استثنایی به نام امام خمینی(ره)
روبین وود زورث - خبرنگار آمریکایی
«روبین وود زورث» در تشریح جریان ملاقات خود با امام قدسسره در جماران مینویسد:...«زمانی که امام خمینی از در وارد میشد، احساس میکردم که از لابهلای آن گردبادی از نیروی معنوی وزیدن گرفت. گویا در ورای آن عبای قهوهای، عمامه مشکی و ریش سفید، روح زندگی جریان داشت؛ بهطوری که همه بینندگان را محو تماشای خود می کرد. در آن هنگام حس کردم که با حضور او همه ما کوچک شدهایم و گویا در سالن کسی جز او باقی نمانده است.
آری! او بارقهای از نور بود که در قلب و روح همه حضار رسوخ کرده بود. او تمام معیارهایی را که گمان میکردم میتوانند مرا در تعریف و ارزیابی شخصیت و مقامش یاری کنند، در هم شکست. او با حضور خود آن قدر در ما تاثیر گذارد که احساس کردم تمام روح و جسمم را فرا گرفته است!
... زمانی که بر روی صندلی خود نشست، احساس کردم که نیرویی از وجودش ساطع میشود، نیرویی بسان یک گردباد که اگر با دقت نگاه میکردی در مییافتی که نوعی «آرامش مطلق» در درون آن نهفته است؛ زیرا که [امام] خمینی ـ قدسسره ـ بسیار جدی و استوار و مسلط بود.
در عین حال او را آنچنان ساکت و آرام مییافتی که گویی نیروی ثابت و استوار در درون او جریان دارد و البته این نیرو همان چیزی است که رژیم سابق ایران را به یک باره برچید؛ حال آیا چنین شخصیتی میتواند یک فرد عادی باشد؟... من تاکنون هیچ یک از مردان بزرگ را برتر از این مرد و یا نظیر او ندیدهام.
... کمترین چیزی که میتوانم بگویم این است که گویا او یکی از انبیای گذشته است و یا این که او موسای اسلام است و آمده تا فرعون کافر را از سرزمین خود براند.»
منبع: کتاب عصر امام خمینی- میر احمد رضا حاجتی
تجسم اخلاق و عرفان مثبت
علامه محمد تقی جعفری(ره)
در اولین روز حضور اینجانب در دروس اخلاق و عرفان ایشان قیافهای بسیار روحانی با نگاههایی جالب دیدم که به مطالبی که در درس ابراز مینمودند، حالت توافق با آنچه در درون میگذشت را ارائه مینمود. آن روزها آیات آخر سوره حشر را تدریس میکردند. با کمال وضوح به خاطر میآورم وقتی این آیه مبارکه «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» را تفسیر میفرمودند، جذابیت مطالب به حد عالی رسیده بود و طلاب با یک انقلاب روحی به افاضات عرفانی ایشان گوش میدادند. هیجان روحی و عمق مطالبی که ابراز میشد، به خوبی اثبات میکرد که مطالب ابراز شده فوق معلومات حرفهای و رسمی است که متاسفانه عدهای را به خود مشغول مینماید...
آرامش و متانت در بحثهای علمی
در اثنای تحصیل در نجف که به نظرم میآید در حدود شش سال از آغاز اقامت تحصیلی در نجف گذشته بود که برای استراحت و صله ارحام و زیارت مرقد ثامن الحجج علیه و علی آبائه و اولاده الصلوه والسلام به ایران آمدم. در مدرسه مروی از طلبهها شنیدم که امام به تهران آمده و در منزل پدر معظم همسرشان مرحوم آیت الله ثقفی وارد شده اند. اینجانب با چند نفر از طلاب نجف و قم به خدمتشان رسیدیم. در این دیدار بحثی مفصل درباره یک مساله فقهی که مربوط به طلاق خلع بود، مطرح شد. این مساله مربوط به این بود که اگر زوجه مقداری از مهریه خود را برای گرفتن طلاق به زوج بذل کند آیا مانند بذل هه مهر است یا نه و به نظرم میآید که این مساله را خود امام مطرح فرمودند. به یاد دارم بحث در این مساله بیش از یک ساعت طول کشید. یکی از جالبترین خاطرهها در همان روز این بود که ما طلبهها در بحث و گفتگو داد و فریاد زیاد میکردیم، ولی ایشان با کمال متانت و شکیبایی به حل و نقض و استدلال میپرداختند و همان روز همه طلبهها را برای صرف ناهار نگاه داشتند.
حالت طبیعی و بی پیرایگی
پس از مراجعت معظم له از خارج در سال 1357 در مجلسی بسیار مهم که دانشمند محترم واعظ مشهور آقای فلسفی سخنرانی داشتند داستان بسیار خنده آوری را از روزگار گذشته نقل میکردند. من با کمال دقت و کنجکاوی شدید صورت امام را مورد توجه قرار داده بودم و منظورم این بود که آیا ایشان در آن جلسه بسیار مهم چگونه خواهند خندید، وقتی که داستان به جای خنده آور رسید خنده ایشان طبیعی بود و توجه اغلب روحانیان و طلبهها را جلب کرد. البته ممکن است انگیزه جالب بودن خنده برای آنان مختلف بوده باشد، ولی اینجانب تنها از آن جهت مورد توجه قرار داده بودم که ببینم آیا حضور آن همه روحانی و شخصیتها در جلسه تغییری در شخصیت ایشان به وجود میآورد همانطور که عرض کردم خنده ایشان کاملا ساده و بی پیرایه بود.
عنایت به فعالیتهای علمی و فرهنگی
پس از مراجعت معظم له از خارج شنیدم که عدهای از آقایان علما و فرهنگیان و حتی بازاریان معروف میخواهند بروند و از معظم له برای اینجانب در یکی از امور اجتماعی مانند مدیریت یا امور قضایی یا فرهنگی و امثال اینها مسئولیتی را بگیرند. همان روز که آقایان برای همین کار به قم مشرف شده بودند، اینجانب هم مشرف شدم و پیش از آنکه آنان به خدمت امام برسند اینجانب از جناب حجت الاسلام حاج سید احمد آقا وقتی گرفتم که به خدمتشان برسم.
ایشان هم همان موقع اینجانب را به اتاقی هدایت کردند. چند دقیقه بعد امام تشریف آوردند. پس از احوالپرسی به ایشان عرض کردم اینجانب در دوران تحصیل و پس از آن درباره استعدادها و طرز تفکرات و تجارب و ظرفیتهای خودم اگر چه به طور ناچیز بررسیهایی داشتهام، نتیجهای که از این بررسیها به دست آورده ام این بوده است که تا آنجا که خداوند توفیق بدهد به کارهای علمی و تحقیقاتی و تدریس و تالیف بپردازم ان شاالله مفید برای جامعه خواهد بود و حداقل اینکه با خواست خداوندی ضرری نخواهد رساند. البته منظورم نفی یا کوچکترین تردید در لزوم شرعی و عقلی کارهای اجتماعی و مدیریت و امور قضایی نیست؛ زیرا این امور در جامعه اسلامی ضروری است. بلکه مقصودم نفی صلاحیت خود اینجانب برای امور مزبور میباشد. پاسخ امام در برابر پیشنهاد اینجانب این بود که « شما هر چه بگویید و هرکاری را که انجام بدهید صحیح است.»
منبع : صحیفه دل؛ خاطرات یاران و شاگردان امام
تنها پیام بدون «بسم الله» امام خمینی(س)
پس از تسخیر لانه جاسوسى امریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، جیمى کارتر رئیس جمهورى امریکا احتمالًا با هماهنگى عوامل داخلى و بخصوص چند عضو کابینه دولت موقت "رمزى کلارک" و "ویلیام میلر" را براى ملاقات با امام خمینى به ایران اعزام داشت. نمایندگان اعزامى در حالی که به ترکیه رسیده بودند و خود را براى سفر به ایران آماده مىکردند، پیام فوق الذکر حضرت امام صادر شد و آنان بدون اخذ نتیجه به امریکا باز گشتند. پیام کوتاه و مختصر حضرت امام بلافاصله در جهان و رسانههاى گروهى بین المللى انعکاس گسترده و کم نظیرى یافت. یادگار حضرت امام مرحوم سید احمد خمینى در این باره تصریح مىکنند: "حضرت امام به محض اطلاع اعلامیهاى صادر فرمودند و درآن اطلاعیه هیأت امریکایى را نپذیرفتند و به همه اعضاى شوراى انقلاب، هیأت دولت موقت و سایر مسئولین تذکر دادند که هیچ کس حق ملاقات با این هیأت امریکایى را ندارد. نکته قابل توجه در این اعلامیه آن است که این تنها اعلامیه حضرت امام است که بدون "بسم اللَّه الرحمن الرحیم" است (همانند سوره برائت در قرآن کریم).
*زمان: 16 آبان 1358/16 ذى الحجه 1399.
مکان: قم.
مخاطب: شوراى انقلاب اسلامى و مسئولان دولتى.
از قرار اطلاع نمایندگان ویژه کارتر در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم آمده و با اینجانب ملاقات نمایند. (2) لهذا لازم مىدانم متذکر شوم دولت امریکا که با نگهدارى شاه، اعلام مخالفت آشکار با ایران را نموده است و از طرفى دیگر آنطور که گفته شده است سفارت امریکا در ایران محل جاسوسى دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامى است، لذا ملاقات با من به هیچ وجه براى نمایندگان ویژه ممکن نیست و علاوه بر این:
1. اعضاى شوراى انقلاب اسلامى به هیچ وجه نباید با آنان ملاقات نمایند.
2. هیچ یک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند.
3. اگر چنانچه امریکا، شاه مخلوع- این دشمن شماره یک ملت عزیز ما- را به ایران تحویل دهد و دست از جاسوسى بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاکره در موضوع بعضى از روابطى که به نفع ملت است باز مىباشد.
روح اللَّه الموسوى الخمینى
همه پشت سر آیتالله
گزارش یک نشریه خارجی مجلهی نوول ابزورر واتور از ماههای منتهی به انقلاب
هیچ کس نمیداند سرانجام جنبش اسلامی چه خواهد شد، ولی اجازه خاموش و کم رنگ کردن آن به کسی داده نخواهد شد. دیگر از شاهپورها و والاحضرتها در تهران خبری نیست. همه به آمریکا یا اروپا فرار کردهاند. به این افراد در تبعیدگاههایشان چندان هم بد نمیگذرد. به شهادت یک درباری که اکنون جزو مخالفین شاه میباشد، خاندان سلطنتی ایران ثروتمندترین مردم دنیا هستند، ثروت این خاندان 22 میلیارد دلار میباشد که 16 میلیارد آن متعلق به شاه میباشد. شاه و ملکه در ایران باقی ماندهاند و مشوش و پریشان خاطر هستند. تغییر اوضاع به نفع آنها چنان سخت و بعید به نظر میرسد که شاه ناچار شده اقرار نماید که با انقلاب مردم همدردی میکند، هم چنین وی درخواست تشکیل یک دولت مردمی را نموده؛ فساد و رشوه را محکوم مینماید، تا چند هفته قبل گوینده چنین سخنانی از طرف مأموران ساواک دستگیر و مورد بازجویی و تفتیش قرار میگرفت؛ ولی اکنون نه زمان و نه پلیس شباهتی به دوران سابق ندارند. دولت نظامی که برای سرکوب مخالفین به میدان آمده، قادر به حمایت از یک مأمور بخت برگشته «ساواک» که گناهش بیشتر از سایر مأموران نمیباشد، نیست. او چنان کتک سختی از مردم خشمگین خورد که به حال مرگ روی آسفالت خیابان افتاد. عدهای وی را به بیمارستان رساندند، ولی پزشکان از مداوای او خودداری کردند.
پوششی از یخ
وقتی شاه در کاخ خود از چنین اخباری مطلع میشود، شدیداً افسرده میگردد و مرتب میگوید: «من همه کار برای آنها انجام دادم، ولی در مقابل این طور به من جواب میدهند.» ملکه شخصیتی استوارتر دارد و از روحیه بهتری برخوردار است، ولی او هم به حد کافی واخورده و ناراحت است؛ زیرا معتقد است که مسئولیت قسمتی از این ماجرا به عهده وی بوده است.
شاه و ملکه اکنون خود را در کاخ تنها مییابند. دیگر اثری از خویشاوندان یا ملاقاتکنندگان عدیده نیست. از اتاقهای مملو از دیدار کنندگان، از میهمانیهای خیره کننده و شبنشینیهای خصوصی که طی آن فیلمهای سانسور نشده به نمایش در میآمد، خبری نیست؛ حتی از مجالس قمار که بهترین تفریح شاه بودند، دیگر اثری نیست؛ زیرا اکنون همهی قماربازان به جرم فساد و دزدی در زندان هستند. در حال حاضر مسئولین کاخ با احتیاط بیشتری ملاقات کنندگان با شاه را اجازهی دیدار میدهند. با در نظر گرفتن شورشهای فعلی، گذشتن از سد محافظین کاخ شاه بسیار سخت و دشوار مینماید. به هرحال ملکه دلخوری خود را از بعضی افراد کله شق که توانستهاند وی را ملاقات کنند، پنهان نساخته است: «کجا هستند دوستان ما؟ آنها برای نشان دادن همبستگی خود با ما منتظر چه هستند؟ در ماه مه 1968، وفاداران ژنرال دوگل در پاسخ به شورشیان در خیابان شانزلیزه به راهپیمایی پرداختند». یک درباری با بیحرمتی به ملکه چنین پاسخ می دهد: «علیا حضرتا دوستان شما هم در شانزلیزه به تظاهرات مشغولند؛ زیرا همگی به آنجا فرار کردهاند».
زمستان آرام آرام از کوههای سفید پوش شده به پایین میخزد، در حالی که روی کاخ پوشیده از یخ میباشد و بهروزی چقدر ناپایدار است! تخت جمشید را بیاد آورید. برای شاه انگار همین دیروز بود. بیش از هفت سال از زمانی که به دعوت شاه تمامی رؤسای جمهوری و پادشاهان به دور او حلقه زده بودند و ابدی بودن این امپراطوری را جشن میگرفتند نمیگذرد! هدف نهایی از برگزاری این جشنها این بود که اعلام شود، محمدرضا شاه، شاه شاهان است! آن زمان تصور عمومی این بود که میشود به کاخی که سابقه تاریخی دو هزار و پانصد ساله دارد، دل بست و اعتماد نمود.
ملکه هدایایش را به سران کشورهایی که با وی محترمانه رفتار میکردند، تقدیم مینمود ولی با آن دسته که در عقلایی بودن این نوع جشنها تردید داشتند به سردی رفتار میکرد. شوروی مستحق بوسه بود. ولی آلمان که اصول سوسیال دموکراسیاش هم خوانی چندانی با این جور جشنها و ولخرجیها نداشت و در برابر شاه ایران زانو نزد، خیلی مورد توجه واقع نشد؛ این امر باعث شد که روابط شاه با این کشور تیره شود! این جشنها آغاز ولخرجیهای لجام گسیخته بود. چند ماه بعد قیمت نفت شش برابر شد. تا آن موقع فساد گسترده، مورد انزجار بود، ولی هنوز غیرقابل تحمل نبود. از سال 1974/1353ش. به بعد کثافتکاریها و بریز و بپاشها بیش از حد رو به افزایش نهاد. شاه با این ثروت افسانهای نمیتوانست به پول بیشتری نیاز داشته باشد، ثروت میلیاردی!! آیا در مورد اتهاماتی که به او زدهاند غلو نشده است؟ متأسفانه خیر! این پاسخ یک درباری بود: «اعلی حضرت به رقم کمتر از میلیارد راضی نیست و علیا حضرت به بیماری حرص مبتلا است»!
در جزیره کیش، در خلیج فارس، یک تفرجگاه بهشتی جهت افراد خاندان سلطنت ساخته شده است که پل ارتباطی آن تنها از طریق هواپیماهای کنکورد با اروپا امکان پذیر است. تنها میلیاردرها به فاحشه خانه جنونآمیز کیش که نظیرش در جهان دیده نشده، دسترسی داشتند. چهار میلیارد دلار در آنجا سرمایهگذاری شده بود.
انقلابها اغلب به دلیل مشکلات مالی، اقتصادی و کمبودها شکل میگیرند ولی این یکی مولود زیادی ثروت است. شاید فقیرترین ایرانی هیچ سهمی از این خوان نعمت نبرده است، اما تکلیف چیست؟ وقتی کمربند عدهای از زور چپاول پاره میشود، ثروتی که بدون زحمت به دست آمده باشد همان قدر موجب بروز عقده میگردد که غارت ثروت ملی!
در تهران، این داستان درباره یک روستایی ماهیگیر ورد زبان همه است. موضوع از این قرار است که روزی این روستایی ماهی تازه از آب گرفته شدهای را به زنش تحویل میدهد تا سرخ نماید. زن میگوید: « دیگر نفتی نداریم، آمریکاییها همه را بردهاند». روستایی میگوید: « پس با گاز سرخ کن» خانمش پاسخ میدهد: « گاز هم وجود ندارد، زیرا روسها همه را بردهاند» شوهر میگوید: « پس با چوب آن را بپز» خانم جواب میدهد: « ولی چوب را هم ملی کردهاند». شوهر با عصبانیت ماهی را دوباره داخل آب میاندازد، لکن ماهی سر از آب بیرون آورده و میگوید:" جاوید شاه"، " جاوید شاه"!! این ماهی در حقیقت تنها موجودی است که از شاه خرسند است!!! کارمندان دولت، کارگران خلبانان، روزنامهنگاران، تجار و... همه با خواندن این شعارها که میگویند: «ای شاه خائن به اعمال خود بنگر و برو»، خواستار رفتن شاه هستند. مردم در مواجهه با سربازان این شعار را سر میدهند: « ما به تو گل دادیم و تو به ما گلوله».
در مورد ملکه، کاریکاتورهای وی را نشان میدهند که میگوید: « شاه رفته و من تنها ماندهام، خوشبختانه کارتر به زودی خواهد آمد و مرا خواهد بوسید.» در بین مردم فریاد " مرگ بر شاه" دیگر یک شعار نیست، بلکه نوعی سلام است. در برخی نقاط هیچ کس نمیگوید، سلام یا خداحافظ، به جایش همه میگویند " مرگ بر شاه". در گورستان هنگام دفن شهدا که سربازان آنها را کشتهاند جماعت زنان، این شعار اندوهبار و انقلابی را سر میدهند که:« تأسف نخورید و بگویید " مرگ بر شاه". صاحب یک رستوران در شهر مذهبی قم به مشتریهای خارجیاش زخمهای پسرش را که در تظاهرات شرکت داشته از پایین تا بالا نشان میدهد. درست مثل اینکه بخواهد کیفیت غذایش را به ثبوت برساند.
اراده ملت در اینکه نگذارد جنبش خاموش شود، آن چنان قوی است که ارتش با تمام قدرتاش قادر به کسب موفقیت نیست و این در حالی است که در سایر نقاط دنیا شورشها به راحتی سرکوب میشوند. در شیلی یک کودتا کافی بود ، در تونس نصف روز فشار بر مردم برای تثبیت قدرت کفایت میکرد. در همهجا ارتش بدون استفاده از سلاح خود را به مردم تحمیل میکند. در ایران، با وجود اینکه حکومت و دولت نظامی است، این امر محقق نمیشود. هزاران کشته حاصل کشتار سال گذشته تاکنون است، شاه هنوز پاهایش بر زمین نیست. انسان به خود میگوید، روزی خواهد رسید که این مردم بدون ترس از پیامد این حوادث یا مرگ به خیابانها خواهند ریخت و خود را آماج گلولهها خواهند نمود. آری آنها خسته نمیشوند. یک کاسب اعتصاب کننده در مواجهه با پلیس وی را چنین مجاب میکند؛ پلیس وی را متهم کرده و میگوید:« تو مخالف شاه هستی». کاسب در مقام دفاع از خود بر آمده و میگوید:« خیر من مخالف شاه نیستم» پلیس میگوید: " ولی تو اعتصاب کردهای". کاسب پاسخ میدهد: «من اعتصاب کردهام چون آیتالله خمینی چنین خواسته است». پلیس میگوید:« پس تو طرفدار آیت الله خمینی هستی». کاسب پاسخ میدهد:« البته که طرفدار آیتالله خمینی هستم». پلیس نتیجهگیری میکند:« بنابراین تو مخالف شاه هستی». کاسب در نهایت پاسخ میدهد:« اگر تو بخواهی چنین نتیجه بگیری، بسیار خوب من مخالف شاه هستم».
در ادارات عکسهای شاه را از دیوارها پایین میکشند. وقتی از نزدیکان دربار به بازدید میآیند، عکسها را دوباره بالا میبرند ولی بعد فوری آنها را پایین میآورند. این بستگی به شرایط حاکم بر ادارات دارد. سربازان و پلیس هم که به پیروی از دستورات مافوق، جمعیت را به گلوله میبندند، سعی میکنند به همه حالی کنند که نه تنها به میل خود این کار را نمیکنند بلکه از آن نفرت هم دارند.
دست اسلام چنان در این جنبش پدیدار است که میتوان به آسانی آن را در شمار جنبشهای مذهبی جهان به حساب آورد و ریشه آن را در تاریخ کشورهای شیعه نشین و فلسفه شرق جستجو کرد.
تا به حال انقلابی این چنین ضد کمونیستی، ضد مارکسیستی همانند این جنبش اسلامی دیده نشده است. یک مبارز مذهبی به مردم چنین اخطار میکند:« در میان شما ممکن است افرادی باشند که خود را کمونیست مینامند، مراقب باشید اینها نیروهای امنیتی هستند؛ بدانید و آگاه باشید که هیچ ایرانی نمیتواند چپی و کمونیست باشد، زیرا ما مسلمانیم. شاه به خاطر ترس از اتحاد ما گروهی تشکیل داده و آنها را چپی مینامد. اما اینها همه ساواکی هستند.
کوتاه سخن اینکه، این جنبش نشان داده است که حتی چپیها در مخالفت با شاه بسیار ملایمتر از مذهبیها هستند و این برای آنها ناراحت کننده است. در حالی که [امام] خمینی الغای حکومت سلطنتی را خواهان است، غیر مذهبیها ترجیح میدهند که شاه به نفع پسرش کنار برود. در این صورت یک نظام پارلمانی به وجود خواهد آمد که تا حدی شبیه به نظام کنونی اسپانیا خواهد بود.
مجلهی نوول ابزورر واتور، 20 نوامبر 1978 / 29 آبان 1357، ترجمه از هوشنگ سعادت
ماهنامه آموزشی، اطلاع رسانی معارف