14 آذر 1400
دکترین نیکسون و ژاندارم خلیجفارس
ظهور و افول نقشهای مختلف کشورها در معادلات منطقهای و بینالمللی، تابعی از دو دسته عوامل داخلی و خارجی است. تعریف و تعیین نقشها نیز در فضای رقابتی شدید دو بلوک شرق و غرب، متأثر از موقعیت درونی و بیرونی هر یک از کشورها، در همین چارچوب محقق میگشت. شرایط محیطی ایران در دوره پهلوی دوم از یک سو و زمینههای مساعد داخلی و همسو با اقتضائات محیطی از سوی دیگر، موجب شد ایران بهعنوان ژاندارم منطقه مطرح گردد. در این نوشتار، چگونگی تحقق این نقش بررسی میشود.
با توجه به سیاست جدید امریکا در جهان در دوره نیکسون، ایران در منطقه خلیجفارس، به دلیل دارا بودن عواملی چون ثروت و جمعیت فراوان، موقعیت استراتژیکی، ثبات نسبی و توان نظامی که آن را از دیگر کشورهای کوچک منطقه متمایز میساخت، عملاً وظیفه ژاندارمی منطقه را پذیرفت. در این میان، عواملی چون صعود ناگهانی قیمت نفت و توسعه گسترده دستگاه نظامی ایران نیز شرایط را مهیا ساخت. وظایف ژاندارمی ایران به مرور در جهت پوشش امنیت برای منافع غرب در منطقه خلیجفارس با تکیه بر نقل و انتقالات عادی نفت، مبارزه با اهداف توسعهطلبانه شوروی و حکومتهای افراطی ضدغرب و پشتیبانی از رهبران محافظهکار عرب نمایان گشت.
بازتاب دکترین نیکسون بر منطقه خلیجفارس
خلأ قدرت، نخستین میدان آزمایش جدی را برای دکترین نیکسون، که مبتنی بر مشارکت جمعی و همکاریهای منطقهای بود، پدید آورد.
دولت امریکا با درک اوضاع جهانی، در مورد مساله خلأ قدرت در خلیجفارس دو نکته را اساس کار قرار داد: ۱ــ احتمال به مخاطره افتادن منافع جهان غرب؛ ۲ــ ناتوانی در مداخله مستقیم به عنوان نیروی جانشین براساس استراتژی نیکسون. بر این اساس امریکا، با شروع زمزمههای خروج انگلیسیها، بر استفاده و همکاریهای منطقهای تاکید ورزید. در ۱۹۶۸٫م/۱۳۴۶٫ش، مدیرکل وقت اداره شبهجزیره عربی، قسمت خاور دور در آسیای جنوبی وزارت امورخارجه امریکا در کنفرانسی که درخصوص خاورمیانه تشکیل شده بود، گفت: «رهبران محلی باید و خواهند توانست بعد از خاتمه نقش تاریخی انگلستان، جای آنان را بگیرند، امریکا همچنان هرکاری که قادر باشد برای کمک به آنها انجام خواهد داد، لیکن نمیتوان از هیچگونه نقش ویژهای برای امریکا در مسائل خلیجفارس صحبت کرد.»[۱]
همچنین ژوزف سیسکو، معاون وقت وزارت امورخارجه امریکا، در تاریخ آذرماه ۱۳۴۷٫ش/بیستوششم نوامبر ۱۹۶۸٫م در یکی از کمیتههای فرعی بودجه مجلس سنا امریکا، ضمن اشاره به مسائل خلیجفارس، اظهار کرد: «کشورهای واقع در خلیجفارس باید جهت تامین پیشرفت و ثبات منطقه همکاری کرده و اختلافات فیصلهنشده را خود حل و فصل کنند.»[۲]
همچنین سیسکو برای کنگره توضیح داد: «امریکا قصد ندارد، برای دفاع از منافع غرب در خلیجفارس، جانشین انگلستان شود، لیکن تصمیم گرفته است که به کشورهای منطقه برای دفاع از خود کمک نماید.»[۳]
با این مقدمات، دکترین نیکسون بازتاب خود را بر منطقه خلیجفارس با سیاست دو ستون یا سیاست دوقلو نشان داد. براساس این سیاست، دولتهای ایران و عربستان سعودی بهعنوان دو ستون اصلی برنامههای ایالاتمتحده، وظیفه حراست و پرکردن خلأ قدرت را در منطقه خلیجفارس عهدهدار شدند.[۴]
امریکا با اعطای کمکهای اقتصادی و نظامی به این دو کشور، آنان را بهعنوان ابزار و وسیله تامین امنیت در کل منطقه تقویت میکرد، بدونآنکه خود احتیاجی به حضور مستقیم داشته باشد.
نیکسون میگوید: «رشد اقتصادی و ایجاد اصلاحات در کشورهای کرانه خلیجفارس، یکی از مسائل مهم در حفظ استقرار امنیت و آرامش منطقه است و دو کشور عربستان و ایران میتوانند با تلاش متعهدانه خود آرامش را در خلیج[فارس] تقویت کنند».[۵]
نیکسون از آن پس سیاست چهارگانه زیر را برای منطقه خلیجفارس تعیین کرد: ۱ــ همکاری نزدیک با ایران و عربستان بهعنوان پایههای ثبات منطقه؛ ۲ــ حضور نظامی نیروی دریایی امریکا به مقدار اندک در حد سه کشتی از واحد فرماندهی خاورمیانه؛ ۳ــ افزایش فعالیتهای دیپلماتیک در منطقه و توسعه کمکهای تکنولوژی به آن کشورها؛ ۴ــ کاستن از توجه کشورهای کوچک منطقه به انگلستان در جهت تامین نیازهای امنیتی آنان.[۶]
همچنین براساس سیاست دو ستون، جوزف سیسکو، وزیر امورخارجه امریکا، در سپتامبر ۱۹۷۲٫م گفت: اصول عمده سیاست خارجی ما در این منطقه به قرار زیر است: ۱ــ مداخله نکردن در امور داخلی دیگر ملتها؛ ۲ــ تشویق همکاریهای منطقهای برای صلح و پیشرفت؛ ۳ــ تشویق کشورهای دوست برای اینکه وظیفه امنیتی را خود بپذیرند؛ ۴ــ مبارزه با توسعهطلبی مسکو؛ ۵ــ تشویق تبادل کالا یا خدمات و تکنولوژی.[۷]
از بین دو ستون عمده، انتخاب اول، ایران بود، و به عربستان در درجه دوم، بیشتر از دیدگاه تامینکننده مالی برنامههای امنیتی، توجه میشد. عربستان به علت کمی جمعیت و عقبماندگی صنعتی و فقدان سازمانهای اداری و سیاسی مستحکم، با وجود ثروت ناشی از نفت نمیتوانست ژاندارم باشد.[۸]
ژزف سیسکو نیز در این مورد میگوید: «نیروی دریایی عربستان سعودی در خارج از آبهای ساحلی خود قابلیت دفاعی و رزمی چندانی ندارد.»[۹]
اما نیکسون مهمترین علت جایگاه درجه دوم عربستان را در سیاست دو ستون بهخوبی مطرح میسازد: «بههرحال سعودیها متحد مرموزی به شمار میروند، زیرا بیم آن است که چهبسا در برابر حکومتهای افراطی عرب عقبنشینی کنند.»[۱۰]
با تمام این تفاصیل، حضور عربستان در سیاست نیکسون علاوه بر اینکه اعراب را نسبت به همکاری با این طرح راضی و خوشبین میساخت، متضمن این فرضیه بود که منافع ایران و منافع دولتهای عرب کرانه جنوبی خلیجفارس با یکدیگر مطابقت و سازگاری دارد.
اما ایران بهعنوان ستون اول و عمده دکترین نیکسون، وظیفه ژاندارمی و پلیسی منطقه را عهدهدار شد. دولتمردان ایران، که در تاریخ نوزدهم آذرماه ۱۳۴۶/سیام نوامبر ۱۹۶۷ اعلام نموده بودند دیگر نیازی به کمکهای امریکا ندارند، و برنامههای کمک امریکا به ایران را خاتمه داده بودند، به سرعت و با علاقه بسیار آن وظیفه را پذیرفتند. شاه در تاریخ سیام دیماه ۱۳۴۷/ بیستم ژانویه ۱۹۶۷ در مصاحبه با یک مجله امریکایی اظهار کرد: «در خلیجفارس جایی برای قدرتهای بزرگ نیست، پس از خروج بریتانیا از خلیج [فارس]، نمیخواهیم هیچ قدرت بزرگی سعی کند جای آن را بگیرد و ایران از پایان یافتن کمکهای امریکا احساس غرور میکند.»[۱۱]
همچنین شاه در مصاحبه با یک نشریه انگلیسی در بیستودوم شهریور ۱۳۴۸/ سیزدهم سپتامبر ۱۹۶۹٫م گفت: «هیچ قدرت و نفوذ خارجی دیگری حق ورود به خلیج [فارس] را ندارد و ایران آزادی کشتیرانی را تضمین میکند.»[۱۲]
همچنین در مصاحبه با خبرگزاری اسوشیتدپرس در بیستوهفتم مهر ۱۳۴۸٫ش/۱۹۶۹٫م گفت: «ما از کشورهای عربی منطقه خواستار همکاری امنیتی شدهایم، ولی در صورتی که آنها همکاری نکنند، دولت ایران خود بهتنهایی مسئولیت امنیت و ثبات منطقه را به عهده خواهد گرفت.»[۱۳]
پس از انتصاب به مقام ژاندارم منطقه خلیجفارس، ایران یک سلسله رایزنیهای دیپلماتیک را برای گسترش قدرت خود و رفع اختلافات با دول عرب انجام داد. شاه در آبان ۱۳۴۷٫ش به عربستان و کویت مسافرت کرد که قبل از این سفر، اختلافات دیرینه ایران و عربستان بر سر محدوده فلات قاره حل شده بود و دو کشور موافقتنامهای در این زمینه در دوم آبان امضا کردند. ضمناً اختلافات دو طرف بر سر مالکیت دو جزیره فارسی و عربی، با تقسیم آن برطرف گردید.[۱۴]
مشکل عمده و بانی اختلافات و تنشهای گسترده میان ایران و اعراب، مجمع الجزایر بحرین بود که ایران براساس سوابق تاریخی ادعای تملک آن را داشت.
در ژانویه ۱۹۶۹، شاه طی دیداری از هند اظهار کرد که با وجود مخالفت با عملکرد بریتانیا در بحرین، در آنجا به زور متوسل نخواهد شد.[۱۵]
این سخنان به معنی تلاش ایران برای رفع اختلافات و استقلال این جزایر بود. در نتیجه ویتوریوگوییچاردی، نماینده دبیرکل سازمان ملل، اوتانت، به بحرین مسافرت کرد و براساس برنامه او بحرینیها میبایست یکی از سه امر ذیل را انتخاب مینمودند: الفــ اتحاد دوباره با ایران؛ بــ حمایت بریتانیا از آنان به روال سنتهای گذشته؛ جــ استقلال، که مردم بحرین امر سوم را پذیرفتند.
ایران یک ساعت پس از اعلام استقلال بحرین، آن را به رسمیت شناخت، یکی از رسانههای ارتباط جمعی رسمی و وابسته به سیاست خارجی ایران، استقلال بحرین را اینگونه توصیف میکند: «سیاست ایران بر این مبنا بود که پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه خلیجفارس، قدرت مطلقه شود. مبارزه برای پس گرفتن بحرین در اصل چون خاری در برابر این بود و ایران نمیتوانست در عین حال اینکه، مشغول مبارزه با بحرین است، راه دوستی خود را با سایر کشورها و واحدهای سیاسی خلیج [فارس] هموار کند. با توجه به عدم حکومت ایران بر بحرین به مدت صدوپنجاهسال، جز دشمنی و لشکرکشی و مخالفت، امری را مسجّل نمیساخت. پذیرش استقلال، برای نشان دادن حسن نیت و دیپلماسی صلح بود.»[۱۶]
ایران همچنین استقلال قطر را در دهم شهریور ۱۳۵۰ سریعاً به رسمیت شناخت.
در نهم آذرماه ۱۳۵۰/ اول دسامبر ۱۹۷۱٫م، پس از مذاکرات طولانی پشت پرده میان ابرقدرتهای امریکا و انگلیس، ایران جزایر سهگانه ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ را، که موقعیت بسیار مهم سوقالجیشی در خلیجفارس و تنگه هرمز داشتند، تصرف کرد. مقدمات این کار با مصاحبههای متعدد شاه و ادعای تملک تاریخی و تهدید به استفاده از زور و نیروی نظامی فراهم آمده بود.
در نهم دسامبر ۱۹۷۱، شکایت اعراب تندرو، شامل عراق، لیبی، الجزایر و یمن جنوبی، در این باره در شورای امنیت با کمک امریکا و اعراب محافظهکار، چون کویت و عربستان سعودی، با بیاعتنایی مسکوت گذارده شد.
ایران، پس از تصرف جزایر سهگانه، به فوریت فدراسیون شیوخ خلیج فارس یا امارات متحده عربی را در یازدهم آذرماه ۱۳۵۰ به رسمیت شناخت و همین امر شایعههای متعددی در مورد معامله پنهانی بین ایران و بریتانیا درباره استقلال بحرین، رسمیت امارات متحده عربی و اشغال جزایر سهگانه به وجود آورد.
ایران همچنین با نکوهش ظاهری عملکرد توسعهطلبانه اسرائیل در جنگ شش روزه ژوئن ۱۹۶۷٫م، در هفتم شهریور ۱۳۴۹، روابط دیپلماتیک و دوستی خود را با مصر برقرار نمود که با مرگ جمال عبدالناصر و به قدرت رسیدن انورسادات به اوج خود رسید.
مجموعه این اقدامات، گسترش روابط منطقهای و تنزل تنشها و اختلافات منطبق با دکترین نیکسون در خلیجفارس بود.
ایران همچنین، با درک ارتباط امنیت خلیجفارس در درازمدت با امنیت و ثبات اقیانوس هند، از قطعنامه ۲۸۳۲ سازمان ملل در تاریخ شانزدهم دسامبر ۱۹۷۱٫م مبنی بر اینکه اقیانوس هند یک منطقه صلح و عاری از حضور ابرقدرتها باشد، حمایت کرد.[۱۷]
ایالاتمتحده با اجرای دکترین نیکسون و سیاست دو ستون، ضمن کمک به فروپاشی امپراتوری بریتانیا که خواستار آن بود، پاکس امریکانا یا قدرت توازن و صلح امریکایی را جانشین پاکس بریتانیکا قدیمی و منفور ساخت که آغازی برای دوران تشدید سلطهگری و چپاول بیشتر با حفظ ظواهر و به دست رهبران وابسته منطقه بود.[۱۸]
همچنانکه ذکر گردید، در این موازنة قدرت و صلح امریکایی، وظیفه اصلی و اول را ایران با شرایط مناسب و آمیخته با اهداف غرب انجام داد.
علل و اهداف انتخاب ایران در استراتژی منطقهای امریکا
اصل نیکسون در کشورهایی اجرا شد که از توانمندیهای لازم برای حفظ منافع امریکا و تحکیم نفوذ این کشور برخوردار بودند. ایران براساس ملاحظات زیر، توانایی اجرای وظیفه مورد نظر سیاست امریکا را دارا بود:
۱ــ موقعیت استراتژیکی
یکی از شرایط مهم ایالاتمتحده در این انتخاب، برخورداری همپیمان منطقهای از موقعیت استراتژیکی مهم در حوزه مورد نظر بود.[۱۹]
تلفیقی از نفت در جنوب و کمونیسم شوروی در شمال، مفاهیم بنیادی و اساس آشکار اهمیت استراتژیکی ایران بود. ایران در میان کشورهای عرب منطقه، تنها کشوری است که بر خلیجفارس اشراف کامل داشت. درحالیکه در ساحل جنوبی خلیجفارس، کشورهای متعدد عرب قرار داشتند که کوچک و ناتوان بودند. این وضعیت بدان مفهوم بود که ایران میتواند بیش از سایر کشورهای منطقه، در کنترل خلیجفارس موثر باشد. بنابراین رژیم شاه میبایست بهطور انحصاری هر تصمیم سیاسی یا موضعگیری نظامی را در مورد وضعیت منطقه اتخاذ مینمود. در صورتی که این وظیفه به دولتهای حاشیه جنوبی خلیجفارس واگذار میشد، واشنگتن برای پیشبرد استراتژی امریکا در منطقه باید با شش کشور هماهنگی برقرار میکرد. بهعلاوه از لحاظ جغرافیایی ایران در مرز جنوبی اتحاد جماهیر شوروی واقع شده بود که از نظر منافع امریکا حائز اهمیت بسیار بود. اهمیت استراتژیکی ایران از پایان جنگ دوم بینالملل و شروع جنگ سرد در برنامههای امریکا افزایش یافت.
رؤسای ستاد مشترک نیروهای مسلح امریکا در یازدهم اکتبر ۱۹۴۶٫م ضمن تاکید بر اهمیت استراتژیکی ایران اعلام کردند که حمایت از ایران، برای حفظ منافع ملی امریکا ضروری است. ایران یک مانع طبیعی در برابر نفوذ شوروی به منابع نفت خاورمیانه بود و با تقویت و حمایت از این کشور، امریکا در واقع منابع نفتی خود را در عربستان حفظ و حراست میکرد.[۲۰]
در نتیجه استراتژی «دفاع از پیرامون» آیزنهاور، با توجه به عواملی چون جایگاه ایران در خط شمالی خاورمیانه، دفاع از منطقه مدیترانه با استفاده از پایگاه شمالی برای حملات هوایی یا زمینی به شوروی، منابع نفت ایران و دیگر کشورهای خلیج فارس برای تغذیه اروپا و غرب در یک جنگ طولانی و همچنین امکانات بهرهبرداری جاسوسی از شوروی، توجه ویژهای به موقعیت ایران شد.[۲۱]
براساس نظریات پژوهشگر امور نظامی، جاشوا اپستین، با استناد به مدارک متعدد منتشرشده از سوی ناتو و پنتاگون و دستگاه نظامی شوروی در پنجاه سال گذشته، ایران به طرز حیرتآوری در استراتژیهای نظامی امریکا اهمیت محوری یافته بود. در استراتژی نظامی امریکا، حتی استفاده از سلاحهای هستهای برای دور نمودن شوروی از ایران نیز مدنظر قرار گرفته بود. انفجار محدود اتمی در ایران برای نابودی ارتباطات و خطوط راهها و حمله به اهداف شوروی در خارج از ایران برای خروج شوروی و استفاده از نیروهای واکنش سریع در حفظ دستاوردهای غرب از دیگر برنامههای استراتژیکی امریکا بوده است.[۲۲]
هارولد براون، وزیر اسبق دفاع امریکا، در مقایسهای میان تصرف ایران به دست شوروی با تصرف اروپا به وسیله همین کشور، نظر میدهد که امتیاز بهدستآمده از ایران به همان اندازه اروپا بزرگ خواهد بود، زیرا کنترل نفت خلیجفارس، تسلط بر اروپای غربی و ژاپن را ممکن خواهد ساخت.[۲۳]
ایران مرکز کمربند امنیتی پیرامون شوروی در حاشیه آن کشور بود و آن را با کمک پیمان سنتو در چارچوب سیاست جلوگیری از توسعه و پیشرفت شوروی مستحکم مینمود، چراکه ضعیف گشتن ایران و خلیجفارس، سبب تسلط شوروی بر اروپا و شرق آسیا میگردید.
ریچارد نیکسون، ریاست جمهوری امریکا، میگوید که اگر خطی ژئوپولتیک میان خاورمیانه رسم شود، آن خط مستقیماً از عربستان، ایران، امارات و تنگه هرمز عبور خواهد کرد؛ تنگهای استراتژیک که چهل درصد از نفت جهان آزاد از آن میگذرد و روزی بیست میلیون بشکه نفت، به قرار ساعتی هشتصدهزار بشکه، از آن عبور خواهد کرد.[۲۴]
ایران همچنین وظیفه اتصال ناتو را به پیمان سنتو بر عهده داشت. این زنجیره دفاعی به منظور سد نفوذ کمونیسم، از اروپای غربی و شمال مدیترانه شروع، و در کنار هم به منتهی الیه جناح شرقی در ترکیه ختم میشد و از طریق ایران و پاکستان به جنوب شرقی آسیا منتهی میگشت.[۲۵]
شاه نیز با درک موقعیت استراتژیک ایران و به منظور پیشبرد اهداف برون و درون مرزی خود بر آن تاکید میکرد. شاه در هفدهم بهمن ۱۳۴۰/ فوریه ۱۹۶۲٫م در مصاحبهای گفت: «امریکا باید در ارزیابی ارزش سوقالجیشی ایران تجددنظر کند و مسلم سازد که ایران و سایر نقاط حساس در جنگ سرد فعلی به بوته فراموشی سپرده نخواهد شد، ایران بالنسبه از برلین یا آفریقا برای امریکا حساس و ارزشمندتر است و افتادن ایران به دامان کمونیسم برای وحدت جهانی خطرناک است.»[۲۶]
۲ــ جلوگیری از گسترش فعالیتهای شوروی در منطقه خلیجفارس
خروج نیروهای بریتانیا از خلیجفارس که سد نفوذ توسعه شوروی در این منطقه بود، امریکا را بهشدت با مشکل روبرو ساخت. براساس توافقات دوره تنشزدایی و تلاش ابرقدرتها در تحریکنکردن یکدیگر، امریکا با دو معضل عمده روبرو بود: ۱ــ خروج نیروهای انگلیسی، خلأ قدرت و احتمال نفوذ شوروی؛ ۲ــ ناتوانی در جانشینساختن مستقیم نیروهای امریکا به جای انگلیس.
در سال ۱۳۴۷٫ش/۱۹۶۸٫م با اعلام انگلستان مبنی بر تخلیه نیروهای خود از شرق کانال سوئز، شوروی یک ناوگان دریایی، که شامل دو ناوشکن موشکانداز و کشتیهای اسکورت تدارکاتی بود، به بازدید از هند فرستاد که این ناوگان، قبل از بازگشت به پایگاههای خود در ولادی وستک، از بنادر پاکستان، عراق و سومالی بازدید کرد. منابع مطلع بیان میکنند که از آن تاریخ، به جز یک روز در سال ۱۳۴۸٫ش/۱۹۶۹٫م، هر روز حداقل یک کشتی نیروی دریایی شوروی در منطقه اقیانوس هند حضور داشته و این امر به معنی تشدید بحران و احتمال مسابقه تسلیحاتی بین ابرقدرتها در منطقه بوده است.[۲۷]
احتمال توسعه قدرت شوروی در منطقه خلیجفارس یا به اصطلاح اهتزاز ستاره سرخ بر اقیانوس هند و خلیجفارس، لزوم توجه به نیروی سوم بومی را که خارج از رقابتهای تسلیحاتی ابرقدرتها، بتواند مانع از نفوذ بیشتر شوروی شود، افزون کرد. بدینطریق امریکاییها احساس کردند که رژیم شاه بهعنوان سدی در برابر کمونیسم و ستونی برای ثبات منطقه و سپر دفاعی در مقابل اهداف شوروی نسبت به خلیجفارس و منابع عظیم آن، شایستگی انجام دادن این کار را دارد.[۲۸]
۳ــ تثبیت حاکمیت مجدد امریکا
در دهه ۱۹۵۰ و۱۹۶۰٫م، جنبشهای ملیگرایی و سپس ناصریسم، و ظهور دولتهای عرب رادیکال، پایههای تسلط امریکا را لرزان، و صحنه خاورمیانه را به نفع رقیب سنتی، یعنی شوروی، دگرگون ساخته بود. اسرائیل پناهگاه و سنگر اصلی امریکا در این مناطق بود که وظیفه داشت با جنبشهای منطقه مبارزه کند و آنها را سرکوب نماید، اما قرائن معکوس بود. حضور اسرائیل نهتنها استقرار آرامش را در منطقه تامین نکرد، بلکه بر عکس ناآرامی و تشنج را افزایش داد و نهتنها نتوانست جنبشهای آزادیخواهانه ملی اعراب را سرکوب کند، بلکه، گسترش بیشتری به آن بخشید و آن را اصیلتر و ریشهدارتر کرد و از همه خطرناکتر، احساسات خصمانه علیه غرب را در بین تودههای مردم عرب افزایش داد. زیرا اعراب، غرب را مسئول و حامی تجاوز اسرائیل میدانستند و در نتیجه شهرت و حیثیت غرب در کشورهای عربی در هم فروریخت و حکومتهای رادیکال عرب را به دامان شوروی افکند. با وجود نتایج درخشانی که نیروهای مسلح اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷٫م به آن دست یافتند، کشورهای عربی به زانو درنیامدند و این اقدامات پیامدهای معکوسی به همراه داشت که مشهودترین آن توسعه نقش اقتصادی، سیاسی و نظامی شوروی در خاورمیانه بود. در نتیجه، شوروی در مصرِ عصر جمال عبدالناصر، عراق و یمن جنوبی به شدت نفوذ کرد و با آنان در طی سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱٫م قراردادهای دوستی و کمکهای تسلیحاتی امضا نمود.
ایران با بررسی تحولات خاورمیانه و ترس دولت امریکا از پیامدهای سوء آن، سعی کرد که از آن در سیاست مداخله و نقش ژاندارمی خود استفاده کند. شاه در مصاحبه با واشنگتنپست در هفتم تیر ۱۳۴۵/ بیستوهشتم ژوئن ۱۹۶۶ گفت: «ایران در خلیجفارس باید آماده دفاع باشد، چراکه جمال عبدالناصر میخواهد پس از تخلیه انگلستان از عدن نیروهای خود را از یمن به طرف شبه جزیره عربستان و شیخنشینهای خلیج [فارس] بکشاند.»[۲۹]
در بیستونهم بهمن ۱۳۴۵/هیجدهم فوریه ۱۹۶۷ رادیو لندن طی تفسیری از قول روزنامه گاردین اعلام کرد که نیروهای ایران به سواحل خلیجفارس منتقل میشوند. این شبکه خبری چنین اظهار کرد که تهدیدی که از جانب ناصر متوجه جنوب ایران است، بیش از تهدیدی است که در شمال احتمال آن میرود، در نتیجه ایران نیروهای خود را در جنوب کشور تقویت میکند.[۳۰]
همچنین شاه طی مصاحبهای با خبرگزاری آلمان در بیستویکم اردیبهشت ۱۳۴۶/یازدهم آوریل ۱۹۶۷ گفت: «ایران حضور ناصر را در خلیجفارس تحمل نمیکند.»[۳۱]
خشم و نفرت ملت عرب نسبت به امریکا و اسرائیل، ایران را به بهترین و مهمترین پناهگاه برای امریکا و غرب تبدیل کرد. ایران از دو دیدگاه، برای امریکا حائز اهمیت بود: ۱ــ ایران یک کشور عربی نبود و در نتیجه در مسائل پیچیده اعراب و اسرائیل هم درگیر نبود؛ ۲ــ ایران یک کشور اسلامی بود و میتوانست تحت لوای دین، ضمن رهبری اعراب مسلمان، به تثبیت منافع غرب نیز مدد رساند.
ایران پیرو همین شرایط، در دوران جنگ اعراب و اسرائیل و قطع صدور نفت اعراب، به فروش نفت و رابطه با اسرائیل ادامه داد؛ چنانکه پس از شکست اعراب از اسرائیل در ۱۹۶۷ و به مخاطره افتادن جان اتباع غربی، تهران بهعنوان امنترین پایتخت خاورمیانه از آنان پذیرایی نمود. بدینترتیب، ایران نسخه بدل اسرائیل در منطقه گردید و بدون آنکه خشم و نفرت اعراب را شعلهور سازد، منافع امریکا را تثبیت کرد.
۴ــ ثبات و آرامش نسبی داخلی
دولت امریکا در پیریزی استراتژی منطقهای خود همواره در جستجوی متحدانی بود که برای تداوم قدرت خود از ثبات و امنیت لازم برخوردار باشند؛ به عبارت روشنتر، امریکا نمیتوانست در سیاستهای منطقهای خود به همپیمانانی متکی باشد که اوضاع داخلی آنها به سادگی دستخوش ناآرامی شود یا به دلیل درگیرشدن با مشکلات داخلی، نتوانند به منافع امریکا خدمت کنند.
از دیدگاه استراتژیستهای امریکا، ایران نیز در اوایل دهه ۱۹۷۰٫م/۱۳۵۰٫ش دارای این ویژگیهای مهم بود و شاه میتوانست با ثبات کامل، در صورت بروز خطرهای داخلی، بر اوضاع کشور مسلط شود، درحالیکه رژیمهای عربی از ثبات و امنیت لازم برای به عهده گرفتن ماموریت حفظ منافع ایالاتمتحده در منطقه برخوردار نبودند.
مجموع رویدادهایی چون خاموشی تبعات جنبش ملیگرایی صنعت نفت و مرگ آخرین رهبر بازمانده آن، مصدق، در ۱۳۴۵٫ش، سقوط کابینه دکتر علی امینی در بیستوهفتم تیرماه ۱۳۴۱، که مهره عمده امریکا و تا اندازهای نیروی مقاوم در برابر شاه بود، سرکوبی جنبش اسلامی مردم ایران در پانزدهم خرداد ۱۳۴۲، اجرای انقلاب سفید، بر سر کار آمدن امیر اسدالله علم و امیرعباس هویدا با کابینههای خدمتگزار به منظور ایجاد ثبات و آرامش داخلی، کاهش تدریجی فشارهای امریکا بر ایران برای اجرای برنامه اتحاد برای پیشرفت کندی در دوران ریاست جمهوری جانسون و کمکهای اقتصادی و نظامی به ایران ثبات و آرامش نسبی را برای رژیم شاه به هدیه آورد که البته آرامش قبل از توفان بود. شاه در اوایل دهه ۱۹۷۰٫م، در قویترین شکل خود بسر میبرد و مجموعهای از سازمانهای امنیتی و ابزار نظامی، آن را تقویت میکرد. شاه بهمنظور نشان دادن آرامش داخلی و تثبیت پایههای رژیم، سفرهای گوناگونی به اقصی نقاط جهان ــ سفر به شرق اروپا در سال ۱۳۴۴٫ش شامل یوگسلاوی، بلغارستان، لهستان، مجارستان و رومانی و همچنین سفر به برزیل، آرژانتین، کانادا، اتریش، انگلستان و آلمان غربی و به خصوص امریکا ــ انجام داد تا جایی که ایران لقب جزیره ثبات را یافت.
۵ــ انگیزه توسعهطلبی در سیاست خارجی ایران
ایران به رهبری محمدرضا پهلوی، اشتیاق شدیدی به اجرای نقش سرپرستی و حاکمیت سیاسی و نظامی بر پیرامون خود داشت. تشریح دکترین نیکسون در مشارکت جمعی، عظمتطلبیهای شخصی شاه را ناگزیر ساخت و او به صورت یک امپریالیسم کوچک جاهطلبی را در لفافه ژاندارمی و همکاریهای منطقهای ظاهر کرد.[۳۲]
هدف عمده شاه، تثبیت پایههای حکومت با گسترش تواناییهای خود به خارج از مرزها و داشتن یک کارکرد بینالمللی بود.
تاجگذاری شاه در بیستونهم اکتبر ۱۹۶۷/۱۳۴۶٫ش در کاخ گلستان و لقب آریامهر و سپس مراسم تخت جمشید با حضور گسترده رهبران جهان مخصوصاً شیوخ خلیجفارس نشاندهنده این امر بود که ایران به صحنه سیاسی بینالمللی وارد گشته است و باید بر منطقه خود تاثیر بگذارد.
شاه در مصاحبه با آرنودو برچگویو، سردبیر مجله نیوزویک، در سال ۱۹۷۳٫م بر این امر تاکید کرد: «من در سال ۱۹۵۹ و ۱۹۶۰ در اینباره فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که امریکا نمیتواند مدت زیادی نقش ژاندارم بینالمللی را بازی کند. در سال ۱۹۷۱، با خروج انگلیسیها از خلیجفارس خلأ پدیدار شد. امریکاییها نیز برای اجرای نقش ژاندارم بیمیل بودند، دیگر ما چاره نداشتیم.»[۳۳]
شاه، با افزایش قیمت نفت، اطمینان حاصل کرد که در آینده یکی از پنج قدرت بزرگ جهان میگردد و عنوان منجی جهان سوم را بر خود نهاد.
اقدامات شاه در کمک به رژیمهای مختلف منطقه، خاورمیانه و حتی آفریقا و اروپا نشاندهنده حس عظمتطلبی و اشتیاق سیریناپذیر در قدرت و سلطه بود.
۶ــ پیوندهای عمیق دوستی، مابین شاه و طراحان استراتژی منطقهای امریکا
رابطه شاه با نیکسون بسیار نزدیک و براساس دوستی قدیمی بود. هر دو رهبر همدیگر را عمیقاً تحسین و پشتیبانی میکردند. در فهرست نیکسون از رهبران بزرگ دنیا، نام شاه همیشه در ردیف سوم یا چهارم بود.
نیکسون در این مورد میگوید: «من با شاه زمانی که چهلساله بودم و از عمر وی فقط سیوچهار سال میگذشت، در تهران ملاقات کردم، او را زیرک، تیزهوش، متین و موثر، آرام و نهچندان مطمئن تشخیص دادم. او مستمع خوبی بود و سپس بارها با هم دیدار کردیم و با هم دوست شدیم. در دهه ۱۹۶۰٫م که مسئولیتی نداشتم، چهار بار به تهران سفر کردم.»[۳۴]
همچنین میگوید: «شاه از با استعدادترین زمامداران خاورمیانه و بهترین سیاستپیشه بود. او زمامدار لایقی بود. شاه متحد کلیدی امریکا در خاورمیانه و عامل ثبات در منطقه جغرافیایی از مدیترانه تا افغانستان گردید.»[۳۵]
به قراری، شاه ایران نیز برای انتخاب نیکسون در انتخابات ریاستجمهوری مبالغی را مستقیم و غیرمستقیم پرداخت.[۳۶]
طراحان سیاست خارجی امریکا، منافع ایران و امریکا را هممرز و قرین یکدیگر میدیدند. به گفته کیسینجر در تمام مسائل بزرگ بینالمللی، سیر سیاسی امریکا و ایران به موازات همدیگر بود، بنابراین به طور متقابل به یکدیگر استمرار میبخشیدند. از دیدگاه کیسینجر، شاه از رهبران نادر دنیا و یک متحد واقعی و بیچون و چرا و کسی بود که درک او از دنیا، نظریات امریکا را تقویت میکرد.[۳۷]
همچنین در تقدیر از سیاستهای شاه میگوید: «ایران در میان کشورهای منطقه، صرفنظر از اسرائیل، دوستی با امریکا را نقطه آغاز سیاست خارجی خود قرار داده بود. نفوذ ایران همواره در حمایت از ما اعمال میشد. با امکانات و کمکهای ایران حتی در برخی از معاملات و قراردادهای گوشه و کنار جهان باعث تقویت امکانات و کمکهای خود ما نیز میشد. او یکی از بهترین و مهمترین و وفادارترین دوستان ما در جهان بود.»[۳۸]
عوامل محرک در سیاست توسعهطلبی ایران
۱ــ سیر صعودی بهای نفت
بنیاد اوپک، در چهاردهم سپتامبر ۱۹۶۰، با هدف دفاع از قیمت واقعی و حقوق قانونی کشورهای صادرکننده نفت، دگرگونیهای تدریجی در قیمت نازل این فرآورده به وجود آورد و به سیر صعودی آن کمک نمود. این رشد در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰٫م حرکتی سریعتر و متشکلتر یافت. قطعنامه کاراکاس در ۱۹۷۰٫م و قراردادهای یکم و دوم اوپک در ژنو نیز در ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳٫م در جهت این امر منعقد گردیدند. بهتدریج قیمت نفت خام به ۴۹/۸% و ۹/۱۱% افزایش یافت.
با شعلهور شدن جنگ اکتبر ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل، به پیشنهاد کویت، از نوزدهم اکتبر ۱۹۷۳، کشورهای عربی صادرکننده، فروش خود را به امریکا و چند کشور صنعتی اروپای غربی قطع کردند. این واقعه سیر صعودی قیمت نفت را به بالاترین حد خود رساند که تا آن روزگار بینظیر بود. در میانه ژانویه ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۴، بهای نفت ۳۵% افزایش یافت و از بشکهای ۵۹/۲ دلار به ۶۵/۱۱ دلار رسید که در نتیجه درآمد اوپک نزدیک به ۴۵% فزونی یافت.[۳۹]
در اول ژانویه ۱۹۷۴/ یازدهم دیماه ۱۳۵۳، اعضای اوپک در تهران گرد آمدند تا قیمت رسمی هر بشکه نفت را تعیین کنند. شاه که تعهدات سنگین اجرای دکترین نیکسون و برنامههای توسعه داخلی را بر دوش داشت، با هدف دریافت پول بیشتری از نفت، پیشنهاد کرد بهای هر بشکه نفت در حداکثر قیمتی که در نیمه دسامبر ۱۹۷۳ داشته است، ثابت بماند که این پیشنهاد تصویب گشت.
بههرترتیب، مجموع تحولات در بازار جهانی نفت، بیشترین سود را برای ایران و سیاستهای توسعهطلبانه آن پدید آورد. ایران در تحریم نفتی اعراب علیه غرب شرکت نکرد. شاه در مصاحبه با تلویزیون آلمان در آذرماه ۱۳۵۲ (نوامبر و دسامبر ۱۹۷۳) در این باره گفت: «ما در تحریم نفتی شرکت نکردیم و نمیکنیم، تحریم سلاحی است که زود کند میشود و جهانیان سعی خواهند کرد که نفت کمتری مصرف کنند.»[۴۰]
در آغاز دسامبر ۱۹۷۳٫م و در اوج شوک اول نفتی، ایران دوازدهمیلیون تن نفت موجود خود را به مزایده نهاد و این نفت را به بهای بشکهای هفدهدلار فروخت، درحالیکه بهای اعلامشده برای هر بشکه کمتر از یکسوم این قیمت بود. و تا پیش از تغییرات اساسی اوضاع بازار در اوایل دهه ۱۳۵۰، هیچگاه از ۲۵/۱ دلار برای هر بشکه نفت تجاوز نمیکرد.[۴۱]
بهاینترتیب درآمد نفت ایران از ۸۱۷ میلیون دلار در سال ۱۹۶۸ به ۲۵/۲ میلیارد دلار در سال ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳ و به رقم خیرهکننده ۱۶/۱۹ میلیارد دلار در سال ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶٫م افزایش یافت. درآمد سرانه ایران نیز از ۲۹۵ دلار به دوهزار دلار افزون گشت.[۴۲]
مهمترین تاثیر افزایش قیمت نفت بر سیاست خارجی ایران، تامین هزینههای هنگفت مالی عملکرد ژاندارمگونه و برنامههای مداخلهجویانه با تاکید بر خریدهای تسلیحاتی بود. ایران، که از اواخر دهه ۱۹۶۰٫م، همگام با بحرانهای مالی امریکا، که از درگیری در جنگ ویتنام نشأت میگرفت، کمکهای مالی این کشور را نپذیرفته بود، اکنون فارغالبال و بدون اتکا به کمکهای خارج، برنامههای دکترین نیکسون را در منطقه اجرا کرد.
۲ــ افزایش خریدهای تسلیحاتی
همزمان با سیاست جدید منطقهای ایران، خریدهای نظامی بهطور بیسابقهای افزایش یافت. مهمترین دلایل اتخاذ چنین سیاستی را میتوان در عوامل ذیل خلاصه کرد: ۱ــ خلأ قدرت در خلیجفارس و لزوم تجهیز ایران و حفظ منافع غرب؛ ۲ــ سیر صعودی قیمت نفت؛ ۳ــ اشتهای وافر شاه به داشتن ارتشی با جنگافزارهای نوین؛ ۴ــ قدرت مقابله با بحرانهای داخلی و تجاوزات خارجی در صورت یارینکردن امریکا. ارتش و میلیتاریسم یکی از مهمترین فاکتورهای سیاست خارجی ایران مابین سالهای ۱۹۷۰ــ۱۹۷۸٫م بود.
اساس ارتش را شاه، ساختار و جهت میبخشید که به قول او «بهخاطر نمونهای که تبلور آن پدرم بود و اینکه من یک سربازم.»[۴۳]
ایران از آغاز دهه ۱۹۷۰٫م به بعد بهطور جنونآسایی مجموعهای رنگارنگ و گوناگون از تولیدات نظامی جدید و گرانقیمت کشورهای مختلف را خریداری نمود که امریکا همگام با دکترین نیکسون، موثرترین عامل در تأمین این نیازها بود.
امریکا که از پایان جنگ بینالملل دوم، فعالیت مستشاران امنیتی خود را با هدف ایجاد یک ساختار نوین در ارتش ایران تمدید کرده بود، به مرور با درک اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ سرد، تسلط خود را بر ارکان سازمان نظامی آن بیشتر کرد که اوج آن در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور و استراتژی او در مقابله با شوروی، تحت لوای «دفاع از پیرامون» و عضویت ایران در پیمان سنتو بود.
در سیام و سیویکم ماه مه ۱۹۷۲/ نهم و دهم خرداد ۱۳۵۱٫ش، ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر پس از بازگشت از سفر به شرق اروپا، در تهران مذاکرات بسیار مهمی درباره آینده ارتش و خریدهای تسلیحاتی ایران با شاه انجام دادند. براساس آن مذاکرات ایران میتوانست هر نوع سلاح نظامی خریداری کند، به غیر از ادوات اتمی که در زرادخانه امریکا یافت میشد. همچنین در این مذاکرات تاکید گردید که هرگونه گرفتاریهای اداری که سد راه توسعه همکاریهای نظامی ایران گردیده است، باید رفع گردد.[۴۴]
در ژوئن ۱۹۷۲٫م/ بیستوپنجم خرداد ۱۳۵۱، هنری کیسینجر یادداشتی به وزارت دفاع و خارجه فرستاد و در آن رئوس مطالب تعهد فروش اسلحهای را که طی دیدار نیکسون در ماه مه به شاه داد، متذکر گردید، سپس در بیستوپنجم ژوئیه، کیسنیجر در یادداشتی فوقالعاده به همان مقامات چنین نتیجه گرفت که ریاستجمهوری بار دیگر مقدر کرده است که طبق معمول در خریدهای نظامی، اهمیت نخست به درخواست ایران داده شود و اگر دولت ایران تصمیم گرفت جنگافزار خریداری کند، فروش تجهیزات امریکایی با در نظر گرفتن نزاکت و موقعشناسی و در زمان مناسب و مقتضی تشویق گردد و راهنماییهای تکنیکی در مورد آن جنگافزار به آنها داده شود.[۴۵]
این فرامین، ایران را تاحدزیادی از نظارت وزارت دفاع و وزارت خارجه امریکا بر فروش اسلحه معاف کرده و جایی برای هیچگونه اظهارنظر موثر ماموران سازمانهای مربوطه نگذاشته بود. در نتیجه هزینههای نظامی ایران سیر صعودی پیمود. در سال ۱۳۴۹٫ش، ۸۸ میلیون دلار؛ در سال ۱۳۵۰٫ش، ۰۶۵/۱میلیارد؛ در سال ۱۳۵۱٫ش، ۳۷۵/۱میلیارد؛ در سال ۱۳۵۲٫ش، ۵۲۵/۱ میلیارد؛ در سال ۱۳۵۳٫ش، ۶۸/۳ میلیارد و در سال ۱۳۵۴ به رقم خیرهکننده ۳۲۵/۶ میلیارد رسید و درصد افزایش سالانه مخارج نظامی از ۱۷% در ۱۳۴۹ به ۴۱% در سال ۱۳۵۴٫ش افزون گشت.[۴۶]
در تجهیز شتابآلود ایران به اسلحههای فوق مدرن از طرف امریکا و غرب، محصولاتی خریداری شد که بسیاری به خط تولید نرسیده و هنوز در مرحله طراحی بود، بهعنوان مثال تانکهای چیفتن ساخت انگلستان که به ایران تحویل داده شد، حتی از تعداد تانکهای کشور سازنده آن نیز بیشتر بود، یا هواپیمای پیشرفته F14 که در ۱۹۷۴ به ایران تحول داده شد، همزمان هر ماه پنج یا شش فروند از آن نیز به نیروی دریایی و هوایی امریکا داده میشد و این جنگنده هنوز به مرحله تولید و امتحان بازدهی و قابلیت کامل خود نرسیده بود.[۴۷]
در ۱۹۷۶٫م هزینههای نظامی ایران از چین، برزیل، اسرائیل و انگلستان، یعنی دول قدرتمند جهان، بسیار افزونتر گشت.
ارتش ایران دارای سه بخش زمینی، هوایی و دریایی بود. نیروی زمینی مرکب از دویستوپنجاهوپنجهزار نفر بود که در چهار لشکر زرهی و چهار لشکر پیادهنظام و چهار تیپ مستقل، شامل تیپ پیادهنظام، تیپ زرهی، تیپ هوابرد و تیپ نیروهای ویژه، سازماندهی شده بود. در نیروی زمینی ۱۹۱۰ دستگاه تانک وجود داشت که شامل هشتصد تانک چیفتن، چهارصدوشصت تانک M60 ، چهارصد تانک M47، دویستوپنجاه تانک اسکورپیون بود. همچنین تجهیزات مدرنی در قسمت ترابری توپخانه و پدافند هوایی و زمینی شامل هزارودویست فروند موشکهای ضدهوایی و ضد تانک AAA، ASM-r و هاوک قرار داشت. نیروی زمینی همچنین دارای نهصدوپنجاه فروند هواپیما مخصوصاً هلیکوپترهای هوانیروز از نوع OH250، UH1، VH17 کبری و CH27 شینوک بود.[۴۸]
سازمان آموزش هلیکوپتری و هواپیمایی ایران، بهویژه در اصفهان، یکی از نمونههای پیشرفته در سطح جهان بود که پس از امریکا، در مقام دوم قرار داشت.
نیروی دریایی در سیاست خارجی ایران اهمیت بسیاری داشت. براساس دکتر نیکسون محدوده فعالیت امنیتی از خلیجفارس فراتر بود و به غرب اقیانوس هند میرسید. ایران بهمنظور تقویت هرچه بیشتر نیروهای خود در دریای عمان و اقیانوس هند پایگاه دریایی و هوایی بسیار پیشرفتهای در کنارک چابهار، با هزینه هشتصدمیلیون دلار تاسیس کرد و بودجه نیروی دریایی که در سال ۱۳۴۲ــ۱۳۴۷٫ش فقط ۵/۵ میلیون دلار بود، در ۱۳۴۷ــ۱۳۵۲٫ش، ۵۵ میلیون دلار و بین ۱۳۵۲ــ۱۳۵۷٫ش مبلغ ۲۰۰/۱ میلیون دلار برای آن در نظر گرفته شد.[۴۹]
پایگاه کنارک بعد از مرکز دریایی امریکاییان در جزیره دیگوگارسیای اقیانوس هند، بزرگترین و مجهزترین بود.
پرسنل نیروی دریایی بالغ بر بیستوپنجهزار نفر میگشت و مجموعهای از کشتیهای رزمی چون ناوهای موشکانداز ارتمیس با موشکهای سام (Sam)، ببر و پلنگ و یک هلیکوپتر رزمی، چهار کشتی با موشکهای SSM, MK2 و سام، چهار رزمناو و بیست قایق گشتی نه و ده تنی، هفت قایق گشتی بزرگ، دوازده قایق تهاجم سریع، موشکهای هارپون، کشتیهای مین جمعکن، کشتیهای تدارکاتی، مجموعه کامل و گستردهای از کشتیهای آب و خاکی هاورکرافت با دوازده هواپیما و پنجاه هلیکوپتر تهاجم و امدادی دریایی و… این نیروی دریایی را کارآمد میساخت.[۵۰]
شاه که خود شخصاً با لباس سرفرماندهی نیروی دریایی ایران، در مانورهای خلیجفارس شرکت میکرد، در یک مصاحبه در سال ۱۹۷۵٫م/۱۳۵۴٫ش اعلام کرد که نیروهایش در خلیجفارس ده برابر شده و بیست برابر نیرویی است که قبلاً بریتانیا در خلیجفارس داشت.[۵۱]
ایران همچنین درصدد بود زیردریایی و ناوشکنهای عظیمتری بهدست آورد. شاه در مصاحبهای در سال ۱۹۷۳٫م/۱۳۵۲٫ش اظهار کرد: «در دو سال آینده با ورود واحدهای جنگنده به نیروی دریایی قدرت آن اضافه خواهد شد و تنها به اضافهکردن چند ناوچه خمپارهانداز به سی ناوچه امروز اکتفا نخواهد شد.»[۵۲]
نیروی هوایی ایران، در بین دو نیروی دیگر، بیشترین رشد را داشت. بالغ بر صدهزار نفر پرسنل و چهارصدوشصت هواپیمای مختلف در اختیار داشت که شامل صدونود فروند فانتومF4 ، صدوهفتاد فروند بمبافکن F5 و هفتادونه فروند جنگنده بسیار پیشرفته رهگیر F14A تامکت، سیزده فروند بوئینگ ۷۰۷ و نُه فروند بوئینگ ۷۴۷ مخصوص سوخترسانی هوایی و انواع و اقسام هواپیماهای حمل و نقل C130 و امدادی کوچک و بزرگ، صدوپنجاهویک فروند هلیکوپتر و موشکهای پیشرفته راپیر، تایگر، فونیکس، سایندویندر، اسپرو، ماوریک، کندر، تام هوگ و … میشد.[۵۳]
مجموعهای از شرکتهای امریکایی، چون نورث روب، لاکهید، جنرال الکتریک، گرونمن و هلیکوپترسازی بل، صنایع نظامی هوایی و هلیکوپترسازی ایران را تجهیز و نگهداری مینمودند.
ایران علاوه بر امریکا، از انگلستان، شوروی، فرانسه، آلمان و اسرائیل نیز خریدهای تسلیحاتی نمود، چنانکه از انگلستان تانکهای پیشرفته چیفتن و سیستمهای موشکی تایگر و راپیر را خریداری نمود.
اسرائیل در ضمن برنامه نفت در برابر اسلحه، در نیمه دهه ۱۹۷۰٫م قراردادی داشت مبنی بر صدور یکمیلیارد دلار اسلحه به ایران، و علاوه بر آن ایران را به وسائل الکترونیکی و ضدموشکی تجهیز، و هواپیماها و وسایل جنگهای چریکی آن را تعمیر میکرد.
شوروی نیز از ۱۹۶۶ فروش تسلیحات به ایران را آغاز کرد و مدت پنجسال از ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۰ در حدود ۳۴۴ میلیون دلار تجهیزات نظامی فروخت که براساس موافقتنامه اکتبر ۱۹۷۰ مسکو، ۵۵۰ میلیون دلار جنگافزار شامل نفربر و موشکهای PC و سام ۷ نیز بر آن افزون گشت.[۵۴]
همچنین تعدادی از مستشاران نظامی روس در ایران بسر میبردند که تعداد آنان در ۱۳۵۵٫ش/۱۹۷۶٫م به ۱۲۰ تن میرسید.[۵۵]
در بین سران نظامی که زیر نظر مستقیم شاه خریدهای نظامی را انجام میدادند، ارتشبد حسن طوفانیان اهمیت ویژهای داشت.
بررسی ساختار نظامی و سیر صعودی خریدهای نظامی ایران چند نکته را مشهود میسازد:
۱ــ اشتهای سیریناپذیر شاه در جمعآوری تسلیحات جنگی: چنانکه شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه اشپیگل در ۱۳۵۳ چنین میگوید: «خبرنگار میپرسد، شما بزرگترین خریدار اسلحه امریکا به شمار میآیید و سالیانه در حدود چهارمیلیارد دلار به این امر اختصاص میدهید. جــ بله، مخصوصاً برای نیروی هوایی. ســ شما هشتاد فروند اف ۱۴ و پانصد فروند هلیکوپتر نیز به امریکا سفارش دادهاید؟ جــ فعلاً. ســ هشتصد تانک چیفتن نیز سفارش دادهاید. جــ فعلاً!؟»[۵۶]
۲ــ تجهیز ارتش ایران در جهت سیاست منطقهای نیکسون و منافع غرب: ارتش ایران با حمایت گسترده امریکا به تجهیزات نظامی پیشرفته دست یافت و در اصل با تفکرات آنان، ایرانیان به خرید این تجهیزات اقدام میکرد.
جرج بال، معاون سابق وزارتخارجه امریکا، میگوید: «از سال ۱۹۵۳٫م/۱۳۳۲٫ش که شاه به قدرت بازگشت تا سال ۱۹۷۲٫م/۱۳۵۱٫ش، شاه را به طور کامل تحت نظر داشتیم، این ما بودیم که میگفتیم شما چه سلاحی احتیاج دارید و یا ندارید.»[۵۷]
تسلیح شتابآلود و سرسامآور نظامی ایران که حتی از بعضی از متحدان عضو ناتو نیز پیشی گرفت، در جهت دکترین نیکسون، سیاست دو ستون و منطقهای، بود و ایران با ابزار پیشرفته نظامی، اهرم فشار در برنامههای غیرمستقیم مداخلهجویانه امریکا تلقی میشد.
بههرترتیب شاه از ارتش متکی بر مدرنترین وسایل نظامی خود در پیشبرد سیاست خارجی استفاده فراوان نمود و شاید بتوان گفت که برندهترین تیغ و آخرین تیرِ ترکش رژیم محسوب میگشت.
سیاست مداخلات مستقیم و غیرمستقیم خارجی محمدرضاشاه
عملکرد تدریجی ایران در ابعاد مداخله مستقیم و غیرمستقیم خارجی، چیزی فراتر از علایق و استراتژیهای امنیتی بود. ایران در نقش بدلگونه یک امپریالیسم و ابرقدرت کوچک، بر رهبریت و حاکمیت در جهتدهی به سیاست داخلی و خارجی کشورهای دور و نزدیک اصرار میورزید.
پیرو این استراتژی، در دهه ۱۹۷۰ــ۱۹۶۰٫م میزان مداخله ایران در ماورای مرزهای جغرافیایی خود افزایش بسیاری یافت که طبیعتاً باید پیامد قدرت و وسوسههای آن باشد. ایران در جنگهای داخلی یمن مابین سلطنتطلبان و جمهوریخواهان با تمایلات مارکسیستی در طی سالهای ۱۹۶۲ــ۱۹۷۰٫م، با ارسال اسلحه و آموزش نظامی از جناح سلطنتطلب متمایل به غرب حمایت نمود.
پاکستان در طی جنگ ۱۹۷۱٫م با هند و نبرد با جداییطلبان بلوچستان از حمایت مادی و معنوی ایران استفاده نمود. ایران به ملامصطفی بارزانی، رهبر کردها در نبرد با دولت عراق کمک کرد. ایران در اشکال غیرمستقیم نیز با فرستادن هواپیماهای فانتوم در سال ۱۹۷۲٫م برای کمک به تیو، ریاستجمهوری ویتنام جنوبی، قراردادن تسلیحات روسی خریداریشده از اسرائیل و شوروی در اختیار کردهای عراق در سال ۱۹۷۰٫م، دادن هواپیماهای جنگی به مراکش و اردن و کمک به زئیر برای مبارزه با شورش ایالت شابا و به سومالی در مبارزه با اتیوپی، مداخله خارجی نمود.
نیکسون در تقدیر از شاه میگوید: «شاه خلأ قدرت را پر کرد، با تصرف جزایر سهگانه، حافظ امنیت تنگه هرمز شد. ظفار را درهم کوبید، با ساختن پایگاه دریایی چابهار در امنیت تنگه هرمز کوشید، با شناسایی اسرائیل در تحریمهای نفتی ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ اعراب شرکت نکرد. نفت لازم ناوگان مدیترانه را تامین کرد و با انتقال نیروهای پشتیبانی پنهانی از اکراد مانع از شرکت عراق در نبرد ۱۹۷۳٫م اعراب و اسرائیل شد. سوخت ناوگان ما در اقیانوس هند را تامین کرد و هواپیماهای فانتوم F5 را به حمایت ویتنام جنوبی فرستاد.»[۵۸]
هنری کیسینجر نیز میگوید: «کمک شاه به ویتنام جنوبی در زمان انعقاد قرارداد پاریس در سال ۱۹۷۳، کمک به اروپای غربی در دوران بحران اقتصادی در دهه ۱۹۷۰٫م، حمایت از میانهروهای آفریقا علیه تهاجم نیروهای مشترک شوروی و کوبا، پشتیبانی از سادات در مصر بسیار چشمگیر بود. شاه نیرو و انرژی همسایگان عرب رادیکال خود را تحلیل میبرد تا نگذارد آنها رژیمهای میانهرو عربستان، اردن و خلیجفارس را مورد حمله قرار دهند.»[۵۹]
اوج مداخلات ایران در بیرون مرزهای خود، در مساله جنبش ظفار در سرزمین سلطنت طلب عمان تجلی یافت که به طور مستقیم در یک نبرد نظامی اجرا گشت. در بررسی کارنامه مداخلات خارجی رژیم شاه، بحران ظفار و مقیاسات گسترده و پیچیده آن به طور همیشگی در صدر قرار دارد و نمونه روشنی از چگونگی پیدایش و عملکرد یک امپریالیسم جهانسومی با تاثیر از تحولات جهانی میباشد.
پینوشتها
[۱]ــ همایون الهی، خلیجفارس و مسائل آن، تهران، قومس، ۱۳۷۰، ص۹۶
[۲]ــ همان.
[۳]ــ آیندگان، ۱۸/۵/۱۳۵۱، ص۱
[۴]ــ ریچارد نیکسون، فرصت را دریابیم، وظیفه امریکا در جهانی با یک قدرت، ترجمه: حسین وحینژاد، تهران، طرح نو، ۱۳۷۱، ص۲۶۴
[۵]ــ محمدحسین طباطبائی، روابط ایران و غرب، ۱۳۵۶، ص۴۴
[۶]ــ محمدرضا حافظنیا، خلیجفارس و نقش استراتژیک تنگه هرمز، تهران، سمت، ۱۳۷۱، ص۱۱۷
[۷] – Davide Long, The Persian Golf, An Introdution to its Peoples, Politics And Economics, West Wiew Press. Boulder, Col rado, 1978, P. 139
[8]ــ آندره فونتن، یک بستر و دو رویا، تاریخ تنشزدایی(۸۱ــ۱۹۶۲)، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۲، ص۴۰۶
[۹]ــ باومن کلارک، اقیانوس هند در سیاست جهانی، زیر نظر همایون الهی، تهران، قومس، ۱۳۶۹، ص۱۴۰
[۱۰]ــ دلاژ و گریزبگ، توفان خلیج، ترجمه: اسدالله مبشری، محسن مویدی، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۶، ص۲۰۰
[۱۱]ــ غلامرضا کرباسچی، هفتهزار روز، تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ۱۳۷۱، ص۳۵۲
[۱۲]ــ همان، ص۳۷۴
[۱۳]ــ همان، ص۳۷۸
[۱۴]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، ۱۳۶۸، ص۲۲۶
[۱۵]ــ کیهان، دیماه ۱۳۴۷، ص۲
[۱۶]ــ مهنامه ارتش شاهنشاهی، ش۲، ص۱۳۴۹، ص۸
[۱۷]ــ مسعود طارم سری و دیگران، روابط ایران و چین، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۶۴، ص۱۸۲
[۱۸]ــ ریچارد نیکسون، همان، ص۶۳؛ برژینسکی، در جستجوی امنیت ملی، ترجمه: ابراهیم صنیعی نجفآبادی، تهران، سفیر، ۱۳۶۹، ص۳۳؛ الهی، همان، ص۱۰۱
[۱۹]ــ سلیم الحسنی، مبانی تفکر روسای جمهوری امریکا، ترجمه: صالح ماجدی و فرزاد مهدوی، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۴، ص۸۱
[۲۰]ــ باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، آشتیانی، ۱۳۶۳، ص۴۴
[۲۱]ــ گازیورسکی، سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه: فریدون فاطمی، تهران، مرکز، ۱۳۷۶، ص۱۶۵
[۲۲]ــ جاشوا اپستین، استراتژی و طرحریزی نیروهای برای اهداف امریکا در خلیجفارس، ترجمه: کاوه باسمنجی، تهران، روشنفکران، ۱۳۷۰، صص۱۱ــ۸
[۲۳]ــ همان، ص۲۸
[۲۴]ــ ریچارد نیکسون، جنگ واقعی، صلح واقعی، ترجمه: علیرضا طاهری، تهران، کتابسرا، ۱۳۶۴، صص۱۴۷ــ۱۴۶
[۲۵]ــ اسماعیل سهرابی، «علائق استراتژیک و هدفهای امریکا در خلیجفارس»، مجموعه مقالات خلیجفارس، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۶۹، ص۳۳۷
[۲۶]ــ غلامرضا کرباسچی، همان، ص۷۹
[۲۷]ــ همایون الهی، همان، صص۱۰۸ــ۱۰۷
[۲۸]ــ ریچارد هرمن، «نقش ایران در ادراکات و سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی»، ترجمه: الهه کولایی، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، سال ۹، شماره ۳ و ۴ ــ آذر و دی ۱۳۷۴، ص۸۹
[۲۹]ــ غلامرضا کرباسچی، همان، ص۲۶۷
[۳۰]ــ همان، ص۲۸۱
[۳۱]ــ همان، ص۳۹۱
[۳۲]ــ ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه: عباس مخبر، تهران، طرح نو، ۱۳۷۱، ص۳۸۲؛ هویدا، ۱۳۶۵، ص۷۲
[۳۳]ــ الکس وایسلیف، مشعلهای خلیج فارس، ترجمه: سیروس ایزدی، تهران، کتابهای جیبی، ۱۳۵۸، ص۱۴۴
[۳۴]ــ ریچارد نیکسون، جنگ واقعی، صلح واقعی، همان، ص۴۵۷
[۳۵]ــ همان، صص۴۱۱ــ۴۰۹
[۳۶]ــ بهنود، ۱۳۶۹، ص۴۳۶؛ محمدعلی کاتوزیان، اقتصادی سیاسی ایران، ترجمه: محمدرضا نفیسی، کامبیز عزیزی، تهران، پاپیروس، ۱۳۶۸، ص۲۵۸
[۳۷]ــ جیمز بیل، شیر و عقاب، روابط بدفرجام ایران و امریکا، ترجمه: فروزنده برلیان، تهران، فاخته، ۱۳۷۱، ص۲۷۹
[۳۸]ــ جمیله کدیور، رویارویی انقلاب اسلامی ایران و امریکا، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۴، ص۹۳
[۳۹]ــ آصفی و دیگران، «سیاست انرژی کشورهای عربی و امریکا در منطقه جنوبی خلیج فارس»، مجموعه مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۶۹، صص۲۹ــ۲۱
[۴۰]ــ غلامرضا کرباسچی، همان، ص۵۷۵
[۴۱]ــ ابراهیم رزاقی، وابستگی به صنعت نفت و رهایی از آن، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، سال ۱، شماره ۸، اردیبهشت ۱۳۶۶، ص۲۰
[۴۲]ــ حبیبالله نیکنام، نقش افزایش درآمد نفت در شکلگیری، ۱۳۶۶، ص۳۶
[۴۳]ــ جیمز بیل، همان، ص۲۶۹
[۴۴]ــ آیندگان، ۱۸/۳/۱۳۵۱، صص۱۱/۱؛ ایران فردا، ۱۳۷۷، ص۱۴
[۴۵]ــ جیمز بیل، همان، ص۲۷۶
[۴۶]ــ شاپور رواسانی، دولت و حکومت در ایران، تهران، نشر، ص۲۲۸
[۴۷]ــ طباطبائی، همان، ص۲۸؛ نیکی. ار کدی، ریشههای انقلاب اسلامی، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، ۱۳۶۹، ص۲۴۶
[۴۸] – Pirous Mojtahedzadeh, Political GoeGraphy of the Strait of Hormuz, School of oriental and Studies, University of London, 1991, P. 20
[49]ــ باومن و کلارک، همان، ص۱۲۹
[۵۰] – Pirous Mojtahedzadeh, Ibid, P. 25
[51]ــ ماهنامه ارتش، ش۸/۱۳۴۹، ص۹؛ هیکل، ۱۳۶۲، ص۱۷۱
[۵۲]ــ طباطبائی، همان، ص۳۰
[۵۳] – Pirous Mijtahedzadeh, Ibid, P. 27
[54]ــ ریچارد هرمن، همان، ص۸۹؛ فولر، ۱۳۷۳، ص۱۷۴
[۵۵]ــ ازغندی، ۱۳۷۶، ص۳۲۶
[۵۶]ــ آیندگان، ۱۹/۱۱/۱۳۵۳، ص۱۲
[۵۷]ــ جمیله کدیور، همان، ص۴۷
[۵۸]ــ ریچارد نیکسون، جنگ واقعی، صلح واقعی، همان، صص۱۴۸ــ۱۴۷
[۵۹]ــ اطلاعات، ۱۱/۱۱/۱۳۵۹
نشریه زمانه