28 خرداد 1396

نفوذی در بیت آیت‌الله


سید محمد محسن میرداماد

نفوذی در بیت آیت‌الله

برداشتی از کتاب «روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی»

مقدمه

 پس از سرنگونی رژیم محمدرضا پهلوی اسناد مهمی از مراکز حکومتی، منجمله ساواک، بدست آمد که به روشنگری تاریخ معاصر کمک بسیاری مینماید. مدتها است که این اسناد و مدارک در اختیار محققان تاریخ معاصر قرار داده شده است و آنها با حوصله و دقت بسیار، پروندههای متعدد را زیر و رو نمودهاند و حاصل زحماتشان به صورت کتابهای موضوعی یا تکنگاری درباره شخصیتها و چهرههای تاریخی منتشر گردیده است.

 «روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد» یکی از این کتابها است که به وسیله انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی چاپ و منتشر شده است. این کتاب عمدتاً مبتنی بر گزارشهایی است که یک مأمور نفوذی در بیت آیتالله کاشانی به رؤسای خود داده است.

 آیتالله کاشانی به دلیل نقش برجستهای که در تاریخ معاصر ایران، به ویژه در رهبری نهضت ملی شدن صنعت نفت، دارد، همیشه مورد توجه موافقان و مخالفان بسیاری بوده است و زندگی ایشان جذابیت زیادی برای مورخان داشته است. هیچ مورخی در تاریخ معاصر ایران نیست که به آیتالله کاشانی نپرداخته باشد.

 این کتاب دو جلدی (منتشره در مرداد 1379) چون حاوی اسناد پرونده انفرادی ایشان در ساواک است، مسلماً در روایت و تحلیل شخصیت، منش و علل رفتارهای سیاسی آیتالله کاشانی کمک بسیار شایانی خواهد کرد.

 اسناد این کتاب از تیرماه 1327 و روی کار آمدن هژیر شروع میشود و در اسفند 1340 با رحلت آیتالله کاشانی پایان میپذیرد و یکی از محسنات کتاب همین چیدمان براساس تاریخ گزارشها است.

 ناشر خود چند نکته را در مقدمه کتاب آورده است:

این اسناد دربردارنده مکاتبات و گزارشهای فرمانداری، شهربانی، ستاد ارتش، رکن دوم، ساواک و... از فعالیتهای آیتالله کاشانی است. این مجموعه منحصر به فرد، توسط بایگانی ساواک گردآوری شده، برخی از آنها نیز حاصل بازجوئیها، تعقیب و مراقبتها، شنود تلفنها و گزارشهای منابع اطلاعاتی است.

اسنادی که در این کتاب گردآوری شده تنها شامل گوشهای از مبارزات آیتالله کاشانی است که از دید مراکز گزارش کننده مخفی نمانده، در حالی که بسیاری از فعالیتها به سرانجام رسیده و آنها از کم و کیف آن بیخبر ماندهاند.

 خواننده گرامی نیک میداند که ساواک در اواخر سال 1335 تشکیل شده است. بنابراین وقتی از گزارش ساواک سخن میرود مقصود همین پرونده است که ساواک پس از تشکیل، از سوابق سایر دستگاهها جمعآوری کرده است همچنین باید دانست اغلب این گزارشها توسط یک یا چند مأمور ویژه گزارش شده است که پس از تشکیل ساواک به آن سازمان منتقل گردیده است.

 

نفوذی کیست؟

 گزارشکر ویژه کسی بوده است که اغلب در منزل آیتالله کاشانی حضور داشته است و گزارشهایش با توجه به آن که اغلب حتی ساعت واقعه را هم ذکر کرده مهم است.

 احتمالاً او مسئولیتی عمومی در بیرونی بیت آیتالله کاشانی داشته است؛ زیرا در این اسناد از صبح زود تا یک نیمه شب از جلسات آیتالله با مردم و سیاسیون گزارش داده است.

 مأمور ویژه ظاهراً تحصیلات حوزوی یا غیرحوزوی نداشته است؛ زیرا بعضی اوقات که آیتالله کاشانی با روحانیون ایرانی به عربی حرف میزده است، مأمور ویژه از مفاد آنها گزارشی نداده است؛1 یا در بیوگرافی آیتالله کاشانی مینویسد «تحصیلات قدیمه و دینی خود را در محاضر درس مرحوم آیتالله آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، مرحومین حاجمیرزاحسین و حاجمیرزاخلیل معممین کربلا گذرانده و به درجه اجتهاد نائل شده است». حاجمیرزاحسینِ [بن] میرزاخلیل یک نفر است نه دو نفر!، و مراجع نه معممین!! همینجا میتوان به ناآشنایی پرکننده پرسشنامه با سلسله مراتب علمی و روحانی در حوزههای علمیه پی برد.

 مأمور ویژه خیلی محرم هم نبوده است زیرا در بسیاری از اسناد فقط سخن محرمانه یا جلسه محرمانه آقا را بدون اطلاع از جزئیات گزارش کرده است و گاهی حتی از پشت درِ اتاق استماع میکرده است مانند:

روز چهارشنبه اول صبح ساعت 7، حسین مکی به اتفاق دو نفر به منزل آیتالله آمدند و قریب نیم ساعت صحبت کردند. کاشانی گفت: آقای مکی کار از کار گذشته حال بایستی از راهش داخل شد و به هو و جنجال پیش نمیرود. (این صحبتها خیلی خصوصی و محرمانه بود و بنده از پشت درب گوش میدادم،) بایستی ایجاد یک اعتصاب عمومی را فراهم آورد...2

 و نیز: «طبق گزارش مأمور ویژه چون روز گذشته در خانه آقای کاشانی بسته بوده و کسی به آنجا رفت و آمد نداشتهاند، نامبرده[مأمور ویژه] با چند نفر از طرفداران آقای کاشانی به مجمع مسلمانان مجاهد رفتهاند در آنجا صحبت میکردهاند که ...»3

 باید دانست گزارشهای مأمور ویژه هم فراز وفرودهای بسیاری دارد او مجبور بوده است ضمن بازی در دو نقش همه چیز را بخاطر سپرده و در یک فرصت مناسب مهمترینها را (با هدایت و نظر مسئولانش) گزارش نماید.

 احتمالاً در زمان تشکیل ساواک از ضبط صوت هم گاهی استفاده میشده است؛ زیرا در یک سند شیخعباس مهاجرانی به آیتالله کاشانی میگوید:

آیتالله شیخ عباس مهاجرانی همدانی در میان صحبت خود اظهار داشته است چندی قبل که بنده را بدون جهت برای تحقیقات به سازمان امنیت بردند آنجا دیدم تمام سخنرانیها که در ایام سوگواری در منزل حضرتعالی و در جاهای دیگر در روی منبر کردهام در آنجا ضبط است.4

 و ساواک با ترس از لورفتن مأمورشان نظریه میدهد.

نظریه: اگر چنانچه از اطلاعیههای [= اطلاعات ارائه شده] این دائره به شکلی که در بالا عمل شده بهره برداری شود به طور مسلم مأمور نفوذی شناخته خواهد شد. به نظر این دائره در این قبیل موارد بایستی قبل از طرح سئوالات و رسیدگی، نظریه این دائره را جلب نمایند.

 این کتاب در بعضی مقاطع مهم مانند 9 اسفند 1331 و مقطع مهم 13 مرداد 32 تا 21 شهریور 32 هیچ سندی ارائه نکرده است که عدم وجود این اسناد نقطه ضعف مهم این کتاب است.

 ممکن است مأمور ویژه در میان بازداشتیهای روز 12 مرداد 32 بوده است؛ روزی که طرفداران دکتر مصدق قبل از رفراندوم به خانه آیتالله کاشانی ریختند و با آجر و سنگ به خانه ایشان حمله کردند، چند نفر را چاقو زدند و یکی از مریدان آیتالله به نام محمد حدادزاده که شغل آهنفروشی داشت، بر اثر ضربات چاقو کشته شد.5

 این کتاب دو جلدی حاوی پانصد سند با موضوعات متنوع است که رسیدگی و تحلیل تمامی آنها از حوصله این مقاله خارج است.

 مقاله حاضر در پی گزارشی موضوعی و منتخب از مهمترین مواضع و رفتارهای سیاسی آیتالله کاشانی، بر اساس گزارشهای مأمور ویژه، است. روشی که در این مقاله انتخاب شده توجه به زندگی آیتالله کاشانی، کنش و رفتار سیاسی ایشان با چهار جناح کنشگر پهنه سیاست آن روز یعنی شاه، و دولتها، ملیگرایان و دولت مصدق، جناح مذهبیون و جناح مارکسیستها و حزب توده بوده است. بدیهی است شناخت دقیق مواضع آیتالله کاشانی به عنوان یک شخصیت تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران تنها در یک مقاله آن هم بر اساس پرونده موجود در اسناد ساواک محدود نمیشود. برای آنکه حق مطلب ادا شود سایر مواضع و رفتارهای سیاسی آیتالله کاشانی در مجال دیگر موکول میگردد.

 

آیتالله کاشانی کیست؟

 در هر پرونده ابتدا مشخصات فردی و خصوصیات شخصی و زندگینامه او آورده میشود. در دو جای این کتاب، صفحه 133 سند شماره 56، و صفحه 884 سند شماره 467، به زندگینامه و بیوگرافی آیتالله کاشانی پرداخته شده است.

 سند اول به تاریخ 25/3/1329 مطالبی در خصوص آیتالله کاشانی و اطرافیانش دارد:

وضعیت اطرافیان کاشانی به قرار زیر است:

اولاً خود سید طبیعتاً مرد ماجراجویی است و آشوب و انقلاب و تظاهرات را دوست دارد خیلی طرفدار مقام و عزت است ولی فطرتاً خبیث، نیست با همه این تفاصیل زود فریب میخورد و آلت دست اطرافیان قرار میگیرد، اطرافیان به وسیله تملق او را گول میزنند

اطرافیان سید دوقسمند: یک عده شیاد و سوءاستفادهچی، یک عده مردمان سادهلوح و خیلی متعصب. فیمابین این متعصبین بعضاً فقط به اشاره انزجار از بعضی عناصر کافیست که از خودگذشتگان، بخصوص اگر از طرف ماجراجویان هم تحریک شوند، دست به عملیات شدید و حتی ترور بزنند که برادران امامی [فدائیان اسلام] یکی از مظاهر همین عناصرند.

سید قلباً مرد پاکی است و بخوبی میتوان دل او را بدست آورد و از نفوذ او به نفع کشور استفاده نمود.

 سند بعدی پرسشنامهای 41 سئوالی است که طبق روال، ساواک برای رجال سیاسی و نمایندگان مجلسین تنظیم میکرده است و به صورت پاسخنامه بدون ذکر سئوالات برای آیتالله کاشانی به تاریخ 19-12-1336، یعنی یک سال پس از تشکیل ساواک، تنظیم شده است.6

 در این سند با توجه به جوابها میتوان سئوالها را حدس زد. از آنجا که این سند مهم است تمام آن آورده میشود. در کروشه سئوالهای احتمالی را حدس زدهایم. همچنین بعضی توضیحات لازم در کروشه آمده است.

«سیدابوالقاسم کاشانی [فرزند] سیدمصطفی- 73 ساله- کوتاه قد، ضعیف الجثه-

مجتهد و مدرس علوم دینی است [محل سکونت؟] تهران خیابان امیرکبیر، پامنار- [وضعیت ملکی محل سکونت؟] شخصی است[دین؟] مسلمان شیعه اثنی عشری

[وضعیت تأهل؟]- متأهل است- دارای زنهای متعددی است[ایشان 3 زن داشت]- سی فرزند دارد که از این عده 7 نفر پسر و مابقی یعنی 23 نفر آنان دختر هستند. بیش از هشتاد نوه و هشت نتیجه دارد که معروفترین آنها سیدمحمد (فرزند بزرگش) و ابوالمعالی میباشند-

[شغل فرزندان؟] سیدمحمد و ابوالمعالی از روحانیون و مابقی اغلب در کارهای آزاد مشغولند

[دامادها؟] گرامی، مصطفوی، نیکمراد (قاضی دادگستری)، شعاعی (نقیب السادات)

[دوستان نزدیک؟] دکتر بقایی، دکتر شروین، صادق بهداد، موسوی واعظ، حسن افشاری مدیر روزنامه شهرزاد، حائریزاده، نادعلی کریمی و پورسرتیپ

[وضعیت اخلاقی؟] روی هم رفته مرد سالمی است

[اعتیاد؟] سیگار

[وضعیت مالی؟] اصولاً مرد ثروتمندی نیست و از کمکهای مادی هواخواهانش اعاشه میکند

[وضعیت تحصیلی؟] تحصیلات قدیمه و دینی خود را در محاضر درس مرحوم آیتالله آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، مرحومین حاجمیرزاحسین و حاجمیرزاخلیل معممین کربلا گذرانده و به درجه اجتهاد نائل شده است»[حاجمیرزاحسین میرزاخلیل یکنفر است نه دو نفر!، و مراجع نه معممین!! از همین جا میتوان به بیاطلاعی پرکننده پی برد].

[آشنایی با زبان خارجه؟] به عربی تسلط کامل دارد

[علاقهمندی مطالعاتی] کتب دینی و تاریخی و سیاسی و جراید خبری

[برنامه روزانه؟] مطالعه و استراحت و رسیدگی به کار فرزندانش و مراجعین

[علاقهمندیها؟] شهرت و زن

[خصایل منفی؟] علاقه شدید به زن، لجبازی، دهنبینی (زودباوری)، جاهطلبی، و کینهتوزی شدید [باید توجه داشت این خصایل را مأموران ساواک بر حسب استنباط خود نوشتهاند.]

[نقاط ضعف؟] از تملق خوشش میآید و جاهطلب است.

[مقبولیت عمومی؟] قبل از ماجرای دکتر مصدق و فعالیتهای متضاد وی، دارای مقبولیت عامه شدیدی بود ولی اکنون از حسن شهرت و نفوذ کلمه او خیلی کاسته شده است ولی باز هم طرفداران زیادی دارد.

[هواداران او از چه قشری هستند؟] در میان عامه و همچنین در میان رجال وابسته به اقلیت دوره هفدهم مجلس شورای ملی و مخالفین دارودسته مصدقالسلطنه طرفدارانی دارد.

[سابقه نمایندگی؟] نمایندگی در مجلس شانزدهم و نمایندگی و ریاست مجلس هفدهم.

[محکومیت خارجی؟] در سال 1920 در دادگاههای کشور عراق[توسط انگلیسیها] به جرم قیام مسلحانه، محکوم به اعدام گردیده است.

[سوابق زندگی] کاشانی در سن پانزده سالگی به اتفاق پدرش به عزم حج از ایران خارج شده و در مراجعت در کربلا متوطن گردیده، پس از سالها اقامت در شهرهای عراق، در اول اسفند 1299 به ایران مراجعت کرده و پس از حادثه بهمن ماه 1327 به دستور دولت وقت به لبنان (به اتفاق دامادش) تبعید گردید.

[سوابق فعالیتهای سیاسی؟] کاشانی از زمان جوانی با انگلیسها روابط خصمانه داشته، در سال 1915، کاشانی به اتفاق پدرش سیدمصطفی و عدهای دیگر از روحانیون منجمله آیتالله[سیدمحمدتقی] خوانساری، آیتالله شیرازی و آیتالله شهرستانی عدهای را بعنوان جهاد در بینالنهرین برانگیخته و در منطقه «کوتالعماره» مدت 14 ماه با نیروهای انگلیسی و هندی به زد و خورد پرداخته و در طی همین جنگ بود که پدرش سیدمصطفی به قتل رسیده و خودش نیز متواری گردید و نیز در سال 1919 بنام مخالفت با قرارداد معروف وثوقالدوله با همدستی آیتالله میرزامحمدتقی شیرازی مجدداً عدهای از طوایف شیعی مذهب عرب را علیه انگلستان وادار به قیام مسلحانه کرده، پس از مدتی زد و خورد و شکست، از راه «پشت کوه» لرستان به ایران فرار کرد.

در تمام طول مدت سلطنت شاهنشاه فقید، غالباً در منزل بسر میبرد و دور از فعالیتهای سیاسی فقط به تدریس علوم دینی میپرداخت تا اینکه پس از واقعه شهریور ماه 1320 در روز 27 خرداد 1321 در یکی از باغات امامزاده قاسم شمیران[توسط انگلیسیها] دستگیر و به اراک تبعید گردید، از آن پس، مدت 28 ماه در شهرهای اراک و رشت زندانی بود تا اینکه پس از شکست ژاپن و تسلیم کامل دول محور، آزاد شد.

در کابینه چهارم مرحوم قوامالسلطنه هم زمان با انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی به دستور رئیس دولت، در راه مشهد دستگیر و در خرداد 1324 به «بهجتآباد» قزوین تبعید گردید و تا زمان سقوط دولت وقت تحتنظر بود، پس از آن آزاد شد.

در جریان سانحه بهمن ماه سال 1327 و سوء قصد به جان شاهنشاه نیز به دستور دولت وقت، شبانه دستگیر و نخست به خرمآباد و از آنجا به خارج از کشور تبعید گردید. به خاطر همین عمل وزیر جنگ کابینه وقت، تیمسار سپهبد امیراحمدی، وسیله حائریزاده و حسین مکی، نمایندگان مجلس شورای ملی در سوم اسفند مورد استیضاح قرار گرفت.

در زمان نخستوزیری مرحوم رزمآرا، به ایران مراجعت و با دکتر مصدق و دکتر بقائی و سایر زعمای جبهه ملی همکاری و در جریانات مربوط به ملی کردن صنایع نفت، رل مؤثری را بازی کرد. در انتخابات دوره 16 از تهران انتخاب و در دوره 17 نیز از تهران به مجلس رفته و با ریاست مجلس نیز انتخاب گردید. در وقایع خونین سیام تیر و ساقط کردن دولت مرحوم قوامالسلطنه نقش اساسی را بر عهده داشت. پس از نخستوزیری مجدد مصدقالسلطنه، در موضوع احراز قدرت، میان او و مصدق اختلاف شدیدی پیدا شد و منجر به روی کارآمدن دکتر معظمی در پست ریاست مجلس گردید. در وقایع نهم اسفند معروف و همچنین رفراندم جهت انحلال مجلس هفدهم با نهایت سر سختی با مصدق مبارزه کرد. در زمان حکومت تیمسار زاهدی خانهنشین شد و پس از مدتی به اتهام شرکت در فعالیتهای فدائیان اسلام و قتل مرحوم رزمآرا بازداشت و زندانی گردید.

اکنون نیز از صحنه سیاست برکنار و خانهنشین است. علت خانهنشینی او هم پس از سقوط مصدق به علت اختلاف سلیقه او و تیمسار زاهدی در مورد نحوه حل مسئله نفت بوده است. روی هم رفته در تمام طول مدت زندگی سیاسیش با نفوذ و منافع انگلستان در ایران مبارزه کرده ولی معالوصف در افکار عمومی به بستگی محرمانه و مخفی به سیاست انگلستان و طرفداری باطنی از آن شهرت دارد. [عجیب اینکه چگونه موفق شدند کسی را که سراسرعمرش در مبارزه با انگلیس بوده، در افکار عمومی انگلیسی جلوه دهند!!!]

[به سیاست کدام دولت خارجی خوشبینتر است؟] به سیاست دوستانه آمریکا در ایران خوشبینتر از سایر سیاستهای خارجی است.

[وابستگی حزبی؟] فعلاً به هیچ حزبی بستگی ندارد فقط در زمان حکومت مصدقالسلطنه به دستور او فرزندش ابوالمعالی جمعیتی به نام نهضت شرق تأسیس کرد که در اثر مخالفتهای دولت وقت در همان بدو تأسیس متلاشی گردید»

 

اخلاقیات آیتالله کاشانی

 در جای جای اسناد این کتاب موارد متعددی از اخلاقیات ایشان را میتوان مشاهده یا استنباط کرد. مثلاً ساعات دقیق ذکر شده در هر سند از 6 صبح تا نیمه شب، و در مراجعات مردمی و جلسات سخنرانی از پرکاری و اهتمام به امور مردم این پیرمرد حکایت دارد.

 این اسناد همچنین مؤید خاطرات کتبی و شفاهی دیگران از شوخطبعیها و سلوک عاطفی آیتالله کاشانی است. مثلاً در سندی پس از واقعه 16 آذر 32 به تاریخ 4/12/1332 از بوسیدن صورت تمام دانشجویان ذکر میکند.7

دیروز ساعت 5 بعد از ظهر عدهای از تجار بازار به اتفاق عدهای از نمایندگان دانشجویان دانشگاه که عضو سازمان نهضت مقاومت ملی دانشگاه هستند، در منزل گرامی با کاشانی ملاقات نمودند و پشتیبانی خودشان را از کاشانی اظهار داشتند، کاشانی از همه آنها تشکر کردند و اظهار داشتند که من به میهنپرستی همه آقایان اطمینان دارم و این عملیات دولت را که ملاحظه میکنید، تمامش از برای از بین بردن من میباشد و من تا زنده هستم، با عمال اجنبی مبارزه خواهم کرد. مگر مرا از بین ببرند و در ضمن، پسر مرا وکیل کردند که من ساکت بنشینم اما من تمام ملت ایران را فرزند خودم میدانم و بر علیه دولتهای دستنشانده خارجی تا آخر عمر مبارزه خواهم کرد. در این وقت چند نفر از دانشجویان دانشگاه به سختی بگریه افتادند و تمام حاضرین سخت متأثر شدند و کاشانی صورت تمام آن را بوسیدند و حاضرین با کسب اجازه مرخص شدند.

 سند صفحه 517 به تاریخ 18/7/1330، نگاه عاشورایی آیتالله به سیاست روز را نشان میدهد:

دستههای سینهزن متدرجاً به آنجا وارد و مشغول عزاداری میشدهاند و آقای کاشانی موقعی که در اطاق بودهاند خطاب به سینه زنان گفته است، قربان قدمهای شما امیدوارم با همت شما در ایران که کشور اسلامی است، قوانین اسلامی اجرا شود. این دستگاه ظلم و بیعدالتی که بر شما حکومت میکرد و میکند، از بیخ و بن کنده شود. ساعت 22:30 مجلسه روضهخوانی خاتمه و حاضرین متفرق شدهاند.

 البته آیتالله کاشانی نسبت به دربار و رجال سیاسی علیالخصوص با سابقه نوکری انگلیس مانند سیدضیاءالدین طباطبایی با بیاعتنایی و احیاناً تکبر رفتار میکرد:

و نیز طبق یک خبر دیگر، این روزها کاشانی بسیار تکبرش زیاد شده و چندان اهمیتی در برخورد با رجال قدیمی و روحانیون عالیمقام نمیدهد. به این جهت در این طبقات تنفری از او پیدا شده، یکی از اشخاص که از او در این خصوص رنجیده، سیدضیاء میباشد که چند بار به ملاقات او رفت و به او جواب صحیحی داده نشد.8

 از دیگر کارهای ایشان مانند دیگر مراجع و روحانیون جمعآوری و توزیع کمکهای مردمی برای طبقات فرودست است مانند ص 161 به تاریخ 29/3/1331.

طبق خبر دیگر که توسط نزدیکان و محرمان کاشانی تحصیل شده، از روز ورود او تا روز دوم ماه رمضان مجموع کمکهای نقدی که بوسیله بازرگانان، سرشناسان، اصناف، مالکین و سایر مریدان متمکن به کاشانی شده، بالغ بر 4 میلیون ریال است که او مقداری از این پول را بین طلاب و معممین مخصوصاً در قم تقسیم نموده و رسید این پولها اکنون در دست پسر کاشانی میباشد. مبلغ بالا غیر از کمکهائی غیرنقدی از قبیل قند، شکر، چای و خوار و بار میباشد.

 کاشانی به دلیل جایگاه و موقعیت فراگیری که در بین مردم داشت، مراجعان را حتیالمقدور رد نمیکرد:

طبق گزارش مأمور ویژه ساعت 11:30 روز 8 ماه جاری سیدمحمد کاشانیزاده پسر سیدابوالقاسم کاشانی، نواب صفوی و شیخ خوشدل در منزل آقای کاشانی حضور داشته و کاشانیزاده بوسیله تلفن با دکتر کیا مذاکره و تقاضا نمود که با آقای کاشانی ملاقات نماید ضمناً یکنفر مریض را جهت معالجه معرفی کرده و گفت من دولت را مجبور خواهم کرد که در حدود یک میلیون تومان دارو برای اینگونه بیماریها تصویب نماید.9

 در سندی دیگر:

جریان منزل کاشانی و مسموعات دیگر تا ساعت 12 شب، در پای منبر یکی از طلاب مقیم خرمشهر که با عائله خود از مشهد مراجعت کرده و در اثر بیماری خرج مراجعت به وطن را در تهران صرف نموده، ضمن عریضهای از کاشانی تقاضا کرد که او را به راهآهن توصیه نمایند که به خرمشهر مجاناً برود. کاشانی ضمن شرحی درباره سروکار داشتن خود با دولت گفت راه آهن متعلق به دولت است و دولت هم با من مخالف است، توصیه مرا ترتیب اثر نخواهد داد. آنگاه پسر کاشانی برای این طلبه از مردم پولهائی جمع کرد.

 دکتر مصدق که میخواست پس از سی تیر به نوعی کاشانی را از میدان به در کند و به اصطلاح سیاسی امروزه، از کاشانی «عبور» کند چون هیچ نقطه ضعف سیاسی و مالی از آیتالله نداشت، توصیههای این چنینی وی را بهانه کرد تا اتهام دخالت در کارهای دولت را به ایشان بچسباند.

 اما باید دانست که:

 اولاً؛ همیشه مردم از محترمین و معتمدینشان تقاضای توصیه و سفارش برای کارهایشان دارند و از روحانیون به طریق اولی توقع بیشتر دارند.

 ثانیاً؛ روایات متعدد در خصوص برآوردن حاجت مؤمن وجود دارد مثلاً «الامام الصادق - علیه السّلام -: أَلماشی فی حاجَه أَخیهِ کالسّاعی بَینَ الصّفا وَ المروَه. تحف العقول، ص 303-کسی که در راه برطرف ساختن نیاز برادر خود قدم بردارد، مانند کسی است که سعی میان صفا و مروه به جای آرد».

 ثالثاً؛ از صدر مشروطه تاکنون این یک عرف، رویه و توقع مردم از نمایندگان مجلس بوده و هست که به درد دل آنها رسیدگی نموده و به ادارات مربوطه توصیه و سفارش لازم را بنمایند این موضوع همیشه برای وکلا دردسر بوده و خواهد بود.

 آیتالله کاشانی در آن هنگام نه تنها نماینده مجلس بلکه گاهی رئیس مجلس بود و از این باب هم مراجعات مردم را نمیتوانست بیپاسخ بگذارد مسلماً دکتر مصدق هم ملتفت این واقعیت بود اما برای از میدان بدر کردن رقیب دستاویزی به این خوبی را از دست نمیداد.

 

اموال آیتالله کاشانی

 آیتالله کاشانی باتمام وجاهتش از مال دنیا همین یک خانه را دارد. طبق سند ص 225 به تاریخ 10/5/1329:

... پس از خاتمه نماز کاشانیزاده، ضمن صحبت با نواب صفوی گفته است از طرف مقامات صلاحیتدار چندین مرتبه پیغام داده و تلفن نمودهاند که بهتر است آقای کاشانی با دولت سازش نماید ولی آقای کاشانی در جواب گفتهاند به پیروی از دستورات کلام الله مجید هرگز سازش نخواهم کرد و احترام من بستگی با عمل فعلی من دارد و من به جز یک خانه، چیز دیگری ندارم که دولت بخواهد آن را ضبط نماید و تا آنجائی که بتوانم از حقانیت دفاع خواهم کرد.

 همان تنها خانهای که در سال 1336 آیتالله کاشانی دنبال رهن گذاردن آن بود تا به بهانه معالجه و در حقیقت برای ادامه مبارزه از ایران به بیروت برود.01

 آیتالله کاشانی به شهادت ساواک «اصولاً مرد ثروتمندی نیست و از کمکهای مادی هواخواهانش اعاشه میکند»11

 آیتالله کاشانی به شهادت اسناد متعدد در کارهای سیاسی طمع مادی ندارد وگرنه بسیاری قصد تطمیعش را داشتهاند از انگلیس گرفته تا شاه و دولتها اما هیچ کمکی را از هیچ مقامی نپذیرفته است و خود در آخرین روزهای زندگی در نصایح و پیغامش به شاه (به تاریخ 10/3/1340) میگوید:

اعلیحضرتا، آن موقعی که من در اوج قدرت بودم و انگلیسها حاضر شدند میلیونها لیره بمن بدهند نگرفتم. خود و عائلهام با یک من سیبزمینی، شکم خود را سیر کردیم.21

 این را میگوید که بداند قصد واقعی ایشان نصیحت است نه مقام و منصب و در 16/9/39 نیز وقتی فرستاده دربار را نصیحت میکند متذکر میشود:

خلاصه استدعای ایشان این بود که چنانچه انتخابات آزادی، این دفعه صورت نگیرد، فاتحه این مملکت را باید خواند. افزودند این عرایض را فقط و فقط از لحاظ علاقه به کشور شاهنشاهی ایران میگویم والّا نه در بند مقام هستم و نه حقوق و نه پاداش و نه میخواهم وکیل یا سناتور یا رئیس مجلس شوم و یا اینکه مثل پارهای از روحانیون در قبال استفاده از موقوفات خود را بفروشم.31

 کاشانی با همین سادگی و بیآلایشی است که در مقابل ظلم انگلیس در عراق وایران شجاعانه میایستد و مردم را به ایستادگی تشویق میکند.

مردم! من نمیگویم شما جنگ کنید زیرا میدانم که شما مرد جنگ نیستید، خدا شاهد است اگر ده یک این جمعیت حاضر، از اعراب دور من بودند یکمرتبه به تیپ این دزدها میزدم و همه را از بین میبردم کما اینکه به تیپ انگلیسها زدم.

حال اگر با من همکاری کنید و دستورات مرا اطاعت نمائید مثلاً روزی که میگویم دکانها باید بسته شود ببندید و منافع یک روز خود را بر منافع چندین سال ترجیح ندهید من خیلی کارها برای شما انجام میدهم. خدا میداند که تمام این فداکاریهای من برای رفاه حال شماها است و نظر شخصی ندارم زیرا اگر نظر شخصی داشتم با مختصر موافقت با این هیأت دولت، میلیونها استفاده به من میرسید ولی با خلوص نیت این همه مصائب و ناملایمات را برای شما ملت تحمیل میکنم.

من با هژیر مخالفت کردم برای اینکه فاسق و غیرمسلمان بود. امروز هم با شخصی که در رأس دولت قرار دارد [رزمآرا] مخالفم زیرا میدانم که این دولت هم دولت مسلمانان نیست و اگر مسلمان بود این همه مشروبفروشی و فاحشه و زنان بیحجاب در کشور ما وجود نداشت پس بدانید که این دولت، مسلمانان و حامی اسلام نمیباشد و دین و دنیای شما را از بین خواهند برد چنانکه نفت شما را که با حیات ملت بستگی دارد به انگلیسها داده و همگی شما را به خاک فقر و مذلت نشاندهاند.41

 و در سال 1338 در پاسخ فردی میگوید:

... یادشده از کاشانی درخواست نموده توصیه او را به اولیاء سازمان تربیت بدنی بنماید، آیتالله در پاسخ نامبرده گفته برای احدی سفارش و توصیه نمینماید زیرا از دستگاه و کارها برکنار میباشد و اضافه نموده از هیچکس باک ندارد و حتی از شاهنشاه هم خورده و یا بردهای ندارد...51

 و اضافه میکند:

...او همان سید کاشی است که ظرف چند ساعت قوامالسلطنه را به روز سیاه نشانیده و در این باره مطالبی خیلی محرمانه دارد و آن اینست که در زمان حکومت مرحوم قوامالسلطنه آقای دکتر علی امینی سه مرتبه از طرف مشارالیه مأمور شده بود که با وی تماس گرفته و مبالغ قابل توجهی در اختیارش بگذارد و حتی انتخاب 12 نفر وزیر کابینه را با نظر وی انجام دهد لیکن او زیر بار نرفته و گفته حرف مرد یکی است و بایستی قوامالسلطنه کنار بروند و رفت که هنوز هم دارد میرود.

 در پرونده آیتالله کاشانی چندین بار به سلامت نفس ایشان اشاره شده است «خیلی طرفدار مقام و عزت است ولی فطرتاً خبیث نیست» یا «سید قلباً مرد پاکی است و بخوبی میتوان دل اورا بدست آورد و از نفوذ او به نفع کشور استفاده نمود» ص 133، سند شماره 56، به تاریخ 25-3-1329 و «روی هم رفته مرد سالمی است»61

 البته بخلاف نظر عدهای همچون این گزارشکر کاشانی خیلی طرفدار مقام و عزت نیست زیرا حداقل میتوانست با چاپ رسالهاش مرجعیت را بدست بیاورد. خود یک بار درد دل که میکند از رساله داشتنش پرده برمیدارد:

سپس راجع به تعدیات بهائیها صحبت نموده و اظهار داشته است بهائیها در همه جا دست تعدی به مسلمانها دراز کردهاند و من یکنفر با دست خالی چه کنم من فعلاً قادر نیستم که چند نفر مبلغ به ولایات بفرستم و بازاریها هم هر چه پول هست، میدهند به آنهائی که هیچ کاراز دستشان برنمیآید. موقعی که این مجتهدین که فعلاً مرجع تقلید واقع شدهاند، محصل بودند، من رساله داشتم و در عراق عرب چقدر اشخاص به من مراجعه و درخواست کردند رساله خود را بدهم به چاپ و مردم از من تقلید نمایند، ولی من حاضر نشدم و گفتم من نمیخواهم که مرجع تقلید بشوم. فعلاً آنهائی که لیاقت شاگردی مرا ندارد، زیادتر از من مورد اطمینان بعضی خرمقدسهای بازاری هستند و با این اوضاع، من با دست خالی چه میتوانم بکنم؟ دین اسلام هم اگر دارای خدیجه نبود، ترویج نمیشد. امروز بهائیها در همه جا اسباب اذیت مسلمانها را فراهم نمودهاند و اغلب پستهای حساس این مملکت را در دست دارند و الآن معاون نخستوزیر بهائی است.71

 

مرد انقلاب

اولاً خود سید طبیعتاً مرد ماجراجویی است و آشوب و انقلاب و تظاهرات را دوست دارد.81

در این موقع آقای کاشانی اظهار نمود آقایان تنها حرف نمیشود، باید عمل کرد. اگر شما از سه چیز نترسید، کار شما خوب میشود اول کشته شدن، دوم از تبعید، سوم از زندان. آقایان شما از حسین بن علی سرمشق بگیرید شما باید فردا کاری بکنید که سایر کارگران از شما سرمشق بگیرند تا امروزه هر چه بود، گذشت. باید مردانگی داشت و مبارزه کرد. چرا باید سیاست خارجی برای ما وزیر و وکیل بتراشد، ما باید خودمان مملکت را در دست بگیریم و وزیر صالح و وکیل خوب انتخاب کنیم...91

در ساعت 19:30 پس از ادای نماز جماعت، آقای کاشانی شروع به سخنرانی نموده و ضمناً اظهار داشت ای ملت بیچاره، شما مرا از خود سرد و مأیوس کردهاید. چرا از بیست نفر خائن مملکت فروش میترسید؟ یک مرتبه بدنیا آمده و یک مرتبه هم از دنیا خواهید رفت. مگر شما گوسفند هستید که از یک اتومبیل آب پاش فرار میکنید باید تا آخرین قطره خون خود با من همراه باشید تا از بدبختی نجات یابید.02

دیشب تمام افراد هیأت مدیره سابق مجمع مسلمانان مجاهد در حیاط اندرونی کاشانی جمع و کاشانی به آنها اظهار نمود بارک الله تمامتان خوب امتحان دادید چه موقعی که من بودم و چه موقعی که نبودم اما بعضی از شماها قدری ترسو هستید در صورتی که مجاهدت در راه خدا ترس و بیمی ندارد و من به سهم خود سه مرتبه با آن طرز فجیع تبعید و سختترین شکنجهها را دیدهام ولی باز هم از میدان در نرفته و تا جان دارم، فداکاری و مبارزه خواهم کرد

حضار: ما هم به همچنین تا پای جان حاضریم.

کاشانی گفت: ان شاءلله میبینیم و راست میگویید پس حالا که حاضرید به فداکاری و مجاهده خود ادامه دهید خداوند متعال یک فرجی خواهد کرد.12

 اسلام یعنی سیاست:

دین بهائی را انگلیسیها درست کردهاند. ای مردم! شما غافل هستید. بیایید تلگرافاتی را که از شهرستانها به من میرسد، بخوانید و ببینید بهائیها در شهرستانها چه بلاهائی بر سر مسلمین میآورند. اینها اگر کمی تقویت شوند، تمام مسلمانها را از بین خواهند برد. زیرا نقشه انگلیسیها مخالفت با دین اسلام است و به این وسیله میخواهند اسلام را از بین ببرند و شماها اینقدر نفهم هستید[احتمالاً مقصود از «شماها» مذهبیون آن دوران است نه مخاطبین پای منبر] که اگر یکنفر مثل من فداکار هم پیدا شده و در مقابل این لامذهبها بخواهد پرچم مخالفت و مبارزه را بلند کند، فوری میگوئید آقا نباید در سیاست دخالت نماید ولی ملتفت نیستید که اولاً دین اسلام یعنی سیاست و در ثانی آقا، داخل در سیاست نیست بلکه امر بمعروف و نهی از منکر میکند. کشوری که 22 هزار نفر زن معروفه در یک نقطه آن باشد، مملکتی که مشروبفروشیهای آن از نانوائیش زیادتر باشد، آیا میتوان آنجا را کشور اسلامی نامید؟ قسم بخدا که در بیروت وضع حجاب زنان صد برابر بهتر از ایران است که کشور شیعه نامیده میشود. قدری درباره وضع خود فکر کنید ببینید انگلیسها شما را از چه راهی دچار بدبختی نموده و دین و دنیای شما را از دستتان گرفتهاند.»22

 حتی پس از 28 مرداد، که طرفداران مصدق و کمونیستها وی را متهم به سازش با شاه و دربار میکردند، چنین میگوید:

سپس کاشانی خطاب به حاضرین اظهار داشته است حضرت سیدالشهداء(ع) نیز برای دفع ظلم و احقاق حق و اجراء احکام الهی قیام نموده بود، اگر شما هم خود را طرفدار او میدانید بایستی از آن حضرت پیروی کرده و در برابر ظلم و بیدادگری عمال انگلستان پایداری مقاومت نمائید نه اینکه اگر کسی چون من، خواست برای اجرای احکام اسلام، قیام و فداکاری کند، بگویند آقا را چه به سیاست و آقا حق مداخله در سیاست را ندارد و اضافه نموده البته من سیاست باز نیستم.

 بعداً به تبعید و زندانی شدن خود اشاره کرده و گفته است:

اگر من اهل سوءاستفاده بودم، مثل سایر آقایان، عدهای را مرید قرار داده و استفاده میکردم. ولی فداکاریهای من برای این است که مجتهدم و وظیفه خود میدانم در برابر ظلم و جور و اعمال خلاف قانون قیام کنم ولو به قیمت جانم تمام شود.32

 

روابط آیتالله کاشانی و طیفهای سیاسی داخلی

 در فاصله سالهای 1320 تا 1332 چهار طیف سیاسی کنشگران میدان سیاست داخلی ایران را تشکیل میدادند دربار، ملیون، مذهبیها و تودهایها این چهار طیف عمده سیاسی تأثیرگذاری تعیینکنندهای در صحنه سیاسی ایران داشتند.

 

الف- آیتالله کاشانی و دربار شاه

 روابط بین آیتالله کاشانی و شاه نوعاً غیردوستانه، شرایط محور و مبتنی بر «پذیرش عملی» یا به تعبیر حقوق بینالملل «شناسایی دوفاکتو» شاه و سلطنت از سوی آیتالله کاشانی ارزیابی میشود. به این نوع شناسایی عملی در فقه سیاسی شیعه «تقیه مداراتی» نیز گفته میشود. همچنانکه آیتالله کاشانی در نامهها و مکتوبات رسمی احترام شاه را نگه داشته است اما میزان اعتقاد آیتالله به نظام شاهنشاهی، با توجه به کلیت رفتارهای سیاسی ایشان، تبیین میگردد. رفتار آیتالله کاشانی ضدیت علنی با سلطنت نبود ایشان به دنبال انقلاب و برچیدن حکومت سلطنتی و جانشین نمودن حکومت دینی نبود. زیرا:

 اولاً- زمینه آن را در مردم نمیدید. چنان که در دو جای این اسناد مردم جمع شده نزد آیتالله برای شاه صلوات فرستادهاند و حتی به شاه دعا هم شده است؛ مثلاً در مراسم استقبال از آیتالله کاشانی در بازگشت از تبعید بیروت که گزارش آن در ص 106 به تاریخ 20-3-1329آمده است:

در پامنار جمعیت بی شماری در انتظار ورود و رفته رفته جمعیت رو به تزاید گزارده و پاسبانان بطور کلی از عهده حفظ نظم برنمیآمدند. قبل از این که آیتالله به پامنار برسد، بلندگویی در بالای طاق نصرت نصب شده بود که پی در پی به سلامتی شاهنشاه و کاشانی صلوات میگفت.

 و یا در ص 198 به تاریخ 12-4-1329 (البته فقط یک سخنران از سخنرانان) به شاه دعا میکند و مردم آمین میگویند.

... سپس پیرمرد دیگری از اهل قم در اطراف مجلس مشروطه و حمایت از اقلیت مخصوصاً مصدق و حمله به پیراسته وکیل ساوه پرداخته و قابل توجه است که این شخص ضمن بیانات خود که نامی از اعلیحضرت همایونی برد به دعای ذات شاهانه پرداخت و جمعیت هم آمین گفتند. سپس به اکثریت و کابینه و عمال خارجی حمله و مردم را به اتحاد و بهم پیوستگی تحت سرپرستی کاشانی دعوت نمود.

 ثانیاً- گزارشکر ویژه از علت عدم قیام دستهجمعی طرفداران کاشانی تحلیل جالبی دارد که ذکر آن مهم است در ص 157 به تاریخ30-3-1329 مینویسد:

طرفداران کاشانی کمتر خیال قیام دستهجمعی را دارند به این علت که ارتش را آماده هرگونه پیشآمدی میدانند و قیام دستهجمعی به ضرر آنها خواهد بود و بیشتر مایل هستند که بوسیله سخنرانیها مردم را تهییج نموده و بوسیله ترورهای انفردای مقصود خود را عملی نمایند.

 اما ده سال بعد آیتالله کاشانی در برابر مظالم شاه هیچگاه ساکت نشد. در سال 1339 که شاه سرمست از قدرت ناشی از کودتای 28 مرداد بود و چاپلوسانی چون علم و اقبال دورهاش کرده بودند، آیتالله کاشانی به فرستاده دربار میگوید:

مملکت را همیشه نمیشود با سرنیزه نگاه داشت باید قلوب مردم را بدست آورد. اعلیحضرت همایونی بایستی با توجه به وضعیت گذشته، انتخابات را آزاد و اجازه ندهند اشخاص بی پرنسیب به مجلس راه یابند، گول علم و اقبال و تملق آنها را برای منافع شخصی نخورند؛ زیرا وقتی ملت به تنگ آمد، تر و خشک را با هم میسوزاند. بخصوص که خارجیها هم بیمیل نیستند انقلابی راه بیندازند، من همیشه به مراجعین و مردم گفتهام انقلاب ثمری ندارد. زیرا یک نظامی گرسنه زمام را بدست میگیرد و تا بخواهد جیب خود را پر کند شما را بستوه میآورد. در صورتیکه در وضعیت حاضر اولیای امور سیر هستند.42

 البته شاید مقصود آیتالله کاشانی از انقلاب، با توجه به تسلط ایشان به زبان عربی، معنی اصطلاحی عربی آن یعنی «کودتا» باشد و گرنه در انقلاب به معنای فارسی آن که معادل «ثوره» در عربی است ضرورتی ندارد حتما ً نظامیان به قدرت برسند.

 ضمن اینکه ایشان از تاکتیک «تهدید و همراهی» استفاده میکند؛ یعنی ترسیم وضعیتی که کاملاً به ضرر طرف مقابل است ومذاکرهکننده هم سودی برایش متصور نیست.

 در یک سند دیگر به تاریخ 11-3-1340 آیتالله با صراحت اساس کودتای سوم اسفند 1299را انگلیسی میداند.

انگلیسها یعنی دشمن شماره یک ایران، مرا [از عراق] به ایران تبعید و ورود من به ایران مصادف با کودتای سوم اسفند گردید.

در ایران هم فهمیدم اساس کودتا را انگلیسها برای برانداختن قاجاریه و ادامه استعمار درست کردند. روی عرق میهنپرستی نتوانستم با آن دستگاه بسازم و دائماً در حبس و تبعید بودم تا اینکه منجر به وقایع شهریور 20 و خروج رضاشاه از ایران گردید.52

 اقداماتی همچون جلوگیری آیتالله کاشانی از رفتن شاه به خارج از کشور در 9 اسفند 31. یا سکوت ایشان در کودتای 28 مرداد 1332 را از سخن خود ایشان در سند زیر و در همین راستا میتوان تحلیل نمود.

ساعت 8:30 بعدازظهر دکتر بقائی به اتفاق آقایان دکتر عباس ریاضی کرمانی، رفیعزاده، فراهانی، محمد مروی و قوانینی به منزل آیتالله در پامنار رفته و دکتر بقائی تا ساعت 10 بعد از ظهر در باره احضار خودشان به شعبه 24 دادگستری درباره اهانت به سرتیپ دفتری رئیس شهربانی سابق و تشکیل احزاب دولتی مذاکره نمودند، آیتالله اظهار داشتند از بس که دستگاه دولت خراب است خودش هم نمیداند که چکار میکند، مرتباً بوسیله روزنامهها و دستگاه تبلیغاتی به مردم نوید میدهند که شاهنشاه روز و شب در فکر مردم هستند و مردم بیچاره را به امید کمک شاهنشاه در میان زمین و آسمان نگاه داشتهاند. دکتر عباس ریاضی اظهار داشت که از وجود شاهنشاه است که مردم مایحتاج روزانه خودشان را نمیتوانند پیدا کنند و نرخ اتوبوسها را دو برابر ترقی میدهند. آیتالله اظهار داشتند که چند نفر از دوستان به من ایراد میگیرند که چرا شما در 9 اسفند مانع مسافرت شاه از کشور شدید؟ اگر شاه از ایران میرفت، مردم وضعیت خود را میدانستند، من به آنها گفتم شماها وارد جریان نیستید در آن موقع حزب توده قدرت داشت و زمام امور را در دست میگرفت و پدر مردم را درمیآورد.62

 

رفتارهای شخص آیتالله کاشانی نسبت به شاه

 تنها گزارشی که ازنظر مثبت و حتی دعا کردن آیتالله کاشانی به شاه در این مجموعه اسناد حکایت میکند گزارشی به تاریخ 31-3-1329 است.72

... طبق خبری موثق، کاشانی و طرفداران او با درباریها کنار آمدهاند و از دیروز کاملاً سخنرانیهای خود را تغییر داده و همیشه و همه وقت دعاهای خیر به اعلیحضرت همایونی میکند؛ خصوصاً دیروز ساعت 5 بعد از ظهر [آیتالله کاشانی] میگفت من تصور نمیکردم که شاهنشاه اینقدر غصه مردم را بخورند ولی حال به صراحت میگویم شخص ایشان از هرکس دلسوزتر برای ملت هستند.

 به غیر از این گزارش، که معلوم نیست در چه حالی و در حضور چه کسانی ایراد شده است، دیگر در جایی سخن از نظر مثبت یا دعا نیست بلکه برعکس در گزارشهای متعدد کتاب از دشنام دادن آیتالله به شاه و اطرافیانش حکایت دارد. سندی به تاریخ ده روز قبل از گزارش بالا حاکی است:

جمعیت مسلمانان مجاهد که عده آنها قریب 50 نفر بود، اغلب از شبها در منزل کاشانی اجتماع نموده، سید ضمن موعظه دینی شروع به فحاشی به مقامات درباری و دولتی مینماید. کسیکه خود در این جلسان حضور داشته، میگوید سید کاشانی ضمن ادای هر جملهای یک ناسزا به شاهپور علیرضا میداد و حتی در روزهای اخیر دیماه، شبی سید کاشانی میگوید:

مجاهدین من محضا لله و قربه الی الله هر وقت میخواهید درباره مملکت صحبت کنید یک فحش به علیرضا بدهید. این جمله سبب میشود که مجاهدین اسلام شبانه روز در کوچه و بازار به شاهپور علیرضا ناسزا بگویند.82

 حتی تحلیل گزارشگر نیز حکایت دارد که آیتالله ضد سلطنت است ولی تقیه میکند:

حسین فاطمی مدیر باختر امروز، روز گذشته قبل از ظهر بوسیله تلفن با سیدابوالقاسم کاشانی صحبت میکرد و بطور کنایه اظهار مینمود که آقاخان محلاتی دینساز معروف را شاه دعوت کرده که با عروس آمریکائی خودش در مراسم عروسی شرکت نماید. بعداً هم گفتگوی نفت مطرح شد. کاشانی قصد دارد همین روزها به مردم بوسیله اعلامیهای راجع به نفت و ملی کردن آن توضیحاتی بدهد. کاشانی در پس پرده از مخالفین جدی و سر سخت دربار شاهنشاهی محسوب میگردد و الهاماتی که حسین فاطمی در این مورد میکرد و جسته و گریخته در روزنامهاش منعکس میکند غالباً از همانجا است.92

 

دربار بهائی

 آیتالله کاشانی بشدت با مذهب انگلیس ساخته بهائیت مبارزه میکند وحتی اولویت پس از خارج کردن نفت از چنگ انگلیس را مبارزه با بهائیان میداند و میگوید: «بعد ازتمام شدن کار نفت اول اقدام ما خراب کردن حضیرةالقدس بهاییها است.»03

 آیتالله کاشانی دربار را بهایی میداند:

طبق گزارش مأمور ویژه بطوریکه در محافل طرفداران کاشانی شنیده شده دار و دسته کاشانی دکتر بقائی اخیراً شروع به تبلیغات تحریکآمیز علیه دربار نموده و از جمله انتشار دادهاند که برای عروسی اعلیحضرت همایونی مخصوصاً روزی را انتخاب نمودهاند که مصادف با روز ظهور محمدعلی باب بود و به این جهت عموم درباریان را بهائی میخوانند. گزارشدهنده اضافه میکند که این نوع تبلیغات تحریکآمیز در قم و حدود بازار بیشتر بوده و تا حدی مورد توجه مردم عوام نیز واقع شده است.»13

 شاه هم میداند آیتالله ضد سلطنت است:

آیتالله کاشانی ... ضمن حملاتی که به تیمسار سرلشگر آزموده میکردهاند، گفتند یکی از دوستان به دیدن من آمده بود گفت «اعلیحضرت همایونی فرمودهاند که من چطور از آیتالله کاشانی دل خوش باشم در حالیکه به من اطلاع میرسد که کاشانی در خارج علیه سلطنت توطئه میکند». در صورتی که وجود من در این مملکت باعث برقراری مقام سلطنت شده است حالا تمام زحمات مرا فراموش کردهاند و به دستور اجانب قصد جان مرا دارند.23

 آیتالله کاشانی شاه را اختیاردار کشور نمیداند:

چند سال دیگر نتیجه زمامداری زاهدی معلوم خواهد شد که چه ضرر بزرگی به ملت ایران زده است. آقای میراشرافی اظهار داشت که تیمسار زاهدی هیچ تقصیری ندارد هرچه اعلیحضرت همایونی دستور میدادند، ایشان هم رفتار میکردند. آیتالله اظهار داشتند که شاهنشاه هم از خودشان از امور مملکتداری اختیاری ندارند و الهامدهنده کس دیگری است. در خاتمه آیتالله شمهای درباره وضع زندگانی مردم برای حاضرین صحبت نمودند که آقایان میراشرافی و نادعلی کریمی را متأثر نمودند.33

 آیتالله کاشانی از کارهای شاه انتقاد میکند:

ساعت 10 صبح آقای حائریزاده نماینده سابق مجلس شورای ملی، به اتفاق آقای صدر مشرقی به منزل آیتالله در پامنار رفته و تا ساعت 11:40 صبح درباره وضع زندگانی مردم و مسافرت اعلیحضرت همایونی به خارج از کشور مذاکره نمودند. آیتالله در میان صحبت خودشان اظهار داشت که شاهنشاه خیال مردم را از همه جهت راحت کرده است و مرتباً هم جهت جلب منافع یک عده از خدا بیخبر در مسافرت و سیاحت هستند. حائریزاده اظهار داشت که مردم روی این دولتها هیچ حساب نمیکنند، شاه هم توجهی به کسی ندارد، تمام این مسافرتها در مواقع معین حساب خواهد شد، آیتالله اظهار داشت که شاهنشاه کدام کشوری، این قدر راحت از مردم سواری میگیرد. اینها میبینند که خوب خرهائی را سوار شدهاند، به فکر خودشان، تا آخر هم به فکر سواری گرفتن میباشند.43

 آیتالله کاشانی میگوید شاه هرچه اربابانش دستور بدهند عمل میکند:

ساعت 10 صبح آقای نظامالسلطنه مافی سناتور، با اتفاق دو نفر دیگر به منزل آیتالله کاشانی رفته و پس از روبوسی با آیتالله تا ساعت 11:20 درباره جریان کار خود و گرفتاری هائی که در مجلس سنا دارد با آیتالله مذاکرده نمود. آیتالله به ایشان اظهار داشته که ماندن شما در این مجلس کثیف جز بدنامی فایده دیگری ندارد، به علت این که هیچ کدام از نمایندگان خود قدرتی ندارد، هر چه ارباب بزرگ مایل باشد به شاهنشاه دستور میدهد و شاهنشاه هم جهت حفظ منافع ارباب، دستوراتی به نمایندگان میدهد. به خدا قسم دلم برای این مردم میسوزد. لعنت خدا به دکتر مصدق که نگذاشت من جریان کار همه را روشن کنم. اضافه کرد که من شنیدهام در روز جشن نامزدی و عروسی شهناز، چندین هزار تومان فقط صرف مشروب شده در حالیکه بیشتر افراد این مملکت به نان شب محتاج هستند. از خدا میترسم که بلائی نازل کند و همه مردم را روانه جهنم کند. دستگاه تبلیغاتی دستور شاهنشاه مرتباً بوسیله رادیو و روزنامههای کثیف به مردم نوید میدهند که شاهنشاه از بس در فکر مردم و آبادی مملکت هستند تمام موهای سرشان سفید شده است، اگر خداوند توفیقی داد به تمام آنها خواهم فهماند که رسم مملکت داری چطور است. سپس آقای نظامالسلطنه مافی چند دقیقه با آیتالله خیلی محرمانه مذاکره کرده و به اتفاق همراهان، منزل را ترک نمود.53

 او زمانی که دیگر زمینه را برای فعالیت خود تنگ میبیند به بهانه معالجه قصد رفتن از کشور را دارد. قصدی که البته عملی نشد:

آیتالله اظهار داشت که چند روز است به فکرم افتاده است که مسافرتی به خارج از کشور بروم و جهت اقامت خودم هم، کشور لبنان را در نظر گرفتهام. با قرآن هم چندین استخاره کردهام خوب آمده، حاجابوالقاسم گازری سئوال کرد که دولت جلوگیری نمیکند؟ آیتالله اظهار داشت دولت شاهنشاه از خدا میخواهد که من از ایران بروم و مزاحم کارهای آنها نباشم، در همین روزها تصمیم خود را عملی خواهم کرد. تا ساعت 12 صبح آقایان حاضرین درباره عزیمت آیتالله به لبنان و وضعیت کشور لبنان مذاکره نمودند. سپس با کسب اجازه منزل را ترک نمودند.63

 زمانی که شاه از قصد ایشان برای خروج از کشور خبردار میشود، آیتالله کاشانی با شجاعت میگوید من به پدر این پسره هم اعتنایی نکردم:

آقای سیدعلی مصطفوی به آیتالله و حاضرین اظهار داشت که از یک شخص مطلع شنیدم که چند روز قبل دکتر اقبال نخستوزیر، پیش شاه میرود و جریان مسافرت شما را بعرض میرساند و شاه در جواب نخستوزیر میگوید که اختیار ما هم در دست آیتالله کاشانی است، ایشان مختارند که هر عملی که مایلند. انجام دهند. آیتالله اظهار داشت که این حرف را شاه از ترسش زده است. من به پدر این پسره، که از این خیلی با قدرتتر و با وجودتر و جسورتر بود، اعتنائی نمیکردم. این که دیگر جای خود دارد، در حالی که آیتالله بسیار عصبانی شده بود، اظهار داشت که اگر خدا عمری داد جواب کارهای همه را خواهم داد. در ساعت 1 بعد از ظهر آقایان صادق بهداد، مدیر روزنامه جهان، و سیدمحمد موسوی واعظ با کسب اجازه منزل را ترک نمودند. بطوری که سیدعلی مصطفوی اظهار میداشت گذرنامه آیتالله صادر شده است و فعلاً ایشان در فعالیت هستند که منزل خود را در پامنار در بانک رهنی یا شرکت بیمه ایران، گرو بگذارند و با پول آن به مسافرت بروند.73

 در سندی دیگر آیتالله کاشانی دستگاه شاه را دزدپرور میداند:

در این جلسه سیدابوالقاسم کاشانی به سیدابوالحسن کاشانی گفت که نامه اخیر سرهنگ بازنشسته عزیزالله امیررحیمی را برای حضار قرائت نماید. پس از قرائت نامه، سیدابوالقاسم کاشانی اظهار داشت، بسیار نامه خوبی است اما بهتر است به جای نوشتن این نامهها عملاً با این دستگاه دزدپرور پدرسوخته که تمام وکلای مجلس شورای ملی و مجلس سنای آن را اسدلله علم بهائی تعیین میکند، وارد مبارزه شد و پدر اینها را درآورد.83

 آیتالله گاهی به شاه توهین هم میکند توهینی که گزارشگر جرأت نمیکند آن را بنویسد:

در ساعت 17 روز 23/6/39 مهندس نظامالدین عقیلی، عباس دیوشلی، جواد جعفری، سیدحسن وحیدی، امیرناصر قندی و سعید پارسی، از اعضای حزب زحمتکشان و اعضای شورای سازمان نگهبانان آزادی در پامنار با کاشانی ملاقات نمودهاند. کاشانی ضمن فحاشی به دربار اظهار داشته است که تمام این کارها به دستور شاه انجام میگیرد و این بی ... پدر ... دارد مزد کارهای من و دکتر بقائی را میدهد.93

 

نکته مهم وعجیب روابط آیتالله کاشانی وشاه

 نکته بسیار عجیب و مهمی که در تمام زندگی آیتالله کاشانی وجود دارد این است که آیتالله کاشانی به هیچ عنوان به دیدار شاه نرفتند. این واقعیت مهم تمامی اندیشه و موضع ایشان نسبت به محمدرضا پهلوی را نشان میدهد.

 ایشان نماینده مجلس شانزدهم و رئیس مجلس هفدهم بود و رفتن به دیدار شاه علیالخصوص در زمان ریاست قوه مقننه کشور حتی نقطه ضعف مبارزاتی ایشان تلقی نمیشد.

 محمدرضا در آن زمان شخصیتی در حد یک شاه مشروطه، یعنی مظهر وحدت کشور، داشت. هنوز فرصت دیکتاتوری برایش فراهم نشده بود و دیدار یک رئیس قوه با چنین آدمی امری معمولی و حتی لازم سیاست تلقی میشود اما آیتالله کاشانی با شجاعت و قاطعیت از این امر لازم سرباز زده است.

 این قاطعیت ایشان حتی مورد تعجب فرد شجاعی مانند امام خمینی(ره) قرار گرفته است.

 مقام معظم رهبری در درس خارج خود از امام خمینی(ره) نقل کردهاند که فرمودند: «من تا حالا آدمی به شجاعت مرحوم کاشانی ندیدهام.»04

 عجیب این که آیتالله با تقریباً تمامی اقشار سیاسی دیدار داشته است بارها نخستوزیران به دیدار ایشان آمدهاند اما حتی آمدن شاه به حضور ایشان را هم نمیپذیرد:

سیدابوالقاسم کاشانی درباره فعالیتها و مبارزان خود در زمان مرحوم آقای هژیر، مرحوم تیمسار رزمآرا و دکتر مصدق صحبت نمود و در بین سخنان خود گفت، به این قرآن که در بالای سرم است، من در دنیا از چیزی که ترس ندارم، مرگ است و میدانم که عاقبت این دنیا مردن است پس چرا نام نیکی از خود باقی نگذارم؟ بعد از 28 مرداد 1332 چند مرتبه حشمتالدوله والاتبار و سپهبد یزدانپناه و چند نفر دیگر پیش من آمدند و التماس کردند که به دربار بروم و با شاهنشاه ملاقات نمایم. من هم، عذر آوردم و نرفتم یک روز در شمیران بودم دیدم حشمتالدوله والاتبار پیش من آمد و گفت اعلیحضرت به شما سلام رسانیده و فرمودند به آقا بگوئید اگر مایل نیستید به دربار بیائید هر جائیکه شما معین میفرمائید من خدمت برسم. باز جواب دادم که اصلاً میل ملاقات با شاهنشاه را ندارم.14

 عجیبتر اینکه آیتالله کاشانی تلفنی هم با شاه سخن نمیگوید. در تمام اسناد این کتاب که از تلفنهای متعدد آیتالله کاشانی با افراد مختلف گزارش داده است حتی یک بار هم از تلفن به شاه خبر نمیدهد.

 دکتر محمود کاشانی میگوید فقط یکبار ایشان با شاه مستقیماً تلفنی سخن گفت آن هم پس از 28 مرداد و زمانی که افسران تودهای را گرفته بودند و سریعاً تعدادی را اعدام کرده بودند.

 خانواده بقیه از ترس اعدام عزیزانشان اول متوسل به آیتالله بروجردی و آیتالله بهبهانی میشوند اما آنها قبول نمیکنند برای تودهایها کاری بکنند. این خانوادهها در منزل آیتالله کاشانی متحصن میشوند و آیتالله با دیدن آنها متأثر شده و به شاه تلفن میکند و مستقیماً از شاه درخواست عفو باقیمانده افسران تودهای را میکند که شاه هم قبول میکند.24

سند زیر از همین تحصن حکایت دارد:

رکن دوم ستاد ارتش

اطلاع رسیده از منزل آیتالله کاشانی

پنجشنبه و جمعه 27 و 28/8/1333

1- روز پنجشنبه چند نفر دیگر از خانواده افسران محکوم به اعدام در منزل آقای کاشانی به عده متحصنین قبلی ملحق شده و میگویند تا نتیجه نگیریم خارج نمیشویم

2- ...34

 تاریخنگاران ملیگرا و چپ، از مرحوم دکتر مصدق، که تا کمر خم میشد و دست شاه و ثریا را میبوسید، به عنوان یک مبارز وطنپرست ضددیکتاتوری یاد میکنند و آیتالله کاشانی که حتی به دیدار شاه نرفت را تحکیمکننده دیکتاتوری شاه میخوانند!!!

 مثلاً میگویند ایشان شاه را «یک مرد تربیتشده و عاقل» توصیف نموده است اما نمیگویند در همان مصاحبه مجله المصور مصر که ایشان چنین حرفی زده است قبلش متذکر شده است که در این 12 سال من با شاه دیدار نداشتهام و حتی اکنون که رئیس مجلس هستم نیز چنین دیداری نداشتهام.

 روزنامه اطلاعات در تاریخ دهم فروردین 1332 در ص اول و چهارم خود این مصاحبه را پوشش داده است: 

ملاقات با آیتالله کاشانی

من با آیتالله کاشانی مردی که نام او در دو سال اخیر در همهجا منعکس شده است نیز ملاقات کردم. نخستین صحبت اساسی ما درباره شایعه اختلافات آیتالله با دکتر مصدق بود و پس از آن رشته صحبت به شاه کشیده شد.

من به آیتالله گفتم: «شنیدهام شما سابقاً مخالف سرسخت شاه بودهاید و چه شد که ناگهان در کنار شاه ایستادید و مدافع شاهنشاه شدید.»

آیتالله اظهار نمود: «اطمینان میدهم که رویه من هیچوقت مولود نظریات شخصی نبوده است. شاه فعلی ایران دوازده سال است که سلطنت میکند و من در طی این دوازده سال با آنکه اخیراً مقام ریاست مجلس را هم بعهده دارم هنوز شاه را ملاقات نکردهام. چیزی که هست این است که مسافرت شاه با آن وضع که دکتر مصدق میل داشت موجب فتنه و فساد در ایران میشد و اوضاع خطرناکی را بوجود میآورد به این جهت مانع از مسافرت شاه شدم.»

آیتالله کاشانی در اینجا سر را بگوش من نزدیک ساخته و گفتند: «شاه خیلی با فاروق تفاوت دارد، پادشاه ایران نه مانند فاروق فاسد و هوسباز است نه دیکتاتور و مستبد شاه یک مرد تربیت شده عاقلی است»

 فارغ از مسئله تقیه و تعارفات سیاسی، واقعیت این است که شاه در آن دوران هنوز فرصت و جرأت خلافهای دو دهه آخر سلطنتش را پیدا نکرده بود.

 یک ماه مانده به رحلت آیتالله کاشانی در بهمن 1340، علی امینی، نخستوزیر که سیاستمدار زرنگی بود، شاه را به بیمارستان و دیدار ایشان میبرد و این تنها دیدار شاه و کاشانی بود و آیتالله در اسفند 1340 دار فانی را وداع گفت.

 دیداری که آقای دکتر سنجابی در خاطرات خود به نقل از نصرتالله امینی مینویسد که آیتالله وقتی شاه را دید، پشت خود را به او نموده اعتنائی به وی نکرد: «... موقعی که کاشانی مریض و در حال احتضار بود قائممقام رفیع واسطه میشود که شاه دیداری از کاشانی بکند... در بیمارستان همان رفیع یا کس دیگری که همراه او بوده به کاشانی ندا میزند که اعلیحضرت هستند به دیدن شما آمدهاند، ولی کاشانی پشتش را به شاه و رو به دیوار میکند. شاه هم یکی دو بار صدایش میزند... ناقل آن برای من آقای نصرتالله امینی بود...»44

 در توصیف این دیدار دکتر حسن سالمی نواده آیتالله میگوید:

شاه هنگام خداحافظی، یک چک هشتصدهزار تومانی به عنوان هدیه به زیر متکای آیتالله کاشانی میگذارد. آقای مقامالملک رفیع نقل میکند: «آقای کاشانی گفت: اعلیحضرتا! آن دورهای که با دولت انگلیس مبارزه میکردم، انگلیسیها میخواستند من را در ترازو بگذارند و هموزنم طلا بدهند تا دست از مبارزه بردارم، ولی قبول نکردم. حالا که پایم لب گور است، خواهش میکنم مرحمتیتان را بردارید.54

 

آیتالله کاشانی و دولتها

 طبق اسناد این کتاب بیشترین برخورد آیتالله کاشانی با دولت سپهبد رزمآرا است و نقلقولهایی همچون صفحه 212 «سر مار را هر وقت شود باید کوبید» و 224 «من جز یک خانه چیز دیگری ندارم که دولت بخواهد آن را ضبط نماید و تا آنجا که بتوانم از حقانیت دفاع خواهم کرد» و 245 «دولت رزمآرا با ارکان دین و کلیه علمای دین مخالف است» از آیتالله کاشانی در اسناد ذکر میشود.

 اما آیتالله پا را فراتر نهاده و افراد را به از بین بردن رزمآرا تشویق میکند.

در محوطه، کاشانی و دکتر بقائی خیلی مردم را تشویق به ترور میکنند. کاشانی دیروز در منزل خود اظهار داشته است که تا کلک این مرد (مقصود رزمآرا است) کنده نشود ممکن نیست حال ملت ایران اصلاح شود.64

 او مردم را به عملی مانند عمل سیدحسین امامی (ترور هژیر) دعوت میکند.

بعد گفت خدا رحمت کند سیدحسین امامی را. موقعی که جنازه او را بما تحویل دادند عدهای در ساعت 2 بعد از نصف شب از همه چیز خود دست کشیده و در تشییع جنازه آن سید شهید شرکت نمودند. من آنها را عادل میدانم و مؤمن حقیقی آنها هستند.

در این بین کاشانی مجدداً مشغول صحبت شده و اظهار داشت: چون مردم بیحسند و عوام به وظیفه خود عمل نکرده و نمیکنند عمل آن سید مرحوم در انظار بزرگ جلوه کرده است وگرنه او به وظیفه خود عمل نموده و آن وظیفه را هم همه اینها دارند منتها عمل نمیکنند.

سپس شرحی در اطراف بیحجابی و مضرات آن بیان نموده گفت من روز اول گفتم که رزمآرا بد است بعضی از مردم بقول من اعتقاد نداشته و میگفتند ببینیم چه میکند ولی حالا فهمیدهاند که مخالفت من با رزمآرا بجا بوده است. بعد بیاناتی هم در اطراف مفاسد رادیو و ساز و آوازهای آن صحبت کرد.74

 و در تاریخ 15 بهمن میگوید:

پس از ختم نماز، کاشانی شروع بصحبت نمود. اظهار داشت من بقدری از وضع ناهنجار این مملکت اذیت روحی میکشم که میترسم سکته کنم. این همه فقر و بیچارگی دامنگیر این ملت شده هیچکس هم صدایش درنمیآید انگلیسها طلای ایران را برده یک عده دزد را بر این ملت مسلط نمودهاند. آقایان شما که شاگرد مکتب من هستید، رفقای خود را بیدار کنید و دو روز عموماً تعطیل نموده فریاد بزنید ما رزمآرا را نمیخواهیم. نترسید چندمرتبه گفتهام که مرگ برای هر کس یک دفعه است این زندگی شما بدتر از مرگ است.

در این موقع آقارضا کفاش اظهار نمود امروز یک نفر در جلو مجلس میخواست خود را آتش بزند.

کاشانی گفت: ملت ایران اینقدر نفهم است که بجای اینکه چند نفر از این دزدان را بکشند، خودشان را از بین میبرند شما که قصد زندگی ندارید اقلاً دو نفر از این دزدان را بکشید تا هم شرافتمندانه مرده و هم ملت را از شر آنان نجات داده باشید. من نمیدانم این ملت تعصب ندارند که زیر بار این همه ظلم میروند. در اخبار هست، کسی که در مقابل ظلم ساکت نشیند با ظالم شریک در ظلم میباشد.84

 آیتالله مردم را به قیام و عصیان علیه دولت رزمآرا تحریک میکند:

بعد از ظهر روز مزبور عده زیادی از اصناف و طبقات مختلف اهالی که تقریباً در حدود 2000 نفر بوده، در منزل سیدابوالقاسم کاشانی اجتماع و نامبرده ضمن سخنرانی در اطراف نفت نسبت به رئیس دولت و وکلائی که رأی اعتماد دادهاند، اهانت و فحاشی نموده و دولت انگلیس و شرکت نفت و اولیای امور را مورد حمله و انتقال قرار داده و اظهار داشته است این رزمآرا پدر ... از روزی که سرکار آمده چه ... کرده است. ضمناً کاشانی مردم را به قیام و عصیان تحریک و بیان داشته است شما خیال میکنید که حسین امامی مرده، خیر او زنده و شما مردهاید چرا میترسید.

در این بین یکنفر از داخل جمعیت فریاد زد: ما نمیترسیم ولی ترس ما از فقر است که اگر دست به چنین کاری بزنیم، یقین داریم زن و بچه ما گرسنه خواهند ماند.

کاشانی جواب داد این هم از بیایمانی است برای اینکه زن و بچه شما را خداوند نگاه خواهد داشت. مقارن ساعت 21 کاشانی به اندرون عمارت خود رفته و حضار متفرق گردیدند.94

 بالاخره در تاریخ 16 اسفند 29 رزمآرا به دست خلیل طهماسبی، از فدائیان اسلام، کشته شد. خلیل طهماسبی با شجاعت تمام به کشتن رزمآرا اعتراف کرد و در نهایت با پیگیریهای آیتالله کاشانی و وکلای طرفدار او، و در همان روز اول ریاست آیتالله کاشانی بر مجلس 16/5/31، با تصویب ماده واحده به شرح ذیل بعنوان قهرمان ملی آزاد گردید:

ماده واحده - چون خیانت حاج علی رزمآرا بر ملت ایران ثابت گردیده، هرگاه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد، به موجب این قانون مورد عفو قرار میگیرد و آزاد میشود.05

 رفتار آیتالله کاشانی با سیاستمدار قدرتمندی مانند احمد قوامالسلطنه نیز مثالزدنی است. در حقیقت 30 تیر 1331 را باید روز آیتالله کاشانی دانست. واقعاً اگر مواضع کوبنده وقاطع ایشان نبود در حقیقت 28 مرداد همان زمان اتفاق افتاده بود.

 پس از کودتای 28 مرداد هم که آیتالله کاشانی منزوی شده بود، باز هم در موارد متعددی موضعگیری علیه تخلفات دولتها در اسناد این کتاب گزارش شده است. از جمله آیتالله کاشانی در هنگام مقدمات انتخابات در دولت زاهدی نامه محکم و کوبنده ذیل را به او میفرستد:

به نام خدا

جناب آقای سپهبد زاهدی نخستوزیر

چون در فداکاریهائی که در مدت عمر نموده به تمام مقدسات خداوند جهان جز خیر و صلاح و عزت و عظمت مسلمین و حفظ مملکت از شر اجانب و ترقی و آسایش ملت منظوری نداشته و ندارم لهذا به جهت صلاحاندیشی و خیرخواهی متذکر میگردد بطوریکه معروف و شهود در نزد همه کس است دستگاه دولت مشغول تهیه مقدماتی است که انتخابات دوره هجدهم را هم بطور فرمایشی و لیستی انجام دهد. با این عمل گذشته از اینکه برخلاف قانون و حقوق ملت و منافی مصلحت مملکت و شخص جنابعالی است بطوری که تجربه نشان داده دولتهایی که در انتخابات مداخله کرده جز بدنامی ... و نیز مخصوصاً در تهران هم اگر دولت بخواهد دخالت کند، مواجهه با مقاومت شدید مردم غیور تهران خواهد شد جنابعالی باید کمال دقت را داشته باشید. و توجه فرمائید که اعضاء انجمن نظارت تهران بایستی از میان افرادی انتخاب شوند که مورد توجه و اعتماد مردم باشند تا معلوم شود که دولت قصد مداخله در انتخابات را ندارد. در خاتمه این نکته را هم متذکر میشوم که اگر انتخابات فرمایشی انجام بگیرد. هر قراردادی که در مجلس هجدهم به تصویب برسد، از نظر ملت ایران دارای ارزش و اعتبار نمیباشد و سرنوشت آن مانند قرارداد تحمیلی نفت 1933 خواهد بود. سیدابوالقاسم کاشانی.15

 

آیتالله کاشانی و جریان ملیگرایان

 جناح دیگر سیاست ایران ملیگراها بودند که عمدتاً دور دکتر مصدق جمع شده بودند. روابط آیتالله با آنان نیز فرازونشیب خود را دارد.

 در ابتدا آیتالله کاشانی در نهضت ملی شدن نفت همپیمان و همراه دکتر مصدق است و در همه احوال او را تأیید میکند و پس از ترور رزمآرا و به قدرت رسیدن حسین علا در محافل دکتر مصدق را پیشنهاد میکند:

مأمور ویژه گزارش میدهد در محافل مربوط با مجامع اسلامی شنیده شده کاشانی در مقابل طرفداران خود از دولت فعلی[حسین علا] انتقاد و اظهار داشته این دولت قادر به حل مشکلات کشور نخواهد شد ولی برای اداره امور کشور و زمامداری بهتر بود دکتر مصدقالسلطنه را انتخاب مینمودند.25

 در روز 6 اردیبهشتماه 1330، حسین علا از نخستوزیری کنارهگیری کرد. علت استعفای وی ناتوانی در حل بحران نفت و فشار دولت انگلستان بود. در فردای آن روز دکتر محمد مصدق قبول نخستوزیری نمود و از صد نفر نمایندگان حاضر در جلسه 79 نفر به زمامداری او رأی دادند.

 پس از به قدرت رسیدن دکتر مصدق، در روز 15 اردیبهشت ماه 1330، دکتر حسین فاطمی مدیر روزنامه باختر امروز به معاونت نخستوزیر تعیین گردید. آیتالله کاشانی با انتصاب دکتر فاطمی مخالفت کرد:

مطابق اطلاعی که مأمور ویژه تحصیل نموده کاشانی با انتصاب دکتر حسین فاطمی به معاونت نخستوزیری موافقت ندارد و در نتیجه صدور حکم این انتصاب، اختلاف بین کاشانی و دکتر مصدق شروع و طرفداران نامبرده دست به کارشکنیهائی بر علیه دولت زدهاند.35

 اما بر خلاف سند بالا سند دیگر از عدم مداخله آیتالله کاشانی در انتصابات دولت دکتر مصدق حکایت میکند.

مأمور ویژه گزارش میدهد بطوریکه در محافل عمومی مذاکره مینمایند از جریان عدم مداخله کاشانی در تعیین اعضاء کابینه دکتر مصدق و مفاد مصاحبههائی که با مخبرین جراید داخلی و خارجی بعمل آوده معلوم میشود سیاست خود را از سیاست دکتر جدا نموده و اختلافاتی بین آنها موجود میباشد.45

 آیتالله کاشانی در طرفداری از دولت مصدق سنگ تمام میگذارد:

طبق اطلاع موثقی که بدست آمده از طرف کاشانی به بازاریها دستور داده شده است که به وسایل مختلف به مخالفین دولت توهین کنند و در خیابانها و مجامع از هیچگونه اهانت به آنها خودداری ننمایند تا بدین وسیله آنها را در جامعه مفتضح و مرعوب نمایند.55

 همچنین دستور میدهد بر ضدّ مخالفان دولت دکتر مصدق طومار تهیه شود.

آیتالله کاشانی به طرفداران خود دستور داده بر علیه وکلاء مجلس که مخالف دولت میباشند، مانند عبدالقدیر آزاد و امامی قطعنامه تهیه نمایند که حرکات و عملیات شما در مورد مخالفت با دولت مورد نفرت ما میباشد بطوریکه در بازار مشاهده گردید بازاریها یک توپ چلوار را اختصاص به این کار نموده و مشغول جمعآوری امضاء در روی توپ چلوار میباشند.65

 در پنجم مهرماه 1330 دولت انگلیس از ایران به شورای امنیت شکایت کرد. در هفتم مهر مردم و بازاریان به دعوت آیتالله کاشانی برای پشتیبانی از دکتر مصدق و ضد انگلیس بازارهای کشور را بستند. دو سند زیر گویای این مطلب است:

شهربانی اصفهان گزارش میدهد: به پیروی از پیام آیتالله کاشانی قرار است روز یکشنبه 7/7/30 کلیه ادارات به استثنای دادگستری و تلگرافخانه، دکاکین، بازار و خیابانها از صبح تا ظهر تعطیل عمومی بنمایند.75

«ریاست ستاد ارتش محترماً پیرو 7/7/1921 معروض میدارد تعطیل عمومی بازار و دکاکین شهر از صبح روز 7/7/30 از ساعت 1 بعد از ظهر ادامه و قاطبه اهالی با نظم و آرامش کامل در تلگرافخانه اجتماع و ضمن ابزار احساسات و سخنرانی از طرف وعاظ شهر پشتیبانی خود را نسبت به منویات آیتالله کاشانی و دولت جناب آقای دکتر مصدق ابراز و بدون هیچگونه حادثه پایان پذیرفت. سرهنگ پیشداد.85

 سفر دکتر مصدق به امریکا برای شرکت در جلسه شورای امنیت حاشیههای دردسرساز متعددی هم دارد.

 در گزارش ذیل آیتالله کاشانی در دفاع از عملکرد دکتر مصدق، به صورت کتبی و شفاهی به دنبال دفاع و جمعوجورکردن حاشیههای سفر نیویورک است. مأمور ویژه گزارش میدهد:

در یکی از جلسات روضهخوانی منزل آقای کاشانی بطور خصوصی صحبت میکردهاند که آقای مکی از اینکه برای رفتن به آمریکا دعوت نشده، فوقالعاده عصبانی است و اختلاف حاصله بین نامبرده و جبهه ملی نیز در نتیجه همین قضیه میباشد.

آقای کاشانی برای دلجوئی از آقای مکی کتباً و شفاهاً از خدمات ایشان تقدیر مینماید و حتی در یکی از تقدیرنامههای مزبور نوشتهاند چون وجود شما در تهران لازم بود احتیاجی به رفتن آمریکا نداشتید.95

 آیتالله کاشانی جهت دفاع از دکتر مصدق وعاظ مشهور را به اطراف و اکناف کشور میفرستد از جمله «شیخمحمود حلبی» را به تبریز اعزام میکند.06

 آیتالله کاشانی حتی در مقابل اختیارات فراقانونی ششماهه مصدق کوتاه میآید همچنین در 30 تیر هیچ چیزی جز بازگشت دکتر مصدق به قدرت را نمیپذیرد.

آغاز اختلاف بین دکتر مصدق و آیتالله کاشانی

 اما پس از 30 تیر چون دکتر مصدق میخواهد اختیارات فراقانونی خود را برای یک سال دیگر تمدید کند کمکم و به طور خصوصی انتقاد میکند.

ساعت 21 آقای کاشانی در جلسه روضهخوانی حاضر و سیدابوالحسن نام، بالای منبر رفته راجع به امور مذهبی صحبت نموده و کاشانی با شیخ باقر رسولی که گویا کاندیدای نمایندگی از رشت بوده بطور خصوصی مشغول صحبت بودند. کاشانی به شیخ باقر میگفت روزی که آقای دکتر مصدق نخستوزیر شد، گفت برنامه من فقط نفت است ولی فعلاً در تمام شئون کشور به زور سرنیزه دخالت میکند و هر روز بلوائی برای مشغول نمودن مردم ایجاد میکند و نمیدانم چرا کنار نمیرود.16

 مقابله آیتالله کاشانی با اختیارات غیرقانونی نخستوزیر از سوی روزنامههای طرفدار دکتر مصدق با حمله و اهانت شدید روبرو شد. روزنامه شورش به مدیریت کریمپور شیرازی کاریکاتور کاشانی را با عمامه انگلیسی کشید.

 دکتر مصدق کم کم آیتالله کاشانی را با انواع ترفندها به انزوا کشاند. ابتدا ریاست مجلس را از دست او خارج کرد؛ و دکتر معظمی رئیس مجلس شد و تمام هیأت رئیسه از طرفداران مصدق انتخاب شدند و فقط مکی به عنوان نماینده ناظر مجلس در بانک ملی انتخاب شد. اما دکتر مصدق از ترس مکی نمایندگان طرفدارش را وادار به استعفا کرد تا مجلس از اکثریت افتاد؛ مجلسی که از80 نماینده 17 نفر باقی مانده بود. آنگاه دکتر مصدق برای محکمکاری جریان رفراندم انحلال مجلس را پیش کشید.

 دکتر کریم سنجابی در خاطراتش نقل میکند: «جریان انحلال مجلس به دلیل چاپ غیرقانونی چند صد ملیون تومان اسکناس بود که ما نمایندگان مجلس هم از آن خبر نداشتیم26

 او در صفحه 149 همان کتاب میگوید:

همینکه مکی انتخاب شد در همان روز که روز پنجشنبهای بود بنده نیم بعد از ظهر که از جلسه بیرون آمدم مستقیماً رفتم به دیدن مصدق، او را در حال عصبانیت و آشفتگی مطلب دیدم. به من گفت آقا ما باید این مجلس را ببندیم. گفتم چطور ببندیم؟ گفت این مجلس مخالف ماست و نمیگذارد که ما کار بکینم ما آن را بایستی با رأی عامه ببندیم. بنده گفتم جناب دکتر من با این نظر مخالف هستم، شما امروز از جهت انتخاب آقای مکی ناراحت هستید و ایرادتان تا حد زیادی متوجه خود جنابعالی است. چون اگر شما به ما گفته بودید که این یک موضوع حساس سیاسی است ما در انتخابات هیأت رئیسه که تمام اعضا آنرا برده بودیم انتخاب نماینده بانک هم کار آسانی بود، ما به جای که باید مثلاً میآمدیم نریمان را یا حسیبی را نامزد میکردیم و محققاً صفآرایی درست هم میکردیم و میبردیم. متأسفانه جنابعالی در این باره به بنده چیزی نگفتید شاید به رفقای دیگر هم نفرموده بودید.36

 

رفراندم انحلال مجلس

 بازخوانی جریان رفراندم مصدق به تنهایی کافیست تا ماهیت غیردمکراتیک اندیشه و عمل مرحوم دکتر مصدق روشن شود.

 اولاً- رفراندم در قانون اساسی مشروطه پیشبینی نشده بود و این مسئله بدعتی در حقوق اساسی ایران محسوب میشد؛ بدعتی که دست شاه را بعداً برای توجیه رفراندم غیرقانونی ششم بهمن (انقلاب سفید) نیز باز کرد.

 ثانیاً- ترتیب اجرای رفراندم نیز کاملاً غیردمکراتیک بود.

 الف- رفراندم در دو روز 12 و 19 مرداد 1332 برگزار شد. روز اول در تهران و سپس هفته بعد در شهرستانها. بنابراین احتمال صحت کلام کسانی که گفتند عدهای را از تهران به شهرستانها بردند و بالعکس بسیار زیاد است.

 ب- در تهران دو میدان بهارستان و محمدیه را برای مخالفان انحلال گذارده بودند و دو میدان سپه و راهآهن برای موافقان انحلال. در شهرستانها نیز چادر صندوق مخالفان و موافقان جدا بود.

 پرواضح است است که این کاربا بدیهیترین اصول رأیگیری که باید رأی «مخفی» باشد در تضاد آشکار است و عجیب این است که این مسئله بدیهی از سوی دکتر مصدق که یک حقوقدان بود نادیده گرفته شد؛ و عجیبتر اینکه طرفداران «دموکرات» مصدق هیچگاه به این اقدام غیردموکراتیک مصدق ایرادی نگرفتهاند.

 معلوم بودن پیشاپیش آرای افراد مسلماً باعث میشود نتیجه انتخابات به دلیل مشکل حقوقی «اجبار یا اکراه» مخدوش گردد.

 ج- ساعات رأیگیری نیز از ساعت 8 صبح تا 11 صبح (3 ساعت) پیشبینی شده بود و در حوزههای بهارستان و محمدیه به دلیل کمبود تعداد مخالفان! همان 11 صبح تمام شد و در حوزههای سپه و راهآهن به دلیل استقبال موافقان انحلال، تا ساعت 12 ظهر تمدید گردید!

 د- از همه بدتر به نوشته تیتر صفحه اول روزنامه اطلاعات 11 مرداد 1332 افراد بدون شناسنامه رأی میدهند!

 برای تشخیص سن قانونی رأیدهندگان، نه شناسنامه بلکه ظاهر چهره آنها ملاک بود.

همان روزنامه در صفحه چهارم مینویسد:

حرکتکنندگان در رفراندوم بایستی اوراق تعرفه خود را اعم از چاپی یا غیرچاپی قبلاً آماده کنند و مشخصات خود را در آن بنویسند که در هنگام انداختن ورقه تعرفه در صندوقها معطل نشوند بطوریکه تذکر دادیم از شرکتکنندگان در دادن رأی شناسنامه خواسته نمیشود و فقط شرکتکنندگان بایستی کمتر از 18 سال نداشته باشند و این موضوع را اعضای انجمنها از روی ظاهر افراد تشخیص خواهند داد.

 فقط بدون شناسنامه بودن، احتمال اینکه افرادی با پاک کردن دست جوهریشان چندین بار رأی دهند را چنان قوی میکند که نتیجه چنین رفراندمی را زیر سئوال ببریم؛ چه رسد به اینکه افراد بر روی ورقه تعرفه اسم و مشخصات خود را مینوشتند و برگه را داخل صندوق میانداختند یعنی به دولت سند کتبی میدادند! که من موافق تو رأی دادم.

 در بخشنامه وزارت کشور بند 7 آمده است.

7-آراء چاپی به مقدار کافی تهیه و قبلاً به تمام شهرها فرستاده شده است به کلیه فرمانداریها و نیز دستور داده شده که با در نظر گرفتن آمار جمعیت مرکز شهرستان و بخشهای تابع مقداری از اوراق رأی را برای مقر فرمانداری نگهداری و بقیه را به بخشهای تابع ارسال دارند لکن رأیدهندگان میتوانند رأی خود را روی کاغذ سفیدی که خود تهیه کردهاند و نام و شهرت و شماره شناسنامه و محل صدور آن قبلاً روی آن نوشته شده و بامضاء رسیده یا انگشت زده شده است در ساعت مقرر در صندوق بیندازند.

 از عجایب این رفراندم کاملاً دمکراتیک! اینکه در اغلب شهرستانها چون همه همدیگر را میشناسند، انحلال مجلس حتی یک رأی مخالف ندارد! اما درگیری هم رخ میدهد! مثلاً در ملایر حتی یک رأی مخالف وجود ندارد ولی در درگیری انتخاباتی سه نفر کشته میشوند.46

 بالاخره رفراندم با 2٬043٬389 رأی موافق در مقابل 1٬207 رأی مخالف !!!یعنی 99٫94٪ موافق در مقابل شش صدم درصد مخالف، انحلال مجلس هفدهم را رقم میزند.

 

بدترین نتیجه رفراندم

 بدترین نتیجه رفراندم این بود که در نبود مجلس، که به آن فترت میگفتند، از لحاظ قانونی شاه حق عزل نخستوزیر را پیدا میکرد و این چیزی نبود که از دید حقوقدانی چون دکتر مصدق پوشیده باشد.

 مجلس و شاه دو رکن اساسی در تعیین نخستوزیر بودند. در عرف و رویه و سابقه دورانهای فترت، شاه دولت را رأساً عزل و نصب میکرد؛ مثلاً احمد شاه، که مصدق هم او را بسیار قبول داشت، در دوران فترت چند بار دولتها را عزل و نصب کرد. بین مجلس سوم و چهارم پنج سال و هفت ماه فترت بود و احمد شاه 14 بار به 12 نفر (3 بار وثوقالدوله) حکم رئیسالوزرایی داد.

 دکتر سنجابی که خود حقوقدان است میگوید من به مصدق این موضوع را گفتم اما مصدق گفت: «شاه فرمان عزل را نمیتواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نمیدهیم.»56

 مشهور است که دکتر صدیقی و ملکی نیز به همین دلیل با رفراندم مخالفت کردهاند اما مصدق معتقد بود شاه جرأتش را ندارد؛ نه اینکه حق ندارد.

رفراندم و آیتالله کاشانی

 مقدمات این رفراندم هم بسیار عجیب بود. در حالی که موافقان انحلال مجلس و تودهایها آزادانه تبلیغ میکردند، چند شب متوالی به خانه کاشانی حمله میشد.

 آیتالله کاشانی که در مقابل اقدامات غیرقانونی و غیردمکراتیک دولت دکتر مصدق اوایل، و بخاطر مصلحت مبارزه با انگلیس و حل مسئله نفت، کوتاه آمده بود دیگر در مقابل این رفراندم کوتاه نیامد.

 آیتالله کاشانی با تحریم رفراندم تنها تریبونی که برایش مانده بود منزلش بود که در آن سخنرانیهایی صورت میگرفت.

 دکتر حسن سالمی، نواده دختری آیتالله کاشانی، که خود از بازداشتیهای آن روز است و نامه معروف آیتالله کاشانی به دکتر مصدق در 27 مرداد را او نزد مصدق میبرد میگوید: «در آن شب من از روی بام، مرحومان رقابی، سرهنگ نجاتی و داریوش فروهر را در حال حمله به منزل کاشانی به چشم دیدم و حتی دیدم که چگونه مرحوم فروهر، محمد حدادزاده – تاجر معروف آهن- را با چاقو مجروح کرد؛ ضرباتی که نهایت به کشتهشدن او انجامید.»66

 گزارشگر ویژه از این واقعه (10 مرداد 1332) چنین گزارش میکند که در حین سخنرانی حجتالاسلام صفایی نماینده مجلس:

یک نفر از خارج فریاد کرد آماده باشید پانایرانیستها[حزب ملت ایران] میآیند، فوراً جلسه متشنج شد و عدهای از طرفداران کاشانی جمعیت را دعوت به سکوت نموده و درب منزل را از پشت بستند و عدهای هم در پشتبامها به مراقبت پرداخته، پس از چند دقیقه عدهای با شعار زنده باد کاشانی اغفال شده و به آنها راه دادند.

در این ضمن چند نارنجک به طرفداران کاشانی پرتاب، آنها را از پشتبام فراری و خود در پشتبام مستقر شده شروع به پرتاب آجر و سنگ به منزل کاشانی نمودند.

حاضرین از ترس به اطاقها پناه برده و در خارج هم زد و خورد شدیدی قریب نیمساعت ادامه داشت و در تمام این مدت سنگ و آجر و نارنجک به منزل پرتاب میشد.

پس از مراجعت مهاجمین تعداد مجروحین شمارش شده به هجده نفر بالغ میشود که آقاطبا پسر عموی قناتآبادی و حدادزاده جراحتشان از سایرین خطرناکتر و مشرف به موت بودند.

طرفداران کاشانی به پشت بام رفته و تحقیق نمودند معلوم شد این عده از خانه احسانی نام، که همسایه شمالی کاشانی میباشد به پشت بام آمدهاند.76

مأمور ویژه گزارش میدهد: از ساعت 19:30 روز گذشته عدهای از افراد مجمع مسلمانان مجاهد و طرفداران کاشانی و صفائی نماینده مجلس در منزل مشارلیه حضور یافته، پس از اداء نماز جماعت، صفائی به منبر رفته و اظهار داشته در این جلسات، ما جز حرف منطقی چیزی دیگری نداشتیم که با پاره آجر به ما حمله میکنند و اگر واقعاً از منطق ترس دارند، چرا اخلالگری مینمایند؟

بیایند بنشینند و بگویند، آنچه میخواهند، ما هم جواب میدهیم و حضار هم پس از شنیدن، قضاوت کنند. ما این جلسات را برای گوشزد نمودن اشتباهات آقای دکتر مصدق به مردم و تبرئه خود از اتهاماتی که در رادیو به ما نسبت داده، تشکیل دادهایم.

ایشان میگویند مخالف من، مخالف نهضت ملی است و اشتباه میکنند زیرا هستند کسانی مانند تودهایها که مخالف با نهضت ملی میباشند ولی فعلاً با آقای دکتر مصدق موافقند و برای اسارت ما تلاش میکنند و هستند کسانی که با نهضت ایرانیان موافقند ولی با اعمال خلاف قانون دولت مخالفند. میگویند ما با قانون امنیت اجتماعی و حکومت نظامی مخالفیم.

اگر حکومت نظامی واقعاً میخواهد به وظیفه خود عمل نماید چرا از اعمال افراد پان ایرانیست و نیروی سوم ممانعت نمیکند؟ قوای انتظامی برای افراد پانایرانیست با کامیون آجر میآورد. ولی از افراد ما جلوگیری میکند که نتوانند از خود دفاع نمایند. اگر آقای دکتر مصدق از جریان اطلاع دارد این چه عملیاتی است و اگر اطلاع ندارد مأمورین به او خیانت میکنند. آقایان، ما میگوییم اختیارات برخلاف قانونی اساسی است گواینکه من خود به لایحه اختیارات رأی دادم ولی مشروط به اینکه اصل دوم متمم قانون اساسی مراعات شود یعنی قوانین مصوبه مجلس یا دولت، باید از نظر پنج نفر از مجتهدین طراز اول بگذرد و اضافه کرد دکتر مصدق در نامه خود به آیزنهاور دچار اشتباه شده، رفراندم نیز برخلاف قانون اساسی است مخصوصاً با ترتیب دو صندوق مخالف و موافق و ذکر نام و نشان و شغل در ورقه، آیا کدام کارمند دولت جرئت دارد به طرف صندوق مخالف برود. مشارالیه گفت ما میگوئیم پرداخت غرامت به انگلیسها و شرکت سابق نفت، برخلاف مصالح کشور است. زیرا پس از رفراندم، آقای دکتر مصدق قراردادی با انگلستان منعقد میکند که ظاهراً از طرف ملت است ولی روزی خواهد رسید که این قرارداد هم مانند قرارداد سال 1933 ارزشی نداشته و آن وقت میگویند که دکتر مصدق صدای مخالفین را خفه کرد.86

 در روزنامه اطلاعات روزهای 8 تا 12 مرداد هر روز گزارش کوتاهی از این تشنجها چاپ شده است.

 خوب است در اینجا نگاهی به چند فقره از اعلامیه آیتالله کاشانی و تحریم رفراندم انحلال مجلس دکتر مصدق بیندازیم که شدیداللحنترین بیانیه ایشان علیه دکتر مصدق است:

اکنون 28 ماه است که ایشان زمامدار است و در تمام این مدت یک قدم مفید به حال شما که بتواند آن اسم را ببرد برنداشته (مگر موضوع ملی شدن نفت که با قیام عمومی و فداکاری ملت رشید ایران بوده است) هر روز وعدههای بزرگ میدهد و فردا عذر میآورد که من میخواستم این کارها را بکنم ولی عمال اجنبی کارشکنی کردند و به ادعای او عامل اجنبی هر کس است که از او مؤاخذه کند یا بپرسد که آن مواعیدی که شما در این مدت دادهاید کجا است یا چرا یک قدم اصلاحی برنمیدارید یا چرا اعمالی را که به دیگران ایراد میگرفتی خودتان مرتکب میشوی. با این ترتیب یعنی با هو و جنجال و ادعا و تهمت و افترا تمام قوههای موجوده در مملکت را از بین برد و ساعت به ساعت راه را برای تحکیم دیکتاتوری و حکومت فردی و خودسری هموارتر ساخت تا بر تمام قوای مملکت مسلط گردید و اکنون به اتکای چند تانک و ارابه جنگی و افواج نظامی و پلیس و ژاندارمری که در دست دارد میخواهد رفراندوم و مجلس را منحل کند.

آقای دکتر مصدق مجلسی را که خودش انتخاب کرده و بیش از صد بار گفته که صدی 80 آن ملی است قبول ندارد و برای فرار از استیضاح و راه ندادن به ناظر بانک که از طرف مجلس انتخاب شده تا به حال اسکناسهای زیادی که منتشر ساخته و ظاهراً در حدود چهارصدوپنجاه میلیون تومان است مجلس را با وادار ساختن نوکران خود به استعفا تعطیل و برای انحلال آن رفراندوم میکند، این مجلس وقتی به دکتر مصدق اختیارات غیرقانونی میدهد ملی، و وقتی او را استیضاح میکند، عامل اجنبی است.

 آیتالله کاشانی در این اعلامیه یک نکته مهم حقوق اساسی را به روشنی گوشزد همگان میکند:

رفراندوم مال ممالکی است که رژیم حکومت آن معلوم نیست و مشروطیت و قانون اساسی ندارد یک بار رفراندوم میکنند که رژیم مملکت را معین سازند والّا در مملکتی که رژیم آن معین و قانون اساسی دارد و حکومت آن مشروطه است، هیچ راهی برای فرار از استیضاح و دست زدن به رفراندوم نیست، در مملکت مشروطه مطابق قانون اساسی برای نخستوزیر حدودی و ثغوری معین شده و هر کس برخلاف این قوانین قدمی بر دارد اقدام برخلاف مشروطیت و قانون اساسی نموده و از لحاظ خیانت به کشور قابل تعقیب و مستحق شدیدترین مجازات است.

 آنگاه تأکید میکند:

این نکته را برای این تذکر میدهم که وزراء و مأمورین لشگری و کشوری عموماً و وزیر دارایی از لحاظ پرداخت بیتالمال برای مصرف رفراندوم خلاف قانون مخصوصاً متوجه باشند که در صورت انجام دستورهای خلاف قانون در مورد رفراندوم و تضییع حقوق ملت ایران شریک و سهیم هستند و از تعقیب مصون نخواهند بود.

 آیتالله کاشانی ترتیبات غیردمکراتیک رفراندم را نیز نقد میکند:

... آن هم با ترتیبی که موافق از مخالف معلوم و تام و تمام مشخصات رأیدهنده معین باشد با این ترتیب نتیجه رفراندوم معلوم است و هر کس چنین رفراندوم بکند نتیجه به کام او خواهد بود.

 آیتالله کاشانی از عواقب خطرناک بدعت دکتر مصدق برای آینده ایران به نکته بسیار مهمی اشاره میکند که واقعاً تکاندهنده است:

ملت غیور ایران! ما و دکتر مصدق همه میرویم، این مقامهای سه پنجی زودگذر است ولی مملکت و ملت ایران باید بمانند، اجازه ندهید که دکتر مصدق برای حکومت چند روزه خود راهی باز کند که همیشه قانون اساسی و مشروطیت و حتی استقلال و وحدت ملی شما در خطر باشد زیرا همین عملی که دکتر مصدق میکند اگر نافذ و شرف پیدا کرد و شما قبول نمودید هر نخستوزیری بعد از او حق خواهد داشت به مجلس که حکومت بر همه مقامات و قوای دارد اعتنا نکند و اگر خود را از مجلس در فشار دید رفراندوم کند و مجلس را منحل سازد و با این ترتیب به جای اینکه اختیار ماندن و رفتن دولت در دست مجلس باشد بقاء و عدم مجلس دست دولت خواهد بود و از آن بدتر اجانبی که به بعضی از استانها یا شهرستانهای شما چشم دوختهاند در فرصت مناسبی بسر آنها استیلا یابند و یک عده از خائنین را که در هر مملکت زیر نفوذ آنها پیدا میشوند وادار به رفراندوم مینمایند و بدان وسیله آن استانها و شهرستانها را از ایران جدا میسازد.

 آنگاه وعدههای دکتر مصدق را یادآور میشود:

روزی که اختیارات را خواست آقای دکتر شایگان در مجلس گفت شما این اختیارات را بدهید تا 24 ساعت کار نفت تمام و دنیا به کام ما خواهد شد و بعد خودش عین این مطلب را در رادیو گفت و الآن 8 ماه از آن تاریخ میگذرد و تازه میخواهد مجلس را منحل کند و یک باره از هر نوع نظارت بر اعمال خود آسوده شود و مملکت را تا آنجا که میخواهد ببرد و کسی نباشد که به او اعتراض کند.

 آنگاه پس از بیان مجدد خلافهایی از قبیل نشر اسکناس بدون پشتوانه و50 درصد تخفیف در قیمت نفت خام و قبول غرامت و... مینویسد:

آقای دکتر مصدق به خوبی میداند هر چه زودتر باید حساب خطاکاریهای خود را به ملت ایران بدهد و چون جوابی برای این اقدامات ناصواب و خلاف قانون ندارد و جرات حضور در مجلس را در خود نمیبیند چون غریق لجه بی‌‌پایانی به هر عمل خلاف قانونی متشبث شده، از جواب استیضاحات که حقاً قانون اساسی برای نمایندگان معین نموده طفره میرود، برای مشوب کردن اذهان و افکار عمومی دست به تبلیغات غیرواقعی زده و به عنوان اینکه از طرف نمایندگان به من توهین شده یا به نام اینکه برای کشتنم توطئه چیدهاند از حضور در مجلس خودداری میکنم.

 در پایان اهمیت مجلس را برای حفظ استقلال کشور به مردم گوشزد مینماید:

یک ملت ضعیف هر چه بنیان مشروطیت و حکومت ملی و طرق مشورت و شرکتش در حکومت قویتر باشد پایه استقلال و خودمختاری و وحدت ملی و تمامیت کشورش قویتر است و هر چه حکومت فردی به آن غالبتر باشد بنای آن استقلال و وحدتش ضعیفتر است زیرا هیچ دولت نیرومند خارجی از ملتی نمیتواند چیزهایی به زیان کشورش بگیرد ولی از یک فرد به آسانی میگیرد.

هموطنان! من بارها برای قطع ید اجنبی و اصلاح امور این ملت تبعید شدم و به تمام مقدسات خدا جز خیر این ملت و مملکت آرزویی ندارم. من آنچه فریضه دینی و وطنم بود با شما در میان نهادم و حالا خود میدانید اگر توجه نکنید نادم میشوید در حالی که ندامت سودی ندارد. خداوند شاهد است صلاح دین و دنیای این ملت را گفتم و در نزد اولیای حق مسئولیتی ندارم.

والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته

سیدابوالقاسم کاشانی          روزنامه اطلاعات 7 مرداد 1332

از رفراندم تا کودتای 28 مرداد

 مصدق با رفراندوم، به طرزی که قبلاً ذکر شد، مجلس را منحل کرد؛ جالب اینجاست که فرمان انحلال مجلس را شاه، برخلاف رویه و عرف مرسوم، توشیح نکرد و خود دکتر مصدق رأسا با نشر اطلاعیه زیر در روزنامهها مجلس را منحل کرد:

اعلامیه انحلال دوره هفدهم مجلس شورایملی

بنا بر اراده ملت ایران که بوسیله مراجعه به آراء عمومی اظهار شده، بدینوسیله انحلال دوره هفدهم مجلس شورایملی اعلام میگردد. انتخابات دوره هیجدهم مجلس شورایملی پس از اصلاح قانون انتخابات و قانون تقسیمات کشور بزودی انجام خواهد گرفت برطبق قانون اعلان خواهد شد

دکتر محمد مصدق                    روزنامه اطلاعات 25 مرداد 1332

 فارغ از اینکه اساساً انحلال مجلس بوسیله رئیس دولت خلاف قانون اساسی بود، در این اطلاعیه مطلب مهمی است که هرناظری را به تأمل وا میدارد و آن این است که دکتر مصدق میگوید «پس از اصلاح قانون انتخابات و قانون تقسیمات کشور» یعنی دکتر مصدق قصد داشت قانون انتخابات را نیز با استفاده از اختیار قانونگذاری به میل خود بنویسد و کشور را به دلخواه خود تقسیمبندی کند.

 چند روز قبل از این وقایع هم دکتر معظمی رئیس مجلس با نظر دکتر مصدق زاهدی را از مجلس بیرون آورد و با اتومبیل شخصی خود راهی کرد.96

 کاشانی، منزوی و خانهاش سنگباران؛ مجلس با آن وضع کذایی منحل؛ و زاهدی هم از تحت نظر بودن آزاد، تماماً دست به دست میداد تا شاه بختش را برای عزل مصدق بیازماید.

 مصدق در 25 مرداد زیر بار فرمان شاه نرفت و محمدرضا فرار کرد. مصدق دستور پایین آوردن مجسمهها را داد.07 تودهایها با قدرت در تهران به ترکتازی و جولان پرداختند.

 تودهایهای طرفدار شوروی، که در ماههای آخر دولت مصدق فرصت جولان پیدا کرده بودند و در سی تیر، یعنی 26 روز قبل، تظاهراتی عظیمتر و منظمتر از طرفداران مصدق راه انداخته بودند، در این دو روز چنان فرصتطلبی میکنند که هر ناظر سیاسی احساس میکند بزودی تودهایها جانشین مصدق خواهند شد.

 در این موقعیت حساس که سرنوشت کشور در یک ابهام جدی قرار دارد آیتالله کاشانی حرکتی فداکارانه و تاریخساز میکند و در سندی تاریخی به مصدق میگوید:

...حالا نه مجلسی است و نه تکیهگاهی برای ملت گذاشتهاید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطائفالحیل خارج کردید و حالا همانطوری که واضح بوده درصدد به اصطلاح کودتا است. اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همة بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا وسیلة زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد. اگر به راستی در این فکر اشتباه میکنم با اظهار تمایل شما سیدمصطفی[کاشانی] و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت میفرستم. خدا به همه رحم بفرماید»

 دکتر حسن سالمی نواده آیتالله کاشانی در مصاحبه منتشرشده در سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی نقل میکند:

هنگامی که نامه هشدارآمیز آیتالله کاشانی مبنی بر احتمال بروز کودتا را به دکتر مصدق رساندم و پاسخ مصدق مبنی بر استظهارش به پشتیبانی ملت را به آیتالله کاشانی دادم، ایشان با عصبانیت فرمودند: دکتر مصدق، خواهان کودتا و جایگزینی شخصی مانند زاهدی به جای خود است.17

 ترس نیروهای مذهبی از قدرت گرفتن حزب توده باعث میشود بعضی از طرفداران کاشانی هم بین افراد 28 مرداد پیدا شوند همین دکتر حسن سالمی در همان مصاحبه نقل میکند:

عصر 28 مرداد، چون داییام، مصطفی کاشانی و دکتر محمود شروین را مردم پای رادیو برده بودند، پدربزرگم به هر دو پرخاش کرد که مگر ما در این کار دخالتی داشتهایم که شما بیاجازه از جانب من تبریک گفتید. که ما از ادامه بحث جلوگیری کردیم.

کاشانی ساعت هفت بعد از ظهر 28 مرداد به زاهدی تلفن کرد و گفت: اینها که هستند که سر کار آوردهاید؟ میخواهید ما را تحویل انگلیسها بدهید؟

زاهدی گفت: حضرت آقا! من هنوز کسی را سرکار نگذاشتهام و هنوز همه چیز درهم است. تلگرافی هم از شاه رسید مبنی بر اینکه من زاهدی را انتخاب کردم و خدا نگهدار ایران باد. آیتالله کاشانی گفتند: این تلگراف پاسخ ندارد، اما حضرت آیتالله بروجردی، مرجع تقلید، پاسخ دادند. اصل این تلگراف، نزد من [سالمی] موجود است.

 

کاشانی پس از 28 مرداد

بطوری که از شیخ محمد، ناظر آیتالله کاشانی، کسب اطلاع گردید، بین آیتالله با فرزند خود سیدمصطفی کاشانی کدورتی در مورد اظهاراتی که مبنی بر ملاقات با نیکسون معاون رئیسجمهوری آمریکا نموده بود و در رادیو و جراید گفته بود این ملاقات بنا به ابلاغ والدم میباشد رخ داده است. و نیز بین سیدمحمد کاشانی معروف به آقازاده با برادر خود سیدمصطفی کاشانی مخالفت شدید میباشد.

شمس قنات آبادی با سیدمصطفی کاشانی خیلی مربوط هستند و حتی آیتالله کاشانی، شمس قناتآبادی را هم طرد نموده است. شیخ محمد اظهار میکرد باعث شکست اخیر کاشانی، سیدمصطفی کاشانی و شمس قناتآبادی بوده و آیتالله کاشانی به کلی وجهه خود را از دست داده است و میگفت بنده و یک عده امثال من مدت 7 سال است از حکومت مرحوم هژیر تا بحال مشغول مبارزه بودیم، با آن همه، مشقت، بیچارگی و زندان رفتن، حالیه به کلی مأیوس هستیم چون آیتالله بطوری شکست خورده که دیگر به این زودیها امید فعالیت و مبارزه به او نمیرود. شیخمحمد اظهار میکرد دولت فعلی، سیدمصطفی کاشانی را کاندید کاشان نموده و کرسی وکالت آنجا را به او قول داده است و شمس قناتآبادی هم در انتخابات دوره هجده مجدداً از شاهرود وکیل خواهد شد و از طرف دولت و دربار به او قول داده شده است.

وجهه آیتالله کاشانی در بین بازاریها و حتی ساکنین پامنار که از طرفداران جدی کاشانی بودهاند، به کلی از بین رفته و ساکنین پامنار اظهار عقیده میکنند که آیتالله کاشانی نوکر انگلیسها بوده و افسوس میخورند که چرا چند سال در عقب او افتاده و مبارزه کردهاند و او را مسئول شکست مصدقالسلطنه معرفی میکنند. یکی از نزدیکان کاشانی اظهار میکرد تا زمانی که مجلس شورای ملی تشکیل نشود، آیتالله کاشانی فعالیت و مبارزه نخواهد کرد و به مصلحت او هم نیست که مبارزه نماید. پس از تشکیل مجلس دوره 18 شروع به فعالیت و مبارزه خواهد کرد.27

مأمور ویژه گزارش میدهد: از اطرافیان آیتالله کاشانی شنیده شده بین مصطفی کاشانی و پدرش در مورد موافقت یا مخالفت با دولت اختلاف شدیدی وجود دارد و شایع است چون قول وکالت کاشان به نامبرده داده شده، با روش پدر خود مخالف میباشد. مطلعین امور سیاسی عقیده دارند در صورت صحت شایعه فوق، این امر جز وعدهای بیش نخواهد بود.37

ساعت 8 بعد از ظهر، آقای دکتر محمود شروین، رئیس بازرسی وزارت بهداری، به اتفاق آقای صادق بهداد، از دوستان آیتالله، به منزل ایشان در پامنار رفته و تا ساعت 9:10 بعد از ظهر درباره وضع زمامداری آقای دکتر اقبال و جریانات روز با آیتالله مذاکرده نمودند، آیتالله در میان صحبت خودشان اظهار داشتند که این دولتها که سرکار میآیند، هیچ کدام در فکر اصلاح وضع مملکت نیستند مأموریتی دارند که چند مدتی انجام میدهند و سپس شخص تازهنفستری روی کار میآیند، در حالی که عصبانی شده بودند، اضافه کرد که این مصدق پدرسوخته نگذاشت تا من به این رجال اجنبی پرست بفهمانم که وضع مملکتداری چطور است.47

ساعت 8 بعد از ظهر آیتالله سیدمحمدرضا فیروزآبادی به بیمارستان رفته و با آیتالله ملاقات نمودند، آیتالله فیروز آبادی با آیتالله کاشانی خیلی آهسته مذاکره مینمودند، مرتباً آیتالله کاشانی با صدای بلند اظهار میداشت به جدم برای من مقدور نیست. در ساعت 9:20 بعد از ظهر آیتالله فیروز آبادی بیمارستان را ترک نمود. پس از رفتن وی سیدعلی مصطفوی به آیتالله اظهار داشت منظور آقای فیروزآبادی از آشتی دادن شما با دکتر مصدق چیست؟ آیتالله اظهار داشت آدم خوش قلبی است نظری ندارد و از من هم قول گرفت روزی که از بیمارستان خارج شدم از ما دعوتی در منزل خودش در فیروزآباد شهر ری بنماید و من را راضی کند. بطوریکه مشاهده گردید، آیتالله فیروزآبادی سخت در فعالیت است که به هر نحوی شده آیتالله کاشانی را با دکتر مصدق آشتی بدهد.57

 رمز پیروزی صنعت ملی شدن نفت در ایران در یک چیز نهفته بود: اتحاد میان آیتالله کاشانی و دکتر محمد مصدق و رمز شکست نیز در جدا شدن آنها خلاصه میشود.

 

جناح مذهبی

کاشانی و آیتالله العظمی بروجردی

 آیتالله بروجردی بعنوان مرجع عالیقدر تقلید اکثریت مردم در آن زمان بود به صورتی که تقریباً تنها رهبر دینی مردم شناخته میشد و سعی میکرد کشتی حوزه علمیه را از میان تلاطمهای دریای سیاست به سلامت عبور دهد. حوزه در دوران رضاخان بشدت آسیب دیده و ضعیف شده بود برای باروری و بازگشت به گذشته قدرتمند خود نیاز به مراقبت جدی داشت. در عین حال آیتالله بروجردی نحوه ورودش به مسائل سیاسی متفاوت از آقای کاشانی بود و لذا برخی این مسئله را به اختلافنظر بین آن دو تعبیر میکردند.

گزارش مأمور ویژه حاکی است بطوری که در محافل روحانیون و طلاب علوم دینی شنیده شده، اختلاف نظری که از سابق بین آقای آیتالله بروجردی و سیدابوالقاسم کاشانی وجود داشته، اخیراً شدت یافته و مخصوصاً نظر حوزه علمیه قم نسبت به کاشانی خوب نمیباشد و طرفداران کاشانی در قم نیز عده قلیلی بیش نیستند. به قرار مسموع، چهار روز پیش هم در قم بین طرفداران آیتالله بروجردی و سیدابوالقاسم کاشانی مشاجراتی رخ داده است.67

 توضیح ناشر در این زمنیه درست و خواندنی است:

آیتالله سیدمحمدباقر طباطبائی یکی از شاگران مرحوم آیتالله بروجردی در این باره فرمودهاند: حضرت آیتالله بروجردی در زمان زعامت، به ایشان از حیث مالی کمک میکردند ولی بعد سیاسی، باعث شد که مقداری از هم دور شوند. آیتالله کاشانی انتظار داشنتد که ایشان هم مثل مرحوم آیتالله خوانساری هر زمان خواستند، اعلامیه بدهند که البته ایشان چنین نبودند و تکلیف شرعی خود نمیدانستند.

آیتالله بروجردی از حضور روحانیت در مشروطه خاطره خوبی نداشتند. قضیه ملی شدن صنعت نفت هم برای ایشان چندان روشن نبود و مطمئن به نتایج آن نشده بودند. نسبت به آن فعالیتی نکردند. در این باره فرمودند: «من قضایائی را که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیشبینی کنم وارد نمیشوم. این قضیه ملی شدن را نمیدانم چیست، چه خواهد شد و آینده در دست چه کسی خواهد بود. البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند که اگر با این حرکت مردمی مخالفت کند و این حرکت ناکام بماند در تاریخ ایران ضبط میشود که روحانیت سبب اینکار شد لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند.» البته بیت و تشکیلات مرحوم آیتالله کاشانی با مرحوم آیتالله بروجردی، شدیداً مخالف بودند و حتی علیه آیتالله بروجردی کار میکردند، در حالی که آیتالله کاشانی یا در جریان نبودند یا این که چه بسا ذهن ایشان را هم تا حدودی منحرف کرده بودند.77

 آیتالله کاشانی از ابتدای نهضت ملی شدن صنعت نفت سعی در کشاندن آیتالله بروجردی به این صحنه داشت. گزارشگر ویژه از سفر کاشانی به قم برای رایزنی با علما جهت حمایت از نهضت ملی شدن نفت خبر میدهد:

گزارش مأمور ویژه حاکیست که روز 24 ماه جاری پس از خاتمه جلسه جبهه ملی که با حضور سیدابوالقاسم کاشانی در منزل دکتر مصدق تشکیل شده بود، مقارن ساعت 22 آقای کاشانی به اتفاق پسر خود و شمس قناتآبادی به قم رفته و پس از زیارت حضرت معصومه(س) شام و ناهار را در منزل آیتالله خوانساری صرف نمود.

صبح روز پنجشنبه آقای آیتالله بروجردی و سپس عدهای از علماء روحانیون، طلاب و اصناف را ملاقات نموده، بعد از ظهر به سمت تهران حرکت و مقارن ساعت 16 به شهر وارد گردیده است.87

طبق گزارش مأمور ویژه در محافل روحانیون راجع به سفر کوتاه سید ابوالقاسم کاشانی به قم اظهار میدارند که زمینه این مسافرت قبلاً از طرف جبهه ملی فراهم شده بود و کاشانی را به قم فرستادند تا به وسیله ایشان با آقای آیتالله بروجردی ارتباط کامل و همکاری نزدیک ایجاد نمایند و میگویند تا اندازهای هم در این کار موفق شدهاند و آقای بروجردی به کاشانی و همراهان مشارالیه وعده دادهاند که مردم را بنفع جبهه ملی تبلیغ نموده و این همکاری را ادامه دهند.97

مأمور ویژه گزارش میدهد طبق اطلاع واصله روز 6 ماه جاری کاشانی پسر خود مصطفی را برای عیادت آیتالله بروجردی به قم فرستاده و ضمناً نامهای را هم ارسال داشته که به امضای آیتالله برسد گرچه از مفاد نامه مزبور هنوز اطلاعی بدست نرسیده، ولی نامه مزبور به امضای آیتالله بهبهانی نیز رسیده و قصد دارند به امضای جمعی از علما اعلام برسانند.08

 در خصوص اختلاف بین آیتالله کاشانی و آیتالله بروجردی میتوان گفت بیشتر اختلاف بین طرفداران آنهاست تا خود آنها مثلاً:

در میان طلاب طرفدار آقای بروجردی و طرفداران آیتالله کاشانی در قم اختلافات شدید حاصل گردید که منجر به زد و خورد گشته و اکنون چند روزی است که آخوندهای طرفدار بروجردی از دخول طرفداران کاشانی در صحن مدرسه جلوگیری به عمل میآورند و تمام درهای ورودی را زیر نظر گرفتهاند.18

 البته که جریان درگیری طلاب در قم، (مذکور در سند)، مربوط به فدائیان اسلام است که مقدمات اعتراض نسبت به آوردن جنازه رضاخان به قم را آماده میکردند. در این درگیری دو تن از اعضای فدائیان اسلام بشدت مضروب شدند.

 در میان این همه اسناد کتاب فقط یک جا آیتالله کاشانی بطور خصوصی و تلویحاً و کنایتاً از آیتالله بروجردی لب به شکایت میگشاید و آن هم زمانی است که آیتالله کاشانی در گفت و گو با پدر یکی از وعاظ دستگیر شده میگوید:

وظیفه منبری همین است که محمود [واعظ دستگیر شده] انجام داده، خدا انشاءالله او را حفظ کند. سپس کاشانی اظهار داشت من به تیمسار طرفه و چند نفر دیگر تلفن میکنم بلکه او را آزاد نمایند. هر وقت آقا محمود بیرون آمد او را پیش من بفرست با او کار لازمی دارم. سپس حاج سیدجواد سدهی اظهار داشت به جدت قسم یک کارهائی در سازمان [ساواک]، با مردم بیچاره انجام میدهند که جگر انسان کنده میشود و یک مقرراتهائی دارد که انسان مات و مبهوت میشود. کاشانی اظهارداشت این مسلمانکشیها را به حاج آقاحسین بروجردی بگوئید من خوب میدانم.28

 پس از اعدام نواب صفوی، فرمانداری نظامی آیتالله کاشانی را به اتهام مشارکت در قتل رزمآرا به فرمانداری نظامی جلب و بازداشت میکند. در این هنگام که ممکن بود حتی ایشان اعدام شود فرزندان کاشانی به آیتالله بروجردی مراجعه میکنند و آیتالله بروجردی در استخلاص آیتالله کاشانی سنگ تمام میگذارد.

 مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی در این باره چنین میگوید:

مرحوم آیتالله بروجردی، خدمات زیادی به آیتالله کاشانی کردند، از جمله دو خدمت بزرگ: یکی این که پس از شکست دکتر مصدق و آیتالله کاشانی، دستگاه تصمیم به محاکمه و اعدام آیتالله کاشانی داشت این چیزی بودکه آن روزها، قراین، به خوبی نشان میداد. تنها کسی که از موضع قدرت به مخالفت برخاست، آیتالله بروجردی بود. حتی برخی از افراد مخالفتهای تشکیلات آیتالله کاشانی را، به آیتالله بروجردی گوشزد کردند، اما ایشان در پاسخ فرمودند: «من همه اینها را میدانم ولی اجازه نمیدهم مجتهدکشی باب شود» آن قدر پافشاری نمودند تا جلو مسأله را گرفتند.

دوم این که، مرحوم آیتالله کاشانی در این اواخر، زندگی بسیار تلخی داشت حتی برای امرار معاش هم در مضیقه بود. ولی مرحوم آیتالله بروجردی به ایشان کمکهای مادی درخور توجهی میکرد. این قضیه را من از مرحوم آیتالله کاشانی بالواسطه شنیدهام که فرمود: «مبلغ دوازده هزار تومان بدهکار شده بودم و متحیر بودم چگونه آن را بپردازم. در این فکر بودم که، درب منزل را زدند درب را که باز کردم، دیدم شخصی از طرف آیتالله بروجردی پاکتی برایم آورده است. پاکت را گرفتم وقتی پاکت را باز کردم، دیدم دوازده هزار تومان پول (آن وقتها دوازده هزار تومان پول بسیاری بود) داخل پاکت است.» در هر صورت، آیتالله بروجردی نسبت به آیتالله کاشانی عنایت داشت. گرچه بیت آیتالله کاشانی برخورد خوبی با آیتالله بروجردی نداشت.38

 چند سند زیر گلچین شده اسناد مربوط به این قضیه است.

مأمور ویژه گزارش میدهد: فعالیت سیدمحمد کاشانی فرزند آیتالله کاشانی برای استخلاص پدرش ادامه دارد، روز گذشته به اتفاق سیدعبدالله فرزند آیتالله بهبهانی، آیتالله نوری را ملاقات و همچنین تصمیم دارد روز پنجشنبه 12/11/34 جهت ملاقات آیتالله بروجردی به قم عزیمت نماید.48

اطلاعیه

مأمور ویژه گزارش میدهد: سیدمحمد کاشانی به اتفاق همراهان ساعت 15 روز 14/11/34 از قم مراجعت و بطوریکه در منزل آقای کاشانی شنیده شد، نامه بکلی محرمانهای، آیتالله بروجردی به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی معروض و وسیله آقای ظهیرالاسلام تقدیم کردهاند و میگویند آیتالله بروجردی فرمودهاند هرگاه بیش از این رفع مزاحمت آقای کاشانی تأخیر نمایند خودم به تهران خواهم رفت.58

 بالاخره تلاشها نتیجه داد و آیتالله کاشانی در 23/12/1334 با سپردن التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران آزاد شد.

وزارت کشور

شهربانی کل کشور

تیمسار فرمانداری نظامی تهران

اطلاعیه واصله حاکی است سیدابوالقاسم کاشانی تصمیم دارد برخلاف تعهد سپرده در ایام عید به عنوان دیدن حضور آیتالله بروجردی به قم مسافرت کند. مراتب جهت استحضار اعلام میگردد.

رئیس اداره اطلاعات مهندس غفاری68

 در موارد دیگر نیز زمانی که آیتالله کاشانی احضار میشده است به آیتالله بروجردی خبر میدادهاند.

وزارت جنگ

اطلاعیه

«از طرف شعبه 3 دادگستری تهران احضاریهای برای آیتالله کاشانی صادر و فرستاده شده که ساعت 8 صبح روز دوشنبه 12/6/35 در بازپرسی حاضر کردند. آقای کاشانی عین برگ احضاریه را وسیله سیدمحمد کاشانی و شیخمحمود خلیلی به قم فرستادند که به نظر آیتالله بروجردی برسانند.

آقای کاشانی در نظر دارند روز دوشنبه 12/6/35 با عده زیادی از دوستان و بستگاه خود به دادگستری بروند.78

 در آخرین سند ( همان؛ ص 857، تاریخ: 24/7/36 ) مربوط به موضع آیتالله کاشانی نسبت به آیتالله بروجردی در کتاب، که یک سال ونیم بعد است، آیتالله کاشانی از درج و چاپ نامهای که علیه آیتالله بروجردی نوشته شده با زبان دیپلماسی جلوگیری مینماید.

 

کاشانی و نواب صفوی

 فدائیان اسلام به رهبری سیدمجتبی نواب صفوی در سال 1324 طی اعلامیهای موجودیت خود را اعلام کردند. در آن اعلامیه، شهادت، انتقام و قصاص را راه نهضت و برادری، استقامت و اتحاد را به عنوان خطوط کلی و هدف، را رسیدن به حاکمیت اسلامی و قرآن معرفی نمودند.

 در سال 1329 نواب صفوی با چاپ و انتشار جزوهای تحت عنوان راهنمای حقایق و با شعار «الاسلام یعلو و لایعلی علیه» اهداف، اصول و شیوههای سیاسی و برنامه حکومت اسلامی مورد نظر خود را که در حقیقت منشور فدائیان اسلام بود عرضه نمود. این کتاب جزء به جزء ساختار حکومتی مورد نظر فدائیان اسلام را بحث کرده و از وزارتخانههای مختلف با وظایف دینی نام برده است.

 مهمترین نقش سیاسی فدائیان اسلام در اوج نهضت ملی شدن صنعت نفت و موفقیت آیتالله کاشانی و دکتر محمدمصدق ظاهر گردید. نواب صفوی در جریان نهضتی که آیتالله کاشانی رهبری آن را بعهده گرفته بود نقش مؤثری ایفا نمود. حمایت از فلسطین و مبارزه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین نیز یکی از محورهای مشترک همکاری بین مرحوم آیتالله و فدائیان اسلام بود.

 ترور هژیر، که به عقیده فدائیان اسلام عقل منفصل شاه بود، به دست یکی از اعضاء فدائیان اسلام به نام سیدحسین امامی، نهضت نواب صفوی را وارد مرحله جدیدی در صحنه سیاسی ایران کرد. رزمآرا نخستوزیر وقت نیز در تاریخ 14/12/1329 در مجلس ترحیمی که به مناسبت فوت آیتالله فیض در مسجد شاه (سابق) برگزار شده بود به دست خلیل طهماسبی ترور شد. این ترور راه ملی کردن صنعت نفت و نخستوزیری مصدق را هموار کرد.

 آیتالله کاشانی از بازوی نیرومند فدائیان اسلام به عنوان یک عامل فشار در پیشبرد اهداف نهضت استفاده کرد. اما همکاری فدائیان اسلام با آیتالله کاشانی به معنای موافقت و همسوئی و خط مشی نبود زیرا فعالیت کاشانی بیشتر در چارچوب نظام مشروطه و قانون اساسی بود و نواب صفوی شکستن این قالبها و برپایی حکومت دینی را از اهداف اساسی و عملیات سیاسی- نظامی خود قرار داده بود.

 اعتقاد فدائیان اسلام بر این بود که به جای شعارهای ملی، باید شعارهای اسلامی مطرح گردد و حکومت قوانین الهی و قرآن جایگزین قوانین دیگر شود.

 در صورتی که آیتالله کاشانی افکار و اندیشههای نواب صفوی را تند و افراطی و اهداف فدائیان اسلام را حداقل در آن شرایط غیرقابل تحقق میدانست.

 با نخستوزیری مصدق، اختلاف بین نواب و کاشانی آغاز شد. نواب میخواست به سرعت احکام اسلامی پیاده شود اما آیتالله کاشانی حل مسئله نفت را اولویت اساسی میدانست.

مأمور ویژه گزارش میدهد روز 22 ماه جاری در منزل کاشانی شیخ مهدی دولابی، شیخ مولائی، پسر بزرگ کاشانی و عده دیگری بودهاند که در دست بعضیها از اعلامیههای نواب صفوی مشاهده میشده برخی نسبت به نواب صفوی بدگوئی میکردهاند و عدهای هم جبهه ملی را مقصر شناخته میگفتهاند اگر در جبهه ملی کارهای ناشایستی نبود، عبدالقدیر آزاد استعفا نمیداد. گویا بعضی اشخاص در نظر دارند دکتر بقائی را واسطه قرار دهند که بین کاشانی و نواب صفوی را اصلاح دهد. در محل مزبور گفته میشده دکتر بقائی قصد داشته در روزنامه شاهد بر علیه نواب صفوی مطالبی درج کند ولی عدهای مانع شدهاند میگویند احتمال دارد روز جمعه کاشانی با پسر بزرگ خود به قم بروند. اظهار عقیده میشود که علت اختلاف کاشانی و نواب صفوی عدم اقدام کاشانی در مورد آزادی زندانیان فدائیان اسلام میباشد. طرفداران نواب صفوی میگویند پس از زمامداری دکتر مصدق که از دوستان کاشانی است، میبایستی زندانیان مزبور فوراً آزاد شوند ولی بر عکس با اینکه تضمین هم داده شده قرار ششماه زندانی برای آنان صادر گردیده است. ساعت 22 حاضرین منزل کاشانی، متفرق شدهاند.88

 38 روز پس از نخستوزیری مصدقالسلطنه، در روز 13 خردادماه 1330، سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام بوسیله مأموران آگاهی دستگیر و زندانی گردید.

 بهانه این بازداشت شکایت مشروبفروشهای ساری از نواب صفوی به سبب نهی از منکر وی بود. نواب مدت بیست ماه در حکومت مصدق زندانی بود و چون آیتالله کاشانی تا مدتها به شدت از مصدق دفاع میکرد، این امر مشکلات بسیاری برای ایشان ایجاد کرد.

مأمور ویژه گزارش میدهد روز 15/3/30 در روضه خوانی منزل کاشانی قرار بوده حاج محقق برای وعظ بیاید. چون نامبرده نیامده شیخباقر نهاوندی بالای منبر رفته ضمن اظهار اینکه خارج از احکام الهی و قوانین مذهبی مطالب دیگری نخواهد گفت، موعظه نموده است. در مجلس مزبور صحبت میکردهاند که فدائیان اسلام از دستگیری نواب صفوی فوقالعاده عصبانی هستند و دکتر بقائی و کاشانی را باعث میدانند و یکنفر علاوه میکرده گویا کاشانی به نواب صفوی پیغام داده بوده که دستور داده شده است شما را تعقیب نکنند در نتیجه نواب اغفال و دستگیر شده است. از قرار معلوم سید شمس قناتآبادی به کسان خود دستور داده کمتر به خانه کاشانی بروند چون ممکن است در آنجا با افراد فدائیان اسلام روبرو شده و جریاناتی پیش آید که باعث برهم خوردن مجلس گردد. کاشانی هم از افراد منتسب به فدائیان ظنین میباشد و این اشخاص را بدون بازرس بدنی نزد کاشانی راه نمیدهند. ساعت 24:30 جلسه خاتمه یافته است.98

 خواسته فدائیان اسلام از آیتالله کاشانی درخصوص اجرای احکام اسلام و بیحجابی زنها و... در سند زیر منعکس شده است.

... در آنجا مذاکره میکردهاند چند نفر از کاشانی سئوال کردهاند قبل از دکتر مصدق عقیده داشتید که باید زنها از ادارات اخراج شوند حالا چرا اقدام نمیکنید.

جواب داده فعلاً قضیه نفت در پیش است هیچ اقدام دیگری صلاح نیست چون هماکنون در حدود 10000 نفر زن در ادارات کار میکنند اینها هرکدام چند نفر بسته و قوم و خویش دارند اگر آنها را اخراج کنیم، عده زیادی ناراضی ایجاد خواهد شد.

بعد از خاتمه قضیه نفت دکتر مصدق را وادار خواهیم کرد چند لایحه به مجلس بدهد که یکی موضوع زنها و دیگری لایحه مسکرات میباشد.09

 آیتالله کاشانی در جائی نسبت به نواب صفوی چنین میگویند:

سید، جوان بود، تندی میکرد، ما درگیر ملی شدن صنعت نفت بودیم که ایشان پا را توی یک کفش کرده بود که همه احکام اسلام اجرا شود. ما هم میگفتیم اجازه بدهید دست انگلیس کاملاً قطع شود و بعد کم کم اقدام میکنیم ولی او از ما رنجید، گویا که ما قصد نداریم احکام اسلام را اجرا کنیم. من هر چه به این سید گفتم قتل رزمآرا را گردن نگیرید و عامل را هم خلیل معرفی نکنید، زیر بار نرفت...19

 اما با این حال توصیه و تأکید شدید آیتالله کاشانی به طرفدارانشان، خوشرفتاری و همکاری با فدائیان اسلام بود.

عده از اطرافیان کاشانی راجع به فدائیان اسلام صحبت کرده و میگفتهاند نامبردگان میخواستهاند دکاکین مشروبفروشی خیابان بوذرجمهری و سیروس را غارت کنند. مشروبفروشها از قضیه مطلع و دکاکین خود را بستهاند و کاشانی دستور داده حتیالامکان با فدائیان اسلام خوشرفتاری و همکاری کنید چون محاکمه خلیل طهماسبی نزدیک بوده و وجود آنها برای این محاکمه و سایر قضایا لازم میباشد.29

 آیتالله کاشانی نسبت به تبرئه خلیل طهماسبی فعالیت زیادی کرد.

مأمور ویژه گزارش میدهد: عصر روز گذشته عدهای از اطرافیان آقای کاشانی در منزل ایشان بوده حاجعباس و تورچی نامان آنجا آمده و حاجی عباس میگفته فدائیان اسلام جلسهای تشکیل و نامههای تهدیدآمیزی به دولت نوشتهاند و آزادی نواب صفوی را خواستار شدهاند. نامبرده میگفته چند نفر از فدائیان اسلام که ذوالفقاری را هم یک نفر از آنها قلمداد نموده، از جمعیت مزبور کنارهگیری و نزد کاشانی آمده و عذرخواهی کردهاند. از طرفی هم جمعیت فدائیان اسلام کاغذی به کاشانی نوشته و در مورد اینکه برای آزادی خلیل طهماسبی اقدامی نمیکند، او را استیضاح کردهاند و علاوه نمودهاند اگر نسبت به آزادی او اقدام نکنید دست به اقدامات دیگری خواهیم زد و آقای کاشانی هم برای اینکه ممکن است اقدامات فدائیان اسلام به ضرر خلیل طهماسبی تمام شود، جواب داده قول میدهم در محاکمه، او را تبرئه و فقط به چند روز زندانی محکوم خواهند کرد. بعضی از اطرافیان کاشانی میگفتهاند نبایستی فرصت را از دست داد و تا زمانیکه آقای دکتر مصدق نخستوزیر است، باید تکلیف خلیل را معین نمود. برادر خلیل طهماسبی نزد کاشانی رفته، به او هم جواب داده شده سعی میکنم محاکمه طهماسبی زودتر با حضور هیأت منصفه شروع شود.39

طبق گزارش مأمور ویژه چون روز گذشته در خانه آقای کاشانی بسته بوده و کسی به آنجا رفت و آمد نداشتهاند، نامبرده با چند نفر از طرفداران آقای کاشانی به مجمع مسلمانان مجاهد رفتهاند در آنجا صحبت میکردهاند که ...

راجع به نواب صفوی و خلیل طهماسبی میگفتهاند چند نفر از مجاهدین اسلام برای ملاقات نزد خلیل طهماسبی رفته و از او خواهش کردهاند که از ملاقات با فدائیان اسلام خودداری کند. عدهای از حاضرین با این عمل مخالف بوده و میگفتهاند آقای کاشانی همیشه توصیه مینماید که علناً با فدائیان اسلام مخالفت نکنید و به آنها روی خوش نشان دهید.49

 اما فدائیان اسلام، که از زندانی بودن رهبر خود وخلیل طهماسبی ناراحت بودند، با کاشانی و مصدق مخالف شده بودند.

طبق گزارش مأمور ویژه، به طوری که کسب اطلاع نموده، دوستداران آیتالله بهبهانی و سیدالعراقین، نایبالتولیه سابق مدرسه روحانی سپهسالار برای تقویت فدائیان اسلام اقدام مهمی مینمایند، در نظر دارند با توسعه سازمان جمعیت مزبور مانع بسط نفوذ آقای کاشانی در ایران و خاورمیانه گردند. اکنون فدائیان اسلام مشغول تبلیغ شدید علیه دکتر مصدق و آقای کاشانی هستند و قرار است در آینده هم تظاهرات مهمی در این مورد به عمل آورند و جریان امر به وسیله مخبرین خارجی جهت شکست آقای کاشانی در کشورهای خاورمیانه منعکس گردد.59

 حتی آیتالله کاشانی از عصبانیت فدائیان اسلام نسبت به خود بیمناک بود. دو سند زیر کاملاً گویای این مطلب است است:

مطابق گزارش مأمور ویژه روز گذشته چند نفر از اطرافیان کاشانی به منزل او آمده و بطوریکه اظهار میداشتهاند کاشانی در نظر داشته است به مناسبت تمام شدن تعمیرات امامزاده یحیی به آنجا بروند ولی بعداً شمسالدین قناتآبادی و آقارضا کفاش به ایشان اطلاع دادهاند که گویا چند نفر از فدائیان اسلام خیال سوءقصد نسبت به آیتالله دارند لذا آقای کاشانی از رفتن به آنجا خودداری و آقامصطفی پسر خود را فرستاده است.69

غلامحسین نام، اظهار داشته است آقای کاشانی در نظر داشتند مطابق معمول سنواتی، نماز عید قربان را ادا نمایند ولی چون اطلاعی رسید که فدائیان اسلام خیال سوءقصد دارند از این قدام منصرف شدهاند. ساعت 21:30 حاضرین متفرق گردیدهاند. مطابق اطلاعی که بعداً رسیده آیتالله از خواندن نماز عید قربان منصرف شده است.79

 آیتالله افرادی را واسطه میکند تا روابط دوستانه دوباره برقرار شود:

مأمور ویژه گزارش میدهد: روز گذشته عدهای از طرفداران کاشانی در منزل ایشان حضور داشته و راجع به مسافرت آقای دکتر مصدق مذاکره و میگفتهاند از قرار معلوم دو روز قبل، آقای نخستوزیر از رفتن به آمریکا منصرف شده بود ولی بعد با عدهای از نمایندگان مذاکرده و تصمیم گرفته شخصاً به آمریکا بروند و اسناد راجع به مداخله انگلیسها در امور داخلی ایران همراه خواهد برد ممکن است دکتر متین دفتری و دکتر شایگان هم همراه ایشان بروند در این موقع طباطبائی وارد آنجا شده و از او پرسیدهاند، قرار بود شما برای مودت دادن فدائیان اسلام بروید چطور شد؟ جواب داده پس از مذاکره تصمیم گرفتند شهربانی مستقیماً برای اعاده تبعید شدگان اقدام نماید.89

 جالبترین سند نقش منافقانی مانند متین دفتری است:

مأمور ویژه گزارش میدهد بطوریکه از طرفداران شمس قناتآبادی شنیده شده، در ظرف چند روز اخیر بین دکتر متین دفتری و اعضاء مؤثر جمعیت فدائیان اسلام، چند جلسه ملاقات بعمل آمده و درباره مشی سیاسی و مبارزه جمعیت فدائیان که در آینده شروع میشود مذاکراتی نمودهاند. دکتر متین دفتری به آنها اظهار میدارد که آقای کاشانی و جناب آقای دکتر مصدق هرگز به آزادی خلیل طهماسبی اقدام نمیکنند فقط برای جلب رضایت شما گاهگاهی صحبت از تصویب لایحه آزادی مشارالیه مینمایند. شما بایستی نسبت به آقای کاشانی و دولت، رویه شدیدتری اتخاذ نموده و مانند سابق جداً وارد مبارزه شوید. در خاتمه آقای دکتر متین دفتری قول هرگونه مساعدت را به آنان داده است.99

 آیتالله کاشانی در تاریخ 16/5/1331 رئیس مجلس شد و در همان روز اول ریاستش، به کوشش وی ماده واحدهای تصویب شد که به دلیل ثبوت خیانت رزمآرا به ملت ایران، خلیل طهماسبی به عنوان قهرمان ملی شناخته شده، عفو و آزاد گردد.

 در 14 بهمن 1331، پس از بیست ماه بازداشت بالاخره نواب هم از زندان آزاد شد.

 از آنجایی که آزادی نواب مصادف با اختلافات کاشانی و مصدق بود نواب سعی میکرد بر ضدّ آیتالله کاشانی کاری نکند.

مأمور ویژه گزارش میدهد روز گذشته در منزل آقای آیتالله کاشانی چند نفر ضمن صحبت اظهار داشتهاند عبدالله کرباسچیان، مدیر روزنامه نبرد ملت، و یکی از افراد فعال جمعیت فدائیان اسلام اخیراً از جمعیت مزبور کنارهگیری و استعفا نموده و علت آنرا اینطور بیان میکردند که کرباسچیان تصمیم داشته اعلامیهای علیه آقای کاشانی منتشر سازد ولی نواب صفوی که در اثر وساطت عدهای اخیراً تا حدی نسبت به کاشانی خوشبین شده است، مانع از این عمل میشود و این امر سبب گردیده که کرباسچیان از فدائیان اسلام جدا شده و گویا به خارج تهران رفته است.001

 در عین حال نواب سعی میکرد فاصله خود را با آیتالله کاشانی حفظ کند.

مأمور ویژه گزارش میدهد طبق اطلاع حاصله فعالیت عدهای از اطرافیان آیتالله کاشانی برای ایجاد زمینه همکاری جمعیت فدائیان اسلام و ملاقات نواب صفوی رهبر جمعیت مزبور با آیتالله کاشانی نتیجه مثبت و رضایتبخش نداده و نواب صفوی حاضر نشده است مجدداً با آقای کاشانی همکاری صمیمانه بنماید. ضمناً واحدی و صرافان که از فعالین جمعیت فدائیان اسلام هستند عقیده دارند که باید مجدادا فدائیان اسلام به آیتالله کاشانی نزدیک شوند ولی نواب صفوی جداً با این موضوع مخالف کرده است. شنیده شده که بر اثر تماسهای اخیر و ملاقاتهای پی در پی طرفداران آقای کاشانی بالاخره قرار شده است که واحدی، از صف فدائیان اسلام به ظاهر خارج و با تشکیل جمعیتی به نام دیگر، زمینه همکاری با طرفداران آقای کاشانی را فراهم سازد.101

 فعالیت برای آشتی نواب و کاشانی ادامه دارد.

مأمور ویژه گزارش میدهد فعالیت مجدد طرفداران کاشانی و جمعیت فدائیان اسلام برای جلب نظر متعصبین مذهبی سبب شده است که باز هم عدهای از کسبه و اصناف بازار که از چند ماه قبل در صف مخالف کاشانی قرار گرفته بودند، وارد جرگه او شده و همه شب از ساعت 19 در منزل وی برای همکاری با نامبرده اجتماع کنند.

استاد علی نام، راجع به جمعیت فدائیان اسلام گفته است، برادر خلیل طهماسبی که از طرفداران کاشانی و در جلسات فدائیان اسلام نیز شرکت میکند، سعی دارد فدائیان اسلام را با کاشانی آشتی دهد تا فرصتی برای شمس قناتآبادی نماند که مجدداً به کاشانی نزدیک شود.201

 پس از واقعه 28 مرداد دانشمندان و بزرگان جهان اسلام برای مقابله با انتقال اراضی مسمانان به یهودیها، اقدام به تشکیل کنگره بزرگ اسلامی در شهر بیتالمقدس نمودند، نواب صفوی هم از ایران دعوت شد. او در یازدهم شهریور ماه 1332 به این سفر رفت.

 در همین سفر، وی از بیتالمقدس نامهای برای آیتالله کاشانی نوشت:

مأمور ویژه گزارش میدهد: از افراد فدائیان اسلام شنیده شده نواب صفوی طی نامهای که از بیتالمقدس برای آیتالله کاشانی ارسال داشته، از مشارالیه تقاضا نموده است که در انتخابات دوره هجدهم دخالت بنماید و فدائیان اسلام هم در این مورد از ایشان پشتیبانی خواهند کرد.301

 در پی مرگ مشکوک سیدمصطفی کاشانی، فرزند آیتالله، در مجلس ختم وی در 25 آبان 1334حسین علاء نخستوزیر وقت به دست یکی از فدائیان اسلام بنام مظفرعلی ذوالقدر ترور شد ولی جان سالم به در برد. حسین علا قرار بود به بغداد رفته و پیمان سنتو را از طرف ایران امضا نماید.

موضوع: فدائیان اسلام و طرفداران آیتالله کاشانی

گویا اغلب طرفداران آیتالله کاشانی با فدائیان اسلام همکاری مینمایند یعنی هم طرفدار کاشانی هستندو هم طرفدار نواب صفوی میباشند. روز پنجشنبه 25/8/1334 در مجلس ختم سیدمصطفی کاشانی در شبستان، عدهای در دو طرف شبستان صف کشیده بودند که نصف آنها طرفدار کاشانی و نصف دیگر، از فدائیان اسلام بودند و این افراد بعد از تیراندازی از طرف ضارب «مظفر علی ذوالقدر» به طرف نخستوزیر، میخواستند بعنوان اینکه ضارب را کتک کاری نمایند او را فرار دهند ولی به علت تسلط مأمورین انتظامی نتوانستهاند منظور خود را انجام دهند. پناهنگاه فدائیان اسلام گویا ناحیه دولاب میباشد.401

 اکثر سران جمعیت فدائیان اسلام در پی این ترور نافرجام توسط مأمورین فرمانداری نظامی تهران دستگیر شدند.

 آیتالله کاشانی دیگر در شرایطی نیست که بتواند برای آزادی آنان کاری کند.

مأمور ویژه گزارش میدهد: آقای سیدابوالمعالی فرزند آیتالله کاشانی چند مرتبه از آیتالله راجع به آزادی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام تقاضا نمودند که از نامبرده رفع مزاحمت بشود. آیتالله بعد از اینکه حملاتی به نواب صفوی کردند، گفتند به حرف بنده هیچکس ترتیب اثر نخواهد داد و با هیچ مقامی هم درباره آزادی ایشان روبرو نخواهم شد.501

 یک سال بعد، آیتالله درباره فدائیان اسلام چنین میگوید:

ساعت 10 صبح روز 10/10/35، سه نفر از بازرگانان بازار که با آقای کاشانی سابقه دوستی دارند، مشارالیه را در منزل پامنار ملاقات و درباره وضع بازار و داد و ستد تجار صحبت کردند سپس رشته صحبت به مبارزات چند ساله جمعیت فدائیان اسلام و رهبر آن نواب صفوی شد و از مرگ آنها اظهار تأسف نمودند، آقای کاشانی گفتند آنها بسیار مردان با شهامتی بودند، به انتظار روزی میباشم که خود آن بیگناهان دامن قاتلین آنها را بگیرد و اگر خدا عمری داد، خودم انتقال خون آنها را خواهم گرفت.601

 در سند بعدی ایشان میگوید هر وقت یاد آنها میافتد حالش منقلب میشود:

ساعت 10 صبح روز 7/1/37 آیتالله شیخمحمد صادقی، سروان سابق شهربانی درمیشیان، حاجاحمد صالحی و طیب حاج رضائی که از دوستان آیتالله کاشانی میباشند، به منزل او رفتند. آیتالله صادقی و درمیشیان مدت 40 دقیقه درباره آزادی سروان صادقی افسر سابق شهربانی و جریان بازداشت خودشان صحبت مینمودند. آیتالله کاشانی اظهار میداشت، در دو سال قبل که سروان صادقی جزو لیست افسران محکوم به اعدام بوده، بوسیله تلفن با سرلشگر آزموده تماس گرفتم، خیلی به او بد گفتم، آزموده به من قول داد که سروان صادقی اعدام نخواهد شد، من میدانم که اکثراً این بیچارهها که اعدام شدند تودهای نبودند، این زمامداران جانی برای اینکه ارباب را اغفال کنند، عدهای را بدون جهت اعدام کردند، عاقبت هم خون این بیچارهها دامن این جانیان را خواهد گرفت و به بدترین وضعی دچار خواهند شد. مثلاً مرحوم نواب صفوی، سید عبدالحسین واحدی، سیدمحمد واحدی و خلیل طهماسبی چه جرمی داشتند که آن بیچارهها را با آن وضع از بین بردند، هر موقع یادم میآید، حالم منقلب میشود. سپس سروان سابق درمیشیان اظهار داشت در زندان قصر افسران زندانی سیاسی موقعی که نماز میخواندند، مورد خشم افسر نگهبان زندان قرار میگرفتند و آنها را شلاق زدند، کارهائی با مردم در زندان میکردند که از گفتن آنها شرم دارم. پس از آن آیتالله گفت صبر کنید انشاءالله تمام کارها درست خواهد شد. ساعت 1 بعد از ظهر حاضرین آنجا را ترک گفتند. ضمناً طیب حاج رضائی چهار صندوق میوه به منزل آیتالله برد.701

 در همانروز اعلام اعدام نواب و یارانش یعنی روز 27 دی 1334 آیتالله کاشانی نیز به اتهام مشارکت در قتل رزمآرا و همکاری با فدائیان اسلام بازداشت میشود.

مأمور ویژه گزارش میدهد: ساعت 14:30 روز 27/10/34 سرهنگ سپهپور به اتفاق دو نفر افسر در پامنار آیتالله کاشانی را ملاقات و به ایشان اظهار داشتند که تیمسار بختیار جنابعالی را جهت امر مهمی خواستهاند آقای کاشانی اظهار داشتند اگر تیمسار بختیار با من کاری دارند، به منزل بیایند آمدن بنده با شما توهین به من است مگر مرا روی زمین بکشند و ببرند. بالاخره پس از مذاکرات مفصلی که بین نامبردگان شد، آیتالله حاضر شدند که به فرمانداری نظامی بروند و بطوریکه در منزل آیتالله کاشانی شنیده شد برای آیتالله قرار بازداشت صادر گردید است.801

 آیتاللهالعظمی بروجردی همانگونه که گفتیم قدم جلو میگذارد و تهدید میکند: «هرگاه در رفع مزاحمت از آقای کاشانی تأخیر نمایند خودم به تهران خواهم رفت.»901

 آیتالله کاشانی در 23/12/1334 با سپردن التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران آزاد شد و بقیه بازپرسی از ایشان و در منزلشان انجام میشد:

اطلاعیه

«مأمور ویژه گزارش میدهد.

ساعت 17:30 روز 11/1/35 آقای مصطفوی و آقای فرهنگی بازپرس شعبه 3 دادگستری که پرونده قتل مرحوم رزمآرا را رسیدگی مینماید، آیتالله کاشانی را ملاقات و طبق دستور سیدمحمد کاشانی، اطاق خلوت و قریب یک ساعت محرمانه مذاکره نمودند.011

ساعت 12 روز 12/2/35 آقای فرهنگی بازپرس شعبه 3 دادگستری که پرونده قتل مرحوم تیمسار سپهبد رزمآرا را رسیدگی مینماید، در منزل آیتالله کاشانی حاضر و مدت دو ساعت با حضور آقایان مصطفوی و دکتر شروین بطور محرمانه مذاکره و خلاصه پاسخهای آقای کاشانی از طرف بازپرس در چند صفحه یادداشت گردید.111

 گفتنی است که قضیه قتل رزمآرا ابهاماتی داشت، حتی بعضی معتقد بودند دربار از ترس کودتای رزمآرا، با برنامهریزی قبلی (با استفاده از اطلاعات سری)، از فرصت استفاده کرده و رزمآرا بوسیله یکی از محافظانش خلاص شده است. برای همین علیرغم اقرار خلیل طهماسبی حتی در ماده واحده مصوب نیز این ابهام با کلمه «هرگاه» به چشم میخورد:

ماده واحده - چون خیانت حاجعلی رزمآرا برملت ایران ثابت گردیده هرگاه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این قانون مورد عفو قرار میگیرد و آزاد میشود (صورت مشروح مذاکرات مجلس روز پنجشنبه 16 امرداد 1331 نشست 24 روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران)

 از این رو آیتالله نیز در مصاحبهای که میداند منتشر نخواهد شد به این ابهام اشاره میکند:

مأمور ویژه گزارش میدهد: ساعت 10 صبح روز 11/6/35 آقای دولتشاهی مخبر روزنامه هفتگی، در منزل پامنار، آقای آیتالله کاشانی را ملاقات کرد. پس از اینکه مخبر مجله نظر آقای کاشانی را درباره سیاست دولت و پرونده قتل رزمآرا سئوال نمود، آقای کاشانی چنین گفتند:

من هر چه بگویم که شما نمیتوانید در مجله درج کنید. هرگاه دولت اجازه میداد در بازپرسی روز دوشنبه 19/6/35 که بایستی در بازپرسی حاضر شوم جلسه عمومی، با حضور مردم بود میگفتم که قاتل رزمآرا کیست. بطوریکه در زندان لشگر زرهی در بازجوئی به تیمسار آزموده گفتم که خلیل طهماسبی به هزار دلیل قاتل رزم آرا نیست و قاتل رزم آرا کسانی هستند که محمد مسعود مدیر روزنامه «مرد امروز» را کشتند. تیمسار آزموده از من پرسید که به نظر شما تیمسار رزمآرا چه جور آدمی بود جواب دادم شخصی فاسد و نوکر انگلیس و آمریکا بود چنانکه در مجلس شورای ملی گفت، ایرانیها لیاقت آفتابه ساختن را ندارند چه رسد به آنکه نفت خود را ملی کنند. سئوال دیگر مخبر مجله درباره سیاست داخلی بود. آقای کاشانی گفتند: بیسواد، گفتنی زیاد دارم ولی چه فایده، چه فایده که نمیتوانید درج کنید به هر صورت امروز خسته هستم بماند برای جلسه دیگر.211

 از عوامل اختلاف بین نواب وکاشانی افراد معلومالحالی همچون شمس قناتآبادی بودند. اگرچه کاشانی هم در مواردی از شمس قناتآبادی راضی نیست.

طبق خبری کاشانی از هتاکی و جریانات اخیر و اقدامات و نطقهای قناتآبادی راضی به نظر نمیرسد.311

 در مواردی آیتالله کاشانی تذکر میدهد که از سخنرانی خودسرانه خودداری کند.

مأمور ویژه گزارش میدهد عصر روز گذشته عدهای از اطرافیان کاشانی در منزل نامبرده حضور داشتهاند.

در آنجا مذاکره میکردهاند که شمس قناتآبادی بدون اجازه آقای کاشانی روز دوشنبه 14 ماه جاری در مزار عشقی حاضر و سخنرانی نموده کاشانی او را خواسته و گفته عشقی شخص لامذهبی بوده به چه مناسبت در سر قبر او سخنرانی کرده است و علاوه نموده ممکن است دکتر بقائی او را تحریک و وادار نموده است و تذکر داده که من بعد، حق سخنرانی و تظاهر بدون اجازه را ندارد.411

 پس از 28 مرداد رابطه آیتالله با قناتآبادی کم کم قطع میگردد.

گزارش مأمور ویژه حاکی است: شب گذشته عده[ای] از افراد مسلمانان مجاهد در محل مجمع حضور یافته و ضمن صحبتهای متفرقه امیر حسینی نام، یکی از افراد راجع به توافق کاشانی با دولت [زاهدی] در مورد تجدید روابط سئوال کرد. امیر حسینی پاسخ داد این شایعه کذب محض است و کاشانی در عقیده خود راسخ و با تجدید رابطه شدیداً مخالف است. ناطق ضمن تمجید از دکتر بقائی و مکی اضافه کرده است چند نفر از افراد مجمع به آقای کاشانی پیشنهاد نمودهاند بهتر است با شمس قناتآبادی قطع رابطه نماید. زیرا مشارالیه دولت را از تصمیمات او آگاه میسازد و نظر همکاری با وی ندارد.511

 حتی آیتالله کاشانی شمس قناتآبادی را طرد مینماید.

... شمس قناتآبادی با سیدمصطفی کاشانی خیلی مربوط هستند و حتی آیتالله کاشانی، شمس قناتآبادی را هم طرد نموده است...611

 آیتالله حتی سایر دوستان و همحزبیهای شمس، یعنی مجمع مسلمانان مجاهد، را هم راه نمیدهد:

گزارش مأمور ویژه حاکی است: شب گذشته عده[ای] از افراد مسلمانان مجاهد در محل مجمع حضور یافته و به منزل آیتالله کاشانی میروند نامبرده که در اندرون بوده از پذیرفتن مراجعین خودداری نموده است.

راجع به شمس قناتآبادی گفته میشده نامبرده وعده نمایندگی دوره هیجدهم داده شده است به شرطی که با کاشانی همکاری نکند و عدم توافق قناتآبادی با کاشانی به همین علت است. ساعت 21:30 حاضرین در منزل کاشانی متفرق شدهاند.711

 

حزب توده

 طبیعتاً آیتالله کاشانی بدلیل پایگاه دینی و ارزشهای الهی مورد پذیرشش، بیشترین فاصله را با حزب توده مادیگرای ضد خدا داشت:

بطوری که در اطراف ائتلاف حزب توده با سیدابوالقاسم کاشانی تحقیقات لازم به عمل آمده مراتب به شرح زیر میباشد.

آیتالله شخصاً با سران توده رابطه ندارد فقط دکتر یزدی در روزهائی که عمال کاشانی بر علیه هژیر تظاهراتی مینمودند. ملاقاتهایی محرمانه با کاشانی نمودند، اصلاً فدائیان اسلام بواسطه اختلاف مرام، حاضر به وابستگی با حزب توده نیستند اما عدهای از افراد حزب توده مأموریت دارند که بطور مخفی در انجمن فدائیان اسلام داخل شده اطلاعاتی کسب نمایند و بشورای متحده مرکزی برسانند.811

 سند دیگر که بر اساس حدس و گمان نوشته شده از ارتباط پنهانی بین آیتالله و حزب توده خبر میدهد.

طبق اطلاع واصله روز گذشته بین بقراطی و دکتر یزدی سران حزب توده و یکنفر معمم به نمایندگی از طرف سیدابوالقاسم کاشانی که ممکن است شمس قناتآبادی بوده باشد در منزل دکتر یزدی ملاقاتی صورت گرفته و موضوع مذاکرات آنها این بوده که یک هماهنگی مشترک در روش مبارزه بین آنها برقرار شود و گویا تودهایها قول دادهاند که هروقت طرفداران سیدابوالقاسم کاشانی بخواهند تظاهراتی علیه هیأت حاکمه بنمایند چون از لحاظ نداشتن تشکیلات صحیح در مضیقه هستند عدهای از افراد خود را برای رهبری از نظر اصول تشکیلاتی در اختیار آنها بگذارند.911

 عجیب اینکه متعاقب واقعه ترور شاه در دانشگاه تهران به تاریخ 15 بهمن 1327، که گفته شده کار تودهایها بوده است، در شب 17 بهمن آیتالله کاشانی دستگیر و به قلعه فلکالافلاک خرمآباد و سپس به بیروت لبنان تبعید شد.

 تبعیدی که طی آن آیتالله کاشانی به عنوان نماینده مردم در مجلس شانزدهم انتخاب و با مصونیت سیاسی نمایندگی با سربلندی در تاریخ 20/3/1329به کشور بازگشت (مشروح گزارش استقبال در سند شماره50 صص 102 تا 107 آمده است)

 آخرین سند در مورد ارتباط حزب توده و آیتالله کاشانی هم خواندنی است و از حرکت منافقانه حزب توده برای نفوذ در دولت مصدق حکایت میکند.

طبق گزارش مأمور ویژه، بطوری که از افراد مطلع حزب منحله توده شنیده شده، اخیراً از طرف کمیته سری حزب مذکور بوسیله رابطین دستوراتی بشرح زیر بعنوان عموم افراد حزبی صادر شده است.

1- از این تاریخ به بعد در کلیه اماکن عمومی بنفع آقای کاشانی و جبهه ملی تبلیغات نمائید. 2- اگر کار اداری داشته باشید به آقای کاشانی نوشته و جواب آن را از آقای عبدالقدیر آزاد دریافت کنید. 3- اگر از طرف جبهه ملی در جلو مجلس میتینگی داده شود، وظیفه هر فرد حزبی است که در آن شرکت جوید و سران کمیتههای محلی، دستههای 15 نفری از روشنفکران و کارگران تشکیل داده، تحت اختیار آقای مکی خواهند گذارد.021

 جالب اینجاست که در اختلاف بین مصدق و کاشانی، طرفین همدیگر را به همکاری با حزب توده متهم میکنند.

در نامه سرگشادهای که خلیل ملکی به آیتالله کاشانی در تاریخ 22 مهر 1331 نوشته است، در قسمتی از آن چنین آمده است: «آنچه بیشتر باعث تعجب ما اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران میگردد، این واقعیت مسلم است که آن جناب، اعضای فعال حزب توده را فرزندان خود، و حتی گرامیترین فرزندان خود تلقی فرموده اجازه میدهید که آنان توسط یکی از فرزندان اصلی خودتان حتی از ائتلاف جنابعالی با آنان مباحثی را در افواه شایع سازند که مورد تکذیب آن جناب قرار نمیگیرد.121

 این در حالی است که یک رهبر روحانی همه جوانان را، صرف نظر از رفتار و عقاید آنان، فرزندان خود میداند، امام خمینی با لحنی عاطفی در وصیتنامه خود به فریبخوردگان گروهکی میفرمایند:

برادران! شما این اوراق را قبل از مرگ من نمیخوانید. ممکن است پس از من بخوانید، در آن وقت من نزد شما نیستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان برای کسب مقام و قدرتی با قلبهای جوان شما بازی کنم. من برای آنکه شما جوانان شایستهای هستید علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید. و از خداوند غفور میخواهم که شما را به راه مستقیم انسانیت هدایت کند و از گذشته ما و شما با رحمت واسعه خود بگذرد. شماها نیز در خلوتها از خداوند همین را بخواهید، که او هادی و رحمان است.

 پس از 28 مرداد و پس از موج اول اعدامهای افسران تودهای، خانواده بقیه آنها در منزل آیتالله متحصن میشوند.

رکن دوم ستاد ارتش

اطلاع رسیده از منزل آیتالله کاشانی

پنجشنبه و جمعه 27 و 28/8/1333

1-روز پنجشنبه چند نفر دیگر از خانواده افسران محکوم به اعدام در منزل آقای کاشانی به عده متحصنین قبلی ملحق شده و میگویند تا نتیجه نگیریم خارج نمیشویم.

2- ...221

 همان تحصنی که دکتر محمود کاشانی میگوید چنان آیتالله متأثر شدند که برخلاف رویه به شخص شاه زنگ میزند.321

 

روابط خارجی

 اگرچه موضوع مقاله که مواضع و رفتارهای سیاسی آیتالله کاشانی در خصوص چهار جناح سیاسی زمانش با تکیه بر اسناد کتاب «روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد» بود، اما در پایان مناسب است گزارشی فهرستوار از مواضع سیاسی ایشان درباره حوادث و کشورهای خارجی نیز ارائه شود.

 

کاشانی و انقلاب1920 عراق

 سابقه مبارزات آیتالله کاشانی با استعمار انگلیس از عراق و انقلاب 1920 آغاز میشود که طی آن کاشانی جوان، فرزند مرجع تقلید شیعه (آیتاللهالعظمی سیدمصطفی کاشانی)، به میان عشایر و رؤسای قبایل دجله و فرات رفته، با آنان مذاکره میکند و غیورمردان عراق را برای بیعت با مرجعیت در جنگ با انگلیس متحد مینماید.

 آیتالله کاشانی سالهای پایانی عمر خود در مصاحبهای جالب و خواندنی نکاتی از این انقلاب را بیان میکند که در کتاب، ص 859 تاریخ: 22/8/1336 آمده است.

 

انگلیس

 آیتالله همیشه با نفرت از انگلیس نام میبرد در سند زیر، آیتالله از انگلیس بعنوان دشمن شماره یک ایران نام میبرد: «انگلیسها یعنی دشمن شماره یک ایران، مرا به ایران تبعید و ورود من به ایران مصادف با کودتای سوم اسفند گردید...»421

 او چند بار طعم تلخ زندان انگلیسیها را چشیده است و حتی در تبعید لبنان نیز، تحت نظر مأموران انگلیس قرار داشت521 حتی سخنان آیتالله کاشانی در دیدار با فرستاده انگلیس در قضیه نفت چنان تند تلقی میشود که عدهای به ایشان اشکال میکنند.

 پس از 28 مرداد چون دولت زاهدی میخواهد روابط با انگلیس را دوباره برقرار نماید آیتالله کاشانی موضع میگیرد:

مأمور ویژه گزارش میدهد: مدرسی، عضو هیأت تحریریه روزنامه شاهد اظهار داشته است روز گذشته دکتر بقائی و آیتالله کاشانی در منزل گرامی با یکدیگر ملاقات نموده و ضمن این ملاقات موافقت شده است که آیتالله کاشانی اعلامیهای بنام جهاد صادر و مردم را به قیام علیه انگلیسها دعوت نماید، طبق اطلاعات، انتشار این اعلامیه موکول به ورود نماینده سیاسی انگلیس به ایران گردیده.621

 در روز 21 آبان 1332 تقریباً سه ماه بعد از کودتا نخستین حرکت سازمان یافته، بصورت دعوت به تظاهرات عمومی ظاهر شد. علت برپائی این تظاهرات آن بود که ایجاد روابط سیاسی با انگلستان قبل از حل مسأله نفت در دستور کار دولت قرار گرفته بود. در آن روز بازار تعطیل شد و در نقاط مختلف شهر تظاهرات پراکنده و خودانگیختهای بر پا گردید. این تظاهرات هر چند نمایش قدرت نبود اما حضور نیروهای مخالف را نشان میداد. در تهران هنوز حکومت نظامی برقرار بود و تانکها در نقاط حساس شهر مستقر بودند. آیتالله کاشانی ضمن قرائت بیانیهای از صدای ایران، به دولت هشدار داد که مبادا در مورد نفت دست به معامله خفتباری بزند.

 همچنین تجدید روابط با انگلیس با مخالفت کاشانی روبرو میشود.

مأمور ویژه گزارش میدهد از طرفداران سیدابوالقاسم کاشانی شنیده شده در ملاقاتهایی که بین چند نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی و کاشانی به عمل آمده نامبرده تجدید روابط سیاسی با انگلستان را بی مورد دانسته و به نمایندگان مزبور اظهار داشته است اگر آنها نمایندگان حقیقی مردم هستند بایستی این موضوع را در مجلس مطرح کنند و به همین علت احتمال دارد عدهای از نمایندگان مجلس شورای ملی به عنوان این که چون قطع رابطه سیاسی با انگلستان با اطلاع و نظر مجلس شورای ملی صورت گرفته و در موقع تجدید روابط سیاسی نیز بایستی این امر مراعات گردد طرحی تهیه و به مجلس تقدیم و از دولت سئوالاتی در این مورد بنمایند.721

 آیتالله کاشانی در مخالفت با کنسرسیوم نیز موضع شدید میگیرد. مطابق سند ص 704، تاریخ: 14/7/1333 فرمانداری نظامی با حمله به چاپخانه 10 هزار برگ از اعلامیه ایشان را توقیف میکند.

 

امریکا

 بخلاف آنکه پرکننده پرسشنامه ساواک آیتالله کاشانی را «به سیاست دوستانه آمریکا در ایران خوشبینتر از سایر سیاستهای خارجی» ارزیابی نموده است (صفحه 887)، اما اسناد زیر خلاف آن را اثبات مینماید:

طبق گزارش مأمور ویژه در جلسه محرمانهای که شب 26 ماه جاری در منزل سیدابوالقاسم کاشانی منعقد بوده، کاشانی قطعنامهای تهیه و ضمن آن کمک مالی آمریکا را نسبت به ایران تحریم نموده و قول داده است که آن را به امضای صدهزار نفر از اهالی تهران برساند. کاشانی در این جلسه گفته است دولت آمریکا با کمک نظامی خود میخواهد کشور ما را برای دفاع در مقابل شوروی آماده کند ولی ما از جنگ بیزاریم و به هر وسیله شده باید از آن جلوگیری کنیم.821

 او با سفیر امریکا در ایران مخالفت میکند921 و در خانهاش به این سفیر نفرین میشود.031

آیتالله کاشانی پس از 28 مرداد ودر آذر 32 برای ابراز نفرت از حضور نیکسون در ایران دستور میدهد طرفدارانش پارچه سیاه به لباس خود بدوزند. (تاریخ 18/9/1332)

...، دستور داده است که برای ورود معاون رئیسجمهور آمریکا باید سیاه بست آنها هم علامت سیاهی به لباس خود دوخته تا امر آیتالله اجرا گردد.

 و همچنین:

... امروز ساعت 10:30 (17/9/32) صبح، کاشانی اعلامیهای مبنی بر مخالفت با تجدید روابط سیاسی با انگلستان که متن مصاحبه با مخبر روزنامه منچستر گاردین بود و روزنامهها منتشر نکردند را انتشار داده و در آن اشاره نموده است که مردم لباس سیاه و یا علامت سیاه نصب نمایند و در مغازههای خود هم علامت سیاه آویزان کنند.131

 

اسرائیل

 تشکیل دولت غاصب صهیونیستی از مواردی است که آیتالله کاشانی را وادار به موضعگیری شدید مینماید و چندین تظاهرات در سالهای متعدد توسط ایشان سازماندهی میشود پس از تشکیل دولت مصدق ایشان برای قطع ارتباط بین ایران و اسرائیل اقدام میکند.231

 پس از قطع ارتباط ایران با اسرائیل، دولتهای اسلامی دیگر ازجمله پاکستان نیز به تحرک واداشته میشوند.331

 آیتالله کاشانی حتی در دوران انزوا نیز از موضع گیری علیه اسرائیل دست برنمیدارد431 حتی آیتالله کاشانی از فرصتهای اندکی مانند سالگرد درگذشت پسرش هم استفاده میکند تا علیه اسرائیل اقدام شود531 و در مناسبتهای دیگر هم مردم را بر علیه اسرائیل دعوت به اعتصاب میکند.631

 سند زیر هم از فعالیت آیتالله کاشانی در خصوص جلوگیری از شناسایی رژیم اسرائیل حکایت دارد:

آیتالله کاشانی و شناسایی اسرائیل از طرف ایران از: الزمان چاپ بغداد 6 اوت 60

جناب آقای عاصم گیلانی، نامهای بوسیله شخصی برای آیتالله کاشانی فرستاده از وی خواهش کرده بود که کوشش نماید که از شناسائی اسرائیل بوسیله ایران جلوگیری بعمل آید. آیتالله کاشانی نیز در پاسخ نامه آقای گیلانی تأکید کرده بود که تمام کوشش خود را برای جلوگیری از این شناسائی مبذول خواهد داشت. ضمناً آیتالله کاشانی در نامه خود پرده از روی فعالیتهای یهودیان ایران جهت نزدیک ساختن این کشور با اسرائیل برداشته است.731

 

اتحاد کشورهای اسلامی و سازمان نوین اسلامی

 آیتالله کاشانی در خصوص اتحاد بین مسلمین برای نجات از چنگال استعمار نیز اقدامات چندی انجام داده است مانند تظاهرات برای اظهار همدردی با مصریان831 تشکیل کنفرانس اسلامی931 و سازمان نوین اسلامی.041

 همچنین آیتالله کاشانی برای کنگره اسلامی دول آسیایی دست به جمعآوری نمایندگان موافق و مخالف دولت میزند.141

 هنگامی که عبدالناصر در نبرد با اسرائیل است به عبدالناصر نامه تبریک میفرستد.241

 و به دوستان عراقی سوریه هندوستان و حجاز جهت همدردیشان در زمان بازداشت نامه تشکر ارسال مینماید.341

 مبارزان الجزایری ضمن تشکر از حمایتهای آیتالله کاشانی دعوت میکنند به مراکش برود ص 717 که آیتالله کاشانی عذرخواهی مینماید.441

 گاهی گزارشگر گزارش میدهد محور صحبتها کشورهای عرب است541 وگاه پیام برای عبدالناصر و برپایی مجالس ختم برای شهدای مصر.641

 زمانی هم که مورد اعتراض قرار میگیرد که چرا ساکت است از دو پیام برای عبدالکریم قاسم و رشید عالی گیلانی دور از چشم دربار خبر میدهد.741

 آخرین سند در خصوص نهضتهای ضداستعماری درخواست آیتالله کاشانی برای تعطیل یک روز به طرفداری از مسلمانان الجزایر است841 که یکسال قبل از وفات آیتالله و در اوج پیری و بیماریهای ایشان است.

 در پایان باید گفت اگرچه در خصوص مواضع سیاسی داخلی و خارجی مرحوم آیتالله کاشانی هنوز مطالب بسیار ناگفتهای موجود است. اما در این مختصر سعی شده است اهم آنها گلچین و در اختیار ارباب معرفت قرار گیرد.

 

پانوشتها

1- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 801.

2- همان؛ سند شم 82، ص 181.

3- همان؛ ص 477.

4- همان؛ ص 879.

5- همان؛ ص 84.

6- همان؛ ص680.

7- همان؛ سند ص 172.

8- همان، ص 224.

9- همان؛ سند ص 867.

10- همان، ص 878.

11- همان؛ ص 951.

12- همان؛ ص 938.

13- همان؛ ص 280.

14- همان؛ صص 914 و 915.

15- همان؛ ص 878.

16- همان؛ ص 332.

17- همان؛ ص 133.

18- همان؛ ص 131.

19- همان؛ ص 146.

20- همان؛ ص 205.

21- همان؛ ص 313.

22- همان؛ ص 695.

23- همان؛ ص 937.

24- همان؛ ص 946.

25- همان؛ ص 826.

26- همان؛ ص 161.

27- همان؛ ص 155.

28- همان؛ ص 276.

29- همان؛ ص 479.

30- همان؛ ص 335.

31- همان؛ ص 779.

32- همان؛ ص 832.

33- همان؛ ص 838.

34- همان؛ ص 858.

35- همان؛ ص 864.

36- همان؛ ص 867.

37- همان؛ ص 903.

38- همان؛ ص 935.

39- مصاحبه سایت مشرق با حجتالاسلام خزایی رئیس مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در خصوص ابعاد فقهی درس خارج مقام معظم رهبری تاریخ انتشار 17 خرداد 1393.

40- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 899.

41- ماهنامه تاریخی فرهنگی شاهد یاران، سال دوم، ش 16، اسفندماه 1385، برگهای 28 و29.

42- روحانی مبارز آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ صص 707.

43- خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی ص 171- انتشارات صدای معاصر تهران 1381.

44- سالمی،محمد؛ یادباد «گوشه هایی از خاطرات محمدحسن سالمی»؛ شورآفرین، 1393، تهران.

45- همان؛ ص 296.

46- همان؛ ص 304.

47- روحانی مبارز آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 320.

48- همان؛ ص 323.

49- صورت مشروح مذاکرات مجلس روز پنجشنبه 16 امرداد 1331 نشست 24روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران.

50- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 672.

51- همان؛ ص 376.

52- همان؛ ص 400.

53- همان؛ ص 398.

54- همان؛ ص 482.

55- همان؛ ص 493.

56- همان؛ ص 509.

57- همان؛ ص 510.

58- همان؛ ص 518.

59- ص 527 و ص 529.

60- همان؛ ص 541.

61- خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی - انتشارات صدای معاصر تهران، 1381، ص 148.

62- همان؛ ص 149.

63- روزنامه اطلاعات 20 مرداد 1332 تیتر صفحه اول.

64- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 151.

65- مصاحبه منتشره در سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.

http://www.ir-psri.com/?Page=ViewArticle&ArticleID=1480&SP=Farsi

66- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 612.

67- همان؛ ص 607.

68- خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی - انتشارات صدای معاصر تهران، 1381، ص 161.

69- http://www.ir-psri.com/?Page=ViewArticle&ArticleID=1480&SP=Farsi

07- سنجابی، همان، ص 160.

 

71- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 654.

72- همان؛ ص 667.

73- همان؛ ص 680.

 

74- همان؛ ص 890.

75- همان؛ ص 98.

76- تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره ششم، سال دوم، صفحات 233-234-236.

77- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 143.

78- همان؛ ص 149.

79- همان؛ ص 428.

80- همان؛ ص 151.

81- همان؛ ص 907.

82- تاریخ و فرهنگ معاصر سال دوم شماره ششم، صص 236 -237.

83- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 748.

84- همان؛ ص 751.

85- همان؛ ص 766.

86- همان؛ ص 776.

87- همان؛ ص 401.

88- همان؛ ص 411.

89- همان؛ ص 412.

90- تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 6 و 7، صفحه 302 و 303.

91- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 451.

92- همان؛ ص 461.

93- همان؛ ص 477.

94- همان؛ ص 473.

95- همان؛ ص 672.

96- همان؛ ص 478.

97- همان؛ ص 480.

98- همان؛ ص 512.

99- همان؛ ص 530.

100- همان؛ ص 532.

101- همان؛ ص 537.

102- همان؛ ص 580.

103- همان؛ ص 666.

104- همان؛ ص 731.

105- همان؛ ص 734.

106- همان؛ ص 807.

107- همان؛ ص 891.

108- همان؛ ص 742.

109- همان؛ صص 751 و 755.

110- همان؛ ص 769.

111- همان؛ ص 772.

112- همان؛ ص 777.

113- همان؛ ص 21.

114- همان؛ ص 450.

115- همان؛ ص 643.

116- همان؛ ص 654.

117- همان؛ ص 636.

118- همان؛ ص 29.

119- همان؛ ص 34.

120- همان؛ ص 94.

121- به نقل از نیروی سوم (روزانه) شماره اول سه شنبه 22 مهر 1331، ص 559.

122- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 707.

123- ماهنامه تاریخی فرهنگی شاهد یاران، سال دوم، ش 16، اسفندماه 1385، برگهای 28 و 29.

124- روحانی مبارز آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ تهران؛ ص 946.

125- همان؛ ص 51.

126- همان؛ ص 627.

127- همان؛ ص 690.

128- همان؛ ص 214.

129- همان؛ ص 215.

130- همان؛ ص 216.

131- همان؛ ص 632.

132- همان؛ ص 431.

133- همان؛ ص 45.

134- همان؛ ص 784.

135- همان؛ ص 788.

136- همان؛ ص 796.

137- همان؛ ص 932.

138- همان؛ ص 487.

139- همان؛ ص 465.

140- همان؛ ص 467.

141- همان؛ ص 584.

142- همان؛ ص 775.

143- همان؛ ص 768.

144- همان؛ ص 718.

145- همان؛ ص 805.

146- همان؛ ص 894.

147- همان؛ ص 899.

148- همان؛ ص 936.