02 آبان 1399

قوای نظامی در دوره قاجار


سید حمید قدس

قوای نظامی در دوره قاجار

در دوران قاجار و قبل از آن، نیروی نظامی در قالب ایل مدیریت می شد و آنان قدرت را برای سران ایل تولید، توسعه و پایدار می کردند. 

قاجارها از زمان صفویه بخش مهمی از لشکریان قزلباش محسوب می‌شدند و از آن پس نیز همواره در جنگهای داخلی و خارجی در زمره نام‌آورترین سپاهیان و نیز مدعیان سلطنت ایران بودند. نه‌تنها به تخت نشستن آقامحمدخان، بلکه جنگهای او در منطقه قفقاز نیز با اتکا بر سپاه ایلی قاجار و متحدان آن انجام شد. در اوایل تاسیس سلسله قاجار، سپاه ایران صدوهشتادهزار چریک داوطلب را دربر می‌گرفت. اینها شامل قوای پایتخت یا پا رکابی در حدود هفتادوپنج‌هزار نفر و قوای ولایتی در حدود صدوپنج‌هزار نفر بودند. دسته اول که از خزانه دولت حقوق می‌گرفتند، در پایتخت و در رکاب شاه بودند و دسته دوم که به خرج شاهزادگان، حکام، روسای قبایل و تیول‌داران اداره می‌شدند، مسئول حفظ و حراست از شهرها و سرحدات بودند. ژنرال آلفردگاردان تعداد نفرات نظامی ایران را در اوایل قرن نوزدهم شصت‌هزار پیاده‌نظام، صدوچهل‌وچهارهزار سواره‌نظام و دوهزاروپانصد توپچی دانسته است. او می‌نویسد: «اسلحه افراد پیاده خیلی سنگین و سواره‌نظام نیز تابع هیچ نظمی نبود. کیفیت سلاحهای سربازان و توپخانه نامناسب بود. از لباس متحدالشکل، انضباط، نقشه‌های نظامی و نیروی دریایی نیز خبری نبود.»[1]

برای محافظت از شاه، شاهزادگان و قصرهای سلطنتی، گارد ویژه‌ای وجود داشت که معمولاً از میان گرجی‌ها انتخاب می‌شدند که وابستگی محلی و قبیله‌ای در ایران نداشتند. تعداد واقعی نیروهای نظامی همواره در عمل بسیار کمتر از آن تعدادی بود که برای دریافت جیره و مواجب ثبت می‌شدند. انگیزه‌های اصلی در نبردها تعصبات و پیوندهای قبیله‌ای، غارت و چپاول و جمع‌آوری غنایم بود. افراد هر طایفه در دسته‌های جداگانه و تحت‌نظر فرمانده‌ای از طایفه خود قرار می‌گرفتند و بدین‌ترتیب موجبات ترجیح علایق قومی بر منافع کل سپاه و امکان وقوع شورش و طغیان‌های گروهی بیشتر فراهم می‌شد.

در ساخت دولت سنتی در ایران، فرماندهان نظامی از اقتدار سیاسی جدا نبودند. شاه، رهبر سیاسی و فرمانده نظامی بود. درواقع همه موسسان سلسله‌های پادشاهی در ایران از میان رهبران ایلی برخوردار از شایستگی و توانایی نظامی برخاستند. نیروی نظامی ایل عامل اصلی به قدرت رساندن ایل و حفظ و تداوم قدرت آن بود. بنابراین در ساخت سنتی جامعه ایران، رهبران ایلی ـ نظامی ابزار به چنگ آوردن قدرت، حفظ آن و سرکوب مخالفان داخلی و مهاجمان خارجی بودند. بقا و زوال سلسله‌های پادشاهی نیز به میزان زیادی به قدرت نظامی آنها وابسته بود.[2]

در دوره قاجار، قشون تحت نظر مستقیم شاه ادای وظیفه می‌کرد و جزئی جدا‌ناپذیر از اساس حکومت و مقام سلطنت قاجار بود. سازمان جنگی ایل قاجار از طوایف دوالو، عضدانلو، شامبیانی، قوانلو، اسپانلو، شاه‌بداقلو، قزل‌ایاق، قایجلو، لاشلو، زیادلو، خزینه دارلو، کرلو و مهدیقلی‌خانی تشکیل می‌شد. قوی‌ترین فوج سپاهیان قاجار لشکر آذربایجان بود. با اجرای اصلاحات لشکری و تحولاتی که در سازمان جنگی نیروهای مسلح پیش آمد، کنترل و تسلط دستگاه سلطنت و ایل قاجار بر نیروهای مسلح کاهش یافت و رفته‌رفته این نیروها تحت امر کارگزاران دستگاههای دولتی قرار گرفتند.[3]

در آذربایجان با کمک کارشناسان فرانسوی، سازماندهی سپاه قاجار ارتقاء یافت و به روشهای جنگی اروپایی و سلاحهای جدید مجهز شد. میرزا عیسی فراهانی، میرزا بزرگ، طرحی به‌نام جنگجویان سرباز و جانباز در سپاهیان ایران تهیه کرد. در سپاهیان قاجار، فرماندهی ده نفر به عهده «ده‌باشی» و فرماندهی صد نفر به عهده «یوزباشی» بود. «مین‌باشی» فرمانده هزار نفر و «میرپنج» سرکرده پنج‌هزار نفر بود. بالاترین رده‌های نظامی در بین سپاهیان قاجار به «امیر تومان» و «امیر نویان» اختصاص داشت که به‌ترتیب فرماندهی ده‌هزار نفر و صدهزار نفر را برعهده داشتند.[4]

همچنین در این خصوص سرجان ملکم می گوید: «لشکر ایران عبارت است از جمعی کثیر سواره بی‌نظام که ایلات و احشامات ملک می‌دهند و سرکرده هر طایفه نیز از خود ایشان است و جمعی دیگر از پیاده غیرمنظم که با مخارج از اضلاع و شهرهای معتبر می‌گیرند و فوجی پیاده‌نظام و توپچی که به قاعده اهالی فرنگستان تربیت می‌کنند و لباس می‌پوشانند. سواره بی‌نظام که حال در ایران است مثل همان سواره‌ای است که در ایام سلف با رومیان می‌جنگیدند و هنوز روش آبا و اجداد خود و سایر عادات و رسوم ایشان را در جنگ از دست نداده‌اند. فرقی که هست، این است که در سوابق ازمنه با تیروکمان جنگ می‌کردند و حال با قرابین و چون مردان قوی و رشیداند و اسبان سخت چالاک دارند به جهت تاخت و تاز اطراف هیچ سواره مثل سواره ایرانی نمی‌شود. بنابر قول ایرانیان عدد این سواره به هشتادهزار می‌رسد که چون ضرورت داعی شود در رکاب پادشاه به خدمت لشکری قیام نمایند و در عوض زمین‌ها و مرتع‌ها به ایشان داده شده است که به رفاه روزگار بسر برند. هر سرکرده ایل باید بالنسبه به جمعیت خود عدد مخصوص سواره بدهد. پادشاه همیشه فوجی از سواره با خود دارد که ایشان را غلامان شاهی گویند. این فوج در این اوقات از سه یا چهار هزار زیاده نمی‌شود و اغلب یا غلامان گرجی هستند یا پسران امرا و اعیان ایران. اسلحه سپاهیان در این دوره عبارت بود از تفنگهای فتیله‌ای و خنجری و شمشیری، و تربیتی دیگر ندارند، به‌جز اینکه، مانند سواره بی‌نظام، به جز سرکرده خود به کسی دیگر اطاعت نمی‌کنند.»[5]

سرهنگ جیمز آ. داگلاس، که در سال 1907 وابسته نظامی وقت بریتانیا در ایران بود، مشاهداتش را از ارتش ایران اینگونه بیان می‌کند: «به‌طورکلی گرچه نیروهای ایلاتی که بخش مهمی از ارتش ایران را تشکیل می‌دهند همچنان مثل سابق باقی می‌مانند، اما نیروهای منظم‌تر در سال‌های اخیر به صورت بسیار قابل ملاحظه‌ای رو به تخریب رفته‌اند. این کار تاحدودی به علت فقدان کامل آموزش، و اساساً به علت فقدان پول برای پرداخت به سربازان و افزایش اجتناب‌ناپذیر اختلاس از طرف افسران عالی‌رتبه صورت گرفته است.»[6]

 سرآرتورهاردینگ  وزیر مختار انگلیس در ایران در دوره مظفرالدین شاه در خصوص وضعیت ارتش ایران در سالهای پایانی دوره قاجار در خاطراتش چنین می‌نویسد : ... یک روز به هنگام بیرون آمدن از در بزرگ سفارت انگلیس با منظره ای روبه رو شدم که فوق العاده اسباب تفریح و خنده ام شد . زیرا چشمم به یکی از قراولان قاجارکه روی جاجیم پاره ای لم داده بود افتاد . او برخلاف معمول که می‌بایست فورا از جایش برخیزد و برایم پیش‌فنگ کند ، ابدا اعتنایی به حضورم نکرد و همان طور سر جایش باقی ماند. من او را بازخواست کردم که چرا از سر جایش بلند نشده و سپس سئوال کردم که اصلا چه مدت به حرفه سربازی اشتغال داشته . طرف که مرد عامی بیچاره‌ای بود باکمال صداقت جواب داد « اگر حقیقت را بخواهید من اصلا سرباز نیستم و به همین دلیل از راه و رسم آن هیچ خبر ندارم . برادرم که سرباز و قراول این سفارتخانه است برای مرخصی کوتاهی به دهکده خانوادگیمان رفته است تا در عروسی یکی از اقواممان شرکت کند و در غیاب خود لباسش را به تنم کرده و تفنگش را به دستم داده . خیلی معذرت می‌خواهم که نمی‌دانم چگونه باید سلام نظامی داد . ولی اگر اظهار لطفی فرموده و راه و روش آن را به من یاد بدهید تا موقعی که به جای برادرم در اینجا هستم ، دیگر طوری رفتار نخواهم کرد که اسباب ناراحتی شما شود . در حقیقت در بسیاری از پادگانهای قاجار سربازانی که مامور خدمت در آن پادگانها بودند هیچگونه وظایف سربازی انجام نمی‌دادند، بلکه از طرف فرماندهان خود به عنوان باغبان ، کارگر و عمله به مالکان محلی اجاره داده می‌شدند و مزد آنها را که حاصل زحمتشان بود ، خود فرماندهان با کمال مسرت به جیب می‌ریختند . برایم نقل کردند که یک بار سپهسالار کل ایران برای سرکشی به هنگی که در مشهد بود به آن شهر رفت . از آنجا که سربازان این هنگ جملگی در آن تاریخ در املاک و دهکده‌های مجاور به عنوان باغبان یا کارگر اجیر شده بودند ، جمع آوری این همه سرباز پراکنده از روستاها و مزارعی که در آنها کار می‌کردند لااقل ده روز یا هفته ای طول می‌کشید در حالیکه سپهسالار در فردای روز ورودش می‌خواست پادگان مقیم مشهد را بازرسی کند و از سربازانش سان ببیند . والی خراسان که در استفاده از دسترنج سربازان با فرمانده هنگ شریک بود فکری بکر به خاطرش رسید : مشهد مقدس همچنان که شایسته یک مکان متبرک مذهبی است ، در این تاریخ پر از ژنده پوشان و گدایانی بود که مثل مور و ملخ در اطراف بارگاه امام رضا می‌لولیدند و معاش خود را از راه گدایی تامین می‌کردند .در نتیجه والی خراسان امر کرد این گدایان مفلس و ژنده پوش را به سرعت جمع آوری کنند و لباس نظامیان را که در سربازخانه باقی مانده بود به تنشان بپوشانند و همه را به عنوان سربازانی که در پادگان خراسان مشغول انجام وظیفه هستند از جلوی سپهسالار بگذرانند . بدبختانه سیما و هیات ظاهری این گدایان موقعی که تغییر لباس دادند و اونیفورم های چروکیده سربازان غایب پادگان را به تن کردند ، به قدری مضحک وخنده دار بود که به هنگام رژه رفتن از مقابل سپهسالار نه تنها خود او بلکه تمامی نظار و تماشاگران را به خنده انداختند . افتضاح قضیه طوری بالا آمد که سپهسالار بی‌درنگ دستور داد اعضای این فوج را مرخص کنند و افسری که فرماندهی هنگ کذایی را به عهده داشت ناچار شد مبلغی هنگفت به عنوان حق السکوت به سپهسالار بپردازد ، ولی از خطر اصلی یعنی از دست دادن مقام و منصب که فوق العاده از آن می‌ترسید در امان ماند و بازیگرانی که برای ایفای نقش موقت سربازی اجیر شده بودند به سر کسب و کار خود برگشتند.[7] 

 

به عبارتی می توان گفت که مساله عمده قوای ایران در دوره قاجار، فقدان افسرانی تعلیم‌دیده و حرفه‌ای بود که بتوانند در عملیات نظامی حرفی برای گفتن داشته باشند و یا از یک ستاد قوی برخوردار باشند. اگر چه سربازان ایرانی مطیع، باهوش و تیراندازان خوبی بودند ولی فرماندهانی ناشایست داشتند که نمی توانستند در جنگ آنها را مدیریت نمایند. عمده افسران فاقد سواد حتی در حد خواندن و نوشتن بودند. آموزش و تعلیم و تربیت سامان نداشت و ارتقاء افراد بر اساس تمایلات شخصی فرماندهان بود و هر که با سران ایلات ارتباطی داشتند، از موقعیت بهتری برخوردار بودند. حال این ارتباط ممکن بود نسبی یا سببی باشد و یا از طریق پرداخت رشوه فراهم گشته بود.[8] جرج کرزن در کتاب خود قشون ایران را در دوره ناصرالدین‌شاه به شرح توصیف می کند:

آموزش نظامی این ارتش هم به سبب کمبود سلاح‌های مورد نیاز و مهمات با اشکالات و موانع متعدد مواجه بود. به‌همین‌خاطر سهمیه مهمات هر فرد سالانه از پنج تیر تجاوز نمی‌کرد. وانگهی اساساً فقط در تهران بود که تمرین تیراندازی انجام می‌شد. حکومت ندرتاً در موقعیتی بود که بتواند برای آموزش نظامی افراد مهمات خریداری کند یا در صورت خرید، به محافظت و نگهداری از آن قادر باشد. به‌علاوه اجاره دادن انبارها و مواد و کالاهای ذخیره انواع سوءاستفاده‌ها را موجب می‌شد و مانع این می‌گردید که دولت بر امر حراج اموالش واقعاً نظارت کند. به همین دلیل بود که می‌نویسند: «عرضه کامل و کافی گلوله فشنگ با این حساب برای اهداف حکومت هرگز مقدور نیست، و سربازان در این خصوص نیز همانند سایر موارد در مضیقه و مشکلات بسر می‌برند.»[9]

عباس‌میرزا با به ‌کارگیری مربیان اروپایی و همچنین بهره گیری از نظریات هیاتهای نظامی از کشورهای فرانسه، روسیه، اتریش، آلمان و ایتالیا، همزمان جوان ایرانی را به اروپا اعزام نمود. با مرگ این شاهزاده قاجار، تدابیرش به فراموشی سپرده شد.

 امیرکبیر در دوران صدارتش، ارتش منظمی را ایجاد نمود که هم تمرین نظامی بهتری می‌دید و هم از حقوق بیشتری برخوردار بودند. همچنین دارالفنون را تاحدی به منظور تربیت افسران برای ارتش جدید تاسیس کرد، اگرچه به‌طورکل اصلاحات نظامی او عقیم ماند.[10]

پی‌نوشت‌ها:

[1]ــ وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357ــ1299)، تهران، کویر، 1384، ص101

[2]ــ همان، ص102

[3]ــ فرزام اجلالی، بنیان حکومت قاجار، نظام سیاسی ایلی و دیوانسالاری مدرن، تهران، نشر نی، 1373، ص104

[4]ــ همان، ص105

[5]ــ سرجان ملکم، تاریخ ایران، ترجمه: میرزا اسماعیل حیرت، تهران، سنایی، 1383، صص662ــ661

[6]ــ به نقل از ر. طوسی، «ارتش ایران (1259ــ1286.ش/1880ــ1907)»، ترجمه: حسینعلی نوذری، تاریخ معاصر ایران، مجموعه مقالات، 1369، صص95ــ94

[7]ــ خاطرات سرآرتورهاردینگ، ترجمه دکتر جواد شیخ الاسلامی، انتشارات کیهان، 1370 ، ص 191 تا 193

[8]ــ همان، ص95

[9]ــ لمبتون، ایران عصر قاجار، ترجمه: سیمین فصیحی، مشهد، جاودان خرد، 1375، ص139

[10]ــ غلامرضا ورهرام، نظام سیاسی و سازمان‌های اجتماعی ایران در عصر قاجار، تهران، انتشارات معین، 1385، صص132ــ131


موسسه مطالعات و پژوهش سیاسی