بریتانیا موجب طولانی‌تر شدن جنگ ایران و عراق شد


سامان صفرزائی/ ترجمه: نیما پرهام

 گفت‌وگوی با کاسلر، استاد دانشگاه جیمز مدیسون: 

  دکتر برنی کاسلر، پژوهشگر روابط بین‌الملل و استاد دانشگاه جیمز مدیسون در ویرجینیای آمریکا در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی»، سایه تاریخچه پیچیده روابط تهران و لندن را در نزاع اخیر میان دو دولت مشاهده می‌کند. از او پیرامون سیاست‌های بریتانیا در دهه ۱۹۸۰ درباره جنگ ایران و عراق پرسیدیم و او تاثیر نقض تعهد بریتانیا در عدم حمایت از هیچ یک از دو کشور درگیر را در تیره شدن روابط دخیل می‌داند. او بر این باور است که لندن آشکارا سیاست عدم صادرات سلاح به دو کشور را زیر پا گذاشت و با تامین اسلحه برای صدام حسین، به طولانی‌تر شدن جنگ یاری رساند.
 این استادیار انگلیسی دانشگاه، درباره ماجرای سلمان رشدی که تعطیلی دوبارۀ سفارتخانه‌های دو کشور را در پی داشت می‌گوید نخست‌وزیر وقت بریتانیا گزینه‌ای جز قطع روابط با ایران در اختیار نداشته است. دکتر کاسلر یکی از اعضای موسسه مطالعات ایرانی دانشگاه سنت‌اندروز، قدیمی‌ترین دانشگاه اسکاتلند است، نهادی که زیرنظر پرفسور علی انصاری، استاد برجسته تاریخ این دانشگاه اداره می‌شود. حوزه تدریس وی امنیت خاورمیانه، سیاست تطبیقی در خاورمیانه، اسلام سیاسی، روابط بین‌الملل و تحلیل سیاسی خارجی است. گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با کاسلر را در پی می‌خوانید:
 
***
 
دکتر کاسلر، عوامل اصلی تیره و تار‌ بودن روابط بریتانیا با ایران نسبت به دیگر کشورهای اتحادیه اروپا را در سه دهه اخیر چگونه ارزیابی می‌کنید؟ در واقع حجم تنش‌های ایران با بریتانیا بسیار بیش از تنش با کشورهایی مانند فرانسه و آلمان بوده است. در دهه ۱۹۸۰ به ویژه در سال‌های جنگ ایران و عراق، سفارتخانه بریتانیا در تهران تعطیل بود. به نظر می‌آمد در زمانی که سر جان گراهام، سفیر بریتانیا، ایران را ترک می‌کرد روابط دو دولت در سطح بحرانی نبود. پس از آن در طی سال‌های جنگ آیا دو طرف تلاش چشمگیری برای برقراری دوباره روابط انجام دادند؟ چه منافع مشترکی در سال ۱۹۸۸ باعث گشایش مجدد سفارت بریتانیا در تهران شد؟
روابط بریتانیا ـ ایران بسیار پیچیده است به گونه‌ای که تاریخ مناسبات حتی بر رویارویی دیپلماتیک کنونی میان تهران و لندن سایه افکنده است. چنانچه کمیته منتخب امور خارجه بریتانیا خود در گزارشی درباره ایران در سال ۲۰۰۳ این موضوع را تایید می‌کند: «با در نظر گرفتن تاریخچه موجود، شگفت‌آور نیست که به ایرانی‌ها گفته شده که دست بریتانیا را پشت هر حرکت مشکوکی در کشورشان ببینند. انقلاب سال ۱۹۷۹ تاثیر قابل توجهی بر روابط ایران و بریتانیا گذاشت و پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران، همچنین تظاهرات ضد بریتانیایی در سال ۱۹۸۰ به طور چشمگیری منجر به کاهش مراودات اقتصادی و سیاسی دو کشور شد. وزارت امور خارجه ایران به بریتانیایی‌ها توصیه کرد که مقامات رسمی دیگر قادر به محافظت از کارکنان بریتانیایی نیستند که منجر به تسریع در خروج سفیر بریتانیا از ایران شد. به دلیل مسائل مربوط به سلمان رشدی تقریبا بیست سال طول کشید تا سفیر جدیدی در ایران منصوب شود.» (۱)
در نهایت، شرایط به گونه‌ای پیش رفت که سفارت ایران در لندن با خطر بزرگتری روبرو شد. در آوریل ۱۹۸۰، یک گروه مسلح ایرانی کارکنان سفارت ایران در بریتانیا را به گروگان گرفت و برای استان ایرانی خوزستان تقاضای خودمختاری کرد. در جریان محاصره و نهایتا عملیات نجات دراماتیک که توسط SAS انجام گرفت، دو نفر از کارکنان سفارت به دست گروگان‌گیران کشته شدند و تمامی افراد مسلح به غیر از یک نفر توسط SAS کشته شدند. اگرچه وزارت امور خارجه ایران رسما از بریتانیا به خاطر پایان دادن به بحران تشکر کرد، اما این حادثه بر روابط دوجانبه سایه افکند و منجر به آغاز مذاکرات طولانی و فرسایشی پیرامون جبران خسارات وارد شده طی عملیات نجات شد.(۲)
با این وجود، سیاست بریتانیا در جریان جنگ ایران و عراق، تا به امروز مخرب‌ترین تاثیر را بر روابط دو جانبه پس از انقلاب داشته است. هنگامی که ایالات متحده و کشورهای اروپایی سیاست ممنوعیت فروش جنگ‌افزار به هر دو طرف را پی‌گیری می‌کردند، بریتانیا به طور رسمی، در ظاهر سیاست عدم فروش سلاح به ایران و عراق را دنبال می‌کرد و به طور غیررسمی تامین‌کننده سلاح یکی از دو طرف مخاصمه بود.
یکی از موارد تنش‌زایی که در ایران مورد انتقاد قرار گرفته، به سیاست بریتانیا در جنگ ایران و عراق باز می‌گردد. بسیاری در ایران معتقدند بریتانیا همچون دیگر کشورهای غربی ایران را در جنگ تنها گذاشت. اساسا نگاه بریتانیا به جنگ ایران و عراق چگونه بود که همانطور که اشاره کردید این رویکرد مخرب‌ترین تاثیر را بر روابط دو جانبه پس از انقلاب داشته است؟ بریتانیا منافع خود را در ایران ضعیف و عراق ضعیف می‌دید و همچون آمریکا سیاست مهار دوگانه را پی گرفته بود یا اینکه خواستار پیروزی عراق در این جنگ بود؟
گزارشی که در سال ۱۹۹۶ تحت عنوان «تحقیقات اسکات» منتشر شد نشان داد که هدف دستورالعمل‌های رسمی در FCO (وزارت امور خارجه) و MOD (وزارت دفاع) برقراری رابطه با هر دو طرف مخاصمه به جای کمک به حاد‌تر شدن درگیری و به طور آشکار اعمال سیاست بی‌طرفانه در قبال جنگ ایران و عراق بود. فارغ از اینکه ملزومات بی‌طرفی رعایت نشد، دستورالعمل‌ها درباره صادرات جنگافزار به ایران و عراق بر پایه تجارت با هر دو کشور بنا نهاده شده بودند. انبوهی از مدارک ثابت می‌کند که روند بررسی صادرات شرکت‌های بریتانیایی توسط دولت این کشور شدیدا به دور از استانداردهایی بود که از یک کشور مدعی بی‌طرفی انتظار می‌رفت. افزون بر آن، دولت بریتانیا از تغییر مسیر جنگ‌افزارهای خریداری شده توسط عربستان سعودی، مصر و به خصوص اردن به سوی عراق آگاه بود. با اینکه سیاست نادرست دولت بریتانیا در اعطای مجوز صادرات جنگ‌افزار به ایران و عراق در مقایسه با سیاست آمریکا تاثیر چشمگیری در ادامه جنگ نداشت، اما آشکارا سد راه یافتن راه حلی برای خاتمه جنگ بود.(۱۰)
اساسا، بریتانیا همانند ایالات متحده تحت رهبری ریگان با تامین اسلحه برای عراق موجب طولانی شدن جنگ شد. با توجه به ماهیت فرسایشی جنگ ایران و عراق، تامین دائمی سلاح برای حمایت از ادامه جنگ حیاتی بود. ایران به طور گسترده مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته بود و مجبور بود تنها بر روی نیروی انسانی (بسیج و دیگران) حساب کند. سیاست بریتانیا در طول جنگ احتمالا نسبت به سیاست‌های ریگان که عملا با انتقال اطلاعات جابه‌جایی‌های نظامی نیروهای ایرانی در جانب عراق قرار گرفته بود، تاثیر کمتری داشت، اما مطمئنا شامل تامین سلاح برای صدام حسین بود.
به صورت غیررسمی شنیده می‌شود بسیاری از کارخانه‌های انگلیسی در پی فروش سلاح به عراق، سود سرشاری به دست آوردند و حتی در سال ۱۹۸۸میلادی، فروش این اقلام به نیم میلیارد دلار رسید. همزمان انگلیسی‌ها دفتر خرید ایران در خیابان ویکتوریای لندن را از طریق سازمان اطلاعاتی MI-5 کنترل کرده و اطلاعات آن را در اختیار عراق قرار می‌دادند. احداث شبکه پناهگاه‌های پرهزینه زیرزمینی، بخش دیگری از تلاش‌های عراق بود که در ژوئن ۱۹۸۲ با تصمیم صدام و مشارکت مهندسان انگلیسی آغاز شد. تونی بانکز، نماینده‌ حزب کارگر در پارلمان انگلیس ضمن گفت‌وگو با خبرنگاران، اقدام دولت بریتانیا در فروش دی میتل فسفونات به عراق را یک «معامله‌ رسواکننده» نامید. این نظر نهادهای رسمی و قدرتمند ایران درباره حمایت انگلیس از عراق چقدر قرین صحت است. شما اطلاعی از این موارد دارید؟
از آنجایی که من از مواردی که اشاره کردید مطلع نیستم (برای نمونه شبکه پناهگاه‌های زیرزمینی) نمی‌توانم نظر دقیقی بدهم. اما حجم زیادی از مدارک در گزارش اسکات که بر پایه تحقیقات روی فروش جنگ‌افزار به عراق در جریان جنگ انجام شده، ارایه گردیده است. مطالعات من نشان دهنده این است که موقعیت‌های متنوع و فراوانی برای صادرات محصولات صنایع نظامی بریتانیا ایجاد شد.
 برخی مقامات و نهادهای سیاسی و نظامی در ایران می‌گویند کمک‌های بریتانیا به عراق در جنگ هشت ساله با نیت ساقط کردن نظام سیاسی انجام ‌شده است. به چنین موضوعی اعتقاد دارید؟
این موضوع واقعا ارتباط چندانی با اهداف راهبردی در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی ندارد. اما در عوض می‌تواند بیانگر دلبستگی به منافع مالی ناشی از صادرات باشد. حقیقتا ادامه صادرات اسلحه به عراق، خصوصا پس از نسل‌کشی حلبچه رسوایی بزرگی برای دولت بریتانیا بود.
این تنش‌ها برای هشت سال روابط دو دولت را کاملا قطع کرد. در سال ۱۹۸۸ چه سیاست‌هایی از سوی تهران و لندن این دروازه بسته را گشود؟
 
ایران در سال ۱۹۸۸ سیاستی به نام «درهای باز» را با کلیه کشور‌ها به استثنای اسرائیل، ایالات متحده و آفریقای جنوبی در پیش گرفت. پس از جنگ ایران و عراق، دولت ایران به طور خاص به برقراری روابط نزدیک با کشورهای اروپایی و دول عربی پشتیبان عراق در جنگ بسیار مایل بود. چشم‌انداز بازسازی روابط با بریتانیا عمدتا نتیجه مذاکراتی بود که در مقر سازمان ملل متحد در ژنو میان «سر دیوید مایریک» و محمود واعظی ـ مدیرکل اروپای غربی وزارت امور خارجه ـ انجام گرفت.(۳) این مذاکرات با اعلام عدم دریافت غرامت توسط ایران بابت صدماتی که به سفارت این کشور در سال ۱۹۸۰ وارد شده بود، در قبال عدم پرداخت غرامت بابت خساراتی که در جریان انقلاب به سفارت بریتانیا وارد شده بود به سرانجام رسید. (۴) بالا بردن پرچم اتحادیه اروپا در تهران برای اولین بار پس از هشت سال در تاریخ سوم دسامبر ۱۹۸۸ توسط «گوردون پری» - کاردار موقت-(۵) برپایه اعلامیه مشترک در ژنو بود که می‌گفت: «برقراری روابط کامل سیاسی {...} بر اساس برابری، احترام متقابل و عدم دخالت در امور یکدیگر می‌باشد.»(۶)
 در آن برهه اولویت‌های اصلی بریتانیا برای برقراری دوباره روابط با ایران چه بود؟
 برای سیاستگذاران در «وایت هال»، حضور بریتانیا در ایران عمدتا به منظور برقراری کانال‌های ارتباط با حزب‌الله لبنان بود که سه شهروند بریتانیا را در اسارت داشت. بریتانیا می‌خواست ایران به عنوان میانجی با گروگان‌گیران مذاکره و مقدمات آزادی گروگان‌ها را فراهم کند.
 اولویت دیگر برای بریتانیا آزادی دو شهروندش، «راجر کوپر» و «نیکولاس نیکولا» بود که به جرم جاسوسی در زندان اوین محبوس بودند.(۷) «جفری هاو»، وزیر امور خارجه بریتانیا هرگونه پیشرفت در مذاکرات مربوط به برقراری روابط دیپلماتیک دوجانبه را منوط به آزادی آن دو کرد و اینکه ایران هرگز هیچ شهروند بریتانیایی را به اتهام جاسوسی بازداشت نکند. نهایتا نیکولاس نیکولا در بیست و هفتم دسامبر ۱۹۸۸ از زندان آزاد شد، در حالی که کوپر تا سال ۱۹۹۱ در زندان ماند.(۸) «تام کلارک»، نماینده حزب کارگر در پارلمان از منطقه «مانکلندز» که آن سال در هیات نمایندگی بریتانیا در مذاکرات با ایران حضور داشت، گفته بود: «این (آزادی) بیانگر این است که برقراری روابط دیپلماتیک و بازگشایی سفارت کار درستی بود. بسیار مهم است که فشار برای آزاد‌سازی راجر کوپر و گروگان‌های بریتانیایی در بیروت ادامه یابد. بهبود حادثه سرنگونی ایرباس ایرانی بر فراز خلیج فارس زمان برد، اما آشکارا اوضاع دارد در جهت درست پیش می‌رود.»(۹)
 در دهه هشتاد و عصر جنگ سرد، لندن چقدر نگران نفوذ شوروی در ایران بود؟ چقدر این نگرانی در دیپلماسی لندن نسبت به ایران تاثیر داشت؟
 من مطمئن نیستم که جنگ سرد تا چه اندازه سیاست‌های «وایت هال» در قبال ایران را تحت تاثیر قرار داد.
با همه این‌ها با پایان جنگ، پس از سال‌ها دو طرف تصمیم گرفتند که سفارت‌های خود را بازگشایی کنند. اما پس از اندک زمانی ماجرای انتشار کتاب «آیات شیطانی» از یک سو و از دیگر سو انتشار فتوای ریختن خون نویسنده‌اش رخ داد. اقدام بریتانیا در بستن سفارت خود در تهران در واکنش به فتوای قتل سلمان رشدی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
این یک لحظه بی‌سابقه در تاریخ مناسبات بین‌المللی بود. دو ملت روابطشان را به خاطر این کتاب قطع کردند. این موضع واقعا بیانگر اختلافات فرهنگی است. چیزی که برای بریتانیا آزادی بیان قلمداد می‌شد، برای ایرانیان توهین به مقدسات تلقی شد. برای بریتانیا این فقط یک کتاب داستان تخیلی بود، ولی ایرانیان آن را کفرگویی و توهین به مقدسات تعبیر کردند. برای من قابل درک است که آیت‌الله خمینی به عنوان یک فقیه، صلاحیت لازم برای صدور این فرمان را داشت.
با این اوصاف آیا این فتوا حقیقتا هیچ‌گاه عملی شد تا ارزش‌های دیپلماتیک لندن برای برقراری روابط با کشور‌ها را خدشه‌دار کند تا مارگارت تاچر مجددا تصمیم به قطع روابط با ایران بگیرد؟
مارگارت تاچر شانس دیگری جز قطع روابط نداشت. MI-5 مدارکی داشت که افرادی برای کشتن سلمان رشدی اجیر شده‌اند و به همین خاطر او هفته‌ها در خانه امنی در حومه شهری در انگلیس نگهداری می‌شد. او قطعا تمام مدت تحت مراقبت‌های امنیتی بوده است. همچنین باید در نظر داشت که افرادی در ارتباط با کتاب «آیات شیطانی» در ایتالیا، ژاپن و نروژ توسط اجیرشدگان مورد حمله قرار گرفته و حتی کشته شدند. بنابراین برای بریتانیا این یک تهدید واقعی تلقی می‌شد. چندین دانشجوی ایرانی و اعضای سفارت ایران در لندن به اتهام طرح‌ریزی برای ترور سلمان رشدی از بریتانیا اخراج شدند. نکته جالب اینست که سلمان رشدی علاقه‌ای به تاچر و سیاست‌هایش نداشت. رشدی منتقد او بود، اغلب نظراتش را درباره دولت وی بیان می‌کرد، اما او از تاچر به خاطر حفاظت از وی تشکر کرد.
 
منابع:
 1. Christopher Rundle, (former FCO diplomat / Iran Desk) Iran –UK Relations since the Revolution: Opening Doors, (2005) Manuscript handed to the author
 2. ibid, p. 4; also see Chris Cramer and Jim Harris, Hostage, (London, JClare,) 1982.
 3. Interview with former Deputy Foreign Minister for Iran, Mahmoud Vaezi (Tehran, 6 September, 2004); Chris Rundle, (former FCO official) unpublished paper “UK/Iran relations since the Revolution” handed to the author, (1 August 2005)
4. Chris Rundle, unpublished paper “UK/Iran relations since the Revolution”
5. The Times, 5 December, 1988
6. ibid
7. Roger Cooper was a British businessman employed by the American firm McDermott International, a leading marine construction company. He had been visiting Iran from Dubai on business when he was arrested and imprisoned on a charge of spying. He was sentenced to “Death Plus Ten Years.” see Roger Cooper, Death Plus Ten Years. Scranton, Harper Collins, 1994
8. The Times, 28 December 1988
9. ibid
10. Davina Miller, Export or Die – Britain’s Defence Trade with Iran and Iraq (London, Cassel, 1996), pp.192-196


تاریخ ایرانی