30 مهر 1400
شیخ خزعل و پایان حکومت تحت سلطه
اشغال ایران در جنگ جهانی اول توسط روسیه تزاری و انگلیس که بر اساس قرار داد 1907 پترزبورگ صورت گرفت، با انقلاب بلشویکی سال 1917 به اشغالی یکطرفه مبدل شد که در آن انگلیسیها در وسیعترین حجم پیشرویهای نظامی در این جنگ خود را به قفقاز و آسیای مرکزی رساندند. پیروزی بلشویکهای کمونیست در روسیه، آنها را وادار به تشکیل کمربند امنیتی از افغانستان تا ترکیه کرد که در ایران نیز پس از ناکامی قرارداد 1919 ژنرال آیرون ساید ، سایر نیروهای فعال طرفدار انگلیس مانند سر اردشیر ریپورتر و سیدضیاءالدین طباطبایی فعالانه در تشکیل دولت مقتدری مشارکت کردند که حاصل آن کودتای سوم اسفند رضاخان میرپنج و سیدضیاءالدین طباطبایی و قدرتگیری حکومت سیاه در تهران بود.
یکی از مهمترین مسائل پیشروی رضاخان در این دوره برداشتن حکومتهای ملوکالطوایفی در ایران و برقراری قدرت کامل دولت مرکزی در سراسر کشور با گسترش دامنه حضور ارتش و نیروهای امنیتی بود. در این ماموریت مهم یکی از چالشهای اصلی که وی با آن روبهرو شد، حکومت محلی و قدرتمند شیخ خزعل در مناطق جنوبی خوزستان بود که از دو دهه پیش از آن با از میان برداشتن خونین پدر و برادران خود به صورت بسیار مستبدانهای برقرار شده بود. این حکومت محلی که حمایتهای انگلیس را به همراه داشت، در تداوم خود گرفتار تثبیت قدرت مرکزی رضاخان از یکسو و خواستهای سیاسی انگلیسیها از دیگر سو شد. بریتانیا به دفعات حمایت خود را از شیخ در برابر حمله و دخالت دولت مرکزی اعلام کرده بود. سال 1301ش/1922م در دوره ریاست الوزرایی قوامالسلطنه و وزارت جنگی سردار سپه، رضاخان درصدد حمله و لشکرکشی به خوزستان برآمد، اما با وساطت سر پرسی لورن مقرر شد که شیخ نمایندهای به تهران اعزام کند تا مسأله مالیات معوقه شیخ به دولت مرکزی در جو مسالمتآمیزی حل شود و رضاخان هم قول داد تا مدتی نیرو به عربستان (خوزستان) نفرستد1 اما در تیرماه 1301ش به صورت پنهانی یک نیروی 400 نفره به خوزستان اعزام کرد2.نیروهای اعزامی در کوههای بختیاری در منطقهای به نام شلیل، به وسیله عشایر بدوی کهگیلویه محاصره شده و در 28 تیر 1301ش تمام نیروهای دولتی طی درگیریهایی قتل عام یا خلع سلاح شدند3 و یکی از بدترین شکستهای رضاخان رقم خورد.
پس از این ماجرا، رضاخان 3 اقدام مهم انجام داد که مقدمهای بود برای سرکوبی نهایی خزعل. ابتدا با استخدام میلسپو آمریکایی و بازگذاشتن دست وی راه را برای مالیاتگیری از شیخ که نقطه ضعف مهم وی بود باز گذاشت. این مهم با پادرمیانی لورن به مصالحه پرداخت 500هزارتومانی شیخ منجر شد. اقدام بعدی رضاخان گسیل یک دسته از نظامیان به شوشتر بود که در نقطه بسیار حساسی قرار داشت و سومین اقدام هم اعزام احمد کسروی به خوزستان برای تاسیس عدلیه بود.4
تهدید و حرکت
در شهریور 1304ش شیخ خود را آماده مقابله با دولت مرکزی کرد زیرا سپهبد احمدآقا امیراحمدی فرمانده لشکر غرب، خوانین لرستان را سرکوب و قتلعام کرد و راهی به سوی خوزستان شمالی باز کرد. غیبت لورن که در ماه عسل به سر میبرد و آرنولد ویلسون در ایران موجب تسریع درگیری شد. اما پیام شخصی و شدیداللحن رمزی مکدونالد به رضاخان و توصیههایی به خزعل برای برحذرداشتن شیخ از هرگونه اقدام شتابزده موجب آرامش موقتی شد. اما نامه رضاخان به شیخ مبنی بر بیاعتبار شدن همه فرامین مظفرالدین شاه در سال 1320ه.ق/1903م به شیخ، جرقه درگیری را روشن کرد5. شیخ همراه رؤسای قبایل عرب سوگند یاد کرد که تا لحظه مرگ از خود دفاع کنند. او خوانین لر و بختیاری را دعوت کرد و همچنین حاج رئیس التجار محمرهای را به پاریس فرستاد تا احمدشاه را به محمره دعوت کند. تلگرافاتی به مجلس و سفارتهای خارجی و روحانیون فرستاد و رضاشاه را متهم به دشمنی با اسلام و شاه و قانون اساسی کرد6.
اگرچه رضاخان به اشتباه خود در لغو فرامین مظفرالدین شاه اقرار کرد ولی شیخ که خود را در موقعیت برتر میدید، در جواب نامه رضاخان او را غاصب دانست و به عنوان نخستوزیر به رسمیت نشناخت و علناً به قیام مسلحانه علیه رضاخان و دولت مرکزی اقدام کرد7.
وضعیت به قدری خطرناک شد که دولت بریتانیا، سر پرسی لورن را بدون درنگ به ایران فرستاد تا مانع از لشکرکشی رضاخان به خوزستان و حلوفصل مسأله از راه مسالمتآمیز شود.
شیخ برای مقابله با رضا خان، کمیته قیام سعادت را به همراه تعدادی از خوانین جوان بختیاری، والی پشتکوه، حسین خان بهمئی و صولت الدوله قشقایی تشکیل داد. رضاخان به کمک سردار اسعد سوم وزیر پست و تلگراف توانست خوانین قدیمی بختیاری را از پیوستن به شیخ برحذر دارد، بنابراین به سردار ظفر مقام ایلخانی و به سردار جنگ مقام ایلبیگی عطا کرد8.
صولتالدوله قشقایی در آخرین لحظه با پیشنهاد و وساطت مستوفیالممالک و ملاقات با سرهنگ ساعدالدوله و سرهنگ کوپال و پذیرفتن نمایندگی مجلس از همراهی با شیخ صرفنظر کرد9. تنها ایل بهمئی گرمسیر به رهبری حسین خان بود که تا آخر با شیخ بود و تنها درگیری با قوای دولتی در منطقه وی رخ داد10.
سرانجام با وساطت و پافشاری لورن، سردار سپه و شیخ در اهواز با یکدیگر ملاقات کردند و شیخ اماننامه گرفت و در بصره اقامت کرد. توپها و قورخانه و مرکز حکومت خود را به مأموران نظامی واگذار کرد و متعهد شد که یک کرور پول به عنوان لشکرکشی به دولت بپردازد11. بعد از تسلیم شدن شیخ، اگرچه وی همچنان در ظاهر قدرت داشت ولی در باطن تمام قدرت در دست مأموران دولتی و نظامی بود. رضاخان در ابلاغیهها و اطلاعیههای خود به مردم خوزستان وعده وعیدهای دلفریب میداد، اما افسران و سربازان را برجان و مال و ناموس مردم حاکم کرد تا جایی که صدای احمد کسروی که از طرفداران سرسخت رضاخان بود، درآمد. وی در این باره مینویسد افسران از روزی که رسیدند به ظلم و ستم پرداختند و هریک از راه دیگری به ثروتاندوزی پرداختند.
دستگیری شیخ خزعل
3 ماه پس از توافق میان خزعل و رضاخان به تهران خبر رسید که شیخ قصد خارج شدن از ایران و اقامت در بصره دارد. رضاخان از این خبر نگران شد و دستور دستگیری او را صادر کرد. رضاخان از این میترسید که چنانچه خزعل دور از نظارت و دسترس او باشد، باز ممکن است دردسر درست کند، قبیله خود و قبیلههای مجاور را به شورش وادارد و پادگان خوزستان پیوسته گرفتار آرامکردن آنها باشد12. رضاخان از شیخ خواست که به تهران بیاید ولی شیخ میترسید که رفتن او دیگر بازگشتی نداشته باشد و دیگر مالک اموال و املاک خود نباشد، لذا از رفتن خودداری کرد13. به هرحال تمرد شیخ و اقدامات تحریکآمیز اطرافیانش از جمله عبدالمسیح انطاکی باعث توقیف و دستگیری شیخ شد14.
یکی از مهمترین مسائل پیشروی رضاخان برداشتن حکومتهای ملوکالطوایفی از جمله شیخ خزعل با گسترش دامنه حضور ارتش و نیروهای امنیتی بود
نحوه دستگیری شیخ غافلگیرانه و از پیش برنامهریزی شده بود. شیخ از تیمسار زاهدی دعوت کرد که او را ملاقات کند. زاهدی با کسب اجازه از مرکز دعوت را پذیرفت. زاهدی قبل از حرکت از اهواز دستور داد که 40 سرباز از هنگ نادری به فرماندهی ستوان دوم صفرعلی نادری در اختیار سرگرد رومانی که رئیس ستاد نیروی خوزستان بود، قرار دهند و به سرگرد رومانی دستور داد که ساعت 10 شب وارد «فیلیه» شده، آدمهای خزعل را خلع سلاح و پس از خروج فوراً به اهواز حرکت کند. سرگرد رومانی تلگراف دستور دستگیری خزعل را ابلاغ کرد و بنا شد که خزعل و پسر بزرگ و پیشکار او را دستگیر کرده و در معیت خود به اهواز ببرند که این طرح کاملاً عملی شد. بعد از ورود به اهواز و یکی دو روز توقف با اتومبیل از طریق شوش به دزفول اعزام و از دزفول در کنار گروهان هشت نادری به فرماندهی ستوان دوم فرخار توسط کجاوه به لرستان توسط ستوان دوم عین الله امیر باقری از هنگ بهادر به مرکز اعزام شد15.
به نظر میرسد شیخ در بصره بود و تیمسار زاهدی چندین مرتبه شخصاً به دیدار شیخ رفت و سوءظن وی را برطرف کرد، سپس زاهدی از اهواز به خزعل پیغام آورد که قصد رفتن به تهران دارد و مایل است که شیخ برای خداحافظی ومذاکره در امور، او را ملاقات کند. شیخ به طمع افتاد و فوراً به «فیلیه» رفت16.
بعد از دستگیری شیخ، اعراب در دوم مرداد 1304ش شورش کردند و هرچه توانستند اموال قصر شیخ را غارت کرده و به عراق بردند. اهل خانه شیخ نیز با تمامی اثاثیه خود وارد خاک عراق شدند17. سر پرسی سایکس علت شورش را فساد افسران ایرانی و ظلم به رعایای خوزستان میداند و روزنامههای انگلیسی علت شورش را شایعه مرگ مشکوک شیخ دانستند18.
رضاخان بعد از دستگیری شیخ با وی به مدارا رفتار کرد و به او احترام میگذاشت و به عنوان نماینده مجلس مؤسسان از محمره و آبادان به همراه میرزا حسین خان موقر انتخاب شد که در این مجلس رؤسای قبایل دیگر همچون صولتالدوله، صمصامالسلطنه، سردار محتشم و قوامالملک به تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی رأی مثبت دادند. شیخ تلاش کرد به بهانه بیماری چشم به خارج از کشور برود ولی رضاشاه با عنوان این که پزشک متبحر و ماهری از خارج به ایران خواهد آورد با پیشنهاد وی موافقت نکرد و سرانجام به دلیل بدبینی وی را همانند دیگر رجال سرشناس در شب چهارم خرداد 1315ش در 75 سالگی در منزلش توسط مأموران شهربانی خفه کرده و به قتل رساند.
منابع:
1 - سر پرسی لورن، شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، انتشارات فلسفه، چاپ اول، 1363 صص60 ـ 59.
2 - همان، صص46ـ 45.
3 - هوشنگ صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ترجمه پروانه ستاری، تهران: نشر گفتار، 1379، ص 239.
4 - محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج دوم، ص 35.
5 -مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج سوم، ص 163
6 -همان، ص 179 و بهار، پیشین، ص 150
7 - مکی، همان، ص 164
8 - جعفرقلی خان، امیربهادر (سردار اسعد سوم )، خاطرات سردار اسعد بختیاری، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات اساطیر، 1372، صص 37ـ 135 و علی صالح، اردوان ایلخان بختیاری، ماجرای قتل سردار اسعد بختیاری، تصحیح و پژوهش حمیدرضا الوند، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، صص 75ـ274.
9 - مکی، پیشین، ج سوم، ص 166.
10ـ مجیدی، پیشین، صص 16ـ412 و تقوی مقدم، پیشین، صص305ـ 299.
11ـ بهار، پیشین، ج دوم، ص 213.
12ـ سیروس غنی، برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد، تهران: انتشارات نیلوفر، چ دوم، 1378، صص76 ـ 368.
13ـ ذوقی، پیشین، ص 520.
14-Donald، Wilber، Rizashah phalavi، new york; hieksville، 1975،p100.
15ـ اقبال یغمایی، کارنامه رضاشاه کبیر، تهران: انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر، 1353، صص41ـ40.
16ـ نصرالله افطسی، « داستان دستگیری خزعل»، سالنامه دنیا، سال یازدهم، ص 151.
17ـ محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تلاش آزادی،تهران: انتشارات علمی، 1374، صص 14ـ411 و بهار، پیشین، صص14ـ213.
18ـ دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، گزیده اسناد خلیج فارس، ج دوم، تهران: واحد نشر اسناد، 1369، صص 68 ـ866.