03 خرداد 1393
دشمن خرمشهر را به دژی مستحکم و نفوذناپذیر تبدیل کرده بود
محمد علی (عزیز) جعفری که اکنون فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده دارد بخشی از خاطرات خود را در کتاب کالکهای خاکی روایت کرده است. این مطلب اختصاص دارد به خاطرات فرمانده کل سپاه پاسداران در روزهای جنگ در خرمشهر که وی آن زمان نقش موثری در قرارگاه قدس داشته است.
بعد از ابلاغ دستور عملیاتی شماره 1 از طرف قرارگاه مرکزی کربلا به قرارگاه تابعه نصر و قدس و فتح، مرحله آمادهسازی نیروها برای اجرای طرح کربلای 3 عملا آغاز شد.
بر اساس تجربیاتی که از عملیاتهای گذشته کسب کرده بودیم، خوب میدانستیم که سه عنصر عمده و تعیین کننده برای موفقیتمان در عملیات آینده باید مدنظر قرار گیرد، یکی طرحریزی دقیق، پس از آن انتخاب زمین مناسب، و سپس تعیین راهکارهای مطلوب جهت اجرا شدن طرح عملیاتی.
در طرح عملیاتی کربلای 3 مهمترین عارضه مصنوعیای که روی زمین غرب کارون با آن مواجه بودیم یک جاده صد کیلومتری بود با حواشی آن، که بیابانی بود برهوت و بعضا پر از سنگرهای دفاعی دشمن.
در آنجا هم، مثل عملیات فتح، برای انتخاب طرح عملیات راه کار مناسب با دو تفکر و دو نوع نگاه مواجه بودیم، یکی تفکر و نگرش کلاسیک مبتنی بر آموزههای آکادمیک برادران ارتش و دیگری اندیشه و تفکر انقلابی بچههای سپاه.
برای ایجاد وحدت نظر و رسیدن به یک طرح مطلوب از طرف فرماندهان ارشد نزاجا و سپاه در قرارگاه مرکزی کربلا ابلاغ شد که هر یک از کارگروههای سپاه و ارتش به صورت جداگانه بروند و بر زمین عملیات کار کنند و طرحهای پیشنهادی خودشان را ارائه بدهند تا، بعد از شور ستادی، طرح نهایی از سوی ارتش و سپاه انتخاب و برای اجرا به یگانها ابلاغ شود. بر این اساس در سپاه کارگروهی، متشکل از آقایان حسن باقری و غلامعلی رشید و رحیم صفوی و احمد غلام پور و بنده، تشکیل شد.
عمده مشکل در طراحی عملیات این بود که ما چطور به دشمن حمله کنیم؛ دشمنی که خرمشهر را به دژی مستحکم و نفوذناپذیر تبدیل کرده بود و ما برای رسیدن به آن باید موانع و مشکلات زیادی را پشت سر میگذاشتیم؛ مثل عبور از رودخانه کارون، پشت سر گذاشتن موانع ایذایی در مسیر عبور رزمندگان، از دشت وسیع غرب کارون موسوم به دشت طاهری تا جاده آسفالت اهواز- خرمشهر و از آنجا تا کانالهای منتهی به دژ مرزی، و سرانجام جنگ سختی که باید در محور شلمچه- خرمشهر انجام میگرفت و منجر به محاصره نیروهای عراقی درشهر میشد. این دغدغهها باعث شده بود با وسواس و دقت بیشتری دنبال پیدا کردن راهکار مناسب برای عبور کمخطرتر نیروهای خودی و ضربهپذیری بیشتر نیروهای دشمن باشیم.
در شور ستادی خودمان به جمعبندی رسیده بودم و این اتفاق نظر وجود داشت که ما از حوالی دارخوین باید از رودخانه کارون عبور کنیم و به خط دشمن بزنیم. چرا؟ چون تنها نقطه ضعف جبهه دشمن، که در آن خط عراق به این روخانه نچسبیده بود محور شمال خرمشهر در محدوده چپ به راست دارخوین تا ایستگاه حسینیه بود. شاید دلیل دیگرش هم این بود که دشمن بعد از ضربهای که طی عملیات ثامن الائمه(ع) [شکست حصر آبادان] در آن منطقه خورده و به پشت رودخانه کارون رانده شده بود تا آن هنگام نتوانسته بود خط پدافندی خودش را ترمیم کند و آرایش منطقی به خطوط پدافنیاش بدهد و نقطه ضعفهایش را بپوشاند. این نقطه ضعف بزرگ دشمن طی شناساییهایی که از عناصر اطلاعاتی ما از مواضع عراقیها انجام داده بودند مشخص شد.
بعد از شناسایی این نقطه ضعف، بلافاصله همگی متفقالقول شدیم تا از آن به نحو احسن استفاده کنیم و از همان جا عملیات را آغاز کنیم. ضمن اینکه میدانستیم لشکری که مدافع خرمشهر است [لشکر 11 پیاده] با عقبه بصره از طریق جاده شلمچه و تکیه به رودخانه اروند از خرمشهر دفاع میکند.
دو لشکر عراقی دیگر، که در شمال منطقه مستقر بودند [5 مکانیزه و 6 رزهی] عقبهشان دشت جفیر و پاسگاه طلائیه و ایستگاه حمید بود. نوع استقرار این دو لشکر به گونهای بود که از هم فاصله داشتند و بین آنها فضای خالی وجود داشت. به نظرمیرسید فرماندهان عراقی تصمیم ندارند این خلا را بپوشانند و لب رودخانه کرخه کور خط پدافندی تشکیل بدهند.
علاوه بر اینها، نتیجه تجربه عملیات نصر [هویزه] برای عراقیها این بود که آرایش دفاعی آنها رو به سمت شمال [کرخه کور] باشد. البته این نوع آرایش دفاعی دشمن و نگاهش به شمال ناشی از نگرش کلاسیک فرماندهان ارتش عراقی به جنگ بود؛ نگرشی که شاید بین برادران ارتشی ما هم تاحدودی وجود داشت.
نگاه کلاسیک به جنگ به ما میگفت که اگر میخواهی خرمشهر را بگیری، محور ورود به این سرزمین، شمال خرمشهر و جنوب اهواز، از کارون تا مرز است و دروازه ورودی آن هم جادهای است که از اهواز به خرمشهر میرود؛ یعنی ازشمال به سمت جنوب. این نگاه کلاسیک باعث شده بود دشمن چنین آرایشی بگیرد و برای دفاع از خرمشهر هم آرایشی جداگانه داشته باشد.
در جلسه جمعبندی طرح عملیاتی نگاه عزیزان ما در کارگروه ارتش،برخاسته از همان نگاه کلاسیک، قایل به این بود که ما باید عملیاتمان را با اتکا به جاده اسفالت اهواز- خرمشهر، از شمال به سمت جنوب، شروع کنیم و از طریق جاده آسفالت خودمان را به خرمشهر برسانیم؛ چیزی شبیه همان طرح عملیات نصر در هویزه. وقتی این طرح ازسوی کارگروه ارتش در جلسه مطرح شد؛ کارگروه سپاه با آن به شدت مخالفت کرد. از جمله دلایل رد این طرح عدم توجه به سه فاکتور مهم بود. اولا دشمن در آن محور کاملا هوشیار بود و ما نمیتوانستیم ازاصل غافلگیری استفاده کنیم. تاثیا تک ما کاملا جبههای میشد و ما مجبور میشدیم از روبهرو با دشمن بجنگیم؛ آن هم جنگی سخت که توانمان را در خط آنقدر تحلیل میبرد که دیگر نیرویی برای رسیدن به خرمشهر نمیماند. ثالثا تحرکات دشمن اینگونه نشان میداد که آنها منتظر هجوم ما از آن محور بودند و ما در صورت اجرای عملیات حتی تا پادگان حمید هم نمیتوانستیم پیش روی کنیم. رابعا از خط اول تا خرمشهر حدود یکصد کیلومتر فاصله بود. با یگانهای پیاده چگونه میتوانستیم این مسافت طولانی را با جنگ طی کنیم؟
به یاد دارم در قرارگاه مرکزی کربلا بر سر این موضوع بحثهای مفصلی شد. کارگروه سپاه و کارگروه ارتش برای اثبات نظریاتشان، مستندات خود را ارائه دادند. درنهایت با توجه به اینکه سرهنگ صیاد شیرازی هم گرایش زیادی به دیدگاه جنگ انقلابی سپاه داشت و چندان به رعایت اصول کلاسیک پایبند نبود و از طرفی هم قلبا به بچههای سپاه اعتقاد داشت دلایل کارگروه سپاه را پذیرفت و تلاش کرد نظر مساعد کارشناسان عضو کارگروه نزاجا را هم به طرح کارگروه سپاه جلب کند. خوشبختانه این کار با موفقیت انجام گرفت و کارگروه ارتش هم سرانجام متقاعد شد تلاش اصلی عملیات از منطقه دارخوین باشد.
فارس