بررسی نقش امریکا در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران


تهاجم نظامی عراق به ایران در سپتامبر 1980 (شهریور 1359) که منجر به وقوع جنگ هشت ساله بین دو کشور شد، در آخرین ماه های دوران ریاست جمهوری کارتر آغاز گردید و در دوران ریگان ادامه یافت. سیاست مداران و دولت مردان امریکا طبعاً نمی توانستند در قبال این رویداد بی تفاوت بمانند، چرا که اولاً جنگ در منطقه خلیج فارس جریان داشت، منطقه ای که دولت امریکا حداقل پس از سال 1971 (1350 ش) در آن دارای منافع اساسی بود. ثانیاً، سرنوشت جنگ با توجه به طرف های درگیر در آن برای امریکا اهمیت زیادی داشت، چرا که در یک سوی آن ایران قرار داشت که علی رغم اتحاد و دوستی عمیق با امریکا در سال های پیش از انقلاب اسلامی، پس از این رویداد به دشمن اصلی امریکا در منطقه مبدل شده بود؛ و در سوی دیگر عراق، کشوری که از سال 1972 به بعد ، نزد افکار عمومی غرب متحد شوروی در این منطقه محسوب می شد. ثالثاً جنگ در زمان جنگ سرد به وقوع می پیوست و امکان بهره برداری ابر قدرت دیگر، برای افزایش نفوذ خود در منطقه و خلیج فارس وجود داشت.
در حالی که روابط میان ایران و امریکا پس از وقوع انقلاب اسلامی و به خصوص با گروگانگیری اعضای سفارت امریکا در تهران بحرانی شده بود و امریکا سیاست هایی چون تحریم های سیاسی – اقتصادی، بلوکه کردن دارایی های ایران درخارج از کشور، طراحی حمله به طبس، حمایت از گروهک های ضد انقلاب و کودتاچیان نوژه و بالاخره نشان دادن چراغ سبز به صدام حسین را در پیش گرفته بود، با شروع جنگ تحمیلی با انتشار بیانیه ای اعلام بی طرفی نمود. این بی طرفی، درعمل رنگ واقعیت به خود نگرفت. برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر پیش از آغاز جنگ اعلام کرده بود که:
امریکا در مقابله با انقلاب ایران، باید تقویت دولت هایی را که توان انجام عملیات نظامی علیه رژیم ایران دارا هستند مورد توجه قرار دهد.
از سویی همزمان با اعلام بی طرفی امریکا، سخنگوی وزارت امور خارجه این کشور اعلام کرد:
... بی طرفی امریکا به معنای بی تفاوتی آن نیست و ایالات متحده برای تضمین تداوم جریان نفت در مقابل تهدیدهای خارجی از نیروی نظامی استفاده خواهد کرد.
سنای امریکا در گزارش سالانه خود در اکتبر سال 1987 با عنوان « جنگ در خلیج فارس»  می نویسد:
رویه اخیر ایالات متحده امریکا در قبال جنگ ایران و عراق مغشوش و سردرگم بوده است..... در چنین شرایطی عده ای از ناظران معتقدند که بهترین سیاست در این برهه بی طرفی کامل است، ....
اما امریکا به حدی در این کشمکش درگیر شده که بی طرفی کامل در این زمان نمی تواند اتخاذ گردد.
با این وجود سیاست رسمی امریکا در ماه های آغازین جنگ به ظاهر بر اصل بی طرفی و حمایت از آتش بس استوار بود.  گرچه اتخاذ این سیاست در آن برهه به نفع عراق بود، چرا که ارتش این کشور به دلیل عدم آمادگی نیروهای نظامی ایران و شرایط خاص پس از انقلاب، اراضی وسیعی از ایران را به اشغال خود در آورده بود. گزارش سنای امریکا در این مورد می نویسد:
زمانی که نیروهای عراقی در سپتامبر 1980 به ایران حمله کردند، ایران به شورای امنیت سازمان ملل شکایت برد اما به دلیل نقض مقررات حقوق بین الملل و زندانی نمودن دیپلمات های امریکایی توسط ایران، نماینده ایالت متحده در شورای امنیت و در نتیجه شورای امنیت پاسخ دوستانه ای به رژیم ایران ندادند... امریکا که با هیچ یک از دو کشور ایران و عراق روابط دیپلماتیک نداشت و از این رو تأثیر چندانی براین دو کشور نمی توانست داشته باشد، خود را درگیر کمک نظامی به آنها نکرد...

پنج ماه بعد از آغاز جنگ، رونالد ریگان به ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا رسید. وی علاوه بر ادامه سیاست های پیشین جیمی کارتر، دکترین جدیدی در سیاست خارجی امریکا اعلام کرد که به «دکترین رمبو» شهرت یافت. هدف از سیاست جدید امریکا در کشورهای جهان سوم، ایجاد موانع فراروی انقلاب های ملی و ممانعت از تحولات مترقیانه و رو به پیشرفت در این کشورها بود و راهکار دستیابی به این هدف مشغول نمودن کشورهای انقلابی به امور داخلی خود از طریق ایجاد درگیری های قومی و مذهبی و درگیر ساختن این کشورها با کشورهای همسایه در جنگ های بدون پیروز بود:
هر جا که انقلابی پدید آمد تا الگویی غیر از الگوی سرمایه داری عرضه کند، باید به مصائب ویتنام دچار شود. تحمیل جنگ کم شدت، ابزار اصلی این سیاست است…
تبیین سیاست خارجی امریکا در قبال جنگ ایران و عراق، تنها بر اساس استراتژی کلی حاکم بر دکترین ریگان مبنی بر تحمیل جنگ های بدون پیروز بر دولت های انقلابی، امکان پذیر است، مضافاً این که تأمل در رویدادهای هشت سال دفاع مقدس بیانگر این مسأله است که به تناسب تغییر وضعیت در جبهه ها به نفع ایران، مداخله امریکا در جنگ علیه ایران بیشتر می شده است.
از اواسط سال 1360 رویکرد ایران به سیاست تهاجمی در طول جبهه ها که با عملیات ثامن الائمه در پنجم مهر 1360 آغاز شد و با عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر در سوم خرداد 1361 به اوج خود رسید و پس از آن نیز با تعقیب متجاوز ادامه یافت و عراق را در موضع ضعیف قرار داد، امریکا را ترغیب به چشم پوشی از سیاست بی طرفی و حمایت ضمنی از عراق کرد. در بخش دیگری از گزارش سنای امریکا آمده است:
پس از آن که ایران در 1982 نیروهای عراقی را از قلمرو خود بیرون کرد، سیاست امریکا شروع به تغییر کرد. دولت ریگان با نگرانی از پیروزی احتمالی ایران، به سمت عراق متمایل شد. این تمایل تا سال 1984 شامل موارد زیر بود:
*تلاش فعال دیپلماتیک برای شناسایی و ممانعت از ارسال تجهیزات جنگی به ایران.
*تأمین اعتبار مالی لازم برای عراق نزد شرکت های امریکایی برای خرید اقلام کشاورزی و سایر اقلام.
*محکومیت شفاهی ایران در سازمان ملل و سایر سازمان های بین المللی.
*تأمین اطلاعات نظامی برای عراق، براساس گزارشات خبری و مطبوعاتی.
در نوامبر سال 1984 جانبداری امریکا از عراق به از سرگیری روابط کامل دیپلماتیک بین دو کشور پس از هفده سال رکود و قطع روابط انجامید. از سوی دیگر امریکا با ترغیب کشورهای منطقه و میانه روی عرب نظیر مصر و اردن به اعطای کمک به عراق، در تلاش برای کمک به صدام حسین برای خروج از انزوای بین المللی بود.  امریکا با بیم دادن کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از به مخاطره افتادن موقعیتشان در صورت شکست عراق در جنگ، آنها را ترغیب به اعطای کمک های بلاعوض یا اعطای تسهیلات با شرایط آسان به عراق کرد. به نظر می رسد کمک 5/57 میلیارد دلاری اعضای شورا به عراق در طول جنگ با ایران، تنها با مد نظر قرار دادن سیاست اخیر امریکا قابل فهم باشد.
دولت ریگان به دنبال برقراری روابط مجدد دیپلماتیک با عراق در نوامبر1984 با تغییر سریع و صریح رویه خود اقدامات چندی را در حمایت صریح از عراق در پیش گرفت، اولاً، در داخل جامعه امریکا و در جهان غرب برای عراق تسهیلات ویژه مالی فراهم کرد؛ بدین شکل که ضمن تأمین اعتبار برای عراق نزد شرکت های امریکایی، دولت های عمده غرب مانند: فرانسه، ایتالیا و بریتانیا را تشویق کرد تا با تعویق زمان بازپرداخت بدهی های عراق موافقت کنند.
ثانیاً، با قرار دادن نام ایران در ردیف کشورهای حامی تروریسم، ضمن توقف فروش و ارسال تسلیحات به ایران، عراق را از این لیست خارج نمود و بدین طریق راه را برای صدور سلاح به عراق از سوی خود و متحدان اروپایی و خاورمیانه ای خود نیز بازکرد. در همین راستا هواپیماهای سوپر اتاندار و موشک های اگزوسه از سوی فرانسه و مواد شیمیایی از طرف آلمان با هماهنگی امریکا در اختیار عراق قرار گرفت.
 مقایسه ای بین آمار و ارقام سلاح های ارتش ایران و عراق در سال های 1983 و 1984 بیانگر تغییر موازنه قوا از نظر تسلیحات به نفع عراق است.
ثالثاً، در همین حال دولت ریگان سیاستی موسوم به « ابتکار استراتژیک» را با هدف تقویت میانه روها از طریق تأمین قطعات و تسلیحات نظامی برای ایران در پیش گرفت تا از آن به عنوان وسیله ای برای آزاد سازی گروگان های امریکایی از بند گروه های طرفدار ایران در بیروت استفاده کند. این سیاست امریکا با پیروزی هایی که در مقطعی از جنگ برای نیروهای نظامی ایران به ارمغان آورد، بیشتر نتیجه تدبیر و پیش بینی غلط مسؤولین امریکایی بود، تا یک برنامه ریزی دقیق و از پیش تعیین شده به نفع ایران و برای نابودی عراق!
فتح فاو در زمستان 1986 ( بهمن 1364) طی عملیات والفجر 8 که نقطه عطفی در تاریخ جنگ بود، ازدو بعد زنگ خطر را برای امریکا به صدا در آورد. اولاً، سیر وقایع جنگ بیانگر تفوق ایران بود و احتمال پیروزی ایران می رفت و این با استراتژی دولت ریگان مبنی بر جنگ بدون پیروز در تضاد بود. ثانیاً، فتح فاو، کویت، متحد عراق و یکی از متحدین سنتی امریکا در منطقه را در معرض¬خطر احتمالی حمله یگان موشکی و توپخانه ایران قرار می داد و این نیز در تضاد با استراتژی سنتی امریکا در منطقه، یعنی دفاع از رژیم های محافظه کار در مقابل تهدیدات خارجی بود. لذا از این پس امریکا استراتژی خود را بر دو پایه بنا نهاد:
*پایان دادن به ابتکار عمل ایران در جنگ و انتقال آن به عراق.
*حضور در منطقه برای حمایت ازعراق و سایر متحدین خود.
ماکس پری در این باره می نویسد:  در ماه اوت 1986 سازمان سیا یک سیستم بسیار پیچیده و امن ایجاد کرد که واشنگتن را مستقیماً به عراق وصل می کرد.  برای دو ماه متوالی صدام حسین از طریق ایستگاه بغداد اطلاعات مستقیمی در باره آرایش های نظامی ایران دریافت می داشت...  این مرکز هم چنین قادر بود اطلاعات بسیار دقیقی را برای فرماندهان عراق تهیه کند... این اطلاعات برای آن ارائه می شدند که فعالانه به رژیم عراق علیه ایران برتری و امتیاز بدهد.
علاوه بر این، دولت امریکا، عربستان سعودی یکی از متحدان نزدیک خود در منطقه را تشویق کرد تا با کاهش قیمت نفت، ایران را از مهمترین منبع در آمد خود برای تأمین هزینه های جنگ محروم کند. لذا عربستان میزان تولید نفت خود را از 5/2 میلیون بشکه در روز به 6 میلیون بشکه افزایش داد و بدین ترتیب قیمت نفت از 30 دلار برای هر بشکه به 9 دلار رسید.
از سوی دیگر و در راستای سیاست پشتیبانی ا ز رژیم عراق و ایجاد محدودیت برای نفتکش های ایرانی در خلیج فارس، امریکا تصمیم گرفت حضور نظامی خود را در خلیج فارس افزایش دهد و با حضور خود در منطقه عملاً قطعنامه سازمان ملل را که از کشورهای بزرگ خواسته بود که حداکثر خویشتن داری خود را در روند جنگ بروز داده و از هر گونه اقدامی که به تشدید و گسترش بیشتر منازعه منجر گردد، خودداری نمایند، نادیده گرفت.
 بر اساس گزارش سالانه سنای امریکا، دولت ریگان پیش بینی می کرد که جنگ بیش از آنچه که پیش بینی می شد، به طول بیانجامد و با وضعیت اسفباری که عراق و نیروی نظامی این کشور در مقابل ایران داشت، سیاستگذاران امریکا با دو سؤال اساسی مواجه بودند:
این که آیا امریکا می توانست و باید از شکست عراق جلوگیری نماید؟
پس از شکست عراق، ایالات متحده چگونه باید با منطقه خلیج فارس و مسایل آن برخورد می کرد؟
در این گزارش آمده است که شکست عراق برای منافع غرب یک فاجعه محسوب می شد. کشورهای طرفدار غرب حوزه خلیج فارس، خصوصاً کویت و عربستان سعودی در جنگ به شدت از عراق حمایت کرده اند و از این رو کاندیداهای بعدی ایران برای مقابله خواهند بود.  گرچه یک ایران پیروز در جنگ از نظر نظامی به قدری قدرت خواهد داشت که به نظر نمی رسد حتی کشورهای حوزه خلیج فارس با جمعیت زیاد و تسلیحات نوین یارای مقاومت در برابر نیروهای نظامی مجرب ایران را داشته باشند.
سنای امریکا پیروزی ایران بر عراق را پیروزی بنیاد گرایان اسلامی می خواند و تحقیر امریکا توسط ایران در معامله تسلیحات در مقابل گروگان ها را آغاز این پیروزی نامیده و آن را خطر بزرگی برای رژیم های محافظه کار عرب، از تونس و مصر گرفته تا عمان می داند . بدترین سناریوی ممکن بررای این منطقه از دید سناتورهای امریکایی این بود که امریکا مجبور شود از میان اجازه به ایران برای تسلط بر تأمین و ارسال نفت خلیج فارس به غرب و مداخله نظامی مستقیم رژیم های محافظه کار عرب یکی را بر گزیند. به باور مجلس سنای امریکا این مداخله احتمالاً در صورتی که دوستان ایالات متحده، از جمله مصر، احساس خطر نمایند، اتفاق می افتاد.
در بخش دیگری از این گزارش آمده است: از آنجا که پیروزی ایران، آمریکا را با متغیرهای ناخوشایندی روبرو می کند، ایالات متحده منافع عظیمی در جلوگیری از شکست عراق دارد، اما متأسفانه راه چندان مؤثری برای تلاش امریکا برای حفظ عراق باقی نمانده است. در حال حاضر امریکا برای تحریم تسلیحاتی ایران از فعالیت های دیپلماتیک و اعتبارات مالی خود بهره می برد و یک نقش هماهنگ کننده در جلوگیری از ارسال سلاح به ایران دارد.
این گزارش مدعی است که به دلیل تجهیز نظامی عراق از شوروی، عراق مشکل چندانی از این بابت ندارد و در نتیجه نیازمند تسلیحات امریکایی نیست؛ با این حال امریکا برای حفظ نقش سیاسی و نفوذ خود بر عراق علی رغم مخالفت های جدی در داخل امریکا بر فروش تسلیحات به عراق اصرار دارد.
در همین راستا و برای جلوگیری از شکست عراق در جنگ، امریکا از سال 1987 استراتژی مداخله مستقیم به نفع عراق را در پیش گرفت. ایجاد درگیری نظامی با نیروی دریایی ایران در خلیج فارس، حمله هلیکوپترهای امریکایی به ناو ایران « ایران اجر» (شهریور 1366  ) به بهانه مین گذاری، حمله ناوهای امریکا به سکوهای نفتی سیری و ساسان و ناوهای سهند و سبلان به بهانه برخورد کشتی امریکایی « ساموئل رابرتس» با مین در خلیج فارس، همه در راستای این استراتژی امریکا مبنی بر درگیری محدود با ایران تعریف می شدند . این تلاش های امریکا زمینه های لازم را برای عراق جهت باز پس گیری بندر استراتژیک فاو فراهم آورد. جرج لنچافسکی در کتاب خود می نویسد:
در اوایل سال 1988 واحدهای ارتش عراق با نقشه مناسب و مانور نظامی پیچیده ای که با کمک امریکا برنامه ریزی شده بود، جزیره استراتژیک فاو را پس گرفتند. کارشناسان نظامی امریکا به کمک نقشه هایی که توسط سیا تهیه شده بود، تمام راه های حمله عراق رامشخص کردند وبرای انجام آن، فرماندهان نیروهای عراق یک سال زیر نظر افسران اطلاعاتی امریکا تحت آموزش قرار  گرفتند؛ به طوری که پس از آغاز حمله، شبه جزیره ظرف 36 ساعت به تصرف عراقی ها در آمد.
اما فجیع ترین بخش این سناریو، بی شک حمله ناو جنگی « وینسنس» امریکا به هواپیمای مسافربری ایرباس ایران در12 تیر ماه 1367 بود که حدود سیصد سرنشین هواپیمای ایرباس را به شهادت رساند . علی رغم این اقدامات و کمک مستقیم به عراق، امریکا همچنان خطر شکست عراق را در جنگ احساس می کرد.
در گزارش سنای امریکا در سال 1987 آمده است: بهترین راه برای جلوگیری از شکست عراق، پایان دادن به جنگ ایران – عراق  است و این تنها از طریق تلاش هماهنگ جامعه بین المللی میسر خواهد شد. از این رو مؤثرترین راه ایالات متحده برای دفاع از منافع حیاتی خود، بهره گیری از سازمان ملل است. اول به این دلیل که ایران به افکار بین المللی اهمیت زیادی می دهد. ایران معتقد است که در این درگیری مورد ظلم و تجاوز واقع شده و بسیار علاقمند است که جامعه جهانی نیز به این برسد. بنابراین نظرات جامعه جهانی با ابراز در شورای امنیت و مجمع عمومی قطعاً روی تهران مؤثر خواهد بود. ثالثاً از این جهت که امریکا به کمک سازمان ملل می تواند با اعمال تحریم تسلیحاتی و اقتصادی ایران را به توقف جنگ وا دارد... .
با توجه به آنچه گفته شد، نقش امریکا در جنگ تحمیلی و در برهه های مختلف آن – اعم از آغاز جنگ و ادامه آن – به نفع عراق و علیه ایران انکار ناپذیر است. وفیق السامرایی، رییس استخبارات نظامی عراق در زمان جنگ، طی مصاحبه ای اعلام کرد:
اگر حمایت غرب نبود، صدام نمی توانست جنگ علیه ایران را آغاز کند و ادامه دهد . وی نقش ایالات متحده در کمک به صدام را چنین بر می شمارد:
*ارایه اطلاعات کامل به عراق در مورد آرایش نظامی نیروهای ایران.
*تشویق متحدین خود در اروپا و منطقه به اعطای کمک مالی به عراق.
*تحریم ایران و جلوگیری از دستیابی آن به تسلیحات و تجهیزات مدرن.
هم چنین هاوارد تیچر،عضو شورای امنیت ملی امریکا در زمان ریگان، معتقد است:
امریکا برای صدام حسین کاری کرد که تا آن روز برای هیچ یک از نزدیک ترین متحدان خود نکرده بود.


http://fatemehhamidi89.blogfa.com/post-2.aspx