29 تیر 1400
شاهِ بی تاج و تخت ایران - سر لشکر دکتر عبدالکریم ایادی
سرلشکر عبدالکریم ایادی در سال 1296 هجری شمسی از پدر و مادری بهائی در محلۀ یهودیان شیراز متولد شد. پدرش از رهبران برجستۀ فرقۀ بهائیت و از خواص و «ایادی» عباس افندی رهبر بهائیان بود که به «ایادی امراله» شهرت داشت. نام خانوادگی ایادی برگرفته از شهرت یاد شده است. از مادر ایادی با نام منیره خانم نیز به عنوان یکی از زنان مبلغ بهائی و «ایادی امر» یاد و اضافه کرده اند که وی به روابط ناسالم و انحراف اخلاقی مشهور و مرّوج فعال بهائی گری و بی حجابی بود.
دربارۀ پیشینه و تبار این خاندان، اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما مئیر عرزی سفیر دولت اسرائیل در زمان پهلوی روایت کرده که او در محلۀ مخصوص یهودیان شیراز از پدر و مادری بهائی زاده شده است.1
عبدالکریم یکی از سه فرزند خانواده، در فرانسه، در رشتۀ دامپزشکی مشغول به تحصیل شد. او پس از دو سال، به رشتۀ پزشکی روی آورد. ارتشبد سابق حسین فردوست، مطلع ترین مقام اطلاعاتی و امنیتی سلطنت پهلوی و دوست دیرین و نزدیک محمدرضا شاه در این خصوص تصریح کرده است که «او پزشکی را به طور ناقص خواند، چون 2 سال از دورۀ دامپزشکی او را به عنوان دورۀ مقدماتی پزشکی قبول کرده بودند.»2 او پس از تحصیل به ایران آمد و وارد ارتش شد.
چگونگی ورود و نفود به دربار:
دربارۀ چگونگی ورود ایادی به دربار محمدرضا و نهانخانۀ سلطنت پهلوی، گفته اند: «علیرضا تنها برادر تنی محمدرضا یک فرد وسواسی و منزوی از خانواده و در حدّ مریض بود [...] بیماری محمدرضا و علیرضا، بیماری روانی بود. [...] دربارۀ خانوادۀ رضا [شاه] گفتنی است که در تمام آنها از خود او [رضا خان] گرفته تا تمام اطفالش، نوعی مرض روانی وجود داشت.»3 علیرضا دارای مرض روحی شدید بود و احتیاج به پزشکی داشت که به طور مداوم با او در تماس باشد، تا ناراحتی هایش را تسکین دهد. در آن زمان علیرضا خواهان بهترین پزشک ارتش شد و چون ایادی در ارتش بود. به علیرضا معرفی شد. ایادی در رشتۀ خود یک پزشک متوسط بود و تخصصی در امراض روانی نداشت و نمی توانست علیرضا را معالجه کند، ولی حضور یک پزشک در زندگی علیرضا برای او تسکین بود.4 با این حال، ایادی به مدت 10 سال، تا زمان مرگ علیرضا پزشک مخصوص او بود. او با تجویز انواع داروها و ویتامین ها، نه تنها مرض علیرضا را معالجه نمی کرد، بلکه امراض دیگری را نیز، به خصوص امراض جلدی و لرزش های عضلات بدن بر آن می افزود. به هر روی، در یکی از این روزها، که محمدرضا شاه نیز به شدّت دچار توهم، ترس و نگرانی از بیماری شده بود، پیشنهاد برادرش علیرضا را فوراً پذیرفت که دکتر ایادی بر بالینش حاضر شود و او را معاینه کند. به این ترتیب پای ایادی به دربار پهلوی و اندرونی محمدرضا باز شد. ایادی با همان اولین دیدار و معاینه، آن چنان شاه را تحت تأثیر قرار داد و بلکه «مسحور» کرد که قرار شد، هفته ای سه روز به شاه مراجعه کند.5
این بهائی مرموز، طبق یک برنامۀ حساب شدۀ تشکیلاتی، همان طور که علیرضا را از جنبه روانی، به خود وابسته کرده بود، شاه را نیز، آن چنان به این معضل گرفتار کرد که به گفتۀ برجسته ترین مقام اطلاعاتی دستگاه پهلوی، محمدرضا نیز دچار این اعتیاد به ایادی شد. دیدار ایادی با شاه از هفته ای سه روز به هر روز تبدیل و به تدریج شامل همۀ اوقات فراغت6 شخص اول مملکت گردید. «دیدار هر روزه به کلیۀ ساعات فراغت کشید. صبح ها، هنوز محمدرضا بیدار نشده، ایادی حاضر بود. و شب ها تا وقت خواب در اتاق او می ماند. زمانی که محمدرضا ازدواج می کرد، این عادت ترک نمی شد و ایادی با زن های محمدرضا هم خودمانی می شد. بدین ترتیب ، ایادی با نفوذترین فرد دربار و به تدریج با نفوذترین فرد کشور شد.»7
این نفوذ آن چنان بود که حتی «ایادی از زندگی درون اتاق خواب و حمّام محمدرضا اطلاعات دقیق داشت.8 این نفوذ و نقش تا زمان سقوط تاج و تخت محمدرضا و فروپاشی سلطنت پهلوی، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت9.»
برکشیدن تشکیلاتی بهائیان در ارکان حکومت:
ایادی با استفاده از حضور اسرار آمیز خود در نزد شاه، با تمام حیله ها و توان خویش، در نفوذ دادن عناصر وابسته به فرقۀ بهائیت به درون دستگاه سلطنت در همه ارکان و حوزه های کشوری و لشکری، اقدام کرد. این یک حرکت تشکیلاتی به دستور مرکزیت بهائیت بود. مئیر عزری سفیر دولت اسرائیل در رژیم پهلوی در این خصوص اعتراف کرده است: «پشتیبانی سازمان یافته گروهی [بهائیان] در ورود به دستگاه های دولتی و بالا کشیدن دیگر همکیشان، راه را برای یارگیری های بیشترباز می کرد10.»
البّته خانوادۀ پهلوی و در راس آن، رضا خان، ارادت ویژه و ارتباط خوبی با تشکیلات بهائیت داشت. محمدرضا نیز حضور بهائی ها در حکومت و در کنار خود کاملاً خرسند و راضی بود و استقبال می کرد. بر اساس مستندات موجود: «محمدرضا از تشکیلات بهائیت و به خصوص افراد بهائی در مقامات مهم و حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آنهاحسن ظن نشان می داد. اصولاً رضاخان نیز با بهائیت روابط حسنه داشته، تاحدی که [سپهبد] اسدالله صنیعی را که یک بهائی طراز اول بود، آجودان مخصوص محمدرضا [در دوران ولیعهدی او] کرد. اسداله صنیعی، بعدها بسیار متنفذ شد و در زمان [نخست وزیری اسداله] علم و حسنعلی منصور و به خصوص، [امیر عباس] هویدا به وزرات جنگ و وزارت خوار بار رسید؛ ولی نفوذ اصلی بهائیت در دوران عبدالکریم ایادی بود 11.»
به تصریح فردوست، «صنیعی بهائی در تمام دوران ولیعهدی محمدرضا، آجودان مخصوص او بود و در تمام مسائل بازرسی [ولیعهد بازرس کَُلّ ارتش نیز بود] و حتی در زندگی خصوصی ولیعهد، مشارکت داشت. مسلماً رضا خان به بهائی بودن صنیعی توجه داشت و این مساله در دربار پهلوی، به ویژه که بعداً نقش تیمسار ایادی را خواهیم دید، قابل توجه است.»12
امیر عباس هویدا یک شخصیت بهائی، فراماسون و یهودی تبار وابسته به کانون های پنهان یهودی ـ غربی، به مدت سیزده سال پست نخست وزیری، یعنی بالاترین مقام حکومتی پس از شاه را در اختیار داشت. او زمینه های حضور عناصر وابسته بهائی و ماسونی را در ارکان قدرت و سلطنت پهلوی ، به تدریج بسط و گسترش داد و کشور را از بعد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به قلّه فساد و انحطاط کشانید. نکتۀ شگفت آور این است که او یکی از مهره هایی بود که خود سر لشکر دکتر عبدالکریم ایادی، سبب بر کشیدن او به این جایگاه و مقام شده بود. به گفته فردوست، «ایادی با نفوذی که نزد محمدرضا کسب کرد، بهائی ها را به مقامات عالی رساند. او مسلماً در رسانیدن امیر عباس هویدا (بهائی) به نخست وزیری نقش اصلی را داشت. در زمان هویدا دیگر کار بهائیها تمام [و کامل] بود و مقامات عالی مملکت توسط آن ها به راحتی اشغال می شد. پدر هویدا نیز مانند پدر ایادی از خواص عباس افندی و گویا نویسندۀ مخصوص او بود. [...] بهائی ها به طور کلی در دوران محمدرضا و نفوذ ایادی در دربار، بسیار ترقی کردند و ثروتمند شدند. ایادی هرچه از دستش بر می آمد در کمک به آنها کوتاهی نکرد و آنها هم در انحطاط اقتصاد مملکت تلاش کردند.»13
جانبداری، حمایت و پشتیبانی از بهائیان نفوذی در تمام سطوح و مشاغل در دستگاههای حکومتی، بخش دیگری از تکاپوی ایادی و همدستانش در نظام سلطنت پهلوی بود. برای نمونه، در گزارش ساواک در تاریخ ۱۵/6/ ۱۳۴۵، به نقش و دخالت آنها این گونه تصریح شده که «سرلشکر ایادی پزشک مخصوص اعلیحضرت همایون شاهنشاه، سپهبد [اسدالله] صنیعی وزیر جنگ، سرهنگ شاهقلی و عده ای افراد [سرشناس] دیگر از طریق تماس با نخست وزیر [هویدا] از اخراج کارکنان بهائی شرکت نفت جلوگیری به عمل آوردند.» 14 بهائیت با گسترش سلطه خود بر کشور، ایران را ملک مطلق خود می دید. در چگونگی تعمیق و توسعه سیطرۀ بهائیت بر ارکان قدرت، سیاست و اقتصاد کشور از طریق عبدالکریم ایادی، همچنین تصریح شده است:
«بهائیت جهانی تصور داشت که ایران همان ارض موعودی است که باید نصیب بهائی ها شود و لذا برای تصرف مشاغل مهم سیاسی در این کشور منعی نمی دیدند. بهائی ها [...] واقعاً احساس ایرانیت نداشتند و این کاملا محسوس بود و طبیعتاً این افراد جاسوس بالفطره بودند. محمدرضا [نیز] نه تنها نسبت به نفوذ بهائیها، حساسیت نداشت، بلکه خود او صراحتاً گفته بود که افراد بهایی در مشاغل مهم و حساس مفیدند، چون علیه او توطئه نمیکنند»15
عناصر بهائی، مطابق برنامه و مشی تشکیلاتی سازمان جهانی بهائیت، از طریق هم پوشانی و هم افزایی به طور بی وقفه و در عین حال گسترده، برای قبضه اقتصاد و منابع پولی کشور در تلاش و تکاپو بودند. برای مثال هژبر یزدانی یکی از برجستگان بهائی، تحت حمایت دکتر ایادی نه فقط اراضی بسیار وسیعی را در نقاط گوناگون کشور، تصرف و تصاحب کرده بود، بلکه با اعمال نفوذ در ماجرای خرید «بانک ایرانیان» با تمام ساختمان و سرمایه و امکانات آن و همچنین خرید «بانک توسعه کشاورزی» از راه زور و قلدری، به موقعیتی دست یافت که ارتشبد سابق حسین فردوست در خاطراتش اذعان کرد: « به هر حال هژبر یزدانی با حمایت ایادی به قدرتی تبدیل شد و اراضی وسیعی را در باختران [کرمانشاه و غرب کشور] و مازندران و اصفهان و غیره، در اختیار گرفت و برای من معلوم شد که تمام این وجوه متعلق به بهائیت است و این معاملات را یزدانی برای آنها ولی به نام خود انجام می دهد.» 16
خود ایادی نیز با همین پوشش نام و موقعیت شخصی خود، مشاغل، منابع، امکانات و ظرفیتهای وسیعی را در حوزههای مختلف در اختیار گرفته بود که در پشت پردۀ آن، سازمان جهانی بهائیت قرار داشت.
در گزارش های طبقه بندی شدۀ سرّی و خیلی محرمانه سفارت آمریکا در ایران، اطلاعات و اسناد فراوانی وجود دارد که نقش و نفوذ بهائی ها، از جمله عبدالکریم ایادی را در دستگاه سلطنت نشان میدهد. در یک گزارش اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا با موضوع «بهایی ها» [در ایران] آمده است:
«از نظر تعداد، بهائی گری [در ایران] قابل افزایش است. در سطح تصمیمگیری در دولت ایران، بهائیت در حال اعمال نفوذ است. از اعضای [برجسته] بهائی گری میتوان از سرهنگ تمام عبدالکریم ایادی پزشک شخصی شاه ایران و سرهنگ تمام فرویدن جم (بازنشسته) و سفیر ایران در اسپانیا و معلّم پیشین فرزند شاه [رضا پهلوی] اشاره کرد.»17
علاوه بر هژبر یزدانی مقامات فراوانی دیگری در سطوح بالای حکومتی بودند که بهائی و یا دست نشانده و ایادی مستقیم و یا گماشتۀ شخص ایادی بودند. در یکی از سناد طبقه بندی شدۀ ساواک، به تاریخ 19/8/1344 از سپهبد، عطاء اله خسروانی وزیروقت کار، همسرش خانم ملیحه نعیمی (فرزند عبدالحسین نعیمی بهائی و جاسوس اینتلیجنس سرویس) و بعضی مقامات و مسؤولان بلند پایۀ این وزارتخانه با نام و نشان یاد شده که همگی به ترتیب از ایادی دستور می گرفتند و به کار تبلیغ مبادرت می ورزیدند و دستورات صادره از سوی عبدالکریم ایادی رادر مسیر ترویج بهائیت اجرا می کردند. در این سند همچنین از سرلشکر پرویز خسروانی معاون ژاندامری کُلّ کشور و همسرش که از سردمداران بهائی بودند،18 یاد شده است. در منابع دیگر از تیمسار خادمی بهائی رئیس هواپیمایی ملی، سرهنگ فاتح از نیروی هوایی و بعدها هواپیمایی ملی و خواهر سرهنگ فاتح در ادارۀ حفاظت هواپیمایی ملی نام برده شده است19 که همگی اینها از گماشتگان عبدالکریم ایادی بودند و بر اساس برنامۀ بهائیت، دستورات او رادر مسیر اهداف و منافع این تشکیلات اجرا می کردند.
البته شخصیت های مرموز دیگری بودند که مأموریت و نفوذشان با فعالیت عبدالکریم ایادی هم خوانی و هم پوشانی داشت و به موازات هم برای اربابان پشت پرده بود. یک نمونه دیگر از این قبیل افراد، می توان از یک دوست مرتبط با ایادی یاد کرد که درباره او نوشته اند: «فلیکس آقایان بهترین رفقا را در رده های بالای تشکیلات خفیّه سیا و اف. بی. آی و مافیا به دست آورده بودند و در تشکیلات سرّی اجتماعی آمریکا در بالاترین رده ها دست داشت و عضو بلند پایۀ مافیای آمریکا بود. او بزرگترین سازمان مخفی کانگستر را در ایران اداره می کرد و در قاچاق مواد مخدر، روی دست اشرف خواهر شاه زده بود. در عین حال فلیکس آقایان از نزدیکترین دوستان محمدرضا بود و در اکثر ساعات فراغت او حضور داشت.»20
یک نمونه مشابۀ دیگر، امیر هوشنگ دولو از دوستان خوب ایادی و از خانواده قاجار ، مشهور به «سلطان خاویار ایران» بود.
دولو یک کار چاق کن حرفه ای در نظام سلطنت پهلوی و دربار محمدرضا شاه بود. فردوست پس از اشاره به انواع مفاسد و هرزگی های او اضافه کرده است: امیرهوشنگ دولو «از روزی که پیدا شد بلافاصله به اتاق خواب محمدرضا راه یافت [...] و تمام درخواستها را مستقیماً در اتاق خواب محمدرضا به اطلاعش می رساند و بدون استثناء همه تصویب میشد [مورد موافقت شاه قرار می گرفت]، لذا همه [مقامات برای حل مشکل شان] به او روی میآوردند. ایادی هم با او خوب بود و حسادت نمیکرد، چون صبح ها هر دو با هم به اتاق خواب محمدرضا میرفتند و ایادی او را رقیب خود نمیدانست.»21
از آنجا که موضوع و مقصود این نوشتار، بررسی نقش و تبیین کارنامۀ بهائیت و بهائی ها در دوران پهلوی نیست، از ورود به عملکرد صدها کارگزار و مقام بلند پایه و ذی نفوذ بهائی و اثر گذاری آنها در مناصب مهم و حساس کشور، پرهیز شده است. بنابراین در این مقال، به ذکر چند مورد، به صورت اختصار و به عنوان نمونه، اکتفا شده است. در یکی از اسناد طبقه بندی شده سفارت آمریکا در تهران، به حضور 000/400 بهائی در ایران اشاره و تصریح گردیده که 000/75 نفر آنها در تهران و شمار قابل توجهی در مراکز حساس و کلیدی کشور حضور و نفوذ دارند. 22
در این اسناد، اگر چه به طور صریح، نسبت به تنفر و انزجار مردم مسلمان ایران از این فرقۀ منحرف و پیروان آن اعتراف شده، اما به جایگاه کم نظیر «دکتر عبدالکریم ایادی به عنوان یکی از برجسته ترین نزدیکان شاه و «سایر برجستگان بهائی» تاکید شده است.23 در سند طبقه بندی شدۀ دیگری، دفتر مرکزی اطلاعات سیاسی (مدیریت جاسوسی - اداره تحقیقات) سفارت آمریکا در تهران، دربارۀ عناصر نفوذی در نظام سلطنت پهلوی، چنین تصریح شده است:
«حلقه داخلی شاه بیشترین نفوذ را بر وی دارد و طرق ارتباط با بخش های مهم جمعیّت را فراهم می کند [...] دکتر عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه، ظاهراً مجری اصلی مداخلۀ شاه در امور بازرگانی است. گفته می شود ایادی حتی در سفر ماه عسل شاه با ثریا را همراهی می کرد. گزارش دیگراین است که وی نیابت شاه رادر شیلات جنوب بر عهده دارد. ناظران مطلع، فعالیت [شیلات] راترکیبی از ناکارایی و فساد وصف کرده اند که هیأت مدیرۀ آن مملو از تیمسارهای بازنشسته [وابسته به ایادی] بود. افتضاح این فعالیت ظاهراً آن قدر عظیم بود که تمام شرکت دوباره سازماندهی شد و تحت مدیریت دیگری [باز هم تحت امر ایادی] قرار گرفت. ایادی بهائی است. یک ناظر وی را ازکسانی خواند که این فرقه را از تعقیب مسلمانان متعصب حفظ خواهد کرد»24
در گزارش یاد شده، عبدالکریم ایادی از جملۀ 18 نفری است که از آنها به عنوان اعضای «حلقۀ داخلی شاه» یاد شده است. البته بااین تفاوت که او را استثناء شمرده و گزارش کرده اند:
«ایادی یکی از اعضای خارج از خانواده سلطنتی است که بیشترین نفوذ را در دربار و در هر نوع فعالیت اقتصادی دارد» 25
در مجموع بر اساس مستندات و مدارک موجود، ایران عصر پهلوی جولانگاه بهائیت بود و عناصر بهائی در همۀ ارکان قدرت و مراکز حساس برنامه ریزی و سیاست گذاری حکومت حضور و نفوذی شگفت آور داشتند. طبق خاطرات فردوست: «در زمان حاکمیت ایادی بود که بهائی ها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائی بیکار وجود نداشت. در دوران قدرت ایادی تعداد بهائی های ایران به 3 برابر رسید. بسیاری بهائی ها در مقابل مذهب می نوشتند «مسلمان» و حال آنکه بهائی بودند. یک بار حرکت مردم علیه بهائی ها اوج گرفت و سخنرانیهای فلسفی (واعظ مشهور) سبب شد که حضیره القدس - محل مقدس آنها در تهران - تخریب شود. در اثر این حرکت تعدادی از بهائی ها از ایران رفتند و ایادی نیز به دستور محمدرضا 9 ماه به ایتالیا رفت، ولی این حرکت دنبال نشد » 26
جریان مخفی بهائیت
البتّه همۀ آن چه یادآوری شد، بخشی از حضور و نفوذ اسرار آمیز ایادی بهائی و همکیشان او در ارکان سیاست و حکومت پهلوی بود، زیرا به گفتۀ حسین فردوست اطلاعات موجود یک هزارم از نفوذ؛ حضور، عملکرد و کارنامۀ عبدالکریم ایادی است.
اشخاص تأثیرگذار و ذی نفوذ دیگری در ارکان حکومت پهلوی یکه تازی می کردند که بهائی گری و کیش ضالۀ خود را پنهان می کردند. یعنی علی رغم ادعای حیله گرانه و فریبکارانه مرکزیت بهائیت، مبنی بر این که بهائیان در اعلام وابستگی خود به این فرقه صراحت دارند و کیش خود را پنهان نمی کنند، مستندات فراوانی در تاریخ معاصر مشاهده شده است که علاوه بر وجود یک جریان مخفی در تشکیلات بهائیت که پنهانی فعالیت می کند، بهائیان فراوانی بوده اند که با پنهان کاری و مخفی کردن هویت، خود را غیر بهائی و یاحتی مسلمان جا زده و معرفی کرده اند.
ارتشبد سابق حسین فردوست در خاطرات خود در این باره تصریح کرده است، آنها طبق اوامر مرکزیت بهائیت و یا در موقعیت و شرایطی که منافع تشکیلاتی آنها اقتضا و ایجاب می کرد، معمولاً، خود را به عنوان «مسلمان» معرفی می کردند. آنها در فرم های [استخدام] ارتش و نیروهای انتظامی خود را همیشه «مسلمان» معرفی می کردند .27
در میان سران و مقامات بلند پایه و درجه اوّل سلطنت پهلوی، اشخاص بهائی فراوانی وجود داشتند که همگی، آنان را به عنوان «مسلمان» می شناختند و هیچ کس از باور و وابستگی آنها به فرقه بهائیت اطلاعی نداشت. این جریان پنهان و مخفی همواره در میان مسلمانان بر اساس مشی و شیوۀ پیش گفته، نفوذ و حضور داشته است.
مئیر عزری سفیر دولت اسرائیل در دوران پهلوی نیز، در خاطرات خویش، دربارۀ جریان بهائیت مخفی در ایران، چنین تصریح کرده است:
«در سایۀ دوستی با [عبدالکریم] ایادی، با گروهی از سرشناسان کشور آشنا شدم که هرگز باور نمی کردم پیرو کیش بهائی باشند. بسیاری از آنها در باور خود چون سنگ خارا بودند، ولی به خوبی می توانستند در برابر دیگران باور خود را پنهان نمایند، آنها همه دریافته بودند که در برابر من نیازی به پنهان کاری ندارند.» 28
شاه کلید؛ شعاع نفوذ و قدرت:
درباره شعاع نفوذ و قدرت عبدالکریم ایادی بهائی، به مشاغل و مقامات متعددی اشاره شده که در قبضه او قرار گرفته بود.
رئیس بیمارستان های ارتش، بازرس مخصوص محمدرضا در شیلات شمال، بازرس مخصوص شاه در شیلات جنوب، عضو هیات رئیسه بانک سپه، عضو هیات رئیسه بانک کشاورزی و ده ها پست و شغل دیگر که او، آن را به واسطه عناصر و اعضای وابسته به تشکیلات بهائی مدیریت می کرد.
ارتشبد حسین فردوست از دوستان بسیار صمیمی و نزدیک محمدرضا و مسؤول دستگاه اطلاعات ویژه نخست وزیری و دربار تصریح می کند:
او برای خود حدود 80 شغل در سطح کشور درست کرده بود، مشاغلی که همه مهم و پولساز بود؛ رئیس بهداری کل ارتش بود و در این پست ساختمان بیمارستان های ارتش به امر او بود، وارد کردن وسایل این بیمارستان به امر او بود، وارد کردن داروهای لازم به امر او بود، دادن درجات پرسنل بهداری ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هیچ پزشک سرهنگی بدون امر ایادی سرتیپ نمی شد و هرگونه تخطی از امر او همراه با برکناری و مجازات بود. ایادی رئیس «اتکا» ارتش و نیروهای انتظامی بود و در این پست کلیه نیازمندیهای باید به دستور او تهیه می شد. هر چه اراده می کرد، ولو در کشور موجود بود، باید برای ارتش از خارج، به ویژه انگلیس و آمریکا وارد می شد. تعیین سهیمه و صدها کار دیگر و حتی تعیین رؤسای اتکاها و پرسنل آن با او بود. سازمان دارویی کشور نیز تماماً تحت امر ایادی بود، چه داروهایی و به کدام مقدار باید تهیه شود، از کجا خریداری و به کدام فروشنده و به چه میزانی داده شود، و چه داروهایی نباید وارد شود، همه و همه بنابر مصالح بهائیگری دائماً در تغییر بود. شیلات جنوب در اختیار ایادی بود و تعیین اینکه به کدام کشورها و شرکتها اجازه صیادی داده شود و به کدام داده نشود در اختیار ایادی بود. در نتیجه سیاست های او تا ]زمان پیروزی[ انقلاب، صید ایران با بدوی ترین وسایل انجام می شد. تعیین رئیس و پرسنل شیلات نیز با ایادی بود. من یک بار مشاغل او را کنترل کردم و به 80 رسید. به محمدرضا گزارش کردم. محمدرضا در حضور من از او ایراد گرفت که 80 شغل را برای چه می خواهی؟ ایادی به شوخی جواب داد و گفت: «می خواهم مشاغلم را به 100 برسانم» این خود نمونه کوچکی بود از شیوۀ حکومت محمدرضا!»29
مئیر عزری صهیونیست، جایگاه عبدالکریم ایادی را به منزله یک شاه کلید برای باز کردن درهای بسته به روی بسیاری از مقامات بلند پایۀ ایران عصر پهلوی دانسته و نوشته است:
«یکی از ویژگیهایی که ایادی را نزد همه یگانه ساخته بود، وفاداری و سرسپردگی او به شاه بود. کسی باور نمی کرد که او از شاه درخواستی بکند و پذیرفته نشود. شاید هم همین پیوند ایادی با شاه بود که هرگاه سران کشور دست به دامان ایادی می شدند، او می توانست گره گشایی کند.»30
سفیر اسرائیل با اشاره به مشاغل بسیار مهم و جایگاه ویژه ایادی در نظام سلطنتی ایران، او را به منزلۀ «چشم و گوش» شاه دانسته و نوشته است:
«ایادی پزشک ویژه شاه، افسری خوش نام بود و به چشم و گوش شاه می مانست. او بهداری ارتش و بیمارستان ها، ادارۀ خرید دارو و ابزار پزشکی برای یکان های ارتش را سرپرستی می کرد و با همه توان به همکیشان یاری می داد.» 31
این موقعیت و جایگاه، سبب شده بود که همه مقامات کشوری و لشکری از بالاترین مقام اجرایی کشور، یعنی شخص نخست وزیر، وزیران کابینۀ دولت تا مقامات بلند پایه نظامی و انتظامی، ایادی را یک سر و گردن از خود برتر و بالاتر بدانند و در برابر او کاملاً خاضع و فرمانبردار باشند. آن چنان که به اعتراف فردوست،: «کلیۀ مقامات مهم مملکتی، اعم از وزیر و نمایندۀ مجلس و امثالهم، دستورات او را، که نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمی شد، به فرم امر، اجرا می کردند.»32
از سوی دیگر، محمدرضا به عنوان بالاترین مقام حکومت و سلطنت نیز کاملاً تحت اختیار ایادی بود. او نه فقط، «همواره در زندگی خصوصی محمدرضا و زنان و اطرافیانش رسوخ داشت و هر اطلاعی را که ممکن بود کسب می کرد»33 بلکه «در کلیه مسافرت های خارج ، همراه محمدرضا بود و به طور طبیعی مورد علاقۀ برخی کشورهای ذینفع در رابطه با ایران بود.»34
دستیابی به چنین قدرت اسرار آمیزی از سوی عبدالکریم ایادی، بدون شک محمدرضا را مرعوب و تحت انقیاد او در اورده بود. نزدیک ترین مقام اطلاعاتی دستگاه سلطنت و صمیمی ترین و دوست دیرین و همیشگی محمدرضا، که اشراف اطلاعاتی کامل بر جریان ایادی داشت، ضمن مقایسه نفوذ و اقتدار او با شاه، اعتراف و تصریح کرده است:
در دوران هویدا، ایادی تا می توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزراء بدون اجازه او حق هیچ کاری نداشتند. من می توانم ادعا کنم که یک هزارم کارهای ایادی را نمی دانم، ولی اگر پرونده های موجود ارتش و نیروهای انتظامی و سازمان های دولتی بررسی شود موارد مستندی مشاهده می گردد که به نظر افسانه می رسد و بر این اساس می توان کتابی نوشت که: آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت می کرد یا محمدرضا پهلوی؟!، تمام ایرانیان ردۀ بالا، چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران، ایادی بود؛ حقیقتی که پیش از انقلاب جرئت بیان آن را نداشتند.» 35
فردوست براساس همین اطلاعات تاکید کرده است: «ایادی مشهور به راسپوتین ایران» بود و واقعا [نیز] چنین بود.» 36
سرجاسوس و مامور ویژه:
بی هیچ شبهه و شکی، عبدالکریم ایادی، مهرۀ نشان و گزینش شدۀ نهادهای پنهان قدرت یهودی ـ غربی در ایران پهلوی بود.
فراتر از انتخاب، او حتی ساخته، پرداخته و اعزامی از سوی همان کانون های مخفی بود که با اهداف، برنامه ها و ماموریت از قبل تعیین شده به دربار شاه و اندرونی محمدرضا راه یافت. بهائیت نیز به عنوان یک فرقه و جریان کاملاً در خدمت رزادخانۀ جنگ فکری ـ فرهنگی و جبهه نبرد اطلاعاتی و سیاسی صهیونیسم، در دنیای معاصر، قابل ارزیابی و تحلیل است. در مجموع، توسط ایادی، بهائیت در همۀ ارکان قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی کشور نفوذی اسرار آمیز و افسانه ای پیدا کرد و این سرزمین به جولانگاه، صدها هزار بهائی، ده ها هزار یهودی و اسرائیلی، و هزاران مامور و جاسوس کار کشته و کهنه کار غربی گردید.
این تحولات و رویدادها، نه یک اتفاق، بلکه یک حرکت کاملا برنامه ریزی شده بر پایۀ دکترین کانون ها و نهادهای دسیسه گر یهودی ـ غربی و در مسیر راهبرد جهانی آن ها بود؛ همان طور که روی کار آوردن، رضاخان پهلوی در همان چارچوب قابل بررسی و جست و جو است. ارتشبد سابق حسین فردوست، خبره ترین مقام اطلاعاتی آموزش یافته Mi – 6 (سرویس جاسوسی و اطلاعاتی انگلیس) و دوست مورد وثوق و اطمینان محمدرضا، با اشاره به گزینش حساب شده و هدفمند سرلشکر عبدالکریم ایادی به این مأموریت کلیدی می افزاید:
«بدون تردید باید گفت که او از آغاز توسط سرویس انگلستان نشان شده بود و واجد شرایط یک جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفی کردند.» 37
به بیان دیگر، ایادی یک مأمور و یا جاسوس عادی نبود بلکه شبکه ای از جاسوسان و مأموران را سرپرستی و مدیریت می کرد: «دربار محمدرضا مملو از وابستگان آمریکا و انگلیس بود، افرادی مانند عبدالکریم ایادی و اسداله علم، این شبکه را کنترل می کردند.» 38
فردوست در خاطراتش نوشته است :«اگر قرار باشد مهم ترین مهره های انگلیس و آمریکا را در دربار محمدرضا بنویسم، 4 نفر را نام می برم: ارنست پرون، دکتر عبدالکریم ایادی، اسداله علم، و شاپورجی.» 39
با این حال، «نقشی که ایادی تا [تا زمان سقوط سلطنت پهلوی و پیروزی] انقلاب، برای غرب داشت، مجموع مهره های غرب، روی هم رفته نداشتند.» 40
فردوست که خود تعلیم دیدۀ سرویس Mi – 6 بود و بی تردید خبر چین ها آن ها در سطح بالای حکومت، به صراحت اعتراف کرده که با وجود بعضی سرجاسوسان در دربار پهلوی و دستگاه سلطنت و اطراف محمد رضا، در مواقع فراوان، ان ها به شخص او احتیاجی پیدا نمی کردند: «ایادی همواره در زندگی خصوصی محمدرضا و زنان و اطرافیانش رسوخ داشت و هر اطلاعاتی که ممکن بود، کسب می کرد و رساندن آن هم به انگلیسی ها آسان بود. زیرا همیشه چه در خانه محمدرضا و چه در خانه دوستان ایادی و در میهمانی ها، عنصر مطلوب سفارت [انگلیس] و رئیس Mi – 6 سفارت حضور داشت. به علاوۀ شاپورجی که مکمل اعضای سفارت بود. بنابراین در دوران ایادی، انگلیسی ها برای اطلاع از زندگی خصوصی محمدرضا، به من [فردوست] نیازی نداشتند.» 41
او حتی در سفرهای رسمی و خارجی شاه نیز حضور و مشارکت داشت. فردوست در این باره اضافه می کند که «من در طول حیات خودم کسی را ندیده ام که مانند شاپورجی نزد انگلیسی ها محرم و معتبر باشد. طبق گفته خودش، با ملکه انگلیس بسیار خودمانی بود.
ایادی در یکی از سفرهای خارجی محمدرضا (که من نبودم) ، وی [شاپورجی] را در حضور ملکه انگلیس، خیلی صمیمی و خودمانی دیده بود و به من گفت، باز طبق گفته خودش، در جلسات سالانه محمدرضا با رئیس کل Mi – 6 که هر ساله به موقع بازی های زمستانی در سوئیس برگزار می شد، حضور داشت و در تمام ملاقات ها و بحث شرکت می کرد.» 42
علاوه بر وابستگی عبدالکریم ایادی به سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی غربی از جمله سیا و اینتلیجنس سرویس، بی هیچ تردیدی، باید او را مامور ویژۀ سرویس اطلاعاتی سازمان جهانی صهیونیسم هم دانست.
[عبدالکریم] «ایادی جاسوس بزرگ غرب و مطلع ترین منبع اطلاعاتی سرویس های آمریکا و انگلیس در دربار و کشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوی بود.» 43
به عقیدۀ برخی آگاهان سیاسی، شاید همین وابستگی به سازمان های مخفی و نیمه مخفی و نیز شخصیّت معماگونه، اسرارآمیز و مخوف ایادی دلیل سکوت و یا کُلّی گویی در متون و منابع پژوهشی و تاریخی دربارۀ او بوده است. آن چنان که ویلیام شوکراس در سراسر کتاب «آخرین سفر شاه» فقط دوبار به حضور شخص ایادی در کنار شاه ایران اشاره می کند. یک بار به ماجرای ملاقات دو پزشک فرانسوی برای معاینه محمدرضا در هتل محل اقامت او در زوریخ سوئیس در فوریه 1975م/ 1354شمسی، که نوشته است: «در آن جا پزشکان فرانسوی، شاه را با دکتر ایادی و سگ دانمارکی اش یافتند.»44 و بار دیگر در یکی از روزهای آوریل 1974م/1353شمسی که پروفسور ژان برنار خون شناس بزرگ فرانسه برای معاینه و معالجه شاه ایران دعوت شده بود: «شاه با سگ بزرگ دانمارکی و پزشک مخصوص عبدالکریم ایادی بود.»45
شاید این ادبیات، کنایه ای باشد که در اوج خلوت شاه، فقط ایادی همراهش بوده است. همچنین، میلانی در «معمّای هویدا»، با اشاره به برخورداری برخی از دوستان نزدیک شاه از نوعی مصونیت در معاملات اقتصادی، به سان اعضای خانواده سلطنتی، به معاملات مشکوک اسداله علم و امیرهوشنگ دولو اشاره کرده و درباره ایادی به این مختصر اکتفا می کند: «از همه غریب تر و مرموزتر دکتر کریم ایادی بود.»46
نویسنده در ادامه با استناد به اسناد لانه جاسوسی آمریکا در تهران، به سهام ایادی در شرکت های مختلف از جمله شرکت نفت پارس بسنده و تصریح کرده است که «او در این گونه موارد از اسامی متعدد استفاده می کرد. گاه خود را عبدالکریم، زمانی کریم و برخی اوقات ایادی می خواند. ]...[ در عین حال از حق انحصاری بهره برداری از میگوی خلیج فارس برخوردار بود.»47
یک نمونۀ دیگر از این دست، عالیخانی وزیر اقتصاد دورۀ پهلوی است که در خاطرات خود، در پاسخ به سؤالی دربارۀ دلایل زمین خواری و ثروت اندوزی ایادی می گوید: «دلیلش هیچ وقت برای من روشن نشد؛ برای این که هم پول ها را می گرفت و هم زمین می خورد ]...[ این یک معمّای بزرگ برای همه و من بود.»48
او در ادامه درباره شخصیّت معمّاگونۀ ایادی می افزاید: «این پارکی که به همّت مرحوم ریاحی وزیر کشاورزی وقت و مرحوم گلسرخیکه در آن زمان معاون ریاحی بود در غرب تهران ایجاد شد ]...[ زمین هایش قناس است، چون در شمال آن جا زمینی بود که ایادی به نام خودش به ثبت رسانده بود. خیلی عجیب بود، چون در بیابان و در مسیل بود. اساساً ایادی چه نسبتی با آن جا می توانست داشته باشد؟ معلوم نیست و ریاحی هم نمی توانست کاری بکند. روزی که قرار بود شاه بیاید و رسماً این پارک را افتتاح بکند، ]...[ وقتی که شاه از او پرسید که چرا این زمین را جزو پارک نکردید، گفت: اینجا مال تیمسار ایادی است. شاه سکوت مطلق کرد. پس از رفتن شاه، ریاحی به من گفت: وقتی که آدم پزشک مخصوص یک نفر می شود، هرکاری می تواند بکند. تقریباً هیچ کدام از کسانی که می خواستند به صورت اصولی کاری بکنند و با ایادی احیاناً تماس ]برخورد[ داشتند، از او خوششان نمی آمد.»49
علینقی عالیخانی که روابط بسیار نزدیک و صمیمانه ای با صهیونیست ها و رژیم اسرائیل داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به دامان آنها پناه برد، در پاسخ به این سؤال که «شاید ایادی این پول ها ]و املاک[ را برای کمک به جامعۀ بهائی در ایران و خارج می گرفت»، پاسخ می دهد: «به هیچ وجه اطلاعی ندارم و واقعاً هم نمی خواهم تهمتی در این مورد بزنم.»]![50
عالیخانی آخرین نظر خود را دربارۀ عبدالکریم ایادی این گونه بر زبان می آورد: «ایادی یک معمّا بود. این معمّا برای من حل نشده باقی ماند.»51
او در این گفت و گو، حتی المقدور تلاش می کند با حاشیه روی و پراکنده گویی از ورود به نهانخانۀ اسرار ایادی، حداقل آن مقدار که خودش خبر داشته، پرهیز کرده و از افشای اطلاعات بیشتر خودداری کند.
نه فقط مقامات و نویسندگان ایرانی آن دوران، بلکه برخی پژوهشگران و مورخان غربی نیز، حتی الامکان سعی می کنند دربارۀ ایادی بسیار کم و با احتیاط فراوان سخن بگویند.
جان. دی. استمپل در کتاب «درون انقلاب ایران» بی هیچ اشاره ای به نقش، عملکرد و میزان نفوذ رازآلود عبدالکریم ایادی در دوران سلطنت پهلوی، در یک عبارت کوتاه، ضمن تحریف واقعیت ها، برای او این چنین اشک تمساح می ریزد:
در هفته های آخر حکومت شاه، به منظور تسکین مخالفان مذهبی ]مردم انقلابی و مسلمان ایران[، بهائیان به آرامی از حکومت کنار گذاشته شدند. برجسته ترین قربانی این انفصال خدمت ها، پزشک شخصی شاه، تیمسار کریم ایادی بود که در سپتامبر 1978 م ]شهریور 1357[ از شغل درباری خود برکنار گردید. احتمالاً به دلیل روابط دوستانه ای که هویدا نخست وزیر سابق با شخصیت های برجستۀ بهائی داشت.»52
مفسده انگیزی و فسادگستری:
درباره هرزگی و فساد اخلاقی سرلشکر عبدالکریم ایادی بهائی و شیوه های پلید و شیطانی او در به فساد کشاندن زنان و دختران، و چگونگی تبدیل دربار محمد رضا و مطب خودش به کانون فساد و فحشاء و حتی همراه کردن شخص شاه با خودش در این قبیل مفاسد، اسناد و اطلاعات تکان دهنده ای وجود دارد که ادب و اخلاق انسانی، آداب و حرمت قلم و پاسداری از حریم فرهنگ و کتابت، اجازۀ باز نشر آن را نمی دهد. اشخاص هرزه، فاسد الاخلاق و بیماری چون محمدرضا شاه، ارنست پرون [تا زمان مرگ در سال 1340] امیر هوشنگ دولو (که به سلطان خاویا ایران شهرت داشت و به اتاق خواب محمد رضا نیز راه داشت) و نیز دکتر باستان از جمله کسانی بودند که عبدالکریم ایادی را در این کار همراهی کرده و با او مشارکت داشتند.
ایادی اگر چه تا اخر عمر ازدواج نکرد، اما بعدها با دکتر باستان فاسد، دوست صمیمی و رفیق گرمابه و گلستان خود، باغی در شمال پاسداران [سلطنت آباد سابق] با بیش از 10 هزار متر مربع تهیه کرده بودند53 و علاوه بر دربار و مطلب، بخشی از جنایات اخلاقی خود را در آن جا مرتکب می شدند.
تعامل با اسرائیل و صهیونیسم:
عبدالکریم ایادی با همۀ نفوذ و سیطرۀ سحر آمیز خود در نزد محمدرضا، در همه عرصه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی، تماماً مطابق اهداف و برنامۀ سازمان مرکزی فرقۀ بهائیت و بر اساس مأموریتی که از سوی سرویس های جاسوسی و امنیتی غربی، عهده دار بود، انجام می داد. اگر چه همه اسناد و مدارک موجود، موارد پیش گفته را کاملا تأیید می می کند، اما به واقع، فراتر از همه این ها، ایادی را باید ساخته و پرداختۀ دستگاه اطلاعاتی امپراتوری صهیونیسم و مأمور خاص این حکومت پنهان دانست. نیازی به تشریح و تبیین این واقعیت پنهان وجود ندارد که دستگاه های اطلاعاتی و جاسوسی انگلستان، یعنی Mi – 6 و نیز سازمان اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا CiA ، ذیل سازمان اطلاعاتی و جاسوسی سازمان جهانی صهیونیسم تعریف شده و قابل ارزیابی هستند. به علاوه، اقتدار، و اشراف آن بر این دو سازمان، با توجه به جایگاه قدرت صهیونیسم و نهادهای ذی نفوذ یهودی در ساختار و ارکان قدرت آمریکا و اروپا، غیر قابل تشکیک و تردید است، بنابراین ایادی را از این زاویه باید مورد بررسی و شناسایی قرار داد. ارتباط و همکاری بسیار اسرار آمیز عبدالکریم ایادی با مئیرعزری سفیر دولت اسرائیل در دوران پهلوی و به ویژه معاملات بزرگ بازرگانی میان اسرائیل با مراکز و نهادهای بزرگ کشوری و لشکری ایرانی تحت مدیریت و کنترل ایادی، از این واقعیت پرده برمی دارد. مئیرعزری در خاطرات خود به پاره ای از همکاری های ایادی با دولت اسرائیل چنین اشاره می کند:
روزی در میانه های سال 1962 [1341] نخست وزیر [اسداله] علم در دیداری با تدی کولک شهردار اورشلیم [بیت المقدس] در تهران پیشنهاد او را پذیرفت و مهدی شیبانی را به سرپرستی دستگاه [سازمان] جهانگردی کشور برگزید. همسر شیبانی دختر سناتور نمازی از دوستان نزدیک ایادی بود. در یکی از دیدارهای خانوادگی شیبانی، کنار ایادی نشسته بودم و پیرامون همکاری های کارشناسان اسرائیلی با زمینه های [حوزه های] سرپرستی او گفت و گو می کردم. چند روز پس از همان دیدار بود که ایادی کارشناسان ما را به ایران فراخواند و با آن ها پیمان بست تا میوه ها، مرغ، و تخم مرغ ارتش را فراهم کنند و برای ارتش مرغداری و دهکده های نمونه بسازند. ایادی به بازرگانان و کارشناسان اسرائیلی یاری داد تا میوه ارتش ایران را فراهم آورند و برای یکان های گوناگون مرغداری و دهکده های نمونه کشاورزی بسازند.» 54
به اذعان و اعتراف سفیر اسرائیل، ایادی محبّت و علاقۀ ویژه ای نسبت به یهود داشت: «ایادی به یهودیان مهر ناگسستنی داشت و آنها را مردمی درد دیده و شایسته بی پیرانه ترین یاری های می دانست. افزون بر آن ارزنده ترین و والاترین نیایشگاههای بهائیان در اسرائیل [فلسطین] بود و این پدیده روشن تر از آفتاب را ایادی نمی توانست نادیده بگیرد. یکی از روزهایی که سران بهائی در ایران بر آن شده بودند تا پیروانشان از نیایشگاهایشان بازدید کنند، سرلشکر ایادی از من خواست، رفع دشواری های دریافت روادیدهای همگانی نه (9) روز برای بهائی ها را بررسی کنم (یک ویزا برای 9 نفر). شماره 9 و 19 در فرهنگ کیش بهائی نشانه ای آسمانی است. بهائیان در روش گاهشمارشان (تاریخ) ماه را نوزده روز و سال را نوزده ماه می شمارند.»55
منابع و ماخذ:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- کیست از شما از تمامی قوم (یادنامه) ، دفتر یکم، مئیرعزری، اورشلیم 2000، برگردان به فارسی، ابراهیم حاخامی، ویراستار، بزرگ امید.
2- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، جلد اوّل، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، انتشارات موسسه اطلاعات، چاپ سوّم، پاییز 1370، ص 201.
3- همان، ص 200
4- ر.ک همان، صص 202 – 201.
5- ر.ک؛ همان، ص 201.
6- همان.
7- همان، ص 202.
8- همان، ص 296.
9- ر.ک: همان ، ص 198
10- مئیرعزری، پیشین، دفتر اول، ص 331.
11- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، پیشین، ص 374.
12- همان، صص 57 – 56.
13- همان، ص 374.
14- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، جلد دوّم، چاپ سوم، پاییز 1370، ص 390.
15- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج اوّل، پیشین، ص 375.
16- همان، ص 376.
17- اسنادلانه جاسوسی، کتاب چهارم، جلد سی و هفتم، سند شماره یک، گزارش اطلاعاتی وزارت دفاع، سفارت آمریکا در تهران، ص 575.
18- ر.ک. سند ساواک، مورخ 19/8/1344، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، جلد دوّم، پیشین، ص 390.
19- ر.ک: خاطرات علی شهبازی، مأمور مخصوص شاه، انتشارات اهل قلم، جلد 1، نقل در پایگاه تاریخ معاصر ایران، موسسسات مطالعات و پژوهش های سیاسی.
20- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول، پیشین، ص 263.
21- همان، ص 264.
22- ر.ک: اسناد لانه جاسوسی، کتاب چهارم، جلد سی و هفتم، سند مورخ 28 ژوئن 1979، ص 581.
23- ر.ک: اسناد لانه جاسوسی، کتاب اول، جلد هشتم، سند شماره 5، مورخ می 1972، 1349 شمسی، ص 362.
24- اسناد لانه جاسوسی، کتاب اوّل جلد، هفتم، گزارش توسط؛ ارنست. آر. اونی، فوریه 1976، ص 248.
25- ر.ک: اسناد لانه جاسوسی، کتاب هشتم، جلد هفتادوهفت، صورت مذاکرات جان. 1. آرمیتاژ با فریدون مهدوی، 14 مه، 1969/ 24 اردیبهشت 1348، ص 702.
26- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اوّل، پیشین، ص 203
27- ر.ک همان ، ص 376
28- مئیرعزری، دفتر یکم، پیشین، ص 333.
29- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اوّل، پیشین، ص 202.
30- مئیرعزری، دفتر یکم، ص 332.
31- همان، ص 331.
32- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول ص 204.
33- همان، ص 199.
34- همان، ص 204.
35- همان، ص 203.
36- همان، ص 204.
37- همان، ص 201.
38- همان، ص 333.
39- همان، ص 254.
40- همان، ص 201.
41- همان، ص 199.
42- همان، ص 195.
43- همان، ص 203.
44- ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، ص 301.
45- همان، ص 298.
46- دکتر عباس میلانی، معمای هویدا، نشر اختران، 1380، ص 348.
47- همان، ص 349.
48- خاطرات دکتر علی نقی عالیخانی (وزیر اقتصاد 1341-1348) تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، گفت و گو با غلامرضا افخمی (مسؤول آرشیو بنیاد مطالعات ایران)، نشر آبی، 1382، صص 253-252.
49- همان، ص 253.
50- همان، ص 254.
51- همان، ص 246.
52- جان. دی. استمپل، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی. مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوّم، 1378، ص 352.
53- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، پیشین.
54- مئیرعزری، پیشین، ص 332.
55- همان.
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی