20 آبان 1399
نیروهای نظامی ایران در سال های پایانی قاجار و مشارکت آنها در کودتای 1299
نیروی نظامی ایران در سال های پایانی قاجار متشکل از بریگارد قزاق، و بودند که وضعیت آنها بشرح زیر توصیف شده است:
الف) بریگاد قزاق:
ناصرالدینشاه در دومین سفر خود به فرنگ در سال 1257.ش، چنان تحت تاثیر قزاقهای روسی که در مقابل او رژه میرفتند، قرار گرفت که اظهار تمایل کرد که نایبالسلطنه قفقاز یگانی مشابه سوارهنظام قزاق در ایران به وجود آورد.
دومانتوویچ،اولین فرمانده بریگاد ایرانی قفقاز،در سال 1258.ش وارد تهران شد و نخستین پایههای هنگ قزاق را پیریزی کرد ودر سال 1259.ش نیزهنگ دیگری رابه وجودآورد.[1]
قزاقها بواسطه تاثیر پذیری از تصمیمات سفارت روس از استقلال زیادی برخوردار بودند و آنچنان به شاه ایران توجه نداشتند و علیرغم حقوق کلانی که دریافت می کردند، اطاعت پذیری بروز نمی دادند. آنها سربازخانه مخصوص خود داشتند که دارای خانههای سازمانی برای قزاقهای متاهل روسی و مدرسهای با مربیان روسی برای بچهها و کارکنان بود. اکثر کارکنان سربازخانهها افراد ترکزبان اهل استانهای شمالی بودند. در اواخر دوره قاجار، تعداد افراد این قشون در حدود هشتهزار نفر برآورد می شد و مرکب از سوارهنظام و پیادهنظام و توپخانه بودند ( پنجاهوشش صاحبمنصب و شصتوشش صاحبمنصب جزء (درجهدار) روس، دویستودو صاحبمنصب ایرانی، 7866 نفر ایرانی و 3141 اسب ). تشکیلات قزاق شامل یک مرکز ارکان حرب (ستاد) و نُه اَتریاد (دسته) بود که در تهران، تبریز،اصفهان،ارومیه،مشهد،همدان،گیلان،اردبیل ومازندران مستقر بودند. مخارج دیویزیون سالیانه معادل 19.151.000 قران بود و این در حالی است کل بودجه دولت درآن سال در حدود صد و پنجاه میلیون قران بود.رضاخان فرمانده یکی ازاین تشکیلات در همدان بود که از لحاظ انضباط و نظم شهرت زیادی داشت.[ 2]
در دوران حیات چهلساله نیروی قزاق جمعاً دوازده فرمانده روسی به ایران آمدند و مدیریت این یگان را برعهده داشتند. تا قبل از انقلاب اکتبر، مردم ایران و روسیه بریگاد قزاق را به چشم وسیلهای روسی مینگریستند که بدنبال تامین منافع روسها در سرتاسر ایران می باشد[3] ولی پس از انقلاب اکتبر و قطع رابطه یگان قزاق با دولت، انگلیسیها با اعطای کمکهای مالی، فرماندهی قزاقها را در اختیار گرفتند.[4]
در سال 1299 سازماندهی و بازسازی لشکر قزاق در قزوین زیرنظر ژنرال آیرونساید انجام شد. فرماندهی دیویزیون قزاق در این زمان، پس از آنکه سردار همایون برای بازدید از املاک خود به مرخصی رفت، عملاً بر عهده رضاخان میرپنج قرار گرفت.
در دوران انقلاب مشروطه بریگاد قزاق در تهران به نفع محمدعلیشاه و بر ضد نیروهای آزادیخواه وارد عمل شد و عده زیادی را به قتل رساند.
پس از انقلاب اکتبر افسران روس بریگاد قزاق که ضد این انقلاب بودند، خود را در اختیار دولت انگلستان قرار دادند و با وجود اینکه افسران کاملاً مورد اعتماد نبودند، ارتش انگلستان که در این تاریخ در شمال ایران حضور داشت، مخارج و سلاحهای لازم برای آنها تامین میکرد تا جنگ علیه نیروهای نهضت جنگل در ایران ادامه یابد. همزمان با این کار، دولت انگلستان میکوشید بهتدریج افسران روسی را از بریگاد قزاق خارج و کنترل کامل خود را بر این نیروی نظامی تثبیت کند. برای اینکار کلنل اسمیت، افسر سیاسی نیروی نظامی انگلیس در شمال ایران، مامور ادارهکردن و اخذ تماس با افسران ایرانی لشگر قزاق شد تا نظریات انگلستان به تدریج اجرا شود.[5] بدینترتیب در آن زمان بریگاد قزاق به دست افسران ایرانی افتاد و چند افسر انگلیسی نیز به آنها ملحق شدند تا وظیفه افسران رابط را انجام دهند. ژنرال آیرون ساید، جانشین ژنرال چامپیون، در پست فرماندهی واحدهای انگلیسی متمرکز در قزوین قرار داشت، باوجود این، با شتاب به اخراج آخرین فرمانده روسی بریگاد قزاق اقدام کرد. به استثنای یک عده کم از قزاقها که در تهران بودند، آنها سایر قزاقها را در نزدیکی قزوین مستقر کردند، و از همین جا بود که کودتای 1299 عملی شد.[6]
برای اجرای کودتا به منظور به دست گرفتن کامل قدرت سیاسی و به کار واداشتن تمام دستگاه دولتی به نفع سیاست استعماری انگلستان در ایران لازم بود شخصی که مورد اعتماد کامل دولت انگلستان باشد، زمام امور را به دست گیرد. پس از جستجوی فراوان، دولت انگلستان رضاخان را برای اجرای این منظور مناسب دید. در در شماره آوریل 1973روزنامه دیلی اکسپرس نوشته شده است: « ژنرال آیرونساید، فرمانده نیروی نظامی انگلیس در شمال ایران در سال 1920 از طرف دولت انگلیس ماموریت یافت تا احمدشاه قاجار، را ساقط و حاکم جدیدی برای ایران پیدا نماید. آقای ریپورتر (افسر سیاسی ارتش انگلیس در شمال ایران) رضاخان را به ژنرال آیرون ساید برای انجام این منظور معرفی نمود و ژنرال آیرون ساید در رضاخان شخص موردنظر خود را یافت.»[7]
ژنرال آیرونساید در خاطرات خود مینویسد: «من میتوانم تصور کنم که همه قبول میکنند که من کودتا را مهیا کردهام. دقیقاً میتوان گفت که من این کار را انجام دادهام.»
آیرونساید در خاطراتش مینویسد: «فرمانده آنها مردی بود با قامتی به بلندی بیش از ششپا، با شانههایی فراخ و چهرهای بسیار مشخص و متمایز: بینی عقابی و چشمان درخشانش به او سیمایی زنده میبخشید که در همان مکان، دور از انتظار بود. او مرا به یاد راجههای مسلمانی میانداخت که در هند مرکزی دیده بودم. نام او، رضاخان بود.»[8]
تعیینکننده عمده نقشها در کودتای 1299، ژنرال آیرون ساید، فرمانده کل قوای انگلیس در شمال ایران، بود. وی در خاطرات خود مینویسد: «چهاردهم ژانویه 1921 ــ من شخصاً معتقدم که باید بگذاریم اینها قبل از اینکه من اینجا را ترک کنم، بروند (قزاقها به طرف تهران)... یک دیکتاتوری نظامی مشکلات ما را حل و ما را از هرگونه دردسری در این کشور (ایران) راحت خواهد کرد... . ... من با رضاخان صحبت کردم و قزاقان را به او سپردم... در حضور اسمیت گفتوگوی مفصلی با او کردم. اول دراینباره فکر کردم که آیا من باید یک چیز کتبی داشته باشم؟ اما بالاخره به این نتیجه رسیدم که نوشته، (تعهد کتبی) چیز خوبی نیست. اگر رضاخان برخلاف نظر ما بخواهد کاری بکند، بالاخره خواهد کرد و خواهد گفت که تمام قولها را تحت فشار داده است و اجرای آنها لزومی ندارد. من دو چیز را برای رضاخان روشن کردم اول اینکه او نباید کوشش کند به من خدعه بکند... این امر به نابودی او منجر خواهد شد؛ و دوم آنکه او به هیچوجه نباید شاه را (احمدشاه) کنار بزند. رضاخان با آمادگی کامل قول داد و من دستش را فشردم.»»
ب) پلیس جنوب ایران:
مناطق جنوبی و جنوبشرقی ایران را نیرویی اداره میکرد که آن را پلیس جنوب (تفنگداران جنوب ایران) مینامیدند.[9] نفرات آن کاملاً ایرانی ولی کادر افسری آن بر عهده صاحبمنصبان انگلیسی، ایرانی و هندی بود که فرماندهی آن بر عهده ژنرال سرپرسی سایکس ( تابعیت انگلستان ) قرار داشت.[10] این نیرو در ظاهر برای حفظ امنیت راههای جنوبی و در اصل به منظور حفظ نفوذ امپراتوری انگلیس در نواحی جنوب ایران و تامین امنیت فعالیت بازرگانان انگلیسی پدید آمده بود.
برای ایرانیان اگر نام «قزاق» یادآور همیشگی موقعیت روسیه در شمال ایران بود، نام «قشون جنوب» نیز با حضور انگلیس در جنوب ایران قلمداد می شد.[11]
براساس گزارش«کمیسیون مشترک نظامی ایران و انگلیس»،پلیس جنوب درسال 1298.ش دارای چهلوهفت صاحبمنصب انگلیسی،صدونود صاحبمنصب ایرانی، دویست و پنجاه و شش صاحبمنصب جزء انگلیسی و هندی، و پنجهزاروچهارصد سرباز بود. ارکان حرب (ستاد) در شیراز قرار داشت. آنها به اسلحه، مسلسل و توپخانه مجهز بودند و لباس آنها شبیه البسه قشون هندی بود. سربازان به صورت داوطلب و برای سهسال، که تمدیدشدنی بود، استخدام میشدند. آنها موظف بودند در هر محلِ ماموریتی در ایران خدمت نمایند. مخارج این نیرو در سال، بالغ بر سیوپنجمیلیون قران بود که تا فروردین 1300ش مشترکاً دولتهای انگلیس و هند، و از آن هنگام تا انحلال آن در اواسط سال 1300، دولت انگلیس آن را میپرداخت.[12]
دولتهای ایران همواره از پذیرش رسمیت پلیس جنوب خودداری میکردند و از آغاز امر، چه کابینههای وقت و چه ملت ایران، همواره نارضایتی خود را از این یگان نظامی گوشزد و یادآوری مینمودند و هیچ یک از دولتمردان ایرانی نخواست لزوم وجود پلیس جنوب و مشروعیت آن را تصدیق نماید.[13]
پلیس جنوب از سال 1320.ق تا سال 1339.ق فعالیت نمود و با تشکیل ارتش یکپارچه رضاخانی مضمحل گشت.
ج) ژاندارمری:
در آذر 1289.ش، مجلس برنامهای را تصویب کرد که به موجب آن، به دولت اجازه داده شد تا به استخدام مربیان ایتالیایی برای تشکیل ژاندارمری، کارشناسان مالی امریکایی و نیز دستیارانی از فرانسه برای وزارتخانههای داخله (کشور) و عدلیه (دادگستری) مبادرت نماید. این مشاوران خارجی میبایست دولت ایران را در اجرای طرحی جامع متضمن اصلاحات و تجدید ساختار یاری میدادند. دولت ایتالیا که در شمار قدرتهای بزرگ بود، با آگاهی از مخالفت دولتهای بریتانیا و روسیه، با اعزام مربیان ایتالیایی به ایران موافقت نکرد و تقاضاهای مکرر دولت اخیر را در این خصوص بدون جواب گذاشت. ازاینرو، دولت ایران تصمیم گرفت برای اجرای این مهم به یک قدرت کوچکتر روی آورد و در دیماه 1289.ش، باب مذاکرات را با سوئد بگشاید. در بیستوهفتم اردیبهشت 1290.ش/ ، مجلس قرارداد مربوط به استخدام سوئدیها را تصویب کرد و در ماه ژوئن نیز دولت سوئد سه نفر از افسران خود را به سرپرستی کاپیتان یالمارسون روانه ایران کرد تا ژاندارمها را تعلیم دهد و سرپرستی آنان را به عهده گیرد. این کار با نظارت وزارت کشور ایران انجام شد. هدف از برپایی آن نیرو، برقراری امنیت در سراسر جادههای ایران بود. این افسران مزبور در ماه اوت به تهران رسیدند و در ماه سپتامبر نیز مجلس رای به استخدام هفت نفر دیگر از افسران سوئدی داد که آنها نیز تا پایان سال میلادی به کشور وارد شدند.[14]
امید بود در عرض بیستویکماه با هزینه تقریبی 140هزار لیره در سال، صرفنظر از اسلحه و مهمات، نیروی ژاندارمری ایجاد شود. قرار بر این بود که بیشتر این هزینه را دولت انگلستان و بخشی از آن را نیز دولت ایران بپردازد.
بهمرور که ژاندارمری گسترش یافت و هنگهایی در شیراز، اصفهان، کرمان، بوشهر و نقاط دیگر بهوجود آمد، کار تفنگچیان قبایل به پایان رسید.[15]
دستگاه ژاندارمری، تحت تربیت و اداره افسران سوئدی، متزایداً نیرومند میشد، و آموزشگاههایی در بعضی شهرها مانند اصفهان و مشهد و قزوین دایر گردید. این سازمان نزد مردم محبوب بود، زیرا آن را برخلاف قزاقخانه از خود میدانستند. در وقایع جنگ جهانی اول، اوضاع ژاندارمری رو به وخامت گذاشت، زیرا طبق قرار قبلی پرداخت بودجه ژاندارمری با بانک شاهنشاهی بود، و چون افسران ژاندارم حاضر به اجرای مقاصد انگلیسیها نبودند، آنان نیز به ندادن حقوق متوسل شدند. در نتیجه یالمارسون از دولت سوئد تقاضای احضار خود و همکارانش را کرد، و در مارس 1915.م ایران را ترک کرد. پس از آن، کار ژاندارمری به سبب بیپولی خراب شد و سیل خشم و نفرت ژاندارمری متوجه انگلیسیها گردید. مخصوصاً در فارس، ژاندارمری با ملّیون بر ضد انگلیسیها قیام کرد، اگرچه جمعی از آنها کشته شدند ولی کاری از پیش نبردند و فارس تحت استیلای انگلیسیها و عمال آنها درآمد.[16]
ژاندارمری ایران از زمان تاسیس تا ادغام در قشون متحدالشکل سه دوره را پشت سر گذارد. دوره اول سالهای تاسیس و استقرار ژاندارمری در ایران بود. دوره دوم در سالهای اشغال ایران در جنگ جهانی اول به دست نیروهای انگلیسی، روسی و عثمانی و حضور برخی از آلمانیها در ایران گذشت. بخشی از نیروهای ژاندارمری در این سالها به عثمانیها و آلمانها در نبرد با سربازان روسی کمک کردند. سومین دوره سالهای 1297 تا 1299.ش بود که طی آن نیروهای ژاندارمری با بازگشت به مراکز خدمت اولیه خود به تجدید سازمان ژاندارمری مشغول شدند.[17]
براساس گزارش کمیسیون نظامی ایران و انگلیس، ژاندارمری در سال 1298.ش مرکب از سه صاحبمنصب سوئدی، دویستوچهل و دو صاحب منصب ایرانی، 8185 ژاندارم، 2340 اسب، یک مرکز ارکان حرب در تهران، تعدادی هنگ و گردان مستقل و بودجهای بالغ بر 000/400/30 قران بود. آنها به تفنگهای انگلیسی و ماوزر، نُه توپ و پانزده مسلسل مجهز بودند. واحدهای ژاندارمری در سال 1299 شامل سیزده فوج (هنگ) و باطالیان (گردان پیاده) مستقل بودند. دو فوج در تهران و دو فوج در شهرهای اصفهان و تبریز مستقر بود. درحالیکه نُه باطالیان در تهران، سلطانآباد، مازندران، خراسان، استرآباد، کردستان، زنجان و گیلان قرار داشت. یک مدرسه افسری و یک مدرسه گروهبانی نیز در تهران بود. در این سال تعداد کل نیروهای ژاندارمری به 11443 و تعداد اسب و چارپایان آن به 3093 رسید.[18]
د) بریگاد مرکزی:
سابقه ایجاد بریگاد مرکزی به سال 1295.ش بازمیگردد. خودداری فرماندهان ژاندارمری از پذیرش دستور شاه در مراجعت به تهران باعث بدگمانی شاه به آنها و صدور دستور ایجاد نیرویی برای حفاظت از پایتخت به نخستوزیر شد. سپهدار نیز در همان نامهای که موافقت مشروط خود را با برپایی پلیس جنوب و گسترش بریگاد قزاق به دولتهای روس و انگلیس اطلاع داد، خاطرنشان ساخت: «یک عده نظامی با بودجه معادل بیستهزار تومان به غیر از قوای نظامی فوقالذکر در مرکز ترتیب و تشکیل خواهد یافت.» از آنجا که این بریگاد (تیپ) فقط در مرکز ایجاد میگشت، بریگاد یا تیپ مرکزی نامیده شد. افراد این تیپ براساس قوانین بنیچه استخدام میشدند. در سال 1298.ش بریگاد شامل یک ارکان حرب (ستاد)، یک هنگ پیاده، یک هنگ سواره، یک هنگ توپخانه و یک مدرسه برای آموزش صاحبمنصبان بود. این مدرسه یک مربی لهستانی، سه مربی ایرانی و پنجاه شاگرد داشت. صاحبمنصبان ارشد در مدرسه نظامی وزارت جنگ تربیت میشدند. در همان سال بریگاد یک افسر سوئدی، یک افسر لهستانی، 126 افسر ایرانی و 2142 درجهدار و سرباز داشت. بیشتر سربازان این بریگاد از اطراف تهران تامین میشدند. در سال 1298.ش تعدادی از نیروهای بریگاد مرکزی در رشت، پس از الحاق به مجموعه قزاق، به آن در نبردهای شمال کمک کردند. بهجز این بخش از بریگاد، که از لشکر قزاق اسلحه دریافت کرد، بقیه افراد آن تقریباً بدون اسلحه مجهز و مفید بودند. سطح معلومات و آموزش در بریگاد مرکزی پایین بود و برخی از صاحبمنصبان ایرانی آن پیر و ازکارافتاده بودند و نگاهداری آنان دلایلی جز تامین نیازهای نظامی نداشت. مخارج سالانه بریگاد مرکزی که در مجموع فاقد ارزش نظامی بود، بالغ بر 000/326/4 قران میشد.[19]
پینوشتها:
[1] استفانی کرونین، ارتش و حکومت پهلوی، ترجمه: غلامرضا علیبابایی، تهران، خجسته، 1377، ص102
[2] وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357ــ1299)، تهران، کویر، 1384، ص218ــ217
[3] محمدجواد شیخالاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، ج1، تهران، نشر گفتار، 1375، ج2، ص61
[4] وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357ــ1299)، تهران، کویر، 1384، ص217
[6] پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، از تاسیس تا انقراض قاجاریه، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، عطائی، 1363،ج1، ص426
[7] شاپور رواسانی، دولت و حکومت در ایران، تهران، نشر شمع، ص115
[8] حمدالله آصفی و غلامرضا وطندوست، سردارسپه و فروپاشی دودمان قاجار، شیراز، نوید، 1383، ص41
[9] پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، از تاسیس تا انقراض قاجاریه، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، عطائی، 1363،ج1، ص370
[10] محمدجواد شیخالاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، ج1، تهران، نشر گفتار، 1375، ج2، ص63
[11] فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه: منصوره اتحادیه، منصوره جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، 1364، ص110
[12] وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357ــ1299)، تهران، کویر، 1384، ص226
[13] حسین مکی، زندگانی سیاسی سلطان احمدشاه، تهران، امیرکبیر، 1362، ص230
[14] استفانی کرونین، ارتش و حکومت پهلوی، ترجمه: غلامرضا علیبابایی، تهران، خجسته، 1377، ص40
[15] فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه: منصوره اتحادیه، منصوره جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، 1364، ص36
[16] غلامحسین مصاحب، دایرهالمعارف فارسی، ج1، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1383، ص1209
[17] وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357ــ1299)، تهران، کویر، 1384، صص220ــ219
[18] وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357ــ1299)، تهران، کویر، 1384، صص224ــ223
[19] وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357ــ1299)، تهران، کویر، 1384، صص 225ــ224
این مقاله با برداشت آزاد ازمقاله تغییر ساختارارتش از سنتی به مدرن،نوشته دکتر محمدامیر شیخنوری، مندرج در نشریه زمانه نوشته شده است.
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی