03 شهریور 1395
میراث ساسونها؛ قسمت دوّم
یهودیان بغدادی و ایران
در نیمه دوّم سده هیجدهم میلادی شهر شیراز در تکاپوی کانونهای تجاری- استعماری غرب اهمیت جدّی یافت. این جایگاه به دلیل تبدیل شیراز به پایتخت ایران (1180 ق./ 1766 م.) در زمان کریم خان زند [7] و به تبع آن گشایش دفتر کمپانی هند شرقی بریتانیا در بندر بوشهر (1182 ق./ 1768 م.) بود. در این دوران، حضور کارگزاران کمپانی هند شرقی بریتانیا و سایر کمپانیها در شیراز بیش از سایر شهرهای ایران بود. بدینسان، دلالان ایرانی و غیرایرانی این کمپانیها در ترکیب جمعیت و به تبع آن در حیات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی شهر شیراز نقش برجسته یافتند.
بخش مهمی از این دلالان و کارگزاران کمپانیهای غربی، یهودیانی بودند که بهطور عمده از بغداد، شهر مهم یهودینشین عثمانی، به ایران مهاجرت میکردند. در سده هیجدهم، بغداد مرکز دینی و تجاری و سیاسی یهودیان منطقه، از عثمانی تا ایران و هند، بهشمار میرفت.
مکاتبات موجود در کتابخانه ساسون نشان میدهد که در اواخر سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم جامعه یهودی بغداد در منطقه مرکزیت داشت و جوامع همجوار را، در ایران و عثمانی و هند، هدایت میکرد. بغداد نه تنها مرکز تجاری یهودیان بلکه مرکز دینی ایشان نیز بود. در حوالی نیمه سده هیجدهم خاخام بزرگ یهودیان بغداد شیخ صالح گبای (متوفی 1785 م.) نام داشت و یهودیان ایران برای امور دینی خود به او رجوع میکردند. در شیراز تعدادی از یهودیان بغدادی زندگی میکردند که یکی از آنها، اسرائیل بن یوسف بن سعید، صرّاف عبدالله پاشای کرد بود. در اواخر سده هیجدهم، نسیم گبای، پسر شیخ صالح، در هند زندگی میکرد. مکاتبات او با شیخ ساسون، ناسی یهودیان بغداد، موجود است. برخی از اعضای خاندان حییم، از خاندانهای متنفذ یهودی بغداد، نیز در هند بودند و بعدها دیوید ساسون دختر فرج بن سلیمان حییم را به زنی گرفت. در اوایل سده نوزدهم خاخامهای بغداد هنوز رهبری دینی یهودیان هند را به دست داشتند و یهودیان هند، بهویژه از بمبئی و کلکته، برای امور دینی خود به بغداد مراجعه میکردند. در این زمان خاخام ازقل بن روبن مدرسه دینی ابومنشاشی را در بغداد تأسیس کرد. او به نشر آثار دینی یهودیان، از جمله نوشتههای یهودیان هند، میپرداخت. تا سال 1837 موسی حییم خاخام بزرگ یهودیان بغداد بود و محل رجوع یهودیان منطقه، از هند و ایران تا دمشق و بیتالمقدس. به گزارش جوزف ولف، که در 8 آوریل 1824 وارد بغداد شد، تمامی تجارت شهر به دست یهودیان بود. در بغداد چهار کنیسه بود؛ چنان زیبا و باشکوه که مایه حیرت ولف شد. [8]
پس از فتح بصره به دست صادق خان زند (1189 ق./ 1775 م.)، تعدادی از یهودیان این بندر نیز در شیراز ساکن شدند. [9] از آن پس استقرار یهودیان بغداد در شیراز تداوم یافت تا بدانجا که شیراز دوران زندیه به مهمترین شهر یهودینشین ایران بدل شد. [10]
بخشی از این یهودیان، برای پیشبرد کسب و کار، هوّیت قومی و دینی خود را پنهان میکردند و بهعلت کثرت شیعیانی که طبق سنت دیرینه برای عبادت یا تحصیل در عتبات متوطن بودند، اعم از ایرانی و هندی و عرب و غیره، خود را «مسلمان» بازگشته از عتبات (عراق) معرفی مینمودند. اینان پس از گذشت یکی دو نسل اقامت در شیراز و سایر شهرهای ایران بهتدریج «بومی» میشدند.
جعل تبارنامه و وصلت با خاندانهای اصیل و خوشنام ولی رو به انقراض دو روش اصلی برای «بومی شدن» بود. نمونههای فراوانی میتوان ذکر کرد. در اینجا خاندانهای قوام شیرازی و نواب شیرازی را بهعنوان مثالهایی بارز از این نوع «بومی شدن» بیان میکنم:
نیای خاندان قوام شیرازی، ملا آشر یهودی، [11] در نیمه اوّل سده هیجدهم میلادی، در کوران فتنه ناشی از تهاجم مثلث روسیه و عثمانی و محمود غلزایی به ایران و سقوط صفویه، از قزوین به شیراز مهاجرت کرد. این زمان مناسبی بود برای رشد و اقتدار وی در این شهر. [12] آشر در حوالی نیمه سده هیجدهم کدخداباشی محلات حیدری خانه، یعنی نیمی از محلات شیراز، بود. [13] یکی از علل ترقی ملا آشر، که در شیراز «حاجی هاشم جدیدالاسلام» خوانده میشد، وصلت با زنی از خاندانهای اصیل شیرازی بود. «از خاندان حاج قوامالدین شیرازی معروف، مستورهای به عقد ازدواج درآورده... اولاد او نسلاً بعد نسل، به سبب آن مستوره، خود را منسوب به حاجی قوامالدین» دانستند. [14] این «حاجی قوامالدین» همان حاج قوامالدین حسن تمغاچی، معروف به «حاجی قوام» (متوفی 754 ق.)، وزیر نامدار شاه شیخ ابواسحاق اینجو و ممدوح خواجه حافظ شیرازی، است. شهرت خاندان فوق به «قوام شیرازی» از اینروست.
خاندان نواب شیرازی نیز بدینگونه «بومی» شد. فردی بهنام جعفرعلی خان (متوفی 1234 ق./ 1818 م. در شیراز)، که پیشتر «صاحبمنصب» قشون بریتانیا در هند بود، در اواخر سده هیجدهم میلادی چندی در کربلا سکونت گزید. او میرزا حسنعلی طبیب شیرازی، پسر حاج آقاسی بیگ، را، که به همراه خانواده برای زیارت به کربلا رفته بود، فریفت؛ قصهای برای او بافت درباره اصالت خاندان خود، که از تبار فردی بهنام محمدرضا خان مازندرانی است و این محمدرضا خان سردار شاه طهماسب صفوی بوده که در سفر همایون، پادشاه گورکانی، به ایران به همراه او به هند مهاجرت کرده و به حکومت مچلی بندر رسیده. [15] جعفرعلی خان با این نیرنگ دختر طبیب سادهدل را به زنی گرفت، با آنان به شیراز آمد و در محله میدان شاه، در جوار تکیه حاجی آقاسی بیگ، ساکن شد. کار این خاندان، که در آغاز «نواب هندی» نامیده میشد، چنان بالا گرفت که نام حاجی آقاسی بیگ از یادها رفت و تکیه او به «تکیه نواب» شهرت یافت. این حاج آقاسی بیگ، که خاندان نواب خوشنامی او را به غارت برد، آذربایجانی و سرکرده فوج در قشون نادر شاه بود. او به خدمت کریم خان زند آمد، دوست و مصاحب وکیلالرعایا شد؛ و در محله میدان شاه خانه بزرگ و تکیهای ساخت که به «تکیه حاج آقاسی بیگ» مشهور بود. حاج آقاسی بیگ خوشنویس بود و خط سنگ قبر حافظ از اوست. [16]
ملا هاشم جدیدالاسلام (آشر) شش پسر و چند دختر داشت. اینان بنیانگذاران خاندانهایی هستند که حتی نام بسیاریشان را نمیدانیم. قوام شیرازی تنها یکی از خاندانهایی است که از تبار آشر میشناسیم. اگر بازماندگان خویشان و کارگزاران را به شمار این خاندانها بیفزائیم طایفهای پرشمار خواهیم دید. شناخت «طایفه هاشمیه» و وابستگان و تدوین تبارنامه آنان پژوهشی سنگین و ضرور برای شناخت رازهای «تاریخ معاصر» و «تاریخ روز» [17] ایران است. [18]
بدینسان، در اواخر دوره زندیه، گروهی مقتدر و منسجم از یهودیان مخفی در شیراز، پایتخت ایران، حضور داشتند. اینان بیشتر به کسب و کار در بازار وکیل شیراز مشغول بودند. گویا حرفه خود ملا آشر زرگری بود. [19] زرگری و صرافی از حرفههای سنتی یهودیان بوده است. [20]
نفوذ این کانون را از اقتدار ابراهیم، سوّمین پسر ملا آشر و بنیانگذار خاندان قوام شیرازی، میتوان دریافت. او که پدرش کدخدای نیمی از محلات شیراز، محلات حیدری خانه، بود و خود در حلقه نزدیکان کلانتر شیراز جای داشت، در پی وفات میرزا محمد کلانتر، [21] در سال 1200 ق./ 1785 م. با حکم جعفر خان زند کلانتر شیراز شد. دوران فتنه و جنگ داخلی در ایران بود و جعفر خان کفایتی برای اداره امور نداشت. فضایی مناسب بود برای تحکیم اقتدار کانون همبسته فوق، که بر پشتوانه سیاسی و مالی یهودیان بغداد و غرب و کمپانی هند شرقی بریتانیا متکی بود؛ کانونی که «طایفه هاشمیه» رهبری آن را به دست داشت. در زمان لطفعلی خان زند، کار ابراهیم، که اینک حاجی ابراهیم کلانتر خوانده میشد، چنان بالا گرفت که در غیاب خان زند حاکم مطلقالعنان بهشمار میرفت. سرانجام، در سال 1206 ق./ 1791 م.، در زمان لشکرکشی لطفعلی خان زند به اصفهان، حاج ابراهیم کلانتر به کودتا دست زد. او، به تعبیر آقا محمدخان قاجار، «به مدد مشتی بازاری و کاسبکار» شهر شیراز را تصرف کرد [22] و با دسیسههای پیچیده، از جمله خلع سلاح ایلات فارس که مدافع لطفعلی خان زند بودند، نقشی مهم و تعیینکننده در صعود خاندان قجر به سلطنت ایفا نمود. [23]
آقا محمدخان قاجار به پاس نقش حاج ابراهیم کلانتر در صعود او به سلطنت به وی لقب «خانی» اعطا کرد و او را در مقام بیگلربیگی فارس منصوب نمود. دو سال بعد، در آغاز سال 1209ق./ 1794م. ابراهیم خان به «اعتمادالدوله» ملقب شد و در مسند وزارت بنیانگذار سلطنت قجر جای گرفت. ابراهیم خان اعتمادالدوله چهار سال در خدمت آقا محمدخان قاجار و سپس قریب به چهار سال صدراعظم مقتدر فتحعلی شاه بود. او در این هفت سال نفر دوّم حکومت ایران بود و بسیاری از مناصب عالی حکومتی را در میان اعضای خانواده و وابستگان خود تقسیم نمود.
ملا آشر به تنهایی، از قزوین یا بغداد یا هر جای دیگر، به شیراز مهاجرت نکرد. او «یهودی سرگردان» [24] نبود؛ چنانکه لقب «ملا» نشان میدهد از بزرگان یهود و «خاخام» بود. [25] ملا آشر در زمان مهاجرت و استقرار در شیراز برادران و خویشان و همراهانی داشت که نامشان را نمیدانیم. پس از تحکیم اقتدار او در شیراز و دستیابی به منصب کدخدایی محلات پنج گانه حیدریخانه شیراز، که برابر با نیمی از کلانتری شهر بود، در نیمه دوّم سده هیجدهم و نیمه اوّل سده نوزدهم میلادی خویشان و بستگان دیگری به ایشان پیوستند. در دوران اقتدار حاج ابراهیم کلانتر، بهویژه پس از دستیابی او به مقام صدراعظمی «ممالک محروسه ایران»، گروههای جدیدی وارد شدند. در دوران اقتدار قوامالملک اوّل نیز آمدند. بعدها هم آمدند. پیش از ملا آشر نیز یهودیان مخفی در ایران فراوان بودند. اینان در شیراز و اصفهان و تهران و کاشان و همدان و مشهد و سایر بلاد ایران استقرار یافتند و شاخه گستردند.
به یک نمونه توجه کنیم: بهنوشته حبیب لوی، نویسنده تاریخ رسمی یهودیان ایران، ملا آقا بابا بن ملا رحمیم، خاخام بزرگ یهودیان تهران در زمان فتحعلی شاه، «از همان فامیل حاجی ابراهیم کلانتر شیرازی» بود. [26] ملا آقا بابا در سال 1237 ق./ 1822 م. مسلمان شد و «محمدرضا جدیدالاسلام» نام گرفت. «مسلمان شدن» خاخام بزرگ یهودیان تهران حادثهای کماهمیت نبود و باید کاملاً موجه مینمود. لذا، ملا آقا بابا کتابی به عبری در ردّ دین یهود و اثبات اسلام نوشت. این کتاب را، در زمان ناصرالدین شاه، دو یهودی جدیدالاسلام دیگر، آخوند ملا محمدعلی کاشانی ساکن تهران، معروف به ملا آقاجانی، و آقا محمدجعفر جدیدالاسلام، برادرزاده ملا آقا بابا، به فارسی ترجمه [27] و با نام «منقول الرضائی باقامه الشهود فی رد الیهود» به صورت چاپ سنگی منتشر کردند. این کتاب به «منقول رضایی» معروف است. ملا آقا بابا نیای خاندانهای سرشناسی است که بهویژه در بازار تهران از نفوذ فراوان برخوردار بودهاند.
به همراه ملا آقا بابا هشتاد خانواده یهودی به اسلام گرویدند. [28] بدینسان، گروهی جدید به الیگارشی مالی دوران قاجاریه افزوده شد. برخی از اینان، تا به امروز در زمره متمولترین بازاریان تهران جای دارند همچون خاندانهای «م...»، «ز...»، «س...»، «ج...» و غیره. [29]
7. «و در سال 1180 وکیل، که خاطر را از نظم ممالک ایران جز خراسان آسوده داشت، شهر شیراز جنت طراز را پایتخت سلطنت خویش فرمود و بنیاد ساختن عمارات را نمود.» (میرزا حسن حسینی فسایی، فارسنامه ناصری، بهکوشش منصور رستگار فسایی، تهران: امیرکبیر، چاپ دوّم، 1378، ج 1، ص 609)
8. David Solomon Sassoon, A History of the Jews in Baghdad, London: Solomon D. Sassoon, 1949, pp. 127-137.
9. Encyclopaedia Judaica, New York: Macmillan, 1971, vol. 14, p. 1415.
10. جان پری، کریم خان زند: تاریخ ایران بین سالهای 1747-1779، ترجمه علی محمد ساکی، تهران: فراز، 1365، ص 340.
11. درباره یهودی بودن ملا آشر در دو کتاب زیر مستندات متعدد ذکر کردهام: شهبازی، زرسالاران، ج 2، صص 430-435؛ شهبازی، زمین و انباشت ثروت، فایل چهاردهم: «خاندان قوام شیرازی و یهودیان مخفی». http://www.shahbazi.org/Oligarchy/14.htm
12. در سال 1159 ق. حاجی هاشم کدخداباشی محلات حیدری خانه و خواجه تقی کدخدای محلات نعمتی خانه شیراز بودند. در محرم 1160 ق./ ژانویه 1747 م. نادر شاه افشار گروهی از کلانتران و بزرگان شیراز را کور کرد. در این واقعه، حاجی هاشم تنها از یک چشم کور شد. (فسایی، فارسنامه، ج 1، صص 573-574) اگر در این زمان حاجی هاشم را میان سال بدانیم، باید متولد حوالی 1112 ق./ 1700 م. باشد.
مهاجرت آشر به شیراز و استقرار و اقتدارش در این شهر مقارن با تهاجم سهگانه پطر روسیه و محمود غلزایی و ابراهیم پاشای عثمانی به ایران است که به حکومت صفوی و ثبات ایران پایان داد و دورانی از هرجومرج آفرید. نادر شاه افشار مولود این فتنه است. درباره نقش کانونهای مرموز انگلیسی- آلمانی حاکم بر روسیه آن زمان و نقش این کانون در صعود نادر سخن گفتهام. (زرسالاران، ج 5، صص 175-196)
13. بنگرید به زیرنویس 53.
14. میرزا فضلالله شیرازی (خاوری)، تاریخ ذوالقرنین، بهکوشش ناصر افشارفر، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اوّل، 1380، ج 1، ص 147.
15. این ادعای خاندان نواب، که گویا نیایشان فردی بهنام محمدرضا خان مازندرانی از سرداران شاه طهماسب صفوی بود و در سال 952 ق. با همایون، پادشاه تیموری هند، به هندوستان رفت و همایون حکومت مچلی بندر را به او و اولادش واگذار کرد (فسایی، فارسنامه، ج 2، ص 1113؛ اسماعیل رائین، حقوقبگیران انگلیس در ایران، تهران: جاویدان، چاپ هشتم، 1362، ص 310) قصهای بیش نیست. مچلی بندر، که در اصل ماچلی پاتنام نام داشت به معنی «شهر ماهی» و انگلیسیها آن را ماسولی پاتام Masulipatam میخوانند، در خلیج بنگال واقع است. این بندر از سده شانزدهم میلادی یکی از بنادر مهم جنوبی هند بود و به همین دلیل یکی از نخستین بنادری بود که کمپانی هند شرقی هلند در سال 1609 دفتر خود را، همزمان با ایران، در آن گشود و نخستین مرکز فعالیت کمپانی هند شرقی انگلیس در شبه قاره هند در سال 1611، یک سال پیش از استقرار در بندر سورت، در آن ایجاد شد. خاندان موهوم محمدرضا خان مازندرانی در دوران همایون شاه نمیتوانستند نواب مچلی بندر باشند زیرا این بندر در قلمرو سلاطین قطبشاهی قرار داشت و در سال 1687، یعنی 142 سال پس از مهاجرت ادعایی محمدرضا خان مازندرانی به هند، اورنگ زیب آن را ضمیمه دولت خود کرد. شیخ ابوالفضل بن مبارک در اکبرنامه نام بزرگان سپاه 12 هزار نفرهای را که شاه طهماسب به کمک همایون شاه فرستاد درج کرده است. (اکبرنامه، بهکوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1385، صص 324- 325) در این فهرست نامی از محمدرضاخان مازندرانی و مازندرانی دیگر نیست. اعضای خاندانهای سرشناس ایرانی در هند حضور داشته و دارند ولی هیچ یک مانند خاندان نواب مجهولالنسب نیستند. یک نمونه، بازماندگان خاندان نادر شاه افشارند. در جریان تهاجم قجرها به خاندان نادری در زمان فتحعلی شاه، اسماعیل میرزا، نوه شاهرخ شاه افشار، به اتفاق دو پسرعمویش، اسدالله میرزا و جعفر میرزا، از مشهد به هند گریخت. سِر جان ملکم آنان را در پناه خود گرفت و در حیدرآباد دکن مستقر کرد. اسدالله میرزا با خاندان نظام حیدرآباد وصلت کرد و «صاجب تیول و مواجب عمده شد.» بهنوشته سید محمدعلی ایرانی، «از آن وقت شاهزادگان نادری دکن نزد دولت فخیمه انگلیس و دولت علیه نظامیه معزز و محترماند.» در سال 1914م. شاهزاده بهبودعلی میرزا نادری ریاست این خاندان را در دکن به دست داشت. (سِر مارتیمر دیوراند، کتاب نادر شاه، ترجمه سید محمدعلی ایرانی، دکن: 1332 ق./ 1914 م.، ص «یا»)
16. بهنوشته فسایی، جعفرعلی خان پس از استقرار در شیراز ماهیانه 360 تومان از «دولت بهیه انگلیس» مواجب میگرفت و به «احترام» گذران میکرد. او در سال 1234 ق./ 1818 م. در شیراز درگذشت. حاصل این وصلت پسری است بهنام میرزا محمدعلی خان که در بیست سالگی نماینده دولت انگلیس در شیراز شد. او پنج پسر بر جا گذاشت و بدینسان خاندانی پرشمار شاخه گسترد. یکی از آنها حسینقلی خان نواب است که دوست صمیمی اردشیر ریپورتر، مسئول شبکههای پنهان حکومت هند بریتانیا در ایران و طرّاح کودتای 1299 و صعود سلطنت پهلوی، بود. سید حسن تقیزاده به حسینقلی خان نواب ارادت فراوان داشت. به گفته فریدون آدمیت، تقیزاده پرورش یافته حسینقلی خان نواب بود و برخی خصوصیات منفی اخلاقی را، از جمله بازکردن پاکت نامههای خصوصی و خانوادگی کارکنان سفارت در زمانی که سفیر ایران در بریتانیا بود، از او فراگرفته بود. (مصاحبه شهبازی با فریدون آدمیت، 17 دی 1374) نواب و تقیزاده، هر دو، عضو کمیتهای بودند که، پس از فتح تهران و خلع محمدعلی شاه، زمام امور ایران را به دست گرفت و بلافاصله شیخ فضلالله نوری را به شهادت رسانید. محمود جم با خواهر حسینقلی خان نواب ازدواج کرد و، بهنوشته مهدی بامداد، ترقیاش بعد از این وصلت بود. فرزند این دو، فریدون جم (ارتشبد بعدی) است که داماد رضا شاه (شوهر اوّل شمس پهلوی) شد. میرزا احمد وقار شیرازی، پسر میرزا محمدشفیع وصال شیرازی، نیز داماد خاندان نواب بود. خاندان گسترده وصال شیرازی، که با اسامی مختلف شناخته میشوند، از مروجین طریقت میرزای سکوت بودند. (برای آشنایی با این خاندان بنگرید به: ماهیار نوابی، خاندان وصال شیرازی، 1335) زمانی که وقار به دنیا آمد، پدرش، وصال شیرازی، او را نزد میرزای سکوت برد و میرزا او را «احمد» نامید. سپس به همراه برادرش محمود حکیم مدتی در هند، ظاهراً نزد آقاخان محلاتی، بود. پس از بازگشت به ایران، در چهل سالگی، با دختر حسینعلی خان نواب ازدواج کرد. بهنوشته رکنزاده آدمیت، وقار «مانند پدر» در «سلک پیروان میرزای سکوت» بود. (رکنزاده آدمیت، دانشمندان و سخنسرایان فارس، ج 5، ص 824) خاندان حکمت نیز از طریق وصلت با خاندان نواب خویشاوند است.
بنگرید به: شهبازی، زمین و انباشت ثروت.
http://www.shahbazi.org/Oligarchy/13.htm#خاندان_نواب
17. واژههای «تاریخ معاصر» Contemporary History و «تاریخ روز» Current History را مترادف به کار نمیبرم. منظورم از «تاریخ معاصر» تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران است؛ مبداء را هر زمان بدانیم. و منظورم از «تاریخ روز» تاریخ سی ساله پس از انقلاب اسلامی است.
18. برای آشنایی ابتدایی با بازماندگان کثیر و متنفذ ملا آشر بنگرید به: فسایی، فارسنامه، ج 2، صص 960-970.
در بخش دوّم کتاب زمین و انباشت ثروت: تکوین الیگارشی جدید در ایران امروز، با عنوان «بنیانهای امروز در تاریخ فارس»، کوشیدم شاخههای خاندان قوام شیرازی را معرفی کنم. شناخت «طایفه هاشمیه»، که خاندان قوام شیرازی یکی از شاخههای آن است، به تحقیقی سنگین و کتابی مستقل نیازمند است.
http://www.shahbazi.org/Oligarchy/11.htm
19. مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، تهران: انتشارات زوار، چاپ پنجم، 1378، ج 1، زیرنویس ص 22.
20. برای آشنایی با حرفههای سنتی یهودیان بنگرید به: شهبازی، زرسالاران، ج 2، صص 155-157.
21. میرزا محمد کلانتر از زمان فتح شیراز به دست کریم خان زند (1168 ق./ 1754 م.) کلانتر شیراز بود.
22. فسایی، فارسنامه ناصری، ج 1، ص 654.
23. همان مأخذ، صص 645-654.
24. شخصیت نمادین و افسانهای در اروپای مسیحی که در سدههای اخیر الهامبخش برخی رمانها و فیلمهای سینمایی بوده است. بنگرید به:
George Kumler Anderson, The Legend of the Wandering Jew, Brown University Press, 1965; University Press of New England, 1991.
25. در دوران قاجاریه، یهودیان ساکن ایران، به تأسی از فرهنگ آن روز جامعه ایرانی، خاخامهای خود را «ملا» مینامیدند.
26. حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، تهران: کتابفروشی بروخیم، 1339، ج 3، ص 569.
27. منقول الرضائی باقامه الشهود فی رد الیهود، ص 4.
28. بنگرید به: تقی قوامی واعظ (قوام الشریعه)، منظومه ازهاق الباطل و تبیان الحقیقه، مؤسسه الهادی، 1374، صص 7-9.
29. اسامی خاندانهای فوق به دلایلی ذکر نمیشود.
برای مطالعه قسمت اول اینجا کلیک کنید.