23 مهر 1399
در 23 مهر ماه سالروز شهادت پنجمین شهید محراب
در آخرین دیدار امام خمینی و آیتالله اشرفیاصفهانی چه گذشت؟
آیتالله عطاءالله اشرفی اصفهانی یکی از شاگردان معروف درس آیتالله بروجردی بود که در دوران نهضت امام خمینی همواره از مدافعین نظرات حضرت امام بودند که در این راه چندین بار دستگیر و شکنجه شدند.
آیتالله اشرفی اصفهانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نمایندگی امام در کرمانشاه و امامت جمعه آن دیار منصوب شد و در 23 مهر 1361 در سنگر محراب نماز توسط جلادان منافق به شهادت رسید.
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا حسنی امام جمعه وقت ارومیه در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی درباره آخرین دیدار آیتالله اشرفیاصفهانی و امام خمینی و علاقه میان آنها میگوید: یک روز ائمه جمعه مراکز استانها و شهرستانها در قم جلسهاى داشتند. حقیر نیز توفیق حضور پیدا کرده بودم. جلسه تمام شد. بعدازظهر در معیت آقایان به تهران آمدیم تا فرداى آن روز، با امام دیدار کنیم. شب در جایى با آقایان ائمه جمعه استانها با هم بودیم. آقایان از جمله شهید بزرگوار آیتالله اشرفى اصفهانى خیلى اصرار کردند که من ماجراى ترور اخیر را به طور مشروح تعریف کنم. من نیز توضیح دادم. از جمله اینکه گفتم وقتى منافق از پشت به من آویزان شد، با یک ضربه فنى چریکى، آن را به اندازه 2 متر آن طرفتر پرت کردم. در این هنگام آیتالله اشرفى به مزاح فرمود: آقاى حسنى! حالا که ما پیر و ناتوان شدیم و این چیزها را بلد نیستیم چه کارى باید بکنیم. یکى از آقایان گفت: حاج آقا براى شما هم خدا کریم است.
شب استراحت کردیم. فرداى آن روز همراه ائمه جمعه سرتاسر کشور، با حضرت امام دیدار عمومى داشتیم و امام صحبت مفصلى کردند. پس از اتمام سخنرانى، ائمه جمعه مراکز استانها به طور خصوصى به محضر امام شرفیاب شدند. آقاى منتظرى هم در میانشان بود، اما از همه پیرمردتر در میان ما آیتالله اشرفى اصفهانى بود. این دیدار هم تمام شد و آقایان یکى یکى از اتاق امام بیرون آمدند. ناگهان متوجه شدم در اتاق آیتالله اشرفى با امام تنها ماندهاند. یک مقدار حساس شدم که ببینم این دو مراد و مرید، چه کار مىکنند؟ یک لحظه دیدم آقاى اشرفى به طرف امام رفت، حرفهایى با امام زد که من نمىشنیدم، بعد به صورت خیلى عجیب دست ایشان را بوسید. جالبتر از این، امام نیز با یک حالت غیرعادى از جایش بلند شد و بر پیشانى او بوسه زد. منظره جالبى بود، حالم منقلب شد و غبطه خوردم. از ذهنم گذشت که اى کاش امام پیشانى مرا هم مىبوسید، اما فورى به خودم جواب دادم تو هنوز خیلى بچهاى که به آن مرحله برسى، هنوز راه زیادى مانده است تا به آن مقام و منزلت دست یابى. آن روز پنجشنبه بود. به سمت ارومیه حرکت کردم تا نماز جمعه را اقامه کنم، اما این صحنه، ذهن مرا به خود مشغول کرده بود و مانند فیلم سینمایى از جلوى چشمانم عبور مىکرد. تا اینکه در همین جمعه از اخبار شنیدم آیتالله اشرفى اصفهانى توسط منافقین در محل نماز جمعه کرمانشاه، به شهادت رسید.
خداحافظی امام با شهید اشرفی اصفهانی
همچنین حجتالاسلام محمد افشاری نیز در کتاب خاطرات خود روایت جالبی از خداحافظی امام با شهید اشرفی اصفهانی به شرح زیر نقل میکند: شهید اشرفی اصفهانی به دیدن امام در جماران رفته بود و بعد از دیدار و دستبوسی، در دفتر ایشان نشسته و گفته بود که من شهید میشوم. اطرافیان گفتند انشاءالله صد سال عمر خواهی کرد. اما برای چه این حرف را میزنی؟ گفته بود که حضرت امام به صورت خاص با من خداحافظی کرد و برخورد امام به گونهای دیگر بود. مرتب به من میگفت: فرمایشی نداری؟ کاری نداری؟ هرکاری داری بگو تا انجام دهند. لذا برداشت من این است که شهید خواهم شد.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی