26 مرداد 1399
شیخ بهاءالدین محلاتی، بزرگمردی از خطه فارس
محلاتی، شیخ بهاءالدین، از علمای برجسته مبارز و مجاهد شیعه ایران در قرن چهاردهم هجری. وی فرزند شیخ محمدجعفر محلاتی بود و در رجب 1314 ق در شهر نجف اشرف به دنیا آمد. او در مدرسه شریعت شیراز که به سبک مدارس جدید تأسیس شده بود، با لباس روحانی به تحصیل پرداخت. این اقدام شیخ محمدجعفر محلاتی سبب گردید تا اقشار مذهبی نیز از این مدرسه و مدارس جدید که توسط ایرانیان مسلمان ساخته شده بود، استقبال نمایند.
بهاءالدین در مدرسهی شریعت و به مدت شش سال مقدمات فارسی و عربی را فراگرفت و در مدت هشت سال با اشتیاق تمام دروس سطح فقه و اصول را نزد پدر، میرزامحمدصادق مجتهد و استادان دیگر خواند. مدتی نیز حکمت و فلسفه را از استاد بزرگ این فن، حاج سیداسماعیل کازرونی آموخت و تا بیست سالگی از محضر همه علماء و مدرسان بزرگ شیراز استفاده نمود.
در ذیقعده 1333 ق که پدرش به علت اشغال بوشهر توسط انگلیسیها و به منظور کمک به رزمندگان تنگستانی فتوای جهاد صادر کرد، وی به همراه پدر و هفتصد تن از مجاهدان داوطلب فارس به برازجان رفت و تا تخلیه بوشهر توسط انگلیسیها به مدت ده ماه در آنجا ماند.
شیخ بهاءالدین در 1342 ق به همراه خانوادهاش برای ادامه تحصیلات به نجف اشرف رفت و از درس استادان بزرگی چون آقا سید ضیاءالدین عراقی، آقا سید ابوالحسن اصفهانی و علامه محمدحسین نائینی استفاده کرد و به درجه اجتهاد نائل شد و در 1349 ق به درخواست پدرش به شیراز بازگشت و ریاست حوزه علمیه فارس را بر عهده گرفت و در مدرسه مقیمیه به تدریس درس خارج پرداخت و شاگردان مبرزی تربیت کرد و وعاظ را برای وعظ و تبلیغ به روستاها و شهرها اعزام میکرد. همچنین جلسه بحث و بررسی دینی با فرهنگیان و دانشگاهیان تشکیل میداد.
در 1327 به همراه جمع کثیری از علمای سراسر کشور به زیارت حج رفت و در مدینه منوره با بسیاری از علمای اهل سنت راجع به وحدت اسلامی گفتگو کرد که از جملهی آنان حسن البنّا، رهبر «جمعیت سیاسی اخوانالمسلمین» بود. وی در راه بازگشت به ایران به نجف اشرف رفت و با مراجع و علمای آنجا دیدار نمود.
آیتالله محلاتی، عالمی آگاه به مسائل سیاسی زمان خود بود. وی همچون پدرش حاضر نشد تا با رضاشاه که چند بار به فارس آمده بود ملاقات کند. در 1329 که آیتالله کاشانی طی فتوایی بر وجوب ملی شدن صنعت نفت کشور تأکید نمود، آیتالله محلاتی نیز طی فتوایی، آن اقدام را تأیید نمود.در بخشی از فتوای آیتالله محلاتی آمده بود: «... واگذار کردن معادن نفت جنوب به انگلیسیها برای دسایس آنها در این کشور اسلامی و ضعیف ساختن، بلکه نابود کردن قوای سیاسی و اقتصادی و دینی در این کشور، راه وسیعی را باز نموده است. بنابراین قراردادهای تحمیلی سابق بین کشور ایران و کمپانی نفت، چون علاوه بر اینکه به دست حکومتهای جابره که شرعاً و واقعاً ولایتی بر اهالی مسملان و ملت مظلوم این کشور نداشتهاند، به ضرر فاحش و برخلاف مصلحت مسلمانان بوده و لغو و بیاثر است، اکنون هم تهیه وسایل برای کوتاه کردن دست اجانب از سوءمداخله در کار مسلمین و اعادهی عظمت و استقلال تام کشور اسلامی ایران عزیز از اهم تکالیف هر مسلمانی است. بنابراین واجب است مسلمانان در انتخاب و برقرار ساختن یک حکومت ملی که مقررات موضوعهاش همین مقررات اسلام باشد، سعی و مجاهده کنند تا آن حکومت، نفت را از دست شرکت غاصب و دولت اجنبی مستخلص ساخته و طبق دستورات دینی خود به استخراج و بهرهبرداری آن بپردازد و حیات اهالی این کشور را تجدید نماید...».
در مهرماه 1341 که دولت عَلَم «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» را تصویب کرد، با مخالفت مراجع قم و در رأس آنها امام خمینی (ره) روبرو گردید. علماء و روحانیون فارس نیز دو اعلامیه در حمایت از امام و مراجع قم صادر کردند که آیتالله محلاتی نقش عمدهای در تهیه آنها داشت. در 6 بهمن همان سال که شاه لوایح ششگانه خود را طی یک رفراندوم غیرقانونی به تصویب رساند، آیتالله محلاتی و بیستوچهار تن دیگر از علمای فارس طی یک اعلامیه، حمایت کامل خود را از امام و سایر مراجع قم در محکومیت رفراندوم اعلام داشتند.
پس از دستگیری امام در 15 خرداد 1342، آیتالله محلاتی روز 17 خرداد را تعطیل عمومی اعلام کرد و از عموم مردم خواست در مسجد نو اجتماع کنند تا حقایقی را به اطلاع آنان برساند. رژیم شاه از ترس قیام عمومی مردم فارس، در نخستین ساعات بامداد روز 16 خرداد، آیتالله محلاتی، برادر و پسرش و تعداد دیگری از روحانیون متنفذ شیراز را دستگیر و شبانه به تهران منتقل ساخت و در سلولهای انفرادی زندانی کرد. مردم شیراز که از دستگیری و حبس امام و علمای شیراز به خشم آمده بودند تظاهرات اعتراضآمیزی به راه انداختند که به درگیری با مأموران پلیس انجامید و بر اثر آن شمار بسیاری از مردم شهید و مجروح شدند.
مراجع و علمای قم، نجف، مشهد، تبریز، و ... با صدور تلگرافهایی، دستگیری و بازداشت آیتالله محلاتی را محکوم کرده و خواستار آزادی بدون قید و شرط او شدند. در روز 29 تیرماه 1342 بسیاری از علماء و روحانیون دستگیر شده آزاد گردیدند. ولی امام خمینی و آیتالله محلاتی و آیتالله قمی همچنان در بازداشت به سر میبردند. سرانجام در روز 15 فروردین 1343 آنان نیز آزاد شدند و آیتالله محلاتی در میان استقبال پرشکوه مردم به شیراز بازگشت.
پس از دستگیری مجدد امام خمینی در روز 13 آبان 1343 و تبعید ایشان به ترکیه، آیتالله محلاتی به همراه تعدادی از علمای فارس طی اعلامیهای، اقدام رژیم را «برخلاف اصول و مقررات عموم ملل مترقی جهان» دانستند و از آن اظهار نفرت نمودند. در نامهی دیگری نیز که شخصاً برای امام نوشت، با تمسک به آیهی شریفه قرآن کریم، پیروزی حق و نابودی باطل را که وعده الهی است قطعی دانست.
در خرداد ماه 1346 که دولت اسرائیل، حملات غافلگیرانه به کشورهای مصر، سوریه و اردن نمود، موجی از همدردی با کشورهای عرب درگیر در جنگ در سراسر کشور پدید آورد. آیتالله محلاتی نیز به همین مناسبت در 2 تیر آن سال اعلامیهای صادر کرد که در قسمتی از آن آمده بود: «اکنون ... اسرائیل غاصب، دست تعدی و تجاوز به سوی مسلمین و کشورهای عرب مسلمان دراز کرده، برادران اسلامی ما را به خاک و خون میکشد، لذا بر همه مسلمانان واجب است که از هر گونه مساعدت مادی و معنوی نسبت به اعراب مسلمان دریغ نورزند و هر نوع معامله و ارتباطی که منشأ تقویت اسرائیل بشود یا در آمادگی آنها برای مبارزه و پیکار با کشورهای عربی دخالت داشته باشد، حرام و در حکم مبارزه با اسلام است. همچنین تأسیس روابط حسنه با دشمنان اسلام و مسلمانان، محکوم به حرمت و مخالفت با خداوند متعال محسوب است».
در اواخر 1356 که اسرائیل به لبنان حمله کرد و عده زیادی از شیعیان و فلسطینیها را به خاک و خون کشید، بار دیگر آیتالله محلاتی با صدور اعلامیهای، اقدام وحشیانه رژیم اسرائیل را محکوم کرد و از عموم مسلمانان خواست تا به یاری «مظلومان شجاع و مبارز لبنانی» بشتابند و به همین مناسبت شماره حسابی نیز در بانک بازرگانی شیراز افتتاح کرد.
با اوجگیری انقلاب اسلامی در 1357، رژیم شاه دیوانهوار درصدد سرکوب قیام مردم ایران برآمد. از این رو در پنجم ماه مبارک رمضان آن سال به مسجد جامع نو شیراز که محل اجتماع مردم انقلابی بود، حمله کرد و بر اثر آن گروهی از مردم کشته و مجروح شدند. آیتالله محلاتی طی اعلامیهای، «اعمال وحشیانه، ضد اسلامی و ضد انسانی رژیم [شاه]» را در کشتار مردم بیگناه و بیدفاع شیراز محکوم نمود و روز هفتم ماه رمضان را روز عزا و تعطیل عمومی اعلام داشت. پس از آن نیز طی اعلامیههایی حادثه آدمسوزی سینمارکس آبادان و کشتار مردم دیگر شهرهای ایران، استقرار دولت آشتی ملی شریفامامی و فاجعه خونین 17 شهریور 1357 را به شدت محکوم کرد. در یکی از این اعلامیهها آمده بود: «... اکنون که ملت ایران از مظالم و خبائث حکومت فردی به ستوه آمده است، روحانیت شیعه، مردم را علیه استبداد رهبری کرده و تا واژگون نمودن حکومت فردی که در دنیای امروز در نزد تمام ملل، اعم از شرق و غرب محکوم است، از پای نخواهد نشست و تا روزی که کاخ ظلم و استبداد در ایران واژگون و بر ویرانههای آن ایرانی مستقل، شکوفا، با حکومتی با شورای زعمای مسلمین، منطبق بر موازین شرع مقدس اسلام که ضامن تمامی آزادیهای فردی و عدالت اجتماعی است بنا ننماید و رشد و نبوغ خود را در سایه تعالیم عالیه قرآن به جهانیان عرضه ندارد، به مبارزه حقطلبانه خود ادامه خواهد داد».
پس از روی کار آمدن دولت نظامی در 14 آبان 57، وی آن دولت را «محکوم و مطرود» دانست. به مناسبت فرارسیدن تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر 1357)، آیتالله محلاتی نیز مردم را به شرکت گسترده در راهپیمایی اعتراض آمیز ملی فراخواند.
آیتالله محلاتی علیرغم کهولت سن و بیماری، با صدور اعلامیه و شرکت در راهپیماییها، مردم را به حضور فعال در عرصههای انقلاب دعوت میکرد و پس از پیروزی انقلاب نیز همچنان پاسدار دستاوردهای آن بود.
وی در نیمه اسفند 1359 دچار حمله قلبی گردید اما بلافاصله تحت معالجه قرار گرفت و به مدت سه ماه تحت درمان بود، اما بار دیگر دچار حمله قلبی شد و در نیمه شب سوم مرداد 1360 در هشتاد و پنج سالگی در شیراز درگذشت. به همان مناسبت شهر شیراز تعطیل عمومی شد. پیکر آن مرحوم در میان اندوه و ماتم صدها هزار تن از عزاداران تشییع و در کنار مرقد حضرت علیبن حمزه (ع)، در آرامگاه خانوداگی به خاک سپرده شد.
به مناسبت درگذشت ایشان، امام خمینی پیام تسلیتی خطاب به فرزند ایشان صادر کردند و از شخصیت علمی و سیاسی او بدین گونه تجلیل نمودند. «آن بزرگوار در طول زندگی پربرکت خود یکی از اسطورههای روحانیت و پشتوانههای نهضت اسلامی بودند و در خدمت به اسلام و مسلمین و پیشرفت انقلاب اسلامی، پیشقدم و در رژیم منحط سابق، شاهد حبس و رنج و همچون سایر علمای اعلام متعهد، مورد اهانت و در راه اسلام و اهداف مقدس آن کوشا بودند ...».
مجالس ختم متعددی نیز در شیراز و سایر شهرهای استان فارس و دیگر شهرهای کشور برگزار گردید. از آثار او میتوان از رهنمای حق نام برد که چندین بار به چاپ رسیده است.
منبع: مردی بزرگ از خطه فارس، 95، 103-221.
محلاتی، شیخ محمد جعفر، از علمای برجسته مجاهد و ضد استعمار ایران در قرن چهارم هجری. وی فرزند شیخ محمدحسین محلاتی بود و در 1284 ق در شیراز به دنیا آمد. پس از گذراندن مقدمات و سطح در شیراز در 1309 ق برای تکمیل تحصیلاتش به سامراء رفت و به مدت سه سال از محضر میراز حسن شیرازی استفاده کرد و بعد از درگذشت میرزا، در 1320 ق. عازم نجف اشرف گردید. در آنجا از درس آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی و حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی استفاده کرد و به درجه اجتهاد نائل شد و در 1330ق. به زادگاهش، شیراز، بازگشت.
وی به خاطر فضل و دانش و زهد و تقوایش مورد توجه عموم قرار گرفت و به تدریس و اقامه جماعت و تفسیر قرآن پرداخت. علاوه بر آن در ماه مبارک رمضان منبر میرفت و مرافعات، محاکمات و معاملات نیز در حضورش انجام میشد و فقراء و مستمندان را دستگیری میکرد.
اندکی پس از آغاز جنگ جهانی اول و ورود نیروهای انگلیسی به بندر فاو در جنوب عراق و بندر بوشهر در جنوب ایران، مراجع و علمای شیعه هراق بر ضد اشغالگران انگلیسی فتوای جهاد صادر کردند و علمای فارس نیز به تبعیت از آنان، فتوای جهاد دادند. مردم بوشهر پس از اطلاع از فتاوای جهاد مراجع، برای دفاع از استقلال و شرف ملی خود به مقابله با نیروهای انگلیسی شتافتند و پانصد تن از جوانان برومند تنگستانی به رهبری رئیسعلی دلواری در برابر انبوه لشکریان انگلیسی و به قصد بیرون راندن آنان از بوشهر به مقاومت پرداختند و ضربات کوبندهای بر دشمن وارد کردند؛ اما چند هفته بعد از آغاز نبرد، رئیسعلی در ذیقعهد 1333 ق. به شهادت رسید که ضربهای سنگین بر روحیه مجاهدین وارد شد. جعفر محلاتی که به دنبال فرصت مناسبی برای اعلام صدور جهاد بود، در مراسم ختم رئیسعلی دلواری اعلام جهاد بر ضد نیروهای انگلیسی را صادر کرد که در همه مساجد شیراز خوانده شد و بیدرنگ صدها داوطلب، آمادگی خود را برای رفتن به جبهههای نبرد و کمک به دلیران تنگستانی اعلام کردند. آنها پس از چند روز تمرین و آمادگی نظامی در یک گروه هفتصد نفری که در رأس آنان شیخ جعفر محلاتی قرار داشت در روز 9 ذیقعده 1333 ق. شیراز را به قصد برازجان ترک کردند و در راه کازرون نیز عدهای دیگر به آنان پیوستند.
از همان هنگام که محلاتی تصمیم به شرکت در نبرد ضدانگلیسی گرفت، مقامات متعدد دولتی با ارسال پیک و تلگراف و به گمان خود، از سر خیرخواهی درصدد برآمدند تا محلاتی را از آن کار بازدارند، اما وی به این فشارها و تهدیدات وقعی ننهاد و تنها شرط خود را عقبنشینی انگلیسیها و تخلیه بوشهر از نیروهای انگلیسی دانست.
با انتشار خبر جهاد محلاتی، نیروهای ژاندارمری بوشهر که تعداد آنان به سیصد تن میرسید به همراه فرمانده رشید خود سرهنگ اخگر با اسلحه و قورخانه، به مجاهدان پیوستند. کدخدایان بندر ریگ، بندر دیلم و حیات داودی نیز فرمان جهاد را لبیک گفتند و جز معدودی از عوامل انگلیسی در منطقه، همه مردم تحت فرمان جهاد آیتالله محلاتی و شیخ محمدحسین برازجانی درآمدند.
نیروهای انگلیسی که از شرکت روزافزون مجاهدان در جبهههای نبرد اطلاع یافتند، تصمیم گرفتند پیش از درگیری، بوشهر را تخلیه کرده و حکومت آن را به یکی از ایرانیان وابسته واگذار کنند و بدین ترتیب بهانه جنگ را از مجاهدان بگیرند. لذا آنان بوشهر را تخلیه کرده و در چند فرسخی شهر اردو زدند، اما شیخ جعفر محلاتی و شیخ محمدحسین برازجانی و همه مجاهدان تنگستانی شرط متارکه جنگ و بازگشت را تخلیهی کامل بوشهر و نواحی آن، از نیروهای انگلیسی میدانستند و بر این نظریه بودند که تا آنان به کشتیهای خود سوار نشده و عزیمت نکنند جنگ خاتمه نخواهد یافت. لذا حدود ده ماه در برازجان اقامت کردند.
در طول آن مدت فرماندهان مجاهدان منظماً با آیتالله محلاتی و شیخ محمدحسین برازجانی ملاقات و مذاکره کرده و اخبار جنگ و جبهه را به اطلاع آنان میرساندند.
بدین ترتیب با پایمردی و رشادت محلاتی و مجاهدان، نیروهای انگلیسی به طور کامل بوشهر را ترک کردند و مجاهدان نیز پس از اطمینان کامل از خروج انگلیسیها و با توجه به فرارسیدن ماه مبارک رمضان، پس از ده ماه برازجان را ترک کردند و آیتالله محلاتی به شیراز بازگشت. چند سال بعد که رضاخان به قدرت رسید و پایههای سلطنت استبدادی خود را تحکیم نمود. چند بار به فارس رفت و درخواست کرد تا با آیتالله محلاتی دیدار و ملاقات نماید اما وی حاضر به دیدار با او نشد و این امر موجب محبوبیت بیشتر او در میان مردم گردید.
آیتالله محلاتی پس از سالها مبارزه و مجاهدت، سرانجام در 7 ربیعالاول 1358 ق. در هفتاد و دوسالگی در شیراز درگذشت. پیکر او با احترام فراوان و در میان اندوه و ماتم مردم شیراز تشییع و در مقبره مخصوص در کنار مرقد امامزاده علیبن حمزه علیه السلام به خاک سپرده شد.
بزرگمردی از خطه فارس، 61-101.، کتاب علمای مجاهد، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی