06 تیر 1400
کشتار مسجد گوهرشاد
این رساله مختصر، گزارشی است از رویداد گوهرشاد که در سال 1330 نوشته شده و به دلیل استبداد پهلوی، نام نویسنده در آن قید نشده است.
متن اصلی آن به صورت چاپ حروفی در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است. تجدید چاپ آن بدان روی در این مجموعه میآید که به عنوان سندی از رویداد مسجد گوهرشاد در سال 1314 هجری شمسی قابل استفاده است، بدون آن که در این فرصت مختصر، مجال نقد و بررسی مطالب آن باشد. طبعاً ارائه یک سند، نخستین گام در پژوهش تاریخی است و بررسی و تحلیل آن، گامی دیگر.
نشر این رساله مختصر، اظهار ارادتی است به پیر پژوهشِ خراسانشناسی، استاد عزیزاللّه عطاردی. سایهاش مستدام باد.
هنگامی که حاجی آقا حسین قمی در تهران محصور گردید و تحت نظر قرار گرفت، روسای اصناف به تهران تلگراف کردند و تقاضای بازگشت او را نمودند. شهربانی مشهد که مثل سگ شکاری مترصّد در هم شکستن هرگونه مقاومت بود، تلگراف کنندگان را توقیف کرد و با این عمل بر هیجان و خشم مردم افزود.
در این زمان اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی بود. او به مناسباتی به طور پنهانی از حکومت دیکتاتوری رضاخان ناخشنودیهایی داشت. به همین جهت از چند سال پیش، پلیس مختاری در کمین جان او بود.
در این هنگام اسدی از مرکز درخواست کرد که اِعمال خشونت در مشهد قدسی به تأخیر افتد. اما حکومت تهران بیش از پیش مصمم شد که با اعمال جبر و زور، با بکار انداختن سر نیزه نظامیان و با اتخاذ روشهای وحشیانه و ضد انسانی پلیس مختری، هرگونه صدای اعتراض را خاموش کنند.
در این هنگام مردی به نام شیخ بهلول، از طرفداران جدّی حاجی حسین آقا قمی، از طریق گناباد - تربت حیدریه به مشهد وارد شد. گمان میرود که بین ورود شیخ بهلول و تمایلات اسدی میتوان رشته ارتباطی یافت.
شیخ بهلول بلافاصله پس از ورود به مشهد (18 تیر 1314) مردم را برای شنیدن خبر تازه و مهمی به مسجد دعوت کرد. مردم ناراضی و عصبانی که طی چند سال از مظالم حکومت دیکتاتوری به جان آمده بودند و اینک در برابر اعمال فشار تازهای قرار میگرفتند، به این دعوت جواب مثبت دادند. دسته دسته از مردم مشهد به سوی مسجد گوهرشاد روانه گردیدند، مردم که به جان آمده و خواهان مقاومت بودند، در این زمان که سنن مذهبیشان مورد اهانت قرار گرفته بود، اعتقادات باشد. پیش از روز 18 تیر کمتر کسی شیخ بهلول را میشناخت، و شاید هم کمتر کسی دانست که چگونه این مرد به مشهد آمد و چگونه از میان معرکهای خونین جان به در برد. آنچه برای مردم مهم بود، این بود که صدای اعتراضی بر ضد فشارهای حکومت تهران برمیخاست و آنها، ناراضی و عاصی، آماده بودند به این صدای اعتراض نیرو بخشند. هنگامی که مسجد گوهرشاد پر شد، مردم مرد کوچک اندامی را دیدند که از بالای منبر به اقدامات حکومت وقت اعتراض میکند و آنها را به مقاومت میخواند. گرد آمدن انبوه جمعیت برای اعتراض به فشارهای بیدادگرانه حکومت تهران، از نظر کارگزاران دیکتاتوری و پلیس مختاری گناهی نابخشنودنی بود. حکومت دیکتاتوری بیش از ده سال به کمک کشتار و شکنجه و زندان کوشیده بود وطن ما را به ماتمکده خاموش و بیروحی تبدیل کند. به ماتمکدهای که جز صداهای منظور ستایش دیکتاتور، از آن برنخیزد.
ولی اینک همراه با احساسات مذهبی صدای اعتراضی برخاسته بود و عمله دیکتاتور برای فرونشاندن این صدا در اندیشه کندن گورهای تازهای بودند. شهربانی مشهد، همین که از اجتماع مسجد گوهرشاد و گفتههای شیخ بهلول آگاه شد، در صدد دستگیری او برآمد. و چون حفظ امنیت صحن برعهده آستانه بود، بنا به دستور شهربانی، مأمورین آستانه در ساعت 4 بعد از ظهر روز پنجشنبه 19 تیر ماه شیخ بهلول را گرفته و به کشیکخانه بردند و در به روی او بستند.
انتشار این خبر بر هیجان و خشم مردم افزود. غروب همان روز، جمعیت انبوهی جلوی کشیکخانه گرد آمدند. شیخ بهلول را بیرون آوردند و او را روی دست به مسجد گوهرشاد بردند. چند تن از روحانیون که برای ادای فرائض مذهبی در مسجد بودند به جمعیت پیوستند. بهلول در میان هیجان مردم بالای منبر رفت؛ به اقدام حکومت تهران مبنی بر تغییر لباس، به روشی که درباره حاجی آقا حسین و سران اصناف اِعمال شده بود اعتراض کرد. او مردم را دعوت کرد که در برابر تصمیم حکومت تهران مقاومت کنندو برای بازگرداندن حاجی آقا حسین از تهران و آزادی سران اصناف بکوشند. هیجان و خشمی که مردم را فراگرفته بود، زنگ خطر را در گوش عمله پست دیکتاتوری به صدا درآورد.
صبح روز بعد، از طرف لشکر سربازانی برای محاصره مسجد فرستاده شد. به سربازان دستور داده شده بود که از ورود افراد به مسجد گوهرشاد جلوگیری کنند. سربازان دستور داشتند که در صورت بروز کوچکترین مقاومتی با گلوله به مردم جواب بدهند. در نخستین ساعات صبح همین روز، کسانی که از یک مجلس روضه خوانی بازمیگشتند و قصد ورود به مسجد را داشتند، با مقاومت مسلحانه سربازان برخورد کردند، ممانعت از ورود به مسجد برای آنها قابل قبول نبود. به همین جهت در برابر تهدید مسلحانه سربازان به مقاومت پرداختند. این مقاومت کشمکشی خونین را بین مردم و سربازان برانگیخت. سربازان با سرنیزه به جان مردم افتادند و با تفنگهای مسلح به مردمی حمله کردند که جز مشتها و فریادهای خود وسیله دفاعی نداشتند. این حمله و حشیانه و کینهتوزانه، سی نفر از مردم بیدفاع را در خون غلطاند.
همین که این خبر به فرمانده لشکر رسید، از عاقبت این کشتار بیمناک شد و دستور داد که از محاصره مسجد دست بردارند. در این موقع دستههای انبوهی از اطراف مشهد به جانب مسجد به راه افتاد.
در این هنگام اسدی میکوشید برای تأمین مقاصد خود، از هیجان و خشم عصیانآمیز مردم استفاده کند. طرفداران اسدی از اطراف شهر برای پیوستن به جمعیت کمک میخواستند. دستههای انبوه جمعیت، مرد و زن و کودک، از همه جوانب شهر به سوی مسجد روانه گردید.مردم میرفتند که به مظالم حکومت دیکتاتوری اعتراض بکنند، میرفتند که در کنار دعاها و تکبیرها فریاد پرکین و اعتراضآمیز خود را برآوردند. بهانه این اعتراض هرچه میخواست باشد، برای آنها اهمیتی نداشت. فعلا تغییر کلاه توانسته بود روزنهای برای بروز خشم مردم بگشاید. شاید کسانی قصد استفاده خصوصی از این فریادهای اعتراضآمیز داشتند و شاید کسانی برای تأمین مقاصد خود این عصیان را دامنه میدادند. ولی قدر مسلّم این است که محرّک اصلی اعتراض مردم، بیدادگریهای حکومت دیکتاتوری بود. مردمی که بیش از ده سال فشار استبداد، تن و روحشان را فرسوده بود، اینک راهی برای پیشراندن خشمهای فرو خورده و آرزوهای درهم شکسته خود مییافتند.
در این روز بیش از ده هزار نفر در مسجد گوهرشاد آمدند. چند واعظ بر منبر رفتند و مخالفت خود را با تغییر کلاه اعلام داشتند و بازگشت حاجی آقا حسین قمی و آزادی سران اصناف را خواستار شدند.
ده هزار انسان در زیر آفتاب داغ تیرماه، ساعتها ایستادند و کینه خود را نسبت به حکومت، به صورت تأیید این درخواستها بیرون ریختند.
فرمانده لشکر و رئیس شهربانی به تهران گزارش دادند که بیم «حوادثی» میرود. کوشیدند «خطر» را بزرگ جلوه دهند تا از دژخیمان حکومت طهران فرمان کشتار مردم را بگییرند. دشمنیهای دیرینهای که میان سرپاس مختار رئیس کل شهربانی و اسدی نایبالتولیه آستان قدسرضوی موجود بود، به پیشرفت این مقصود کمک کرد. به این طریق دشمنیها و منازعات خصوصی افراد هیئت حاکمه، راه کشتار مردم را هموار میکرد.
از تهران دستور رسید که مسجد را محاصره کنند و مردم را زیر باران گلوله بگیرند. به زودی سربازان مسجد را محاصره کردند. مسلسلها در اطراف مسجد مستقر شد و چند توپ سبک برای بمباران صحن، پشت دیوارهای مسجد موضع گرفت. به دستور فرمانده جلاد درهای مسجد را بستند تا کسی نتواند از زیر باران گلوله جان به دربرد. نخستین گلوله توپ برگنبد طلائی فرود آمد و چند آجر طلائی را از جا کند. رگبار مسلسلها و غرش توپها آغاز شد. فریادها و نالهها از مسجد به آسمان رفت. در نخستین رگبار جمع کثیری کشته شدند. فریاد امان از مسجد برخاست. مردم به سوی درها هجوم آوردند، ولی درها بسته بود و مسلسلها و توپها همچنان آتش میبارید. فقط هنگامی که سیلی از خون روی سنگفرش مسجد به راه افتاد، مسلسلها و توپها خاموش شد. در این روز بیش از دو هزار نفر انسان بیپناه، زن و مرد و کودک، در اثر یک هجوم وحشیانه و ناجوانمردانه جان سپردند.
از تعداد صحیح کشته شدگان و زخمیان هرگز آمار درستی به دست نیامد. پس از کشتار، گاریها را به در مسجد آوردند و کشتهها و زخمیها را روی هم انباشتند و بیرون شهر در گودالهایی که از پیش آماده شد بود ریختند. زخمیها و نیمهجانها مینالیدند و دژخیمان آنها را در کنار اجساد مردگان به زیر خاک مدفون میساختند.
به این طریق حربهای که حکومت تهران به دست گرفته بود، در نخستین مرحله بیش از دو هزار نفر انسان بیگناه را در خون غلطاند. دیکتاتوری از این راه چهره وحشتناک خود را به مردم نشان میداد.
حکومت خائف دیکتاتوری که از کارهای اسدی به شدت بیمناک بود، برای اینکه از او زهر چشم بگیرد، جان دو هزار انسان را با گلولههای مرگزا گرفت. حکومت تهران که میخواست قدرت مطلقه خود را بر کرسی بنشاند، در پی این کشتار به حبس عده کثیری از مردم به اتهام «شرکت در غائله مسجد»، پرداخت. پلیس مختاری برای کشف «ریشه قضیه» دست به کار توقیف دسته جمعی مردم بیگناه شد.
برای این منظور، سرهنگ نوائی - که پیش از این مدت 6 سال و نیم رئیس شهربانی مشهد بوده - به ریاست شهربانی مشهد منصوب گردید. نوائی به سرپاس مختاری قول داده بود که «عاملین فاجعه» را دستگیر و مجازات خواهد کرد. نوائی یک بار پیش از این رئیس شهربانی مشهد بوده و بر سر اغراض خصوصی با اسدی اختلافاتی داشته است.
تلگرافاتی که در همین زمان بین وزارت دربار و اسدی ردّ و بدل شده، نشان میدهد که شخص دیکتاتور نسبت به اسدی مظنون و بدبین بوده و برای از بین بردن او بهانهای میجسته است. دشمنیهای جم وزیر کشور و پاکروان استاندار وقت خراسان و سرپاس مختاری رئیس کل شهربانی با اسدی، به پیشرفت این مقصود کمک کرد.
نوائی پس از ورود به مشهد، عده کثیری را توقیف کرد. آقازاده، حاج رفیع سنجر، اسدالهی، محمود قدس طینت، شیخ احمد بهار، شیخ ابوالقاسم مجتهد از متنفذین مشهد به دستور نوائی به زندان افتادند. همچنین نوائی دستور داد که 6 نفر از بربریهای اطراف شهر را که در املاک آستانه کار میکردهاند، به شهر بیاورند و زندانی کنند.
با انواع شکنجه با بکار بردن دستبند قپانی، اماله آب جوش، شلاق زدن، خواب گرفتن؛ لخت کردن در یک سلول منفرد در شب زمستان و بازگذاشتن در، از این افراد اقرار گرفت که مباشرین املاک در روز فاجعه ما را مجبور کردند به شهر بیاییم. سپس آنچه را که میخواست، با شکنجه بر آنها تحمیل کرد. در اثر شکنجههای بعدی آنها را وادار به اعتراف کردند که اسدی دستور حرکت جمعیت به طرف شهر را داده است.
پس از آنکه پرونده مطابق دلخواه نوائی تکمیل شد، اسدی مسئول اصلی حوادث معرفی گردید و بلافاصله از تهران دستور توقیف و محاکمه او رسید. اسدی به زندان افتاد و پس از پانزده روز گرفتار شکنجههای پلیس نوائی شد. بعد زندانیان گواهی دادند هنگامی که او را برای بازجوئی میبردهاند، فریادها و نالههایش به گوش میرسیده است. در زیر شکنجههای طاقت فرسا اسدی گفت که دستور حرکت جمعیت به طرف شهر از جانب او صادر شده است. نوائی اعتراف اسدی را به مرکز گزارش داد و تقاضا کرد در دادگاه نظامی زمان جنگ محاکمه شود. معاقب این گزارش داد گاهی به ریاست سرتیپ - جانی معروف - تشکیل شد و پس از چند ساعت حکم اعدام اسدی را صادر کرد. صبح روز بعد اسدی در لشکر اعدام شد و با اعدام او ظاهراً پرونده ننگین فاجعه خونین 21 تیر ماه بسته شد.
ولی این پرونده هرگز بسته نشد. این پرونده هنوز باز است، زیرا دو هزار انسان بیگناه که در خون خود غلطیدند، دادخواهی میکنند. دستهای استخوانی آنها از زیر خروارها خاک درخواست میکند که مسببین کشتار خونین مسجد گوهرشاد و دیگر جنایات دوره دیکتاتوری مجازات شوند. دهقانان فریمان هنوز خاطره رعبآور جنایات دژخیمان دیکتاتور را فراموش نکردهاند. آنها و همه کسانی که چرخ بیدادگریها تن و روحشان را درهم شکسته است، مجازات شایستهای را برای جلادان و آدمکشان درخواست میکنند.
هنگامی که در شهریور ماه 1320 بنای پوشالی دیکتاتوری فرو ریخت، در دادگاهی که برای محاکمه و رسیدگی به جنایات تبهکاران دوره بیست سال تشکیل شد، شمهای از فجایع خونین و غمانگیز تیرماه 1314 در دادگاه مطرح شد. از عاملین جنایت تنها سرهنگ نوائی به پای میز اتهام فراخوانده شد. عاملین اصلی و درجه اول کشتار دو هزار انسان در امان ماندند. اگر هم ظاهراً به مجازات مختصری محکوم گشتند، پس از مدت کوتاهی باز هم بر اریکه فرمانروائی تکیه زدند. عامل اصلی کشتار خونین مسجد گوهرشاد، رژیم سیاهی بود که مدت بیست سال قبل، مثل کابوسی بر وطن ما سایه افکنده بود، میبایست این رژیم محکوم شود و پدید آورندگان و حافظین آن به مجازات شایستهای برسند. دادگاهی که بنا به فشار افکار عمومی - ولی در زیر سلطه بازماندگان حکومت دیکتاتوری - تشکیل شده بود، نمیتوانست به خواستهای مردم ستمدیده جواب مثبت و قانع کنندهای بدهد. دادگاهی که رژیم موجود بر آن مسلط بود، نمیتوانست به محکومیت این رژیم حکم بدهد.
تنها در دوران یک حکومت واقعاً ملی است که میتوان به حساب این جنایات و تبهکاریها رسیدگی کرد و تبهکاران و جلادان حقیقی را به کیفر رسانید.
تنها با متّحد گشتن و ادامه یک مبارزه منطقی و پیگیر است که میتوان به این مقصود نائل شد. تنها با پیوستن به نهضت بزرگ طبقات زحمتکش است که میتوان برای آیندهای که در آن نشانی از ستم و بیدادگری نباشد، کوشید.
با یادآوری فاجعه خونین مسجد گوهرشاد، مردم خراسان باید مصمم گردند که چنین پیکار ثمربخشی را دنبال کنند.
مردم خراسان به چشم دیدند که حکومت دیکتاتوری به هیچ چیز اکتفا نکرد. مسجد را به توپ بست و خون هزاران انسان را ریخت. مردم را به زیر چکمههای خونآلودش کوبید و به مقدسات و اعتقاداتشان بزرگترین توهینها و زشتکاریها را روا داشت.
مردم خراسان به چشم دیدند که در پی این کشتار و زشتکاری، کابوس دیکتاتوری سنگینتر و خفقان آورتر شد. مردم به چشم دیدند که دیکتاتوری حتی آزادی انجام فرائض مذهبی را از آنها سلب کرد. همراه با کشتارها و بیدادگریها آخرین نشانههای آزادی و اندیشه پاک را هدف گرفت و درهم کوبید.
هنگامی که بساط پوشالی حکومت دیکتاتوری درهم ریخت، مردم خراسان امیدوار بودند که حکومت جنایتکاران و جلادان پایان یابد. ولی به زودی دیدند که باز هم همان جلادان و تبهکاران، بازماندگان و دست پروردگانشان بر کرسیهای حکومت و فرمانروایی جلوس کردند وچند سالی نگذشت که اندک اندک به تجدید روشهای گذشته پرداختند.
هماکنون زندانهای سراسر ایران، پر است از آزادمردانی که با خلوص و پاکی برای پیروزی حق و حقیقت پیکار کردهاند. زندانیان و شکنجه دهندگانِ آنها همان جلادان و آدمکشان دوره بیست ساله هستند. کسانی که شانزده سال پیش مسجد را به توپ بستد و هزارها زن و مرد و کودک را در خون غلطاندند، از چند سال پیش همین که جان تازهای یافتند، تازیانه به کف گرفتند و به شکار انسان و شکنجه آزاد مردان پرداختند، کشتند، سوختند، به غارت بردند، احزاب آزادیخواه را «غیر قانونی» اعلام کردند، پاکدلترین و مؤمنترین مبارزان راه خلق را به زندان انداختند و به جزایر سوزان جنوب تبعید کردند، قوانین ضد آزادی و خفقانآور از مجلس گذراندند. با این اقدامات کوشیدند راه برای استقرار دیکتاتوری تازهای هموار کنند و بار دیگر بساط جلّادی و بیدادگری بیست ساله را بگسترند. ولی زمانه عوض شده بود، مردم خیلی تغییر کرده بودند، با چشمهای گشاده و روشن، با همه نیروی خود در برابر دسیسههای توطئهگران مقاومت کردند و حتی از درون زندانها ندای حق طلبانه خود را برآوردند.
ولی کارگزاران دیکتاتوری و دشمنان مردم هنوز هم آرام ننشستهاند، هنوز هم میکوشند وطن ما را بار دیگر به ماتمکده خاموشی مبدل کنند که از آن جز صدای قهقهه شوم غارتگران و جلادان مردم شنیده نشود.
ما با یادآوری فاجعه غمانگیز و خونین مسجد گوهرشاد، از مردم خراسان و همه مردم وطن خود میخواهیم که بر کوشش دسته جمعی خود برای پایان دادن به حکومت شوم و بیدادگرانه این بدکاران و آدمکشان بیفزایند.
ما از آنها میخواهیم که با پیوستن به نهضت نجات بخش ملت ما برای پایان دادن به دوران فقر و محرومیت و اختناق، عملا به مبارزهای مثبت و ثمربخش دست بزنند. اکثریت عظیم مردم وطن ما زندگی تیرهای دارند، فقر، دربدری، محرومیت از نخستین و ضروریترین وسایل زندگی، هرگونه آسایش و خوشی را از آنها سلب کرده است. گرسنگی و رنج نداری زندگی را به کامشان تلخ کرده است.
در کنار همه این مصائب، جلادان، غارتگران و دشمنان خلق، تازیانه به کف گرفتهاند و قصد جان کسانی را دارند که برای از میان برداشتن این ستمگریها و آن تیره ورزیها میکوشند و مبارزه میکنند.
مردم خراسان!
برای نجات از مصائب فقر و گرسنگی، برای پایان دادن به حکومت بیدادگرانه غارتگرانه و جلادان دامنه مبارزه خود را توسعه دهید. بیش از پیش به نهضت نجات بخش ملت ما بگروید و با پیکاری منطقی و ثمربخش ثابت کنید که برای به کیفر رساندن بدکاران و گناهکاران و انتقام کشیدن از آدمکشان منفور، از پای ننشینید. برای اعتلای حق و حقیقت، برای پیروزی راستی و عدالت، برای برافکندن بنیان ظلم و فقر و گرسنگی، با همه نیروی خود پیکار کنید. برای نجات از تیرهروزیها راهی جز این وجود ندارد. تنها از این راه است که میتوانید به نجات خود و وطن خود، به وصول یک زندگی آزاد و مرفه امیدوار باشید.
منبع:
عطارد دانش (جشن نامه عزیزالله عطاردی). به کوشش و ویرایش عبدالحسین طالعی. تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1390. ص. 203-212.
سایت کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی