07 تیر 1400

شایعه حادثه هفتم تیر در اردوگاه


 شایعه حادثه هفتم تیر در اردوگاه

خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات مرحوم حجت الاسلام ابوترابی(سیدآزادگان) است:

دومین منطقه نگهداری اسرا، شهر موصل بود. این شهر مرکز استان نینوا در شمال عراق و در منطقه کردستان عراق واقع است. در این شهر چهار قلعه یک شکل، اما با اندازه های متفاوت وجود داشت که در جمع نزدیک به ۵ هزار اسیر را درخود جا می داد. در حصار دیوارهایی با ارتفاع ۱۰متر، آسایشگاه هایی وجود داشت که بیشتر به انبار شبیه بود. در هرکدام بین۱۰۰تا۱۵۰نفر را جا می دادند به نحوی که برخی مواقع اسرا مجبور بودند در طول شب روی یک شانه بخوابند.

دیوارهای بلند و قطور قلعه ها امکان مشاهده ی مناظر بیرونی را از اسرا سلب می کرد. بر روی همین دیوارها در نزدیکی سقف پنجره های کوچکی قرار داشت که - با فرار دو نفر از اسرا در سال۱۳۶۲- با بلوک مسدود گردید.

بالای قلعه ها نگهبان داشت و در فاصله ۲۰متری دیوارها، سیم های خاردار متصل به برق ایجاد شده بود. بعد از این مانع در ۴طرف قلعه ،۴ چادر برپا بود که در هرکدام ۱۲عراقی به محافظت و مراقبت مشغول بودند.

ساختمان سنگی بزرگ، با دیوارهای خیلی بلند، دقیقاً شبیه قلعه های قدیمی بود با چهار برج در چهار گوشه اش و یک در بزرگ آهنی ورودی و سربازان با لباس های سبز رنگ که مقابل در ورودی، شتابان در تردد بودند.

فروردین ۱۳۶۱رو به پایان بود که نزدیک ۱۵۰اسیر ایران را از اردوگاه شناسایی کردند. آنها در اجرای برنامه های مذهبی نقش داشتندو باید به اردوگاه موصل یک تبعید می شدند. این۱۵۰ اسیر را-که سید علی اکبر ابوترابی نیز در میان آنان بود- ابتدا در۳آسایشگاه جا دادند و قبل از سوار شدن به کامیون،کتک مفصلی زدند.

عصر روز ۲۱فروردین۱۳۶۱با خروج کامیون های اسرا، فضای سنگینی بر اردوگاه حاکم شد. بغض اسرای اردوگاه انبار ترکید و شروع کردند به تکبیر گفتن، اما طولی نکشید که سروان محمودی(سرگرد) با سربازانی که به چوب و چماق و کابل مسلح بودند، وارد آسایشگاه ها شدند و همه را به بار فحش و ناسزا و کتک گرفتند.

با تبعید بسیاری از اسرای فعال و حزب اللهی از اردوگاه انبار، فضا برای تاخت و تاز جاسوسان و خبرچینان بازتر می شد. اما اسرا تلاش کردند تا با پیروی از مشی سید علی اکبر ابوترابی و اطاعت از مسئولین فعال و حزب اللهی وضع گذشته را حفظ کنند.

اسرای تبعیدی پس از سه ساعت به بغداد رسیدند و سوار قطار شدند. واگن اسرا سرد و نمور بود و بوی فضولات حیوانی تنفس را مشکل می کرد. معلوم بود این واگن مخصوص جابه جایی حیوانات است از این جهت نام آن را «حیوان تور»گذاشته بودند.

ساعت ۱۰صبح روز۲۲فروردین ۱۳۶۱«حیوان تور» به موصل  رسید و دوباره اسرا را سوار کامیون کردند. فاصله ایستگاه قطار تا اردوگاه حدود۲۰دقیقه بود. در اردوگاه پس از ثبت نام اسرا، آنان را در آسایشگاهی جا دادند و زندگی جدیدی آغاز شد.

موصل یک در زمان ورود ابوترابی با مشکلی جدی وخطرناکی روبه رو بود؛ دو دستگی شدید در میان اسرای حزب اللهی که در اقلیت بودند و در ۴آسایشگاه در سمت راست و بقیه اسرا که سمت چپ اردوگاه بودند.

۷تیر ۱۳۶۰دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد و آیت الله بهشتی همراه یارانش به شهادت رسیدند. منافقین در میان اسرا شایع کردند که سقوط جمهوری اسلامی در ایران حتمی است و برای این موضوع شادی و پایکوبی می کردند.

عراقی ها از فرصت استفاده کردند و در شادی شریک شدند. ۵۰کیسه شکر،۱۰کارتن سیگار و ۱۲کارت شربت و مقدار زیادی شیرینی در اختیار آنها گذاشتند. در آن فضای سنگین و برای درهم شکستن روحیه انقلابی برخی اسرا، اخبار رادیو ایران را در اردوگاه پخش و منافقین به اسرای حزب اللهی، خبر اعدام شان را اعلام کردند. نام هریک را بر ستونی نهاده بودند که محل اعدام تلقی می شد.

هنوز زمانی از این فاجعه و عکس العمل های آن در اردوگاه نگذشته بود که ماه رمضان ۱۴۰۱(۱۲تیر-۹مرداد۱۳۶۰) فرا رسید. عراقی ها در این روزها چند تن از اسرای ایرانی را که می خواستند روزه بگیرند از بقیه جدا کردند. این تعداد هر روز تحت فشار شکنجه و تهدید به اعدام بودند و این وضعیت حتی بعد از ماه رمضان ادامه داشت.این عوامل سبب شده بود تا اردوگاه موصل یک قدیم به دو دسته تقسیم شود.آسایشگاههای نیروهای مذهبی و حزب اللهی در تنگنا وسختی بود.آنها از همان امکانات و حقوق حداقل،کمترین بهره را داشتند.


سایت ساجد