17 آبان 1404

از «طوفان» تا مرگ در زندان

روایتی از سیر مبارزات سیاسی فرخی یزدی


از «طوفان» تا مرگ در زندان

25 مهر 1318، درگذشت میرزا محمد فرخی یزدی در زندان اعلام شد؛ شاعر و روزنامه‌نگاری که شجاعت بیان در دوره خفقان شهره بود.

اول بار، نام او در پاییز 1290 به دلیل سرودن یک مسمط علیه ضیغم الدوله قشقایی حاکم یزد بر سر زبانها افتاد، به دستور حاکم لبانش را با نخ و سوزن دوخته بودند و کار چنان بالا گرفت که به مجلس کشیده شد اما منجر به محکومیت حاکم یزد نشد.[1] با این حال او دست از انتقاد و مبارزه بر نداشت و وثوق الدوله و قوام السلطنه و ... مواضع تندی می‌گرفت.

در آن دوره، تب‌وتاب سیاسی پس از مشروطیت موجب به میدان آمدن شاعرانی همچون دهخدا، بهار و میرزاده عشقی شده بود. فرخی نیز با انتشار روزنامه «طوفان» به میدان آمد تا با شعر و مقاله در برابر خودکامگی رضاخان و فریب «جمهوری دلخواه او» بایستد.

عنوان آن را با الهام از شرایط پر‌التهاب سیاسی کشور انتخاب کرد و با رنگ قرمز و تصویر دریایی متلاطم چاپ می‌کرد تا روح انقلابی خود را نشان دهد. طوفان از کارگران، دهقانان و رنجبران دفاع می‌کرد و به همین دلیل بیش از پانزده بار توقیف شد اما هر بار فرخی با نام‌ها و امتیازات دیگر مانند «پیکار»، «قیام» و «آیینه افکار» کار خود را ادامه داد.

فرخی با نگاهی به تحولات جهانی، به‌ویژه پس از انقلاب روسیه و کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، باور داشت که آزادی بدون آگاهی بی‌ارزش است و تنها از راه روشنگری و قلم می‌توان عدالت و برابری را زنده نگه داشت.

فرخی در 1307ش به نمایندگی مردم یزد به هفتمین دور مجلس شورای ملی راه یافت و به همراه محمودرضا طلوع نماینده مردم لاهیجان، جناح اقلیت را تشکیل داد. در این دوره، قریب به اتفاق وکلای مجلس طرفدار رضاشاه و دولت او بودند و او بی‌محابا با انتقادت شدید خود از برخی اقدامات دولت، موجبات نارضایتی رضاشاه و نمایندگان را فراهم آورد.[2]

انتقادات او در دوران نمایندگی مجلس از اوضاع و انحرافاتی که در گوشه و کنار کشور مشهود بود، زبانزد بود.[3]

 

علیه بانک شاهی انگلیس

شدیدترین نطق فرخی یزدی در رد لایحه‌ای بود که به بانک شاهی انگلیس اجازه می‌داد در ایران، زمین و اموال غیرمنقول بخرد. فرخی این لایحه را با جریان ورود کمپانی هند شرقی به هندوستان مشابه دانست و گفت: این لایحه مقدمه مستعمره کردن ایران است و با تصویب آن به دلیل از بین رفتن استقلال ایران مخالفت کرد. در همین راستا مخالفت محافل مترقی ایران علیه موافقت‌نامه سال 1919 م/1298 ش ایران و انگلیس شدت یافت. شعرای برجسته ایران از جمله عارف قزوینی، میرزاده عشقی و فرخی یزدی ضمن توصیف نارضایتی‌های توده‌های مردم علیه امپریالیست‌های انگلیسی و ارتجاع داخلی، در این مسیر مبارزه می‌کردند و در آثار خود به آنها می تاختند.[4]

به همین دلیل، فرخی را مورد اذیت و آزار قرار دادند و او پیوسته مورد شماتت و دشنام قرار می‌گرفت،‌ حتی یک‌بار توسط یکی از وکلا مورد ضرب و شتم واقع شد.[5]

 

ناپدید شدن

فرخی به مخالفت‌های خود ادامه داد و دامنه آن را وسعت بخشید و ضمن اعتراض به جریانات کشور و زمامداران، در لفافه به شاه هم اعتراض می‌کرد. این جریان تا اواخر دوره هفتم مجلس و روزی که فردای آن مجلس هفتم خاتمه[6] می‌یافت، ادامه داشت.

به محض پایان نمایندگی فرخی در مجلس و پایان مصونیتش، وی در 14 آبان 1309 ناپدید شد. پس از مدتی معلوم شد فرخی بدون پاسپورت از وحشت اینکه او را دستگیر خواهند کرد به شوروی رفته است. پس از چندی هم به آلمان رفت و چند سال در برلین گذراند تا اینکه تیمورتاش او را در سفر اروپا دعوت نمود به ایران بیاید و اطمینان داد که به هیچ وجه نظری نسبت به او نبوده و نیست.[7]

 

بازگشت به ایران

نهایتا فرخی در اوایل سلطنت رضاشاه و با وعده و وعید تیمورتاش، وزیر دربار مقتدر وقت، به ایران بازگشت و موجبات انتخاب وی به نمایندگی مردم یزد در مجلس شورای ملی فراهم شد.[8]

او بعد از نشستن بر کرسی نمایندگی و انتشار مجدد طوفان، باز هم روند قبلی خود را در پیش گرفت و دست از انتقاداتش برنداشت.

سرانجام، مخالفت‌های فرخی با حکومت استبدادی رضاخان منجر شد تا وی به بهانه نپرداختن قرض خود به یک طلبکار، زندانی و سپس با اتهامات سیاسی محاکمه شود. بعد هم در سال 1318 خورشیدی، در زندان تهران به قتل رسید یا درگذشت.[9]

فرخی یزدی را پس از قتل در محلی نامعلوم دفن کردند که گویا هنوز هم اثری از محل دفن او به دست نیامده است.

فرخی یزدی را به بهانه عجز از پرداخت قروض خود به یک کاغذ فروش به زندان انداختند.[10] او اما متنبه نشد و در زندان مواضع شدیدتری گرفت، او را تجدید محاکمه کردند و به اتهام ادای کلمات توهین آمیز به شاه بر حبس او افزودند و از 16 خرداد 1318 او را به محل زندان موقت زندان قصر منتقل کردند. این بار او هجویه در خصوص عروسی محمدرضا پهلوی با فوزیه سرود. یکی از مخبرین شهربانی آن را به رئیس زندان خبر داد و چون موضوع به گوش رضاشاه رسید فرمان قتل او را صادر کرد.[11]

در شب 25 مهر 1318 در همان محل زندان موقت، پزشک احمدی و یک پاسبان به دستور سرپاس رکن الدین مختاری او را به زور روی تخت خوابانده و آمپول هوا به وی تزریق کردند و مرگش را طبیعی عنوان کردند. مجموعه اشعار او دو سال بعد از مرگش، با فراغتی که در دوره سقوط رضاشاه پیش آمد از روی روزنامه جمع آوری و در دو نوبت چاپ شد.[12]

 

 

[1] عابدی اردکانی، محمد و میرحسینی، محمدحسن (1387) انقلاب اسلامی در یزد، ج1، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص28

[2] مروارید، یونس (1377). از مشروطه تا جمهوری - نگاهی به ادوار مجالس قانونگذاری در دوران مشروطیت - جلد 1، تهران: اوحدی، ص 78

[3] حکیمیون، اقبال (1394). سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی ایران تا پایان دوره رضاشاه، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ص 279

[4] الموتی، ضیاء‌الدین (1371). فصولی از تاریخ مبارزات سیاسی و اجتماعی ایران - جنبش‌های چپ، تهران: شرکت چاپخش سهامی خاص، ص 232

[5] آذری‌شهرضایی، رضا (1381). فرخی یزدی - سرانجام یک رویای سیاسی، تهران: شیرازه، ص 122

[6] از مشروطه تا جمهوری، ج 1، ص 78

[7] همان، ص 79

[8] طلوعی، محمود (1398). بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج دوم، تهران:‌ علم، ص 775

[9] سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی ایران تا پایان دوره رضاشاه، ص 280

[10] مکی، حسین (1362) تاریخ بیست ساله ایران، ج5، تهران: نشر ناشر، ص85

[11] فرخی یزدی، سرانجام یک رویای سیاسی، ص 60

[12] طباطبایی، محیط (1366) تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، تهران: انتشارات بعثت، ص 508


فرخی یزدی و علی دشتی (مدیر روزنامه شفق سرخ)