30 فروردین 1400
بررسی نقش انقلاب فرهنگی در صورت بندی جدید جریان های سیاسی
اشاره :
محمدحسین صفار هرندی (زادهٔ ۱۳۳۲ در تهران) سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است . وی اصالتا از شهر هرند از توابع شهرستان ورزنه اصفهان است. صفار هرندی در سال ۱۳۵۲ در رشتهٔ راه و ساختمان دانشگاه علم و صنعت پذیرفته و وارد این دانشگاه شد. سپس در سال ۱۳۷۲ دورهٔ دانشکدهٔ فرماندهی و ستاد سپاه و در سال ۱۳۷۳ دورهٔ نظری مدیریت استراتژیک (بدون ارائهٔ پایاننامه دکتری) را به پایان رساند. وی عضو رسمی سپاه پاسداران است و تا سال ۱۳۸۲ بهطور تمام وقت در این نهاد مشغول کار بود و سپس به صورت مأمور به روزنامه کیهان رفت. محمود احمدینژاد در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۸۴ وی را برای تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به مجلس معرفی کرد. در مهر ۱۳۸۸، پس پایان دوره وزارت، وی به سپاه بازگشت و به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه مشغول به کار شد. در مطلب پیشرو او زمینه ها و تاثیر انقلاب فرهنگی در شکل دهی به جریان های سیاسی در ایران پس از اردیبهشت 1359 را بررسی کرده است.
*******
هرچه از اولین روز بنیان نهادن نظام جمهوری اسلامی گذشت انتظار تحول در عرصه های مختلف بیشتر و بیشتر شد. عرصه فرهنگ در سطوح عالی و نخبه سازی آن بیش از هر عرصه دیگر این نیاز را گوشزد می کرد. آنچه در سطح دانشگاه ها وجود داشت، ادامه روند آموزشی و تربیتی ناکارآمد و بلکه آلوده گذشته در کنار یک زائده جدید، یعنی تبدیل اتاق های متعدد دانشگاه به دفاتر ویژه گروه های ریز و درشت سیاسی بی ارتباط با مبانی حرکت تحول ساز مردم بود. مدیریت جدید نظام آموزش عالی تنها در صورتی که مدرک مستقیم و قابل ارایه ای از سرسپردگی اساتید به ساواک و یا عضویت در فراماسونری و... دست می یافت از ادامه فعالیت شان جلوگیری می کرد. بدین ترتیب آنچه دست نخورده باقی می ماند میدان داری اساتید دارای تعلق فکری به حوزه های راست گرایانه و چپ گرایانه غربی و همچنان مهجورماندن فرهنگ اسلامی بود.
مدیریت دانشگاه ها با اتکا به لیبرالیسم حاکم بر دولت موقت خود را موظف می دیدند که امکانات دانشگاه را در اختیار تبلیغات سیاسی گروه هایی قرار دهند که گاه در نقاط دیگر کشور مسلحانه در برابر نظام ایستاده بودند. رییس دانشگاه تهران به گفته خودش، پیشنهاد کرده بود که تمام اتاق های یکی از ساختمان های این دانشگاه به طورکامل در اختیار گروه های سیاسی مختلف قرار داده شود.
محمد ملکی اذعان می کند در یکی از دانشگاه ها تنها یک گروه سیاسی هجده اتاق را به خود اختصاص داده بود. در چنین آشفته بازاری تحول در نظام آموزشی براساس خواسته های بنیادین و اسلامی مردم در انقلاب اسلامی چگونه امکان پذیر بود؟
امام بارها نارضایتی خود را از وضعیت دانشگاه ها که هنوز توانایی و قابلیت های حرکت به سوی تأمین استقلال کشور در زمینه های مختلف را نداشتند، اعلام کرده بودند.
این موضوع در آن حد برای مقتدای انقلاب اسلامی اهمیت داشت که در پیام نوروزی سال 1359 تأکید کردند: «باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق یا غرب اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدوین علوم عالی اسلامی... تمام عقب ماندگی های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی است و متأسفانه هم اکنون هم هست. اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفته ای است که همیشه خود را بزرگ می دیدند و می بینند و تنها حرف هایی می زدند و می زنند که دوست به اصطلاح روشنفکر دیگرش بفهمد و اگر مردم هیچ نفهمند، نفهمند. زیرا دیگر چیزی که مطرح نیست مردم اند و تمام چیزی که مطرح است خود اوست، برای این آمد که بدآموزی های دانشگاهی زمان شاه، روشنفکر دانشگاهی را طوری بار می آورد که اصولا ارزشی برای خلق مستضعف قائل نبوده و متأسفانه هم اکنون هم نیست.»
برانگیختگی ناشی از این مطالبه رهبر انقلاب از ابتدای این سال فضای فعالیت دانشجویان مسلمان را فراگرفته بود.
آن ها به تازگی در جریان فتح لانه جاسوسی نقش خود در تأثیرگذاری بر فضای سیاسی کشور دریافته بودند. یک حادثه کوچک کافی بود تا توده های مسلمان دانشجو را برای تحقق خواسته امام به حرکت درآورد. زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی عضو شورای انقلاب در جمع دانشگاهیان تبریز مشغول تشریح بحثی درخصوص مبانی فکر اسلامی و بنیان های انقلاب اسلامی بود، رفتار هتاکانه عناصر کمونیست و برهم زدن سخنرانی او زمینه یک اعتراض عمومی را نه تنها در تبریز، بلکه در بیشتر محیط های دانشگاهی سراسر کشور فراهم ساخت. دیگر شکیبایی دانشجویان مسلمان نسبت به تحمیل فضای آنارشیستی دانشگاه ها از سوی گروه های اقلیت چپ گرا به پایان رسیده بود. در این جا شورای انقلاب نیز وارد عمل شد و برای تخلیه دفاتر گروه های سیاسی- که گاه نقش اتاق جنگ و ستاد فرماندهی آشوبگری های مسلحانه و غیرمسلحانه در نقاط مختلف کشور را داشت- سه روز مهلت داد. جالب است بنی صدر که در این ماجر، جزء پیشگامان بود، گروه های سیاسی را که عمدتا از مارکسیست ها و منافقین بودند، تهدید کرد در صورتی که در موعد مقرر اتاق های دانشگاه را تخلیه نکنند برای این منظور از توده های مردم کمک خواهد گرفت.
شاید بنی صدر می خواست در اولین روزهای ریاست جمهوری خود برای به دست گرفتن ابتکار عمل، اقتدار خود را در حوزه های مختلف تثبیت کند.
در تهران انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت به محوریت افرادی مثل احمدی نژاد(رئیس جمهور فعلی کشورمان) اولین حرکت را در پاکسازی دانشگاه ها از دفاتر گروه های مسلح و غیرمسلح در حال جدال با نظام اسلامی، آغاز کردند. سپس دانشگاه ها یکی پس از دیگری به کنترل دانشجویان خط امامی درآمد. این اقدامات گاه به دلیل واکنش مسلحانه گروه ها چهره ای خونین می یافت. گریزی از آن نبود که مردم که بیش از یک سال شاهد حرکت های هرج و مرج طلبانه گروه های پرادعا و دور از خواسته های ملت بودند، به طور مستقیم وارد صحنه شوند.
بیشتر گروه های سیاسی برای حفظ وجاهت خود هم که شده ضرورت انقلاب فرهنگی در آن مقطع را می پذیرفتند. ولی با اما و اگرهایی لوازم اجرای آن را زیر سوال می بردند. مثلا جنبش مسلمانان مبارز در بیانیه ای در عین بیان این که «ضرورت یک انقلاب فرهنگی را صددرصد تأیید می کنیم» تأکید کرده بود: «معتقدیم این حرکت باید از پایین و توسط نیروهای انقلابی و جوان مسلمان و متعهد و مکتبی انجام گیرد.» این موضع گیری گروه حبیب الله پیمان از آن جا اهمیت داشت که هوادارانش از طرفی با گروهک منافقین روابط حسنه ای داشتند و از سوی دیگر توانسته بودند در برخی از انجمن های اسلامی دانشجویان نفوذ کنند.
نگرانی واقعی دارودسته «امتی ها» محوریت یافتن رهبران فکری جریان خط امام در انقلاب فرهنگی بود. درهم نظری جنبش مسلمانان مبارز و منافقین همین بس که بیانیه منافقین نیز از «بازسازی انقلابی آموزشی کشور از طریق شوراهای منتخب و مسئول» سخن به میان آورده بود، البته با این تفاوت که منافقین دانشجویان مسلمان را «فتنه جو و فرصت طلب» خوانده و حرکت انقلاب فرهنگی را ریختن آب به آسیاب دشمن و امپریالیسم قلمداد کرده بودند.
گروه «جاما» به رهبری کاظم سامی در یک موضع گیری مشابه تغییر و تحول انقلابی در نظام آموزشی را با توجه به نیازهای جامعه از ضروریات هر جنبش انقلابی قلمداد کرده بود، ولی ادعا داشت: «در شرایطی که ملت با امپریالیسم در جنگ است ضرورت تغییر بنیادی در دانشگاه ها بی مورد است.» جاما این واقعیت را پنهان می کرد که وضعیت دانشگاه آن زمان از طرفی تحلیل برنده توان دانشگاهیان در این مبارزه است و از سوی دیگر ناکارآمدی دانشگاه ها در جنبه ایجابی و ناتوانی آن در ارایه یک الگوی بومی برای استقلال کشور از قدرتمندان جهانی، غرض مبارزه با امپریالیسم را نقض می کند.
اکنون وقتی به موضع گیری های برخی از انجمن های اسلامی در آن روزها نگریسته شود، رگه هایی از گرایش تحلیلی نفوذی های چنین گروه هایی قابل ردیابی است. ابراز نگرانی برخی از این تشکل های دانشجویی نسبت به دولتی شدن انقلاب فرهنگی به رغم تأکیدی که امام بر نقش شورای انقلاب در هدایت این حرکت داشتند، شائبه این نفوذ را تقویت می کند و به نظر می رسد یک دهه بعد که در دفتر تحکیم وحدت به وقوع پیوست، از چنین زمینه های تاریخی متأثر بود.
امام در پیام نوروزی 1359 دانشجویان و طلاب را به مطالعه دقیق روی مبانی اسلامی دعوت کرده بودند. همچنین در روز اول اردیبهشت زمانی که در جلو پنجره محل سکونت موقت خود در دربند شمیران (پس از مرخص شدن از بیمارستان قلب) برای اجتماعی از دانشجویان مسلمان حامی انقلاب فرهنگی سخن می گفتند با انتقاد از فقدان تربیت اسلامی در دانشگاه ها خواستار تغییربنیادین آن ها برای رفع این خلأ شدند.
این سخن امام دانشجویان مسلمان را به سمت کانون تربیت اسلامی یعنی حوزه های علمیه می کشاند. آن ها به این عقیده رسیده بودند که روحانیت بایستی پاسخ گوی این نیاز دانشگاه ها باشد. در پایان اردیبهشت ماه مدرسه فیضیه قم محل برگزاری همایشی با عنوان «فیضیه، دانشگاه و انقلاب فرهنگی» بود. در این همایش صحنه های شوق انگیزی از الفت دو قشر حوزوی و دانشگاهی- که سال ها برای فاصله گیری آن ها از یکدیگر برنامه ریزی شده بود- مشاهده می شد. از لطایف روزگار سخنرانی هاشم آقاجری دانشجوی آن دوره بود که از وابستگی دیرینه روشنفکران ایرانی به غرب انتقاد می کرد! الفت دانشگاه و حوزه از ناحیه برخی از تشکل های دانشجویی ادامه یافت. اما تأثیرپذیری برخی از انجمن های اسلامی از گروه های دارای گرایش های ضد روحانیت تداوم این گرایش را نمی پسندید. اهتمام محمود احمدی نژاد و دوستانش در دانشگاه علم و صنعت به تداوم ارتباط با حوزه های علمیه بعضا اعتراض هایی را در جلسات انجمن های اسلامی دانشجویان-که به تازگی در مرکز به نام دفتر تحکیم وحدت متمرکز شده بودند- به دنبال داشت.
شاید همین موضوع در مراحل بعد به صورت یکی از اسباب بروز نوعی دوگانگی فکری در این تشکل دانشجویی عمل کرد.
سایت بصیرت