محمود کاشانی: آیتالله کاشانی و مصدق اختلاف شخصی نداشتند
دکتر سیدمحمود کاشانی، فعال سیاسی و حقوقدان است که در دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی تدریس میکند. فرزند آیتالله ابوالقاسم کاشانی، از اعضای مؤسس حزب جمهوری اسلامی بوده است. و تا به حال دو بار در دورههای چهارم و هشتم، نامزد انتخابات ریاست جمهوری شده است. تحلیلهای مستندی از کارهای مصدق در مقام نماینده مجلس و نخستوزیری دارد و نقش او را در کودتای ۲۸ مرداد بررسی میکند.
نقش آیتالله کاشانی در سالهای پس از اشغال ایران، در بیداری مردم چه بود؟
آیتالله کاشانی که در نوجوانی به درجه اجتهاد رسیده بود، کنار دو تن از استادان خود آیتالله محمد کاظم خراسانی و آیتالله میرزا حسین خلیلی تهرانی در پیشبرد اندیشه مشروطیت و تأسیس مجلس در ایران فعال بود. در جنگ جهانی اول همراه پدر خود، آیتالله سیدمصطفی کاشانی با بسیج عشایر و مردم عراق در برابر هجوم نیروهای نظامی انگلیس به سرزمین بینالنهرین که در آن هنگام بخشی از عثمانی بود ایستادگی کرد و توانست از تحمیل قیمومت انگلستان بر عراق جلوگیری کند ولی با پیگرد او از سوی فرماندار نظامی انگلیس به ایران آمد. آیتالله کاشانی، در صحنه سیاسی ایران هم فعال بود و مردم و روحانیون را به حضور در صحنههای سیاسی و اجتماعی دعوت میکرد و از انزواطلبی برحذر میداشت.
با اشغال ایران از سوی متفقین و تزلزل حاکمیت نیرومند رضا شاه در کشور، اشغالگران انگلیسی و روسی قدرت واقعی را در دست گرفتند و دولتهایی که یکی پس از دیگری روی کار میآمدند ناگزیر بودند در تصمیمگیریهای خود رضایت متفقین را جلب کنند. در این هنگام گروهی از شخصیتهای سیاسی و نظامی ایرانی بهدستور ریدر بولارد، وزیر مختار انگلیس در ایران بازداشت شدند ولی تلاش آنان برای دستگیری آیتالله کاشانی ناکام ماند. آیتالله کاشانی تلاش گستردهای برای جلوگیری از دخالت دولتها در انتخابات انجام داد و با صدور اعلامیهها و مسافرتهای سیاسی به استانهای گوناگون کشور، برای برگزاری انتخابات آزاد در کشور تلاش کرد. در انتخابات دوره چهاردهم و پانزدهم، پرچم مبارزه بردوش آیتالله کاشانی بود که دو بار بازداشت و تبعید شد. در انتخابات دوره شانزدهم مبارزات آیتالله کاشانی اوج گرفت و گروه کوچکی از نمایندگان شجاع مجلس پانزدهم به وی پیوستند. اگرچه آیتالله کاشانی به لبنان تبعید شد ولی با همراهی همین اقلیت کوچک و پشتیبانی همین گروه و با رهبری آیتالله کاشانی توانستند از دخالت دولت در انتخابات تهران جلوگیری و وارد مجلس شانزدهم شوند. انتخاب آیتالله کاشانی به نمایندگی مجلس دوره شانزدهم، زمینهساز بازگشت پیروزمندانه و استقبال بینظیر از او در تهران شد که سنگبنای پیروزی نهضت ملی ایران و ملی کردن صنعت نفت در ایران بود.
تحلیل شما از نهضت ملی نفت و رابطه آن با نهضت مشروطیت چیست؟
نخست باید این واقعیت را روشن کنم که مبارزه پرشور آیتالله کاشانی و یاران او در اصل برای آزادی انتخابات و برقراری نظام مردمسالاری بود و از آنجا که شرکت نفت انگلیس بهسان دولتی در درون دولتها در دهه ٢٠ تا ٣٠ عمل میکرد، اندیشه قطع سلطه این شرکت از منابع نفتی کشور هم در دستورکار این مبارزه قرارگرفت. بنابراین نامگذاری این نهضت بزرگ و فراگیر، به نهضت ملی نفت نادرست و برخلاف واقعیتهای تاریخی است. نهضت ملی ایران، یک روند مبارزه مسالمتآمیز و در اصل دنبال احیای مشروطیت و اجرای اصول قانون اساسی و متمم آن بود. این نهضت برای احترام به حقوق مردم، جلوگیری از بازداشتهای خودسرانه، برگزاری انتخابات آزاد، آزادی قلم و بیان و مطبوعات تلاش میکرد و دنبال براندازی نظام سیاسی موجود در کشور نیز نبود.
آیا دلیل همکاری و همراهی مصدق با مرحوم آیتالله کاشانی، استفاده از نفوذ روحانیت در این نهضت بود؟
ورود مصدق به صحنه مبارزات نهضت ملی ایران، دیر هنگام بود. در مجلس چهاردهم با آنکه مصدق از تهران انتخاب شده بود ولی هیچ برخوردی با حضور اشغالگران نکرد بلکه بهگونه ضمنی از متفقین ستایش میکرد. در مورد شخصیتهای سیاسی و نظامی ایرانی که خودسرانه از سوی انگلستان بازداشت شدند نیز اعتراض مؤثری نکرد. در مبارزه سالهای بعد هم نقشی بر عهده نداشت و حتی در پاسخ نامهای که نمایندگان اقلیت به او نوشتند که در احمد آباد به سر میبرد؛ خود را بازنشسته سیاسی معرفی کرد. او در چند نوبت در اعتراض به دخالت دولتها در انتخابات، در دربار متحصن شد که کار سودمندی نبود و هر بار پس از چند روز اقامت در دربار، به خانه خود باز میگشت. وی در مبارزههای پرشوری که آیتالله کاشانی و نمایندگان مبارز مجلس پانزدهم مثل سید ابوالحسن حائریزاده، دکتر مظفر بقایی، حسین مکی، عبدالقدیر آزاد و غلامحسین رحیمیان با لایحه الحاقی گس – گلشائیان انجام دادند سکوت کرد و حتی در نامهای که ٣٠ تیر ١٣٢٨ به مجلس فرستاد، بهگونه ضمنی این لایحه را تأیید کرد.
مصدق در انتخابات دوره شانزدهم با تلاش آیتالله کاشانی و هواداران وی، در فهرست نامزدهای تهران قرار گرفت و وارد این مجلس شد. وی تا آذر ١٣٢٩ با اندیشه ملی کردن موافقتی نداشت ولی هنگامی که لایحه الحاقی در این مجلس رد شد به کاروان نهضت ملی ایران و ملی کردن نفت پیوست و توانست به نخستوزیری برسد.
پس از آنکه مصدق در سمت نخستوزیری قرارگرفت چرا مبارزه با دولتهای استعمارگر را از یاد برد و تقریبا به شرایط پیش از پیروزی نهضت بازگشت؟
مصدق نقش مؤثری در مبارزههایی که به پیروزی نهضت ملی ایران انجامید؛ نداشت. او با نهضت ملی ایران و آیتالله کاشانی و نمایندگان هوادار نهضت، هماهنگی نشان داد. از اینرو هنگامی که خواست از مجلس رأی اعتماد بگیرد، برنامه دولت خود را همان خواستهها و هدفهای رهبران نهضت ملی ایران تعیین کرد. بند دوم آن، اصلاح قانون انتخابات مجلس و انجمنهای شهر بود. ولی در خلال دو سال و چند ماه که در قدرت بود، اقدام مؤثری برای اجرای این برنامهها انجام نداد که بر پایه آنها از مجلس رأیاعتماد گرفته بود.
هرچند در تیر سال ١٣٣٠ خلعید از شرکت نفت انگلیس با پشتیبانی آیتالله کاشانی و مجلس انجام شد ولی نفس خلعید از شرکت نفت انگلیس، بسنده و به معنی اجرای قانون ملی کردن نبود. او میبایست قراردادهایی برای فروش و صادرات نفت میبست که از درآمدهای حاصله کشور را اداره و رضایت مردم را جلب کند. ولی با وجود پیشنهادهای گوناگونی که به او شد، با دستاویزهای گوناگون آنها را رد کرد و از موقعیتهایی که رقابتهای بینالمللی در دسترس او قرار داده بود بهرهبرداری نکرد. در نتیجه کشور در بنبست و بحران مالی قرار گرفت و این خود از علل مهم ناکامی این نهضت بود.
از سوی دیگر به بند دوم برنامه خود نیز عمل نکرد. اصلاح قانون انتخابات کار دشواری نبود. الگوهای گوناگونی در کشورهای اروپایی وجود داشت که میتوانست مبنای اصلاح قانون انتخابات مجلس و انجمنهای شهر در ایران باشد. مصدق انتخابات مجلس دوره هفدهم را با همان قانون انتخابات سابق انجام داد و خود او در پارهای از حوزههای انتخابیه، در انتخابات دخالت کرد. در اردیبهشت ١٣٣١ در جریان برگزاری انتخابات، با صدور یک تصویبنامه غیرقانونی، از ادامه برگزاری انتخابات در ٣٣ حوزه انتخابیه جلوگیری کرد و بهجای ١٣۶ نماینده، تنها ٨٠ نماینده در این دوره به مجلس راه یافتند و همین مجلس ضعیف، راه را برای توطئهها و مداخله انگلستان در امور داخلی کشور ما هموار کرد.
مصدق همین مجلس نیمبند را هم به حال خود رها نکرد. بلکه با فضاسازی و بهرهبرداری ابزاری از حربه نفت، به مدت یک سال و نیم اختیارات قانونگذاری را از مجلس که دوره آن دو ساله بود؛ گرفت که به اعتراضهای شدید آیتالله کاشانی، دکتر مظفر بقایی و سیدابوالحسن حائریزاده که از نمایندگان پیشگام نهضت ایران بودند؛ انجامید و سپس در تیر سال ١٣٣٢ در مقام انحلال این مجلس برآمد که با ایستادگی و مقاومت شدید آیتالله کاشانی و ٢٢ تن از نمایندگان روبهرو شد ولی سرانجام در یک رفراندوم غیرقانونی و با کمک حزب غیرقانونی توده توانست مقدمات انحلال آن را فراهم آورد. این بیلان کاری دو سال و چهار ماه نخستوزیری مصدق بود.
نهضت ملی بهدلیل مداخله کشورهای غربی در امور داخلی ایران دچار ناکامی شد یا بهدلیل اختلافات درونی؟
این موارد را نمیتوان با واژههایی مثل «اختلافات» توصیف کرد. به باور من اقدامات خلاف قانون اساسی مصدق از سوی سیاستهای مداخلهگر بیگانه کارگردانی شدهاند و آیتالله کاشانی و یاران او در برابر این برنامههای ویرانگر ایستادگی کردند وگرنه اختلافات شخصی یا حتی سیاسی میان آیتالله کاشانی و یاران او با مصدق وجود نداشته است. گرفتن اختیارات قانونگذاری از مجلس، به معنی بازگشت کشور به دوران شاهان قاجار بود. زیرا چنین مجلسی دیگر جایگاهی در اداره کشور نداشت. حل و فصل نشدن موضوع نفت و جلوگیری از اجرای قانون ملی کردن نفت نیز به سود انگلستان بود. زیرا کشور ما از درآمدهای مورد نیاز محروم شد و در بنبست مالی قرارگرفت که فقر و نارضایتی عمومی را در پی داشت. وضع کشور بدتر از دوران دولتهای پیش از پیروزی نهضت ملی ایران شد، زیرا نه از آزادی و مردمسالاری خبری بود و نه مردم از نتیجههای قانون ملی کردن نفت برخوردار شدند. این همان واقعیتی بود که آیتالله کاشانی در گفتوگو با یکی از خبرنگاران آلمانی در اردیبهشت ١٣٣٢ مطرح کرد و گفت: مردم نمیتوانند هم گرسنگی را تحمل کنند و هم زورگویی و دیکتاتوری را. این اوضاع و احوال خواسته سیاستهای بیگانه و زمینهساز فروپاشی و ناکامی نهضت ملی ایران بود.
انشعاب میان رهبران نهضت از چه زمانی آغاز شد؟
مصدق پس از قیام ٣٠ تیر که با همت و از خود گذشتگی آیتالله کاشانی و دکتر مظفر بقایی به نخستوزیری بازگشت؛ دست به انتصاب افراد بیصلاحیت و بدسابقهای در پستهای کلیدی زد که مورد اعتراض غیرعلنی آیتالله کاشانی قرار گرفت. با این حال آیتالله کاشانی و نمایندگان پیشگام نهضت ملی ایران کوشش میکردند این اعتراضها به شیوه اداره کشور، علنی نشود. البته سید ابوالحسن حائریزاده که تجربه شش دوره نمایندگی را داشت و سیاستمدار جسوری بود، پیش از دیگران اعتراضهای خود را به مصدق آشکار کرد. ولی هنگامی که مصدق در دی ١٣٣١ لایحه تمدید اختیارات را برای یکسال دیگر به مجلس داد، آیتالله کاشانی و یاران او در مجلس آشکارا با این لایحه مخالفت کردند.
در تیر سال ١٣٣٢ مصدق قصد خود برای تعطیل و انحلال مجلس را بهوسیله یک رفراندوم خلاف قانون اساسی آشکار کرد. در این مجلس، نمایندگانی حضور داشتند که از منافع کشور دفاع میکردند و مانع بزرگی سر راه طمعورزیهای سیاستهای بیگانه بودند. آیتالله کاشانی و این گروه از نمایندگان با همه وجود در برابر انحلال مجلس ایستادگی کردند. آیتالله کاشانی در پیامی که ١٠ مرداد به ملت ایران داد، رفراندوم برای انحلال مجلس را خانهبرانداز که با نقشه اجانب طرحریزی شده؛ توصیف کرد و شرکت در آن را حرام و منافی مصلحت ملت و مملکت دانست. دکتر بقایی نیز در نامهای به دکتر صدیقی وزیر کشور در ٢١ مرداد، انحلال مجلس را خیانت تاریخی مصدق خواند.
پس از برگزاری رفراندوم، چه اتفاقی در کشور افتاد؟ ظاهرا شما با این نظریه که کودتایی روی داده باشد موافق نیستید.
ادعای کودتا از سوی مصدق که در اعلامیه دولت صبح روز ٢۵ مرداد از رادیو خوانده شد و در روزنامهها انتشار یافت، از هر جهت خلاف واقعیتهای تاریخی است. این تبلیغات گسترده از همان هنگام آغاز شد و تاکنون با انتشار صدها جلد کتاب و مقالههای بیشمار و برنامههایی در تلویزیون تکرار شده است. ولی واقعیتهای تاریخی روشنتر از آن است که بتوان در دراز مدت آنها را پنهان کرد. روز ٢٢ مرداد، وزیر کشور مصدق نتیجه رفراندوم برای انحلال مجلس را اعلان کرد. بیدرنگ صبح روز ٢٣ مرداد، شاه فرمان نخستوزیری زاهدی و فرمان برکناری مصدق را امضا کرد. فرمان نخستوزیری زاهدی شب همان روز به وی ابلاغ شد. زاهدی از سرهنگ نصیری که حامل این فرمانها بود خواست که فرمان برکناری مصدق را ساعت ٢٣ روز ٢۴ مرداد به وی ابلاغ کند. مصدق با دریافت این فرمان رسید داد و فرمان شاه را «دستخط مبارک» نامید، ولی برای آنکه مردم را فریب دهد دستور داد نصیری بازداشت شود و صبح روز بعد هم در یک اعلامیه بیامضا مدعی شد سرهنگ نصیری قصد اشغال خانه او را داشته است. مردم بیخبر از همهجا باور کردند که نصیری برای انجام کودتا با دو کامیون سرباز به خانه مصدق رفته است!
زمینههای سقوط نهضت ملی ایران از نظر جامعهشناسی چه بود و جامعه ما در آن هنگام چه اوضاعی داشت؟
نهضت ملی ایران پشتوانههای استواری داشت. آیتالله کاشانی، مجلس، علمای بزرگ در سراسر کشور و مردم با همه وجود از آن پشتیبانی میکردند و اگر خیانتی نشده بود، دستیابی به هدفهای آن، در دسترس جامعه بود. ولی واقعیت این است که انگلستان از یک سده پیش از آن، از یک شبکه نفوذی در کشور ما برخوردار بود. این گروه که از خارج کارگردانی میشدند بهتدریج پستهای کلیدی را به چنگ آوردند. نکته مهم دیگر این بود که رسانهها و بهویژه رادیو به کنترل کامل مصدق درآمده بود؛ بهگونهای که پس از قیام ٣٠ تیر ١٣٣١ اعتراضهای آیتالله کاشانی و یاران او در مجلس، کمترین بازتابی در رادیو نداشت و همین امر بارها مورد اعتراض آنان قرار گرفت. مصدق با سوءاستفاده از رادیو که رسانهای نافذ بود، با نطقهای طولانی و پیامهای گوناگون علیه مجلس، مردم را فریب داد. حزب نیرومند توده نیز که انگلستان در سطوح بالایی آن نفوذ کرده بود، در خدمت هدفهای مصدق بود. ملت ایران هم تجربه سیاسی کافی نداشت. نارضایتی عمومی مردم بهدلیل اجرانشدن قانون ملی کردن نفت و بنبست مالی و فقر عمومی، گسترش یافته بود. این نارضایتی، فضایی را ایجاد کرده بود که قدرتهای غربی بهخوبی از آن بهرهبرداری کردند. از سوی دیگر سیاستهای بیگانه توانسته بود بهدست مصدق نیروهای مذهبی و هواداران نهضت ملی و مجلس را بهشدت سرکوب کند تا آنجا که روزهای ٧ تا ١٠ مرداد اجتماع مسالمتآمیزی را که در خانه آیتالله کاشانی برای اعتراض به انحلال مجلس برگزار میشد با سنگپرانی و چاقوکشی مورد حمله قرار دادند. در این اوضاع و احوال که نیروهای مذهبی در تنگنای شدیدی قرار گرفته بودند و آیتالله کاشانی و یاران او نیز دچار امواج سهمگین ترور شخصیت شده بودند، امر بر عامه مردم مُشتبه شد! بهنحوی که حتی بسیاری از روحانیان نیز فریب خوردند. این سناریویی بود که قدرتهای بزرگ غربی با بهرهگرفتن از عوامل داخلی خود، ضعفهای فرهنگی مردم و نداشتن تجربه سیاسی توانستند اتحاد مردم را به پراکندگی تبدیل کنند و به هدفهای خود دست یابند.
هفتهنامه پنجره