02 بهمن 1399
جمهوری مهاباد
فهم دقیق و عمیق رویدادها و وقایع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جوامع بشری، نیازمند بررسی و تحلیل آنها در بستر زمانی – مکانی، با توجه به دو رویکرد دروننگر و بروننگر در کشف و تفسیر علت یا عوامل، است. رویکرد «دروننگر» (درونمحور)، معرف کلیه خصیصهها و شرایطی است که در کالبد و ذات یک بستر اجتماعی زاییده شدهاند و جزو جداییناپذیر هویت اجتماعی آن جامعه بهشمار میآیند. بهعبارت روشنتر، در دیدگاه درونگرا، دستاویز فهم و تفسیر وقایع و پدیدهها، «واقعیت اجتماعی» (Fact Social) یا امر واقع بیرونی است. از سویی دیگر رویکرد بروننگر، توجه خود را به عوامل و اسباب بیرون از متن اجتماعی و ذات هویتی آن، معطوف میدارد. اما نکته حایز اهمیت، آن است که هیچگاه نمیتوان تنها بهصورت خاص، روی یکی از دو عامل درونی یا بیرونی متمرکز شد، چراکه در آن صورت، تحلیلگر از پیمودن راه دقیق و مطمئن در راستای فهم، علتیابی و تفسیر رویدادها باز میماند و به ورطه قضاوتها و تحلیلهای ناکارآمد و یکسویه کشانده میشود. اینجاست که باید خوب بهخاطر داشت که «هیچ پدیده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی «تکعاملی» وجود ندارد. سرزمین ایران (با جغرافیای کنونی و مرزبندیهای پس از استعمار کهنه)، گسترهای است وسیع، متنوع و متکثر. این تنوع و گوناگونی جغرافیایی سبب شده است تا اقوام و فرهنگهای متکثر و بعضا متفاوت در سراسر این خطه پدیدار شود. متدولوژی اولیه و اساسی بنیانگذاران علوم اجتماعی چون ابن خلدون اندلسی و منتسکیو فرانسوی در رویکردهای نظریشان در تحلیل وقایع اجتماعی و رفتار کنشگران متن اجتماعی، به همین گوناگونی و تفاوت اقلیمی و جغرافیایی جوامع در شکلگیری رسوم و اعمال خاص و ویژه معطوف بوده است.» (ر.ک «مقدمه ابن خلدون ج اول، ترجمه پروین گنابادی» و «مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعهشناسی، ریمون آرون، ترجمه باقرپرهام»)
این اقوام بعضا در اقلیت هستند و «گروههای اقلیت همیشه تا حدی از نظر قومی از اکثریت متمایزند». (جامعهشناسی، آنتونی گیدنز، ص 279) اعضای این اقلیتهای نژادی و فرهنگی که بعضا توسط دیگران (اکثریت قومی غالب) مورد «تبعیض» (Discrimination) قرار گرفتهاند، در وضع نامساعدی بهسر میبرند. میان ایشان نوعی حس همبستگی گروهی، یعنی احساس تعلق به همدیگر وجود دارد. تعصب و وفاداری، دو عنصر مقوم فرهنگ و اعتقادات آنهاست. اعضای گروههای اقلیت، اغلب گرایش دارند که خود را همچون قومی جدا از اکثریت در نظر بگیرند. آنها معمولا تا اندازهای از نظر فیزیکی و اجتماعی از اجتماع بزرگتر جدا هستند و در شهرها یا مناطق معینی از کشور متمرکزند. (منبع پیشین، ص 279).
داشتن داعیه استقلال، از اساسیترین ویژگیهای اقلیتهای قومی و نژادی است چراکه هویت خویش را متمایز و جدا از سایرین دانسته و تعریف میکنند، لذا همیشه این فکر را در سر میپرورانند که باید مرز فکری و سیاسی مشخصی با غیر داشته باشند و خود رهبری جامعه خویش را برعهده گیرند.
یکی از اقلیتهای مهم نژادی و فرهنگی در ایران، اقلیت کردهای حاشیه البرز غربی و زاگرس (کردستان، آذربایجان غربی، کرمانشاه، ایلام و...) است. از هنگام جایگیری اقوام آریایی در ایران، کردها که یکی از شاخههای نژاد آریایی بودند، در دامنههای سلسله جبال زاگرس و کوه آرارات سکنی گزیدند. آنها پیش از اسلام، به لحاظ درونی، تحت تأثیر زندگی عشیرهای در کوهستانها بودند و همچنین زبان، اعتقادات و روشهای زندگیشان متناسب با این اوضاع طبیعی، کوهستانی بوده است، اما از لحاظ بیرونی، مناطق کردنشین در حد فاصل دو امپراتوری ایرانزمین و روم شرقی قرار داشت. پس از پیروزی اعراب بر ایران، تقریبا تمام مناطق ایرانزمین در قلمرو نفوذ آنان بود. وضع مردم کرد در این دوره، مانند وضع مردم ایران در دوره حکومت خلفای اسلامی است. (فراز و فرود جنبش کردی، ص 49 – 50).
در دوره حکومت خلفای اسلامی، عربها قسمت کنونی کردستان عراق، استان کردستان، همدان و کرمانشاهان ایران را «جبال» میخواندند و به مناطق کردنشین، کردستان نمیگفتند و از زمان سلطه سنجر سلجوقی به بعد، چنین نامی بهکار رفت. (منبع پیشین، ص 51).
مناطق کردنشین ایران، پیوسته صحنه جنگ و نزاع و درگیری بوده و شورشهای متعددی در این مناطق در زمانهای مختلف بهوقوع پیوسته است. از جمله این شورشها، آنهایی است که بر اثر نابهسامانی دستگاه حکومتی و نظام پادشاهی ایران در دوران صفویه، افشاریه، قاجاریه و پهلوی ایجاد شدهاند؛ نابهسامانیهای حاصل از جنگ چالدران، جنگهای ایران و روس و نیز فشار حکومت قاجار و عثمانی بر کردها، که نتیجهای جز رقمزدن گونهای از حیات مصیبتبار را برای کردنشینها، به همراه نداشت. در دوره پهلوی اول نیز، رضاخان در کردستان به تغییر نام شهرها، ممنوعیت لباس محلی (مردم اجبارا با کت و شلوار و شابکه ظاهر میشدند) و مناسبتهای ملی، محکومیت سنگین برای داشتن کتاب کردی و همچنین تبعید و زندانی کردن در سطحی وسیع مبادرت مینمود. (به مناسبت شصتوسومین سالروز تأسیس جمهوری کردستان، هادی صوفیزاده).
یکی از پیامدهای جنگ جهانی اول (1914 – 1919)، سقوط امپراتوری عثمانی بود. این فروپاشی یکی از عوامل مهم رشد ناسیونالیسمی شد که از یک قرن پیش در اروپای غربی ریشه دوانیده بود. ناسیونالیسم کردی همزمان با این فروپاشی، آغاز میشود و اوج میگیرد و قبل و بعد از جنگ جهانی دوم در کردستان ترکیه و عراق ادامه پیدا میکند. اما آثار ناسیونالیسم کردی در ایران نه در جنگ جهانی اول، بلکه در جنگ جهانی دوم، در قالب خواست خودمختاری سیاسی بهشکل مدرن آن، در میانه سالهای 1320 – 1326 ظاهر میشود. (فراز و فرود جنبش کردی، ص 67)
در شهریور ماه 1320 (اوت 1941)، کشور ایران از شمال و جنوب توسط نیروهای متفق روس و انگلیس مورد تجاوز قرار گرفت و اشغال شد. رضاخان با آگاهی از تصمیم متفقین مبنی بر اشغال ایران، خود را ناگزیر از استعفا دید و به خارج از کشور گریخت. محمدرضا پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» میکوشد تا وحشت رضاخان را از روسها کتمان کند و بهعکس برای کسب وجهه، علت گریز سریع پدر را روحیه تمکین او در برابر انگلیسیها جلوه دهد! او مینویسد: «متفقین به دولت ایران اطلاع دادند که قوای مسلح آنها در 26 شهریور 1320 تهران را اشغال خواهند کرد. بهمحض دریافت این خبر، پدرم گفت: آیا تو فکر میکنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟!! در روز 25 شهریور 1320 پدر استعفا داد.» اما واقعیت چنین نیست. همه محققین و مورخین تصریح دارند که فرار سریع رضاخان به اصفهان از ترس اسارت به وسیله نیروهای شوروی بود. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص 108).
با ورود نیروهای متفقین از شمال و جنوب، استعفای رضاخان و ترک کشور، آزادی زندانیان سیاسی بهطور کلی و زندانیان کرد بهطور اخص، جو نسبتا آزادی بر جامعه حاکم شده بود. رفته رفته در این میان، احزاب و گروههای مخالف سیاسی، فرصت عرض اندام و تقویت و سازماندهی خویش را بهدست آوردند. کردستان نیز که از دیرباز به سبب آشفتگی اجتماعی و تبعیض دستگاه حاکمه و نیز نوع خاص بینش و فرهنگ و نژاد مردمش، مرکز نیروهای جداییطلب و مستقل گشته بود، بستری مناسب را فراهم آورد تا از این فضای باز سیاسی و نابهسامانی حکومت، بهرهای نصیب کردنشینها گردد. در تاریخ 25 مرداد 1324 ( 16 اوت 1945)، «حزب دموکرات کردستان ایران» در شهر مهاباد (ساوجبلاغ پیشین)، رسما تأسیس شد. در واقع حزب دموکرات جانشین «جمعیت احیای کرد» (کومهله «ژیانهوه» کورد) گشت که سالها پیشتر در 25 شهریور 1321 تأسیس یافته بود. توجه به نحوه شکلگیری و تأسیس این حزب و رهبران و نیز فرجام آن بسیار مهم است، چراکه خود گویای ماهیت، جهتگیریها و اهداف خاص حزب دموکرات کردستان – که اندکی پس از تأسیس، زمینه ایجاد تنهایی حکومت به اصطلاح مستقل در کردستان، موسوم به «جمهوری مهاباد» (جمهوری کردستان) را فراهم آورد – است.
«جمعیت احیای کرد» (ک.ژ.ک)، توسط عده اندکی از اهالی شهر مهاباد تشکیل شد. «کومه-له» به معنای توده، حزب یا کمیته و «ژیان» به معنای زندگی، زیستن یا حیات است، لذا «کومه-له-ی ژیانی کرد» یعنی کمیته یا جمعیت تجدید حیات کرد. سرشت کومه-له بسیار ملی بود و عضویت در آن محدود به کسانی بود که از پدر و مادر کرد باشند. تنها استثنای این قاعده کسانی بودند که مادرشان آشوری بود. (جمهوری مهاباد، آرچی روزولت، ص 187) اعضای «کومهلهی ژ.کاف» با سوگند به قرآن – کردهای غیرمسلمان به معتقدات خود سوگند میخوردند – پایبندی خود را به برنامههای جمعیت بیان میکردند و میپذیرفتند که:
1- به ملت کرد خیانت نکنند.
2- برای کسب خودمختاری کوشش کنند.
3- هیچ سری از اسرار جمعیت را نه کتبی، نه شفاهی به هیچ شکل دیگری افشا نکنند.
4- تا پایان عمر همچنان عضو جمعیت باقی بمانند.
5- تمام مردان کرد را برادر و تمام زنان کرد را خواهر خود بدانند.
6- بدون اجازه جمعیت به هیچ حزب و تشکل دیگری وارد نشوند و نپیوندند. (جمهوری 1946 کردستان، ایگلتون، ویلیام، جونیر، ص 67-8، به نقل از: جمهوریخواهی در ایران، ناصر رحیمخانی)
جمعیت احیای کرد توانست ظرف مدت زمان نسبتا کوتاهی، طی فعالیتهای محدود و مخفی خود، عده زیادی از سران قبایل و مردم پارهای از شهرها را جذب کند. در این ایام، شورویها در مناطق اشغالی ایران، برای تأمین نیازهای خود به آذوقه و محصولات کشاورزی و نیز تأمین امنیت مناطق، با برخی رؤسای عشایر و متنفذین و مالکین محلی در ارتباط بودند. هنوز شش ماه از اشغال ایران نگذشته بود که گروهی از فئودالهای کرد به شوروی دعوت شدند. این میهمانان شامل: قاضی محمد، سردفتر و حقوقدان مهاباد، امیراسعد دهبکری، مجیدخان از میاندوآب، حاجبابا شیخ، عبدا... ایلخانی زاده بوکان، رشید وطه هرکی، زیرو بهادری از قبیله دوست حسن، ممدوی ازشکاک، موسیخان زرزا، حاج قرنی آقا، کاکاحمزه مامش، سیدمحمد صادق فرزند سید طه نوه شیخ عبدا... بودند. (کردها و یک بررسی تاریخی و سیاسی، سرلشکر حسن ارفع، ص 72، به نقل از پیشین)
در سپتامبر 1945 قاضی محمد و عدهای دیگر از کردها بار دیگر به شوروی احضار شدند. اینبار هم با جعفر باقراف، نخستوزیر آذربایجان شوروی، دیدار کردند. کردها به باقراف گفتند که میخواهند کشوری کرد تأسیس کنند و امیدوارند اتحاد شوری از کمک مالی و تسلیحاتی بدانها دریغ نورزد. باقراف در پاسخ اظهار داشت که عجلهای نیست. آزادی کردها باید مبتنی بر نیروهای مردمی باشد؛ آن هم نه تنها در ایران، بلکه در عراق و ترکیه نیز هم. وی به کردان اطمینان داد که مصلحتشان در تکیه بر اتحاد شوروی است و در زمینه کمک مالی و حمایت نظامی، وعدههای مبهم بسیار به آنها داد. (جمهوریخواهی در ایران، ناصر رحیمخانی) در بازگشت از این سفر، قاضی محمد نتایج گفتوگوها را با سران (ک.ژ.ک) درمیان گذاشت و سپس بیانیهای با امضای قاضی محمد و 105 تن از سرشناسان کردان انتشار یافت. در این بیانیه، تأسیس «حزب دموکرات کردستان ایران» اعلام و هدفهای حزب در هشت بند برشمرده شد:
1- مردم کرد ایران باید از آزادی و خودگردانی در اداره امور خود بهرهمند باشند و در چارچوب مرزهای ایران خودمختاری داشته باشند.
2- حق آموزش به زبان کردی و کاربست اداری زبان کردی باید برقرار شود.
3- انجمن ایالتی کردستان، باید بیدرنگ موافق با قانون اساسی (مشروطه 1284 خورشیدی) انتخاب شود و بر تمام امور اجتماعی و دولتی (مناطق کردستان) نظارت کند.
4- کلیه کارکنان دولت در منطقه از خود منطقه باشند.
5- قانون واحد برای کشاورزان و مالکان وضع گردد و آینده این دو طبقه تأمین شود.
6- حزب دموکرات کردستان برای تأمین وحدت و دوستی کامل در مبارزه با مردم آذربایجان و سایر اقوامی که در آذربایجان زندگی میکنند (آشوریها، ارمنیها و غیر) کوششی خاص مبذول خواهد داشت.
7- حزب دموکرات کردستان بهخاطر پیشرفت کشاورزی و بازرگانی و رشد فرهنگ و بهداشت و همچنین با کیفیتتر کردن زندگانی اقتصادی و معنوی خلق کرد به برداشت از معادن طبیعی کردستان دست میآغازد و در این راه میکوشد.
8- ما آرزومندیم مللی که در ایران زندگی میکنند بتوانند آزادانه در راه تأمین سعادت و پیشرفت کشور خویش بکوشند. (جمهوری مهاباد، آرچی روزولت، ص 185 – 186، دانشنامه آزاد (حزب دموکرات کردستان)) سرانجام «حزب دموکرات کردستان ایران» به سرکردگی قاضی محمد در سال 1324 تشکیل شد و اولین کنگره آن در دوم آبانماه سال 1324 برابر با 1945 میلادی، برگزار گردید.
«قاضی محمد» روحانی کرد (1289 ش) عضو قبیلهای بود که اکثر بزرگان آن، سالها به کار قضاوت و دادگستری اشتغال داشتهاند. از جمله پدر، پدربزرگ و عموهای قاضی محمد عموما چنین سابقهای داشتهاند. از اینرو «قاضی» شهرت خانوادگی آنها بود. پدر قاضی محمد مشهور به قاضی علی از علمای عصر مشروطه بود که در 1313 وفات یافت و عموی او «ابوالحسن سیف القضات» شاعری دانشمند بود که در 1299 با نهضت شیخ محمد خیابانی همکاری داشت. او نیز در 1323 درگذشت. خانواده قاضی محمد در ناحیه بوکان مالک چند روستا بودند که از عواید آنها گذران زندگی میکردند. محمد پس از دروس ابتدایی به فراگیری دروس اسلامی پرداخت و به تدریج در مسائل دینی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، صاحبنظر شد. زمانی که در جریان جنگ دوم جهانی، ایران به اشغال نظامی متفقین درآمد، قاضی محمد 31 ساله بود. (جمهوریهای تبریز و مهاباد، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی) در چنین وضعیتی، قاضی محمد در شهر مهاباد بهعنوان یک روحانی دلسوز مردم، در عرصه عمومی شهر فعال شد و امور روزانه آنها را رتق و فتق میکرد. بهعنوان نمونه، عدهای از مردم را بسیج کرد تا از شهر دفاع کنند و پارهای از ادارات را فعال نمود تا ارزاق و امور معیشتی مردم سروسامان یابد. او در محکمه خود دعاوی مردم را حل و فصل میکرد. قاضی محمد ظرف مدت کوتاهی بهعنوان یک چهره مقبول سیاسی اجتماعی منطقه شمال کردستان (مهاباد) شناخته شد. (فراز و فرود جنبش کردی، ص 69) حتی پیشتر از آن، در زمان حکومت رضاخان نیز مورد احترام و تأیید حکومت و اهالی مهاباد بود، بهطوریکه در سال 1315 به ریاست اداره معارف مهاباد برگزیده شد. (نگرش جامعهشناختی بر شکلگیری حزب دموکرات کردستان ایران، احسان هوشمند، ص 75)
قاضی محمد با استفاده از فضای باز موجود و آشفتگیهای حاصل از اشغال ایران، به کمک سران روس و در رأس آنها نخستوزیر آذربایجان شوروی، درست 195 روز پس از تأسیس حزب دموکرات، در دوم بهمنماه 1324 (22 ژانویه 1946)، اعلام استقلال کرد و در میدان چهارباغ مهاباد، با حضور جمع کثیری از بزرگان و مردم شهر، موجودیت «جمهوری خودمختار مهاباد (کردستان)» را اعلام کرد و در این روز پرچم کردستان بر فراز ادارات مهاباد، نقده و اشنویه به اهتزاز در آمد. (فراز و فرود جنبش کردی، ص 71، جمهوریخواهی در ایران، ناصر رحیمخانی، تحول ناسیونالیسم در ایران، داریوش قمری)
سپس قاضی محمد با لباس افسران روسی و درجه ژنرالی بهعنوان فرمانده کل قوای کردستان از نیروهای نظامی خود سان دید و بعد از برگزاری مراسم سان و رژه، کابینه جمهوری مهاباد را به این شرح اعلام کرد: حاج بابا شیخ نخستوزیر (اهل بوکان، سیاستمداری پنجاه شصت ساله، از خانواده سادات زمیبل اطراف بوکان. در زمان رضاشاه از دوستان وفادار و قابل اعتماد رضاشاه بود و نزد او نفوذ و اعتبار داشت)، محمدحسین سیف قاضی وزیر جنگ (عموزاده قاضی محمد)، محمدامین معینی وزیر کشور (صاحب گاراژ و دارای روابط تجاری با تجار روسی مستقر در تبریز)، حاج رحمان آقای مهتری وزیر امور خارجه، احمد الهی وزیر اقتصاد (چهل ساله، اهل بازار و کسب و کار، تحصیلکرده و آشنا با مناطق مختلف کردستان از نظر زمینههای تجاری و تجارت، از اعضای قدیمی «جمعیت ژ.کاف» و در منزل او بود که قاضی محمد برای عضویت در جمعیت، مراسم تحلیف بهجای آورد)، اسماعیل ایلخانیزاده وزیر راه (پسر عموی عبدالرحمن ایلخانیزاده که هردو از خانوادههای متنفذ بوکان از ایل ده بکری که نوعی رقابت با قاضی داشتند و انتخاب آنان انتخابی سیاسی و ضروری بود. ایلخانیزادهها عضو «جمعیت ژ.کاف» و حدودا سیوپنج ساله بودند)، حاج مصطفی داوودی وزیر تجارت (مردی پنجاهوپنج ساله از خانواده بسیار محترم و پرجمعیت. در باغ او بود که نطفه «جمعیت ژ.کاف» بسته شد. خود او اما یکسال بعد به عضویت جمعیت درآمد)، محمد ولیزاده وزیر کشاورزی (جوانترین عضو کابینه، بیستوسه ساله و مدرسه عالی کشاورزی کرج را به پایان برده بود. از خانوادههای بالای مهاباد و از سال 1943 به عضویت در «جمعیت ژ.کاف» در آمده بود)، کریم احمدین وزیر پست و تلگراف، مناف کریمی وزیر فرهنگ (از مهاباد، از اعضای قدیمی «جمعیت ژ.کاف» و عضو کمیته مرکزی. مناف کریمی جوانی بیستوپنج ساله از خانوادههای متوسط اما شناخته شده و مورد احترام مردم مهاباد بود)، صدیق حیدری وزیر تبلیغات، خلیل خسروی وزیر کار (از خانوادههای قدیمی مهاباد، چهار ماه پس از تشکیل «جمعیت ژ.کاف» به عضویت آن درآمده بود)، سید محمد ایوبیان وزیر بهداشت (جوانی سی ساله و خود ساخته که داروخانهای راکه متعلق به پدرش بود، اداره میکرد. یک سال پس از تشکیل «جمعیت ژ.کاف» به عضویت آن در آمده بود)، ملاحسین مجدی وزیر دادگستری (باسوادترین و نامدارترین روحانی مهاباد، اعتبار و ارزش مذهبی و قضایی او، نشان شایستگی وی برای این مقام بود). (فراز و فرود جنبش کردی، ص 71، و جمهوریخواهی در ایران، ناصر رحیمخانی)
قاضی محمد در روز اعلام جمهوری طی سخنانی اظهار داشت: «امروز در تاریخ حیات ملت کرد بهترین روز است؛ روزی است که پرچم کردستان بر بلندای شهر مهاباد به اهتزاز درآمده است. ملت کرد همچون همه ملل جهان، حق آزادی و انتخاب دارد. صدها سال است که برای رسیدن به ابتداییترین حقوقش مبارزه میکند و در آن راه، هزاران قربانی را به تاریخ نثار کرده است. امروز، ما مستقل هستیم و یاور قدرتمند داریم. پرچم کردستان باید همچنان در اهتزاز باشد. این وظیفه هم بر عهده شماست و چراغی است که نباید خاموش گردد.» (قاضی محمد و جمهوری در آینه استاد بهزاد خوشحالی، ص 45)
ساختار دولتی که در مهاباد تشکیل شد مرکب از اعیان شهر و رؤسای محافظهکار قبایل بود. در حقیقت حکومت طبقات بالای مردم کرد بود.
مترقیترین جنبه این حکومت برنامه آموزش و رفاه اجتماعی آن بود که بر حسب معیارهای جاری آن زمان در آسیای غربی، «لیبرال» بود. قدرت حکومت در وجود قاضی محمد متمرکز بود و از او به ادارات متعددی که رؤسای آنها برحسب اعتماد شخص او انتخاب شده بودند، تسری مییافت. حکم و اقتدار حکومت در نواحی عشایری همچنان در دست رؤسای عشایر بود. پشتیبان معنوی و روانی این حکومت وعدههای دولت اتحاد شوروی بود. (مختصر تاریخ کرد، درک کیان، ص 124، به نقل از: جمهوریخواهی در ایران)
نیروهای مسلح جمهوری مهاباد پس از سربازگیری از مهاباد و اطراف، نزدیک به 1300 سرباز و افسر بود. آموزش نیروها عمدتا توسط افسران کرد و بهویژه افسران کرد عراقی که همراه ملامصطفی بارزانی به ایران آمده بودند صورت میگرفت.
مردان مسلح بارزانی که اساس نیروی نظامی جمهوری مهاباد را تشکیل میدادند، به تفاوت از 500 تا 1000 چریک کارآزموده تخمین زده شدهاند. هنوز یکسال از عمر حزب دموکرات و تأسیس جمهوری مهاباد نگذشته بود که قوامالسلطنه، نخستوزیر وقت ایران، با رؤسای اتحادیه جماهیر شوروی مبنی بر چگونگی ترک قوای آنها از خاک ایران به توافق رسید و استالین، رییس حکومت اتحادیه جماهیر شوروی، بهجای اینکه نظر وزیر دفاع و رییسجمهور آذربایجان شوروی را مورد توجه قرار دهد، نظر وزیر امور خارجه خود را مورد توجه قرار داد و به اصطلاح، کار را به شیوه سیاسی تمام کرد.
بدین ترتیب، زمینه خروج نیروهای شوروی از ایران فراهم شد. تأسیس این جمهوری کردی همزمان بود با تشکیل حزب دموکرات آذربایجان که در آذربایجان ایران، دعوی خودمختاری داشت و در رأس آن، پیشهوری قرار گرفته بود. با خروج نیروهای شوروی از خاک ایران، ارتش ایران در زمستان سال 1325 بدون درگیری وارد مهاباد شد. پس از سه روز قاضی محمد و سران حزب دموکرات را دستگیر کرد. یکصد روز بعد، طبق حکم دادگاه نظامی، در زمانی که ارتش بهطور کامل در شمال کردستان ایران مستقر شده بود، قاضی محمد و صدر قاضی (برادر قاضی محمد) و محمدحسین سیف قاضی (پسر عموی قاضی محمد) را در همان میدان «چهارباغ» اعدام کردند. (فراز و فرود جنبش کردی، ص 71 – 72)
قوم کرد همانند سایر اقوام که در هر کشوری بهصورتی خاص از دیگر اقوام اکثریت قومی غالب متمایز میشوند، در طول تاریخ چندصد ساله خود، پیوسته در پی کسب استقلال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بودهاند. «جمهوری خودمختار کردستان» بین سالهای 1324 – 1326، تنها نمونه اقتدار و استقلال اقلیت کردنشین ایران، محسوب میگردد.
در بررسی فراز و فرود حزب دموکرات و جمهوری کردستان، رویکردهای متفاوت و بعضا متضادی وجود دارد. عدهای این حکومت را نتیجه یک پروژه استعماری توسط اتحاد جماهیر شوروی میدانند که بهدنبال تأمین اهداف و منابع خود در ایران، به خلق چنین جمهوری بیسابقهای مبادرت نمود. در جریان کنفرانسی که در آذرماه 1322 توسط سه کشور متفق یعنی آمریکا، انگلیس و روسیه در تهران برگزار شد، استقلال و تمامیت ارضی ایران مورد تضمین قرار گرفت و تعهد قبلی انگلستان و شوروی درباره تخلیه ایران به فاصله شش ماه بعد از پایان جنگ نیز مورد تأیید واقع شد، ولی امضاکنندگان این اعلامیه، چندان پایبندی به تعهد خود راجع به ایران نشان ندادند. بدین معنی که پافشاری انگلیس و شوروی برکسب امتیازات نفتی از دولت ایران و بهخصوص اقدام روسها در منوط ساختن خروج نیروهایشان از ایران به اخذ امتیاز نفتی دریای خزر، نقض آشکار حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران و نقض تعهداتشان در اعلامیه یاد شده، بود. فلذا اشغال ایران توسط قوای روس به درازا کشید. (کنفرانس تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی) تشکیل جمهوریهای خودمختار آذربایجان و کردستان نیز از تبعات حضور درازمدت نیروهای اشغالگر شوروی در ایران و ناشی از شکست روسیه در کسب امتیاز استخراج و بهرهبرداری از نفت دریای خزر از دولت ایران بود. در آن زمان، استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، مازندران، نیمی از استان کردستان و همچنین بخشهای وسیعی از شمال استان خراسان تحت اشغال نظامیان روس بود. (جمهوریهای تبریز و مهاباد، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
عدهای دیگر از محققین و مورخین بر این عقیدهاند که جمهوری مهاباد، نمونه واقعی یک حکومت دموکراتیک مدرن است؛ حکومتی که آزادیهای سیاسی و اجتماعی شهروندان را به رسمیت میشناسد. همچنین مورخین نتایج آن را مثبت برشمردهاند و به واقعیتهایی همچون بهبود وضعیت آموزشی (انتشار کتب کردی، حق آموزش به زبان کردی و...) بهبود وضعیت بهداشتی، آزادی اقوام کرد در آداب و رسوم ملی و محلی، تقویت روحیه وفاداری و تعلق به هویت کردی و رشد احساسات ناسیونالیستی، رسمیت زبان کردی و در نتیجه، تلاش در راستای حفظ تاریخ و فرهنگ ملت کرد و استقلال آنها از یوغ حکومتهای زورگو، استناد میکنند. (بررسی سایههای جمهوری مهاباد (گفتوگو با دکتر گلمراد مرادی)، محمدرضا اسکندری)
در این میان، گروهی از پژوهشگران، از حکومت خودمختار کردستان ایران با عنوان یک «جنبش ملیگرایانه» بزرگ و مهم در طول تاریخ حرکتهای قومی کرد یاد میکنند که این نظر نیز با توجه به واقعیت تاریخی نفوذ و جایگاه شوروی در شکلگیری جمهوری کردستان و اهداف و برنامههای آن، بهعنوان یک «جنبش مردمی»، با تردید روبهروست. (رجوع شود به: فراز و فرود جنبش کردی، فصل دوم)
حال باید دید پس از گذشت حدود شش هفت دهه از تأسیس «حزب دموکرات کردستان» و ایجاد «حکومت خودمختار در کردستان»، این دو پدیده با تفسیر در بستر زمانی، مکانی و فکری خود، چه پیامدهای مثبت و منفیای برای اقوام کرد ایران و نیز برای سایر اقوام در گوشه وکنار ایرانزمین داشته است. پیش از آن، باید به این مهم توجه کافی مبذول داشت که چه شرایط و عواملی (درونزا و برونزا) میتوانند سبب گسست تاروپود وحدت و همزیستی فرهنگهای مخالف در یک محدوده وطنی و جغرافیایی شوند؟
هفته نامه پنجره / 1388