12 اردیبهشت 1401

سخنرانی شهید مفتح در مراسم بزرگداشت شهادت استاد مطهری

شهید مفتح: مکتب استادِ بزرگ ما، مکتب توحید بود


شهید مفتح: مکتب استادِ بزرگ ما، مکتب توحید بود

اشاره: متن پیش رو سخنرانی شهید دکتر مفتح در تاریخ 17 اردیبهشت 1358 در مراسم بزرگداشت هفتمین شب شهادت استاد مطهری و در دانشکده الهیات دانشگاه تهران می‌باشد که به حضورتان تقدیم می‌گردد.

****

 

بسم الله الرحمن الرحیم

یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات(سوره مجادله، آیه ۱۱)

بسیار به خودم تلقین کرده‌ام که بتوانم جلوی احساساتم را بگیرم و چند جمله‌ای در اینجا با دوستان صحبت کنم، مصیبت آنقدر بزرگ است که صبر و توان در برابر آن، برای انسان، اصلاً امکان ندارد. و کسانی که با این فیلسوف بزرگ و مجسمه تقوا و معنویت و فضیلت، آشنایی بیشتری داشتند، در این فاجعه دردناک، سوز بیشتری دارند، که خود من افتخار این آشنایی بیشتر را با ایشان داشتم. برای من هنوز قابل تصور نیست که ما استاد مطهری را از دست داده‌ایم. امروز، روز دوشنبه، روزی بود که شما خانم‌ها و آقایان، از محضر درس استاد در همین ساعت بهره‌مند می‌شدید. اما تقدیر الهی چه بود و چگونه دنیای اسلام گرفتار این فاجعه شد؟ مسلماً مصالحی و مسائلی است که به آن پی نمی‌بریم. ولی آنچه مهم است عاش سعیدا و مات سعیدا، زندگی بسیار پربرکت. برکت‌های زندگی ایشان، آثار علمی، آثار بیان و سخن، آثار تدریس و تربیت شاگرد که نام استاد را برای همیشه در تاریخ معارف اسلام جاودانه می‌نماید. استاد مطهری در تاریخ معارف اسلام هیچگاه فراموش نمی‌شود. مرحوم شلتوت یک مطلبی دارد می‌گوید که «حجاب معاصرت یک پرده‌ای است که جلوی درخشش افراد را در زمان خودشان می‌گیرد». یعنی اگر انسان با یک شخصیت علمی همزمان و معاصر است، چون همزمان است نمی‌تواند عظمت آن را درک کند. اما هر مقدار که زمان می‌گذرد، و این حجاب کنار می‌رود، عظمتش تجلی می‌کند و مرحوم مطهری در حجاب معاصرت بود. از برخی از نویسندگان و محققان بنامی مانند مرحوم عقاد و سید قطب و دیگران سخن به میان می‌آمد، الحق وقتی مقایسه می‌کردیم افکار آنها را، مطالب آنها را، نوشته‌های آن نویسندگان را با افکار مرحوم استاد مطهری می‌دیدیم که اصلاً قابل مقایسه نیست. اما اگر عقاید [اسلامی امروز به وسیله مطهری] عظمتی پیدا کرده مال همین فاصله است. ولی یک شخصیتی [بود] که بدون هیچ پیرایه‌ای و بدون هیچ تشریفاتی، با آن خوی ساده طلبگی، در بین شما می‌آمد، در اینجا او را می‌دیدید، اصلاً کسی باور نمی‌کرد آن نویسنده بزرگ، آن محقق عالی‌مقام این فرد است. با این سادگی چرا؟! برای اینکه آنچه بیشتر ما را می‌سوزاند جنبه علمی مرحوم مطهری نبود. علم را می‌شود تحصیل کرد. آن که بیشتر ما را ناراحت کرده، آن تقوا و معنویت، عرفان و پاکی مرحوم آقای مطهری است. مجسمه تقوا و فضیلت بود. و به حق جز برای خدا و اسلام به هیچ چیز نمی‌اندیشید. بارها در مسائلی که پیش می‌آمد بنده به ایشان عرض می‌کردم که حالا فلان مطلب را ممکن است عنوان نکنید، فعلاً مصلحت نیست، فعلاً چنین و چنان است، پاره‌ای از مسائل اجتماعی در نظر من بود، می‌فرمود این حرفها نیست. این را باید گفت، عقیده است، انحراف فکری بوجود می‌آید و من نمی‌توانم در برابر انحراف عقیده و فکر که در بین جامعه اسلام بوجود بیاید، آرام باشم. در زمینه مبارزات عقیدتی عجیب مجاهد بود. مجاهد به تمام معنا. الان به دوستانی که در اتاق من بودند عرض می‌کردم، ایشان وقتی که ما در مسجد جاوید بودیم، تقاضا کرده بودیم که بیایند صحبت کنند. اولاً واقعاً عرض کنم وقتی من می‌خواستم از استاد مطهری تقاضا کنم که آن شب بیایید منبر بروید خجالت می‌کشیدم. برای اینکه با آن تصوری که از منبر در توده مردم هست که یک مقام عادی، از یک شخصیت علمی من تقاضا می‌کنم که بیایند و اینجا صحبت کنند. اما او روی همان رسالت الهی که فکر می‌کرد، می‌پذیرفت و اصلاً اعتنایی به این مسائل عادی نداشت. ایشان آمد آنجا و صحبت می‌کرد.

یادم است درباره این جمله معروف «ان الحیوة عقیدة و جهاد» فرمودند این حرف و این جمله از معصوم نیست، سند ندارد و محتوی هم درست نیست. اما سند ندارد برای اینکه ما زیاد گشته‌ایم و این را معروف است که از امام حسین است و دیدیم که نه از امام حسین است و نه از هیچ معصوم دیگر، و اما محتوی آن هم با مبانی اسلامی تطبیق نمی‌کند به این دلیل که «ان الحیوة عقیدة و جهاد» [یعنی] زندگی عقیده و هر عقیده و تلاش در راه آن عقیده است. یعنی اینکه انسان باید در زندگی دارای یک عقیده باشد. یک اصل، یک مبنا، یک مکتب، یک فکر. می‌فرمود این جور نیست، ما نمی‌خواهیم بگوییم زندگی هر عقیده‌ای و تلاش در راه هر عقیده‌ای، خیر، عقیده توحید و تلاش در راه عقیده توحید. این جا است که مکتب اسلام با مکتب‌های دیگر تفاوت پیدا می‌کند وگرنه همه مکتب‌ها عقیده و جهاد است. آنها هم یک عقیده دارند، یک ایده دارند، یک مکتب و فکر دارند و در راه عقیده خودشان تلاش می‌کنند اما این از نظر اسلام مقدس نیست. عقیده نیست و هر عقیده‌ای خیر. بعداً صحبت شد که ممکن است این مطلب برای جمعی شنیدنش گران باشد. فرمود گران باشد، باید این مطلب بیان بشود. و از این قبیل مسائل فراوان از این استاد بزرگوار دیدم و شنیدم.

شما دیدید رهبر عالیقدر ما، مرجع بزرگ، این مقداری که تجلیل کرد از این استاد، از فرزندش این مقدار اظهار تأثر نکرد. وقتی فرزند مرجع عالیقدر ما از او گرفته شد تعبیر امام این بود که فرمود مرگ فرزندم از الطاف خفیه خدا بود، و پرداخت به مسائل ایران و فرمود مسأله‌ای نبود، بپردازیم به مسائل ایران، درباره ایران سخن بگوییم. اما درباره استاد مطهری فرمود که دو روز من به سوگ می‌نشینم، من عزادارم، محصول عمر من مطهری بود، پاره تن من مطهری بود، فرزند من مطهری بود. این تعبیر امام فقط برای مطهری بود و نه برای فرزندش. خواست الهی بود و ما در برابر خواست خدا تسلیم هستیم. مصیبت گران است ولی چاره‌ای جز رضا و تسلیم نیست.

اما راه ما؛ مسأله مهم برای ما، راه مطهری، مکتب مطهری و فکر مطهری است. اصولا درباره همه شخصیت‌های الهی ما این عقیده را داریم که با فقدان آنها، و از دست دادن آنها نباید مکتب آنها فراموش بشود. ما برای احترام به شخصیتی مانند مطهری باید احترام به اثر او، فکر او و مکتب او داشته باشیم. او شهید راه مکتب شد، شهید راه عقیده شد، عقیدۂ توحیدی، ایستادن در برابر مکتب‌های شرک و مادی‌گری. در محل سابق دانشکده الهیات یک روز بعدازظهر بود رفتم در اتاق ایشان، دیدم با یک نگرانی می‌گوید فکری باید کرد. مکتب مادی‌گری عجیب دارد در ذهن جوانان ما رسوخ می‌کند. چه باید کرد؟ متأثر بود، ناراحت بود. وقتی جمله‌هایی را از بعضی از نوشته‌های زیر آن را خط می‌کشید، نشان می‌داد و می‌گفت ببینید این گروه بنام مذهب، اما علیه مذهب، علیه معارف اسلام، علیه فکر توحیدی دارند کار می‌کنند. به نام توحید، علیه توحید. این را می‌گفت والله می‌لرزید و ناراحت بود. چه بود؟ در درونش عشق به اسلام بود. برای او مسأله اسلام یک تظاهر نبود، یک مقاله و یک سخنرانی به عنوان حرفه و کار نبود، از روی عقیده می‌گفت و می‌سوخت. مکتب استادِ بزرگ ما، مکتب توحید بود. شما دوستان مطهری، شما شاگردان مطهری، امید است که این مکتب را همچنان احیا کنید، نگه دارید، ایستادگی کنید، مجاهده کنید، مقابله کنید.

یک وقت با یکی از افرادی که در ظاهر طرفداری از مکتب‌های دیگری داشت می‌گفت من حاضرم هر کجا که می‌گوید، بیایم و با شما صحبت کنم. آن روزها تلویزیون در دست ملت نبود، در دست رژیم طاغوتی و رژیم جبار پهلوی بود و همه نفرت داشتند از رادیو و تلویزیون، در عین حال ایشان می‌گفت برای خدا و برای اثبات عقیدہ توحید حاضرم هر کس می‌خواهد، خطاب به یک فرد معینی بود، حاضرم آن فرد و یا افراد دیگر برویم در صفحه تلویزیون ظاهر بشویم هر چه سخن دارد بگوید و با آن صحبت کنم و بحث کنم؛ عرض کنم برای او مسأله مهم، مسأله عقیده بود، ایمان به الله و فکر الهی بود و بس. دشمن هم درست تشخیص داد، دشمن هم فهمید که مرتضی مطهری بزرگترین نیروی قدرت ایمانی ملت مسلمان ایران و جهان اسلام است. بزرگترین متفکر و فیلسوف اسلامی است.

از مدتی بود بطوریکه شنیدم، مرحوم مطهری را زیر نظر داشتند تا او را از بین ببرند. واقعاً این مکتب می‌تواند در کشور ما و در دنیا عرض اندام بکند؟ مکتبی که ادعای مساوات و ادعای آزادی و ادعای عدل و ادعای انسانی و ادعای اخلاق می‌کند، اما یک انسان به تمام معنایی که آزارش به احدی نرسیده بود، شما را به خدا یک نفر در این جا از مرحوم مطهری رنجش داشت؟ جز سلم و صلاح و متانت و آرامش و پاکی کسی چیزی از او دیده بود؟ آن وقت بیایند او را بکشند، این را می‌شود گفت مکتب انسانی، مکتب اخلاق، مکتب مساوات یا مکتب خدعه، دروغ، نیرنگ؟ آخر ترور در کدام مکتبی می‌تواند درست باشد؟ سال گذشته در آن اوج مبارزات به من می‌فرمود بخدا اگر امام و رهبر ما پیروز بشود هیچ پُستی من نمی‌خواهم، هیچ مقامی نمی‌خواهم، برای من همین زندگی که الان دارم، کتابخانه‌ام برای من بهترین لذت است. من همین را می‌خواهم که بنشینم و کتاب بنویسم، بنشینم و تحقیق کنم، بنشینم از اسلام عزیز دفاع کنم، این هدف من است، بنابراین، این کوشش و این تلاش ارزش شخصی برای من نیست، و دیدیم راست می‌گفت و پس از پیروزی با اینکه در سطح بسیار بسیار بالایی قرار داشت. ما اگر یک مطلبی را یک وقتی می‌خواستیم خدمت امام بگوییم همه دوستان ما فکر می‌کردند تنها فردی که امکان دارد با امام صریح صحبت کند و امام علاقه به او دارد و او را می‌پذیرد فورا می‌گفتیم برویم خانه آقای مطهری به آقای مطهری بگوییم، ایشان خدمت امام عرض کنند. چون می‌دانستیم امام به ایشان علاقه دارد. می‌گفت من هیچ‌چیز نمی‌خواهم، برای من منصب و مقام مهم نیست، جز همین که مشغول تحقیق و تألیف و مشغول نوشتن مقالات و کتاب باشم. در همین هفته گذشته بود که من می‌آمدم اینجا، دیدم که اعلان کرده‌اند که در دانشگاه الهیات سخنرانی دارند، در دانشگاه صنعتی سخنرانی دارند و اصلاً مضایقه نداشت، هر کجا از ایشان دعوت می‌شد، شرکت می‌کردند.

آثار مرحوم آقای مطهری فقط اینها نبود که چاپ شده و ملاحظه فرمودید. روز دوشنبه بود که ایشان آمده بودند و چون نوار سخنرانی قبل ایشان از رادیو پخش می‌شد بعضی از آقایان دانشجو آمدند و گفتند استاد اجازه بدهید ما از نوار شما فعلا استفاده کنیم و بعد شما تشریف بیاورید اینجا و سخنرانی کنید، و فرصتی بود آن موقع که با ایشان صحبتی کنیم. عرض کردم که این نوارها بنا است پیاده بشود و به نظر خودتان برسد، شما ببینید و بعد چاپ بشود. فرمودند اشکالی ندارد ولی این در یک مجموعه‌ای چاپ خواهد شد. من در روز فوتش می‌گشتم در کتابخانه‌اش، البته دنبال نوشته خاصی می‌گشتم، دیدم چقدر نوشته دارند! چه عمر پربرکتی! آنوقت این شخصیت، اینقدر اخلاقی، اینقدر ساده و بی آلایش، همه کتاب‌ها عنوانش مرتضی مطهری بود. هیچ عنوانی، هیچ لقبی را نمی‌پذیرفت. با اینکه استاد مطهری بدون استثناء استاد همه چیز بود، و مکرر گفته‌ام نه حالا که در مجلس یادبودش می‌گویم. شاید دوستان مکرر از من شنیده‌اید، در کلاس‌ها، در گذشته عرض کرده‌ام آنموقع که ما بچه طلبه‌ای بودیم و به قم رفتیم، آقای مطهری از مدرسین معروف حوزه بودند، و همه فضلای فعلی بدون استثناء از محضر مطهری استفاده کرده بودند. «ما کنت اعلم قبل حطک فی الثری ان الثری یعلو علی الاطواد» آنموقعی که پیکر مقدس استاد مطهری را دفن می‌کردند به یاد آن جمله‌ای که سید رضی در برابر ابو‌اسحاق صابی آن فیلسوف و متفکر گفت، به [یاد] آن قصیده سید رضی افتادم. قصیده طولانی است، می‌گوید: وقتی بدن ابی‌اسحاق را داخل قبر کردند یک مسأله‌ای برای من روشن شد و آن مسأله این بود که اگر به من می‌گفتند روزی ممکن است کوه را و یا کوه‌ها را در دل خاک قرار دهند من باور نمی‌کردم! مگر می‌شود کوه در دل خاک برود؟ اما آن روزی که پیکر تو را به داخل قبر بردند دیدم که کوه در داخل خاک پنهان شد. عین این مطلب درباره مرحوم استاد بود. اما آنچه مایه تسلیت خاطر ماست، دیدید احساسات مردم درباره این مرد شهید بزرگ چه بود، دیدید چطور گریه می‌کردند، دیدید چطور احساسات نشان می‌دادند، دیدید در تشییع جنازه بی‌سابقه چند میلیونیِ استاد شرکت کردند. اینها برای اینکه به دنیا بفهمانند ملت ایران به دنبال رهبران اسلامی هستند. ترور، قتل، شهادت مردان بزرگ و رهبران ما از اراده ما، استقامت ما نمی‌کاهد و ما به دنبال رهبران خود به این پیکار ادامه می‌دهیم.

دشمن فهمید اگر استاد مطهری را نابود کرد، اما همانطوری که امام فرمود شخصیت مطهری، فکر توحیدی مطهری، ترور نشد و ترور نمی‌شود و کشته نمی‌شود، بلکه بیشتر تجلی کرد. خون مطهری ریخت، انقلاب ما، مبارزه ما، نهضت ما را روحی جدید بخشید. تمام ملت، روحانی، دانشگاهی، تحصیل‌کرده، بازاری، روستایی، همه و همه در این پیشامد و در این فاجعه دیدید که چگونه عکس‌العمل نشان داد، و به دنیا فهماندند ما از صمیم قلب رهبران انقلاب را دوست داریم. ملت ایران توطئه‌های شرق و غرب را می‌فهمد. تیری که به مغز مطهری اصابت کرد اگر به دست فردی خائن و گروهی خودباخته و خائن بود اما همه می‌دانند عامل اصلی، سیاست‌های استعماری شرق و غرب بود. استعمار آمریکا، استعمار روسیه و چین و انگلیس اینها نمی‌توانند آزادی ملت ایران را ببینند. موقعیت ما، سرمایه‌های ما مگر می‌گذارد که آنها ما را رها کنند. دسیسه‌بازیها، توطئه‌ها در کمین است. با قتل مرحوم مطهری توطئه‌ها تمام نمی‌شود. توطئه همچنان ادامه دارد. هر روز به یک اسم، هر روز به یک صورت می‌خواهند شخصیت‌های سیاسی شما را با ترور به این شکل، یا به شکل موهوم کردن و ضایع کردن [از بین ببرند و] اختلاف بیندازند، ایجاد نفاق کنند و در نتیجه یک‌بار دیگر ملت آزادشده از قید استعمار شرق و غرب گرفتار بشود، در بند بیفتد. قبل از کودتا علیه آلنده در شیلی شما یک نگاه اجمالی بکنید [به] مطبوعات شیلی، پول‌هایی که گرفتند، چطور آلنده و دیگر رهبران نهضت را در بین مردم موهوم کردند، چه مقالات نوشتند، چه کردند تا زمینه را فراهم کنند. سیا هم از آن طرف مرتب کار می‌کرد، آن گرفتاری را بر سر آلنده آوردند و آن گرفتاری عظیم را بر سر ملت شیلی.

دوستان، روشنفکران، جوانان، علاقمندان به نهضت، علاقمندان به آزادی، این دایه‌های مهربان‌تر از مادر، خائن هستند، عامل اجنبی هستند، دشمن ملت‌اند، سرسپرده بیگانه‌اند. اینها می‌خواهند با این توطئه‌ها بار دیگر دست و پای ما را زیر زنجیر استعمار ببرند، اما این آگاهی شما است، این بیداری ملت است که می‌تواند مشت محکم بر دهان یاوه‌گویان، بر قلم یاوه‌نویسان باشد. یاوه‌گویان را بجای خود بنشاند. این یاوه‌نویسان را به جای خود بنشاند. ما طرفدار خفقان و سانسور که نیستیم. من بارها در مصاحبه‌ها با مخبرین داخلی و خارجی گفته‌ام که فکر نمی‌کنم در هیچ حکومتی چه در زمان ما و چه در گذشته آزادی سیاسی به آن درجه‌ای که الان بعد از پیروزی انقلاب در ایران وجود دارد، در هیچ کجا وجود داشته باشد. آزادی که حتی عده زیادی از مردم به ما تلفن می‌زنند که این آزادی هرج و مرج ایجاد کرده است، جلوی این روزنامه‌ها گرفته بشود، افکار ضد انقلابی با اقدام ضد امنیتی، با اقدام علیه مقدسات نهضت، با هم آمیخته‌اند. ولی آنچنان که در محضر امام گفته شد، به خدا آنچنان ملت ایران هیجان‌زده هستند در شهادت استاد مطهری که منتظر یک اشاره‌اند از رهبر، یک اشاره اگر از رهبر بشود، تمام این افراد خیلی کم، اقلیتی ناچیزی که این چنین دارند ایجاد اخلال می‌کنند، توطئه می‌کنند، کارشکنی می‌کنند، اینها را به جای خود خواهند نشاند. ولی گفتیم به فرمان امام و رهبر ما، ما نمی‌خواهیم اصول دموکراسی و آزادمنشی را از دست بدهیم.

تا وقتی این سران خائن، مجرمین که به قول امام اینها متهم نیستند مجرم هستند، اینها اعدام نشده بودند سروصدا بلند بود [که] دولت به اصطلاح انقلابی سازشکار است، چرا اینها را اعدام نمی‌کنند؟ به فرض که اعدام شد از این طرف وای که اینها مظلوم کشته شده‌اند، چرا اینها محاکمه علنی نشده‌اند؟ چرا اینها را ما در تلویزیون ندیدیم، چرا چنین و چنان شد؟ من در یکی از مجلات خارجی که دیروز برای من آوردند، دیدم در آنجا عکس عده‌ای از مجرمین را که در حال اعدام و بسته شده بودند به چوبه تیربار، عکس آنها را کشیده بودند و بعد مطلبی را نوشته بودند و شروع کرده بودند به اظهار دلسوزی، [که] در ایران دیکتاتوری حکومت می‌کند، حکومت وحشت است، حکومت ترور است، حکومت خفقان است و اینچنین مردم را می‌کشد. [حالا ببینیم] چه کسی را کشته‌اند؟ آنهائیکه انسان‌های فراوانی را نابود کرده‌اند. مگر ما یادمان رفته است، مگر دو سه ماه بیشتر گذشته است؟ شکنجه‌های ساواک، کشتارهای دسته‌جمعی، کشتار در خیابان، فاجعه ۱۷ شهریور، فاجعه گرگان، فاجعه سینما رکس آبادان را مگر فراموش کرده‌ایم؟ کدام انقلاب بوده است که اینقدر با مسالمت با مردم عمل شده است، که در انقلاب ما اوائلی که عده‌ای از همین مجرمین در مدرسه رفاه بودند، امام به خود ما می‌فرمودند که شما گهگاهی بروید آنجا و یک سری به آنها بزنید ببینید به آنها سخت نگذرد. آدم به یاد آن روح امیرالمؤمنین می‌افتاد. ببینید درخواست آنها چه می‌باشد، البته اگر مجرم هستند باید به کیفر جرم برسند، اما دلیل ندارد تا وقتی در زندان هستند به آنها بد بگذرد، یک چنین معامله انسانی که اصلا در تاریخ انقلاب‌ها سابقه ندارد. ولی برای نابود کردن انقلاب ما مطبوعات دنیا به سروصدا درآمدند و چه اتهام‌ها، افتراها، دروغ‌ها. ولی وقتی من احساسات مردم را در همان روز تشییع جنازه استاد در تهران و در قم که بودیم، دیدیم و تلگراف‌ها و تلفن‌های مرتبی که از مردم می‌شد و می‌گفتند شما را به خدا نگذارید این شخصیت‌های نظیر مطهری، تنها این طرف و آنطرف بروند. دیگر شما را به خدا جلوی اینگونه اقدامات را بگیرید. مطهری دیگر برای ما پیدا نمی‌شود. انقلاب ما با خون مردم بدست آمده است. اگر اینها فکر خودشان نیستند اقلاً فکر انقلاب باشند، فکر مردم باشند، اینها متعلق به مردم هستند و از این قبیل اظهارات فراوان، شفاهی، حضوری، تلفنی، به وسیله نامه برای دوستان ما فراوان می‌رسد و ما را امیدوار می‌کند که ملت ایران دیگر به سمت خفقان و استعمار برنمی‌گردد، ملت ما آگاه و هوشیار و بیدار و به فضل خدا همه توطئه‌ها را خنثی می‌کند. اگر افرادی از قبیل مطهری از ملت گرفته شود، آنچنان که امام فرمود انقلاب ما عقب‌گرد نمی‌کند.

دیروز چند نفر از مخبرین پاکستانی آمده بودند و مصاحبه داشتیم. سؤال کردند شما در برابر تروریست چه فکری کرده‌اید و چه می‌کنید؟ پاسخی که من دادم این بود که ما در ادامه نهضت از تروریست نمی‌ترسیم، برای اینکه نهضت ما قائم به فرد و یا افراد نیست. دوستان می‌گفتند که دو سه روز پیش ما خدمت امام بودیم و به امام عرض کردیم که آقا شما یک مقداری احتیاط کنید، برای اینکه انقلاب بسته به شما است، قائم به شما است. امام می‌فرمودند ابدا انقلاب قائم به من نیست، اگر من هم از بین بروم انقلاب ملت ایران ادامه دارد. البته در مورد ایشان شکی نیست که آن خصوصیت اخلاقی این مرد سبب این بیان شده باشد. ولی به هر حال یک واقعیتی است که ملت ایران آنچنان آگاه و هوشیار و بیدارند که دیگر این توطئه‌ها نمی‌توانند راه آنها را بگیرد و متوقف کند. در اینجا من سخنم را پایان دهم و از همه دوستان عزیز، آقایان محترم، خانم‌های محترمه که دعوت دانشجویان الهیات را اجابت کردند و شرکت کردند، که این خانه خانه دوم مرحوم مطهری بود و ۲۰ سال در اینجا تدریس داشت، برای تسلیت فرزندان مطهری در این جلسه شرکت کردید، تشکر می‌کنم. من این روزها وقتی با دانشجویان عزیز خودمان روبرو شدم به خدا دیدم آنچنان تأثر و اشک و اندوه در این جریان نشان می‌دادند که با فرزندان جسمیش تفاوت نداشت، اگر بگویم تأثر آنها شدیدتر بود. امیدواریم که خداوند به ما توفیق بدهد به راه استاد مطهری ادامه بدهیم. خداوند ما را یاری کند شاگردانی وفادار به مکتب استاد باشیم. پروردگارا تو را به محمد و آل محمد سوگند می‌دهیم اسلام و اسلامیان را در حمایت خود محفوظ بدار. پروردگارا انقلاب ما و نهضت نجات‌بخش توده مستضعف ما را از حیله‌ها و توطئه‌ها و مکرهای استعمارگران شرق و غرب مصون بدار. پروردگارا به ما آگاهی، رشد و استقامت در ادامه این راه عنایت بفرما. درود فراوان ما به شهدای اسلام و بالاخص به شهید عالیقدر، استاد، فیلسوف، فقیه، متفکر، معلم بزرگ، استاد مطهری.

 

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی(ویژه‌نامه سالگرد شهادت استاد مطهری)؛ 23 اردیبهشت 1359