ورود امام و خروج ژنرال
در حالی که شاه به سفر خارج از کشور میاندیشید، برخی از زمامداران کاخ سفید به رهبری «برژینسکی» با این باور که سقوط شاه به طور بالقوه اثرات فاجعهآور بینالمللی در پی خواهد داشت، با این اقدام او مخالف بودند. از نظر این گروه، این امر در میان تمامی متحدان آمریکا در خلیج فارس پیامدهای ناگواری به بار داشت و حتی عزیمت ناگهانی شاه ممکن بود به بیثباتی بیشتری منتهی گردد...
1ـ زمینههای ورود هایزر به ایران
پس از ناکامی رژیم شاه در مهار انقلاب اسلامی که با تغییر سیاستها، کابینهها و چهرههای زیادی همراه بود، این رژیم با هدایت مستقیم مراکز جاسوسی و اطلاعاتی قدرتهای جهانی، به خصوص ایالات متحده آمریکا که به شدت نگران از دست رفتن منافع خویش بود، توجه خود را به استفاده از شخصیتهای ملی و غیر انقلابی معطوف کرد. اغلب این افراد، با در نظر گرفتن شرایط حاد سیاسی کشور، در به دست گرفتن زمام امور، واقع بینانه برخورد کردند و به درخواست رژیم پاسخ منفی دادند. در این میان شاپور بختیار، یکی از چهرههای جبهه ملی ایران با مشاهده این شرایط و ناتوانی رژیم در کنترل اوضاع و با این خیال واهی که انقلاب را مهار کند پست نخست وزیری را پذیرفت و از جانب شاه در روز 9 دی ماه نخست وزیری او قطعی شد.
با انتشار خبر نخست وزیری بختیار اگرچه دولت آمریکا اعلام کرد که از وی حمایت خواهد نمود اما در این مقطع، سیاست خارجی آمریکا به دلیل اختلافاتی که در درون هیأت حاکمه آن وجود داشت سیاست قاطعی نبود. در این زمان به طور کلی شورای امنیت ملی و به ویژه «برژینسکی» معتقد بودند که ماهیت رژیم شاه تنها یک مسأله ثانوی است و ایران دارای آن چنان اهمیتی در سیاست خاورمیانهای آمریکا است که باید در حد امکان از شاه حمایت نمود تا در هر صورت تسلط خود را بر مملکت حفظ نماید. اما از سوی دیگر وزارت امور خارجه به ویژه «پرشت» و «سایروس وینس» وزیر امور خارجه معتقد بودند که بایستی طرز تفکر «برژینسکی» کنار گذاشته شود و برداشت اخلاقیتری راهنمای عمل گردد.[1]
در حالی که شاه به سفر خارج از کشور میاندیشید، برخی از زمامداران کاخ سفید به رهبری «برژینسکی» با این باور که سقوط شاه به طور بالقوه اثرات فاجعهآور بینالمللی در پی خواهد داشت، با این اقدام او مخالف بودند. از نظر این گروه، این امر در میان تمامی متحدان آمریکا در خلیج فارس پیامدهای ناگواری به بار داشت و حتی عزیمت ناگهانی شاه ممکن بود به بیثباتی بیشتری منتهی گردد.[2] در عین حال جناح غالب دریافته بود که دیگر شاه توانایی خویش را از دست داده است و تداوم حضور او تنها موجب افزایش تنش میگردد. برژینسکی در این باره مینویسد: «در جریان هفتههای بعد، مسأله ما در ایران از صورت این که چگونه باید شاه را حفظ نمود، به صورت این که چگونه میتوان ایران را حتی بدون شاه حفظ کرد، تغییر یافت».[3]
در نتیجه پس از چند ماه کشاکش سیاسی، سرانجام گروه «ونس» و دیدگاه آنان بر طرفداران کاربرد خشونت چربید.
با وجود این تلاش «برژینسکی» برای تحمیل نظراتش از میان نرفت. در اواخر نوامبر و اوایل دسامبر (آذر 1357)، «شلزینگر» وزیر انرژی آمریکا که در چندین جلسه کمیته هماهنگی خاص شرکت کرد در موافقت با «برژینسکی» اعلام کرد که آمریکا میبایست نقش مهمتری را در منطقه خلیج فارس ایفا نماید. او نیز همانند «برژینسکی» معتقد بود که یک نماینده ویژه رییس جمهور به ایران فرستاده شود تا به شاه بگوید که آمریکا از هر اقدام وی در جهت حفظ تاج و تختش حمایت خواهد نمود. «برژینسکی» نیز با این اقدام موافق بود. او پیشنهاد کرد که «شلزینگر» خود این مأموریت ویژه را بر عهده گیرد. «ونس» وزیر خارجه آمریکا به شدت با این راه حل مخالف بود و اعتقاد داشت که دیگر نمیتوان به شاه امیدوار بود. به نظر «ونس» شاه بایستی یک دولت انتقالی تعیین کند و از کشور خارج شود و آمریکا نیز با حمایت از این دولت انتقالی به برقراری نظم کمک کند.
تصمیم نهایی درباره این موضوع در ایام کریسمس سال 1978 در مذاکرات «کارتر» و «ونس» در «کمپ دیوید» اتخاذ گردید و قرار شد به جای اعزام «برژینسکی» یا یک فرستاده سیاسی دیگر به تهران، ژنرال «رابرت هایزر» معاون فرماندهی نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی که با فرماندهان نظامی ایران از نزدیک آشنا بود به تهران اعزام شود.
2ـ هویت ژنرال هایزر
رابرت هایزر در روز 14 ژوئن 1924 در کلورادو به دنیا آمد. در آوریل 1943 پس از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان برای خدمت در ارتش آمریکا ثبت نام کرد و در سال 1943 میلادی به خدمت ارتش آمریکا در آمد. او به سرعت درجات نظامی را پشت سر نهاد و در جنگ کره به عنوان خلبان حضور یافت و چنان که خود در خاطراتش میگوید پس از بیست سال شرکت مستمر در مأموریتهای نظامی در نقاط مختلف جهان در چهارچوبهای سلطهگرانه دولت آمریکا از سال 1972 با کسب درجه سرلشکری فعالیت جدیدش را در پنتاگون که عبارت بود از نظارت بر برنامههای فروش تجهیزات نظامی نیروی هوایی به کشورهای مختلف آغاز کرد. در سال 1975 با ارتقای درجه ژنرال چهارستاره شد و به معاونت فرماندهی کل نیروهای آمریکایی در اروپا منصوب شد که در واقع معاونت ژنرال «الکساندر هیگ» فرمانده کل ناتو بود.[4] این منصب نشان از قابلیتهای شخص این ژنرال آمریکای در مأموریتهای محوله بود.
نکته دیگر درباره هایزر، شناخت وی از مسائل نظامی و سیاسی ایران است . چرا که پس از کودتای 28 مرداد سال 1332، شاه بر مبنای سیاستهای کلان بینالمللی آمریکا به یکی از عوامل وابسته درجه یک این کشور و در نتیجه به یکی از خریداران اصلی تسلیحات آمریکایی تبدیل شده بود. به ویژه پس از ارائه دکترین نیکسون همراه با افزایش درآمدهای نفتی ایران سیل تجهیزات نظامی روانه ایران شد تا به پایگاه اصلی آمریکا در منطقه حساس خلیج فارس و خاورمیانه مبدل شود. قاعدتا درچارچوب این برنامه هایزر بنا به مسؤولیت خود دارای ارتباطات گسترده با ایران در عالیترین سطوح نظامی و سیاسی بود.
هایزر در آوریل سال 1978 میلادی برای همکاری با شاه به ایران آمد و شاه به وی گفته بود از اینکه سرپرستی پروژه ایجاد سیستم کنترل و فرماندهی و ایجاد دکترین و اصول و وظایف عملیاتی سازمان نیروهای مسلح را بر عهده گرفته است خوشحال است، زیرا فکر میکند او شیوه حکومت و نیروهای مسلح ایران را دریافته است و تفاوت بین سیستم آمریکایی و سلطنت ایران را درک میکند.[5]
شاه از هایزر خواسته بود سیستمی طراحی کند که کنترل کامل و مطلق شاه بر نیروها حفظ شود. سیستمی که صد در صد شاه را در برابر کودتا حفظ کند.[6]
نتیجه این مأموریت برای هایزر آن بود که وی را بیش از پیش بر امور نظامی و نیز سیاسی و اجتماعی ایران واقف ساخت. چرا که به منظور کسب اطلاعات لازم برای طراحی این سیستم گروهی عازم ایران شده، کلیه اطلاعات لازم را جمعآوری کرده و در اختیار وی قرار داده بودند. به دنبال آن هایزر شخصا «دکترین و مفاهیم عملیاتی» مناسب برای نیروهی نظامی ایران را تدوین میکند که بدون هیچ تغییری از سوی شاه پذیرفته شد. هایزر در این باره مینویسد: «قضاوت شاه روی گزارش من هنوز هم تا امروز مرا شگفت زده کرده است. او آن را به طور کلی و بدون هر گونه تغییری پذیرفت. این اتفاق به ندرت برای کسی که با شاه کار میکند میافتاد. از من به خاطر این که شخصا به این کار توجه کرده بودم تشکر کرد ...»[7]
علاوه بر این هایزر در طول ارتباطات خود با مقامات بلندپایه نظامی شاه توانسته بود ارتباطات کاری و عاطفی عمیقی نیز با آنها برقرار سازد تاجایی که مینویسد: «فرمانده نیروی هوایی، دوست قدیمی من تیمسار امیرحسین ربیعی بود. او مدت دو سال بود که عهدهدار این پست بود. پیوند بسیار نزدیکی بین ما وجود داشت و او خود را برادر کوچکتر من میدانست ... فرمانده نیروی دریای ایران دریاسالار کمالالدین میرحبیباللهی بود ... اغلب تعلیمات او در نیروی دریایی آمریکا بود. به همین علت نیز دارای پویندهای نزدیکی با آمریکا بود ...»[8]
با در نظر گرفتن مجموع این مسائل - از توانمندیهای شخصی هایزر گرفته تا روابط او با شاه و فرماندهانش و نیز آشنایی وسیعش با مسائل سیاسی و نظامی ایران - به قطعیت میتوان گفت که انتخاب او برای انجام یک مأموریت بسیار حساس در ایران کاملا دقیق و حساب شده بود و بدون شک او کارآمدترین و مجربترین فرد برای انجام مأموریت جلوگیری از وقوع انقلاب اسلامی و تداوم بخشی به سلطه آمریکا بر ایران محسوب میشد.
از طرفی انتخاب چنین فردی بیانگر اوج اهتمام کاخ سفید برای مقابله با نهضت انقلابی موجود درایران بود. هایزر در روز چهارم دی ماه 1357 در شرایطی که کشور در التهاب روز افزونی به سر میبرد و سررشته کارها از کف دولتمردان شاهنشاهی خارج شده بود به ایران آمد. اعزام چنین مقام بلندپایهای به درون یک موقعیت بحرانی با در نظر داشتن خطراتی که ممکن بود متوجه جان وی شود نشان از اهمیت فوقالعاده مسأله برای آمریکا دارد.
ورود هایزر به تهران تقریبا همزمان با معرفی بختیار از سوی شاه به مجلس به عنوان نخست وزیر جدید است. در این زمان اتفاق مهمی بر اوضاع و احوال کشور تأثیر میگذارد، شاه تصمیم میگیرد از کشور خارج شود. این مسأله باعث تضعیف روحیه درباریان و نظامیان شد. علاوه بر آن فرار برخی از مقامات ارشد نظامی شاه از جمله غلامعلی اویسی به بهانههای گوناگون بر روحیه دیگر نظامیان عالی رتبه که در کشور مانده بودند، تأثیر منفی گذاشته بود.
به همین دلیل هایزر به محض ورود به تهران اولین و ضروریترین اقدام را تلاش برای جلوگیری از فرار و خروج فرماندهان عالیرتبه ارتش شاهنشاهی در پی شخص شاه میبیند.[9] در اولین جلسه ملاقات هایزر با فرماندهان نظامی از جمله قره باغی و ربیعی و طوفانیان، درخواست آنها فرار از کشور به همراه شاه بود.
3ـ هایزر معمار اولین کودتا برای سرنگونی انقلاب اسلامی
ارتشبد طوفانیان شرط ماندن خود را در ایران پس از فرار محمدرضا شاه را دست زدن ارتش به یک کودتا عنوان کرد. در حالی که هیچ برنامهای برای کودتا وجود نداشت.[10] اعزام هایزر به ایران که یک مأمور عالیرتبه آمریکا بود نشان از شناخت آمریکا از سطح دانش و مهارت فرماندهان شاهنشاهی بود. ویژگیهای شخصیتی، سطح مهارتهای نظامی و میزان دانش سیاسی این فرماندهان به حدی نازل و اندک بود که چارهای جز اعزام یک معمار کودتا نبود. به این ترتیب هایزر میبایست در فرصتی که برای ادامه بقای دولت بختیار از طریق راضی کردن فرماندهان نیروها به ماندن در کشور و اعلام پشتیبانی آنها از دولت فراهم آورده بود ترتیبات یک کودتا را از مسائل زیر بنایی تا عملیات اجرایی آن فراهم آورد.
هایزر درباره چگونگی پیریزی یک کودتای موفق در خاطرات خود مینویسد: «پیشنهاد کردم که این گروه به صورت یک شورا مرکب از ریاست ستاد ارتش و فرماندهان نیروهای سه گانه در آید و این فکر را پسندیدند...» چیزی که من در واقع دنبالش بودم این بود که نهادی شبیه ستاد مشترک خودمان ایجاد کنم که همه با هم در آن کار کنند».[11]
در پی تشکیل این گروه به عنوان یک اقدام زیر بنایی، هایزر با جدیت در پی طرحریزی و اجرای دیگر بخشهای مأموریت خود بر میآید که عبارتند از: جلب حمایت ارتش از بختیار پس از خروج محمدرضا، شکستن اعتصابات و به دستگیری کنترل مراکز حساس اقتصادی و صنعتی به منظور تثبیت حاکمیت دولت بختیار، حل مسائل و مشکلات ارتش از جمله کمبود سوخت، تقسیم وظایف بین نیروهای سه گانه برای مقابله با جریان انقلاب و آمادگی برای کودتا و طراحی اقدامات لازم تبلیغاتی و روانی و سپردن رهبری آن به یک افسر آمریکایی.
هایزر در چارچوب اقدامات خود و با توجه به شرایط عینی جامعه حتی ضرورت یک برخورد خشن نظامی و دست زدن به یک کشتار بزرگ را از نظر دور نداشته بود.
4ـ ناکام ماندن طرح کودتای هایزر
بنابراین طرح و برنامه هایزر ظاهرا از همه جانبه نگری برخوردار بود و تمام جوانب کار سنجیده شده بود. اما آن چه تمام برنامهها را به هم ریخت، رهبری مدیرانه و هوشیارانه امام خمینی بود. مهمترین وحساسترین مسأله برای هایزر و تیم وی مسأله زمان و آماده شدن برای انجام برنامه بود. این نکتهای بود که امام خمینی با فراست خاص خود دریافته بود و بازگشت به ایران را در رأس برنامههایش قرار داد. هایزر در این باره در خاطرات خود مینویسد :«براون ـ وزیر دفاع ـ در این مورد خبر خوشحال کنندهای داشت. در اثر تلاشهای آمریکا که از طریق فرانسه انجام شده بود، یکی از افراد [امام خمینی] که به نظر من ابراهیم یزدی بود، او را تشویق کرده بود که مراجعت خود را لااقل چند روز به تأخیر بیاندازد ... گفتم همکاران ایرانی من از شنیدن این خبر خوشحال خواهند شد».[12]
از سوی دیگر اقدام بختیار به بستن فرودگاههای کشور در چارچوب تصمیمات کلی اتخاذ شده از سوی مقامات سیاسی و نظامی عملا امکان بازگشت امام به کشور را از بین برده بود و مسأله زمان را به نفع خود و گروه هایزر پیش میبرد. در چنین شرایطی عزم امام و تأکید مکرر ایشان بر بازگشت به کشور، فشار داخلی بر دولت بختیار از طریق تظاهرات گسترده، درگیریهای خشونتآمیز و سرانجام تهدید جدی انقلابیون به مقابله مسلحانه با دولت به حدی افزایش یافت که دولت بختیار چارهای جز گشودن فرودگاه نیافت.
ورود امام به کشور به دنبال تصمیم قاطع ایشان در حقیقت برنامه ضد کودتا را در مقابل بختیار، هایزر و فرماندهان ارتش کلید زد و علیرغم تمامی تلاشهیا قبلی و برنامههای در حال اجرای آنها امکان دستیبابی به موفقیت را از آنها گرفت.
خروج هایزر از ایران پیش از به ثمر رساندن برنامههایش بیتردید تحت تأتیر تحولات ناشی از حضور امام در کشور و ایجاد اختلالات جدی در برنامهریزیهای آمریکا صورت گرفت. به عبارت دیگر چنانچه امام به هر دلیل اقامت در پاریس را ادامه میداد و وارد کشور نمیشد بیتردید هایزر تا به ثمر رسیدن طرح هایش خاک ایران را ترک نمیکرد. هایزر البته سعی داشت وانمود کند که خروجش از ایران پس از انجام تمام آنچه لازم بود و نیز به خاطر کاستن از حساسیتها به دستور مقامات کاخ سفید صورت گرفته است. بدین ترتیب او چهره شکت خورده خود را پس از ورود امام به ایران در پشت این عبارات پنهان میسازد و از سوی دیگر مسؤولیت شکست را به عهده فرماندهانی میاندازد که علیرغم مهیا بودن مقدمات لازم، توان و تدبیر لازم را برای وارد آوردن ضربه نهایی نداشتند او مینویسد: «ژنرال جونز سپس پرسید آیا ارتش بدون حضور من قادر به کودتای نظامی هست یا خیر؟ گفتم هر کس میتواند حس بزند امام من فکر میکنم که قادر به این کار هستند و اگر بختیار به آنها دستور بدهد به این کار اقدام خواهند کرد.»[13]
وی همچنین بر این نکته تأکید میکند که اگرچه قرهباغی را فرد ضعیفی برای انجام این کار تشخیص میداده است، اما به هر حال در بین فرماندهان اشخاص دیگری بودهاند که از عهده انجام این کار برآیند: «تیمسار ربیعی که سالها مرا برادر خطاب میکرد. یک مرتبه دهان باز کرد و گفت برادرم، اگر چنین اتفاقی بیافتد و لازم باشد کشور را نجات دهیم من اقدام لازم را انجام خواهم داد و مسؤولیت کار را بر عهده خواهم گرفت ... احساس میکردم که تیمسار طوفانیان و تیمسار بدرهای نیز آماده بودند هر کاری که لازم باشد، انجام دهند»[14]
اما علیرغم این گونه ادعاها، از اظهارات آقای سولیوان سفیر آمریکا در تهران به خوبی بر میآید که هایزر پس از ورود امام به ایران از آنجا که دیگر امید چندانی به پیروزی طرحهای خود نداشت، چارهای جز خروج هر چه سریعتر از ایران ندید. با تشدید بحران هایزر هم برای بازگشت از ایران بیقراری میکرد و در گزارشات روزانه خود با واشنگتن درخواست میکرد با خاتمه مأموریت وی در ایران موافقت کنند. هایزر و فنمار بود سرانجام موافقت واشنگتن را برای خروج از ایران به دست آوردند و بی سر و صدا از تهران رفتند.
علیمحمد بشارتی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسؤولیت واحد اطلاعات و تحقیقات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشته است، در خاطرات خود درباره کودتای هایزر میگوید: «آمریکا به هیچ وجه حاضر نبود ایران را رها ساخته و دست از حمایت شاه بردارد. اعزام هایزر به ایران در حقیقت واپسین تلاش دولت آمریکا در این راستا بود ... هایزر در 17 دی وارد تهران گردید ....[15] هایزر مأموریت داشت در تهران زمینههای حفظ شاه را بررسی کند ... اگر نتوانست کاری انجام دهد یک کودتای نظامی در ایران راه بیندازد و یک دولت قوی و نیرومند نظامی سرکوب گر در کشور سر کار آورد. لازمه این کار برای هایزر حفظ ارتش بود. هایزر در طول مأموریت خود در ایران، روحیه سران ارتش را خیلی ضعیف و متلاشی شده دید و به این نتیجه رسید که اجرای کودتا عملی نیست. سران ارتش هیچ امکاناتی برای کودتا نداشتند. من اسنادی دیدهام که سران ارتش گفتهاند نیرویی برای مقابله با مردم در اختیار ندارند. حتی تیمسار بدرهای فرمانده نیروی زمینی گفته بود من فقط 700 نفر نیرو دارم. ارتش با 300 هزار نفر پرسنل که برای چنان روزی درست کرده بودند، جای شگفتی است که فقط 700 نفر نیرو داشته باشد. ارتش با ژنرال و سرهنگ نمیتواند رو به روی مردم بایستد و تیراندازی کند. این کار را باید سرباز یا حداکثر درجهدار انجام دهد.
[16]
به این ترتیب معمار کودتا علیرغم تمامی سوابق و تجربیاتش در امور سیاسی و نظامی و حوزه اختیارات وسیعی که در ایران به وی داده شده بود، در برابر معمار انقلاب، شکست سختی را متحمل شد و او نیز فرار را برقرار ترجیح داد. البته ناگفته نماند که پس از خروج هایزر در 14 بهمن ماه و اوجگیری روند انقلاب با حضور امام خمینی در داخل کشور، هر چند که امکان انجام کودتا بر طبق طرحها و برنامههای هایزر فراهم نیامد، اما به هر حال حرکتی در روزهای آخر عمر رژیم پهلوی با هدف سرکوب شدید و کشتار مردم صورت گرفت که اگر چه به شهادت جمعی از مردم و نظامیان پیوسته به انقلاب انجامید. اما به دلیل هوشیاری حضرت امام و صدور فرمان حضور مردم در خیابانها و بیاعتنایی به حکومت نظامی اعلام شده از ساعت 4 بعدازظهر روز 21 بهمن 57، این طرح نیز با شکست مواجه شد و فرماندهان ارشد ارتش چارهای جز صدور بیانیه اعلام بیطرفی در روز 22 بهمن در پیش روی خود ندیدند.
منابع :
[1]- مایکل لدین و ویلیام لوئیس، کارتر و سقوط شاه، تهران : انتشارات امیرکبیر، 1361، ص 47
[2]- زبینگنیو برژینسکی، اسرار سقوط شاه و گروگانگیری (خاطرات برژینسکی مشاور امنیتی کارتر)، ترجمه حمید احمدی، تهران : انتشارات جامی، 1362، ص 63 .
[3]- ونس و برژینسکی، توطئه در ایران، ترجمه محود مشرقی، تهران : انتشارات هفته، 1362، ص 124
[4]- مأموریت مخفی هایزر در تهران: خاطرات ژنرال هایزر ،ترجمه دکتر سید محمدحسین عادلی،تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1376، ص 29-24
[5]- همان، ص 32
[6]- همان
[7]- همان، ص 36
[8]- همان، ص 62 و 61
[9]- همان، ص85
[10]- همان، ص 103
[11]- همان ص 85
[12]- همان، ص 207
[13]- همان، ص 419
[14]- همان، ص 428
[15]- حتی محمدرضا شاه از ورود هایزر به تهران بیخبر بود و پس از آگاه شدن تلفنی از سولیوان سفیر آمریکا گله میکند. ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی : خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، انتشارات اطلاعات، 1380، ج اول، ص 60
[16]- عبور از شط شب: خاطرات علی محمد بشارتی، تدین احمد رشیدی، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 207-203
پرتال جامع علوم انسانی