ناگفتههای کودتای نوژه؛ رویای بختیار چگونه ناکام ماند؟
ایران را میتوان سرزمین کودتاهای ناکام لقب داد. جز دو کودتای مشهور سوم اسفند و بیست و هشتم مرداد و چند شبهکودتای دیگر، دهها کودتای ناکام نیز در تاریخ ایران وجود دارد که بازخوانی هر یک تصویری تمام و کمال از سطح تحلیل و تفکرات حاکم بر جریانات اپوزیسیون به دست میدهد. از آن جمله کودتای ناکامی که با محوریت شاپور بختیار آخرین نخستوزیر دوران پهلوی و جمعی از نظامیان سکولار ارتش در شامگاه ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ پیش از آنکه رسما آغاز شده باشد، پایان یافت. در جریان این کودتا که چند صد چترباز مشغول به خدمت و بازنشستۀ ایرانی مشارکت داشتند، کودتاچیان به سمت پایگاه هوایی نوژه راه افتادند تا عملیاتی نظامی را برای سرنگونی نظام اسلامی برآمده از انقلاب ۵۷ به اجرا بگذارند، غافل از اینکه دولت به این نقشه پی برده بود و در نتیجه بسیاری از این چتربازها، به محض رسیدن به پایگاه دستگیر شدند، چند صد تن دیگر از کسانی که در این طرح نقش داشتند، طی روزهای بعد از آن شب بازداشت شدند و پس از محاکمهای سریع، به جوخه اعدام سپرده شدند. این ماجرا پیامد مهم دیگری هم داشت و آن تصفیهای گستردهتر از تصفیه اوایل انقلاب در نیروهای مسلح بود. تصفیهای که چند ماه بعد با حمله عراق به ایران و آغاز جنگ هشت ساله برای مجموعه نیروهای نظامی ایران گران تمام شد.
اکنون در سی و سومین سالروز کودتای نوژه، بازخوانی پژوهشهای یک تاریخنگار آمریکایی که با استناد به اسناد آمریکا و انگلیس و گفتوگوهای خود با طراحان و رهبران این عملیات، جزئیات تازهای از این کودتای ناکام را افشا کرده است، خالی از لطف نیست. مارک گازیوروسکی در مقالهای که در شماره نوامبر ۲۰۰۲ مجلۀ میدلایست جورنال به چاپ رسیده و اخیراً ترجمۀ آن از سوی دوماهنامه «اندیشه پویا» در تهران منتشر شده است، از زمینهها و جزئیات این عملیات سخن میگوید و اطلاعاتی را مطرح میکند که برای نخستین بار است که منتشر میشود. چگونگی نقشآفرینی شاپور بختیار، برخی چهرههای غیرنظامی مخالف نظام و ارتشیان سکولار در جریان کودتا، ارتباطات کودتاچیان با کشورهای خارجی به ویژه رژیم صدام در عراق و برنامۀ آنان برای دوران پس از کودتا از جمله مهمترین فرازهای این گزارش است.
توطئهچینی در ایران، آغاز فعالیتها در پاریس
گازیوروسکی در مقالۀ خود به توصیف فضایی میپردازد که تفکر کودتا در میان گروهی از نظامیان را شکل داد، فضایی که در آن «بنا به تخمینها حدود ۶۰ درصد پرسنل نیروهای مسلح ترک خدمت کرده بودند» و «رهبران انقلاب با این دغدغه که مبادا لشکر افسران نیروهای مسلح سنگر ضد انقلاب باشد، دست به پاکسازی نظامیها زدند اگرچه در برابر خواستۀ گروههای دستچپی برای انحلال کامل نیروهای مسلح مقاومت کردند.»
این اما پایان کار نبود. شهریور ۱۳۵۸ موج تازهای از پاکسازیها آغاز شد که در جریان آن «هشت تا ده هزار افسر» اخراج شدند و به خیل ناراضیان پیوستند. این در کنار بیقانونیها و هرج و مرج چشمگیری که از سوی چریکهای چپگرا، طوایف مختلف، اسلامگرایان افراطی و مجرمان عادی دامن زده میشد، به افزایش نارضایتی بخشهای تصفیه شده و گروهی از افسران سکولار که از تیغ پاکسازی در امان مانده بودند، انجامید.
از طرف دیگر در تصویری که گازیوروسکی ارائه میدهد، شرایط منطقهای ایرانِ انقلابی نیز شرایط خوبی نبود: «خطر اصلی از جانب عراق بود که از تیر ۱۳۵۸، زمام صدارتش تمام و کمال به دست صدام حسین افتاد... مهر ۱۳۵۸ دولت ایران دیگر فهمیده بود عراق دارد مهیای حملهای تمام عیار به این کشور میشود... در طول ماههای بعدی، نبردهای مرزی دیگر عادی شده بود و به نظر بسیاری تحلیلگران، جنگ حتمی و قریبالوقوع بود.»
در چنین فضایی بود که «گروههای کوچک از ایرانیان غیرنظامی و افسرانی نظامی شروع کردند به توطئهچینی علیه نظام اسلامی، هم درون و هم بیرون کشور... مهمترین این گروههای مخالف را شاپور بختیار رهبری میکرد. از منتقدان دیرپای شاه و از شخصیتهای کلیدی حزب ایران و جبهه ملی.» نخستوزیر دولت مستعجل ۳۷ روزهای که نه تنها بار سنگین دشنام و شعارهای مخالفان رژیم که او را سازشکار میدانستند بر سرش فرود آمد که ناخواسته رییس دولتی انتقالی شد که فاصله میانِ خروج شاه از ایران تا انقلاب اسلامی را پر میکرد. او پس از انقلاب مدتی پنهان شد و «بعد در تیر ۱۳۵۸ دوباره سر و کلهاش این بار در پاریس پیدا شد و اعلام کرد جنبشی مخالف را رهبری خواهد کرد با هدف سرنگونی نظام اسلامی.»
بختیار در این راه فعالیتهای فراوانی کرد. از ارتباط گرفتن با کشورهای بیگانهای چون ایالات متحده که البته به در بسته خورد تا جذب کمکهای مالی از هر آن کس که در این هدف با او همراه بود: «اواسط مهرماه دیگر بختیار شروع کرده بود به دریافت کمکهای مالی از خواهر شاه، اشرف پهلوی، و دیگر ایرانیان ثروتمند. جوری که حالا میتوانست روزنامهای منتشر کند و تشکیلاتی با مرکزیت پاریس راهاندازی کند. طی ماههای بعدی با عراق و دیگر دولتهای ثروتمند عرب هم تماس گرفت و آنها هم شروع کردند به دادن مقادیر بسیار بیشتری کمکهای مالی به او. عراق همچنین تاسیساتی مخابراتی برای شبکه رادیویی او فراهم آورد: «رادیو ایران» که پخش برنامههایش را از اردیبهشت ۱۳۵۹ آغاز کرد. این امکانات بختیار را به چهرهای محوری در مخالفت با نظام اسلامی ایران در آن دوره بدل کرد.»
مخالفان تبعیدی؛ جزیرههایی دورافتاده با اهدافی مشترک
جز بختیار که همچون رهبری خودخوانده در میانۀ مخالفان دم و دستگاهی برهم زده بود، دیگرانی هم بودند که سودای بازگشت داشتند. از جمله غلامعلی اویسی آخرین فرماندار نظامی تهران مشهور به «قصاب تهران» که «شروع کرد به همکاری با سرتیپ جواد معینزاده از نیروهای نظامی تبعیدی ایران و شبکهای کوچک راه انداختند. آنان در اسفند ۱۳۵۸ به عراق رفتند و رهبران عراقی را دیدند که قبول کردند به آنها پول، جا، سلاح و تاسیسات مخابراتی برای شبکه رادیویی «صدای آزاد ایران» بدهند.»
این دو نفر بعدها شبکهای از افسران و نیروهای نظامی ناراضی را سازماندهی کردند تا منطقهای نزدیک مرز ایران و عراق را به تصرف درآورده و از آنجا به سازماندهی نیروهای مخالف نظام اسلامی بپردازند. به نوشتۀ گازیوروسکی «آنها در اردیبهشت ۱۳۵۹ ادعا کردند مجموعهای از ۷ هزار افسر نظامی بازنشسته و ۹۰ هزار داوطلب دیگر دارند که آمادهاند نبردی مسلحانه را آغاز کنند. اگرچه شک هست که شبکهشان بیش از چند صد نفر عضو داشته است.»
جز این دو نفر، شهریار شفیق فرزند اشرف پهلوی هم در سودای برانداختن نظام انقلابی بود. او که از جمله افسران نیروی دریایی ایران به شمار میآمد با وقوع انقلاب و انسداد مسیر بازگشت به کشور، دست به توطئهچینی زد و نقشهای برای حمله هوایی به ایران طرحریزی کرد اما پیش از آنکه به هدفش دست یابد در آذرماه ۱۳۵۸ توسط گروهی که خود را فداییان اسلام میخواندند، کشته شد. جز او سید مصطفی پالیزبان هم «روابطی با اویسی برقرار کرد و گروه کوچکی از چریکهای کُرد تشکیل داد. ارتشبد بهرام آریانا هم تشکیلاتی به اسم «آزادگان» درست کرد و در ترکیه نزدیک مرز ایران، پایگاهی راه انداخت برای اینکه از آنجا به ایران حمله کند.»
نظامیانی که محوریت کودتای نوژه را برعهده گرفتند اما هیچکدام از اینها نبودند، نه اویسی، نه معینزاده، نه پالیزبان و نه آریانا. این سرهنگ محمدباقر بنیعامری از بازنشستگان ژاندارمری بود که به همراه دوست دیرینش سرهنگ عطاالله احمدی از افسران اطلاعات ارتش، برنامهای نظامی برای سرنگونی نظام طرحریزی کردند. آنها ابتدا به این فکر افتادند که برای پیشبرد اهدافشان حمایت شاه را جلب کنند. این مهم اما به خاطر آوارگی آخرین شاه ایران در کشورهای مختلف هیچگاه محقق نشد و احمدی که برای دیدار با شاه به خارج از کشور رفته بود، «چند ماهی را در اروپا گذراند و کوشید با شاه ارتباط بگیرد اما موفق نبود. شاه از ایران، اول به مصر و بعد به مراکش و باهاما و مکزیک رفت.» اینجا بود که احمدی از طریق فضلالله امیرفضلی از فعالیتهای شاپور بختیار آگاهی یافت و به دیدار او رفت: «احمدی با بختیار دیدار کرد و از فعالیتهای بنیعامری برای او گفت. بختیار خواستار دیدار با بنیعامری شد و این بود که در شهریور ۱۳۵۸، بنیعامری با هواپیما به پاریس رفت. بنیعامری و بختیار توافق کردند همکاری کنند. قرار شد بنیعامری طراحی و سازماندهی عملیات را انجام دهد و بختیار تامین مالی آن را به عهده بگیرد و اسمش را پای عملیات بگذارد و ارتباطات لازم را با دولتهای خارجی حفظ کند.»
کودتای نوژه و یک آغاز ۳۰۰ هزار تومانی
بنیعامری که به ایران بازگشت با ابوالقاسم خادم از دوستان نزدیک بختیار و رهبر حزب ایران دیدار کرد و «خادم از طرف بختیار ۳۰۰ هزار تومان، معادل حدود ۳۰ هزار دلار آن زمان به بنیعامری داد» تا جنبشی مخفی در داخل ایران پایهگذاری کند. جنبشی که شاخه نظامیاش بنام «نظامیان وطنپرست ایران: نوپا» خوانده شد و زیر نظر بنیعامری به جذب نظامیهای مخالف نظام میپرداخت و شاخه غیرنظامیاش توسط خادم مدیریت میشد.
افراد دیگری هم در جریان فعالیت این گروه بودند. از جمله جواد خادم، وزیر کابینه بختیار و فرزند ابوالقاسم خادم که خود در راهاندازی شاخه غیرنظامی پاریس فعال بود و یکی از دوستانش به نام رضا مرزبان را نیز برای یاری رساندن به تشکیل شاخه غیرنظامی داخل کشور به یاری پدر فرستاده بود.
همزمان شاخه نظامی هم به رهبری بنیعامری به جذب نیرو ادامه میداد و به نوشتۀ گازیوروسکی، «تا فروردین ۱۳۵۹ حدود سیصد نفر» نیرو از میان سربازان وظیفه و پرسنل نظامی بازنشسته جمع کرده بود. این دورانی بود که «بنیعامری و دیگر رهبران نوپا، برای حفظ امنیت اسم مستعار انتخاب کردند و برای نوپا ساختار به شدت تفکیک شدۀ سلولیای چیدند که مطابق آن، اغلب اعضا فقط چند نفری از باقی را میشناختند...» ساختاری که باعث شد پس از شکست کودتا بسیاری از رهبران توطئه از برخورد امنیتی در امان بمانند. گازیوروسکی در جای جای گزارش از تزریق پول از سوی بختیار به شبکه نظامی نوپا سخن گفته است: «در این دوره بختیار حدود ۲ میلیون تومان معادل دویست هزار دلار آن زمان، به بنیعامری پول داد، برای اجارۀ خانههای امن و پرداخت هزینههای ارتباطات و رفتوآمدها و خرید سلاح و ماشین و کامیون. بنیعامری کمکم شروع کرد به جمعآوری سلاحهای سبک و مهمات: مقداری را از دلالان بازار سیاه ایران خرید و اعضای نوپا هم مقداری را از زرادخانههای نظامی دزدیدند. در همین دوره دو غیرنظامی به نامهای سعید تیموری و پروین شیبانی هم شروع به فعالیت علیه نظام اسلامی کردند. تیموری یک شرکت بزرگ مهندسی داشت و شیبانی در وزارت امور خارجه دیپلمات بود. اگرچه هیچ یک از آنها پیش از انقلاب فعالیت سیاسی نداشتند، بعد از سقوط شاه هر دو به حزب ایران پیوستند و از خط مشی ملیگرای سکولار دموکرات آن حمایت کردند. آنها به سمت اعضای فعالتر حزب، از جمله ابوالقاسم خادم کشیده شدند...»
اعضای دو شاخه نظامی و غیرنظامی در این دوره از راههای مختلف به پیشبرد اهداف خود پرداختند؛ از توطئهچینیها و نقشههای نظامی بنیعامری تا طراحی شورشهای مردمی و ورود به کارزار انتخابات مجلس از سوی تیموری و دیوارنویسی و پخش نوارهای سخنرانیهای بختیار از سوی تیمی شامل شیبانی، خادم و چند نفر دیگر. همین دوره بود که ناصر رکنی، ستوان نیروی هوایی هم که در حال راهاندازی جنبشی مخفی در مخالفت با نظام بود، به این جمع پیوست.
نقابی بر چهرۀ کودتاچیان «نوپا»
بهمن یا اسفند ۱۳۵۸ بود که ضربهای مقطعی به کودتاچیان وارد شد. خادم و مرزبان که تا آن روز در سازماندهی شاخه غیرنظامی جنبش پیشرفت اندکی داشتند، به اتهامهایی نامرتبط با فعالیتهایشان بازداشت شدند. همزمان بختیار مسوولی دیگر برای بخش غیرنظامی کودتا برگزید. گروهی کوچک به رهبری پرویز قادسی، شهردار سابق آبادان که مدتی بود با عنوان «نجات قیام ایران بزرگ [نقاب]» فعالیت میکرد. این چنین بود که در پی دیداری که جواد خادم میان قادسی و شیبانی ترتیب داد همۀ اعضای شاخه غیرنظامی از جمله شیبانی، تیموری، تحت پوشش نقاب قرار گرفتند. از بنیعامری هم خواسته شد شاخه نظامی «نقاب» را تشکیل دهد و او نیز نوپا را در نقاب ادغام کرد.
به روایت گازیوروسکی، «قصد رهبران نقاب، برانداختن نظام اسلامی بود و روی کار آوردن دولتی انتقالی به رهبری بختیار: دولتی که قرار بود برای انتخاب حکومت تازه همهپرسی برگزار کند. به رغم گرایشهای ملیگرایانه سکولار دموکرات رهبران نقاب، در این همهپُرسی ایرانیها آزاد بودند سلطنت را انتخاب کنند، جمهوری اسلامی، یک جمهوری سکولار دموکرات یا هر نوع حکومتی که میخواستند.»
او درباره ساختار مدیریت این گروه نیز مینویسد: «نقاب را در ابتدا کمیتهای مرکزی شامل بنیعامری، شیبانی، قادسی و تیموری رهبری میکردند. بعدتر سیروس ادیب از حزب ایران و یحیی فیروزی و مهران کلبادی از دوستان خادم، به این کمیته مرکزی پیوستند... سازمان نقاب سه شاخه داشت... شاخه نظامی به سرکردگی بنیعامری شامل خود او، ستوان رکنی، آیت محققی، سعید مهدیون، هادی ایزدی، حسن گوهری، کورس آذرتاش و یکی از فرماندهان شهربانی که نامش هنوز فاش نشده است. شاخه غیرنظامی شامل کمیتهای برای جذب اعضا به مسوولیت تیموری و شیبانی، کمیتهای برای تهیه و تدارک اطلاعات به مسوولیت فیروزی، کمیتهای برای پخش این اطلاعات به مدیریت ادیب و کمیته حفظ ارتباط با رهبران طوایف و متنفذین بازار به مسوولیت قادسی... شاخه سوم نقاب هم مسوول تدارکات مالی و لجستیکی بود، از جمله خرید سلاح و ماشین و خانههای امن. مسوول این شاخه منوچهر قربانیفر بود: صاحب شرکتی کشتیرانی که بختیار به رهبران نقاب معرفیاش کرد... ستاد فرماندهی نقاب در دفتر شرکت مهندسی تیموری بود.»
بر اساس روایت تاریخنگار آمریکایی «کمی بعد از تشکیل نقاب، بنیعامری دوباره به پاریس سفر کرد تا نقشه کودتا را برای بختیار و احمدی و امیرفضلی توضیح بدهد. بختیار نقشه را تایید کرد و پذیرفت ۱۲ میلیون تومان دیگر (حدود ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار) برای تامین باقیماندۀ عملیات نوژه بدهد، شامل کمکهای مالی محدود به خانوادههای تعدادی از کسانی که در عملیات نقش داشتند و پرداخت به طوایفی که در عملیات شرکت میکردند و خرید تعداد دیگری ماشین و موتورسیکلت.»
پیشنهاد بختیار برای بمبگذاری رد شد
نقشه کودتای نظامی نوژه که توسط بنیعامری طراحی شده بود، نقشهای حساب شده و دقیق مینمود. نقشهای که بختیار و برخی دیگر از کودتاچیان نظراتی درباره آن داشتند که از سوی طراح اصلی رد شد. از جمله مواردی که گازیوروسکی در گزارش خود به نقل از بنیعامری به آن اشاره میکند، درخواست بختیار برای انجام یک سلسله عملیات بمبگذاری در آستانۀ کودتا بود: «بختیار کوشید بنیعامری را مجاب کند مجموعۀ بمبگذاریهای غیرمرگباری را درون ایران انجام دهند تا در سایه آشوب و هرج و مرج بیشتر، راحتتر بتوانند کودتا را پیش ببرند. رابطهای عراقی بختیار او را به چنین کاری ترغیب کرده بودند و او، حتی در پاریس، برای بنیعامری قراری با یکی از افسران اطلاعاتی عراق گذاشته بود تا دربارۀ این قضیه حرف بزنند. بنیعامری مخالف این فکر بود، با این استدلال که چنین بمبگذاریهایی دولت ایران را بیشتر گوش به زنگ میکند و شاید باعث شود نقشۀ آنها لو برود. سر آخر، بختیار و افسر اطلاعاتی عراقی مجاب شدند و در ارتباط با نوژه، چنین بمبگذاریهایی انجام نشد.»
آیتالله شریعتمداری پیامی در حمایت از کودتا ضبط کرده بود
رهبران نقاب در کنار جذب گروهی ۷۰۰ تا ۸۵۰ نفره از نظامیان و حدود ۴۰۰ نیروی غیرنظامی، تلاش کردند از میان برخی چهرههای متنفذ سیاسی و مذهبی نیز حامیانی برای خود پیدا کنند. تلاشهایی که به گفته برخی کودتاچیان از جمله تیموری، شیبانی و قادسی، به حمایت آیتالله سیدکاظم شریعتمداری، مرجع تقلید از کودتا انجامید. گازیوروسکی مینویسد: «ظاهراً آیتالله شریعتمداری پذیرفت از نقشه پشتیبانی کند و سخنرانیای در حمایت از آن ضبط کرد که قرار بود بعد از پیروزی عملیات از رادیو و تلویزیون پخش شود. احمد مدنی، دریادار بازنشستهای که در دولت بازرگان وزیر دفاع و فرماندار خوزستان بود و در اسفند ۱۳۵۸ به مجلس راه یافته بود هم پذیرفت از نقشه حمایت کند: اگرچه اعتقاد داشت نظام اسلامی هنوز خیلی محبوبتر از آن است که بشود سرنگونش کرد. یحیی فیروزی به مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق که از بستگانش بود، خیلی سربسته از نقشهشان گفت، اما گفتوگویشان بینتیجه بود.»
به نوشتۀ گازیوروسکی، «اوایل تیرماه بود که کمیته مرکزی نقاب به این نتیجه رسید که عملیات را روز ۱۸ تیر اجرا کند، یکی، دو روز قبل از آغاز عملیات، کمیته به نیروهایی نظامی که قرار بود آغازگر عملیات باشند، گفت کی و کجا به همدیگر ملحق شوند. اعضای کمیته توافق کردند که تا پیش از انجام عملیات، هیچ جزئیاتی به دیگر کسانی که درگیر این نقشه بودند، چه در ایران و چه در پاریس بروز ندهند.»
توطئهای که در نطفه خفه شد
گزارش مارک گازیوروسکی ابعاد مختلف توطئه کودتا را با جزییات روایت میکند. کودتایی که قرار بود در هفتههای منتهی به ۱۸ تیر، با «شورشهای گمراهکننده طوایف بختیاری، بویراحمدیها، بلوچها و قشقاییها» به منظور کشیدن واحدهای سپاه از تهران به بخشهای دور از مرکز آغاز شود. پس از آن قرار بود در «شب ۱۸ تیر، گروهی حدوداً سیصد نفره از چتربازهای مشغول به خدمت و بازنشسته که در تهران مستقر بودند و سرگرد آذرتاش فرماندهیشان میکرد، در دستههایی کوچک به سمت محلهای تعیین شده نزدیک پایگاه هوایی نوژه در همدان بروند. همزمان حدود بیست خلبان نیروی هوایی به سرکردگی سرتیپ محققی و ستوان رکنی، در پارک لاله تهران به همدیگر ملحق میشدند و میرفتند به سمت نوژه و میپیوستند به حدود سی خلبان دیگر که آنجا مستقر بودند. بعد خلبانها مهار جنگندههای بمبافکن اف۴ و اف۵ موجود نوژه را به دست میگرفتند و سحرگاه به مجموعهای از اهداف حمله میکردند، از جملۀ آنها خانۀ آیتالله خمینی در تهران، مدرسه فیضیه در قم، مقر اصلی دادگاه انقلاب، دفتر نخستوزیر، واحد اطلاعات سپاه، دو پایگاه دیگر سپاه در تهران، چند پایگاه کمیتهها در تهران و باندهای فرودگاههای نیروی هوایی در تهران و چند شهر دیگر....»
جز این خلبانان مستقر در همدان، ستاد کودتا گروه کثیری از واحدهای زمینی نیز داشت که مسوول تصرف نقاط حساس شهر بودند: «قرار بود وقتی هواپیماها به تهران رسیدند، یکیشان دیوار صوتی را بشکند و از این طریق به یگانهای زمینی مستقر در آنجا به رهبری سرهنگ ایزدی، علامت دهند که کارشان را شروع کنند. قرار بود گروهی از حدود سیصد تکاور، شامل تکاورهای مشغول به خدمت و بازنشسته ارتش، به سرکردگی دریادار گوهری، مرکز تلویزیون را در تهران تسخیر کنند... گروهی مشابه از بیست تکاور هم قرار بود مرکز رادیو را بگیرند که حفاظت زیادی نداشت. مسوولیت یگانهای دیگر، دستگیری و نه کشتن همه رهبران برجستۀ انقلاب بود و تسخیر اهدافی کوچکتر مثل تاسیسات مخابراتی و وزارتخانههای کلیدی. به محض اینکه این اقدامات شروع میشد، یگانهایی مسلح از لشکر یکم ارتش میرفتند مکانهایی استراتژیک را در سرتاسر تهران میگرفتند و یگانهایی از پادگان جی ارتش هم فرودگاه مهرآباد تهران را میگرفتند. این یگانها با کمک یگانهایی از شهربانی، جلوی هر نیرویی از سپاه یا کمیتهها یا ارتشیهای وفادار به حکومت میایستادند که ممکن بود در برابر کودتا قد علم کنند و این نیروها را خلع سلاح میکردند. هلیکوپترهایی از پایگاه اصفهان هم در هر نبرد احتمالی، به کمک میآمدند. ظاهراً بنیعامری هماهنگیهایی هم کرده بود تا حدود دویست قصاب و هزار زن، از جنوب تهران به سمت مناطق مرکزی شهر راهپیمایی کنند و شعارهای ضد حکومت بدهند و بکوشند دیگر معترضان ضد حکومت را هم با خود همراه کنند. به یگانهایی از ارتش که قرار بود شهر را بگیرند هم دستور داد هر راهپیمایی دیگری را به هم بزنند.»
برنامه این بود که «بعد از تسخیر مراکز رادیو و تلویزیون، اعضای شاخه غیرنظامی نقاب آنها را تحویل بگیرند و بیانیههایی پخش کنند که حکومت نظامی اعلام شده است.» پیامی برای لشکر زرهی اهواز و یگانهایی از نیروی دریایی برای تصرف «تاسیسات نفت، پایگاه هوایی دزفول» و همچنین یگانهایی از ارتش برای تسخیر شهرهای اصفهان، مشهد و زاهدان.
دولت موقت بختیار و نقاب؛ رویایی که محقق نشد
بختیار و یارانش تصور میکردند با این نقشه دقیق میتوان با سرنگونی نظام اسلامی، دولتی موقت به ریاست بختیار و هیات وزیرانی متشکل از اعضای نقاب تشکیل دهند و با تثبیت اوضاع مملکت به برگزاری همهپرسی تازه اقدام کنند. هر چند این برنامه روی کاغذ دقیق و حساب شده به نظر میآمد ولی در عمل به بنبست خورد. با این حال هنوز هم با گذشت ۳۳ سال، چگونگی افشای این توطئه محل مناقشه است.
به گزارش «تاریخ ایرانی»، آنچنان که گازیوروسکی روایت کرده است: «شب ۱۸ تیر، چتربازهایی که قرار بود پایگاه هوایی نوژه را بگیرند، با ماشین راه افتادند به سمت محل قرارشان نزدیک پایگاه... حدود ساعت ۱۰ شب، گروهی کوچک از اعضای سپاه همدان نزدیک ورودی پایگاه، ایستی بازرسی برپا کردند و شروع کردند به دستگیری چتربازها. خیلی زود سپاهیانی دیگر از شهر ساوه هم به این اعضای سپاه پیوستند. آنها در طول شب، پنجاه، شصت نفر از چتربازها را دستگیر کردند، از جمله آذرتاش را که قرار بود فرمانده حمله به پایگاه باشد و نیز یک مربی چتربازی را به نام حیدری... اواخر شب، بنیعامری که قرار بود از مقر پایگاه نوژه فرمانده کل عملیات باشد، داشت به پایگاه نزدیک میشد که چند نفر از چتربازها را دستگیر شده دید. دور زد و وسط توفانی از گلوله، با سرعت دور شد.»
ناگفته پیداست با لو رفتن حضور چتربازها در نزدیکی نوژه، باقی مراحل کودتا هم از پیش شکست خورده بود. چنانکه خلبانان مستقر در پارک لاله بیآنکه طبق برنامه راهی همدان شوند، به خانه برگشتند، دیوار صوتی هم نشکست و در نتیجه یگانهای زمینی بعد از مدتی معطلی متفرق شدند و ستوان رکنی که از بسیاری از جزئیات اصلی نقشه با خبر بود بعد از رسیدن به خانهاش بازداشت شد.
به نوشتۀ گازیوروسکی «بر پایه اطلاعاتی که تعدادی از چتربازها لو داده بودند، رکنی بازجویی و مجبور شد اطلاعات بیشتری در مورد نقشه لو بدهد. در نتیجه این بازجوییها و بازجوییهای بعدی، نهایتاً ۲۸۴ نفر از کسانی که در ماجرا دست داشتند دستگیر شدند از جمله چتربازانی دیگر، حدود سی خلبان، کسانی دیگر از پرسنل پشتیبان نیروی هوایی، ده، دوازده تن از تکاوران تهران، بیست، سی افسر لشکر زرهی اهواز، یک افسر پایگاه ارتش زاهدان، چندین تن از طوایف بختیاری، بیست، سی نفر غیرنظامی دیگر که نقشهای جزیی داشتند و همه اعضای شورای نظامی غیر از بنیعامری و فرمانده شهربانی... با این حال، بیشتر از ۷۰۰ تا ۷۵۰ نظامی و ۳۰۰ تا ۴۰۰ غیرنظامی دخیل در ماجرا، هیچگاه دستگیر نشدند. فقط چند نفری از دویست تکاور، از جمله دریادار گوهری و یک افسر از لشکر یک تهران، سرهنگ ایزدی و یک افسر از زاهدان دستگیر شدند. هیچیک از افراد پادگان جی تهران، پادگانهای ارتش در اصفهان و مشهد، شهربانی یا نیروی دریایی که در ماجرا نقش داشتند، دستگیر نشدند. هیچیک از رهبران غیرنظامی «نقاب» نیز دستگیر نشدند. بعضی از خلبانها و چتربازها و تعدادی از کسانی که در اهواز در نقشه دخیل بودند، جان بهدر بردند. ساختار سلولی تفکیک شدۀ «نقاب»، هویت بسیاری از نقشآفرینان ماجرا را حفظ کرد و به دیگرانی امکان داد پیش از اینکه بتوانند دستگیرشان کنند، مخفی بشوند.»
پیروز حقیقی کودتای نوژه که بود؟
این چنین کودتای نوژه که توسط گروهی از نیروهای سیاسی ملیگرا و نظامیان سکولار طراحی شده بود، لو رفت و بسیاری از عوامل آن دستگیر شدند. اما افشای این توطئه چگونه صورت گرفت؟ رهبران ایران، بعد از شکست این توطئه روایتی خاص از آن ارائه دادند که در سال ۱۳۶۸ در کتابی به همین نام [نوژه] تکرار شد. بر اساس روایت آنان: یکی از خلبانهای کودتاچی مستقر در تهران به خانه امام جمعه رفت و جزئیاتی کلیدی از عملیات را لو داد. گویا چند ساعت بعدتر، یکی از افسران غیرکادری هم که در عملیات نقش داشت، با مراجعه به یکی از کمیتههای تهران اقدامی مشابه انجام داد. روایتی دیگر که گازیوروسکی به آن اشاره کرده و از خلال تحقیقات کودتاچیان درباره عوامل شکستشان به دست آمده، این است که «دو نفر از اعضای کمیته مرکزی نقاب، اواخر بعدازظهر روز ۱۸ تیر، سرخود و بیاجازه به بختیار و یکی از اعضای گروهش در پاریس تلفن کردند و فاش کردند نقشه کی و از کجا شروع میشود: اطلاعاتی که کمیته تصمیم گرفته بود پیش از آغاز عملیات به بختیار و گروهش ندهد. آنها معتقدند یکی از مخاطبان این تماسها، اطلاعات را به کسی دیگر داده و بعد هم او، بیآنکه مخاطب تماس بداند، آنها را به دولت ایران رسانده و همین منجر به شکست نقشه شده است.» هر کدام از این روایتها درست باشد، در اینکه کودتاچیان شکستی سخت را متحمل شدند، شکی نیست. کمی بعد از لو رفتن این توطئه، رهبر انقلاب اعلام کرد «هر کس در ارتباط با این ماجرا اعلام شده است، باید اعدام شود.» در نتیجه، ۱۴۴ نفر از عاملان ماجرا بعد از محاکمه به اعدام محکوم شدند.
در طول دو سال بعد از ناکامی کودتا، رهبران جانبهدر برده نقاب به همکاری با بختیار ادامه دادند و از جمله بنیعامری، تیموری و شیبانی تلاشهایی را برای سازماندهی کودتایی دیگر و جلب حمایت مالی بختیار آغاز کردند که به شکست انجامید. آنان یک به یک از مجموعه جدا شدند و هر یک عملیاتها و فعالیتهایی ناکام را در جهت سرنگونی نظام به کار بستند که هیچ یک به جایی نرسید.
مارک گازیوروسکی، تاریخنگار آمریکایی در جمعبندی گزارش خود هرچند اذعان دارد که «نقشۀ نوژه تهدیدی مهم برای نظام اسلامی نوپای ایران بود» اما معتقد است حتی «اگر در شب ۱۸ تیر روند نقشه نوژه متوقف نشده بود و فردای آن روز، خلبانها و نیروی زمینی دخیل در نقشه هم به اهداف برنامهریزیشده خود میرسیدند، باز با مقاومتی حسابی و چشمگیر از سوی یگانهای نظامی وفادار به حکومت و نیروهای سپاه و کمیتهها مواجه میشدند که نه تنها عمیقا سرسپرده نظام اسلامی بودند بلکه در جنگ چریکی شهری هم بینهایت مهارت داشتند. او همراستا شدن نیروهای سکولار را از دیگر نکات مهم در جریان کودتای نوژه میداند. ملیگرایانی که در سال ۱۳۳۲ دولت مورد حمایتشان توسط گروهی از ارتشیان سرنگون شده بود، در جریان کودتای نوژه با دشمن سالهای پیش خود یعنی ارتشیان سکولار همپیمان شدند و این اتفاقی بود که تنها در آن مقطع و با هدفی مشترک یعنی پس زدن انقلابیون مسلمان امکان داشت.» تصفیه گسترده در ارتش و تضعیف موقعیت اسلامگرایان میانهرو از جمله دیگر تبعات کودتای نوژه بود که تاریخنگار آمریکایی این چنین از آن یاد میکند که همان قدر که «نقشه نوژه تهدیدی جدی و مهم برای نظام اسلامی بود، شکست نقشه بسیار به سود انقلابیون حاکم تمام شد و مخالفان آنها را تضعیف کرد. مخالفان میانهروی نظام اسلامی، بعد از نوژه، دیگر عملاً هیچگاه نتوانستند تاثیری جدید داشته باشند.»
بزرگترین پیروز این کودتا را اما نه در میان نیروهای سیاسی داخلی که باید خارج از مرزها و در همسایگی غربی ایران جستوجو کرد. رژیم صدام حسین با حمایت از شاپور بختیار در جریان کودتای نوژه یک بازی برد- برد را آغاز کرد. اگر نوژه به نتیجه میرسید، عراق با کشوری از هم گسیخته و متشتت روبهرو بود که بسیار سادهتر میتوانست از آن با عنوان هدفی مناسب برای حمله بهره ببرد. اما شکست کودتا هم برای صدام شکستی در برنداشت زیرا آنچنان که گازیوروسکی به خوبی تحلیل کرده است «دستگیریها و اعدامها و تصفیههای متعاقب کودتا، توان و روحیه نیروهای مسلح ایران را در آستانۀ حمله شهریور ۱۳۵۹ عراق تحلیل برد... نیروی هوایی ایران و لشکر اهواز برای دفاع از ایران در برابر حمله عراق حیاتی بودند: اما در چند هفته نخست نبرد، تقریبا نقشی نداشتند و همین به عراق امکان داد در خاک ایران پیشروی کند. اگر اجبار حکومت به دستگیریها و اعدامها و تصفیه متعاقب نوژه نبود، ایران قطعاً میتوانست زودتر و موثرتر جلوی حمله عراق را بگیرد...»
بر اساس تحلیل تاریخنگار آمریکایی «عراق و رهبر آن صدام حسین» را میتوان «بزرگترین پیروز ماجرای نوژه» قلمداد کرد. به عقیده گازیوروسکی، با توجه به حمله بعدی عراق به کویت که تنها برای دستیابی به منابع نفتی آن کشور بود، اگر این تحلیل را بپذیریم که «عراق حتی در صورت موفقیت نقشۀ نوژه نیز عزم داشته به ایران حمله کند، پس فقط میتوانیم نتیجه بگیریم بختیار در طلب حمایت از عراق بسیار خام و سادهلوحانه عمل کرده است... حقیقت این است که اگر طرح نوژه پیشتر از این رفته و به جایی رسیده بود، حمله شهریور ۱۳۵۹ عراق، برای ایران احتمالا بسیار ویرانگر میبود، نه آنچنان که در واقعیت اتفاق افتاد.»
تاریخ ایرانی سه شنبه 18 تیر 1392