02 تیر 1393
«من زندهام»؛ روایت رنج و صبر و امیدواری
سال ۷۶ زمانی که دانشجوی دانشگاه تبریز بودم در یکی از برنامههای فرهنگی دانشگاه، برای نخستینبار بانویی را ملاقات کردم که طعم اسارت در زمان جنگ را چشیده بود. او خانم دکتر فاطمه ناهیدی بود. سخنان آن روز ایشان خصوصاً بخشی از خاطراتشان که بعد از برنامهی رسمی برای چند تن از ما دختران تعریف میکرد برای من که تازه جذب خاطرات جنگ شده بودم، فضایی غریب و در عین حال قابل ستایش ترسیم میکرد.
سؤالات زیادی از آن دوران در ذهن داشتم و چند کتاب کمحجمی را که همان سالها در مورد زنان آزاده منتشر شده بود خواندم؛ اما آنچه نوشته شده بود تصویری کمرمق از آن رخداد خاص بود. در همهی این سالها گوش به زنگ انتشار کتابی در مورد آن چهار زن بودم. آن چهار زنی که گرچه ظاهراً تعدادشان کم بود، اما شرایطشان برای نشاندادن چهرهای از غلبهی ایمان بر هراس و امید بر یأس و مقاومتی رو در رو با دشمن بینظیر بود.
بعد از سالها انتشار کتاب «من زندهام» روایتگر آن ایام است که با نثر روان و تصویرسازی مناسب بخش زیادی از انتظارات و سؤالات را پاسخ داد و ما را سهیم رنج و صبر و امیدواری آن چهار زن نمود. خانم «معصومه آباد» با خاطراتش ما را به سلولهای سرد و تنگ و تاریک اسارت برد و یادمان آورد چقدر زندگی، امید، آزادی و استقامت، دوست داشتنی و ارجمندند و انسان چه خلاق است که میتواند به اسارت معانی متفاوت بدهد.
به همت بلند ایشان در زندهکردن ایام «من زندهام» درود میفرستم و امیدوارم این کتاب با روایت دقیق دیگر بانوان آزاده تصویری کاملتر از آن روزگار فراهم آورد. تصویری که در میان اوراق پر رنج اسارت دیگرگونه خواهد درخشید.
http://farsi.khamenei.ir