13 بهمن 1397
درآمدی بر نقد تاریخی
مفهوم «نقد» یعنی بررسی و ارزیابی قدر و قیمت و یا ارزش چیزی و یا بررسی نقاط قوت و ضعف اثری، به منظور تعیین ماهیت و یا محدودیتهای آن، یا تعیین میزان مطابقتش با معیارهای مقبول. «نقدتاریخی» در اشاره به فعالیتهای علمی گفته میشود که از نظر مقیاس و هدف با هم فرق دارند. اما عنصر مشترک همهی این فعالیتها علاقه آنان به بازکشف کردن گذشته است.(2) و بالاخره « نقد تاریخ نگاری » نقدی است که حوزهی فعالیت علمی خود را تنها به آثار مکتوب دربارهی گذشتهی انسانی محدود میکند و دیگر مراجع تاریخی (به ویژه مراجع غیر مکتوب=غیر معرفتی ) را موضوع بررسی انتقادی خود قرار نمیدهد.
در توضیح نقد تاریخی باید گفت، محقق تاریخ در هر پژوهشی همواره با دو قصد روبه روست. از قصد نخست با عنوان شناسایی امر واقع یاد میشود که تلاشی برای رسیدن به کُنه امر واقع است و درپژوهشهای تاریخی با تبدیل داده (data) به امر واقع (fact) صورت میگیرد. توضیح این که تمام گزارشهای تاریخی که از طریق منابع در اختیار قرار میگیرند، در ابتدای امر چیزی بیش از یک یا تعدادی « داده » نیستند. داده خبری است که صحت و سقم آن برای پژوهشگر تاریخ روشن نیست اما در منابع تاریخی، مثبوت و در اختیار است. بنابراین نخستین قدم در هر پژوهش تاریخی، تبدیل data به fact است. عزیمت دوم محقق تاریخ، تجزیه و تحلیل (analyze) آن فاکتهاست که بایستی بر اساس چارچوب نظری مشخص و با بهره گیری از یک نظریه به آن دست یافت.
قصد نگارنده از توضیحات بالا تذکار این موضوع است که در نقد تاریخ نگاری، اساساً چه چیزی بایستی دربارهی مورخ و اثر تاریخی او مورد نقد قرار گیرد؟ نیز تأکید بر این نکته که تاریخ شناسان در تاریخ ورزی دو فعل کاملاً مشخص و البته تا حدودی متفاوت و جدا از هم را به منصهی ظهور میرسانند؛ 1. شناسایی امر واقع؛ 2. تحلیل.
براساس آنچه در باب تاریخ نگاری گفته شد، طبیعی است که نقد تاریخ نگاری هم متشکل از دو بخش
1. نقد برونی ( ناظر به شناسایی امر واقع )
2. نقد درونی (3) ( ناظربه تحلیل ) باشد.
اگر بخواهیم تعریف روشنی ازاین دوشیوهی نقد ارائه کنیم، به زعم نگارنده، نقد برونی رویکرد تبیینی به متن است. به این معنا که ابعاد و زوایای مختلف موجود و مذکور در متن کشف و بین شود. مراد از تبیین در این تعریف، آشکار ساختن هر چیز مبهم است. (4) بنابراین در اینجا تبیین (5) به معنای مصطلح آن در علوم انسانی مد نظر نیست. در مقابل نقد درونی، رویکرد تأویلی (6) به متن است. به این معنا که با نگاه از بیرون، ابعاد و زوایای مختلف موجود و غیر مذکور در متن کشف و تفسیر شود.
این که چه تعریفی از نقد تاریخی داشته باشیم - به نظر راقم این سطور - چندان حائز اهمیت نیست. بلکه آن چه از اهمیت بیشتری برخوردار است، شناسایی مسائل و پرسشهایی است که در نقد تاریخی، در ارتباط با راوی و روایت، بایستی مدنظر قرار بگیرد. در این راستا با تقسیم نقد تاریخی به نقد برونی و درونی و نقد راوی و روایت، پرسشهای بنیادین هر قسمت مورد بررسی قرار میگیرد.
الف - نقد برونی راوی
مسائل اساسی قابل توجه در نقد برونی راوی به شرح زیر است:
1. هویت فردی و خانوادگی
دانش تاریخ از آن نظر که حوزهی تصدیقها و تکذیب هاست. میبایست کیستی راوی را مورد توجه قرار دهد. در حوزهی اخلاقیات، مهم نیست که قائل چه کسی باشد، بلکه به مفهوم، معنا و پیامی که در کلام نهفته است، توجه میشود. اما در دانش تاریخ چون راوی کسی است که گزارشگر یک رویداد است، به مثابه شاهدی که در دادگاه میخواهد شهادت بدهد، باید فردی شناخته شده و دارای ویژگیهای خاصی باشد. بنابراین شناسایی هویت فردی راوی از جهات مختلف، حائز اهمیت است. زمان و مکان رشد و نمو راوی، اعتقادات و گرایشهای فکری، وابستگیهای سیاسی و اجتماعی و جایگاه علمی راوی به لحاظ رجالی ( به ویژه در مطالعات تاریخ اسلام )، از موضوعاتی است که در شناخت راوی مورد توجه قرار میگیرد.
شناسایی راوی، یعنی مشخص کردن نسبت راوی با روایت که بدون تردید در فهم و تفسیر روایت بسیار تعیین کننده است. در اجتهاد فقهی، اگر راوی از جهات مختلف دارای ویژگیهای معینی مانند عادل بودن نباشد، حذف میشود و روایت او قابل اعتنا نخواهد بود. اما در اجتهاد تاریخی این روش حذفی دربارهی راویان - حتی اگر دارای خصوصیات منفی بارز و تأثیرگذاری هم باشند - اتخاذ نمیشود. در همین نشریه وزین، در مقالهی عالمانهای، ثابت شد که صاحب رسم التواریخ، از بیماری روانی مشخص بنام مانیا رنج میبرده است. (7) با این وجود، حذف اثر این مورخ روانی از مراجع تاریخی، ممکن و مقدور نیست. زیرا اگر به همین روال دربارهی دیگر مورخان عمل شود، کمتر کسی و اثری باقی خواهد ماند که بتوانیم بدان استناد کنیم. بخش زیادی از مورخان دارای پیوستگیها و وابستگیهایی به ساخت قدرت بودهاند. چه بسا مورخانی که آثار خودشان را به فرمان صاحبان قدرت نوشتهاند و در قبال آن از مراحم ملوکانه برخوردار شدهاند. بدون تردید مورخان بزرگی مانند عطاملک جوینی، خواجه رشید الدین فضل الله همدانی، وصاف الحضره، شرف الدین علی یزدی و... که دارای مناصب رسمی در ساختار سیاسی حکومت زمانهی خود بودهاند و حتی برخی از آنان، آثارشان را به سلاطین معاصر خود اهدا کردهاند و یا اصلاً به دستور و در رکاب ایشان نوشتهاند، نمیتوانند لقب مورخ عادل را برای خود به یدک بکشند. اما پرواضح است که نمیتوان آثار این مورخان نامی را از فهرست مراجع « معتبر » تاریخی حذف کرد. ( اتفاقی که در حوزهی اجتهاد فقهی رخ میدهد. ) زیرا در این صورت مجموعهای از نگارشهای تاریخی رسمی، حذف و عرصهی تحقیق برای تاریخ ورزان بسیار تنگ میشود.
2. فاصلهی زمانی و مکانی بین راوی و روایت
توجه به فاصلهی زمانی و مکانی راوی با روایت، میتواند در چگونگی رویارویی ما با روایت و نقد آن، تعیین کننده باشد. این که راوی کمترین فاصلهی زمانی و مکانی را با موضوع روایت داشته باشد، و یا برعکس، در قضاوت ما نسبت به میزان اشراف راوی به روایت و صحت و سقم آن، مؤثر است. این که راوی شاهد عینی رویداد بوده و یا بعدها و مع الواسطهی دیگران، روایت را نقل میکند، موضوعی است که در مواجهه با روایت، بسیار حائز اهمیت است. بر همین اساس، مدرسان تاریخ شناسی به شیوهی جاافتادهای منابع تاریخی را به منابع دست اول و دست چندم تقسیم میکنند و تأکید میکنند که روش صحیح در پژوهش تاریخی مراجعه به منابع دست اول است و بدین گونه به منابع متقدم ارجحیت قائل میشوند.
بدون تردید، منابع متقدم و یا دست اول از آن نظر که نخستین اطلاعات و دادهها را دربارهی یک رویداد در اختیار میگذارند، از ارزش و اعتبار بالایی برخوردارند؛ اما در کنار این ویژگی ممتاز این دسته از منابع، باید این موضوع را هم مد نظر قرار داد که نویسندگان منابع متقدم به سبب این که در دل رویداد قرار داشته و امکان فاصله گرفتن از رویداد و تأمل عقلانی دربارهی ماهیت آن برای ایشان وجود نداشته است، معمولاً قضاوتهایی آمیخته با احساسات و هیجانات متأثر از رویداد و تبعات آن، ارائه کردهاند. در حالی که مورخانی که با فاصلهی بیشتری نسبت به رویداد، آن را گزارش کردهاند، معمولاً رویکرد احساسی و عاطفی به رویداد را کناری نهاده و سعی نمودهاند با نگاهی عقلانی، گزارشی منطقی از رویداد ارائه کنند. در همین زمینه میتوانیم گزارشهای جوینی و خواجه رشید را دربارهی حملهی هولاکو به ایران و فتح قلاع اسماعیلیان (654 هـ )، فتح بغداد (656 هـ ) و نبرد عین الجالوت ( 658 هـ )، مقایسه کنیم. جوینی دقیقاً هم زمان با این رویدادهای مهم، اثر خود را نوشته است. یعنی مؤلف، 650 هـ نگارش کتاب را آغاز کرده و 658 هـ به اتمام رسانده است. به همین سبب گزارشهایی که ارائه میکند، در مواردی بسیار احساسی است. این در حالی است که خواجه رشید که تألیف جامع التواریخ را 691 هـ شروع کرده و 710 هـ به پایان برده است، دربارهی رویدادهای مذکور موضع گیریهای بسیار عقلانیتر و منطقیتر از جوینی را اتخاذ کرده است. بدون تردید علت این تفاوت، به عوامل زیادی مربوط میشود که یکی از آنها میتواند تفاوت در فاصلهی زمانی دو مورخ نسبت به رویداد باشد.
3. وضعیت و شرایط تاریخی مخاطبان راوی
این که راوی، روایت را برای چه کس و یا کسانی نقل میکند، حائز اهمیت است. ممکن است مخاطب راوی، یک سلطان و یا تودهی مردم و... باشد. شناسایی این مسأله در برقراری ارتباط منطقی با راوی و تعلقات او میتواند راهگشا باشد. معمولاً مورخان در گزارش رویدادها، این که آن را برای چه کسی نقل میکنند، موضوعی بود که از آن غافل نبودند. زیرا تمایلات، تعلقات و تفکرات مخاطبان در چگونگی نقل رویداد، تعیین کننده بود.
ب – نقد برونی روایت
1. اصالت روایت از لحاظ خط و زبان و نوع کاغذ و شیوهی تحریر که آیا با زمانه و فرهنگ راوی تطابق دارد یا نه؟
یکی از نخستین مسائلی که در نقد تاریخی باید بدان توجه شود، اصالت روایت از حیث انتساب آن به یک راوی مشخص است. برای آن که بتوان چنین موضوعی را مورد بررسی قرار داد، پژوهشگر تاریخ لازم است از مهارتهای پژوهشی در حوزهی تاریخ ورزی برخوردار باشد. خط شناسی، کاغذشناسی، زبان دانی و شناخت سبکهای ادبی و... از جملهی این مهارت هاست. با تبیین اصالت روایت، میتوان به مجموعهای از پرسشها و ابهامات دربارهی راوی و روایت پاسخ داد. تعیین صحت و سقم انتساب روایت به راوی، استفاده از مدارک دیگر مانند مُهرها، نشانها، سکهها و... در فهم محتویات روایت، استفاده از باستان شناسی برای بررسی و فهم آثار به جا مانده دربارهی روایت و تعیین کنترل و تاریخ روایت، از جمله مسائلی است که میتوان به آنها پاسخ داد.
1- تناسب معنوی روایت با روایتهای موازی
یکی از شیوههای بررسی اصالت و یا عدم اصالت روایت، استفاده از روشهای تطبیقی و یا مقایسهای است. با سنجش مقایسهای روایات میتوان تناسب و یا عدم تناسب محتوایی روایات را با یکدیگر استخراج کرد. (8) مراد از تناسب معنوی، گرایش غالبی است که نسبت به یک رویداد در گزارشهای هم زمان وجود دارد. البته وجود این گرایش غالب مؤید صحت و درستی آن گزارشها نیست، اما میتواند نقطهی عزیمت مناسبی برای پژوهشگر تاریخ در بررسی یک رویداد باشد.
2- بررسی منابع و مآخذ روایت
این که راوی، روایت خود را از چه مراجعی اخذ کرده است، در چگونگی قضاوت دربارهی آن، بسیار تعیین کننده است. به عبارت دیگر، بررسی منابع روایت مورد نظر، در واقع تبیین صحت و سقم خود روایت است. مثلاً نمیتوان دربارهی تاریخ طبری و مطالب آن اظهارنظر کرد، مگر این که بدانیم منابع و به بیان دیگر، سلسله روایات او کدامها هستند. مثال مشخصتر این که نمیتوانیم گزارشهای طبری دربارهی رویداد عاشورا را تحلیل کنیم، مگر این که بدانیم منابع و راویان او در نقل این گزارش چه کسانی هستند. دربارهی همین مورد، طبری دو راوی اصلی به نامهای ابومخنف و عوانه بن حکم دارد. اولی دارای گرایشهای شیعی و دومی دارای گرایشهای اموی. بدون تردید دانستن این که کدام روایتها از کدام یک از اینهاست، میتواند در تبیین درست گزارشهای طبری و همچنین مشخص کردن موقعیت خود طبری در ارتباط با حادثهی عاشورا بسیار راهگشا باشد. مثال دیگر این که اگر در بررسی گزارشهای موجود دربارهی داستان پاره کردن نامهی پیامبر به وسیلهی خسروپرویز، مشاهده گردید که منابع و مراجع نخستین این رویداد، راویان غسانی هستند، آیا نباید در آن تردید کرد؟
3- فهم معانی لفظی روایت با توجه به تحول و تطور زبان در بستر تاریخ
می دانیم که زبان به معنای بسیط آن، تنها حلقهی واسط میان انسانها در اعصار مختلف برای انتقال مفاهیم و اندیشههای گونه گون به یکدیگر است. به عبارت دیگر انسان چیزی غیر از زبان برای برقراری ارتباط با دیگران ندارد. حال اگر این مفروض زبان شناسان را بپذیریم، بایستی اصل دیگر زبان شناسی را هم بپذیریم که زبان پدیدهای تاریخی است و شرایط و امکانهای بیان، تاریخی و متحول است. بنابراین در رویارویی با هر روایت تاریخی، لازم است زبان آن روایت را به عنوان تجلیگاه اندیشه راوی و زمانهی راوی، چه از حیث لفظ و چه از حیث معنی، مورد ارزیابی قرار دهیم.
4- زدودن امور غیر واقع از روایت
مهمترین ویژگی پژوهش تاریخی، پایبندی آن به الزامات بررسی تاریخی است، تا از قلمرو دانش تاریخ خارج نشود. مهمترین مشخصهی در بررسی تاریخی هم، طبیعی دیدن و طبیعی ارزیابی کردن سوژههاست. بر این اساس، در بررسی تاریخی دیگر جایی برای مقولات فراطبیعی و فروطبیعی نیست. بنابراین آنچه در نقد تاریخی به عنوان یک اصل و معیار همواره باید مورد توجه قرار گیرد، پای بندی به الزامات بررسی تاریخی است که در آن تمام رویدادها، طبیعی و انسانی دیده میشود. آنچه گفته شد به معنای نفی وجود و حضور مقولات فراطبیعی در تاریخ نیست، بلکه تأکید بر این اصل روشی در حوزهی تاریخ شناسی است که تاریخ ورز، تبیین ماهیت مقولات فراطبیعی را باید به عالمان علوم دیگر که خود را متولی چنین مقولاتی میدانند، وانهد.
ج – نقد درونی راوی
بیشتر در تعریف نقد درونی گفته آمد که شناسایی ابعاد و زوایای موجود، اما غیر مذکور در متن، به منظور فهم و تحلیل آن، قصد اصلی است. مراد از ابعاد و زوایای غیر مذکور، اندیشهی مورخ است که در لایههای زیرین نوشتار او نهفته است. این همان تاریخ نگری مورخ است که گفته میشود هیچ تاریخ نگاری در گزارش تاریخ فاقد آن و هیچ گزارش تاریخی خالی از آن نیست. به عبارت دیگر هر اثر تاریخی حتی اگر به ظاهر یک اثر توصیفی صِرف هم باشد، اندیشهی مورخ را هم در درون خود نهفته دارد. نقد درونی بیشتر به دنبال شناخت و فهم اندیشهی مورخ است که در پسِ گزارشهای تاریخی مستور، اما موجود است.
1- فهم علایق، انتظارات و پیش فهمهای راوی
تقابل ارزشها با دانش تاریخ، به عنوان یکی از خصائص علم تاریخ، دیگر کمتر مورد مناقشهی اهل فن قرار میگیرد. حالا تقریباً این موضوع مورد پذیرش قاطبهی اهل فن قرار گرفته است که مورخ به همراه گزارش تاریخ، اندیشه و باورهای خود را هم – دانسته و یا ندانسته – به ما منتقل میکند. به عبارت دیگر، مفهوم مورخ بیطرف و یا گزارش بیطرفانه – دیگر چندان مورد قبول تاریخ شناسان نیست. اگر چه میتوان از مورخان منصف و یا مغرض در این عرصه سخن گفت.
حال اگر بپذیریم که در تاریخ ورزی، دانشها و ارزشها در درون هم قرار دارد و ما به ناگزیر با هر دو روبه رو هستیم، چه باید کرد؟ اگر بخواهیم پاسخی میان بر به این پرسش بدهیم، باید بگوییم که نخست باید این علایق و باورها را شناخت. سپس با فرض این که مورخ براساس و مبتنی بر این باورها و علایق دربارهی سوژه تاریخی سخن میگوید، دربارهی گزارش او تأمل کرد. چندان مهم نیست که مورخ دارای چه باورهایی است. مهم این است که ادلهی او در نقل و تحلیل رویداد، تا چه میزان با معیار عقل تاریخی سازگاری دارد.
2- راوی چه مقصودی از نقل روایت داشته است؟
جدا از درستی و یا نادرستی دادههای راویان در یک گزارش تاریخی، فهم قصد آنان از نقل گزارش، میتواند به درک هر چه بیشتر اندیشهی مورخ کمک کند. زمانی رویکرد ما به گزارش از حیث درستی و یا نادرستی آن است که البته این هم در جای خود حائز اهمیت است. اما گاهی رویکرد ما به گزارش نه از حیث درستی و یا نادرستی آن، بلکه از حیث شناخت قصد راوی از بیان آن، میتواند باشد.
کوئنتین اسکینر این روش را دربارهی اندیشههای ماکیاولی به کار برد و به نتایج کاملاً متفاوتی رسید. (9) اسکینر روشی را که برای فهم متن مورد توجه قرار میدهد، روش هرمنوتیک قصدی است. به زعم او، برای فهم متن، فهم قصد مؤلف از آنچه گفته است، اساسی است. به عقیدهی او، برای فهم قصد مؤلف، علاوه بر شناخت زبان و مفاهیم و معانی عصر وی، شناخت زمینه و شرایط تاریخی زمانهی وی لازم است.
اسکینر معتقد است که آراء یک اندیشمند را میتوان با توجه به زمینههای زبانی و فکری اندیشمند، مورد ارزیابی قرار داد. از سوی دیگر، میتوان به مقصود مؤلف از طریق تکنیکهای زبان شناسی پی برد. اسکینر در این رابطه به طور مشخص به « کنشهای گفتاری » و وجه « قصدی » آنها توجه دارد. منظور از کنش گفتاری آن است که گوینده یا نویسنده با گفتن یا نوشتن، کاری را انجام میدهد و در انجام این کار قصدی دارد. در فهم معنای مطلب تا ندانیم که مقصود گوینده یا نویسنده چه بوده است، معنای آنچه گفته شده است را نخواهیم فهمید. قصد گوینده یا نویسنده نیز تنها از طریق دانستن فضایی که او در آن قرار داشته و زمینهای که در آن سخن رانده شده و یا متن نوشته شده، قابل فهم است. بنابراین، برای فهم معنا یا پیامی که در گفته یا نوشتهای وجود دارد، باید متن را همانند عملی ارتباطی از سوی نویسنده یا گوینده با عالم پیرامون او خواند. (10)
د- نقد درونی روایت
1- فهم معنای واقعی روایت و ارزیابی آن در میزان عقل
مراد از « معنای واقعی »، آن چیزی است که راوی در گزارش – علی الظاهر – آن را به مخاطب خود القاء نمیکند. اما تمام سمت و سوی روایت، القاء غیر مستقیم آن به مخاطب است. طبری در گزارش عاشورا به واسطه ابومخنف و عوانه، به گونهای عمل کرده است که علی الظاهر به عنوان یک مورخ بیطرف، هر آنچه از این راویان به دستش رسیده، نقل کرده است. اما چینش و گزینش روایتها، مخاطب را به وجود یک معنای واقعی در درون آنها سوق میدهد وآن تبرئهی عاملان رویداد عاشورا و مسکوت گذاشتن فلسفهی قیام امام حسین (علیه السَّلام) است.
2- کشف حلقههای مفقوده در روایت به کمک عقل تاریخی
در حوزهی تاریخ شناسی در دورهی مدرن، پرسشی بنیادین مطرح شد که میتوان گفت مسیر پژوهش در قلمرو این دانش را دگرگون کرد و آن این که، اگر در مسیر تاریخ ورزی، حلقههای مفقودهای وجود داشت که اسناد و دادهها از کشف آن عاجز ماندند، چه باید کرد؟ از همین جا بود که برخی در پاسخ به این پرسش، سخن از تاریخ تحلیلی در مقابل تاریخ تألیفی به میان آوردند و از ورود تحلیل عقلانی در تاریخ ورزی دفاع کردند. برجستهترین ایشان دیلتای ( مرگ 1911 م )، اندیشمند آلمانی است.
3- سنجش ارزیابی و مقایسهی عقاید و آرای مورخان دیگر یا نقادانی که با این رخداد سر و کار داشتهاند
در نقد درونی هم یکی از مهمترین ابزارهای تحلیل روایت، روشهای تطبیقی و مقایسهای است.
4- کشف فهم و دیدگاه اصلی موجود، اما مستور در روایت که همه مطالب روایت بر محور آن نظم یافته است
تاریخ نگری مورخان همواره از یک نظم گفتمانی که دارای یک دال مرکزی است، تبعیت میکند. بر این اساس، تاریخ نگاری آنان دارای رویکردی کلان به تاریخ و رویدادهای تاریخی است. شاید مورخ هیچ گاه این رویکرد کلان را به زبان نیاورد، اما کشف و فهم آن برای درک عمیق از تاریخ نگاری مورخ، ضروری است. طبری در تاریخ نگاری خود، تابع نظم گفتمانی مسلط زمانهی خود است و آن، نگاه نخبه محورانه به تاریخ است. در این نگاه نخبه محورانه، هم چنین تأکید او بر نخبگان سیاسی و دینی است. بر این اساس نام کتاب خود را هم « تاریخ الرسل و الملوک » میگذارد و در تمام مراحل تاریخ نگاری خود، هیچ گاه از سطح نخبگان به سطح توده و مردم عادی نزول نمیکند و تنها سرگذشت انبیاء و پادشاهان را برای ثبت در تاریخ ارزشمند میداند. بدون تردید فهم این رویکرد کلان طبری، میتواند کمک زیادی به درک تاریخ نگاری او بکند.
پینوشتها:
1- آقای دکتر حسن نصرتی استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران است.
2- Jackson, J. R. Historical criticism and meaninig of the texts, Rouledge, 1989 p. 1.
3- آنچه تا کنون در تعریف نقد برونی و نقد درونی نوشته شده، بسیار آشفته و مغلوط است. با قاطعیت میتوان گفت در این باره تعریف علمی مشخصی که مورد تأیید اذهان جمعی اهل فن قرار گیرد، وجود ندارد. فراتر از آن حتی در به کارگیری این دو مفهوم به شیوهی یکسان و ثابت هم هماهنگی و اتفاق نظر مشاهده نمیشود. به بیان دیگر، تا کنون ارائهی تعریف، تعیین شاخصها و تبیین مؤلفههای مشخصی برای این مفاهیم آن چنان که باید صورت نگرفته است. به همین سبب گاه نقد درونی به جای نقد برونی به کار رفته و گاه برعکس برای نمونه شاخصههایی را که عبدالحسین زرین کوب برای « نقد درونی » - به تعبیر ایشان « نقد داخلی » - برمیشمارد، از نظر کامل حیدر برای نقد برونی – به تعبیر ایشان « نقد ظاهری یا خارجی » - بیان شده است. بنگرید: آئینه وند، صادق، علم تاریخ در گسترهی تمدن اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1367، ج1، ص 630 و: زرین کوب، عبدالحسین، از چیزهای دیگر، تهران، انتشارات جاویدان، 1356، چاپ اول، ص 60.
4- Explication.
5 - Explanation.
6- Interpretation.
7- بنگرید: زرگری نژاد، غلامحسین، « رستم الحکماء، هذیان به جای تاریخ »، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، س 4، ش 1 و 2، آذر 1379، صص76-81.
8- برای اطلاعات بیشتر دربارهی بررسی تطبیقی – تاریخی، بنگرید: ریگین، چارلز، بررسی تطبیقی، ترجمهی محمد فاضلی، تهران: آگاه، 1388.
9- بنگرید: اسکینر، کونتیین، ماکیاوللی، ترجمهی عزت الله فولادوند، تهران: طرح نو، 1380.
10- در این باره بنگرید:
James Tully, "The Pen is Mighty sword: Quintin Skinner’s Analysis of Politics", in: James Tully (ed). Meaning and Content: Quimtin Skinner and it’s Critics, Princton university Press, 1988.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 140، صفحه 2 تا 9 .