11 آبان 1397

نقش امام خمینی در مدیریت بحران گروگانگیری در لانه جاسوسی آمریکا بخش دوم


حسن بهشتی پور

نقش امام خمینی در مدیریت بحران گروگانگیری در لانه جاسوسی آمریکا بخش دوم

4. مخالفت امام خمینی با مذاکره در مراحل اولیه بحران

یکی دیگر از شاخص‌های مهم رهبری امام در حرکت دانشجویان، مخالفت ایشان با انجام مذاکرات مستقیم با آمریکا بود.

الف. نخستین فرستاده‌های آمریکا به ایران (رمزی کلارک و هنری میلر)

سه روز پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران، کارتر دو نفر را برای مذاکره با مسئولین ایرانی عازم تهران کرد. اما امام خمینی به محض اطلاع از این ماجرا با صدور اطلاعیه‌ای دستور نفی هرگونه مذاکراتی را با آنها صادر کرد. بر این اساس اجازه ورود به آنها داده نشد. در این مورد همیلتون جردن، رئیس کارکنان کاخ سفید و عضو شورای بحران در زمان کارتر ماجرا را این‌گونه شرح می‌دهد:

شب‌هنگام37 به ما خبر رسید که به کلارک و میلر اجازه ورود به تهران داده نشده است. رادیو ایران گفته بود که از آمدن آنها به ایران استقبال نمی‌شود. طبق گزارشهای رسیده یکی از گروگان‌گیرها در محوطه سفارت گفته بود «آیا فکر می‌کردید روح خدا حاضر می‌شود با این  دو فرد بدکار ملاقات کند؟» رئیس‌جمهور دستور داد این دو مأمور در ترکیه به انتظار تغییر موضع باقی بمانند ولی در عین حال بدبین بود.38

سایروس ونس، وزیر وقت خارجه آمریکا مدعی است، پیش از اعزام هیأت آمریکایی با مقام‌های ایرانی مشورت شده است؛ اما یا او ادعای کذبی دارد و یا آنکه مسئولین وقت وزارت خارجه تصور می‌کردند با آمدن آنها می‌توانند مشکل را حل و فصل کنند. غافل از اینکه امام خمینی که هدایت کار را شخصاً به عهده گرفته بود با آمدن آنها مخالف است. ونس در این مورد می‌نویسد:

قبل از اعزام کلارک و میلر به تهران ما در این مورد با بروس لینگن هم که می‌توانستیم در وزارت خارجه ایران با او تماس برقرار کنیم مشورت کرده و نظر او را جویا شده بودیم. لینگن پس از مشورت با بعضی از مقامات ایرانی نظر ما را تأیید کرد و گفت که مقامات ایرانی از مسافرت رمزی کلارک حسن استقبال می‌کنند. با وجود این روز هفتم نوامبر (16 آبان 1358) که کلارک و میلر در سر راه خود به ایران وارد ترکیه شده بودند اطلاع یافتیم که آیت‌الله خمینی از اجازه ورود فرستادگان پرزیدنت کارتر خودداری کرده و گفته است که هیچ مقام رسمی ایرانی حق ملاقات و مذاکره با هیچ مقام آمریکایی یا نماینده دولت آمریکا را ندارد.

علت این واکنش تند و غیرمنتظره آیت‌الله خمینی ظاهراً این بود که قبل از ورود کلارک و میلر به تهران سر و صدای زیادی در اطراف مأموریت آنها از طرف رئیس‌جمهوری آمریکا برپا شده. اگر کلارک و میلر محرمانه و بدون جار و جنجال تبلیغاتی به تهران می‌رفتند شاید آیت‌الله خمینی آنها را می‌پذیرفت. البته نمی‌توان گفت که به فرض ملاقات کلارک و میلر با آیت‌الله خمینی و مقامات ایرانی مسئله حل می‌شد، ولی این احتمال وجود داشت که بحران مسیر دیگری را طی کند. مأموریت کلارک - میلر آخرین شانس ما برای حل سریع مسئله گروگان‌ها بود.39 

برخلاف نظر آقای ونس، امام خمینی هوشمندانه با اجازه ندادن به هیأت آمریکایی چهار هدف را هم‌زمان دنبال کرد:

اول، ابتکار عمل را از دست کارتر خارج ساخته و نشان داد، دوره‌ای که آنها برای همه چیز تصمیم می‌گرفتند، به پایان رسیده است.

دوم آنکه با این کار موضع بالای ایران را برای آنکه شاه باید تحویل ایران شود و یا حداقل اخراج گردد با قاطعیت نشان داد.

سوم آمریکایی‌ها متوجه شدند طرف تصمیم گیرنده اصلی در این ماجرا چه کسی است و نمی‌توانند از طریق کنار آمدن با افراد سازشکار، ماجرا را به پایان برسانند.

چهارم و از همه مهم‌تر آنکه امام خمینی برای ایجاد اتحاد ملی در داخل کشور به فرصت بیشتری نیاز داشت تا بتواند در موقعیتی که دولتی باثبات در ایران به قدرت رسیده باشد پای میز مذاکره حاضر شود.

پیر سالینجر، روزنامه‌نگار مشهور فرانسوی که از ابتدا موضوع را به صورت ویژه دنبال می‌کرد، در کتاب خود در این مورد می‌نویسد:

قبل از آنکه هواپیمای آنها برای سوخت‌گیری در اسپانیا به زمین بنشیند، ایرانیها اخطار نمودند که اجازه فرود آمدن و نشستن یک هواپیمای بزرگ آمریکایی را به خاک ایران نخواهند داد. پس از آنکه هواپیمای 707 وارد فرودگاه آنکارا شد و کلارک و همراهانش قصد سوار شدن در هواپیمای کوچکتری داشتند. رمز عبور و کلام آخر تهران به جمله «هواپیمای آمریکا اجازه ورود ندارد» تغییر پیدا کرد. ناچار کلارک و میلر بلیط پرواز از خطوط هوایی معمولی ایران که در اواخر شب به تهران می‌رفت تهیه نموده و برای صرف شام نزد کنسول ایالات متحده آمریکا در آنکارا رفتند. در ساعت 21 که آماده عزیمت به فرودگاه شده بودند به آنها اطلاع داده شد که اجازه سوار شدن در هواپیما را ندارند معهذا نامبردگان به این مسئله توجه ننموده و خود را به فرودگاه رسانده و با زحمت زیاد قبل از حرکت هواپیما به وسیله تلفن با تهران تماس گرفتند. طرف مکالمه آنها در تهران پاسخ می‌دهد که کارتر با بوق و کرنای قبل از موقع خود همه چیز را خراب و ضایع کرده و لذا کلارک و همراهانش نمی‌توانند به ایران بیایند. کلارک و میلر در تمام مدت 10 روزی که در آنکارا اقامت داشتند در همه هواپیماهایی که به تهران و یا حتی به شهرهای دیگر ایران عزیمت می‌نمودند بلیط تهیه می‌کردند ولی به هیچ‌وجه با اجازه ورود آنها به ایران موافقت نگردید.40 

پیام امام خمینی در این باره:

از قرار اطلاع نمایندگان ویژه کارتر در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم آمده و با اینجانب ملاقات نمایند. لهذا لازم می‌دانم متذکر شوم دولت آمریکا با نگهداری شاه اعلام مخالفت آشکار با ایران را نموده است و از طرفی دیگر آن طور که گفته شده است سفارت آمریکا در ایران محل جاسوسی دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامی است. لذا ملاقات با من، به هیچ‌وجه برای نمایندگان ویژه ممکن نیست و علاوه بر این:

1. اعضای شورای انقلاب اسلامی به هیچ‌وجه نباید با آنان ملاقات نمایند.

2. هیچ‌یک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند.

3. اگر چنانچه آمریکا شاه مخلوع، این دشمن شماره یک ملت عزیز ما را به ایران تحویل دهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما بردارد راه مذاکره در موضوع بعضی از روابطی که به نفع ملت است باز می‌باشد.41 

در این پیام به خوبی امام آن بخش از دلایل مخالفت خود را که لازم بوده بیان شود، مطرح کرده و هم شرایط لازم را برای برقراری تماس و گفتگوی واقعی ارائه می‌کنند. جالب‌تر آنکه با نفی مذاکره سایر مقام‌های مسئول در هرگونه توجیه و تفسیری را هم می‌بندند. امام خمینی در فردای آن روز در سخنرانی خود به نکات جالب‌تری اشاره می‌کنند:

بعد هم آقای کارتر تفضل فرمودند که دو نفر بفرستد با ما صحبت بکنند. ما چه صحبتی با شما بکنیم؟ صحبت با شما کی بکند؟ جواب این زنهایی که بچه‌هایشان را از دست دادند، پدرهایی که جوان‌هایشان را از دست دادند، آنهایی که در این طول زمان از آمریکا ضربه خوردند، ممالکی که ضربه خوردند این قدر، ما جواب اینها را چه بدهیم؟... ما نمی‌ترسیم از اینکه آمریکا توطئه کند یا فرض کنید تهدید کند ما را، ما از تهدید او نمی‌ترسیم، ملت ما هم نمی‌‌ترسد آن کسی که می‌ترسد که این دنیا را «دار قرار» می‌داند، آنها که این دنیا را «دار قرار» نمی‌دانند، دار قرار را جای دیگر می‌دانند. ملتی که می‌گوید من شهادت را استقبال می‌کنم، جوان‌هایی که می‌آیند، حالا هم می‌آیند پیش من بعضی می‌گویند که شما دعا کنید که ما شهید بشویم...

یک همچو تحولی که در یک ملت پیدا شده [آیا] از چیزی می‌ترسد این ملت؟ آقای کارتر از چه چیزی می‌خواهد بترساند؟ تفنگدارهای آنها، نظامی‌های آنها، از چه چیز ما را می‌ترسانند؟ بفرستند هر کاری می‌خواهند بکنند ببینند می‌شود یا نمی‌شود.42 

به نظر می‌رسد رمزی کلارک به عنوان میانجی اگر به راستی دنبال حل مسئله بود باید قبل از آمدن به تهران رسماً می‌پذیرفت که در حق ایران جفا شده و دادن اجازه به شاه برای ورود به آمریکا اقدامی اشتباه بوده تا شرایط برای میانجی‌گری آنها آماده می‌شد. اما آنها می‌خواستند در عین حفظ مواضع برتری‌جویانه خود، ایران را وادار به مذاکره برای جبران اشتباه خود کنند ولی اقدام امام نقشه‌های آنها را نقش بر آب کرد. به همین دلیل آنها به سراغ واسطه‌های دیگر رفتند.

ب. میانجی‌گری عرفات از سوی سازمان آزادیبخش فلسطین

برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر درباره مراجعه به واسطه‌ها برای انجام میانجی‌گری می‌نویسد:

در 6 نوامبر 1979 (15/8/58) امید ما مبنی بر زودگذر بودن مسئله به باد رفت. آیت‌الله خمینی علناً تصرف سفارت و گروگانگیری را تشویق کرد و از ملاقات با فرستادگان آمریکا خودداری ورزید. علاوه بر این تب و هیجان عمومی در ایران شدت می‌یافت و تهدیدات خشونت‌آمیز فزاینده‌ای علیه آمریکایی‌ها صورت می‌گرفت. مسئله جان گروگان‌ها ما را به هراس انداخت. این اضطراب باعث تلاشهای دیپلماتیک مرسوم و غیرمرسوم شدیدی منجمله از طریق توسل به سازمان آزادی‌بخش فلسطین و حتی لیبیائی‌ها گردید. هم لیبیائی‌ها و هم سازمان آزادی‌بخش فلسطین واقعاً ایران را به آزاد کردن گروگان‌ها تشویق کردند. اما نفوذ آنها از اهمیت چندانی برخوردار نبود.43 

لیبی به دلیل ماجرای امام موسی صدر که در لیبی مفقود شده بود، روابط گرمی با ایران نداشت که بتواند در این موضوع مهم نقش مؤثری ایفا کند؛ اما حتی اگر هم مانند عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین در آن زمان روابط گرمی با ایران داشت، باز هم نمی‌توانست کاری از پیش برد. البته سازمان آزادیبخش فلسطین اگر می‌توانست در باز شدن این گره به آمریکا کمک کند شاید تحولی که پس از امضای پیمان کمپ‌دیوید به وجود آمده بود تا حدودی برای فلسطینی‌ها تغییر می‌کرد. در این باره پیر سالینجر در کتاب خود می‌نویسد:

درباره میانجیگری فلسطین، آمریکایی‌ها نمی‌توانستند رأساً و مستقیماً به یاسرعرفات مراجعه کنند، چون او را تروریست می‌دانستند. لذا وجود یک شخص واسطه‌ای جهت تماس‌های لازم ضروری بود. برای این کار از میان دو نفر یعنی در درجه اول برونوکرایسکی (Bruno Kreisky) صدراعظم اتریش که با وجود یهودی بودن ولی ضدصهیونیست بود و از دوستان و علاقه‌مندان مخصوص یاسرعرفات بود و دیگری هم روزنامه‌نویسی لبنانی بود که به خاطر روابط نزدیکی که با سفارت ایالات متحده آمریکا در بیروت داشته مورد توجه قرار گرفتند. چند روز پس از گروگانگیری، بر اثر اقدامات آمریکایی‌ها دو نفر شخص موصوف با یاسرعرفات تماس حاصل نمودند. عرفات فوری و عاجلانه قبول این کار را استقبال کرد. زیرا سالها بود که برای برقراری ارتباط و تماس مستقیمی با آمریکا منتظر فرصت بود. لذا هرگاه در این کار توفیقی حاصل می‌کرد، موقعیت مناسبی از این رهگذر نصیبش می‌شد.44 

منابع آمریکایی تلاش دارند آزادی پنج گروگان زن و هفت مرد سیاهپوست را ناشی از میانجیگری یاسرعرفات در قضیه جا بیندازند. در حالی که به نظر می‌رسد امام خمینی در این زمینه به دلیل ملاحظات انسان‌دوستانه و نظر ویژه‌ای که اسلام به زنان دارد، دستور این اقدام را صادر کردند تا به نوعی تبلیغات منفی غرب را درباره رفتار بد ایرانی‌ها با گروگان‌ها خنثی کنند. پیر سالینجر در ادامه کتاب، ماجرای آزادی گروگان‌ها را اینگونه به عرفات ارتباط می‌دهد:

یاسرعرفات مقدمتاً از هانی‌الحسن نماینده سازمان آزادی‌بخش فلسطین در تهران خواستار نوع و کیفیت اقدامی که می‌توانست انجام بدهد گردید، ولی از جانب هانی‌الحسن با مخالفت غیرمنتظره‌ای مواجه گردید. به این معنی که مشارالیه مشاهده می‌کرد که ایرانی‌ها تلاش و مداخلات فلسطینی‌ها را در مورد اثبات سهم خودشان در انقلاب ایران زاید تشخیص داده و لذا از آنها نیز ناراضی هستند. پس از آنکه هانی‌الحسن وضعیت و شرایط نامساعد مربوط به میانجیگری سازمان آزادیبخش فلسطین را برای یاسرعرفات توضیح و تشریح نمود، یاسرعرفات که در این امر کاسه صبرش لبریز شده بود، شخصاً به تهران عزیمت کرد. استقبال از عرفات چندان گرم و دوستانه نبود، اشغال‌کنندگان سفارت آمریکا به نامبرده تفهیم نمودند که برای اقدامات او لزوم و ضرورتی نمی‌بینند و آیت‌الله محمد بهشتی دبیرکل شورای انقلاب به عرفات خاطرنشان کرد که مخصوصاً به هیچ‌وجه در طی دیداری که با آیت‌الله خمینی خواهد داشت نباید صحبتی از این مقوله به میان بیاورد.

مع‌الوصف عرفات قصد و نیت خود را به نظر آیت‌الله رسانید که بدون شک از طریق صادق قطب‌زاده بود، زیرا که شخص اخیرالذکر این طور تشخیص داده بود که با پیشنهاد عرفات ممکن است تا اندازه‌ای طرز تلقی کلی محافل بین‌المللی در این مسئله دستخوش تغییر شود.

البته همین که اولین گروگان‌ها آزاد شدند هم ایالات متحده آمریکا و هم برونوکرایسکی (صدراعظم اتریش) با وجود یهودی بودن مراتب شایستگی و لیاقت رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین را تأیید و صحه می‌گذاشتند.45 

شاید هم‌زمانی دیدار عرفات از تهران و آزادی این گروگان‌ها، به تقویت چنین نظری کمک کرده باشد. اما گری سیک با صراحت بیشتری در این باره می‌گوید:

سازمان آزادی‌بخش فلسطین نیز 48 ساعت پس از اشغال سفارت آمریکا، با ارسال پیامی به واشنگتن، از آمادگی خود برای تلاش در راستای آزادی گروگان‌ها سخن به میان آورده، در 17 نوامبر سه نفر از مسئولان بلندپایه این سازمان روانه ایران شدند تا در این زمینه به فعالیت بپردازند. این گروه با آیت‌الله خمینی در قم به گفت و گو پرداختند. آنها همچنین خواستار مذاکره با دانشجویان شدند، اما دانشجویان اعلام کردند که از مذاکره با یاسرعرفات یا هر کس دیگری خودداری خواهند کرد. چنین به نظر می‌رسید که آیت‌الله خمینی کنترل چندانی بر دانشجویان اشغال‌کننده سفارت نداشت. بدون شک پا در میانی سازمان آزادیبخش فلسطین، نقش مهم‌تری در آزادی سیزده گروگان آمریکایی داشت، اما مشخص بود که این سازمان نمی‌تواند آیت‌الله خمینی را برای آزادی تمامی گروگان‌ها متقاعد کند. مسئولان این سازمان گمان می‌کردند از نفوذ بسیاری بر رهبران ایران برخوردار هستند، از این رو بسیار امیدوار بودند که هر چه زودتر گروگان‌های آمریکایی را روانه کشورشان کنند. آنها انتظار نداشتند با مقاومت سرسختانه مقامات ایرانی در این زمینه مواجه شوند و حتی دانشجویان اشغال‌کننده سفارت، حاضر به گفتگو با آنها نشوند.46 

جالب‌تر آنکه بنی‌صدر با تحریف تاریخ، ابتکار این اقدام را به خود نسبت می‌دهد. او می‌نویسد:

دولت آمریکا از یاسرعرفات خواسته بود پادرمیانی کند. یاسرعرفات به ایران آمد؛ جو را سنگین یافت؛ [امام] خمینی تقاضای او را نپذیرفت. وی با من که این هنگام سرپرست وزارتخانه بودم، ملاقات کرد و گفت: به اعتبار او لطمه وارد می‌شود، اگر دست خالی از اینجا برود و شرحی درباره عواقب زیانبار گروگان‌گیری بیان کرد و گفت: کمک بزرگی به جنبش مردم فلسطین است؛ اگر دست کم تنی چند از گروگان‌ها آزاد شوند. من برای راضی کردن [امام] خمینی با آزادی عده‌ای از گروگان‌ها، این فکر را پیش کشیدم که آزاد کردن زنان و سیاهان بازتاب خوبی در افکار عمومی جهان خواهد داشت. [امام] خمینی چند نوبت زیر فشار «دانشجویان پیرو خط امام» تغییر رأی داد. اما سرانجام پذیرفت که 13 نفر آزاد شوند و دو تن از سیاهان به این عنوان که عضو سیا هستند، آزاد نشدند. این اقدام سبب می‌شد جو سیاسی سبک‌تر شود و امید به حل مشکل از راه سیاسی قوت گیرد.47 

پ. میانجیگری پاپ ژان پل دوم در ماجرا

یکی از نخستین راهکارهای موردنظر دولتمردان آمریکا برای آزاد کردن گروگان‌ها روی آوردن به کسانی بود که سابقه منفی در ایران نداشته باشند و در عین حال بتوانند نقش میانجیگری را ایفا کنند. به همین دلیل آمریکا از پاپ ژان پل دوم خواست برای میانجیگری وارد عمل شود. پاپ در پاسخ به درخواست ایالات متحده در دهم نوامبر 1979 (19 آبان 1358) اسقف هانیبال بوگینینی را به عنوان فرستاده خود همراه با پیامی، راهی قم کرد تا پیام وی را به امام خمینی تحویل دهد.

امام خمینی از این فرصت استفاده کرد تا ضمن بیان دردها و رنج‌های مردم ایران، به نقد عملکرد پاپ ژان پل دوم در برخورد با تحولات جهان و به ویژه انقلاب ایران بپردازد. امام خمینی با بیان اینکه چنانچه حضرت عیسی امروز زنده بود، حتماً کارتر را مجازات می‌کرد، تأکید می‌کنند  که پاپ باید آن کاری را انجام دهد که اگر مسیح الآن بود انجام می‌داد. امام خمینی در ملاقات با نماینده پاپ فرمودند:

من اگر در این موقع حساس، مقامات دیگر تقاضای ملاقات کرده بودند برای این موضوع نمی‌پذیرفتم، لکن مقام روحانیت ملت مسیح و پاپ اعظم احترامی دارند که ما پذیرفتیم و اتفاقاً خوشحال هم شدم از اینکه ایشان پیام فرستاده‌‌اند تا من مطالبی را به ایشان تذکر بدهم. من و ملت ما، بلکه ملت‌های مستضعف جهان - اعم از مسلمین و نصاری و غیر آنها - یک نقطه ابهام پیش ماست که من میل دارم این نقطه ابهام را تذکر بدهم. گوش سی و پنج میلیون جمعیت ایران که پنجاه سال است در زیر یوغ استعمار و فشار خصوص آمریکا، و اخیراً فشار خصوص آقای کارتر هستند، و گوش میلیونها جمعیت مستضعف، انتظار نوازشی از مقام روحانیت پاپ داشت؛ نوازش پدرانه‌ای که لااقل استفسار از حال این مستضعفین باشد، و نسبت به مستکبرینی که به اینها ظلم شده است، و در زیر فشار ظلم بودند، هشیاری داده شده باشد، میانجیگری شده باشد بین ملت‌های مستضعف و آن ابرقدرتها که خودشان را مسیحی معرفی می‌کنند. و گوش ما همچو ندای روحانی‌ای را نشنیده است تا حالا. چه شده است که ما پنجاه سال کشته دادیم؛‌ کشته‌های دسته‌جمعی، در حبس بودیم؛ حبس‌های غیرانسانی که بهترین افراد این ملت را در آنجا شکنجه‌های غیرانسانی می‌دادند، و یک میانجیگری در کار نبود. و آقای پاپ اعظم به فکر این نیفتادند که از این ملت مستضعف پشتیبانی کنند، و یا لااقل میانجیگری کنند که ایشان دست از سر این مستضعفین بردارند. چه شد که امروز که ملت ما، جوان‌های ما سالهای طولانی تحت فشار و تحت رنج بودند، رفته‌اند و این چند نفری که در آن لانه جاسوسی به سر می‌برند و عامل توطئه و جاسوسی بر ضد ملت ما بودند، بلکه بر ضد منطقه، و قراین و شواهد در این امر زیاد است، و بزرگتر شاهد این که تمام پرونده‌ها را و چیزهایی که در آنجا بوده است تا توانستند آنها را بدل به یک پودری کردند که قابل استفاده نیست. ... ما میل داشتیم که در طول این مدت، یکی از مقامات روحانی خارج، و خصوص روحانی بزرگ نصاری، یک تفقدی به حال این ملت ضعیف شده باشد. من نمی‌توانم باور کنم که واتیکان بی‌خبر بوده است از این مسائل. و نمی‌دانم این نقطه ابهام را چه بکنم؟ اگر ملت ما از من پرسید که روحانیت مسیح، موافق است با این جنایاتی که اینها کردند، من چه جواب به اینها بدهم؟ ... (پاپ) از کارتر بپرسد، استیضاح کند که چرا یک همچو آدمی (شاه) را شما مسلط کردید بر این ملت. و الآن هم بپرسد از کارتر که چرا یک نفری که سی و چند سال جنایت کرده است، خیانت کرده است، و جنایات و خیانات او مشهود است، چرا بردید آنجا و نگه داشتید و باز در آنجا هم می‌خواهید توطئه بکنید؟ ما از دست و پا کردن (برای میانجیگری) کارتر هم تعجب نداریم، برای اینکه او مردی است سیاسی و نه به معنای سیاست سالم، به معنای سیاستی که در نظر امثال کارتر است، به هر طور که شده است برای منافع خودش، برای منافع شخصی یا منافع به توهم اینکه منافع ملتش هست، دست به هر جنایتی بزند، برای اینکه این اشخاصی که الان پیش این جوان‌های ما هستند، و ممکن است از آنها یک مسائلی بعدها کشف بشود، مبادا کشف بشود. او باید این کار را بکند، لکن آقای پاپ چرا؟ ایشان چرا این کار را انجام می‌دهند، و واسطه می‌شوند ما بین یک ملت مظلوم که می‌خواهد یک مقداری از مظلمه‌هایی که بر او شده است کشف کند، و به مردم، به مستضعفین بفهماند که راه ظلم اینها چه است، و از چه راه اینها ظلم می‌کنند؟ و یک ظالم و یک کسی که توطئه‌گر است.48 

امام خمینی در ادامه سخنان خود برای نماینده پاپ به دو موضوع بسیار مهم اشاره دارند. اول آنکه خواستار محاکمه شاه در داخل کشور می‌شوند. چرا که اسناد و مدارک و شهود در ایران هستند اما برای اطمینان از روند محاکمه عادلانه مجوز حضور نمایندگان پاپ و مجامع بین‌المللی و حتی آمریکا را صادر می‌کنند.

دوم، بر حمایت قاطع اکثریت مردم از حرکت دانشجویان به خاطر آنکه در راستای خواست اکثریت مردم بوده است، تأکید می‌کنند.

ما اگر چنانچه می‌توانستیم در یک کشور دیگری این را محاکمه کنیم؛ یعنی وسائل اینکه جنایات او را ما همه‌اش را در محکمه ببریم، اگر می‌توانستیم پیشقدم می‌شدیم که ایشان در یک کشور دیگری محاکمه بشود. لکن آن جرایمی که این کرده است، و آن پرونده‌هایی که ما داریم از او، و آن شهودی که هستند که بالغ بر چندین میلیون شهود ما داریم که اینها بهشان ظلم شده است، به کشاورزها ظلم شده است، به کارگرها ظلم شده است، به علمای دین ظلم شده است، به دانشگاهیها ظلم شده است، اینها همه شاهدهای ما هستند. و ما نمی‌توانیم چندین میلیون جمعیت را - یا شما بگویید بیست، بیشتر از بیست میلیون جمعیت را - ما در خارج ببریم برای ادای شهادت. لکن ما برای اینکه احترامی به مقام پاپ گذاشته باشیم حاضریم که ایشان را بیاورند در مملکت ما و آقای پاپ هم بفرستند نمایندگانی در اینجا. و هر کس هم می‌خواهد نمایندگانی بفرستد در اینجا. و یک دادگاهی که هست و الآن دعوت کرده است او را به دادخواهی، در حضور نمایندگان پاپ و نمایندگان هر کس، حتی نماینده بدترین دشمن ما - که عبارت از کارتر است - بیایند و محاکمه کنند اینها را. و هر طوری که محکمه حکم کرد ما همان طور، ملت ما حاضر است. آقای پاپ این را بدانند که مسئله، مسئله‌ای نیست که من بتوانم بالشخصه حل کنم. ما بنای بر این نداریم، که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم. و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طور رأی داد ما هم از آنها تبعیت می‌کنیم. ما حق نداریم. خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم. بله ممکن است گاهی وقتها ما یک تقاضایی از آنها بکنیم؛ تقاضای متواضعانه، تقاضایی که خادم یک ملت از ملت می‌کند. لکن اساس این است که، مسئله دست من و امثال من نیست و دست ملت است. و ملت پشتیبانی از این کار را اعلام کرده است... مسئله‌ای که ما می‌خواهیم، یک مسئله انسانی است. ملت ما به اعتبار اینکه مسلم است، بشردوست است، و شما هم به اعتبار اینکه ملت مسیح هستید، باید تبعیت از مسیح بکنید، و بشردوست باشید به آن طوری که حضرت مسیح بود. و حس بشردوستی است که ملت ما را وادار می‌کند که جنایات ایشان رسیدگی بشود. رسیدگی بشود که معلوم بشود که کی در دنیا ایشان را وادار به این خیانت کرده است. مردم دنیا بفهمند دشمن بشر کی است. و کی ایشان را وادار کرده است به اینکه تمام وقت خودش را صرف کند برای ظلم کردن به ما و برای جنایتکاری، و برای بردن ذخایر ما، تا ملتها، مردم عبرت بگیرند. بنابراین آقای پاپ چه حکم می‌کند؟49 

شماره روز یکشنبه 18 نوامبر 1979 (27 آبان 1358) روزنامه نیویورک تایمز یک صفحه آگهی درشت داشت که هزینه آن را دولت ایران پرداخت کرده بود. در این آگهی تمام متن سخنرانی [امام] خمینی که در آن درخواست پاپ ژان پل دوم مشعر بر آزادسازی گروگان‌ها رد شده بود منعکس گردیده بود.

در این سخنرانی [امام] خمینی، کلیسای کاتولیک را برای سکوتی که طی سالهای دوره رژیم شاه اختیار کرده بود سرزنش و ملامت کرده است. چه تضادی؛ ایرانیان آن قدر پیشرفت کرده بودند که نقش رسانه‌های مدرن و اهمیت نیویورک تایمز را به عنوان یک روزنامه مهم با تعداد کثیری خواننده با نفوذ درک کنند ولی از اینکه تشخیص دهند انتقاد آنان از شخصی که محبوب خاصه مردم است آن هم در یک آگهی پرخرج تبلیغاتی راهی برای نفوذ در مردم آمریکا نمی‌تواند باشد، عاجز بودند.50 

به منظور شکستن انحصار آنها (رسانه‌های آمریکایی) بر تفسیر رویدادها، برای سفرای چندین کشور که تا حدی بی‌طرفی نشان داده بودند مانند سوریه، الجزایر، فرانسه و سوئد دعوتنامه‌ای رسمی فرستادیم تا با گروگان‌ها ملاقات و افکار عمومی جهان را از رفتار انسانی و ملاحظه‌کارانه ما با گروگان‌ها آگاه کنند. به پیشنهاد امام از هانیبال بورگینینی سفیر واتیکان در ایران نیز دعوت کردیم تا با گروگان‌ها دیدار کند و درباره شرایط زندگی آنها به پاپ گزارش دهد. سفرا روز 21 آبان 1358 (12 نوامبر 1979) رسیدند، آنها را به دیدن گروگان‌هایی بردیم که در اقامتگاه کاردار در شمال مجتمع نگهداری می‌شدند.51 

به گفته بعضی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در مصاحبه با نگارنده، حتی اسقف‌های مسیحی که به مناسبت عید پاک درخواست ملاقات با گروگان‌ها را می‌کنند و با درخواست آنها موافقت می‌شود، پس از شرکت در مراسم عید پاک و ملاقات با گروگان‌ها، اطلاعات مربوط به اینکه همه گروگان‌ها در تهران هستند را، در اختیار آمریکایی‌ها قرار می‌دهند. در هر صورت امام خمینی با رد قاطع درخواست پاپ درباره آزادی گروگان‌ها به آنها نشان می‌دهد، اصولاً نمی‌توان با نادیده گرفتن حق و انصاف در موضوعی اینچنینی وساطت کرد و به نتایج حاصل از این میانجیگری به نفع مستکبران توجهی نکرد.

5. نقش امام در آزادی زنان و سیاهپوستان آمریکایی

امام خمینی در مصاحبه با شبکه سی‌بی‌اس آمریکا درباره ابتکار آزادی تعدادی از آنها می‌فرمایند: «ما آزادی زن‌ها را و آزادی سیاه‌ها را برای این قائل شدیم که زن‌ها در اسلام یک احترام ویژه دارند و سیاهپوستان هم تحت فشار آمریکا بودند و ظلم بر آنها شده است و آنها را ما آن طور مقصر نمی‌دانیم، بلکه شاید تحت فشار بودند که اینجا آمدند و لهذا ما برای امتثال امر اسلام و خدا این عمل را کردیم و انتظاری از آقای کارتر نداریم و پاداشی نمی‌خواهیم».52 

خانم ابتکار نیز در این باره می‌نویسد:

وقتی پیامی از دفتر امام رسید که از ما می‌خواست زنان و سیاه‌پوستانی را که در جاسوسی شرکت نداشتند آزاد کنیم، هنوز درباره بسیاری از گروگان‌ها اطلاعات لازم برای تصمیم قطعی نداشتیم. در جلسه‌ای که در آخر شب 27 آبان ماه برگزار شد، زندگینامه و پرونده گروگان‌های زن و سیاه‌پوست را بررسی کردیم. در کل باید در مورد هفت زن و ده مرد سیاهپوست تصمیم می‌گرفتیم. پنج یا شش نفر از سیاه‌پوستان تفنگدار به شمار آمده و بسیار بعید بود در جاسوسی شرکت داشته باشند. درباره وضعیت سایرین نیز از طریق مصاحبه‌های روزهای آینده تصمیم می‌گرفتیم. 28 آبان، تصمیم نهایی را گرفتیم. پنج زن و هشت مردی که طبق اطلاعات محدود ما در جاسوسی دخالت نداشتند، به طور رسمی در اختیار مقامات وزارت امور خارجه قرار گرفتند تا ترتیب اخراج سریع آنها از ایران داده شود.53 

سیزده گروگان آمریکایی که با وساطت سازمان آزادی‌بخش فلسطین در 20 نوامبر 1979 (29 آبان 1358) آزاد شدند، در هنگام ورود به آلمان، مورد استقبال هیأتی از مقامات آمریکایی به سرپرستی معاون وزیر امور خارجه، دیوید نیوسام قرار گرفتند. آنها به هنگام دیدار با هیأت آمریکایی، اطلاعات تکان‌دهنده‌ای را در خصوص چگونگی برخورد ایرانیان ارائه دادند. سیزده گروگان آزاد شده، علاوه بر نمایش وضعیت ناگوار گروگان‌های آمریکایی در ایران، خبر تکان‌دهنده دیگری نیز با خود به همراه آورده بودند. آنها گفتند که تقریباً تمامی پرونده‌های حساس سفارت به دست دانشجویان افتاده است. کارتر با شنیدن این خبر در 20 نوامبر 1979 دستور داد که تمامی اسناد و مدارک، به خصوص روابط ایران و ایالات متحده از آغاز تاکنون جمع‌آوری شده و گزارش کاملی در خصوص تاریخ روابط دو کشور تهیه گردد. پیش‌بینی می‌شد که ایران یا گروگان‌ها را در یک دادگاه علنی محاکمه خواهد کرد و یا از طریق نشست‌های بین‌المللی همانند نشست کمیسیون حقوق بشر، حمله تبلیغاتی گسترده‌ای را علیه ایالات متحده آغاز خواهد نمود. جمع‌آوری اسناد و مدارک موجود درباره تاریخ روابط دو کشور، به دولتمردان آمریکا امکان می‌داد تا بدون تأخیر و با دلیل و حجت به اتهامات ایران پاسخ دهند.54 

در این مورد نیز پیام امام خمینی به آقای موسوی خوئینی‌ها به خوبی مؤید آن است که ابتکار عمل و مدیریت کار در دست امام است و دیگران نقش فرعی بر عهده دارند.

جناب حجت‌الاسلام آقای موسوی خوئینی‌ها و برادران و خواهران دانشجوی محترم ساکن در مرکز جاسوسی آمریکا

مرکز توطئه و جاسوسی به اسم «سفارت آمریکا» و اشخاصی که در آن بر ضد نهضت اسلامی ما توطئه نموده‌اند، از احترام سیاسی بین‌المللی برخوردار نیستند. تهدیدات و تبلیغات دامنه‌دار دولت آمریکا به قدر پشیزی نزد ملت ما ارزش ندارد. نه تهدید نظامی او عاقلانه است؛ و نه تهدید اقتصادی او واجد اهمیت. و کارتر یک اشتباه دارد، و آن این که گمان می‌کند همه دولت‌ها چشم بسته به خدمت او ایستاده‌اند. و این اشتباه بزرگ به زودی برای خودش هم روشن خواهد شد؛ و طلیعه آن نیز مشهود است. ملت ایران بپاخاسته که نگذارد این لانه‌های جاسوسی در ایران به عمل ننگین خود ادامه دهند، و تا استرداد محمدرضا پهلوی، برای محاکمه و استرداد آنچه به یغما برده است، این لانه جاسوسی و آن جاسوسان حرفه‌ای به حال خود باقی خواهند ماند. لکن برای آنکه اسلام برای زنها حقوق ویژه‌ای قائل است، و سیاهپوستان، که عمری را تحت فشار و ظلم آمریکا به سر برده‌اند، و شاید به طور الزام به ایران آمده باشند، نسبت به آنان، در صورتی که جاسوسی آنها ثابت نشده باشد، تخفیف دهید. دانشجویان عزیز، سیاهپوستان و زنانی که جاسوسی آنان معلوم نیست، به وزارت امور خارجه تحویل دهید، که فوراً آنها را از ایران خارج نمایند. ملت شریف ایران اجازه آزادی بقیه را نمی‌دهد. لذا دیگران در بازداشت هستند، تا دولت آمریکا به خواست ملت عمل کند. والسلام علیکم. روح‌الله الموسوی الخمینی.55 

6. امام خمینی و سازمان ملل

الف. صدور قطعنامه علیه ایران

شورای امنیت سازمان ملل با صدور قطعنامه 457 به تاریخ سیزدهم آذرماه 1358 (4 دسامبر سال 1979) یک ماه پس از تصرف سفارت آمریکا با اشاره به وضعیت بحرانی‌ای که در روابط ایران و آمریکا به وجود آمده اعلام می‌کند، این بحران امنیت جهانی را مورد مخاطره قرار داده است. این قطعنامه همچنین ضمن اشاره به مفاد کنوانسیون «وین» درباره ارتباطات دیپلماتیک - سال 1961 - و همچنین کنوانسیون ارتباطات کنسولی - سال 1963 - تأکید کرده که طرفین بر پایه آنها باید به دیپلمات‌ها احترام بگذارند. در این قطعنامه، از ایران خواسته شده برای حل مسائل باقیمانده با آمریکا، بین خودشان به صورت صلح‌آمیز اقدامات لازم را انجام دهند. قطعنامه در نهایت از ایران می‌خواهد گروگان‌ها را آزاد کند. امام در پاسخ به این قطعنامه می‌فرمایند:

ملت ما با شورای امنیت فرمایشی که از اول تکلیف آن معلوم شده موافق نیست. رسیدگی به امر شاه مخلوع و امر جاسوسان در مرکز جاسوسی جز در ایران امکان ندارد. زیرا علائم و شواهد جرم در ایران است و قابل انتقال به غیر از ایران نیست. ما قریب صدها هزار شهید دادیم و چندین میلیون شاهد و بیش از صدهزار معلول داریم که امکان ندارد به خارج بروند و عرضه شوند و شهادت دهند. علاوه بر پرونده‌های بسیاری که در اینجا هست و رسیدگی به امر لانه جاسوسی باید در همان محل به اصطلاح سفارت صورت گیرد. زیرا شواهد جرم در همان محل است. با توجه به مراتب فوق تشکیل هر محکمه یا شورایی برخلاف موازین قضایی از نظر ملت ما مردود است. ملت عزیز ما باید بدانند که در این میدان پیروز و به خواست خداوند تعالی و با اتکاء به قدرت اسلام و ایمان، نقشه‌های شوم قدرتمندان یکی پس از دیگری نقش بر آب خواهند شد.56 

در واقع نگاه امام به عملکرد شورای امنیت مبتنی بر این واقعیت است که این شورا بدون کوچکترین توجه به خواسته بر حق دانشجویان که استرداد شاه به عنوان یک مجرم فراری است، قطعنامه‌ای کاملاً یکطرفه صادر می‌کند. اوج درماندگی دولت آمریکا را در برابر موضع قاطع امام می‌توان در این بخش از خاطرات ونس مشاهده کرد:

ما برای تأکید و تقویت تصمیم متخذه از طرف شورای امنیت و برای اثبات این مطلب که هر دری را به منظور حل مسالمت‌آمیز این مسئله می‌زنیم به دیوان داوری لاهه هم شکایت کردیم. ما می‌دانستیم که ایران احتمالاً به رأی دادگاه بین‌المللی هم مانند قطعنامه شورای امنیت اعتنا نخواهد کرد. ولی محکومیت ایران و تأیید نقض قوانین بین‌المللی از طرف ایران در دادگاه لاهه دست ما را در اقدامات بعدی برای افزایش فشار بین‌المللی بر ایران و انزوای سیاسی این کشور باز می‌کرد.  در اواسط دسامبر دادگاه بین‌المللی با سرعتی بی‌سابقه حکم مقدماتی خود را به نفع ما صادر کرد و صدور این حکم به معنی محکومیت بالقوه ایران از طرف کلیه کشورهای جهان بود.57 

ب. ورود کورت والدهایم، دبیرکل سازمان ملل متحد به ماجرای میانجیگری

پس از آنکه میانجیگری فلسطینی‌ها و نمایندگان پاپ برای آزادی گروگان‌ها بی‌نتیجه ماند، کورت والدهایم دبیرکل وقت سازمان ملل وارد بازی می‌شود. او در کتاب خاطرات خود تحت عنوان کاخ شیشه‌ای سیاست می‌نویسد:

در پایان نوامبر 1979 (اوایل آذر 1358) که اختلافات بین‌المللی روز به روز شدیدتر شد و شکلی خطرناک یافت، بیش از پیش برایم مسلم شد که دخالت شخصی من لازم است. اصل 99 منشور سازمان ملل به وضوح این حق را به دبیرکل می‌دهد، و در مواقعی او را مکلف می‌سازد که مسائلی را که امنیت جهانی را به مخاطره می‌اندازد، در شورای امنیت مطرح کند. بنابراین در 25 نوامبر 1979 (4 آذر 1358) شخصاً از رئیس شورای امنیت تقاضای تشکیل اجلاسیه کردم. بالاخره در 31 دسامبر (دهم دی‌ماه 1358) اجلاسیه تشکیل شد. شورا با صدور قطعنامه‌ای بار دیگر آزادی گروگان‌ها و رعایت مصونیت دیپلمات‌ها را خواستار شد. گذشته از آن از من خواسته شد که تمامی اقدامات لازم را معمول دارم و خدمات مفیدم را برای عملی شدن این قطعنامه ارائه دهم. تصمیم من برای سفر قطعی شده بود.58 

والدهایم در شرایطی وارد تهران شد که یک روز قبل از آن در دهم دی‌ماه 1358 شورای امنیت، دومین قطعنامه خود را درباره ماجرای گروگان‌گیری صادر کرده بود. این قطعنامه که به شماره 461 به ثبت رسید، ضمن تکرار مفاد قطعنامه 457، از دبیر کل خواسته است شخصاً به ایران سفر کند و همچنین از شورا می‌خواهد که در تاریخ 7 ژانویه 1980 جلسه‌ای بگذارد و نحوه تبعیت ایران از قطعنامه‌ها را مشخص کند تا شورا بتواند بر اساس مواد 39 و 41 منشور سازمان ملل متحد عمل کند. به موجب قطعنامه 461، تا هفتم ژانویه به ایران مهلت داده می‌شد که مفاد قطعنامه 457 صادره در چهارم دسامبر را اجرا کند؛ در غیر این صورت شورای امنیت برای مذاکره درباره اعمال مجازات‌های اقتصادی علیه ایران تشکیل جلسه خواهد داد. البته آمریکا، ایران را رسماً تحریم اقتصادی کرده بود و هدف از این تلاش‌ها جلب موافقت بین‌المللی برای تحریم اقتصادی ایران بود. قطعنامه 461 شورای امنیت با یازده رأی موافق و بدون رأی مخالف به تصویب رسید. چهار کشور از جمله شوروی به آن رأی ممتنع دادند و فوریت در اجرای قطعنامه نیز به تصویب نرسید که این مورد حاکی از اختلاف‌نظرهای اعضای شورای امنیت در مورد روش برخورد با ایران بود. زیرا این قطعنامه درست پنج روز پس از تهاجم ارتش شوروی به افغانستان صادر شد.

پس از صدور قطعنامه‌های 457 و 461، شورای امنیت دیگر نتوانست قطعنامه‌ای درباره ایران و موضوع گروگانگیری صادر کند. چرا که شوروی قطعنامه پیشنهادی آمریکا درباره اعمال تحریم‌های اقتصادی علیه ایران را وتو کرد. باید توجه داشت شوروی نه در حمایت از ایران - آنگونه که حزب توده تبلیغ می‌کرد - بلکه به خاطر اختلافی که میان آمریکا و شوروی به دلیل اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ به وجود آمده بود، قطعنامه تحریم اقتصادی ایران را وتو کرد. شوروی با سوءاستفاده از شرایطی که برای آمریکا در منطقه پیش آمده بود، فرصت را غنیمت شمرده و به افغانستان حمله کرد. با وتوی قطعنامه علیه ایران، برژنف دبیرکل وقت حزب کمونیست شوروی، امیدوار بود با این اقدام شاید بتواند امام خمینی را به تأیید تجاوز ارتش شوروی به خاک افغانستان ترغیب کند. اما امام قاطعانه به سفیر شوروی می‌گوید، شما می‌توانید افغانستان را اشغال کنید، اما نمی‌توانید با سرنیزه حکومت کنید و شما از ورود به افغانستان پشیمان می‌شوید و ایران هرگز این اقدام شما را تأیید نمی‌کند.59 

در چنین شرایطی کورت والدهایم دبیرکل وقت سازمان ملل به ایران سفر می‌کند تا شاید بتواند با پایان دادن به این بحران، با فرصت بیشتری به بحران ناشی از تجاوز شوروی به افغانستان بپردازد. او در ادامه خاطرات خود می‌نویسد:

در اولین روز سال نو (اول ژانویه 1980/11 دی 1358) هواپیمای ما در فرودگاه مهرآباد در نزدیک تهران بر زمین نشست. همراه با قطب‌زاده به وسیله اتومبیل از فرودگاه به سوی شهر حرکت کردیم. آنچه را وزیر خارجه در طی این مدت به اطلاعم رساند، مرا تکان داد. اوضاع در تهران چنان نامطمئن بود که او نتوانسته بود برایم نامه‌ای مشخص آماده کند. (او گفت) طبیعتاً ما از شما دعوت کرده‌ایم که بیایید، اما باید در برابر افکار عمومی تظاهر کنیم که شما برای مذاکره در مورد آزادی گروگانها نیامده‌اید. باید از شما تقاضا کنم که در اینجا مدام تأیید کنید که بازدید شما جنبه پژوهشی دارد، و نه مذاکره درباره آزادی گروگان‌ها. به شما دلایل بی‌رحمی ساواک و همچنین دلایل زجر کشیدن ملت ایران را نشان خواهیم داد. با توجه به وضع شدیداً متشنج و حساسیت مردم، به خصوص دانشجویان تندروی انقلابی در سفارت، باید نهایت احتیاط را به کار بریم. آنچه گفته‌ها برایم مشخص کرد [این بود] که این مرد در وضع متزلزلی است، و با مشکل مواجه است. وگرچه به نام دولت انقلابی مرا برای سفر دعوت کرده است، خودش هم در حقیقت نمی‌داند که چه روی خواهد داد.60 

از آنجا که قطب‌زاده بر وزارت امور خارجه حاکم بود، لااقل توانست ملاقات من با سه دیپلمات آمریکایی را که در وزارت امور خارجه نگاهداری می‌شدند، عملی سازد... لینگن (کاردار سفارت) به من گفت که تمامی اعضای سفارت در آغاز سال 1979 تعویض شده‌اند. آنان مسلماً فعالیت جاسوسی نداشته‌اند، و دستورهای مکرر دریافت کرده‌اند که با رژیم روابط دوستانه برقرار کنند.61 (در دیدار با اعضای شورای انقلاب) پس از گزارش قطب‌زاده درباره گفتگوهای ما در روزهای گذشته بهشتی هم همان حرف‌هایی را تکرار کرد که برای همه عادی شده بود و همان استدلال‌های آشنا را بازگو کرد... بهشتی هم اظهارنظر کرد که تاکنون سازمان ملل هرگز درباره رفتار آمریکایی‌ها، چپاول ثروت‌های ایران توسط آمریکایی‌ها، جنایات ساواک و دزدی ثروت ملی ایران توسط شاه ابراز تأسف نکرده است، اما حالا چون چند نفر آمریکایی توقیف شده‌اند ناگهان افکار عمومی جهان را برشورانده‌اند. در حالی که در واقع این سیاست ایالات متحده است که باید بالاخره مورد سئوال قرار گیرد. ... در پایان او هرگونه تردیدی را در مورد مسئول واقعه گروگان‌گیری برطرف ساخت: «هر قدر هم گروگانگیری توسط دانشجویان ایرانی را دیگران به شدت محکوم کنند، در ایران این «وطن‌پرستان» از حمایت کامل تمامی مردم برخوردارند...»

مذاکرات فقط توسط بهشتی، قطب‌زاده و من انجام شد. سایر اعضای شورای انقلاب در بحث شرکت نکردند. عمیقاً ناامید شده بودم. اما کوشیدم احساسم را بروز ندهم. خطاب به بهشتی گفتم، نظرات شورای انقلاب را به اطلاع شورای امنیت خواهم رساند، اما هیچ ارزشیابی شخصی ارائه نخواهم داد، این گفته به نحو مشهود موجب نارضایی او شد. ظاهراً انتظار داشت که پیشنهادهای ایرانیها را به عنوان پیشنهاد خودم به شورای امنیت ارائه دهم. یا لااقل آن را با تفسیری مثبت تأیید کنم.

بالاخره با این سئوال که آیا می‌توانم با آیت‌الله خمینی ملاقاتی داشته باشم، به مذاکرات خاتمه دادم. بهشتی با لحنی خشن گفت: «نه». نه شورای انقلاب و نه او شخصاً برای انجام چنین خواسته‌ای اقتدار ندارد.62 

امام خمینی با رد دیدار با دبیرکل سازمان ملل در عمل نارضایتی خود را از عملکرد سازمان ملل نشان داد. ایشان انتظار داشتند دبیرکل سازمان ملل جنایات شاه و آمریکا را در ایران محکوم کند. اما دبیرکل سازمان ملل به دلیل آنکه برای میانجیگری می‌خواست بی‌طرف باشد یا دست کم چنین نشان دهد، از اتخاذ هرگونه موضعی له یا علیه ایران خودداری کرد. در نتیجه دبیرکل سازمان ملل بدون دیدار با گروگان‌ها و بدون دستیابی به توافقی، ایران را ترک کرد. اما زمینه برای مذاکرات درباره تشکیل کمیسیونی برای تعیین جنایات شاه در سطح بین‌المللی آماده شد.

پ. اعزام کمیسیون سازمان ملل متحد به تهران

از سوی دبیرکل سازمان ملل، کمیسیونی متشکل از پنج عضو برجسته حقوقی به سرپرستی آندریا آگیلار در اول اسفند 1358 عازم تهران شدند اما آنها سه روز در ژنو منتظر موافقت امام برای مذاکرات ماندند تا آنکه امام به شرط آنکه آنها به بررسی جنایات شاه در ایران بپردازند با انجام مذاکرات با آنها موافقت کرد. اما برای آنکه از نتایج کار مطمئن باشد در یک اقدام حساب شده تصمیم‌گیری نهایی را بر عهده مجلس شورای اسلامی قرار داد. واکنش والدهایم در این مورد جالب است. او می‌نویسد:

بیستم فوریه 1980 (1 اسفند 1358) پنج عضو کمیسیون، نیویورک را به قصد ژنو ترک کردند، از آنجا پس از تأخیرهای متعددی که ایران موجب شد، سه روز بعد به قصد تهران پرواز کردند. در حالی که آنان در هواپیما بودند، از تهران خبری دریافت داشتیم که موجب نگرانی شدید ما شد. آیت‌آلله خمینی هرگونه تصمیم‌گیری درباره گروگان‌ها را بر عهده مجلس، پارلمان ایران گذاشته بود. اما این پارلمان هنوز حتی اجلاس افتتاحیه خود را هم تشکیل نداده بود.63 

برای کمیسیون حقیقت‌یاب جلسه‌ای ترتیب داده می‌شود تا با قربانیان شکنجه رژیم شاه ملاقات کنند. در این باره گزارش پیر سالینجر خبرنگار مشهور فرانسوی جالب است:

پس از آنکه کمیسیون کارهایش را شروع نمود حدود 1500 نفر که بعضی از آنها مقیم خارج بودند از دعوت مزبور استقبال کردند و 800 نفر از آنها در بال شرقی هتل هیلتون تهران که تا قبل از ورود کمیسیون به علت نداشتن مشتری بسته شده بود، اقامت گزیدند. در آن هفته هوای تهران بی‌نهایت سرد بود و برف سنگینی سطح خیابانها را پوشانده بود که در نتیجه انتقال معلولین را به دفتر سازمان ملل بیش از پیش دشوار می‌کرد. در نهایت نامبردگان را به دسته‌جات 90 نفری و به وسیله اتوبوس از هتل به ساختمان سه طبقه کوچک سازمان ملل آوردند. در آنجا نیز هر یک از معلولین می‌بایست در نوبت خود و برای پاسخ دادن به سئوالات در انتظار باشند. به طوری که برای هر عابر و یا ناظری ملاحظه این همه معلول که در صف‌های به هم فشرده و در میان برف و سرما سرگردان هستند حالت تأثرانگیز و منقلب‌کننده‌ای به وجود می‌آورد...

کمیسیون کار تحقیق و پرسش از آنها را به طور دسته‌جمعی انجام می‌دادند. یعنی هر پنج نفر اعضای کمیسیون متفقاً از فرد فرد معلولین پرسش‌هایشان را مطرح می‌نمودند و مثلاً ترتیب تقسیم کار را بین خود نمی‌دادند. نتیجتاً پیشرفت و حاصل کار بی‌اندازه کند و بطئی بود و با توجه به سردی هوا و نداشتن سرپناه وضع این افراد بی‌اندازه دشوار و رقت‌انگیز بود. به پیشنهاد بورگه و طبق نظر قطب‌زاده، بلافاصله یک گروه از قضات ایرانی را برای کمک و تشریک مساعی با کمیسیون تعیین شد [با کمی مخالفت در ابتدا از سوی کمیسیون] لاجرم کمک و همکاری ایرانی‌ها را قبول کردند. کمی بعد قطب‌زاده به وسیله رادیو اعلام نمود که کلیه وکلای دادگستری که به فرانسه و یا انگلیسی حرف می‌زنند و یا می‌نویسند و امکان همکاری و مساعدت با کمیسیون را دارند به هتل هیلتون مراجعه نمایند. همچنین از منشی‌هایی که به زبان‌های انگلیسی و فرانسه آشنایی دارند درخواست نمود که خود را با ماشین‌های تحریرشان به هتل هیلتون معرفی کنند.

تعداد پنجاه نفر وکیل دعاوی و همان تعداد منشی به دعوت مزبور پاسخ مساعد دادند و شب و روز به کار پرداختند. این اشخاص از کلیه قربانیان ساواک که حتی کمیسیون فرصت دیدار آنها را هم نداشت استشهاد و اطلاعات لازم را به دست آوردند. پس از آنکه اعترافات مزبور ماشین شده و به اعضا می‌رسید و از آنها فتوکپی تهیه می‌گردید، قطب‌زاده شخصاً آنها را به کمیسیون تحویل داد.64 

در دیدار اعضای کمیسیون با بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت، آندریا آگیلار از دخالت دادن مجلس برای آزادی گروگان‌ها گله‌مند می‌شود زیرا این تصمیم کار را حداقل تا چند ماه دیگر به عقب می‌انداخت، همین مسئله بین اعضای کمیسیون اختلاف‌نظر به وجود می‌آورد. والدهایم می‌نویسد:

کوردوبس گزارش داد که دو رئیس کمیسیون عقیده یکسان ندارند. بجعوی ظاهراً آماده است که بیش از حد لازم به خواسته‌های ایران توجه کند. اکنون همه چیز بستگی داشت به توانایی بنی‌صدر و قطب‌زاده که بتوانند برنامه پیش‌بینی شده ملاقات از گروگان‌ها را در روز 27 فوریه 1980 عملی سازند. اما دو روز قبل از این تاریخ قطب‌زاده به اطلاع کمیسیون رساند که مشکلات فراوانی وجود دارد. دانشجویان ناگهان خواستند که کمیسیون از گروگان‌ها رسماً بازپرسی کند. خواسته‌ای که انجام آن برای دولت آمریکا به هیچ‌عنوان قابل قبول نبود. این بود که کمیسیون هم از ادامه همکاری سر باز زد. این عمل را قطب‌زاده نمی‌پذیرفت. منطبق با رویه معمولش، پیشنهاد کرد که کمیسیون به ظاهر این شرط را بپذیرد، تا اجازه رفتن به محل سفارت را دریافت کند و وقتی پنج عضو کمیسیون داخل سفارت شدند، هر کاری که مایلند انجام خواهند داد. کمیسیون این پیشنهاد را هوشیارانه نپذیرفت. اعضای کمیسیون کم کم درک می‌کردند که به آنان اجازه ملاقات با گروگان‌ها داده نخواهد شد و قطب‌زاده بار دیگر این توانایی را نداشت که آنچه را قول داده است، عملی سازد.65

سه روز بعد از ورود هیأت به تهران، قطب‌زاده برای مذاکره مستقیم با دانشجویان روانه سفارت آمریکا شد. او مدت‌ها با دانشجویان گفتگو کرد، اما نتوانست آنها را قانع کند. وی در 28 فوریه 1980 (9 اسفند 1358) گفتگوهای خود را با دانشجویان بی‌نتیجه خواند و اعلام کرد، از این کار خسته شده است. قطب‌زاده در مذاکره با دانشجویان کاملاً دست تنها بود و حتی بنی‌صدر نیز کمک چندانی به وی نکرد... هیأت اعزامی تا 5 مارس 1980 (15 اسفند 1358) وظیفه اول خود یعنی گوش دادن به شکایات مردم ایران از رژیم شاه و جمع‌آوری اطلاعات در خصوص ظلم و ستم‌های این رژیم را به پایان رساند و اکنون نوبت آن بود که به آنها اجازه داده شود از گروگان‌ها بازدید نمایند، اما تا آن زمان هیچ پیشرفتی در این امر حاصل نشده بود. دانشجویان اشغال‌کننده سفارت، همچنان با بازدید فرستادگان سازمان ملل از گروگان‌ها مخالفت می‌ورزیدند. در این حین هیأت اعزامی با اشاره به بن‌بست پدید آمده در تهران و عدم توانایی مقامات ایرانی در اقناع دانشجویان اعلام کرد، ایران را ترک خواهد کرد.

قطب‌زاده با همراهی بنی‌صدر تلاش می‌کردند گروگان‌ها تحویل دولت شوند. این در حالی بود که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با این مسئله به دلیل تبعات منفی‌ای که داشت مخالفت می‌کردند زیرا آنها نمی‌خواستند مسئولیت نگهداری گروگان‌ها متوجه دولت بشود. سرانجام مدیریت امام در این باره تعیین تکلیف می‌کند. به دستور امام گروگان‌ها همچنان در اختیار دانشجویان باقی می‌مانند. آقای بی‌طرف می‌گوید:

در دیدار دانشجویان و اصرار بر نگهداری گروگان‌ها در دست دانشجویان در هنگامی که دولت (بنی‌صدر و قطب‌زاده) تلاش می‌کردند گروگان‌ها را از دست دانشجویان خارج کنند (در جمع دانشجویان) امام مشتشان را جمع کردند و گفتند که گروگان‌ها را نگه دارید مثل گنجشکی می‌ماند که اگر رهایش کردید دیگر دست شما نیست. دیگر دست هیچ‌کسی نیست. ما از موضع امام مطمئن بودیم و لذا خیلی بحث نظارت شورای انقلاب برای ما نگرانی ایجاد نمی‌کرد.66 

پیام امام در این باره کاملاً گویاست:

ملت شریف و مبارز ایران! جنایات شاه و آمریکا چیزی نیست که احتیاج به اثبات داشته باشد. شاه و آمریکا، ما را در تمام زمینه‌ها وابسته نموده‌اند. قتل و ضرب و شتم و زندان و تبعید از امور رایج این جانیان بوده است. ما تا آخر عمر، علیه دولت آمریکا مبارزه می‌کنیم، و تا آن را به جایش ننشانیم و دستش را از منطقه کوتاه نکنیم، و به تمام مبارزان راه آزادی کمک نکنیم تا آنها را شکست دهند و خود مردم ایران سرنوشت خویش را به دست گیرند، از پای نمی‌نشینیم. برای ما شرق تجاوزگر و غرب جنایتکار فرقی نمی‌کند. ما می‌جنگیم و چون حق پیروز است، پیروزیم. سلطه آمریکا تمام بدبختیهای ملل مستضعف را به دنبال دارد، و تجاوز شرق متجاوز روی تاریخ را سیاه نموده است.

ملت عزیز ایران! بیدار باشید که سالیان دراز مبارزه در پیش دارید، ابرقدرتها برای نابودی شما هر روز نقشه می‌کشند؛ ولی «انَّ کَیْدَ الشَّیْطان کانَ ضَعیفاً» مسئله‌ای که این روزها عنوان شده است، قضیه آمریکا و گروگان‌های جاسوس آمریکایی است که در دست دانشجویان مسلمان و مبارز است. در این مورد مطالبی چند را متذکر می‌شوم:

1. رونوشت کلیه مدارک مربوط به دخالت آمریکا و شاه خائن را باید در اختیار هیأت بررسی و تحقیق جنایات دولت آمریکا و شاه گذاشت؛ و دانشجویان مسلمان هم اگر مدارکی در این مورد دارند، رونوشت آن را در اختیار این هیأت بگذارند.

2. ملاقات با گروگان‌هایی که در پرونده جنایات آمریکا و شاه دخالت دارند، برای بازجویی از آنان آزاد است.

3. اگر هیأت بررسی، نظر خودش را در تهران، درباره جنایات شاه مخلوع و دخالت‌های آمریکای متجاوز ابراز داشتند، ملاقات با تمامی گروگانها بلامانع است.

بار دیگر پشتیبانی خود را از شورای انقلاب و شخص جناب رئیس‌جمهور اعلام می‌دارم، و از همه می‌خواهم که آنان را یاری کنند و در پشتیبانی از آنان کوتاهی نکنند. و از همه قشرها می‌خواهم که از اخلاق پسندیده اسلام پیروی نمایند و حقوق برادری را حفظ نمایند.

خواهران و برادران عزیزم! امروز روز اتحاد و اتفاق است. امروز روزی است که اگر هماهنگ نباشید، یا گرفتار شرق می‌شوید و یا غرب. هرگز روی یک سخن نایستید و هر چه صلاح این مرز و بوم و ملت و اسلام است، انجام دهید. نهضت ملت شریف ایران برای قطع ایادی دشمنان ادامه دارد؛ و تا آمریکا و سایر ابرقدرت‌ها به ستمکاری و جنایات خود ادامه می‌دهند ملت ما به مقابله و مبارزه خود با آنان ادامه می‌دهد، و استقلال همه جانبه خود را با تمام قوا حفظ می‌کند. بر روشنفکران است که هر چه بیشتر در رسوایی ابرقدرت‌ها و قدرت‌ها بکوشند. و امیدوارم که خمینی از راه مستقیم اسلام که مبارزه با قدرت‌های ستمگر است، هیچ‌گاه منحرف نشود، و برای به ثمر رساندن اهداف اسلام از پای ننشیند؛ چنانکه امیدوارم ملت‌های مسلمان و خصوصاً ملت مبارز ایران، در این هدف اسلامی کوشا باشند و مبارزه خود را علیه ستمگران شرق و غرب ادامه دهند. از خداوند متعال نصرت اسلام و مسلمین را خواستارم. والسلام علیکم.

20 اسفند ماه 58 - روح‌الله الموسوی الخمینی67 

امام خمینی در این پیام به خوبی مسیر مبارزه علیه استکبار جهانی و استعمار خارجی، برای به دست آوردن استقلال و آزادی واقعی را تبیین می‌کنند. علاوه بر این مبارزه جهانی را در ابعاد مبارزه مستضعفان علیه مستکبران در چارچوب اندیشه اسلامی به روشنفکران توصیه می‌کنند. پیر سالینجر نتایج کار کمیسیون را پس از انتشار این پیام، اینگونه شرح می‌دهد:

پس از آنکه کمیسیون نتایج کار خود را بی‌حاصل دید مقامات ایرانی را متهم به خرابکاری و ایجاد مانع در کارها نموده و مدعی گردید که طرح نظریه امام خمینی برخلاف محتوی و مندرجات موافقت‌نامه اصلی بوده و همچنین نظریه مانع از ملاقات و دیدار کمیسیون با گروگان‌ها بدون نظارت و حضور دانشجویان گردیده است. دیگر همه کارها به بن‌بست رسیده بود. فردای آن روز (21 مارس 1980) کمیسیون برای آخرین بار اقدام به مذاکرات بی‌نتیجه‌ای نمود و سپس تهران را ترک کرد.68 

دیدگاه اصغرزاده از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، پس از عزیمت کمیسیون سازمان ملل متحد شنیدنی است:

ما که سیاستمدار حرفه‌ای نبودیم. اما تنها یک موضوع را می‌دانستیم و آن این بود که نباید زیر پای قراری می‌رفتیم و تصمیمی می‌گرفتیم که در پایان آن مردم می‌گفتند شما بی‌عرضه بودید، نفهمیدید چه کلاهی سرتان رفته است. این ترس ناخودآگاه باعث شد ما هم مانند سیاستمدارهای حرفه‌ای نخست پیش شرط بگذاریم. اما این کار ما به همین اندازه بود، پیچیده و فریب‌کاری نبود. در مورد عملکرد دانشجویان و خود اقدامات امام به این شکل نبود که ما برای فریب سازمان ملل و والدهایم حرفمان را عوض بکنیم. آمریکاییان درک صحیحی از دیدگاه‌های ما نداشتند. بنابراین هنگامی که ما آنها را برای گفتگو به ایران دعوت می‌کردیم، فکر می‌کردند که بلافاصله باید با گروگان‌ها ملاقات کنند و آنها را آزاد کنند. در پاسخ به سئوال ما که چرا چنین تصوری دارید؟ می‌گفتند چون نیات ما بشردوستانه است. کار شما غلط است که خاک کشور دیگری را تصرف کردید. کارکنان سفارت کشوری را به گروگان گرفتید. ما توضیح می‌دادیم که اگر ما این موضوع مهم را در ابتدا بپذیریم، تمام فلسفه حرکتمان غلط خواهد شد و از اساس آجرهایی را که چیده بودیم به اشتباه فروخواهد ریخت. ما تنها انتظار شنیدن این عبارت را داشتیم، این موضوع که آمریکا این اشتباهات را انجام داده و این اقدامات را شاه مرتکب شده است. لذا اگر می‌خواهید مسئله گروگان‌ها حل بشود، نخست باید درکمان بکنید.69 

اصغرزاده در ادامه دلایل شکست مذاکرات را توضیح می‌دهد:

اما اعضای کمیسیون به هیچ‌وجه حاضر به محکوم کردن جنایات شاه و آمریکا در ایران نبودند بلکه اینها تنها می‌خواستند با گروگان‌ها ملاقات کنند و بعد وضعیت آنها را گزارش بدهند. ما می‌گفتیم بقیه اهداف کمیسیون چه خواهد شد؟ قرار قبلی تشکیل کمیسیون بررسی جنایات شاه و آمریکا بود. این موضوع را نپذیرفتند. ما عنوان ترکیبی «کمیسیون بررسی جنایات شاه و ملاحظات آمریکا در امور ایران و حل مسئله گروگان‌ها» را برای آن انتخاب کردیم. آنها این عنوان را هم به کار نبردند. گفتند این کمیسیون کمیسیون آزادسازی گروگانها است. در اصل بحث کمیسیون به این شکل مطرح شد برای اینکه مسئله حل بشود، کمیسیونی طراحی شود که پشتوانه اسمش جنایات آمریکا نبود، بلکه نخست کمیسیون حقیقت‌یاب یا کمیسیونی با نام دو منظوره شکل گرفت. ما دانشجویان معتقد بودیم، هر نهادی و کمیسیونی پیش از اینکه به میانجیگری بپردازد، ابتدا باید نیات منصفانه‌اش را نسبت به ما نشان دهد. نیات منصفانه و بی‌طرفانه‌اش هم عبارت از این بود که اعلام کند شاه جنایتکار است. به شکلی انتظار داشتیم که ما را باور کنند. با وجود اینکه اسناد را به دولت تحویل دادیم، کمیسیون از پذیرش آن طفره رفت اعلام می‌کردند نخست به ما بگویید گروگان‌ها چه زمان آزاد می‌شوند، بعد کمیسیون به شما می‌گوید این اسنادی که شما ارائه کردید، اسناد جنایت هست یا نیست. در مورد اموال که اصلاً می‌گفتند کمیسیون وارد نمی‌شود. بحث اموال را گروه دیگری باید پیگیری کند. این افراد هنگامی که با ما مواجه می‌شدند انگار برای آزاد ساختن گروگانها از دست یک عده تروریست با ما مذاکره می‌کنند. ما می‌خواستیم، شرایط منصفانه ایجاد بشود. ابتدا باید آمریکا و شاه را محکوم بکنند و سپس انقلاب ایران را به رسمیت بشناسند. در همین حد برای ما کفایت می‌کرد بنابراین اتفاقی که می‌افتد این بود که هنگامی که ما گروگانها را آزاد می‌کردیم، اطلاعیه کم‌رنگی از طرف کمیسیون سازمان ملل صادر می‌شد و در آن تنها به آمریکا و ایران توصیه می‌کرد که مراعات یکدیگر را بکنند و مسایل فی‌مابین را حل و فصل بکنند، اشاره‌ای اصلاً به شاه نمی‌شد.70 

گزارش سایروس ونس وزیر وقت خارجه آمریکا درباره نشست شورای امنیت سازمان ملل پس از شکست مذاکرات کمیسیون ویژه سازمان ملل به این شرح است:

روز هفتم ژانویه 1980 (16 دی 1358) گزارش منفی والدهایم به شورای امنیت درباره اقداماتی که برای حل مسئله گروگانها به عمل آورده مجدداً اعمال مجازات‌های اقتصادی را در مورد ایران مطرح ساخت. شورای امنیت روز 12 ژانویه 1980 برای سومین بار بحث درباره قطعنامه مجازات اقتصادی ایران را آغاز کرد. مذاکرات تا دیروقت شب به طول انجامید و بعضی از رؤسای هیأت‌های نمایندگی تا دیروقت برای کسب دستور از دولت‌های متبوع خود با پایتخت‌هایشان در تماس بودند. سرانجام پس از یک جلسه طولانی و متشنج قطعنامه اعمال مجازات‌های اقتصادی علیه ایران به رأی گذاشته شد. ده کشور رأی موافق، دو کشور رأی مخالف و دو کشور رأی ممتنع دادند. هیأت نمایندگی جمهوری چین از شرکت در رأی خودداری کرد. پس از اعلام نتیجه نماینده شوروی قطعنامه را وتو کرد. با وجود وتوی شوروی ما اعلام کردیم که مجازات‌های اقتصادی علیه ایران را به موقع اجرا خواهیم گذاشت. ما از متحدینمان هم خواستیم در اعمال این مجازات‌ها به ما بپیوندند. ولی بعضی از آنها پاسخ دادند که بدون تصویب قطعی قطعنامه مربوط به مجازات‌های اقتصادی در شورای امنیت نمی‌توانند در این کار به ما ملحق شوند. توصیه بعضی از آنها هم این بود که چون انتخابات ریاست جمهوری ایران روز 25 ژانویه 1980 (5 بهمن 1358) انجام خواهد شد بهتر است تا آن تاریخ هم صبر کنیم تا شاید بتوانیم این مسئله را با دولت جدید حل و فصل کنیم.


فصلنامه مطالعات تاریخی - پائیز 1389 - شماره 30 - صفحه 10 تا 93