10 خرداد 1393
جمهوری اسلامی دعوت به بازخوانی تاریخ حاکمیت
با توجه با این که نظام جمهوری اسلامی ایران، پس از پیروزی انقلاب 57، مسیری متفاوت از سایر نظامها را پیموده است، ویژگیهای این تفاوت را در چه مواردی میدانید؟
نظام اسلامی، نحوه مدیریت اجتماع است با مبانی شریعت اسلام، با این پیشینه که مردم معتقدند خداوند ولی مؤمنین است و لذا باید ولایت خداوند در نظام اجتماع جاری باشد و احکام الهی در همه مناسبات جامعه، اعم از امور آموزشی، اقتصادی و سیاسی، اجرا شود. و در زمان غیبتِ امام عصر(عج)، ولی فقیه بهعنوان ولی امر مسلمین، مسؤول اجرای احکام الهی در کلیّت نظام اسلامی است.
دموکراسی و جمهوری اسلامی، با توجه به ولایت خداوند، چه جایگاهی در نظام اجتماع دارد؟
وقتی رویکرد کلیِ مردم بهسوی حاکمیت خدا و پیروی از احکام الهی باشد، طبیعی است که چگونگی تحقق و اجرای آن، با نظر مردم تعیین میشود. جمهوریت یکی از روشهای اجراییکردن و به جریانانداختن احکام خداست، که بر اساس نظر مردمِ خداجو، نحوه اجرای آن احکام مشخص میشود. باید برای پیادهکردن این احکام، کسانی بهعنوان رئیسجمهور و نمایندگان که به نظام اسلامی معتقد باشند، توسط مردم انتخاب شوند.
با توجه به مبانی منطقی نظام اسلامی و اینکه این نظام، ریشه در عقاید اسلامی مردم دارد، چه عواملی باعث شد بعضی از کسانی که سالها با نظام و در کنار انقلاب اسلامی بودند بهتدریج از آن فاصله بگیرند؟
این سؤال، جوانب مختلفی دارد، که بهطور مختصر، میتوان گفت عدهای از ابتدا تصورشان از انقلاب این بود که با حرکت مردمی و به کمک روحانیت، شاه را بیرون کنند و یک جمهوریِ آزاد داشته باشند که دیگر با استبداد شاه روبهرو نباشند، بدون آنکه متوجه باشند در شعارهای مردم، روی «اسلامی» بودنِ «جمهوری» تأکید میشد. شاخص این گروه، نهضت آزادی بود، که معلوم شد این افراد نمیتوانستند تا آخر با انقلاب همراه باشند. عدهای دیگر معتقد به جمهوری اسلامی بودند، ولی کشوری مثل مالزی در نظرشان بود، که مسلمان بتواند به مسجد برود و غیر مسلمان هم به کاباره؛ سیاست کلی نظام هم با الگوی لیبرالدموکراسی اداره شود، یعنی در عمل سکولار باشیم، هرچند درامور فردی و شخصی مسلمانیم. این افراد چه بخواهند یا نخواهند، نمیتوانند تا آخر با نظام جمهوری اسلامی همراه باشند. چون حضرت امامخمینی«رضوانالله تعالی علیه»، بهعنوان معمار و بنیانگذار انقلاب اسلامی، معتقد بودند که:«ما جمهوری اسلامیِ لفظی نخواستیم، ما میخواهیم حکومت «الله» در مملکتمان و إنشاءالله در سایر ممالک اجرا شود». (صحیفه نور، ج 8 ، ص 282)
عدهای دیگر، از نظر تئوری و عقیدتی، با نظام اسلامی مسالهای ندارند، ولی از برخوردهای بدی که در بخشهای اجرایی دیدهاند، سرخورده شدهاند. دیدهاند که بعضاً در ادارات وسازمانها، افرادی امور مردم را بهدست دارند، که انسانهای خودخواه و باندبازی هستند، و لذا با دیدن این صحنهها، کمکم خود را کنار کشیدهاند، این قشر باید توجه کنند که راه نجات از این مشکل، تقویت انقلاب اسلامی است، زیرا در ذات خود، روحیه ضد تبعیض و عدالتگرا دارد. باید تلاش کرد بستر تحقق اهداف انقلاب فراهم شود، راه حل مشکلات هم تقویت نظام و انقلاب است.
«میشل فوکو»، جامعهشناس برجسته فرانسوی، انقلاب ایران را انقلابی میداند که با «اراده جمعی» پدید آمده است. اولاً: این سخن به چه معنی است؟ ثانیاً: آیا در انقلابهای مهم صدساله اخیر، اراده جمعی به این شکل نقش داشته است؟
انقلابهایی که در صد ساله اخیر انجام شد، عموماً از طریق احزاب یا گروههای خاصی مدیریت شدهاند، یا عدهای از مردم با آنها هماهنگ بودهاند یا نبودهاند. ولی انقلاب اسلامی ما با مردم شروع شد و حرکت خودجوش مردم آن را شکل داد و جلو برد، به طوری که هرکس در هر شهر و روستا، خود را عضوی از حرکت انقلاب میدانست. آنچه برای «میشل فوکو» قابل توجه بوده و خودِ او هم در دوران انقلاب، بهعنوان روزنامهنگار، در ایران فعالیت میکرده، همین حضور تکتک افراد در متن انقلاب و بعد مشارکت همه آحاد ملت، برای تاسیس نظام جمهوری اسلامی است.
از جمله مباحثی که شما به آن پرداختهاید، موضوع «تمدنزایی شیعه» است. منظور شما از این موضوع چیست و جایگاه نظام جمهوری در تحقق تمدن شیعه کجا است؟
در بحث «تمدنزایی شیعه»، روشن شده است که اسلام با قرائت شیعی، استعداد و توان کامل برای تحقق یک تمدن ایدهآل را در خود دارد. باید متوجه چنین استعدادی باشیم تا حرکت تاریخی خود را که با شروع اسلام در غدیر، صورتِ کاربردی به خود گرفت، به بهترین نحو در تاریخ ادامه دهیم و در هیچ مرحلهای، این حرکت متوقف نگردد. البته «تمدنزایی شیعه» بحث مفصلی را میطلبد که خود حاوی پرسشهای عمیق و فراوانی است.اما اینکه میگویید جایگاه نظام جمهوری در سیر بهسوی تمدن اسلامی کجاست؛ باید عرض کنم که میشود موضوع را به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظهالله»، در چهار مرحله در نظر بگیریم:
یک مرحله، «انقلاب اسلامی» بود که بحمدالله واقع شد.
پس از آن، در مرحله دوم، تشکیل «دولت اسلامی» است. بهطوری که نظام اجرایی کشور برمبنای آرمانها وارزشهای اسلامی، برنامهریزی شود که با دولت نهم، طلیعه پدیدآمدن آن به چشم میخورَد.
مرحله سوم، برپایی «کشور اسلامی» است تا تفکر و تربیت مردم با آگاهی از اسلام و منطبق با اسلام باشد.
در مرحله چهارم؛ شرایط تحقق «تمدن اسلامی»، ظهور و بروز پیدا میکند و نظام جمهوری اسلامی، پس از پیروزی انقلاب 57 بستر و زمینه مساعدی است که إنشاءالله مراحل چهارگانه فوق محقق شود.
جمهوری اسلامی در شرایط جدید، تئوری نوظهوری را با محوریت موضوع کشورداری در سطح جهان مطرح کرده است. به نظر شما، بازتاب و تأثیر آن چه بوده است و بعد از این چه خواهد بود؟ آیا این تئوری، قدرت گسترش به سایر کشورها را دارد؟ و یا در خود میمانَد و کمکم از تاب و توان میافتد؟
پایداری و یا عدم پایداری هر فرهنگ و تمدنی به مبانی آن مربوط است، نه به ادعاها و شعارهای هیجانبرانگیزی که در ابتدای امر سر میدهد. رنسانس میدانست که چه نمیخواهد و آن عبارت بود از نفی حاکمیت اشرافیزاده. ولی در جایگزینی آنچه بهجای اشرافیت کلیسا گذاشت، تأمل کافی نشد و لذا در همان دوران، حکیمان زمانه، اعلام خطر کردند که دموکراسیِ بریده از وحدت الهی، چیزی نیست که جامعه را گرفتار بحران نکند. یک قاعده اساسی در عالم حاکم است و آن اینکه اگر کثرتها به وحدت متصل نشود، آن کثرتها بیآینده است. مثل سلولهای بدن من و شما، که تا به روح ما متصلاند در انسجام بدن، موجودیت و فعالیت دارند، ولی همینکه روح از بدن جدا شد و مدیریت وحدت بر کثرت رخت بربست، آشفتگی و عدم انسجام سلولها شروع میشود. در موضوع دموکراسی غربی، کثرت نظر مردم به خودیخودی و بدون آنکه به وحدت بازگشت کند، به میدان آمد و لذا غرب همواره با بحران روبهروست و تمام انرژی آن صرف رفع بحرانهایی است که همواره با آن روبهرو میشود. این است که میبینید بشرِ امروز از روزگار خود به تنگ آمده و آماده راه حلّی است تا از شدت و عسرت بیرون آید. تئوری جمهوری اسلامی، دعوت به بازخوانی تاریخ حاکمیت است تا معلوم شود آنجایی که حکم ذات احدی در مناسبات اجتماع بشری جاری و ساری نبوده، بشر با انواع عسرتها همراه بوده است. حال، چه آن حاکمیت، حاکمیت فردی از افراد بشر بر دیگران باشد، و چه بهاصطلاح، حاکمیت مردم بر مردم، بدون بازگشت به حکم الهی باشد. جمهوری اسلامی، خواست مردم است برای حاکمیت حکم خدا. لذا بدون آنکه مردم از صحنه بیرون باشند، خدا در میان است و به همین جهت ملاحظه میکنید که در نظام جمهوری اسلامی، اعتراض مردم به حاکمانشان، وقتی است که در اجرای حکم خدا کوتاهی کنند. مسلم است که این تئوری، نهتنها پایدار و ماندگار خواهد بود، بلکه حتماً نقطه آرمانی سایر ملل نیز قرار خواهد گرفت که دیر یا زود خود را به آن میرسانند.
به نظر شما چه آفاتی است که ممکن است نظام اسلامی را از هویت خود خارج یا آن را تضعیف کند؟
اساس این انقلاب، بر مبنای عقاید تشیع استوار است و اساسیترین عقیده شیعه، «ولایت » است. یعنی همان ذات مقدسی که«تکویناً» واسطه فیض است، باید «تشریعاً» بر جامعه حاکم باشد. بهعبارت دیگر، در نگاه شیعه، اعتباریات، ریشه در حقایق دارند. حال اگر مسؤولان و مدیران جامعه متوجه این امر نباشند و بدون دغدغه به قوانین تکوینی عالم، بخواهند جامعه را مدیریت کنند، حتماً با بحران روبهرو میشویم. اینجاست که بنده معتقدم، هر مسؤولی باید یک دور «تفسیر قیّم المیزان» را مطالعه کند تا متوجه شود بدون هماهنگی با عالم تکوین، نمیشود قوانین را اجرایی کرد. فهم این نکته، در تصمیمات دولتمردان بسیار مؤثر است و مسؤول محترم دولت نهم، بحمدالله از چنین دیدی برخوردار است. از دیگر عوارض و آفاتی که ممکن است انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را تهدید کند:
الف- تضعیف جوّ انقلابی و کاهش شور و نشاط انقلابی آن
ب- تفکیک دین از سیاست
ج- رفاهپرستی و مصرفزدگی
د- ابهام و آشفتگی در خط مشی و عدم تحلیل درست از موقعیت تاریخی خود
ه- از بینبردن فضای انتقاد و سرکوبیِ آزاداندیشی با ایجاد قداستهای کاذب
ز- حاکمیت باندی در ادارات و تحمیل تفکر محدودِ خود به سایر افراد، بهخصوص که عموماً گروههای سیاسی در جامعه اسلامی، دارای گرایشهای مذهبی هستند، و لذا برداشت خود از مذهب را معادل همه مذهب میپندارند و هرکسی که تفکر متفاوتی داشته باشد را نهتنها رقیب خود، بلکه کافر میدانند. این مشکلِ بزرگی است و لذا مقام معظم رهبری«حفظهالله» بر همین اساس، موضوع آزاداندیشی و حضور اندیشه مخالف، حتی در حوزههای علمیه را، یک کمال دانستند. اگر در ادارات ارشاد اسلامی که مسؤول تأیید کتاب و روزنامه و مجله هستند، گروه خاصی از افراد مذهبی حاکم باشند که فقط نظر خودشان را عین اسلام بدانند، در آن صورت، اندیشههای اسلامی افراد دیگر به گوش بقیه نمیرسد و چیزی نمیگذرد که پس از یک دهه، جامعه ازشور و نشاط دینی خارج میشود. لذا اینجا است که میگوییم اصولگرایی حزبی، همانقدر برای جامعه آفت است که روشنفکری لائیک، آفت است. آنچه موجب نجات جامعه است، اصولگرایی است؛ ولی نه اینکه اصولگرایی ما گرفتار نگاه تنگ باندی و حزبی شود.
ح- از دیگرآفات انقلاب اسلامی، تضعیف روحانیت متعهد است که بهمثابه موتور اصلی، ادامه روند نظام جمهوری اسلامی و انقلاب هستند.
ت- ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی
به تعبیر حضرت امامخمینی«رضوانالله تعالیعلیه»:«دستهای ناپاکی در این مملکت بین شیعه و سنی اختلاف میاندازند، اینها نه شیعه هستند و نه سنی، اینها ایادی استعمارند» (صحیفه نور، ج 1، ص 88)
ی- غفلت مردم از تلاشهای دشمن جهت ناکارآمد نشاندادنِ نظام جمهوری اسلامی، بهطوری که دشمنان با انواع توطئهها، جلوی پیشرفت نظام، مانعتراشی و بعد هم تبلیغ میکنند، مبنی بر این که نظام حاکم در انقلاب اسلامی دراداره جامعه، ناتوان است.
چگونه میتوان جایگاه نظام جمهوری اسلامی را در زندگی خود شناخت تا نظام و انقلاب، تحت تأثیر موضوعات جزیی قرار نگیرد و بتوان تا آخر با آن بهسر برد و گرفتار توطئههای دشمنان داخلی وخارجی نشد؟
انقلاب اسلامی، ظهوری است از شخصیت معمار آن، یعنی حضرت روحالله«رضوانالله تعالیعلیه». ایشان حامل فرهنگ دینی با قرائت اهل بیت(علیهمالسلام) و با رویکرد به جنبههای حِکمی و عرفانی آن بودند. حضرت امام«رضوانالله تعالیعلیه»، فقیهی هستند که اندیشه خود را با حکمت متعالیه درآمیختهاند، و ازعرفان محیالدین عربی بهره گرفتند تا شور حماسه و عرفان را به روح مرده دنیای مدرن بدمند و مشتاقان حیات دینی را راهنمایی کنند. از آنجایی که به گفته فیلسوفان؛ «علت مُحدثه، همان علت مُبقیه است»، اگر بخواهیم این انقلاب و نظام را بشناسیم و با آن زندگی کنیم باید روح و روحیه خود را به حضرت روحالله«رضوانالله تعالی علیه» نزدیک کنیم و قرائت ما از اسلام، با روحیه حماسی، حِکمی، عرفانی توام باشد، تا در اوج معنویت، در شورِ شجاعت مستقر گردیم و خود را از سیر تاریخ نورانی انبیاء که به فرج حضرت صاحبالأمر(عج) منجر میشود، خارج نکنیم. إنشاءالله
سوره مهر