28 دی 1399
آماج خشم بیگانگان
پرخاش امیر بهادر به عینالدوله به علت کشتار مردم در صدر مشروطه5 و تلاشش در یوم التوپ برای کاستن از خـشـونـت قـزاقـهـا و سـربـازان سـیـلاخـوری نـسـبت به دستگیرشدگان، و پناه دادن به برخی از محبوسین یا مغضوبین6 جلوههایی از نیک نفسی و خیر خواهی اوست.7 در همین زمینه باید از اعتراض او نسبت به غارتگری قشون دولتی در ایام محاصره تبریز (در استبداد صغیر) یاد کرد که عزیز السلطان در خاطرات خویش به آن اشاره کرده است.8
ناوابستگی به قدرتهای بیگانه، از ویژگیهای بارز امیر است: هرچند جزو درباریان محمدعلیشاه محسوب میشد، اما مناسباتش با عناصر روسی مرتبط با شاه، تیره بود و گزارش سفارت انگلیس (در ایام انحلال مجلس) او را در را‡س دسته مخالف با روسوفیلهای دربار محمدعلیشاه به ریاست کلنل لـیاخوف، میشمرد.9 مامونتوف، عضو عالیرتبه دستگاه روس تزاری، گزارش جالبی از تضاد امیر بهادر با شاپشال در دربار، که به خروج شاپشال از ایران انجامید، به دست داده است.10
بدین گونه، امیر بهادر، در فترت بعد از مشروطه صغیر، مورد خشم شدید روس و انگلیس قرار داشت و آن دو قدرت استعماری در اواخر آن دوران، بشدت اصرار داشتند که شاه وی را از مقام سپهسالاری عزل کرده و از پیش خود براند.11 انگلیسیها از به اصطلاح «نفوذ شرارت آمیز» او بسیار ناراحت بودند12 و نهایتاً نیز به کمک روسها، شاه را به عزل او واداشتند.13 در فتح تهران، امیر کوشید شاه را از رفتن به سفارت روس بازدارد، که البته شاه مرعوب و فریبخورده نپذیرفت و با اشاره به شیون و غوغایی که از اندرون حرم بلند بود «با تغیر گفت: امیر! ناموسم را نمیتوانم روی سلطنت بگذارم»! و ششلول کشیده و او را با خود برد.14
امیر میگفت: «تا کی توسری خور روس و انگلیس باشیم و رعیت ما بروند در سفارتخانه و آنچه بگویند مجبور باشیم بشنویم»15 و باک نداشت که این سخن را به خود آنها نیز بگوید. مفاخرالدوله نقل میکند: «روزی که سفیر روس به تماشای سلام آمد و ناهار را در چادر امیر بهادر خورد، امیر به وی گفت: «ما امروز دیگر جواب شما را سربالا میتوانیم بدهیم و با این سرنیزه ها که دیدید از شما ترس نداریم. سفیر خنده کرده، اما من دیدم تمام بدن او به حرکت آمد.»!16
اقدام وی به طبع «وسائل الشیعه» شیخ حر عاملی و نیز «شاهنامه» استاد طوس، شاهدی دیگر بر حمیت ملی و اسلامی اوست و حکایت از ادب پروری و فرهنگ دوستی وی دارد.17 شیخ شهید در تقریظی که بر وسائل چاپ امیر بهادر (تهران 1323 ق) نوشت، از وی تقدیر و تشکر کرده است.18 دکتر محمدعلی احسانی طباطبایی «از رجال معمر و صحیح» شنیده است «که مرحوم امیر بهادر، با عدهای از خواص و دانشمندان همیشه دمخور بوده و به قدری عالم بوده که همیشه با عبارات قرآن یا اشعار فردوسی مکالمه مینمود.»19 عشق امیر به خاندان پیامبر علیهم السلام و آشنایی وسیعش با شاهنامه را، میتوان از نوشته ظهیرالدوله (داماد ناصرالدین شاه) به دست آورد. ظهیرالدوله، که در سفر مظفرالدینشاه به روسیه و فرنگ (1317 ـ 1318 ق) همراه شاه و امیر بهادر بوده، مینویسد: در پطرزبورغ «جناب امیر بهادر جنگ... صحبت کربلا مشرّف شدن خودش را داشت. نیم ساعت، حالی کردیم. مرد سخت اعتقادی است. یعنی به آنچه اعتقاد دارد تقریباً ثابت است و یقین دارد و خیلی هم متعصب است. خوشم آمد. شخص باید در دنیا به یک دینی حُکماً متدین، و به یک اعنقادی عقلاً معتقد باشد و الا سگ بر آن آدمی شرف دارد.»20 نیز مینویسد: «غالب روز را در حضور [ شاه] بودم. جناب امیر بهادر جنگ بعضی از اشعار شاهنامه را از حفظ میخواند (چون اغلب شاهنامه را محفوظ است...) شاه صحبتا فرمود در یکی از کاغذهایم برای شاه شهید این دو شعر فردوسی را نوشتم که میگوید: همیشه سر تخت جای تو باد / جهان زیر فرمان و رای تو باد. بدون تامل جناب امیر بهادر جنگ گفت: گذشت او، کنون تاج و تختش تراست / بزرگی و اورنگ و بختش تراست. به قدری از این طور شعر مناسب خواندن من حظ کردم که بیاختیار بیشتر از آنچه مقتضی ادب بود تحسین کردم.»21
مخالفت امیر با مشروطه وارداتی نیز (از جمله) ریشه دینی داشت و روی تبعیت از فقیه پارسا و متنفذ عصر: شیخ فضلالله نوری بود. کسروی میگوید: «چنین میگویند امیر بهادر و کسانی را از نزدیکان محمدعلی میرزا، به حاجی نوری سرسپردگی بوده، که هرگاه او از دشمنی با مشروطه بر میگشت آنان هم بر میگشتند.»22 لذا برغم خطراتی که این امر برای وی در برداشت، بر وفای به شیخ، تا پایان استوار ماند و بههیچوجه پیشنهاد مصرانه مشروطه چیان برای دستگیری و تحویل شیخ به آنان را ــ که بیگمان برایش سود مادی بسیار داشت ــ نپذیرفت و در برابر فشار آنان تسلیم نشد.23 در جریان ترور نافرجام شیخ نیز که سفارت انگلیس، مانع محاکمه و مجازات ضاربین بود، فشار میآورد تا سوء قصد کنندگان به کیفر برسند. 24
پینوشتها:
1ــ ایران در جنگ بزرگ، مورخ الدوله سپهر، ص 347. 2ــ کمال الملک، صص 80-79 ؛ شرح حال رجال ایران...، بامداد، 1/386. 3ــ روزنامه خاطرات عین السلطنه، 3/2263 و 2280. 4ــ همان: ص 2280، خاطرات مربوط به 11 محرم 1327 ق. 5ــ خاطرات عبدالله بهرامی، ص 68. 6ــ ر.ک، خاطرات وحید، ش 18 (15 فروردین ــ 15 اردیبهشت 1352 ش)، ص 30 و ش 19 (15 اردیبهشت ــ 15 خرداد 52)، صص 51 ــ 54؛ فتح تهران، صص 166 ــ 164؛ خاطرات و خطرات، ص 101؛ انجمنهای سری در انقلاب مشروطیت، صص 124 ــ 125؛ روزنامه خاطرات عین السلطنه 3/2200-2199. 7ــ در باره دینداری و سلامت نفس امیر بهادر ر.ک، ماخذ زیر: خاطرات بهرامی، صص 22 ــ 19؛ زیر این هفت آسمان، باستانی پاریزی، صص 51 ــ53؛ یادداشتهای ملک المورخین، ص 148؛ حیات یحیی، 1/151؛ تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، 3/589 ؛ تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ضمیمه مجله پیمان، 1313 ش، ص 70. 8ــ روزنامه خاطرات... ملیجک، 2/1444. 9ــ ر.ک، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، صفحات 756و761و778و792و816 .]10ــ حکومت تزار و محمدعلی میرزا، صص303 ــ 305. نیز ر.ک، انجمنهای سری در انقلاب مشروطیت، مذاکرات امیر بهادر با چرچیل، ص 124.ُ11ــ تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، صفحات 886 و 954 و 1009 و 1046 و 1110 و 1116. معاضد السلطنه پیرنیا در نامه به دوستانش (15 صفر 1327 ق) مینویسد: «چرچیل هم آمده بود و چهار روز در لندن مانده و مراجعت به تهران کرده، معلوم نیست برای چه کاری آمده است... از قرار معلوم، گویا روسها و انگلیسها هر دو... عدم تمکین شاه را از اعمال امیر بهادر میدانند و حال هر دو متفق شدهاند که او را معزول نمایند...( »مبارزه با محمدعلیشاه...، ص 31 و نیز: صفحات 34 و صد و پانزدهم و 20.)[12ــ تاریخ استقرار...، ص 1046. ناظم الاسلام در بخش مربوط به حوادث 12 ربیع الثانی 1327 ق مینویسد: «سفیرین روس و انگلیس نوشتهاند به اعلی حضرت، که امیر بهادر تا پنج روز دیگر باید نفی و تبعید شود. چه، تا او در تهران است امنیت کامله حاصل نشود!»ّ13ــ همان: ص 1126 به بعد. ً14ــ گیلان در جنبش مشروطیت، ابراهیم فخرایی، ص 178؛ مجله خاطرات وحید، دوره دهم، ش 15 (15 دی ــ 15 بهمن 1351)، مقاله آقای حسنعلی برهان، ص 21.`15ــ تاریخ بیداری ایرانیان، بخش 2، 3/184. 16ــ روزنامه خاطرات عینالسلطنه، 3/2517. 17ــ ر.ک، زیر این هفت آسمان، باستانی پاریزی، صص 51-53. 18ــ برای متن تقریظ شیخ ر.ک، مکتوبات، اعلامیه ها...، ترکمان، ص 432. 19ــ چنته درویش، 1/186. امیر بهادر، وکیل السادات را برای شاهنامه خوانی برگزیده بود (فردوسی و شاهنامه، محمد محیط طباطبایی، ص 350. نیز ر.ک، سوانح عمر، شمس الدین رشدیه، صص 140-139.) 20ــ سفرنامه ظهیرالدوله...، ص 225. نیز بنگرید به روضهای که امیر از مصائب و جانبازی علمدار کربلا علیهالسلام) برای ظهیرالدوله خوانده است (همان: ص 345.) امیر هر سال در حسینیه خود روضه باشکوهی میگرفت (روزنامه خاطرات... ملیجک، 1/417. در باره علایق مذهبی وی، همچنین ر.ک، دیدهها و شنیدهها...، صص 456 - 458.) 21ــ همان: ص 151. 22ــ تاریخ هجده ساله آذربایجان، ص 66. 23ــ فتح تهران، نوایی، ص 169. 24ــ تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ترجمه حسن معاصر، نامه بارکلی سفیر انگلیس به ادوارد گری، ص 1022.
http://ayam.jamejamonline.ir