مخالفت صریح امام با شرکت عموم در حزب رستاخیز
نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهى از منکر است.
تأسیس «حزب رستاخیز» در روز یازدهم اسفند سال 1353 توسط محمد رضا پهلوى اعلام شد، وى در یک مصاحبه مطبوعاتى همه ایرانیان را موظف به عضویت در این حزب کرد و اعلام نمود کسانى که عضو این حزب نشوند باید از کشور اخراج گردند. اعتقاد به نظام شاهنشاهى، انقلاب- به اصطلاح- سفید و قانون اساسى، سه شرطى بود که شاه براى اعضاى حزب تعیین کرده بود. پس از این ماجرا سید حمید روحانی در نامه ای به امام از ایشان می خواهد که اعلامیه ای را در این باره منتشر نمایند. روحانی در مورد این نامه چنین توضیح داده است:
« آن گاه که شاه حزب رستاخیز را اعلام کرد، امام در کربلا بودند. سخنرانى شاه را از رادیو ضبط کردم و به خدمت ایشان در کربلا بردم که خوب ضبط نشده بود. سپس نوار دیگرى که بهتر ضبط شده بود از برنامه فارسى رادیو بغداد تهیه کردم و خدمت ایشان دادم و پیشنهاد صدور اعلامیه به محضر ایشان دادم و امام در پاسخ در ذیل نامه، این متن را مرقوم فرمودند».
متن نامه سیدحمید روحانی به امام و پاسخ ایشان که دو روز بعد از اعلام تاسیس حزب رستاخیز مرقوم شده، چنین است:
[بسمه تعالى. مصیبت خانمان سوز تازه، تشکیل حزب رستاخیز و فشارهاى توانفرسایى که به دنبال خواهد داشت نمى دانم که چه به روزگار ملت بى پناه ایران خواهد آورد. نظر به اینکه اکنون عازم نجف هستم، مى خواستم از آن حضرت استفسار نمایم که اگر تصمیمى در این زمینه اتخاذ فرموده اند، در مقام باشیم که آنچه به نظر رفقا مى رسد فراهم کرده به حضور تقدیم داریم. با کمال خجلت از نوار خراب دیروز نوار تازه اى که تقریباً مفهوم و قابل استفاده است تقدیم داشتم]
بسمه تعالى
ان شاء اللَّه موفق باشید. باید مطالب را درست دریافت کنم بعد تصمیم بگیرم و این مانع نیست که شماها مطالبى تهیه کنید.
(صحیفه امام، ج3، ص: 70)
چند روز بعد در روز 21 اسفند امام از محل اقامتشان در نجف پیامی را خطاب به ملت مسلمان ایران صادر و شرکت در حزب رستاخیز را تحریم نمودند. متن پیام حضرت امام به شرح زیر است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهى از منکر است. و چون این نغمه تازه که به دستور کارشناسان یغماگر براى اغفال ملت از مسائل اساسى، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقان زده کند و راه را براى مسائلى که در نظر دارند باز نمایند، و قوه مقاومت را بکلى از ملت سلب نموده و نفس را در سینه ها حبس سازند. لهذا لازم است- حَسَب وظیفه- تذکراتى بدهم؛ باشد که ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بیش از پیش و همه جانبه جلو این نقشه هاى خطرناک را بگیرند.
قبلًا باید گفت شاه در این پیشنهاد غیر مشروع، به شکست فاحش طرح استعمارى- به اصطلاح- «انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتیبانى ملت اعتراف نموده است. کسى که بیش از ده سال است فریاد مى زند که ملت ایران موافق با این «انقلاب» است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت» گذاشته، امروز مردم را به صفه اى مختلف تقسیم کرده و مى خواهد با زور سرنیزه براى خود موافق درست کند. اگر این- به اصطلاح- «انقلاب» از شاه و ملت مى باشد، دیگر چه احتیاجى به حزب تحمیلى است؟!
درباره این حزب- به اصطلاح- «رستاخیز ملى ایران» باید گفت این عمل- با این شکل تحمیلى- مخالف قانون اساسى و موازین بین المللى است و در هیچ یک از کشورهاى عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشورى است که حزبى به امر «ملوکانه» تأسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر کس از این امر تخلف کند سرنوشت او یا حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعى محروم شدن است. مردم محروم این کشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهى اعلام کنند؛ نظام پوسیده اى که از نظر اسلام مردود و محکوم به فناست؛ نظامى که هر روز ضربه تازه اى بر پیکر اسلام وارد مىآورد، و اگر خداى نخواسته فرصت یابد اساس قرآن را برمى چیند؛ نظامى که هستى ملت را به باد فنا داده و تمام آزادی ها را از او سلب کرده است؛ نظامى که طبقات جوان روشنفکر را در زندان ها و تبعیدگاه ها از هستى ساقط نموده و باز مى خواهد با این حزب بازى اجبارى، بر قربانی ها و زندانی هاى خود بیفزاید.
مردم مسلمان ایران مجبورند در برابر شاهى سر تسلیم فرود آورند که دستش تا مرفق به خون علماى اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهى که مى خواهد تا قطره آخر نفت این کشور را بفروشد و پولش را- به عناوین مختلف- به سرمایه داران و چپاولگران تقدیم نماید و به آن افتخار کند.
استعمار امریکا از ذخایر هنگفت نفت خود استفاده نمى کند، و از دیگران مى خرد که براى مصالح کشورش محفوظ باشد؛ ولى شاه ایران این طلاى سیاه را مى فروشد و خزانه ایران و ملت را تهى مى کند، و درآمد آن را به جاى اینکه صرف این ملت پابرهنه و گرسنه نماید، به اربابان استعمارگرش وام مى دهد؛ و یا اسلحه هاى خانمان سوز و مخرب مى خرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانى کند، و به خونریزى و سرکوبى جنبش هاى ضد استعمارى ادامه دهد.
او تا دیروز با اخذ وام هاى کمرشکن از خارج، اقتصاد ایران را به ورشکستگى مى کشانید و امروز با دادن وام ها و خرید اسلحه، ملت را به افلاس کشانیده و از رشد بازمى دارد. معاملات اسارتبار و بخصوص معامله 15 میلیارد دلارى اخیر با استعمار امریکا، ضربه نابودکننده دیگرى است که شاه به اقتصاد ایران وارد ساخته و چوب حراج تازهاى است که بر ثروت و ذخایر ملت محروم ایران مى زند.
ملت ایران مجبور است به کسى رأى موافق بدهد که وضع کشاورزى و دامپرورى ایران را چنان به عقب رانده که اکنون باید گندم، برنج، گوشت، روغن و سایر ارزاق را با قیمتهاى هنگفت وارد کند. شاه که در آغاز طرح- به اصطلاح- «انقلاب سفید» به دهقانان نوید مى داد که در سایه اصلاحات ارضى، غله مورد نیاز کشور در داخل تأمین مى شود، اکنون به جاى خجلت زدگى افتخار مى کند که دو میلیون و نیم تن گندم و چهار صد هزار تن برنج در سال جارى وارد کرده است! در صورتى که مطلعین م دانند که یک استان ایران، مثل خراسان، قدرت تهیه گندم براى تمام کشور را داشت و این قدرت را «انقلاب سفید شاه» سلب کرد.
شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور مى زند، در حالى که اکثریت ملت را در فقر و فاقه غوطه ور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت براى عمال خود عمارات چند طبقه بنا مى کند ولى در دهات و قصبات- که قسمت عمده جمعیت ایران را تشکیل مى دهند- از مواهب اولیه زندگى خبرى نیست، و اکنون وعده 25 ساله به مردم مى دهد. ولى مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعده هاى او پوچ و عارى از حقیقت است. قدرت کشاورزى از کشور سلب گردیده، وضع کشاورزان و کارگران روز به روز وخیم تر شده و از صنعتى شدن مستقل و غیر وابسته جز اسمى نیست و نخواهد بود مگر اینکه به خواست خداى قادر این رژیم پوسیده تغییر کند.
با تمام شدن ذخیره نفت به دست این رژیم، آن چنان فقرى به ملت روى مى آورد که جز تن به اسارت دادن راهى ندارد. ملت شریف ایران، که نه زراعت دارد و نه صنعت، باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یا به عملگى براى سرمایه داران تن در دهد.
شاه از مشروطه و قانون اساسى دم مى زند، در صورتى که خود او در رأس مخالفین قانون اساسى و مشروطیت، اساس مشروطه را از بین برده است؛ که نمونه بارز آن مصاحبه و جنجال اخیر است: اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسى است؛ اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پایکوبى و جنجال در امرى که مخالف خواسته آنهاست نقض قانون اساسى است؛ سلب آزادى مطبوعات و دستگاه هاى تبلیغاتى و اجبار آنها به تبلیغ بر خلاف مصالح کشور نقض قانون اساسى است؛ تجاوز به حقوق مردم و سلب آزادیهاى فردى و اجتماعى نقض قانون اساسى است؛ انتخابات قلابى و تشکیل مجلس فرمایشى محو مشروطیت و نقض قانون اساسى است؛ ایجاد پایگاههاى نظامى و مخابراتى و جاسوسى براى اجانب مخالفت با مشروطیت است؛ مسلط نمودن اجانب و عمال کثیف آنها از قبیل اسرائیل بر بهترین اراضى مملکت و کوتاه کردن دست ملت را از آن نقض قانون اساسى و خیانت به کشور است؛ اجازه سرمایه گذارى به اجانب و مسلط کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخایر نفتى به اسم «حاکمیت ملى» و کوتاه کردن دست ملت از فعالیتهاى اقتصادى خیانت به ملت و نقض قانون اساسى است؛ مصونیت دادن به اجانب و عمال آنها مخالفت با مشروطه و قانون اساسى است؛ و اصولًا دخالت شاه (که به حسب نص قانون اساسى مقام غیر مسئولى است) در امور کشور و قواى مملکت بازگشت به دوران سیاه استبداد و نقض قانون اساسى است.
این شخص باز از انقلاب سفید دم مى زند؛ انقلابى که موجب سیه بختى ملت شده و مى باشد. انقلابى که جز فلج کردن قواى فعاله ملت اثرى نداشت. انقلابى که پس از ده سال، خود «شاه» هم قلابى بودن آن را فاش کرد. انقلابى که مى خواهد فرهنگ استعمارى را تا دورترین قرا و قصبات کشانده، و جوانان کشور را آلوده کند. باید مخالف این- به اصطلاح- «انقلاب» به شکنجه گاه برود و از حقوق اجتماعى محروم شود. علماى اسلام و محصلین و رجال دین و طبقه دانشگاهى که با این نظام پوسیده و دستگاه ظلم و جور و با این انقلاب رسوا مخالفند، یا «بى وطن» هستند و باید به شکنجه گاه بروند و یا از حقوق اجتماعى محروم مى باشند. طبقات بازرگان، زارع و کارگر که در این ده سال جز وعده هاى پوچ ندیده اند و از این پس باز وعده بیشترى مى شنوند و با این انقلاب سیاه لعنتى مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.
علماى اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب، مقدمه بدبختی هاى بسیارى است که اثراتش بتدریج ظاهر مى شود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. بر سایر طبقات خصوصاً خطباى محترم و محصلین و طبقه جوان دانشگاهى و طبقات کارگر و زارع و تجار و اصناف است که با مبارزات پیگیر و همه جانبه و مقاومت منفى خود، اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزى با آنهاست. باید ملت از تبلیغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اینها در عین حال که مخالفت خود را با اسلام و احکام آن روزافزون مى کنند، براى اغفال ساده لوحان، در دستگاه تبلیغاتى مراسم خواندن دعاى کمیل و سینه زنى و زنجیرزنى پخش مى کنند، احکام قرآن کریم را نقض و خود آن را چاپ و منتشر مى کنند.
این جانب در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج مى برم، و چقدر خوب بود که در این شرایط حساس در میان آنها بودم و در این مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ایران، از نزدیک با آنان همکارى مىکردم. از خداوند تعالى قطع ایادى اجانب و عمال آنان را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
28 صفر 1395 - روح اللَّه الموسوی الخمینى (صحیفه امام، ج3، ص: 70)
در همین راستا گروهی از روحانیون مبارز نجف در مورد شرکت مردم در حزب رستاخیز از امام استفتاء نمودند و امام نظر مخالفشان را در این رابطه اعلام نمودند. سید حمید روحانى از امام خمینى خواست تا فتواى تحریم حزب رستاخیز را در پاسخ به استفتائى که شده است به صورت توأم منتشر سازند و امام در جواب ایشان- که دستخط آن در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى موجود مى باشد- چنین مرقوم داشته اند: «آنچه نوشته اید مانع ندارد. دو- سه نسخه رونوشت کنید، یکى براى من بفرستید و ترجمه عربى نیز بشود، و در صورت امکان اینجا طبع شود، لکن نشر در اینجا نشود و اگر اینجا امکان نبود باید فکرى کرد».
متن استفتاء و پاسخ امام در ادامه آورده شده است:
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. پیشگاه مبارک مرجع عالیقدر عالم تشیع، قائد بزرگ اسلام، حضرت آیت اللَّه العظمى خمینى- مد ظله العالى. با اهداى سلام و تحیات وافره، مستدعى است نظر مبارک خود را در مورد «حزب رستاخیز» که اخیراً از طرف رژیم تأسیس گردیده، بیان و وظیفه عموم ملت را در قبال آن روشن فرمایید. - گروهى از روحانیون
بسمه تعالى - نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهى از منکر است. و این جانب نظر خود را درباره این حزب به طور تفصیل نوشته ام.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
صحیفه امام، ج3، ص: 76