29 مرداد 1390

افتتاحیه همایش جریانهای فکری مشروطیت- آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام



بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله والصلوه علی رسول الله واله. متشکریم از این اقدامی که کردید چند گروه فرهنگی – تاریخی وعلمی را برای یکی از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر ایران جمع کردید. مقطعی که در تدوین آن انصاف رعایت نشده است همان جریاناتی که دست اندرکار اختلافات بودند ودر گیر چالشها بودند بعدا با سلیقه واهداف جناح های خودشان این تاریخ را نوشتند. البته ارزش کارشان از این جهت باید تایید بشود که بالاخره چیزی نوشتند. تاریخ بالکل از دست نرفته. اما جمع بندی تاریخ وقضاوت بی طرفانه وپندآموز از این واقعه تاریخی بسیار مهم است که خوشبختانه در آخر این قرن واول قرن آینده این وظیفه را جمعی از علاقمندان اسلام وانقلاب وایران بدوش گرفتند وچند گروه الان دنبال این هستند که این تاریخ را محققانه تر بنویسند. مهم است که الان این یک بررسی تاریخی فقط نیست. انسان خیلی خوب می‌فهمد که تجربه مشروطه برای انقلاب اسلامی خیلی می‌تواند کار ساز باشدبرای پند گرفتن ودرس گرفتن وحرکت تاریخ را فهمیدن. هم زمینه‌ها هم اقدامات تا اینجا خیلی شبیه هم هستند. بعد از پیروزی هر دوتا تفاوتهای اساسی شروع می‌شود که من در این سخنرانی کوتاه خدمت اقایان عرض می‌کنم. انقلاب مشروطه ریشه هایی دارد وکارهایی انجام داده و پیامدهایی دارد که سعی می‌کنم هر سه بخش را دراین صحبت بیاورم. تفاوت وشباهت مشروطه با انقلاب خودمان راهم عرض می‌کنم. فکر می‌کنم مقالاتی که شما تهیه کردید و کسانی که سخنرانی می‌کنند در این کنفرانس دست آورد خوبی برای جامعه ما هستند. ولی شروع کار است وبعدا تکمیل می‌شود. ریشه ها تقریبا شبیه ریشه های انقلاب اسلامی است. یک رژیم مستبدی که قاجاریه بودند و بر کشور حکومت می‌کردند، در زمان ما هم همین بود و رژیم شاه کمتر از آن نبود. رژیم شاه با قانون مشروطه حکومت می‌کرد و آن هم با بی قانونی واستبداد رسمی ولذا وضع ما بدتر بود. چون آنها تحت پوشش کار رسمی وقانونی به اصطلاح مردمی حرکت می‌کردند اما اعمالشان مثل قاجاریه بود. آثارش هم شبیه بهم بود یعنی وابستگی قاجار به خارج خیلی جدی بود. آن موقع که انگلیس وروسیه تاثیر گذار بودند. در زمان شاه هم باز وابستگی عمیق تر وگستاخانه تر بود چون مستشاران امریکایی همه جای ایران را گرفته بودند، ارتش وژاندارمری وشهربانی وساواک وبرنامه ریزی ونفت در دست آنها بود. حتی دربار. در زمان قاجار این شکلی نبود. خیلی صریح سفرای امریکا وانگلیس به دربار فرمان می‌دادند. پس وابستگی هم شبیه هم بود. استبداد اسمی نیست ولی رسمی هست. نارضایتی مردم هم شبیه هم بود با یک تفاوت. یعنی مردم از استبداد متنفر بودند. هر دو مقطع استبدادی تا اعماق مردم تا روستا ها هم بود. یعنی اوامر آنها، والی‌های آنها، استانداران و فرمانداران آن زمان خدایی می‌کردند و ژاندارم‌ها و ماموران مسلح آن زمان حقیقتا زندگی مردم را به شلاق گرفته بودند. تبعیض در هر دو مقطع جدی است. هزار فامیل در نظام شاهنشاهی وحکومت اعیان اشراف وشاهزاده‌ها در حکومت قاجار کاملا روشن است. منتها آن موقع خیلی گستاخ و رسمی و با وضوح، این کار تحت پوششهای خاصی صورت می‌گرفت که از فریب های زمان بود. مسایل دینی هم کم وبیش همین طور بود. آن موقع هم علما بخشی‌شان در دستگاه قضاوت و قدرت اهتمام داشتند و بخشی‌شان حاضر به همکاری نبودند. در زمان ما روحانیت یکپارچه بود. به آن شکل تقسیم نشده بود بین علمای دربار ومخالف. یک مقدار تفاوت از این حیث پیدا می‌شد. افکار عمومی توده ملت آن موقع در میدان نبود اما نخبگان و صاحبنظران بودند یا موافق یا مخالف. در زمان ما افکار عمومی بخاطر مبارزه به میدان آمده بود وشرایطی که بود بعد از شهریور 20، این هم یک تفاوت اصولی بین انقلاب ومشروطه ایجاد می‌کند و پیروزی مشروطه با پیروزی انقلاب ما خیلی تفاوت دارد. مشروطه از آن لحظه‌ای که شروع می‌شود تا تمام می‌شود مدت کوتاهی است. درگیری‌ها، زندانی‌ها و از این چیزها ندارد بسیار کم است. بهمین دلیل نیازی نبود که مردم به صحنه بیایند. مردم از آنچه می‌گذشت بی‌خبر بودند الا در تهران وتبریز وبعضی جاهای دیگر. اما در دوره ما حالا غیر از مبارزاتی که قبل آن جبهه ملی داشت، آیت الله کاشانی داشت، فداییان اسلام داشتند، توده‌ای‌ها داشتند در نتیجه سطح وسیعی از مردم را آگاه کرده بودند. در 17 سال دوران مبارزه تقریبا به همه خانه‌های مردم رفته بودند ویک آگاهی عمومی وشعور عمومی ایجاد شده بود و لذا توده مردم آمدند مساله را حل کردند نه نخبگان. در مشروطه این گونه نبود. شماچقدر می‌بینید؟ دراعتصاب شاه‌عبد‌العظیم یا در مهاجرت به قم از مردم چقدر بودند؟ طلبه‌ها بودند و وعاظ بودند، بخشی از بازاری‌ها بودند. در سفارت انگلیس هم که متحصن شده بودند جمع محدودی از بازاری‌ها بودند. دیگر ما توده مردم را نداشتیم که آن روز‌ها خیابان‌ها را پر کرده بودند. از سراسر ایران انتقال نبود. شیوه افشاگری و روشنگری هم خیلی متفاوت بود. در زمان حضور روحانیت در سراسر کشور برای آگاه کردن مردم در مساجد و معابر و حسینیه‌ها و مراسم، اینها بود که کار بسیار بزرگی کرد. اما تحلیل شفاهی درباره مشروطه خیلی نبود. اصلا به این سطح نرسیده بودند که وعاظ وخطبا وگویندگان در سراسر کشور با مردم حرف بزنند. این موضوع فقط در بعضی جاها وشاید در همین تهران بود. روشنفکران در آن زمان یعنی تیپ فرهنگی غیرروحانی اعم از چپ و راست با تشکیلات وجریانهایی که داشتند در یک سطحی از نخبگان وصاحبنظران کارهای جلسه‌ای یا مکتوب یا در کلاس درس مسایل را منتقل می‌کردند و لذا انقلاب توده مردمی به آن شکل اتفاق نیافتاد. شاید اگر مظفرالدین شاه مقاومت می‌کرد در مشروطه، و علما هم اصرار می‌کردند بتدریج مساله به خانواده‌های مردم هم می‌رسید وبه همه جا می‌رفت. اما آنها زود تسلیم شدند و تمام شد قضیه. بنابراین می‌بینید ریشه‌هایی که باعث انقلاب مشروطه شد استبدادـ خفقان ـ تبعیض ـ وابستگی که مشکلات زندگی مردم بود. در انقلاب اسلامی هم وجود داشت که انقلاب بوجود آمد.
نکته دوم اینکه در انقلاب مشروطه جریانهای فکری سه‌گانه‌ای کارزار را اداره می‌کردند. روشنفکرانی که در ارتباط با غرب به این نتیجه رسیده بودند. حالا یا با مسافرتهای تحصیلی یا استادانی که آورده بودند بخصوص در دارالفنون یا در روزنامه‌ها وسایر اطلاع‌رسانی‌هایی که بود.
جریان چپی که مرکزش در قفقاز بود و در مقدمات کار انقلاب سوسیالیستی بود، آنها هم در ایران فعال بودند و حضور داشتند.
جریان اساسی که مذهبی بود و علما و روحانیون رهبری می‌کردند مثل انقلاب خودمان که این سه جریان بودند. ما در جریان مبارزه هم نیروهای آزاد‌اندیش متمایل به فرهنگ غرب از نوع دموکراسی غرب را داشتیم. مبارزان چپ که قبله‌شان مسکو بود و رهبرشان یا استالین یا مائو یا لنین بود. علما و مردم متدین هم بودند که اینها بدنه اصلی جامعه را به میدان آوردند. راهکار مبارزه یک مقدار متفاوت بود. در این دوره آنچه حرف آخر را زد و کار را تمام کرد مردم بودند. تحقیقا اگر مردم به میدان نیامده بودند با آن وسعت، رژیم پهلوی تسلیم نمی‌شد وشاه فرار نمی‌کرد. چون سرکوب نخبگان مبارز عملاً انجام شده بود. یادمان هست در زندانها عمده مبارزین، جمع بودیم. کار به جایی رسیده بود که بدون هیچ پروایی بعد از تمام شدن دوره محکومیت هم ما را نگه می‌داشتند و صریح می‌گفتند «قانون بی قانون» همین که هست. نفسی هم از کسی در نمی‌آمد. خیلی سخت بود. بالاخره شرایطی پیش آمد که موج مردم خیلی چیزها را عوض کرد. در دوران مشروطه کار به اینجا نرسید. خوب توده مردم نیامدند و اما نفوذی که علما داشتند وتجربه‌ای که در مساله تنباکو پشت سرشان بود و می‌دانستند که یک عالم یا مرجع می‌تواند مردم را بسیج بکند و برای آنها کافی بود که تسلیم بشوند. البته در بین شاهزاده‌ها و اعیان و اشراف کسانی بودند که آنها هم مایل بودند آن وضع استبداد مطلق به مشروطه و مشروعه مبدل بشود. پس این جریان‌هایی که عرض کردیم مبدأ بروز انقلاب مشروطه است و خیلی هم مهم است. وقتی فکر می‌کنیم که یک رژیم استبدادی 2500 ساله شاهنشاهی در ایران به آسانی در مقابل درخواست علما و جمعی از آزاداندیشان و عدالت خواهان تسلیم می‌شود فرمان عدالتخانه و بعد فرمان مجلس را صادر می‌کند. این یک تحول تاریخی مهم است. این را کم نگیریم که چون هزینه کمی برای آن شده زیاد بر آن را حساب نمی‌کنیم.درست است که انقلاب ما کم هزینه بود مثل انقلابهای پرخطر و پرخرج نبود. ولی به هر حال هزینه داشت زندان داشت شلاق داشت و تبعید داشت و شهید داشت خیلی خسارتها دیدیم ولی قابل مقایسه با آنها نبود.
همان جریانهایی که عامل پیدایش مشروطه بودند همان‌ها به محض آن که رسیدند به مشروطه به جان هم افتادند عامل تفرقه شدند و مشروطه را عملاً به باد دادند. البته اسم مشروطه هیچ‌وقت به باد نرفت ولی عملاً مشروطه به باد رفت. وقتی آدم تاریخ بحثهای مجلس دوم را می‌خواند حالا مجلس اول چیز خاصی نبود افراد، صنفی و گروهی بودند. مجلس دوم که انتخابات شد و بعد بحثهای قانون اساسی و متمم قانون اساسی آمد، همان تفاوت‌هایی که جریانها داشتند همانها خودش را نشان داد. یک بحث مطرح بود و ‌آن اصل مساوات همه ملت، همه ادیان و فرهنگ‌ها و مذاهب بود که مساوی باشند. این بحث خیلی داغ بود در بین تهیه‌کنندگان قانون اساسی. بحث دیگری که جدی‌‌تر کرد قانون اساسی را بحث اجرایی کردن احکام اسلامی بود که این منطبق کردن با شرع چگونه باشد.در سطح کلیات قانون؟! یا قوانین عرفی؟! آیا آنجایی که احکام شرعی وجود دارد می‌شود بر روی آن قانون گذاشت؟ خیلی این مباحث، مسایل جدی را بوجود آورد مردم در زمان مبارزه به هم رسیده بودند و یک حرف می‌زدند و آن عدالتخانه بعد رسیدند به مشروطه و بعد به مجلس، سپس محتوای مشروطه از هم جدا شدند. اینجا یک تفاوت‌عمده‌ با دوره‌ ما دارد. دوره ما هم همین اتفاقات بود و می‌توانست بیافتد ماها که در بطن مسایل و حرفها بودیم درست همان حرفها زده می‌شد. اینجا یک امتیازاتی بود که توانست مسایل را به خواست اکثریت مردم و علما حل بکند و آن حضور مردم بود. اکثریت 99 درصدی مردم با عشق و علاقه رأی دادند به حکومت اسلامی، همان که پیشنهاد شده بود. خوب این اتفاق در مشروطه نیافتاد. نه مردم در میدان بودند و نه مسأله حل شد. همان طور ماند. بعد متمم قانون اساسی را با خیلی فشارها و مشکلات بالاخره به تصویب رساندند. اما یک روز هم اجرا نشد. عین خود مجلسی‌ها و علما هم همین‌جور بود. خیلی از علما آن جوری قبول نداشتند. اما در انقلاب اسلامی این اتفاق نیافتاد بخاطر آن تفاوتی که ما با مشروطه داشتیم اینجا توده مردم مسلمان متدین متعبد، آن راه کار اصلی پیروزی انقلاب بودند. اینها در صحنه بودند و به شدت هم در میدان بودند. ناظر بودند و حمایت می‌کردند. تفاوت دومی که ما داشتیم مسأله رهبری بود. در مشروطه یک رهبر نیرومند نیست. یک مخلوطی از این جریانات فکری و انجمن‌های سری که مخفی بودند و مخفیانه عمل می‌کردند وجود داشت. شخصیتهای بزرگی مثل علمای نجف و تهران شاخص شده بودند اما رهبری به آن صورتی که در انقلاب ما شکل گرفت، رهبری امام، اتفاق نیافتاد. شخصی مثل امام به عنوان رهبری که طبیعی به رهبری رسیده بود و عمل خودشان، اخلاق خودشان و صلاحیتهای خودشان مردم را به دور ایشان جمع کرده بود در مشروطه نبود . ما طلبه‌ها به ایشان خیلی نزدیک بودیم و ایشان را خوب می‌شناختیم وعشق می‌ورزیدیم به ایشان، و با خاطر آرام دستورات ایشان را اطاعت می‌‌کردیم به هر قیمتی حبس، جان، مال و محرومیت . با ایمان عمل می‌کردیم. هر چی هم به طرف توده‌های مردم می‌رفتیم روحیه‌ها قوی‌تر می‌شد ضعیف‌تر نمی‌شد. در صحنه بودند. وقتی که رفراندوم برای نظام مطرح شد این طور نبود که تبلیغات یک طرفه باشد. شماها آن موقع بودید و می‌دانید چه خبر بود. رسانه‌های زیادی با شانتاژ تبلیغاتی سم‌پاشی می‌کردند در همه جا ها هم بودند حتی در روستاها. من خودم آن موقع به شهر‌های دور رفتم آبادان رفتم، جاهای دور رفتم، مسجد‌سلیمان رفتم، جاهایی که آدم فکر نمی‌‌کرد آنجا این میدانها داغ‌تر است. دانشجوها، دانش‌آموزان در خیابان، بحث‌ها کاملاً جدی بود. این جور نبود که مردم بی‌اطلاع بیایند رأی بدهند. تبلیغات واقعی اتفاق افتاد و مردم انتخاب خودشان را کردند. این سرمایه حضور مردم، هم در شکل‌گیری هم در انقلاب، هم در تداوم انقلاب هم در صحنه بودن، مهمترین وسیله و ابزار نفوذ در قدرت و نظام بود. البته مشروطه به آن رهبری ساده‌ای که امام داشت نیازمند بود. همه علائم حاذق بودن طبیب سیاسی مردم و جامعه‌شناسی مردم را ما در امام می‌دیدیم. خوب آن رهبری در انقلاب مشروطه نبوده آدمهایی بسیار ارزشمند بودند، توضیحاتی می‌دادند، فتواهایی می‌دادند ولی خیلی فرق داشت با کسی که با یک اشاره میلیونها نفر از مردم را به صحنه می‌‌آورد. این عملاً اتفاق افتاد. رقیب‌ها و رفیق‌ها می‌فهمیدند که با چه کسی مواجه هستند. حد خودشان را می‌شناختند که در میدان چه بکنند خارجی‌ها هم همین طور. آنها هم که می‌خواستنددخالت و اعمال نفوذ بکنند. سفارت امریکا و سفارت انگلیس، فهمیدند با چه سدی برخورد می‌کنند. همان حکومت نظامی که دو روز قبل از پیروزی انقلاب اعلام کردند، کاملاً با طراحی‌‌های امریکا و هایزر بود. فکر می‌کردند که مردم را در خانه‌‌ها حبس می‌کنند و انقلاب را متوقف می‌کنند. امام در همان اتاق محقری که درمدرسه علوی داشت محبوس می‌ماند حتی ترس بمباران شب وجود داشت. مردم در خیابانها ماندند و ریختند در مساجد و توطئه بمباران هم شکست خود. پس رهبری قاطع و سالم امام به همراه آگاهی مردم که در طول مبارزه 17 ساله به سلامت به وجود آمده بود، این تفاوت اساسی را با مشروطه داشت. نمی‌توانیم بگوییم آدمهای مشروطه‌خواه آدم‌های کوچکی بودند. نمی‌توانیم بگوییم آنها ضعیف عمل کردند یا خلوص نداشتند. از بزرگان تاریخ هستند و حقیقتاً تاریخ را عوض کردند. اما این ویژگیهایی که عرض کردم را نداشتند و این نیروی مردمی زمینه حضورش در جامعه مثل آن روز و امروز نبود. لذا این تفاوت پیش آمد. انقلاب به همین امواج شبیه مشروطه کار خودش را کرد. قانون اساسی خودش را همان طور که می‌خواست نوشت و ضمانت اسلامی بودن قوانین اسلامی را در خود قانون اساسی آورد و باز هم به تأیید مردم در رفراندوم عمومی رساند و مردم پشتیبان کار شدند. اصل 4 قانون اساسی که در قانون اساسی ما هست خیلی تفاوت دارد با آن چیزی که در مشروطه می‌توانست عمل بکندو اصلاً هم عملی نشد. این کار در شرایطی به وجود آمد که همه دستگاه‌های تبلیغاتی شرق و غرب و ارتجاع و عوامل داخلی آن روز علیه مجلس خبرگان ما که قانون اساسی می‌نوشت و تدوین می‌کرد، در حالت فوق‌العاده بود. حتی دولت وقت استعفا داد به خاطر بعضی از مواد. تا اینجا ما توانستیم عبور کنیم. شما انتخابات مجلس دوم مشروطه را ببینید در تهران که خوب شهر بزرگی بود همین مسیری که من می‌آمدم نمایشگاهی که گذاشته بودند در تهران 5700 نفر در انتخابات شرکت کردند معلوم می‌شود توده‌ مردم نبودند . دوره اول هم تمام شده بود، داغ بودند و مردم فهمیده بودند و خیلی کارها شده بود نمی‌شد گفت اینها بی‌اطلاعند. اما فقط 5000 نفر شرکت کردند در تهران. کجاست این موجی که مردم در پای صندوقها رأی می‌دادند با آن چیزی که در مشروطه بود. 3 روز هم مردم می‌آمدند در دارالفنون رأیشان را می‌دادند و می‌رفتند. خوب این تفاوت عمده‌ای است در کار ما و آثارش هم در پیروزی انقلاب و تداوم انقلاب و دفاع‌مان و زندگی‌مان و تا امروز ادامه دارد. ما عبرتی که باید بگیریم و هوشیاری که باید داشته باشیم همین جاست که عوامل پیروزی را فراموش نکنیم. هماهنگی مردم را فراموش نکنیم. هماهنگی علما و پیشتازان را فراموش نکنیم. آن وضعی که پیش آمد فتوای اعدام و محدور‌الدم بودن مرحوم شیخ فضل‌ الله را می‌دهند خیلی از افرادی که مرید ایشان بودند و در پای دار ایشان کف می‌زدند، جشن می‌گرفتند. این اتفاقات می‌تواند بیافتد البته حالا فرق کرده. همان اختلافات باعث شد بین آن 3 جریانی که بودند خود جریان روحانیت دچار انشعاب شد. خیلی چیزها هست در این وسط. مخالفتهایی که وجود دارد بر سر همین اسلامی کردن، کم کم زاویه‌ها باز شد عوامل افراطی هم همیشه اخلال می‌کردند. می‌دادنید که بمباران مجلس و استبداد صغیر به خاطر یکی دو تا ترور پیش آمد امین‌السلطان را ترور کردند. به کاروان محمد‌علی شاه هم نارنجک پرتاب کردند و این بهانه‌ای به دست کسی که قرار بود با مشروطه‌خواهان همکاری بکند که شمشیر را از رو کشید و مجلس را به توپ بست. البته باز مردم نه به آن صورت وسیع اما مجاهدین و مشروطه‌خواهان از تبریز و اصفهان و تهران حرکت کردند و دوباره پس گرفتند. آن چیزی که ضربه نهایی را زد، من فکر می‌کنم اختلاف بین علما بود. یکپارچگی که با حضور علمای تراز اول و مراجع پیش آمده بود و موجب شده بود همه بیرون آیند، از بین رفت و آن بخش نیروهای مذهبی که یکپارچه در میدان بودند به هم ریخت. آن طور که نیروهای افراطی اقدام به ترور می‌کنند شرایط را نا امن می‌کنند در همان زمان که انگلیس با روسیه کارد و خیار بودند با هم می‌سازند. درست در همین آشوب مشروطه، قرارداد 1907 را می‌بندند و ایران را تقسیم می‌کنند. بخشی برای انگلیس منطقه نفوذ و بخشی برای روسیه و هیچ صدایی هم از داخل ایران بلند نمی‌شود. حتی مقام مسؤول در واقع مقام مسؤولی نبود. یک هرج و مرجی درست کردند در کشور یک به هم ریختگی درست کرده بودند در کشور که صدایی آن موقع در نیامد. تقسیمی که یک خیانت بزرگ تاریخی و استعماری است در تاریخ ایران که اینها انجام دادند. بعد هر دوی اینها شروع کردند نا امنی ایجاد کردن از گمرکات گرفته تا مرکز کشور همه جا را ناامن کردند. در یک فاز اختلافات و درگیری‌ها و دعواها مطرح بود. در یک فاز هم ناامنی‌های کمرشکنی که داشت مردم را از پا در می‌آورد که زمینه را برای استبداد رضاخان آماده کرد. مردم حاضر شدند همه چیز را از دست بدهند و یک قلدری بیاید با قزاق‌هایش کشور را امن بکند. مسیر را امین بکند. آن ناامنی‌های اول مشروطه خودش یک موضوع تحقیق مهمی است. من در مقالات شما ندیدم این موضوع باشد ولی این را یک بار مطالعه کنید هم ریشه‌هایش را و هم کسانی که کار می‌کردند. از مرزها تا مرکز شرایطی را بوجود آوردند که راهی نماند غیر از آن که قلدری مانند رضاخان که با خارجی‌ها ارتباط داشت و اعتمادی که آنها به او کرده بودند بیاید و کار را یکسره کند. آنها در مشروطه فهمیدند قدرت روحانیت را و خوب فهمیدند قبلش هم در مسأله تنباکو فهمیده بودند. از این رو تصمیم گرفتند که این قدرت را زایل کنند. تصمیم گرفتند این پل بین مردم و روحانیت را خراب بکنند و کردند و چه کرد رضاخان که آمد مساجد را بست حسینیه‌ها را بست ما را خلع لباس کرد. فقط عده محدودی که مزاحمتی برای او نداشتند اجازه داشتند لباس بپوشند. آن هم در شرایط خاصی که اتفاق افتاد. خوب می‌بینیم چیزی که از دست دادیم این بود که روحانیت در صحنه نبود اشخاصی پیدا شدند مانند مرحوم مدرس که در همان شرایط باز انتخاب شدند و رفتند مجلس. در مجلس آن‌ جوری اقدام کردند. قرار بود که ایشان از علمای تراز اول باشند. علمای تراز اول که انتخاب کردند عده زیادی را انتخاب کردند که از بین خودشان 5 نفر را انتخاب کنند. شرایط را آنقدر سخت کرده بودند که آنها هم مجلس نیامدند. این شرایط خطرناک شد برای کشور و دوره بعدی پهلوی آمد تمام آن کارهایی را که آنها می‌خواستند کرد. یک مدتی هم تظاهر به اسلام و به دین می‌کرد. در عزاداری‌ها شرکت می‌کرد و گل به پیشانی می‌زد جلوی دسته هم حرکت می‌کرد گاهی سینه می‌زد گاهی زنجیر می‌زد . این دفعه دیگر شک نکرد گفت این انقلاب اسلامی است.
الان هم وضع به گونه‌ای است که ما باید با چهار چشم مواظب باشیم عواملی که انقلاب را پیروز کرد و تداوم یافت حضور مردم در صحنه، همراهی علما با مردم و دانشگاهیان همه اینها را فراموش نکنیم و نگذاریم اینها فراموش بشود و آسیب ببیند و مخدوش بشوند. زیرا می‌تواند مشکلات بوجود آورد. فراموش نکنیم استعمار بسیار مجهزتر است از گذشته. توفیق بیشتر برای شما و ادامه کارهایتان خواهانم.

والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته