06 مرداد 1400
دیدگاه حاج آقا مصطفی درباره قطب زاده و بنی صدر
آیتالله سید محمد سجادی، از شاگردان حضرت امام خمینی(س) و شهید آیت الله سید مصطفی خمینی است. آیتالله سجادی عضو سابق دیوان عالی کشور که در حلقه روحانیون مبارز،خارح کشور ارتباط نزدیک و صمیمانهای با شهید سید مصطفی خمینی داشته، در گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به بیان خاطراتی پیرامون رفتار و منش ایشان پرداخته است:
لطفا از سابقه آشنایی که با حاج آقا مصطفی دارید بفرمائید. علمای نجف نیز بسیار به ایشان علاقه داشتند و سوای ارتباط نَسبی حاج آقا مصطفی با امام برای شخص ایشان احترام و علاقه ویژه ای قائل بودند. از هّمه بیشتر مرحوم آیت الله بهاءالدینی و آیت الله تبریزی و همچنین آیت الله العظمی بجنوردی از ایشان تعریف می کردند. آیت الله بجنوردی درمورد ایشان گفته بود ایشان در این سنی که هست خیلی از اقران خود در فقه و اصول جلو است. این حرف را آقای بجنوردی، صاحب قواعد الفقهیه، از کمّلین علمای نجف می زند!
بله، این سابقه تاریخ مفصلی دارد. از نعمتهایی که خدا در دنیا به انسانها میدهد، حشر با ابرار و اساتید و دوستان خوب است. من قبل از انقلاب به دلیل فشارهای ساواک مجبور به هجرت به نجف اشرف شدم و بعد از آنکه درسهای سطح را نزد آیتالله مدنی به اتمام رساندم، وارد دروس حضرت امام شدم. در آن زمان در دروس اصول حاج آقا مصطفی نیز شرکت میکردم. آن زمان گروهی به نام روحانیون مبارز خارج کشور از حواریون حضرت روحالله بودند و من هم جزو همین گروه بودم. روحانیون مبارز در ضمن استفاده از امام در درس و بحث، ایشان را در فضای خفقان سیاسی نجف آن زمان یاری میکردند. الحمدلله خداوند لطف کرد و من نزدیک 7-8 سال از دروس حضرت امام و مرحوم علامه حاج آقا مصطفی استفاده کردم. البته حشر و نشر ما فقط به درس محدود نمیشد و در مسافرتهای ایشان هم همراه ایشان بودیم. دوره بسیار خوبی بود که در جوار امیرالمومنین نصیب ما شد. کم کم در همه امور همراه و دوست هم بودیم. دوره آشنایی ما از نجف آغاز شد.
در اندیشه حاج آقا مصطفی چه مولفهای از همه پررنگ تر بود؟
بالاخره مرحوم حاج آقا مصطفی، یک فرد نابغه و استثنایی بود. البته متاسفانه چون ایشان فرزند حضرت امام است زوایای اندیشه ایشان تا حدی مخفی مانده است. ایشان حدود 50 سال بیشتر عمر نکرد، اما کارها و آثار ایشان را که بررسی کنید خواهید دید ابعاد گستردهای دارد. ایشان یک عالم ربانی و یک فقیه، فیلسوف و ادیب بود. در حوزهها چنین فردی بسیار کمیاب است. در تمام دروس حوزه از جمله ادبیات، لغت، فقه و اصول و فلسفه تبحر بسیار زیادی داشت. البته حافظه قوی هم در کنار زحمت فراوان به شخصیت علمی ایشان شکل بخشیده بود. ما بعد از انقلاب با اذن حضرت امام، آثار ایشان را برای تحقیق و چاپ مهیا کردیم که حدود 28 جلد اثر نفیس و عمیق شد که موسسه هم زحمت تدوین و چاپ آن را به عهده گرفت.
مکتوبات ایشان بیشتر در نجف بود و اینکه بیشتر تقریر دروس بود یا قلم خود ایشان بود؟
بله، بیشتر کارهای ایشان در نجف بود. در مورد دروس فقه امام جدای از نگارش خود حضرت امام خود ایشان هم دروس را مینوشت. مثلا باب معاملات را که 12 جلد هم شده خودشان شخصا نوشتهاند.
در مورد تفسیر ایشان بفرمائید.
همانطور که میدانید همه علما در طول تاریخ اسلام در کنار دروس خود به تفسیر قرآن هم همت گماشتهاند. ایشان هم در طول زندگی خود به این کار پرداخت. سبک تفسیر ایشان چنان بود که اگر عمری خدا به ایشان میداد شاید به صد جلد هم میرسید، چرا که فقط تا آیه 47 سوره بقره به تنهایی 5 جلد شد. ایشان معمولا در آیات مختلف بحثهای متعددی را که گاهی به 20 بحث مختلف میرسید، میگشود. این تفسیر شاید برای عموم چندان قابل استفاده نباشد اما برای محققین و اهل حوزه بسیار ارزشمند است. کار ایشان در این زمینه کار بدیع و زیبایی بود.
طرح کلی ایشان که مبنای این تفسیر قرار گرفته است چیست؟
خیلی اوقات ابحاث اساسی ایشان ادبی و لغوی است. مثلا درمورد لغت، نحو، بلاغت و فصاحت آیه بحث میکند. جدای از این گاهی به مباحث فقهی و اصولی آیات هم میپردازد و از نکات فلسفی و عرفانی آیات هم نمیگذرد.
درمورد منش اخلاقی ایشان بفرمائید.
در روایت آمده است از فردی که پیغمبر را دیده بود پرسیدند اخلاق ایشان چگونه بود؟ گفت: کان خلقه القرآن. یعنی اخلاق پیامبر قرآنی بود. ایشان هم واقعا از افرادی بود که خلقه القرآن. ایشان نسبت به طلبهها خیلی با اخلاق و متواضع و نگران بود. یعنی با ما که طلبه بودیم احساس برادری میکرد و با محبت بسیار نسبت به طلبهها و شاگردها با لطف رفتار میکرد. ایشان هم متواضع بود و هم در عین حال زندگی زاهدانه و بسیار سادهای داشت، یعنی زندگی ایشان با طلبههای دیگر فرق خاصی نداشت. ضمنا بسیار اهل ذکر و مقید به ادای تمامی نوافل خود بود. مراقبه بسیار زیادی داشت و از لحظات عمر خود حداکثر استفاده را میکرد و درحال غفلت نبود.
خاطرهای در مورد رفتار ایشان با طلاب به یاد دارید؟
بله. هیچ گاه هم از یاد نمیبرم. زمستان بود و من هم عبای نازکی به تن داشتم و در حیاط مدرسه بودم. ایشان که گوشهای بود من را صدا زد و من خدمت رسیدم. گفت هوا سرد است! گفتم بله سرد است. گفت عبای تو هم نازک است! من هم گفتم بله نازک است. و ایشان هم تکرار کرد بله نازک است. بعد نامهای نوشت برای یک عبا فروشی و گفت برو یک عبای زمستانی بخر، با این عبا سرما میخوری. این روش را زیاد داشت و بدون اینکه کسی چیزی بخواهد به او لطف میکرد. مثلا درمورد امر ازدواج هم بسیار به من لطف کرد، برای خواستگاری رفتن و صحبت کردن و باقی کارها بسیار کمک کرد. من آنجا کسی را نداشتم و ایشان به من لطف بسیاری داشت. هم استاد بود و هم پدر، هم دوست و هم برادر. ایشان در دورههای سختی هم نقش خاصی داشتند. مثلا زمانی که صدام و حزب بعث به طلاب فشار وارد می کردند، تلاش بسیاری کرد تا شهریه طلاب را افزایش دهد و آنها را از فشار خارج کند.
برای خواستگاری شما خود ایشان اقدام کردند؟
بله، خود ایشان اقدام کردند و بعد هم با حضرت امام در حرم، عقد ما را خواندند.
ایشان در ارتباط بیت امام با سایر علما هم نقش به سزایی داشتند. در این مورد لطفا توضیح دهید.
بله، ایشان با همه علما ارتباط و رفت و آمد داشتند. هم به صورت رفت و آمد به بیت آنها و هم به صورت حضور در درس آقایان آیات عظام و یا روضه و مراسم آنها. علمای نجف نیز بسیار به ایشان علاقه داشتند و سوای ارتباط نَسبی حاج آقا مصطفی با امام برای شخص ایشان احترام و علاقه ویژه ای قائل بودند. از همه بیشتر مرحوم آیت الله بهاءالدینی و آیتالله تبریزی و همچنین آیتالله العظمی بجنوردی از ایشان تعریف میکردند. آیتالله بجنوردی درمورد ایشان گفته بود ایشان در این سنی که هست خیلی از اقران خود در فقه و اصول جلوتر است. این حرف را آقای بجنوردی، صاحب قواعد الفقهیه، از کمّلین علمای نجف میزند!
در مورد مشاوره هایی که حاج آقا مصطفی درمسائل سیاسی به امام میداد، بفرمایید.
بالاخره میدانید، طرحی بود که در نجف امام را منکوب و اذیت کنند. مرحوم حاج آقا مصطفی با روحانیون مبارز با هم سینه خود را سپر کردند و اجازه ندادند این اتفاق بیافتد. در این کار به خصوص روابط عمومی حاج آقا مصطفی با طلاب و علما بسیار کار آمد بود.
از زمان تبعید امام به ترکیه که تنها همدم حضرت امام، حاج آقا مصطفی بود چیزی از ایشان نشنیدهاید؟
ایشان میگفت در ترکیه حضرت امام بسیار گوشه گیر و لاغر شده بودند و غذا نمیخوردند. من گفتم مواد غذایی بیاورید من خودم غذا درست میکنم. تعریف میکرد که هر روز یک لنگ میبستم و به آشپزخانه میرفتم و غذا میپختم تا امام بخورد. بعد هم با هم مباحثه میکردیم و گاه آنقدر صدایمان بالا میرفت که مامورین فکر می کردند با امام دعوایمان شده است! جالب است بدانید تاثیر ایشان بر امام به حدی بود که شالوده تحریرالوسیله هم همانجا و در همین مباحث شکل گرفت و تدوین شد. خلاصه آنجا هم آشپزی میکرد، هم رخت میشست و هم مباحثه میکرد و این چنین امام را همراهی میکرد. ایشان نقش بسیار مهمی در همراهی و دفاع از امام در مسائل مختلف داشت.
در این زمینه خاطرهای به یاد دارید؟
بله، یکی درمورد قطب زاده است. یک بار قطبزاده به دیدن امام آمد، ایشان به اطرافیان گفتند به این آدم خیلی بها ندهید، آدم بیدینی است. همچنین بعد از دیدار بنیصدر از امام هم گفت به این آدم خیلی بها ندهید، آدم خطرناکی است. گفتن این حرف آن زمان خیلی اهمیت دارد. به ذهن کسی هم خطور نمیکرد. در این زمینه هم آدم بسیار بصیر و تیزبینی بود، بعد از دو یا سه جلسه که بنی صدر به آنجا رفت و آمد کرد به این نتیجه رسید.
کلا در تماسهایی که گرفته میشد و قصد دیدار با امام را داشتند ایشان نظارت داشت و اگر کسی بود که آمد و شد او به آنجا صلاح نبود حاج آقا مصطفی مراقب بود و اجازه این آمد و شد را نمیداد. از طرفی امام زیر نظر بودند و از طرفی هم بعضیها به دنبال مقاصدی بودند و ایشان از هر دو سمت مراقب امور بود.
در نجف اخباری که حضرت امام از ایران به دست میآوردند چگونه به دست ایشان میرسید؟
این اخبار معمولا توسط واسطین در ایران به ایشان میرسید، مثلا آقای دعایی و به ویژه شهید محمد منتظری در این ارتباطات نقش داشتند. مخصوصا شهید منتظری در نجف و پاریس نقش اصلی را در خبررسانی به حضرت امام داشت.
درمورد شهادت حاج آقا مصطفی حرف و حدیثهایی وجود دارد. آیا این ماجرا مشکوک بود یا به شهادت رساندن ایشان مسلم بود؟
به هرحال آن زمان خود حضرت امام این واقعه را مشکوک اعلام کردند. من همان زمان عازم کویت بودم، از حضرت امام پرسیدم اگر از من پرسیدند در باره این موضوع چه بگویم؟ گفتند بگو مشکوک بود.
البته این خاطره هم با اینکه قبلا گفتهام بد نیست دوباره تکرار کنم. دو ماه قبل از اینکه ایشان از دنیا برود من خواب دیدم که ایشان از دنیا رفته و جنازه ایشان را وارد صحن امیرالمومنین کردند و «تحمله الملائکه» (ملائکه جسم ایشان را حمل میکردند). یک قرآن جلوی جنازه میرفت و جنازه هم به دنبال قرآن. جنازه ایشان وارد حرم امیرالمومنین که شد ناپدید شد.
به خود ایشان هم گفتید؟
نه، هنوز هم گاه برایم عجیب است که چرا به ایشان نگفتم.
دو ماه بعد از این ماجرا به ما خبر دادند که ایشان در بیمارستان اند. وقتی خود را به بیمارستان رساندیم فهمیدیم که وقعت الواقعه یعنی ایشان درگذشته است. جالب است که مکان دفن ایشان هم نزدیکترین مکان به مقبره امیرالمومنین است و این هم سعادتی است. خیلی از بازماندگان علمای قبل که از دنیا رفته بودند با مبالغ گزافی قصد داشتند مرحوم خود را در آنجا خاک کنند اما دولت اجازه نمی داد. انگار که خود حضرت این مکان را برای ایشان حفظ کرده بود.
به عنوان سوال آخر از رابطه شخصی ایشان با حضرت امام هم بفرمایید.
ایشان هم فرزند امام بود و هم مرید و هم دوست ایشان. حتی در درس هم اگر اشکال میگرفت بسیار مودبانه و متواضعانه این کار را میکرد. هرگز مسئله را کش دار نمیکرد و صدایش را بالا نمیبرد. واقعا هم خدمت کرد. حضرت امام از جانب هر دو پسر خوش اقبال بودند. هم حاج احمد آقا و هم حاج آقا مصطفی به حضرت امام کمکهای بسیاری کردند.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران