23 فروردین 1392
اوضاع ایران در آستانة کودتا ی رضاخان
کالدول وزیر مختار آمریکا در ایران در 21 ژانویه 1921 و در آستانه کودتای رضاخان چنین مینویسد : چنین مینویسد: «اوضاع سیاسی آرام آرام رو به وخامت میرود. شاه که به شدت ترسیده، در پی رها کردن مملکت و فرار کردن است، اما به او اجازه چنین کاری داده نمیشود. دولت استعفا کرده است؛ اما هستند کسانی که درصدد بر عهده گرفتن مسئولیت [تشکیل دولت] باشند. همانطور که در گزارش شماره 3 به تاریخ 6 ژانویه 10 صبح، گزارش شد، وزیرمختار انگلیس به من خبر داد که هیچ امید و علاقهای به تصویب قرارداد ایران و انگلیس ندارد؛ و به زودی تمام نیروهای انگلیس از ایران خارج میشوند که در این صورت ناآرامی و شورش بر این کشور حکمفرما خواهد شد. مقدمات خروج فوری زنان، کودکان و تمام کسانی که حضورشان ضروری نیست، آماده شده است.»
9 فوریه 1921: «کابینه بار دیگر منحل شد... چون ملیون میخواهند تشکیل مجلس [چهارم] به تعویق بیفتد و مدعی هستند بسیاری از نمایندگان مجلس آلت دست قدرتهای خارجی بوده و با تقلب به مجلس راه یافتهاند. شاه خواستار بازگشایی فوری مجلس است اما تشکیل مجلس موقتاً به تعویق افتاده است. اوضاع عمومی آرام است و آمریکاییها در امان هستند و بسیاری از میسیونرها به غیر از میسیونرهای تبریز و مشهد، عجالتاً باقی ماندهاند.» پیشزمینه ذهنی کالدول از کودتا چنین است: « دولت ایران در وضع بسیار وخیمی به سر میبرد و اکنون نیز همان وضع ادامه دارد؛ البته تحولاتی هم در کار بوده است. وقتی انگلیسیها ابتدا نیت خود را مبنی بر خروج از ایران و رها کردن ایران به حال خودش اعلان کردند، با این کارشان به ویژه برای ایرانیان، آیندهای به وضوح مخوف و هولناک و سرشار از هرج و مرج و ناامنیهای سیاسی و اقتصادی که گریبانگیر ایران میشود، به نمایش گذاشتند؛ یعنی زمانی که بلشویکها آمدهاند و ایران را اشغال کردهاند و همه چیز را به دست گرفتهاند. اما پس از این اعلان، وقتی هیچ اتفاق خاصی نیفتاد، ایرانیها احتمال دادهاند که اعلام خروج نیروهای انگلیس یک مانور و بازی بزرگ سیاسی بوده است؛ [بنابراین] حالا خیلی آرام نشسته و منتظر تحولات بعدی، به ویژه اقدامات انگلستان و نیات واقعیاش هستند.» وزارت امور خارجه انگلستان از طریق اخبار رویترز اعلام کرد تلاشهای فراوانی برای کمک به ایران صورت گرفته است، اما ایران حق نشناس هیچ ارزشی برای این زحمات قائل نشد لذا انگلستان تصمیم گرفت حمایتهای خود را از ایران قطع کرده و او را به حال خود رها کند». پس از فرو نشستن ناآرامیهای معمول، مردم ایران از این که دخالت انگلستان پایان یافته است اظهار شادمانی و رضایت میکردند؛ اما هرگز از این احساس خلاصی نداشتند که انگلیسیها واقعاً آنچه را که میگویند، نمیخواهند... شواهد حاکی از آن است که توافقنامه آگوست 1919 انگلیس ـ ایران کاملاً فسخ شده و هیچ امیدی به احیای آن نیست و عموماً نیز این مسئله را تصدیق میکنند. همچنین شماری از مقامات برجسته ایرانی و شاه، پیشنهاد دادهاند که میتوان از افسران نظامی و اقتصادی امریکا استفاده کرد و بدین وسیله تصدی «نیروی نظامی» ایران را به ایالات متحده واگذار کرد؛ و از این طریق میتوان پس از خروج نیروهای انگلیسی از ایران، حمله احتمالی بلشویکهای روسی را دفع کرد. این موضوع با وزارت خارجه در میان گذاشته شد و ذکر شد در این باره با وزارت خارجه انگلیس نیز گفتگو شده است، اما با توجه به رفتار و رویکرد مقامات محلی انگلستان، دولت این کشور با چنین پیشنهادی موافق نیست. کاملاً روشن است که مقامات انگلیسی در ایران چه نگرشی دارند؛ چنانچه ایشان ایران را ترک کنند آرزو میکنند بدترین بلای ممکن بر این مملکت نازل شود و این «درس خوبی برای این کشور خواهد بود»؛ اگرچه وزیرمختار انگلستان، با لحنی خارج از نزاکت، اعلام کرده «به هیچوجه با کمک آمریکا به ایران مخالفت نخواهد شد». شاه در تمام مدت زندگی سیاسی خود، همواره تحت کنترل انگلیسیها بوده است. اوایل این فصل، اعلیحضرت بر تشکیل فوری مجلس [چهارم] اصرار داشت. شمار زیادی از ملیّون به شدت با تشکیل مجلس مخالف میکردند، زیرا معتقد بودند بسیاری از اعضا با تقلب به مجلس راه یافتهاند و بر خلاف تمایل شدید شاه، بازگشایی پارلمان به تعویق افتاد. همزمان با این تحولات، مردم مشغول کار خود بودند و با اینکه از حمله احتمالی بلشویکها خبر داشتند، منتظر خروج نیروهای انگلیسی از مملکت بودند. اما اگر چه این خواست عمومی ایرانیان بوده است، محققاً برای انگلستان موجب خشم و سرافکندگی بوده است. پس از اخراج افسران روسی از بریگاد قزاق ایران، قزاقها که اسماً مدافعان این کشور در برابر حملات خارجی هستند، به حاشیه رانده شدند و تدریجاً بینظمی در میان آنها شایع شد. شایعترین زمزمة در میان قزاقها این بود که حالا که یک مسلمان فرماندة آنهاست، جیره و مواجب آنها قطع شده است. (اشاره به این که بودجة تخصیص یافته به آنها، توسط فرماندهانشان «خورده» میشود) و با اینکه اکنون سردترین روزهای سال است آنها لباس و سوخت کافی برای گرم کردن خود ندارند و همه اینها در حالی است که به طور کامل کنترل گیلان را در دست گرفتهاند. در همین زمان نیروهای نظامی انگلیسی سعی میکردند قزاقهای مستقر در قزوین را آموزش دهند. انگلستان به قدری خشمگین است که به استثنای کمک مالی هیچگونه کمک دیگری به ایران نمیکند، و از آنجا که به کشور دیگری هم اجازه دخالت نمیدهد، خطر بلشویسم بسیار جدی شده است... در ماه ژانویه تنها سه نفر از اعضای هیأت مستشاری نظامی انگلستان در تهران حضور داشتند و از آنجا که دولت انگلستان مأموریت این هیأت را ناموفق قلمداد میکرد، به ایشان خبر داد که به محض دریافت دستور تهران را ترک کنند. سرلشکر دیکسون فرمانده هیأت اعزامی انگلیس در ایران بود و با اینکه تلاشهای آغازین او مورد پسند مقامات ارشدش واقع شد، ظاهراً در سفارت این احساس پدید آمد که دیگر ادامة کار او در انطباق کامل با سیاستهای سفارت نیست. ژنرال در سفارت انگلستان در تهران به دنیا آمده بود؛ و به شدت ملیّون و دیگر ایرانیان متشخص همدلی و همراهی داشت. چند روز پس از کودتای شب بیستم فوریه در تهران، ژنرال به سفارت احضار و به او دستور داده شد فوراً تهران را ترک کند، چرا که ادامه حضور او در اینجا به ضرر اهداف و اغراض انگلستان تمام میشود. وی همچنین متهم شد که اوضاع فعلی و وقایع اخیر را به سفارت آمریکا گزارش کرده است. البته وی این اتهام دروغ را رد کرد اما همانطور که به او دستور داده شد، فوراً تهران را ترک گفت. طی سال گذشته مستشاران و اتباع انگلیسی که احساس میشد بیش از اندازه به سفارت آمریکا نزدیک شدهاند، از ایران اخراج شدند. دو عضو دیگر هیأت نظامی انگلستان همچنان در تهران به سر میبرند و با اینکه به آنها دستور داده شده واحدهای نظامی مربوطه در هند برگردند، همچنان امید دارند به استخدام دولت ایران درآیند.» همانطور که در پژوهشی دیگر تشریح شده است، ماجرای مشهور به «ماجرای ژدس» در فوریه 1921 در لندن، بخشی از نقشه انگلستان برای کودتا در ایران بود و از این طریق میکوشید عکس العمل آمریکا را تعدیل کند. علاوه بر این، کودتا زمانی رخ داد که ویلسون در حال واگذاری قدرت به هاردینگ بود. بر خلاف موضعگیری خصمانه آمریکا در برابر توافقنامه انگلیس ـ ایران، این کشور در مقابل کودتای 21 فوریه 1921 هیچ واکنشی نشان نداد.
از قاجار تا پهلوی ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی