویش را از استادان خود گرفتهاند. این می تواند در حد یک اشاره باشد اما به تدریج در اندیشه شاگرد جایگاه والایی یافته باشد. برای شناخت آیت الله بروجردی نیز که چهرهای متفاوت و ممتاز است می توان نقطه عزیمت را هیمن جا قرار داد. البته او مانند بسیاری از علمای دیگر، در طول زمان، استادان برجسته و بسیاری داشته است. اما مهم آن است که بتوانیم برخی از وجوه فکری وی را در شماری از استادانش بیابیم. این که او بیش از همه و در کدام بخش های فکری خود اعم از دیدگاه های کلامی، فقهی و به طور کلی مذهبی خود متأثر از چه کسی بوده است.
2 - در میان استادان آیت الله بروجردی در اصفهان، جایی که میراث دار بزرگ مکتب شیعه در عصر صفوی بود، از مرحوم آیت الله سید محمد باقر درچه ای (1264 – 1342ق) یاد می کنند، کسی که یکی از استوانه های علمی اصفهان بوده و به دلایلی صاحب مکتب بوده است. مرحوم درچه ای خود تحصیل کرده اصفهان و نجف بود اما محل استقرارش برای تدریس در اصفهان بود و آیت الله بروجردی هم در همین شهر خدمت وی رسید و از او بهره برد. این البته در سنین جوانی آیت الله بروجردی بوده اما آقای واعظ زاده از قول آیت الله آورده است که: از بدو ورود به اصفهان در درس مرحوم حاج سید محمد باقر درچهای رفتم و آن مرد با آن همه فضائل علمی و مکلات اخلاقی به قدری نسبت به من اظهار مهر می فرمود که حد نداشت. واعظ زاده می افزاید: به همین خاطر تا آخرین لحظات حیات، این استاد را فراموش نکرد (زندگی آیت الله العظمی بروجردی ص 34). وی همان زمان مجتهد شده و چنان که از او نقل کرده اند، استادانش در اصفهان، تقلید را بر وی حرام دانستهاند (حیات سید الطائفه: 42). در کتابی که در سالهای اخیر در باره زندگی نامه آیت الله درچه ای نوشته شده مطالبی با این عنوان که «عظمت آقای بروجردی از آقای درچه ای است» به چشم می خورد (ستارهای از شرق: 114 – 116). این که در این باره تندروی هم شده باشد محتمل است، اما به هر حال نشانی از این دارد که آیت الله متأثر از استادش بوده است. البته وی در اصفهان و بعدها در نجف استادان بزرگی داشت که از آن جمله باید از مرحوم آخوند خراسانی یاد کرد. این که وی از هر استادی چه چیزی برگرفته و چه مقدار از اندیشههای او مربوط به کاوشهای فکری و عقلی خودش میباشد، باید یک بار دیگر مروری با این ملاحظه صورت گیرد.
3 - آیت الله درچه ای که خودش عالم متفاوتی بوده و در شهر اصفهان در حد یک مرجع محلی مطرح بوده است به سال 1262 قمری (یا 1263 یا 1264) در درچه اصفهان به دنیا آمد. مدتها در نجف تحصیل کرد و در سال 1303 قمری به اصفهان بازگشت. وی پس از سالها تدریس و تعلیم و تربیت به سال 1342 قمری در آستانه سختگیریهای دولت رضاخانی در همین شهر درگذشت و یا چنان که ادعا شده (از طرف آقا حسن مدرس یکی از شاگردان آن مرحوم و از علمای اخیر اصفهان) به شهادت رسیده است. مرحوم درچهای را به شاگردان فراوانش که برخی از آنان از زبدهترین عالمان قرن اخیر ایران هستند، میشناسند. شایستهترین آنها مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است از جمله شاگردان بنام این استاد علامه بوده است. از دیگر شاگردان او میتوان به مرحوم آیتالله العظمی حاج سیدابوالحسن اصفهانی، حاج آقا رحیم ارباب، آقا جمال گلپایگانی، محمدجواد صافی گلپایگانی، آقا نجفی قوچانی، میرزا علی شیرازی، آقا شیخ محمد باقر زند کرمانی، مرتضی اردکانی، شهید اشرفی اصفهانی، سیدمحمدرضا خراسانی و جلالالدین همایی اشاره کرد. بیشتر اینان از افاضل روزگار و عالمان برجسته در نجف و اصفهان بودهاند.
4 - نقطه برجسته در زندگی این مجتهد و مدرس بزرگ آن است وی عالمی مهذب و دانشمندی معتدل و در معتقدات شیعی خود به دور از افراط و تفریط بوده و از این جهت، امتیاز قابل ملاحظهای بر بسیاری از عالمان و روحانیان دیگر این دوره دارد. این نکته دقیقا همان چیزی است که ما در این مقال به آن نیازمندیم. این گرایش مرحوم درچهای در برخی از شاگردان وی وضوح بیشتری داشت که از آن جمله آیت الله مرحوم حاج آقا رحیم ارباب از اساتید و علمای زبده اصفهان بود که تا پایان عمر اصفهان مشغول به تدریس بود و به رغم جایگاه علمیاش در میان علمای این شهر هیچگاه عمامه بر سر نگذاشت تحت تأثیر مرحوم درچهای بود. آقای درچهای به طور آشکاری در بحث امامت، دایره اعتقاد به ولایت را محدود نگاه می داشت. در این باره شرحی هم استاد مطهری دارد (امامت و هبری: 35).
5 – آنچه از مرحوم درچه ای برجای مانده بیشتر شفاهی است تا مکتوب. نوشتههای خود او منحصر به یکی دو حاشیه بر مکاسب و رسائل شیخ انصاری در مجلداتی چند بوده است (ستارهای از شرق: 630). اما به لحاظ شفاهی آن قدر در باره وی مطلب وجود داشته است که نواده او کتاب یاد شده را در 900 صفحه فراهم آورده است. بنابرین درباره گرایش معتدل مرحوم درچهای در حوزه اندیشه های شیعی نیز نوشته مکتوبی از وی نداریم اما داستانهای زیادی وجود دارد که از وی شخصیت ویژه ای را ترسیم میکند. بسا برخی از این داستانها شایعه باشد، اما هرچه بود این گرایش چندان شایع بود که بعدها علی دشتی که خود سابقه تحصیلات حوزوی هم داشته و حضور مرحوم درچه ای هم گویا به توصیه پدر رسیده بوده، کتابی داستانی تحت عنوان تخت فولاد به عنوان مجموعه مباحثات و مجادلات مرحوم درچه ای با چندتن از شاگردانش در تخت فولاد نوشت .
در باره این کتاب آمده است: کتاب تخت فولاد نخستین بار توسط نشر یغما در سال 1353 در تهران منتشر شد. یغما در پیشگفتاری بر این کتاب نوشت: «این نوشته در 12 شماره مجله ماهانه خاطرات از 15 دی 1350 تا 15 دی 1351 چاپ و منتشر شد». این کتاب در اوایل دهه هشتاد میلادی توسط «انتشارات ایرانزمین» در آمریکا نیز افست و منتشر شده است. نوبت دیگر نشر البرز در فرانکفورت و انتشارات مهر در کلن کتاب تخت فولاد را را با حروفچینی جدید و پیشگفتاری از بهرام چوبینه به چاپ رسانده اند. این بهرام چوبیه متخصص مقدمه نویسی و تصحیح آثار نامتعارف و غیر دینی مثل کتاب بیست و سه سال است که آن هم از علی دشتی است. بیفزاییم که در ایران انتشارات امید فردا با مقدمه داود علی بابایی در سال 81 آن را چاپ کرد.
به هر روی، این کتاب در شکل داستانی زیاده بر حد اندیشه های مرحوم درچه ای را اصلاح طلبانه نشان می دهد اما نباید غفلت کرد که به هر روی مرحوم درچه ای متفاوت بوده و آنچه از نقل قولهایی شاگردان وی به دست می آید و در اصفهان بر سرزبان ها بوده حکایت از آن دارد که فردی سخت گیر در اندیشه های خاص شیعی بوده و تمایل داشته است تا تشیع را در هویت اسلامی و توحیدی آن جستجو کرده و رنگ غلو را به هر مقدار که شده، از عقاید شیعه بزداید.
6 – در سال 1383 آقای سید تقی درچه ای موسوی کتابی با عنوان ستارهای از شرق به بازار عرضه کرد که موسسه اطلاعات ناشر آن بود. وی در این کتاب کوشید تا تمامی آنچه را که درباره مرحوم درچهای در کتابها و خاطرات شفاهی علما و شاگردان وی وجود داشته گردآوری کند. حجم کتاب نشانگر تلاش نویسنده در این باره است و هرچند به لحاظ نظم و نسق تألیف کتاب با ضعف های جدی روبرو است اما به هر حال از این زاویه با ارزش است که آنچه را که پخش و پلا بوده در حد یک کتاب خوب سامان داده است. آشنایان با محافل روحانی می دانند که برخی از آنان داستان های شگفتی از این قبیل می دانند که در غالب محافل نقل می کنند اما مع الاسف این ادبیات شفاهی هیچ گاه صورت کتاب به خود نمی گیرد. به هر حال باید انصاف داد که مؤلف در این کار توفیق بسیار خوبی داشته و نکات آموزنده زیادی را درباره این شخصیت روحانی به دست داده است. گفتنی است که پدر مؤلف، مرحوم آیتالله حاج سید نصرالله موسوی، اخویزاده مرحوم درچهای و داماد ایشان بوده و بنابراین مؤلف این اثر، نواده دختری مرحوم درچهای است. بنابر این میتوانسته از بسیاری از ظرایف و دقایق زندگی آن بزرگوار آگاه باشد. ایشان قبلا هم کتاب «قصههای خواندنی از چهرهای ماندنی» را توسط همین انتشارات اطلاعات در این باره به چاپ رسانده بود که گویا این بار همان را کاملتر و با این نام منشتر کرده است.
7 - مؤلف برای این که مبادا بر اساس آنچه از موضع ضد غلو مرحوم درچهای نقل شده این توهم پدید آید که او علاقه مند به اهل بیت نبوده است، با ارائه نقلهایی میکوشد تا نشان دهد بسیاری از آنچه در این باره یعنی درباره اعتدال مرحوم درچهای گفته شده میبایست درست فهمیده شود و تأویل به چیزهای دیگر نشود. بنابراین فصل مشبعی درباره سابقه ارادت ایشان به اهل بیت(ع) آورده که مشتمل بر برخی از نمونههای عینی و شواهد قابل توجه است (ستارهای از شرق: ص 349 – 359). بدون تردید نباید تصور شود که هر کس موضع ضد غلو دارد، خدای ناکرده بی علاقه به خود اهل بیت است. سابقه مبارزه با غلو اولا و بالذات در زندگی فکری خود اهل بیت (ع) وجود دارد. با این همه شماری مطلب و حکایت در این اثر وجود دارد که از توجه خاص مرحوم درچهای به اعتدال حکایت دارد. این اعتدال را دست کم در دو بخش: یکی تأکید خاص مرحوم درچهای روی توحید و دیگر مراقبت از نقل مطالب دروغ در روضهها میتوان دنبال کرد.
درباره نکته اول باید گفت مرحوم درچهای میکوشید تا اهمیت توحید را به همگان گوشزد کند و هرگاه میخواست درباره اهمیت موقعیت ائمه(ع) سخن بگوید ابتدا از توحید سخن میگفت. آقا حسن مدرس از شاگردان وی که عمری طولانی کرد و تا این اواخر زنده بود میگوید، از استاد درباره مقام اهل بیت پرسیدم. ایشان فرمودند، شب قدر در این باره در منبر مطالبی خواهد گفت. آن شب ابتدا درباره توحید به تفصیل سخن گفت و از آنجا بود که سخن را به مقام و عظمت ائمه اطهار(ع) رساند. آقا حسن مدرس افزود: به عقیده مرحوم درچهای محبت اهل بیت در سایه توحید معنا مییافت و الا ایشان قصد نداشت مقام محبت را ذرهای کم رنگ کند. تأکید کردند که عقیده به محبت اهل بیت باید خیلی مستدل عمیق و خالصانه باشد. بعد از سخن ایشان من هم توجهم به مسئله توحید قویتر شد (ص 360). و باز همین مدرس نقل میکند که علامه از فرط رعایت جوانب توحید، توسل به ائمه(ع) را با توحید بیان میکرد که یک وقت کسی ضمن توسل و طلب حاجت از ائمه(ع) توحیدش کم رنگ نشود. (ص 344). آقا حسن مدرس همچنین میگفت: مرحوم علامه درچهای یک عبارتی داشتند که چندین مرتبه گفته بودند و آن این بود. در بعضی مواقع که گویندهای کمتر از توحید سخن به میان میآورد و بیشترین تکیه و توجهش به ائمه(ع) بود می فرمودند: یک چیزی هم میخواستی برای خدا باقی بگذاری (ص 344 – 345).
8 - مرحوم زند کرمانی هم که از شاگردان او میبود و به اعتدال و مخالفت با برخی از زیادهروی ها در اصفهان شهرت داشت، و در عین حال فردی خدوم در اصفهان بود، میگفت، این یک توطئه بود که شایع کردند عقیده مرحوم درچهای نسبت به معجزات خدا گونه ائمه اطهار(ع) ضعیف است. اینها گاهی به بعضی از افراد یاد میدادند که بر سر راه علامه قرار بگیرند و طلب صدقه کنند و قبل از تکدی یا بعد از آن به عنوان تشکرمثلا بگویند که: ابوالفضل تو را به سلامت بدارد. یا ابوالفضل طول عمرت دهد. و چون میدانستند علامه تحمل این الفاظ را ندارد و پرخاش میکند، به صورت تصنعی این صحنهها را درست میکردند و افراد حاضر را شاهد میگرفتند که ببینید و بشنوید که ایشان میگوید: ابوالفضل نمیتواند طول عمر بدهد... علامه درچهای بلافاصله میفرمود: چرا نمیگویید خدایا به حق ابوالفضل به ما طول عمر بده. چرا نسبت الوهیت به او میدهید و چرا این بزرگان را که بنده خدا هستند در ردیف خدا میخوانید؟ (ص 361) از این موارد چنین روشن میشود که مرحوم درچهای در عقیده توحیدی خویش بسیار مراعات میکرده و حاضر نبوده است کلمهای به زبان آورد یا از زبان کسی بشنود که توهم الوهیت نسبت به ائمه یا فرزندان آنان داشته باشد. آیتالله اردکانی که از شاگردان مرحوم درچهای بود در این باره ضمن بیان ارادت ایشان به ائمه اطهار(ع) میگفت: وقتی کسی در مقام دعا به ایشان میگفت: حضرت عباس(ع) به شما عمر بدهد یا امام حسین(ع) مشکلات شما را بر طرف کند، مرحوم آیتالله درچهای میگفت: این حرفها را نزنید. خداست که عمر میدهد، اوست که میآمرزد. شفا میدهد و مشکلات را حل میکند. میفرمود: حضرت عباس و امام حسین را باید پیش خدا شفیع کرد (ص 362).مرحوم اشرفی اصفهانی هم با شایعه خواندن این نسبتها میگفت: بلی با الفاظ و عباراتی که بوی کفر و شرک میداد اگر چه در لفظ، مخالفت میکرد. (ص 363). مرحوم آیتالله خراسانی از شاگردان ایشان که در اواخر عمر و درست سالهای پیش از انقلاب رئیس حوزه علمیه اصفهان بود، نقل کرد که یک بار سائلی نزد ایشان آمد. وقتی آقا دست در جیب کرد تا پولی به او بدهد گفت: علی دردهایت را دوا کند. علی حاجتت را روا کند. آقا با شنیدن این جملات دستش را از جیبش بیرون کشید و بدون اعتنا به سائل به راه خود ادامه داد. (ص 365).
9 - به جز مباحث مربوط به توحید و شرک که مرحوم درچهای روی آن حساسیت داشت درباره وعظ واعظان و مطالبی هم که در روضهها میخواندند حساسیت نشان میداد. این در حالی بود که خودش طرفدار عزاداری بود و مجالس سوگواری برگزار میکرد. اما منبریها جرأت زدن هر حرفی را برابر او نداشتند. در این باره هم نمونههایی نقل شده است: یک بار هم واعظی روی منبر سخن میگفت در حالی که مرحوم درچهای هم در حجره خود صدای او را میشنید. این واعظ داستانی طولانی گفت و در نتیجه گیری از قول پادشاهی که در قصه بود گفت: شاه گفت چون عرب همه چیزش را به خاطر من داد من هم باید همه مایملکم را بدهم. امام حسین(ع) هم روز عاشورا همه هستی خود را برای خدا داد... بنابراین خداوند نیز روز قیامت هستی و نیستی اش را در اختیار امام حسین خواهد گذاشت و خواهد گفت: بخواه هرچه میخواهی و هرچه میخواهی بکن. و خدایی من در دست توست. تو همه چیزت را برای من دادی. من نیز همه چیز را به تو میدهم. علامه درچهای با شنیدن این سخن ناگاه سرش را از حجره بازار گلشن بیرون کرد و با صدای رسا و بلند فریاد زد: بیا پایین! بیا پایین! نگو این حرفهای خلاف را! چه غلطی بود که کردی! کی خدا چنین خواهد کرد؟ (ص 422 – 423). یک بار هم واعظی روی منبر از قول حضرت زینب گفت: «گفت زینب چه قدر ناله من پیر کنم». مرحوم درچهای با شنیدن این مصرع یکباره داد زد که این حرف چیه؟ کی حضرت زینب این سخن را گفت؟ (ص 427).
10 - به هر روی به نظر میرسد کتاب «ستارهای از شرق» نه تنها اثری عالی در شرح حال نگاری است بلکه یک دوره تاریخ فرهنگ دینی و مذهبی این زمان اصفهان بلکه ایران است. هر چند مطالب قدری متفرق و داستان داستان تنظیم شده و گاه و بیگاه گوینده مطالب هم چندان مشخص نیست، اما مشتمل بر نکات بسیار آموزندهای است. باید گفت: حرکت مرحوم درچهای در اصفهان با کار مرحوم ارباب ادامه یافت. مطالبی درباره ایشان هم گفته میشد اما از آنجا که او هم در حد خود فقیهی برجسته و عالم مهذب بود امکان چسباندن اتهامات نابجا به ایشان مطرح نبود. با این همه باید توجه داشت که او هم چهرهای ضد بدعت و خرافات داشت. شاید بتوان گفت برخی از شاگردانش به افراط آن را ه را ادامه دادند اما تأثیر مثبت آن هم فراوان بود.
و در پایان باید گفت: در قم هم آیتالله بروجردی در مقام رهبری جهان تشیع متأثر از آموزههای مرحوم درچهای بود. گرایش ایشان به وحدت، تلاش برای کنار نهادن برخی از افراطها در عزاداریها و سختگیری علمی ایشان در نقل مطالب از متون کهن میراثی بود که دست کم بخشی از آن می توانست از مرحوم درچهای به ارث به ایشان رسیده باشد. معنای این سخن موافقت کامل مرحوم آیت الله با دیدگاه های مرحوم درچه ای در تمام موارد نیست.
سایت کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران