16 خرداد 1393
از روایت همسر و دختر امام تا هاشمی رفسنجانی در «پا به پای آفتاب
«پا به پای آفتاب»، عنوان مجموعهای شش جلدی با گردآوری و تدوین امیررضا ستوده است که بارها تجدید چاپ شده و در اختیار علاقهمندان این حوزه قرار گرفته است. در این مجموعه خاطرت و ناگفتههایی از بستگان و نزدیکان و کارکنان بیت امام(ره) گردآوری شده است.
به طور کلی، مجموعه خاطراتی که در پابهپای آفتاب وجود دارد، به شش فصل تقسیم میشود: به روایت اهل بیت و بستگان، به روایت اعضای دفتر و کارکنان بیت، به روایت اعضای دفتر و کارکنان بیت، خاطرات پراکنده، به روایت گروه پزشکی و ... حکایت همچنان باقی است.
ستوده، نویسنده مجموعه کتابهای «پابه پای آفتاب» انگیزه خود را از تالیف چنین کتابی، در مقدمه جلد نخست چنین مینویسد: «تابستان سال 1363 بود که به همراه یکی از دوستان ناشر که مشغول جمعآوری خاطراتی از زندگی حضرت امام خمینی(ره) بود، از جلسه درس اخلاق یکی از عالمان و مدرسان بنام علم اخلاق باز میگشتم. آن دوست ناشر، خاطراتی را که در روزنامهها، مجلات و نشریات به چاپ رسیده بود، گردآوری و تدوین میکرد. در راه، از تلاش او قدردانی کردم و گفتم که: «چه خوب است که خود شما مستقلاً برای این منظور مصاحبههایی انجام دهید و خاطرات ناگفتهای را گردآورید.» او نیز ضمن استقبال من، خود مرا به انجام این کار تشویق کرد.»
وی در ادامه میافزاید: «دو جلد آن (این کتاب) در سالهای 65 ـ 64 توسط یکی از دوستان ناشر به زیور طبع آراسته شد و مورد استقبال چشمگیر امت حزبالله قرار گرفت. از آنجایی که درصدد فراهم آوردن مجموعهای جامع، مناسب و درخور شأن ایشان بودم، کار را با گردآوری خاطرات بیشتر و مصاحبههایی جامعتر ادامه دادم. گردآورنده این مجموعه، هرکس را که خوشهای از خرمن سیره حضرت امام (س) نزد خود داشت، سراغ گرفت و حاصل آن تلاش، مجموعه پابهپای آفتاب است که هم اینک پیش روی شماست.»
چنانکه نویسنده در این کتاب میآورد که برخی از مصاحبهها از سوی گردآورنده انجام شده و پس از پیاده شدن از نوار، ویرایش شده است. برخی دیگر از خاطرات نیز از مصاحبهها و مقالات چاپ شده در روزنامهها و مجلات استخراج شده است و پارهای نیز برگرفته از مصاحبههای پخش شده از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. منابع تمامی خاطرات (اعم از مصاحبهها و مقالات) در پایان هر کتاب آمده است.
در ادامه این گزارش فرازی از یادها و خاطرههای برخی از شخصیتها را در هر کدام از مجلدهای کتاب میخوانیم.
احترام امام خمینی برای زنان
در جلد نخست، در خاطرهای از «صدیقه مصطفوی»، دختر ارشد حضرت امام میخوانیم: «ایشان ارزش زیادی برای خانمها قائل بودند. از زندگی خانوادگی شان بگویم که احترام فوقالعادهای برای خانم قائل بودند. یعنی اگر بگویم که در طول شصت سال زندگی، زودتر از خانم دستشان توی سفره نرفت، دروغ نگفتهام. اگر بگویم که کوچکترین توقعی از ایشان نداشتند، دروغ نگفتهام. حتی میتوانم بگویم در طول شصت سال زندگی، هیچ وقت یک لیوان آب از خانم نخواستند همیشه خودشان اقدام میکردند.»
خوشتیپی و خوشلباسی پدر همسر امام خمینی
در جلد نخست این کتاب خدیجه ثقفی (۱۲۹۲-۱۳۸۸) همسر سید روحالله خمینی و دختر محمد ثقفی تهرانی میگوید: «پدرم خوش تیپ و شیک و خوش لباس بود مثلا در آن زمان، پوستین اسلامبولی میپوشید و از خانه بیرون میرفت و همه طلاب تعجب میکردند. با این وجود، هم عالم بود، هم دانشمند و هم اهل علم و اهل ایمان و تدین. یادم است که پدرم اجازه نمیدادند ما بدون چاقچور به مدرسه برویم. کفشهایمان هم بایستی مشکی و ساده و آستین لباسمان هم بایستی بلند میبود. اصلا تجمل را دوست نداشت و روحیه ملاها را داشت. حضرت امام (س) همیشه میگفتند: پدر شما خیلی ملاست. خیلی با فضل و با علم است ولی حیف که رشته ملایی به دستش نیست.»
اگر اینان نمیخواهند من اینجا باشم، میروم جای دیگر و حرفم را میزنم
در جلد دوم این مجموعه، «حجتالاسلام و المسلمین سید محمود دعایی»، روحانی، سیاستمدار ایرانی، از اعضای مجمع روحانیون مبارز و سرپرست موسسه اطلاعات، درباره امام میگوید: «پس از شهادت حاج آقا مصطفی، فعالیتها اوج گرفته بود. رژیم شاه بر مبنای قرارداد الجزایر به عراقیها فشار میآورد تا جلو فعالیتهای مبارزاتی امام را بگیرند. عراقیها هم روز به روز محدودیت را شدیدتر میکردند تا اینکه یک روز مرا خواستند و رسما پیامی خطاب به امام را به من دادند، مبنی بر اینکه: «ما در عین اینکه به شما احترام میگذاریم، ولی به خاطر روابط با شاه محذوراتی داریم. از این رو از شما میخواهیم که رعایت شرایط را بکنید و فعالیتها به صورت علنی نباشد.» وقتی این پیام را برای امام بردم، فرمودند: «این آغاز کار است. شما به بعثیها بگو من چنین چیزی را نمیپذیرم. من نمیتوانم ساکت باشم و در ایران کسانی که به من اعتقاد دارند، مبارزه کنند و خون بدهند. اگر اینان نمیخواهند من اینجا باشم، میروم جای دیگر و حرفم را میزنم.»
امام مظهر نوآوری علمی و تبحر در فقه و اصول بود
مقام معظم رهبری در مجلد سوم این کتاب نیز بیاناتی درباره امام ایراد فرمودند: «او مظهر نوآوری علمی و تبحر در فقه و اصول بود. بنده قبل از ایشان، استاد بزرگی را در مشهد دیده بودم ـ بعنی مرحوم آیتالله میلانی ـ که از فقهای برجسته بود. در قم هم همان وقت، رئیس حوزه علمیة قم ـ که استاد امام هم بود، یعنی مرحوم آیتالله العظمی بروجردی ـ بود. بزرگان دیگری هم بودند، اما آن محفل درسی که دلهای جوان و مشتاق و کوشا و علاقهمند به استعدادهای خوب را جذب میکرد، درس فقه و اصول امام بود. کمکم از قدیمیترها شنیدم که این مرد، فیلسوف بزرگی هم است و در قم درس فلسفه او، درس اول فلسفه بوده است؛ لیکن حالا ترجیح میدهد که فقه تدریس کند.»
وی در ادامه میگویند: «مبارزه حضرت امام و گسترش آن، به تبعید امام منجر شد و رژیم در سال 43 حضرت امام ـ رضوانالله تعالی علیه ـ را به خارج تبعید کرد. رژیم ایران و دولت آمریکا احساس میکردند که مبارزه روحانیان و مردم به رهبری امام خمینی مبارزهای بنیانی و آگاهانه است. تا قبل از آن نیز شور مردم و تصمیم آنان به مبارزه، برای رژیم و آمریکا مشخص بود، چون ماجرای پانزده خرداد، و قبل از آن ماجرای مدرسه فیضیه ـ در دوم فروردین ـ و چندین ماجرای خونین و حماسه آفرین دیگر را از مردم و به خصوص روحانیان مشاهده کرده بودند. با وجود این، تصور میکردند که شعارهای روحانیان و انگیزههای این مبارزه عمومی صرفاً به چند حکمی منحصر میشود که مغایر با موازین شرعی است. به همین دلیل، تصور نمیکردند که همه ابعاد یک مبارزه سیاسی را در بربگیرد.»
دخالت اصلی امام در جنگ، یک دخالت استراتژیک بود نه تاکتیکی
در جلد چهارم این کتاب روایت محسن رضایی(سیاستمدار، از افراد پایهگذار سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مدت 16 سال از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و دبیر فعلی این نهاد) درباره امام چنین است: «از همان اولین لحظههای شروع جنگ تحمیلی، اما با روحیهای قوی، مانند فردی نظامی و مسلط عمل کردند. ایشان به تمام لیبرالها و ملیگرایان و محافظهکارانی که اگر چه در رأس امور قرار داشتند، اما بسیار ترسیده بودند، دلداری میدادند. دخالت اصلی امام در جنگ، عمدتا یک دخالت استراتژیک بود. یعنی ایشان استراتژی جنگ را کنترل و هدایت میکردند و از ورود به مسائل تاکتیکی پرهیز میکردند و چنانچه سیاستی نظامی را اعلام میکردند، در مصادیق آن دخالتی نمیکردند. در واقع، حضرت امام فقط تا مرحله سیاست نظامی پیش میآمدند، نه بیشتر؛ و این هم به دلیل اعتماد ایشان به توانایی فرماندهانشان بود. ایشان به زیردستانشان اعتماد بسیاری نشان میدادند و همین روحیه بود که توانست آن قدرت عظیم را در بین جوانان ما به وجود آورد. »
وی ادامه میدهد: «خلاصه آنکه حضرت امام در مسائل تاکتیکی با آنکه اطلاعات کاملی داشتند، دخالت نمیکردند و به این ترتیب، اجازه میدادند که فرماندهی خودجوش باشد و از خود ابتکار عمل نشان دهد. زیرا دخالت در جزئیات، محاسن و معایبی دارد. حسنش در این است که اهداف را سریعتر پیش میبرد و عیبش هم در این است که باعث از بین رفتن خودجوشی و ابتکار عمل میشود.»
امام پناهگاه اهل ایمان و مدافع اسلام بود
در جلد پنجم این مجموعه، آیتالله سید محمد موسوی خویینیها(مجتهد و سیاستمدار ایرانی و دبیر مجمع روحانیون مبارز) نیز خاطره خود را از امام چنین بیان میکند: «یک روز بعد از ظهر، من و عدهای از دوستان از طریق روزنامه مطلع شدیم که شاه برخورد ناشایستی با مسائل اسلامی کرده است و ما که بسیار ناراحت شده بودیم، از مدرسه فیضیه بیرون آمدیم. من که از بیعملی مراجع بسیار عصبانی بودم، به یکی از دوستان گفتم: «مراجع باید حرفی بزنند، نامهای بدهند، کاری بکنند. فردای آن روز گفتند که حاج آقا روحالله با شاه نامه اعتراضیه نوشتهاند. در آن فضای پر اندوه و ساکت، نامه امام به شاه، به ویژه به آن جملههای پرصلابت، امیدوارمان کرد که در حوزه ستون محکم و استواری وجود دارد که پناهگاه اهل ایمان و مدافع اسلام است. مجموعه اینها برای من، شخصیت جدیدی از امام ترسیم کرد. زیرا ایشان فردی بود که افزون بر مراتب بالای علمی و تقوای عالی، از شجاعت، شهامت و درایت خاصی نیز برخوردار بودند. این حرکتها و مبارزاتشان موجب شد که ما به سوی ایشان جذب شویم.»
به بیت امام خمینی بیشتر از بیت بروجردی اهمیت میدادیم
آیت الله هاشمی رفسنجانی از دیگر افرادی است که خاطره وی در این کتاب منعکس شده است. در خاطرات وی در جلد ششم میخوانیم: «از سال 36 که من دروس سطح را تمام کردم و وارد درس خارج شدم، در درس فقه و اصول حضرت امام شرکت کردم. همزمان میخواستم فعالیتهای اجتماعی دینی را شروع کنم. البته در این فاصله در ماههای محرم و صفر و تابستانها منبر هم میرفتم. به علاوه در قم با آقای دکتر باهنر و بعضی از دوستان دیگر نشریهای به نام مکتب تشیع راه انداختیم که نشریه تحقیقی دینی خیلی نیرومندی بود و نویسندگان قوی کشور با ما همکاری میکرند. وقتی تصمیم گرفتیم مکتب تشیع را منتشر کنیم، همه همکاران ما از مریدان امام بودند. با توجه به خصوصیاتی که اشاره کردم، مجذوب امام بودیم، تا جایی که اواخر به بیت ایشان از بیت آقای بروجردی هم بیشتر اهمیت میدادیم.»
ایبنا