21 اسفند 1392
ارتش سرمایهدارها کمپانیهای آمریکا چگونه جا پای ارتش این کشور میگذارند
صدام حسین در سال 1991 میلادی و در چنینی روزهایی، برای جبران ناکامی در نبرد 8ساله علیه ایران و نجات اقتصادِ به قهقرای رفتهی کشورش به کویت حمله کرد. اشغال کویت، به سرعت واکنش آمریکا و متحدانش را در پی داشت. این واکنش اما، نهایتا به اقدام نظامی آمریکا علیه دولت صدام انجامید که در تاریخ سیاسی به «جنگ اول خلیج فارس» مشهور شد. اما، «چیزی که در تمام مدت این بحران غالبا مورد غفلت قرار گرفت، حمایت گسترده ای بود که رژیم عراق تا پیش از حمله به کویت از آن برخوردار بود.»
*یک جنگ مشروع دیگر(1)
آمریکایی که در 8سال حمله وحشیانه دولت حزب بعث به ایران کاملا به طرف آغازگر جنگ کمکهای گوناگون نظامی و فنی ارائه میدادند، این بار تحت لوای «دفاع از حقوق بین الملل» و «تمامیت ارضی کشورها»، «جنگ مشروع» دیگری را آغاز کرد. جیمز بیکر، وزیرخارجه وقت آمریکا در توجیه لشگرکشی به عراق گفت: « تجاوز عراق با صلح جهانی منافات دارد... تجاوز صدام حسین، تصویرِ جهانی بهتر را در پایان جنگ سرد مخدوش میسازد.» اما این، اولین و آخرین جنگی نبود که آمریکاییها برای دفاع از آرمانهای بزرگ بشری وارد آن می شدند.
روژه گارودی، نویسنده و متفکر فرانسوی اما به خوبی از این بازی جدید آمریکاییها پرده برداشت. او مینویسد: « چگونه حقوق بینالملل میتواند از سوی کسانی که پیدرپی آن را زیر پا گذاشته اند پاسداری شود، مانند آمریکا در پانامایا گرانادا؛ یا از سوی کسانی که اجازه این کار را دادهاند مانند اسرائیل در انضمام بیتالمقدس و جولان یا اشغال نوار غزه و کرانه باختری رود اردن و سرکوب و آزار اهالی این مناطق از سوی نیروهای اشغالگر.»
*رد پای سرمایهدارها
بیکر، علت دیگر حمله یانکیها به عراق را «سلامت اقتصادی» جهانی بر میشمارد.: « سلامت اقتصادی جهانی، بستگی به دسترسی بیدردسر به منابع انرژی خلیجفارس خواهد داشت، نه ما و نه جامعه جهانی تحمل این را نخواهیم داشت که یک دیکتاتور بر این دسترسی نظارت کند.» اما این تمام ماجرا نیست. این جنگ عادلانه آمریکاییها برای «زندگی بهتر بشریت»، چندان هم از هوسهای سرمایهداران و بنگاههای اقتصادی دولتِ ینگه دنیاخالی نبود. «یورش سرمایهگذارن آمریکایی برای «بازسازی» کویت گویای این حسابگری پلید است. کمپانیهای آمریکایی در عربستان سعودی، ترکیه و شیخنشینهای خلیجفارس، پا جای پای ارتش آمریکا میگذارند.»
«آلن پیرفیت»، در فیگارو، 5دسامبر 1990، به خوبی اشاره میکند که «گروههای صاحب نفوذ در محافل مالی، که بیش از همیشه از رکودی که از آغاز امسال آمریکا را فراگرفته نگرانند... عقیده دارند که جنگ میتواند جان تازهای به اقتصاد آمریکا بدمد.»
*دوستی دوباره
با این همه برخی معتقدند «بیرحمانهترین طعنهای که در تمام این ماجرا نهفته است این است که به محض پایان جنگ خلیجفارس، اشاره اعضای حکومت بوش [رئیس جمهور وقت آمریکا] به تشابه صدام و هیتلر با همان شتابی که آغاز شده بود، پایان یافت... ایالات متحده از پشتیبانی از اپوزوسیون دموکرات عراق که کوشیده بود صدام و حزب بعث را با شورشهای مسلحانه در شمال و جنوب عراق سرنگون سازد، خودداری کرد... این دقیقا با پیام بوش که در آن، مردم عراق را به سرنگون کردن صدام دعوت کرده بود، تضاد داشت.» این دوستی دوباره اما فقط تا سال 2003 ادامه یافت. زمانیکه آمریکاییها بار دیگر به این نتیجه رسیدند، «نبودنِ دیکتاتور»، نفع بیشتری برایشان دارد تا «بودنِ دیکتاتور».
1. اطلاعات سیاسی و اقتصادی 1370 شماره 53 و 54، صفحات 44-48
2. اطلاعات سیاسی و اقتصادی 1372 شماره 77 و 78، صفحات 26تا33
مشرق