05 خرداد 1393
هشت سال دفاع مقدس را چون دریا به کوزه آوردهام/ «شببوهای هویزه»؛ روایتی شاعرانه از انتظار
محمد عارف، پژوهشگر و نویسنده، دارای دکترای تخصصی انسانشناسی هنر است. وی در سالهای 1375 و 1376 دبیر جشنواره تئاتر بسیج بود و در سالهای 1389 تا 1391 پژوهشگر برتر رشته هنر و معماری شناخته شد. «کمیجان»، «باران و بوران»، «شب واقعه» ،«پشت درهای خاکی»، «شور شیرین»، «خاک خندهریز»، «جزیره» و «درخت گیان» برخی آثارش محسوب میشوند و کتاب «باران و بوران» این نویسنده که در بر دارنده 25 نمایشنامه کوتاه و مستند است، در هفته پژوهش سال 1392 رتبه برتر را در دانشگاههای استان مرکزی از آن خود کرد. او اکنون نمایشنامه «شببوهای هویزه» را برای انتشار آماده کرده است.
لطفا درباره موضوع نمایشنامه «شببوهای هویزه» توضیح بدهید.
حکایت زن و شوهری جوان به نامهای زهره و جمشید است که ابتدای انقلاب به استخدام اداره راه آهن در میآیند و به عنوان سوزنبان ایستگاه گُرگُر – هویزه، در اتاقکی کوچک، کنار ریل(راه آهن) به زندگی و کار مشغول میشوند. در روز جشن چهارمین سال تولد تنها فرزندشان سهیل، زهره تدارک سادهای میبیند و جمشید نیز برای گرفتن ماهی سُبُور به هور میرود که ناگهان حمله عراق علیه ایران آغاز و سهیل نیز در حین بازی در اطراف اتاقک سوزنبانی در میان گرد و خاک و یورش عراقیها گم میشود. افسران عراقی به دنبال «حسین علمالهدی» وارد هویزه و سپس اتاقک کوچک زهره میشوند. سهیل ناپدید شده و زهره نیز به عشق آمدن سهیل تا امروز دل از اتاقک نمیکنَد. در حالیکه پنج سال از بازنشستگی جمشید هم گذشته و آن دو نیز طبق قانون راه آهن باید اتاقک را به سوزنبانی جدید تحویل بدهند. این نمایشنامه به زندگی شبانه آن دو و رویدادهایی که از سال 1359 تا 1367 در آن منطقه به وقوع پیوسته، میپردازد.
چرا نام «شببوهای هویزه» را برای این نمایشنامه انتخاب کردید؟
چون این نمایش اولاً شبانه است. عطر زندگی و رخدادهای موجود بین زهره، جمشید، سهیل و طایفه بنیطرُف وطایفه چِل داوی و نخلها و قوها و نقش زن در دفاع مقدس با نگاه من از شب تا صبح در این مکان انتزاعی پخش میشود. به همین دلیل نامش را شببوهای هویزه نهادهام. در حقیقت تمثیلها، نشانهها و ایماژهای موجود در متن نمایش شببوهای هویزه سطحی و شعاری نیست. کوشش کردهام در عین استناد به واقعیتهای این خانواده کوچک، به پردازش دیدگاه خودم هم نسبت به تعریف جامعی از دفاع مقدس و بررسی وجوه افتراق آن با جنگ بپردازم.
چه میزان از داستان این نمایشنامه واقعی است؟
به نظر من تمام وقایع این نمایشنامه برای آنهایی که در جنگ عراق علیه ایران کوچکترین دلنگرانی داشتهاند مستند و قابل قبول است، دلنگرانی که میگویم الزاماً نقش رسمی داشتن نیست؛ نه حتی آنانی که در دفاع مقدس اصلاً نه سهمی داشتهاند (شهید و جانباز و اسیر و مفقود..) و نه حتی ترکش دوری به فامیل یا همسایگیشان خورده است، اینها را هم نمیگویم. منظورم هر ایرانی است که شاید مسلمان هم نبوده اما دلش کمی لرزیده، منظورم اینهاست و آنانی که هیچ تصویری از جنگ ندارند، اما سفرهشان در طول آن هشت سال به شادی پهن نمیشد. داستان شببوهای هویزه برای همه آنان نیز تمام و کمال واقعی استاما اینکه همه رخدادها و رخدادگاهها، اشخاص و نتیجه دارای پیوندی محض و مطلق داشته باشد، خیر! واقعی نیست!
من در بیشتر نمایشنامههایم این اختیار را دارم که یکی از ایدههای مورد علاقهام را بر میز تحریر میگذارم و باقی پیرنگ را از وقایعی مترادف چینش میکنم. سپس با منطبق کردن این بنمایهها، ساختاری متعلق به خودم را ارایه میکنم. بنابراین همه داستان شب بوهای هویزه واقعی، مستند و صد در صد زاییده شرایط دوران هشت سال دفاع مقدس است و من آن همه را مثل رباعی در شعر در کنار هم چیدهام و دریا را به کوزه آوردهام! البته این را هم اضافه کنم که این نمایشنامه بازنویسی شده متن اولیهای است تحت همین عنوان که در سال 1372 نوشته بودم. در آن زمان «حسین احمدخانی» و «سیما صفایی» در آن بازی کردند و متن برگزیده جشنواره تئاتر دانشجویی آن زمان هم شد و الان با نگاهی تازهتر آن را پرداخت کردهام. نگاهی شاعرانه به وقایعی تلخ و شیرین از یک خانواده کوچک سه نفره در شرجیهای خوزستان! مردمی سینه فراخ با دستانی گشاده و دلی شکیبا و روحی طناز و تنی سبکبال در مقابل کوهی از جنگ!
اشاره کردید که نمایشنامه «شببوهای هویزه» نگاه شاعرآنهای به مفهوم انتظار دارد، چطور سعی کردید از کلیشههای موجود در این باره فاصله بگیرید؟
به نظرم شعر هم سبدی از انتظار است. اساساً انتظار کلمهای شاعرانه است وگرنه، منطق و استدلال و روابط سریع اجتماعی به این نوع نگاه میخندد اما در حوزههای گوناگون انسان شناسی، درک مفاهیم دینی است که انتظار را عظیم میداند و آدمهای منتظر را فراتر از معمول قلمداد میکند. بنابراین، منتظران همواره از علما، فضلا، دانشمندان و اغنیا هستند! انتظار هرگز بد نیست. انتظار یعنی امید یعنی بودن و یعنی اینکه آدم منتظر دارای جهان بینی فراتر از معمول است. یعنی عشق بازی!
اما اینکه چگونه از شعر و انتظار به اسم اعظم میتوان رسید به خود آدم مربوط میشود که گمشدهاش را زمینی میداند یا آسمانی، مادی میخواهد یا معنوی! این اوست که مثلث من کیستم، چه می خواهم و چگونه، را ترسیم میکند. «شببوهای هویزه» هم با زبان شعر، ایماژ، تمثیل و اشاره به آنچه را بر سر زوجی جوان (یکی از گیلان و دیگری از آبادان) و پسری که اکنون در سراسر جهان میچرخد و کسی نمیداند کجاست اما هست به تصویر میکشد. سهیلِ جمشید و زهره، سهیل من و شماست. سهیل انسان متمدن ایرانی است و تراژدی پنهان آنها همین سکوهای پیش روی ما و مردم جهان پیرامون ماست که یا چشمهایشان نیمه باز است یا زبان و دستشان از بازگویی آن همه عشق بازی قصور میکند!
چقدر از اسناد و منابعی که درباره اتفاقهای جنگ تحمیلی در منطقه هویزه وجود دارد، بهره بردهاید؟
من نمیدانم که آیا سندی تاکنون در این حوزه منتشر شده است یا خیر، چه بسا نوشته یا گفته یا شنیده شده باشد اما از آنجا که خودم مدت کمی در مناطق جنگی غرب و جنوب ایران حضور داشتهام و از نزدیک شاهد ماجراهای دفاع مقدس و جنگ و مردم خوزستان بودهام، بهویژه در یکی از اعزامها که از جهاد و در ستاد کربلای مستقر در مقر شهید عزیزی پناه (هشت کیلومتری آبادان و خرمشهر) در خدمتِ گردانی زیر نظر صادق دشتی بودم و پس از آن نیز به گتوند، بُستان و هویزه نیز اعزام شده بودم، دریافتهایی داشتم که شاید جمع بندی آنها با نقل قول های رزمندگان در هم آمیخته و در نهایت به نگارش متنی نمایشی با عنوان شببوهای هویزه منجر شده است. در حقیقت منابع مطالعاتی من میدانی و از جنس مشاهده مشارکتی بوده است.
شما دانشآموخته رشته «مردمشناسی» در مقطع دکتری هستید. چقدر از انسانشناسی جنگ، یا دفاع مقدس در نگارش این نمایشنامه بهره گرفتهاید؟
خیلی خوشحالم از اینکه در فاصله بیست ساله بین 1372 تا 1392 با حوزه مطالعاتی انسان شناسی و ابعاد فرهنگی و زیستیاش آشنا شدهام. به همین نسبت اگر متن اولیه نمایشنامه را با این قیاس کنید، متوجه دخالت علم ارزشمند انسانی که در سینمای ایران نیز گاهگاهی به خوبی خودنمایی میکند، خواهید شد. من چیزی بر انسانِ زهره و جمشید و سهیل و سروان جاسم نیفزودهام. اتفاقاً مستند و دقیق و طبیعت گرایانه به آنها پرداختهام اما نه با دستهای خالی از انسانشناختی فرهنگی!
زهره داستان نمایشنامه من با اینکه از نوجوانی ازدواج میکند و حتی به تحصیلات متوسطه هم نمیرسد اما در آخرین شبهای بوئیدنش در هویزه که همین اوایل فروردین 93 بود که من سری به او و جمشید زدم، دیدم که آنها دو دانشمند انسانشناس فرهنگی هستند نه یک زوج پیر بازنشسته خسته! آنها در خوزستان و در جنگ دانش آموخته شدهاند. آنها به خوبی انگلیسی صحبت میکنند و میدانند ازدواج بین دو عشیره از قوم عرب چگونه است. آنها «حسین علم الهدی» و مردم آنجا را به خوبی میشناسند و از اینکه گیلکی و فارس هستند و سهیلشان به ستارهای تبدیل شده که توفان زمانه او را از میان نخلستانها و قوها و دختران گُل به دست هویزه، ربوده است، عاشقانههای انسانشناختی دینی سر میدهند و همان اتاقک سی و پنج ساله را به ویلایی در جایی دیگر ترجیح میدهند. آنها ستارهها و تمام مسافران داخلی و خارجی را به خوبی میشناسند، با نخلهای بیسرِ پشتِ اتاقکِ سوزنبان دیالوگ بر قرار میکنند و برای هفت قوی زیبایی که 33 سال قبل گردنشان را بر هم گذاشتهاند و پشت نیزارها جان باختهاند، مرثیه سر نمیدهند! به نظر من، باید پای زندگی یکی از شبهای آنان بنشینیم تا به جهان بینیشان نسبت به انسان، خدا، دین، طبیعت، خانواده و خود پی ببریم. من گمان میکنم مرز بین جنگ و دفاع مقدس در نمایشنامه شببوهای هویزه به خوبی روشن شده است و به همین دلیل عمر این نمایشنامه طولانی خواهد بود!
آیا به دنبال اجرای این نمایشنامه هم هستید؟
البته با آنکه خاطرات خوبی از وضعیت تئاتر در ایران ندارم اما علاقهمند اجرای نمایش شببوهای هویزه در ایران و خارج از ایران نیز هستم. خوشبختانه چندی پیش هم از حوزه هنری کشور خبر تایید شب بوهای هویزه برای اجرای عموم و شرکت در جشنواره سراسری تئاتر مهر را دریافت کردم و در حال حاضر به دنبال انتخاب تیم حرفهای (بازیگران و عوامل)برای اجرای آنم. نمیدانم روحیه و توان گذر از دوران سخت تمرین تا اجرا را دارم یا نه! در هر صورت مشتاق استشمام بوی دل انگیز زندگی خانواده کوچک و سه نفره جمشید و زهره و سهیل در یکی از شبهای تهران هستم.
پس احتمالاً سوره مهر این نمایشنامه را چاپ میکند!
مشخص نیست. در حال حاضر هنوز تصمیم قطعی برای انتخاب انتشاراتی خاصی نگرفتهام. ضمن اینکه سال قبل با انتشارات افراز گفتوگوهایی در این زمینه داشتم.
ایبنا