10 مرداد 1400
نقش سیدجمالالدین اسدآبادی در مبارزه با استعمار انگلیس
قرن نوزدهم، قرن استعمار و امپریالیسم و قرن هجوم گسترده استعمار عربی و در رأس آنها استعمار انگلیس به جهان اسلام بود.[1] در عین حال این قرن، قرن بیداری مسلمین و تجدید حیات اسلام نیز بود؛ چه اینکه مواجهه با غرب، مسلمانان را متوجه فاصله خود با آنان و وضعیت عقب ماندگی خود کرد.
نخستین رویارویی سرزمینهای اسلامی با استعمار را باید حمله ناپلئون به مصر دانست. اشغال سه ساله این سرزمین (1798-1801م) تحت حاکمیت عثمانی قرار داشت، نقطه عطفی در تاریخ معاصر مسلمانان به شمار میرود. این حرکت تقریباً، نقطه آغاز هجوم استعماری غرب، در همه ابعاد و جوانب به جهان اسلام بود و ناپلئون، بعد از وقوع انقلاب فرانسه، نماینده تمام عیار تمدن جدید غربی با دو چهره و رویه استعماری و کارشناسی گردید. او شخصاً از سال 1796 به بعد علاقه و دلبستگی خاصی به شرق پیدا کرد.
در تعقیب همین سیاست به مصر لشکر کشید و قصد تصرف شام را نیز در سر داشت که موفق نگردید.[2] از سویی دیگر نیز بریتانیا به اشغال قسمتی از شبه قاره هند پرداخت.
بنابراین مسلمانان، غرب متمدن را به هجوم استعماری و جهانگشاییشان یکجا شناختند. از این رو مسلمانان افزون بر بلایای ریشهدار داخلی، با مصیبت تهاجم استعمار نیز مواجه شدند که همچون خورهای به جان آنان افتاده بود. برای درمان این دردها، روشنفکران جوامع اسلامی، هر یک به فراخور ادراک سیاسی، فرهنگی، اجتماعی خود، راهحلهای خاصی را پیشنهاد میکردند.[3]
حضور فراگیر استعمار در سرزمینهای اسلامی واکنشهای مسلمانان را نیز به همراه داشت؛ از جمله میتوان به جنبش محمدعلی پاشا در مصر، قیام سیداحمد هندی در 1826 در هند علیه انگلیسیها و پس از آن قیام سراسری هند در 1857، قیام امیر عبدالقادر در خلال چند دهه در الجزایر و قیام محمد احمد سودانی در 1872 اشاره کرد.[4] این واکنشها بیشتر نظامی و کمتر به جنبههای فکری- فرهنگی مبارزه معطوف بود. واکنش سید جمالالدین یکی از مهمترین آنهاست. او بر جنبههای فکری و فرهنگی تأکید بیشتری دارد. از این رو بسیاری سید جمالالدین را قهرمان مبارزه با استعمار و امپریالیسم میدانند. شخصیتی که ضمن شناخت معضل استعمار، آن را از رویه کارشناسی غربی متمایز ساخت و در صدد پاسخگویی به مسئله استعمار برآمد. سید جمال در پاسخ به استعمار انگلیس، اتحاد اسلامی را مطرح کرد. به اعتقاد سید جمال پشتوانه هرگونه حرکت سیاسی را باید در بستر عمیق فکری و فرهنگی استوار ساخت و هیچ مبارزه سیاسی – اجتماعی بدون پشتوانه عمیق فکری، عقیدتی و فرهنگی در میان تودهها به طور کامل به بار نخواهد نشست. بدین منظور سید جمال ابتدا به شناساندن چهره استعمار انگلیس در میان جوامع مسلمان پرداخت تا آنان را با خطرات این پدیده آشنا سازد.
سیدجمال استعمار را چنین معرفی میکند: «این استعمار که از نظر لغت به معنی آباد کردن است از لحاظ معنی حقیقی و اصیل به عقیده من مانند اسماء اضداد است. زیرا این استعمار یعنی استعباد و بنده و برده ساختن آزادگان و خاصه استعمار به معنی تخریب نزدیکتر است تا به تعمیر و عمران.»[5] وی نفوذ روزافزون استعمار بر کشورهای اسلامی را چنین فریاد میزند: «یاللمصیبه! یاللرزیه! این چه حالت است؟ این چه فلاکت است؟ مصر و سودان و شبه جزیره بزرگ هندوستان را که قسمت بزرگی از ممالک اسلامی است انگلستان تصرف کرده. مراکش، تونس و الجزایر را فرانسه تصاحب نموده، جاوه و جزایر بحر محیط را هلند مالک الرقاب گشته، ترکستان غربی و بلاد وسیعه ماوراءالنهر و قفقاز و داغستان را روس به حیطه تسخیر آورده، ترکستان شرقی را چین متصرف شده و از ممالک اسلامی جز معدودی بر حالت استقلال نمانده اینها نیز در خوف و خطر عظیماند.»[6]
سید جمالالدین پدیده استعمار را به مثابه سیاست خارجی کشورهای اروپایی بویژه بریتانیا میدید. بنابراین بیشترین درگیری سیدجمال با استعمار را باید مبارزه وی با استعمار بریتانیا دانست. سید جمال در ستیز با استعمار بریتانیا چندان جدی و پیگیر بود که کوچکترین سازشی را برنمیتافت تا آنجا که شاگرد و دوست دیرینش شیخ محمد عبده را، به دلیل کوتاه آمدن با سیاست انگلیس در مصر، سخت مورد ملامت قرار داد و با گزندهترین کلمات به باد انتقاد گرفت. وی استعمار بریتانیا را چنین معرفی میکند: «آن کفتاری که به گرسنگی شدید دچار است و گرفتار تشنگی است که بلعیدن دویست میلیون مسلمان و آشامیدن آب تایمز او را سیراب نکرده است و امروز این جانور، دهان آزمند خود را بیشتر باز کرده است تا سراسر قلمرو مسلمانان از نیل تا جیحون را ببلعد.» وی معتقد است که استعمار انگلیس خود را با شعار آزادی و استقلال بر دیگر سرزمینها مسلط مینماید.[7] البته وی استعمار انگلیس را به سان شیری ضعیف میپندارد که اینک در حالت ضعف به سر میبرد و اگر مسلمانان بر ترس و وهم خود غلبه کنند بلاشک بر او پیروز خواهند شد. این موضع ضعف استعمار انگلیس از نظر شرقیها پوشیده است و در حجابی از وهم قرار دارد و هر شرقی به گونهای دچار توهم است و تصور مینماید انگلیسها هنوز هم بمانند زمان گذشته خویش قدرتمند است.[8] سید جمال درصدد زدودن این ترس و وهم از دل مسلمانان بود. وی فریاد آگاهی سر داد تا مسلمانان را بیدار سازد.
سید جمال، درباره سیاست انگلیس در شرق میگوید: «کسی چشم طمع به داخل خانهای داشت و باز حرص به اینکه دروازه را بر خود ببندد، همان بود که پله آن بیرون آمد و به دنبال وی دیوار هم فروریخت.»[9] وی میافزاید: «نیرنگ و حیله انگلیسیها برای پوشش ناتوانی و ضعف خود چنین است که از میان مسلمانان از مردمی که دارای قدرت زیاد و شوکت فراواناند، جهت برقراری صلح و تثبیت امنیت کمک بخواهند.»[10] همچنین سید جمالالدین استعمار فرهنگی بریتانیا را گوشزد میکند و مینویسد: «هر ملتی که اخلاق و رفتار و تمدن ملتهای دیگر را بدون توجه به خصوصیات قوی خود، تقلید کند، طبعاً در میان وحدت آن ملت روزنة کوچکی و راهی برای دخول دشمنان به میان آنان باز میشود.»[11] سید جمالالدین ظلم مضاعف استعمار انگلیس در ممالک اسلامی را عامل تشدیدکننده در بیداری مسلمانان میداند و میگوید: «اینک دیگر اعمال دولت انگلیس و تجاوز او به حقوق عثمانیها و مسلمانان اسباب دلتنگی مسلمانان را فراهم آورده است. ستم انگلیس، دیگر غیرقابل تحمل است. از این رو بعید نیست که دلها به خشم آمده و صبرها لبریز گشته و مرزبندیها فروپاشد.»[12] سید جمالالدین اسلام را دین منفعل و پذیرای ظلم نمیدانست. این روحیه نهفته در دین اسلام است که مسلمانان را به استرداد آنچه غصب شده و نهایتاً اتحاد با هم سوق میدهد. وقتی انگلیس پا به هند گذاشت خود را در میدان تنها دید و دریافت که زندگی مسلمانان با آموزههای دینی پیوند خورده است.[13]
درباره عوامل اساسی سلطه انگلیس بر دنیای شرق از زبان سیدجمال باید گفت: «انگلیس ملتی بود با نیروهای متحد و با عده کامل و آماده برای فتوحات و این در زمانی بود که شرقیها به اختلاف رأی و تعارض خواستهها آغشته بودند و به واسطه جهالت خویش، بر احوال غربیها و صنایع و ثروتشان آگاهی نداشتند و هر امر عجیبی را معجزه میدانستند و هر چیز بدیعی از اختراعات را سحر یا کرامت میپنداشتند. انگلیسیها این فرصت را غنیمت شمرده و به سوی شرق کشیده شدند و نفوذ خود را در بیشتر سرزمینهای آن گسترش دادند و باشندگان (ساکنان) مشرق زمین جز به پارهای از عجایب صنعت اروپایی آشنا نشدند که تنها خاطرهها و اوهام را، در آنان برانگیخت و این توهم با دامهای مکر و حیله که انگلیسیها گسترده بودند افزون و تقویت شد تا که دلهای بیچارگان را سحر کردند و ایشان را از آنچه در اختیار داشتند، غافل نگه داشتند و حتی در افکار و انگیزههای قلبی آنان تصرف کردند. همان بود که اموال را گرفتند و اراضی را از دستشان بیرون کشیدند و آنان را مجبور به جلای وطن کردند.»[14]
در مجموع، سید جمالالدین استعمار را به مثابه سیاست خارجی انگلیس میدیده است. سیاست خارجیای که کسب امتیازات اقتصادی و بازارهای کشورهای عقب مانده را برای ادامه حیات خود ضروری میدانسته است.[15] در این اوضاع سید جمالالدین پاسخی فکری – فرهنگی برای مقابله با استعمار انگلیس که ریشه در فرهنگ اسلامی داشت، این پاسخ همانا اتحاد اسلامی بود. در حالی که دیگران راهحل نظامی در برابر استعمار انگلیس را برگزیده بودند. به لحاظ اهمیت، پاسخ سید جمالالدین نمونهای بود که سایر نهضتهای اسلامی ضداستعماری پس از خود را تحتتأثیر فراوان قرار داد. پاسخی که بر بنیادهای فکری – فرهنگی و سیاسی – اجتماعی بنا گردیده بود.[16]
2. سازش آموزههای مدرن و اسلام
پاسخ سید جمالالدین به استعمار انگلیس یعنی اتحاد اسلامی در بستری مدرن عرضه گردید، بنابراین سید جمال تلاش نمود میان آموزههای اسلامی و اندیشههای مدرن سازگاری ایجاد کند. برای این منظور سید جمال ابتدا به پیرایش دینی مبادرت نمود و آن گاه میان اسلام و مدرنیته سازش برقرار ساخت. چنین است که وی را آغازگر جنبش اصلاحطلبی دینی یا مدرنیسم اسلامی میدانند.
جریان اصلاحطلبی دینی به رهبری سید جمالالدین اسدآبادی در واکنش به مسئله غرب و بویژه هجوم و فشار استعماری آن شکل گرفت. سید جمالالدین اسدآبادی را آغازگر جریان اصلاحطلبی دینی و به تعبیری پروتستانیزم اسلامی دانستهاند که میکوشید با مایهها و جهتگیریهای عقلی، فلسفی، اجتهادی و متناسب با مقتضیات زمان و نوخواه و آیندهنگر، به احیا و بازسازی تفکر دینی و تصحیح جهانبینی مسلمانان بپردازد.[17]
هدف اصلی جریان اصلاحطلبی دینی در قرن نوزدهم واکنش در برابر خطر فرهنگی و سیاسی اروپا و رفع سلطه و نفوذ استعمار انگلیس و بازگرداندن سیادت گذشته اسلام و قدرت سیاسی مسلمانان بود؛ ولی پیش شرط این هدف، احیا و بازسازی تفکر دینی از نظر داخلی بود.[18] اصلاحطلبی در اصل مقید به سنت بود؛ هدف نخستین آن حفظ اسلام و ساختارهای نهادی تقویتکننده آن بود. اصلاحطلبی به عنوان جنبشی احیاگر در واقع همان محافظهکاری روشنفکری بود که از موقعیت و نیازهایش آگاهی معقولتری داشت. اصلاحطلبی، جنبش علمای جوان آزادیخواه بود که میدانستند اگر که باید به درستی از اسلام دفاع شود، باید بر ضعف خود غلبه یابد و قدرت و زندگی جدیدی پیدا کند.[19] برخی بر این عقیدهاند که جنبش تجدید حیات دینی به پیشگامی سیدجمالالدین و محمد عبده، تردیدی در مورد آیین پدید نیاورد. از آنجا که مبارزهجویی تحمیلی غرب بر جامعه اسلامی، سرچشمه انگیزه اصلی جنبش اصلاحطلبی بود، هدف این جنبش آن بود که از راه پاسخ دادن به مبارزهجویی غرب به طریق «مثبت» از جامعه اسلامی دفاع کند. اصلاحطلبی بر آن بود که حقیقت اسلامی را دوباره برقرار و تقویت کند، اما آن را در معرض انتقاد آزاد قرار ندهد.[20] نخستین گام اصلاحطلبی سده نوزدهم میلادی گذر از تبعیت کورکورانه از تفسیر سنتی به رهیافتی نو و آزادتر بود. حاصل فرجامین این گذار، برقراری تحلیل عقلی (تمحیص) به مثابه شرط اولیه تفسیر بود. از این رو سیدجمالالدین اسدآبادی و محمد عبده را پرنفوذترین چهرههای جنبش اصلاحطلبی اسلامی میدانند.[21]
اکنون میتوان سازش میان آموزههای مدرن و اسلام در اندیشه سید جمالالدین بر مبنای پیرایشگری دینی را مشاهده نمود. این سازگاری را در دو حوزه یکی سازگاری اسلام با عقلانیت مدرن و دیگری سازگاری آن با سوژه خود بنیاد بررسی میکنیم.
2-2. سازگاری اسلام و عقلانیت مدرن در اندیشه سید جمالالدین
از نظر سید جمالالدین اسلام هر خرافهای را که برای کوری عقل کافی است، پاک میسازد، [زیرا] غالب ادیان موجود از این اوهام و خرافات خالی نیست.[22] به اعتقاد سید جمالالدین دین اسلام یگانه دینی است که اعتقاد بلادلیل و اتباع ظنون را ذم میکند و پیروی از روی کوری را سرزنش مینماید و مطالبة برهان را در امور به متدینین نشان میدهد و در هر جا عقل خطاب میکند.[23] بدین مناسبت سید جمالالدین میان عقل به معنای مدرن آن و مبانی دیانت اسلامی تناقضی نمیدید و چنین عقلانیتی را موجب درستی و تعدیل اخلاق و سبب مدنیت عالم میدانست.[24] از نظر وی چنین عقلی است که علم مدرن را پیریزی مینماید و علم مدرن نیز به نوبه خود زمینهساز پیشرفت و ترقی جوامع میگردد. بنابراین از نظر سید جمالالدین اسدآبادی با اصلاح و پیرایش آیین اسلامی، ظرفیتهای پنهان آن آشکار میگردد و سازگاری آن با عقلانیت و علم مدرن عیان خواهد شد. به اعتقاد سید جمالالدین علم به هیچ تمدن و مکانی تعلق ندارد و پادشاهی عالم از آن عقل و دانش میباشد.[25]
سید جمالالدین میان عقلانیت بر آمده از انگارههای اسلامی و عقلانیت مدرن همسانی میانگارد و پایههای ایمان را در عقلانیت میجوید و آن را زمینهساز اتحاد اسلامی میداند. وی در این باره مینویسد:
برای مطابقت با شرایط علمی دنیای مدرن باید اعتقادات را به محل عقل سنجید و کلام خدا را در جهت آزادی سیاسی و بینیازی اقتصادی و حقوق حقه انسانی آنها فهمید. مسلمانی که بدینسان از بند خرافات و تعصبهای ناروا رها میشود و به حقایق دینی خود آگاهی مییابد و امکانات جدید آن را درمییابد، نه فقط تعدی غیرانسانی را به شخصیت خود نمیپذیرد، بلکه عملاً با اتحاد با دیگر برادران مسلمان خود شائق میشود و از این رهگذر اسلام را به عالیترین درجه قدرت میرساند.[26]
بر اساس نظر سید جمالالدین چنین فضایل اخلاقی که با عقلانیت و آزادی مدرن سازگار بوده، افراد رد حول محور منافع و آرمانهای عمومی گرد میآورد، از راه تقویت عصبیت و اتحاد، باعث نیرومندی و ترقی و تعالی ملت میگردد.
در کل باید گفت که سید جمالالدین میان اسلام و عقلانیت مدرن همسانی جوهری برقرار میسازد. وی عقلانیت مدرن را ابزاری برای ظهور هویت دینی مسلمانان و خودآگاهی نسبت به آموزههای اسلامی میداند که به واسطه آن میتوان تفسیری دگرگونه از اسلام عرضه کرد و همچنین با بنیان نهادن اتحاد بر پایه چنین تفسیری در صدد پاسخی در خور به معضل استعمار و افول قدرت مسلمانان بود. به عبارت دیگر سید جمال از عقلانیت مدرن برای رستاخیز اسلامی و رهایی مسلمانان از وهم و تقلید استفاده نمود تا آنان را به خودآگاهی و توجه به هویت اسلامی سوق دهد.
2-3. سازگاری اسلام و سوژه خود بنیاد در اندیشه سید جمالالدین
سید جمالالدین جهت بیداری مسلمانان با تکیه و تأکید بر مفهوم اختیار و آزادی و نفی اندیشه جبری، انسان را عامل و علت سازنده تاریخ میدانست. وی انسان و فطرت انسانی را زیربنای همه تحولات تاریخی میدانست و از این لحاظ اندیشههای او در برخی وجوه با اندیشهها و باورهای اومانیستی شباهتی آشکار دارد. تأکید مدرنیته بر سوژه خود بنیانگذار و انسان به عنوان سازندة تاریخی در آرا و اندیشههای وی نمایان بود. سید جمالالدین به پیشرفت انسان در طول تاریخ ایمان داشت و از این لحاظ به فلسفه روشنگری نزدیک میگردد.[27] تفاوت سیدجمالالدین با فلسفه روشنگری را باید در این مسئله دانست که وی برخلاف فلسفه روشنگری برداشتی جمعگرایانه از فاعلیت انسانی دارد، در حالی که فلسفه روشنگری بر جنبه فردگرایانه آن تأکید دارد. سید جمال تلاش و کاربرد آزادتر عقل انسانی را در جهت احراز هویت جمعی مسلمانان به کار میبرد.[28] علاوه بر این وی احیای فضایل معنوی در افراد مسلمان را تعقیب مینمود، چه فضایل را اساس وحدت میان هیأت اجتماع و موجب همبستگی افراد جامعه میدانست.
در پاسخ سید جمالالدین، میخواست هم دیدگاههای نادرست اعتقاد مسلمانان و هم نقد اروپاییان از اسلام را از میان بردارد. بدینسان بسیاری از جنبههای اسلام سنتی را نقد کرد و از سویی دگر بسیاری از انگارههای مدرن را ستود. سید جمالالدین اسدآبادی واکنش خود در مقابل استعمار را با الهام از ذهنیت اندیشههای مدرن اما در قالبی اسلامی ارائه نمود. به عبارتی سید جمالالدین در مواجهه با استعمار غربی از رویه دیگر تمدن غربی یعنی افکار و آرای مدرن برای پاسخگویی بدان سود جست. بخشی از طرح اتحاد اسلامی سید جمال در پاسخ به امپریالیسم و استعمار انگلیس برگرفته از اندیشههای مدرنی بود که میان آنها و اصول اساسی دیانت اسلام همسانی جوهری داشت. چنین است که سید جمالالدین از سویی تحتتأثیر مفهوم سوژه یا ذهن خودآگاه مستقل، انسان مسلمان را به تعیینکنندگی فرامیخواند و از سویی دیگر با الهام از مفهوم دینی، برادری، برابری و اتحاد را مراد میکند. اساس گفتمان سید جمالالدین این پیش فرض قوی بود که جهان مدرن ایجاب میکند که فاعلیت انسان در کوشندگی، کاربرد آزادتر عقل انسان و توان سیاسی و نظامی او بیان شود.[29] سیدجمالالدین متکی بر چنین پشتوانه نظری بود.
3. بازسازی هویت اسلامی: پاسخی حول محور هویت اسلامی
در مواجهه با مدرنیته، سید جمالالدین درصدد سازش میان سنت اسلامی با آموزههای مدرن برآمد و بدین منظور به عرضه تفسیری نو از اسلام مبادرت نمود. وی بر این اعتقاد بود که دیانت اسلام هیچگونه منافات و مغایرتی با مدنیت و ترقیات دنیوی ندارد.[30] اسلام سید جمالالدین، بازخوانی مبانی سنتی در پرتو اعتقادات جدید است، کاربرد منطق مدرن غربی در چیزی است که پیشرفت واقعی و هم تحول غایی جامعه اسلامی است.[31] سید جمالالدین بر لزوم رفتار مبتنی بر عقل و پذیرش عقاید منطقی تأکید میورزد و میپنداشت که اگر جامعه، ایدههای اسلامی را بپذیرد و متحد باشد، میتواند بار دیگر به تعالی برسد.[32] وی بر این اعتقاد بود که دین اساس مدنیت و پایه عمران است.[33] عقیده، مسلمانان را متحد و قرآن، نام آنان را پیوند میدهد.[34] و چنین وحدتی خاستگاه قدرت میباشد.[35] وی دین را اساس قدرت و مدنیت مسلمانان دانست و ریشهها و مبانی عقلانیت روشنگری را در درون دیانت اسلامی جستجو نمود.
مبانی بازسازی اسلام در اندیشه سید جمالالدین را میتوان مشتمل بر خردگرایی، نفی تقلید، خرافهزدایی، غبارروبی و پیرایشگری، پرهیز از تکنگری دینی و اجتهاد مستمر دانست.[36] سید جمالالدین باز تأویل دین اسلام را وجهة همت خود قرار داد و بر این اعتقاد بود که این اسلام بازسازی شده همواره یگانه حقیقت بوده است.[37]
در نتیجه سید جمالالدین ابتدا میان رویه دانشی و رهاننده مدرنیته و اسلام باز تفسیر شده خود این همانی برقرار میسازد. سپس با بازسازی ذهنیت جمعی مسلمانان به عنوان هویت غیرغربی اما مدرن به مقابله با رویه دیگر مدرنیته یعنی استعمار میپردازد. به عبارتی دیگر، سید جمالالدین با درونی نمودن عناصر رهاننده ذهنیت مدرن در درون گفتمان اسلامی اصلاح شده، از طریق تأکید بر ذهنیت جمعی مسلمانان به بازسازی هویت اسلامی مبادرت مینماید. این هویت تازه اسلامی عبارت است از جنبه رهاننده و مترقی ذهنیت مدرن به اضافه فضایل اسلامی است که سید جمالالدین به عنوان مؤثرترین ابزار مقابله با استعمار و هویت غربی از آن سود میجوید.
چنین است که گفتمان جدید سید جمالالدین را در کلیترین مفهوم آن میتوان آزادی جمعی به علاوه فضایل اخلاقی دانست. اتحاد اسلامی سید جمالالدین، همان خودآگاهی نسبت به هویت اسلامی است که نابودکننده استعمار از بعد عینی زندگی مسلمانان میباشد. این اتحاد اسلامی در شکل پاسخی به استعمار با توجه به انسانشناسی خاص سید جمال بر مبنای همسانی و برابری میان افراد مسلمان، خود را نمایان میسازد.
اتحاد اسلامی به عنوان پاسخ و استراتژی خاص سید جمال در مقابل استعمار انگلیس دو چهره دارد؛ یکی اتحاد ملل اسلامی و دیگری اتحاد دول اسلامی. قبل از پرداختن به این دو وجه (چهره) پاسخ سید جمال، لازم است نگاهی به اقدامات وی در مسیر اتحاد اسلامی انداخت.
4-1. اقدامات سیدجمال برای ایجاد اتحاد اسلامی
از مفاهیم محوری در تفکر سید جمالالدین اتحاد اسلامی و همبستگی اجتماعی است که رفع تفرقه در میان مسلمانان را مدنظر دارد. البته مقصود و هدف سید جمالالدین این نبود که حکومتهای اسلامی تشکیل حکومت واحدی بدهند. بلکه مقصودش این بود که به اوضاع و احوال یکدیگر آشنا شده و در کارها تشکیک مساعی نمایند. از نظر سید جمالالدین اسدآبادی اتحاد، خودآگاهی نسبت به منافع مشترکی است که برتری و عظمت را به ارمغان میآورد.[38]
بررسی زندگی سید جمالالدین اسدآبادی نشان میدهد که اندیشه وحدت اسلامی وی برای ایجاد مقاومت در برابر سیاستهای تجاوزگرانه به اروپاییان بود و اولین انگیزه خود را از تجاوز بریتانیا به هند و نیز تجاوز روسیه تزاری در آسیای مرکزی گرفت.[39] سید در دوران توقف در کلکته وحدت میان مسلمانان و هندوها را مطرح نمود. انگیزه وی در این باره وضع نامناسب هندوستان بود هر چند کوشش او برای ایجاد وحدت عمل میان مسلمانان و هندوها در کلکته به نتیجه نرسید. از این رو سید جمالالدین در دوران اقامت چهار سالهاش در هندوستان جمعیت عروه را برای ایجاد اتحاد اسلامی بنیان نهاد. چون سید از اقامت خود در هند برای تربیت و تقویت این فکر سودی نیافت با وعده پشتیبانی عدهای از مسلمانان روشنفکر هند، عازم اروپا شد تا در آنجا کانون فعالیت اجتماعی خود را ایجاد کند.[40]
از دیگر گامهای مهم سید جمال در راه اتحاد جهان اسلام باید از تلاش وی در جهت ایجاد مؤتمر اسلامی یاد کرد.[41] سید جمالالدین در همین راستا در سال 1894 به تأسیس انجمن اتحاد اسلامی مبادرت نمود. «سید انجمنی از ایرانیان و دیگر شیعیان صاحب رسائل و ارباب قلم که در استانبول به سر میبردند تشکیل داد. این انجمن از دوازده نفر تشکیل شده بود... هنگامی که گروه سید شکل گرفت وی سخنانی به شرح زیر خطاب به آنان ایراد کرد: امروز دین اسلام مانند یک کشتی است که ناخدای آن حضرت محمد(ص) است و تمام مسلمین مسافران این کشتی مقدس هستند، اما متأسفانه این کشتی گرفتار توفان گشته و در معرض غرق شدن قرار دارد. و کفار و اهل زندقه نیز از هر سو این کشتی را سوراخ کردهاند. در این میان وظیفه مسافران این کشتی که در معرض غرق شدن قرار دارند و سرنشینان آن که در آستانه هلاکت قرار دارند چیست؟ آیا قبل از هر چیز باید این کشتی را از توفان و غرق شدن نجات دهند و تمام تلاش خود را برای حفظ و نگهداری آن به خرج دهند. یا اینکه با خودخواهیها، مخالفتها، انگیزههای شخصی و اختلافات جزئی کشتی و خودشان را به هلاکت اندازند.» در حالیکه برخی طرح نظریه اتحاد اسلامی را به دوران توقف سید جمالالدین در مصر (1871) و جلسات درس وی در خانهاش برمیگردانند، اما دوران اقامت سید جمالالدین در پاریس و انتشار مجله عروهالوثقی را باید نقشه فکری منتظم در زمینه اتحاد اسلامی دانست.[42]
امروز اگر کسی بخواهد برای اتحاد اسلام اسناد و ادبیاتی فراهم آورد؛ بعد از نامههای مبسوط و متعدد نادرشاه افشار، باید به سراغ مقالات سید جمالالدین در عروهالوثقی برود که کاملترین و رساترین مفسر روح این اندیشه به شمار میرود.[43] از نظر محتوا و مضمون، مقالات عروهالوثقی را باید تراوشات فکری سید جمال دانست زیرا روش انقلابی عروهالوثقی در برابر سیاست استعماری انگلیس و عیبگیریهایش از محافظهکاران و آشتیجویان بیشتر با اندیشه و خوی سیدجمال سازگار درمیآید تا با طرز فکر عبده.[44]
اینها پارهای از اقدامات سید جمالالدین برای ایجاد اتحاد اسلامی بود. تمامی این تلاشها و فعالیتهای سیدجمالالدین در جهت استقرار اتحاد اسلامی، کوششی بود به منظور رفع سلطه بیگانگان از ممالک اسلامی.
4-2. اتحاد دول اسلامی به عنوان پاسخ اول
سید جمالالدین برای مقابله با استعمار انگلیس ابتدا اتحاد میان دول اسلامی را وجهه همت خود قرار داد.[45] از این رو سید جمالالدین ابتدا امید به پادشاهان مسلمانان میبندد و حتی در صدد سود جستن از نفوذ علما در نیل بدین مقصود برمیآید. وی حاکمان و علمای اسلامی را چنین خطاب قرار میدهد: «ما از پادشاهان مسلمانان و علمای آنها که اهل حمیت و اصحاب حقیقتاند، آرزو میبریم که صاحبان غیرت را تأیید کنند و در آنچه که باعث اتحاد جمعیت و توحید پراکندگی آنان میگردد، سهلانگاری نکنند.»[46] سید جمالالدین که در این زمان دل امید به پادشاهان مسلمان بسته بود، مینویسد: «ما یقین کامل داشتیم و داریم که ذات شاهانه به رسم پدر همه مسلمانان و به عنوان حامی شریعت و نگهبان دین بیشتر از همه مردم شایستگی آن را دارد که نگران حرکات دشمنان در کشورهای اسلامی باشد و از هیچ نوع تلاش در راه به تعویق انداختن حرکات و خنثی ساختن اعمالشان دریغ نمیورزد.»[47]
سید جمالالدین برای دفع سلطه استعمار از ممالک اسلامی اتحاد میان امرای اسلامی را مدنظر قرار میدهد و تنفر و اختلاف میان آنان را عامل اضمحلال ملت و دولتهای آنان و موجب تسلط بیگانه بر مملکتشان میداند. وی در این باره مینویسد: «بیشتر اوقات تنفر میان دو امیر، ملتی را سراپا به تباهی میکشاند و هر یکی حریف خود را ناتوان میکند و همسایهاش را بر وی میشوراند و باز یک آدم بیگانه در این هر دو، نیروی مضمحل شده و ضعف کشندهای را میبیند و از کشورهای هر دو آنچه را که بخواهد، بدون سپاه و سلاح میگیرد.»[48]
سید جمالالدین برای مقابله با استعمار انگلستان، در دورهای اتحاد دول افغان و ایران را مورد توجه قرار داده، سلاطین ایران و افغانستان را دعوت به اتحاد مینماید: «عبدالرحمن خان با تجاربی که آموخته نخستین کسی است که به چنین اتحادی پیشی میگیرد و شکی نیست که شاه ایران هم با اطلاعاتی که از سیاحتهای خود به دست آورده و مشاهداتی که در مسافرتهای خود کرده از مبادرت به چنین کاری و تلاش در آن ابایی ندارد.»[49] وی در جایی دیگر مینویسد: «هجوم روسیه به هند فرا رسیده و مسیر سیاست دول اروپایی و تلاش آنان در راه تثبیت صلح در اروپا، روسیه را در مقاصد آن کمک میکند... این روش نوینی در سیاست است و اگر دولت ایران با افغانستان متحد گردد، برای هر یکی بهره کافی و سود فراوانی است.»[50] سید جمالالدین همچنین در صدد اتحاد دول عثمانی و هند برآمد. اما پس از مدتی در باب اتحاد دول اسلامی دچار یأس و نومیدی گشت و نوشت؛ «ما از این در هراسیم و لاحول میگوییم که امرا و بزرگان ما وسیله اضمحلال و فنای ما گردند به خاطر اینکه غرق در عیش و نوش و شهوترانیاند و همت آنان پایین آمده و بزدلی بر آنها چیره شده و حرص و طمع در طبایع آنان راه یافته است.»[51]
سید جمالالدین سرانجام به این نتیجه میرسد که سلاطین اسلامی در خدمت استعمار قرار دارند و بقای خود را در انتساب به استعمار دنبال میکنند. وی در این باره نیز مینویسد: «شاهان سرزمینهای مسلمان در این روزها بقای خود را در انتساب به همان دول بیگانه میدانند.»[52] وی معتقد است که پراکندگی و تشتتی که در بعضی از ممالک اسلامی دیده میشود، منشأ آن قصور حکام و انحرافات آنان، از اصول ثابتی است که دیانت اسلامی بر روی آن بنا یافته و به خاطر آن است که از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نمودهاند.[53]
سیدجمالالدین حتی اتکای سلاطین مسلمان به استعمار جهت بقای سلطنت خود و در نتیجه فدا نمودن ملت را در رفتار این سلاطین میدید و خواستار اتکای سلاطین مسلمان بر ملتهای خویش میگردید. وی میگوید؛ «سلاطین مسلمانان، دوستی بیگانگان را که مخالف دیانت و جنسیت آنان بود، پذیرفتهاند و از آن جهت طلب نصرت و کمک علیه فرزندان ملت خویش، به منظور دوام این شبح فرتوت و نعمتگذار، استفاده کنند. ای امرای بزرگ شما را با این کسانی که بیگانه از شمایند، چه کار...، به سوی فرزندان وطنهای خویش و برادران دین و ملت خود بیایید.»[54]
سید جمالالدین در مبارزه با استعمار انگلیس ابتدا راهحل اتحاد دول اسلامی را مطرح نمود اما به خاطر مواجهه با قدرتهای استبدادی مطلقه در جهان اسلام – که یکی از معضلات علمی جدی این طرح بود – از این سیاست صرفنظر کرد و اتحاد ملتهای اسلامی را دنبال نمود.[55] سید جمالالدین در ناکامی از رویکرد اصلاحطلبانه از بالا به رویکرد تودهای – انقلابی بر ضد حاکمیتهای مطلقه روی آورد. چرا که به نظر وی امپریالیسم خارجی از طریق سلطنت مطلقه عمل مینماید و این به واسطه فساد سلطنت در کشورهای مسلمان است. وی در این باره مینویسد: «اگر ولی امر، منافع خصوصی خود را بر وجایب عمومی مقدم شمارد، در نتیجه، خلل در نظام ملت به وجود میآید و فساد در آن راه مییابد.» سید جمالالدین دولتهای اسلامی را به واسطه استیلای جبن و وهم بر آنان و تطمیع توسط دول استعمارگر سخت نکوهش میکند و چنین نتیجه میگیرد که اساساً استعمارگران سلطه خود را با رسوخ در دل امرای اسلامی ممکن میسازند:
«کشورگشایان و سلطه جویان بیش از بسیج سپاه و سران لشکر، دلهای امرا و صاحبان حق حاکمیت را در ملتی که میخواهند بر آن پیروز گردند تسخیر مینمایند و آن را به ترس و تهدید رام میسازند و یا با حیله و آرایش آرزوها مالک آن میگردند و به هدف خود میرسند و سرزمین ملتها را اشغال مینمایند.»
در مجموع باید گفت رویکرد اولیه سید جمالالدین مبنی بر اتحاد دولتهای اسلامی در نتیجه ضعف و به تعبیر سید جمالالدین خیانت آنان به ملتهای خود، تغییر نمود چرا که اتحاد دولتهای اسلامی با چنین فتور و سستی ممکن نبود. سید جمالالدین هنگامی که دید استعمار از طریق همان استبداد داخلی عمل مینماید، مبارزه با استبداد را نیز به عنوان گامی در جهت مبارزه با استعمار در نظر گرفت. بدین سان سید جمال رویکرد به تودههای مسلمان را در پیش گرفت تا بذرهای خود را در دامن آنان بکارد.
4-3. اتحاد ملل اسلامی به عنوان پاسخ دوم
سید جمالالدین پس از ناامیدی از حکام اسلامی درصدد برآمد که دلهای افراد پراکنده این ملت بزرگ را که آفاق آن دور از هم و اطراف آن جدا از یکدیگر است با وجود عادات و طبایع مختلف به هم جمع کند.[56] البته سید جمالالدین از غفلت مردم و انجمان آنان گله داشت. او مینویسد: «کدام صداها مردمی را که در بستر غفلت آرمیدهاند، بیدار میکند و باز کدام تندبادی طبیعتهای منجمد را تحریک و افکار کسل را تکان میدهد و کدام دم و نفسی و روح را در بدن میدمد و آن را به صوب فلاح و صلاح آنان، حشر و نشر میکند.» به باور سید جمالالدین فشار بر مردم و همه گیر شدن ظلم هر چند در ابتدا باعث سردرگمی و پراکندگی و اضطراب تودههای مردم میگردد اما پس از مدتی تداوم ظلم و آگاهی مردم نسبت به خطر دشمن مشترک، خود علت رفع اختلاف آرا میان مردم میگردد و اتحاد و همبستگی آنان را به دنبال خواهد داشت.[57]
سید جمالالدین به منظور ایجاد اتحاد اسلامی در میان ملل مسلمان، آنها را مخاطب اصلی خود قرار میدهد و میگوید:
ای ملت بیچاره این زندگی شماست که آن را حفاظت کنید و این خونهای شماست که آن را بیهوده نریزید و ارواح شماست که آن را هلاک نسازید و سعادت شماست که تا پای مرگ آن را به پول نفروشید و این هم پیوندهای دین شماست که وسوسهها شما را غره نکند و نیرنگها شما را نفریبد و مزخرفات باطل شما را به حیرت اندر نکند. پرده وهم را از باصره فهم دور کنید و به پیوندهای دینی چنگ بزنید که همین علاقه عربی را با ترکی و فارسی را با هندی و مصری را با مغربی یکجا کرده و جای علاقه نژادی را گرفته است تا به مرحلهای که شخص از مصیبتی که برادر وی را از مصائب روزگار میرسد، متألم میگردد، هر چندی که شهر وی دور از آن و به اقصی مناطق جهان هم باشد. این پیوند از محکمترین پیوندهاست که خدا آن را به شما ارزانی داشته که در آن عزت و آبرو و سلطه و حاکمیت شماست و نباید آن را خوار بشمارید و همان طور در رعایت آن وظیفه دارید که از سلطه عدل فرمان ببرید. چه عدالت اساس جهان و باعث هستی آن است و مردمی که عدالت را در میانه خود تحقیر میکنند، پیروز نمیشوند.
سید جمالالدین عدالت را از مهمترین فضایلی میداند که باعث پیوند دینی است، عدالت در اندیشه وی بر پایه برابری میان تودهها استقرار مییابد و برابری و همسانی بنیانی است برای وحدت. چنین وحدتی عزت، آبرو، سلطه و حاکمیت ملت را در پی دارد. بنابراین سید جمالالدین تودهها را به عصبیت دینی که لازمه آن همانا احساس برابری است فرامیخواند.[58]
با تدقیق در آرای سید جمالالدین اسدآبادی مشخص میگردد که وی فضیلت را اس و اساس اتحاد و همبستگی افراد جامعه میداند. «فضایل اساس وحدت میان هیأت اجتماع و رابطة اتحاد» میان افراد آن است.[59] بنابراین سید جمالالدین اتحاد را در سطح اجتماعی یعنی رابطه میان افراد ملت یا به عبارتی در عرصه مدنی مطرح مینماید، برخلاف دوره اول که اتحاد در حوزه سیاسی یعنی دولتمردان موردنظر بود. از نظر سید جمالالدین نیروی ملت، حاصل اجتماع و اتحاد افراد آن میباشد که بدین وسیله ضمن احراز هویت خود، قادر به دفاع از این هویت در تقابل با بیگانگان میگردد. چنین اتحادی که باعث نیرومندی ملت میگردد بر پایه حکومت فضایل اخلاقی در میان آن ملت ممکن میشود. چنین فضایل اخلاقی بر اصل توانایی درونی افراد ملت بر نیک سرشتی، آموزهای که اسلام شدیداً بدان تأکید دارد، قرار دارد. بر این اساس نیک سرشتی، انسان مسلمان را به سوی فضایل اخلاقی مشترکی سوق میدهد، که نتیجه آن، اتحاد میباشد. چه اینکه از منظر اسلامی، انسانها همه برابر و ذاتاً نیک سرشت هستند. برابری آنان عصبیت را تقویت مینماید و نیکسرشتی آنان فضیلت را که نتیجه آن همانا اتحاد میباشد. از نیروی همه، نیرویی برای ملت فراهم میآید که به کمک آن موقعیت خود را حفظ و از مجد و شرف خود دفاع و غارت بیگانگان را دفع میکند. این همان ملتی است که فضایل در آن حکومت میکند و مکارم اخلاق در آن مرتبه بلندی یافته است و ملتی که حال آن چنین باشد، افراد آن جز برای همبستگی، مخالفتی با هم ندارند و جز برای اتحاد، اختلافی با یکدیگر ندارند.[60] مسیرهای افراد چنین ملتی با ارتباطی که میان خود برقرار کردهاند، همانند شعاعهای یک دایره است که مرکز آن عظمت و حیات ملت است و هیچ یک از افراد از محیط جنسیت خویش خارج نمیگردد.[61] چنین ارتباط تنگاتنگی میان افراد ملت شکلدهندة هویت و حیات آن ملت میباشد که وی را همچون هویتی مستقل از غیر (other) محفوظ میدارد.
از نظر سید جمالالدین اسدآبادی فضایل عبارت است از: تعقل و تدبیر، رهایی فکر از اوهام، عفت، سخاوت، قناعت، نرمی، تمکین و تواضع، بلندهمتی، صبر و حلم، شجاعت و ایثار، کمک و جوانمردی، راستی و وفاداری و امانت، سلامت دل از بغض و حسد، عفو و ملایمت، مروت و حمیت و عدالتپسندی و شفقت. به باور سید جمالالدین این فضایل در دل آموزههای اسلامی وجود دارد و از طریق پیرایشگری دینی میتوان آنها را متحقق نمود. این صفحات پسندیده همین که در ملتی از ملتها عام گردد و یا میان افراد آن غلبه پیدا کند، حاصل آن آیا غیر از اتحاد و همبستگی کامل میان آن ملت چیز دیگری است؟[62]
پس فضیلت باعث حیات یک ملت است. فضیلت شکلدهنده هویت و هویت تداومدهنده حیات یک ملت است. فضیلت، حیات ملتهاست که تا ابد آنان را از نفوذ عناصر بیگانه برکنار نگه میدارد و آن را از انحلالی که باعث زوال است، حفظ میکند.[63] به نظر سید جمالالدین ریشههای چنین فضایلی را میبایست در درون اصول دین اسلام سراغ گرفت. اعتدال در اصول اخلاق و آراستگی به اصول فضایل و آماده کردن نیروها و وسایل بدنی بر کار و عمل، به واسطه دین است. سید جمالالدین میگوید؛ دین انگیزه سعادت در دنیاست همان طور که باعث بر آن در آخرت هم هست. از نظر سید جمالالدین نبود فضیلت یعنی رذیلت که موجب تفرقه میگردد و تفرقه زمینه تسلط بیگانگان را برجامعه فراهم میآورد که پیامد این امر اضمحلال ملت است.[64] بنابراین سید جمالالدین اتکا بر افراد ملت اسلامی میکند و درصدد بیداری پیوندگاههای عقیدتی آنان یعنی فضایل اخلاقی و عصبیت دینی بر میآید تا اتحاد اسلامی حاصل گردد: «به واسطه برادری که با پیوندهای عقیده، تقویت میشود هر یکی میپندارد که سقوط یک طایفه از فرزندان ملت وی در تحت نفوذ بیگانه، سقوط خود وی است.» عقیده برادری در میان مسلمانان همانا عقیده برابری و یگانگی است که کل را ایجاد نموده است تا از اجزای خود در برابر تهاجم بیگانه حمایت کند. این نگاه همانا نگاه ارگانیسمی وی به ملت و جامعه میباشد.[65]
سید جمال میافزاید؛ مسلمانان در اتحاد محتاج چیزی نیستند، جز این که افکار آنان متوجه شناخت وسیله دفاع آنان گردد و در وقت اقدام به آن، آرا متفق بماند و احساس مشترکی نسبت به خطرهایی که ملت را عاید گردیده، دلها را به هم پیوند میدهد.[66] سید جمالالدین در این زمینه میگوید:
مسلمانان به واسطه اتحاد، سدی را درست کنند تا که خود را از این سیلهایی که آنان را از هر طرفی فراگرفته به کنار نگه دارند. من در این گفته اصرار نمیکنم که زمام امور همه به دست شخص واحدی باشد. زیرا این امر غالباً دشوار است لکن آرزو دارم که قرآن حاکم همه و دین هم جهت وحدت آنان باشد و هر کسی کوشش خود را تا حد امکان صرف حفاظت دیگری نماید، چه حیات وی به حیات آن دیگر و بقای وی به بقای آن مربوط است.
از این رو باید گفت سید جمالالدین از نخستین افراد در عالم اسلام در دوران معاصر بود که به حقوق مردم در حاکمیت و ضرورت دخالت ایشان در مصالح عامه خود اشاره نموده، رأی و اراده ملت و شورای آنان را اساس مشروعیت قدرت میداند. وی در این زمینه مینویسد: «مگر نمیبینی که خداوند اتفاق رأی را در مصلحت عامه و پیوند به رابطه الفت در منافع کلی را سبب قوت و کامل شدن لوازم راحت در زندگی این دنیا و نیل به خیر ابدی در آخرت گردانید.» سید جمالالدین درباره نقش مردم در سیاست، خواستار مداخله آنان به عنوان نیروهای حوزه اجتماعی در حوزه سیاست و قدرت میگردد. وی معتقد است که ملت از طریق اتحاد و پیوند، منافع و مصالح ملی را تشخیص داده به حمایت از آن برمیخیزد.[67]
4-3-1. نقش علما در اتحاد ملل اسلامی
در اینجا لازم است به نقش علما، در طرح اتحاد ملل اسلامی در اندیشه سید جمالالدین توجه نمود. مشارکت تبعی ملت به واسطه ارشاد علمای دین را میتوان در چهارچوب رویکرد تازه به اتحاد ملت اسلامی تحلیل نمود. از نظر سید جمالالدین، علما، رهبری ملت را به طور سنتی بر عهده دارند، بنابراین اینان واسطه پرنفوذی در اتحاد ملل اسلامی میباشند. این وظیفه علمای دین بود تا به عنوان ایفای حق وراثت نبوی که به فرمان شارع مقدس به آنان تعلق گرفته بود، برای احیای رابطه دینی قیام کنند و اختلافی را که در دیار آنان به وجود آمده به وسیله اتحادی که دین به آن دعوت میکند حل نمایند.[68] بنابراین سید جمالالدین درصدد نزدیکی علمای ممالک اسلامی برآمد. وی که از پراکندگی و عدم ارتباط علما گله دارد، مینویسد: «علما که حمایت عقاید و هدایت مردم را به عهده گرفتهاند، با هم ملاقات و مکاتبه ندارند و عالم ترکی از حال عالم حجازی با فاصله دوری که از هم دارند، خبری ندارد.» وی درصدد تشکیل مجمع علما برمیآمد تا علما و خطبا و امامها و وعاظ در تمام حوزه اسلامی بعضی با بعضی دیگر ارتباط برقرار نمایند و برای خود مراکزی را در سرزمینهای مختلف ایجاد کنند تا در آنجاها گرد هم آیند و عامه مردم را به آنچه که قرآن و حدیث صحیح ارشاد مینماید رهنمون کنند و پیوندهایی را که پراکنده است در محل واحدی که مرکز آن در اماکن مقدسه باشد، جمع کنند که مناسبترین آن خانه خداست تا به تقویت بنیاد دین و حمایت آن از ضربات تجاوزگران توانا باشند و به احتجاجات مردم رسیدگی کنند مخصوصاً در فرصتی که نقصانی پیش میآید و هنگامی که بیگانگان برای تضعیف بنیان ملت، مداخله مینمایند.[69]
از نظر سید جمالالدین علما به عنوان واسطه در میان ملتهای مسلمان باید به ترویج آراء و عقایدی که شکلدهنده اتحاد است، بپردازند.[70]
بنابراین سید جمال الدین برای مقابله با استعمار و حفظ سرزمینهای اسلامی به نفوذ علما در میان تودههای مسلمان متوسل شد تا به واسطه علما اتحاد دینی (اسلامی) را در میان آنان تقویت کند، عوامالناس را به صحنه مبارزات سیاسی بکشاند. چه اینکه اگر علمای دیانت اسلام وظایفی را که مقر شده به حکم وراثتی که از صاحب شرع دارند... انجام بدهند و به پند و اندرز عامه مردم در آنچه که قرآن گفته بپردازند، خواهی دید که از بندهای خود آزاد میگردند و بر اعاده مجد و حفظ متصرفه خویش از هر نوع ضعف برکنارند. و تنها با یک فریاد است که به پا میخیزند.[71] وی بر این اعتقاد است که علمای عامل اگر فکر خود را متوجه به هم رسانیدن صداهای بعضی از مسلمانان به گوش بعضی دیگر از آنان برسانند، برای آنها میسر است تا خواستههای خود را در نزدیکترین وقت وحدت بخشند.[72]
البته سید جمالالدین تودههای مسلمانان در عرصه اجتماعی و سیاسی را بیاطلاع و مهجور میدانست، که تنها از طریق ثبات قدم طبقه دانا یعنی علما درصدد پاسداری از معتقدات خود برمیآیند. وی مینویسد: «توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثبات قدمی که طبقه دانا در عقایدش نشان میدهد، دلیلی ندارد.» وی بر نفوذ طبقه علماء در میان تودههای مردم واقف بود و بر همین اساس پس از انعقاد قرارداد رژی خطاب به میرزای شیرازی چنین مینویسد؛ اگر بخواهی، میتوانی با یک کلمه، افراد پراکنده را جمع کنی و با متفق ساختن آنها دشمن خداوند، دشمن مسلمانان را بترسانی و شر کفار را از سرشان بر طرف نمائی. هیچکس جز در پناه تو نمیتواند برای نجات ملت برخیزد و آنها نیز به غیر از تو اطمینان ندارند.»[73] وی سپس میرزای شیرازی را تشویق به شورش بر ضد ناصرالدین شاه میکند، مینویسد: «پیشوای بزرگ، پادشاه ایران سست عنصر و بد سیرت گشته و مشاعرش ضعیف شده، بدرفتاری را پیش گرفته خودش از اداره کشور و حفظ منافع عمومی عاجز است.» از این رو میبایست واقعه تحریم تنباکو را به عنوان جنبهای بارز از اتحاد ملت اسلامی بر ضد استبداد داخلی و استعمار خارجی تلقی نمود. واقعهای که با رهبری رهبران ملت و مشارکت ارشادی تودهها همراه گردید. در این جنبش تودهای، علما و ملت به عنوان قدرت سوم در مقابل قدرت استبداد و استعمار سربلند نمود. به عبارتی نقش علما به عنوان رهبران ملت و بانفوذترین مقام اجتماعی به حوزه سیاسی نیز تعمیم یافت.[74]
سید جمالالدین اسدآبادی از نفوذ علما در عرصه اجتماعی و توانایی آنان در عرصه سیاسی آگاه بود و درصدد استفاده از این حربه بر ضد استعمارگران برآمد. چنان که وی در نامه به علمای ایران چنین آنان را خطاب قرار میدهد: «هر کجا بایستید در نظر توده فرمان علما رد شدنی نیست و هرچه بخواهید تغییرپذیر نخواهد بود. در هر نقطهای که نیروی علما کم شده، قدرت اروپاییان در آنجا بیشتر گردیده، به حدی که شوکت اسلام را در هم شکسته، نام دین را از آنجا محو ساختهاند. بیگانگان عموماً فهمیدند در مقابل اقتدار شما، در مقابل نیروی شما، مقاومت ممکن نیست، دانستند شما دیوار کشورید و زمام ملت به دست شماست.»
بر این اساس میتوان اتحاد ملت اسلامی با وساطت علما را در گسست با رویکرد اتحاد دول اسلامی جهت پاسخگویی به استعمار دانست. از نظر تاریخی نخستین تلاش سازمان یافته سید جمال برای انتشار اندیشه اتحاد میان ملت اسلامی و رویکرد گسترده به علما و مردم را باید زمانی دانست که وی به دنبال اخراج از ایران و استقرار نهایی در عثمانی به تأسیس انجمن اتحاد اسلام در عثمانی پرداخت. اعضای این انجمن را افرادی از ملیتهای متعدد و به خصوص ایرانیان تشکیل میدادند.[75] در این دوره سیدجمال، تحول را در درون مردم و در افکار و عقاید و اخلاق و شخصیت تودهها جستجو میکرد. منتها به دلیل عدم بلوغ سیاسی – اجتماعی مردم و نفوذ زیاد علما این امر باید با وساطت علما انجام گیرد. سید جمال معتقد بود که پشتوانه هرگونه حرکت سیاسی را باید در بستر عمیق فکری و فرهنگی استوار ساخت و هیچ مبارزه سیاسی ـ اجتماعی بدون پشتوانه عمیق فکری، عقیدتی و فرهنگی در میان تودهها به طور کامل به بار نخواهد نشست، گرچه این اصلی بود که سید از ابتدا بدان معتقد بود، لیکن بعدها به طور همهجانبه آن را لمس نمود و تلاش کرد تا در مراحل بعدی مبارزات خویش آن را عملی سازد، اما عمر وی کفاف آن را نداد. وی در آخرین نامه خود به هموطنان ایرانی چنین اظهار پشیمانی مینماید: «ای کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم، چه خوش بود تخمهای بارور و مفید خود را در سرزمین شورهزار سلطنت فاسد نمینمودم، آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید. هر چه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید. در این مدت هیچیک از تکالیف خیرخواهانه من به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت.
در پایان باید گفت که سید جمالالدین در قرنی میزیست که قرن استعمار و امپریالیسم نام گرفته است. این پدیده (استعمار و امپریالیسم) مسئله و مشکل اساسی است که سید جمالالدین با آن روبهرو بود. وی در صدد پاسخگویی بدین مسئله برمیآید، پاسخی که سید جمالالدین برای مسئله استعمار مییابد، همانا اتحاد اسلامی است که ریشه در سنت و آموزههای دینی این جوامع دارد. وی ابتدا اتحاد دول اسلامی را مطرح نمود. علت این امر را میبایست در این تصور سید جمالالدین سراغ گرفت که دول اسلامی به عنوان مهمترین کانون قدرت در کشورهای مسلمان تنها منبع مقابله با استعمار میباشند و اتحاد آنان، ممالک اسلامی را از چنگال استعمار خواهد رهاند. اما ضعف و انحطاط این دولتها در برابر استعمار و اختلاف رأی آنان به قدری بود، که سید جمالالدین را نومید ساخت. بدیل سید جمالالدین برای مقابله با هجوم استعمار، نیروی امت اسلامی بود. بنابراین وی اندیشه اتحاد ملل اسلامی را طرح نمود. از سویی دیگر تحول اندیشه سید جمالالدین را میتوان نتیجه آشنایی سیدجمال با اندیشههای مدرن و تلفیق این اندیشهها با آموزههای دینی اسلامی از یک سو و از سوی دیگر فضای مدنی ضعیفی که پیامد مدنیت جدید بود، دانست. سید جمالالدین از دیدة مدرن فاعلیت سوژه برای خروج از انفعال انسان مسلمان سود جست تا وی را به سمت حق تعیین سرنوشت خویش سوق دهد. مقاله «قضا و قدر» سید جمالالدین را میتوان بارزترین نمونه این ایده دانست. ایدهای که به تعبیر سیدجمالالدین در صدر اسلام نیز وجود داشت و باعث شکوفایی تمدن اسلامی گردید. از دیگر مصادیق مشترک میان اندیشه مدرن و اسلام به زعم سید جمالالدین مفهوم محوری عقلانیت بود. چنین است که سید جمالالدین، اسلام را دین تعقل و تدبیر میخواند که باعث حرکت مسلمانان اولیه از جهل به سمت علم گردید. استفاده سید جمالالدین از اندیشه ناسیونالیسم و معنای مدرن ملت، به عنوان محصول دنیای جدید، در مبارزه با امپریالیسم نیز در همین جهت قرار دارد. از این رو اتحاد اسلامی به عنوان ایدة محوری سید جمالالدین در مبارزه با استعمار (انگلیس)، در نسبت میان دولت و ملت در جوامع مسلمان به تدریج از اتکا به دولتهای اسلامی کاسته و به سمت ملل اسلامی گرایش مییافت.
پینوشتها:
1. موثقی، احمد، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران، سمت، 1374، ص 87.
2. موثقی، احمد، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، قم، انتشارات تبلیغات اسلامی قم، 1365، ص 200.
3. زرگرینژاد، غلامحسین، «کاوشی در اندیشههای سیاسی سیدجمالالدین اسدآبادی»، اندیشهها و مبارزات، تهران، انتشارات حسینیة ارشاد، 1376، ص 7.
4. یوسفی اشکوری، حسن، «اندیشههای سیاسی سید جمالالدین اسدآبادی»، اندیشهها و مبارزات، تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، 1376، ص 52.
5. اسدآبادی، سید جمالالدین، ملاقات جمالیه، به کوشش لطفالله اسدآبادی، تهران، ایرانشهر، 1358، ص 168.
6. همان، ص 170.
7. اسدآبادی، سید جمالالدین، عروهالوثقی، مترجم؛ عبدالله سمندر، کابل، حوت، 1355، ص 176.
8. همان، صص 181-174.
9. همان، ص 196.
10. همان، ص 212.
11. همان، صص 18 و 19.
12. همان، ص 189.
13. همان، ص 59.
14. همان، صص 174 و 175.
15. همان، ص 215.
16. جنبشهای اسلامی معاصر، ص 139.
17. همان، ص 110.
18. همان، ص 113.
19. شرابی، هشام، روشنفکران عرب و غرب، مترجم؛ عبدالرحمن عالم، تهران، وزارت امور خارجه، 1368، ص 14.
20. همان، ص 32.
21. همان، ص 31.
22. اسدآبادی، سید جمالالدین، حقیقت مذهب نیچریه، کلکته، بینا، 1298 ه ق، ص 76.
23. همان.
24. مقالات جمالیه، ص 88.
25. همان، ص 89.
26. مجتهدی، کریم، سید جمالالدین اسدآبادی و تفکر جدید، تهران، نشر تاریخ ایران، 1363، ص 19 (به نقل از اسدآبادی).
27. حقیقت مذهب نیچریه، ص 76.
28. وحدت، فرزین، رویارویی فکری ایران با مدرنیت، مترجم؛ مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1383، ص 99.
29. رویارویی فکری ایران با مدرنیته، ص 98.
30. مقالات جمالیه، ص 104.
31. العروی، عبدالله، اسلام و مدرنیته، مترجم؛ امیررضایی، تهران، قصیدسرا، 1381، ص 183.
32. هاپوود، درک، «رشد و گسترش مدرنیته در اسلام و خاورمیانه»، اسلام و مدرنیته، مترجم؛ محمد محمودی و سودابه کریمی، تهران، وزارت امور خارجه، 1380، ص 18.
33. عروهالوثقی، ص 241.
34. همان، ص 94.
35. همان، ص 140.
36. فراستخواه، مقصود (1377)، نوگرایی اندیشه دینی، چاپ دوم، تهران، ص 168.
37. اسلام مدرنیته، ص 183.
38. عروهالوثقی، ص 98.
39. رئیسی طوسی، رضا، «تجدید حیات اسلامی و ملی در مصر»، اندیشهها و مبارزات، انتشارات حسینیه ارشاد، تهران، 1376، ص 222.
40. محیط طباطبایی، محمد، نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، قم، دارالتبلیغ اسلامی، 1350، ص 98.
41. عروهالوثقی، ص 6.
42. عروهالوثقی به زبان عربی در آغاز قرن چهاردهم هجری با همکاری محمد عبده منتشر میشد.
43. نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، ص 105.
44. همان، صص 37 و 38.
45. مراد از دولتهای اسلامی، همانا دستگاه سلطنت حاکم بر جوامع مسلمان میباشد.
46. عروهالوثقی، ص 46.
47. همان، ص 191.
48. همان، ص 66.
49. همان، ص 141.
50. همان، ص 162.
51. همان، ص 232.
52. همان، ص 168.
53. همان، ص 16.
54. همان، صص 121 و 122.
55. فلاح توتکار، حجت، «آزادی و عدالت از دیدگاه سید جمالالدین اسدآبادی»، اندیشهها و مبارزات، تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، 1376، ص 70.
56. عروهالوثقی، ص 20.
57. همان، ص 5.
58. همان، ص 62.
59. همان، ص 76.
60. همان، ص 78.
61. همان، ص 79.
62. همان، ص 80.
63. همان، ص 80.
64. همان، ص 81.
65. همان، ص 79.
66. همان، ص 92.
67. آزادی و عدالت از دیدگاه سید جمالالدین اسدآبادی، ص 154.
68. عروهالوثقی، ص 45.
69. همان، ص 46.
70. همان، ص 73 و. 74.
71. همان، صص 85 و. 86.
72. همان، ص 105.
73. نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، ص 200.
74. کاوشی در اندیشههای سیاسی سید جمالالدین اسدآبادی، ص 77.
75. زرگرینژاد، غلامحسین، رسائل مشروطیت، تهران، انتشارات کویر، چاپ دوم، 1379، ص 24.
برگرفته از کتاب مجموعه سخنرانی، مقالات و میزگرد همایش ایران و استعمار انگلیس منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی