12 مرداد 1394

شکار شکارچی در شکارگاه


احمد ساجدی

شکار شکارچی در شکارگاه

روز 16 مرداد 1349 سپهبد تیمور بختیار اولین رئیس ساواک که از چندی پیش در عراق می‌زیست و به فعالیت علیه حکومت پهلوی سرگرم بود، در شکارگاه استان دیاله، توسط یکی از اعضای نفوذی ساواک که جزء محافظین وی بود ترور شد و پیکر نیمه جانش به بیمارستان الرشید بغداد انتقال یافت.
  تیمور بختیار اولین رئیس ساواک در 1293 در یکی از ایلات بختیاری در اصفهان متولد شد، او مدارج نظامی را طی کرد و پس از کودتای 28 مرداد 1332 فرماندار نظامی تهران شد. در اسفند 1335 به ریاست سازمان جدیدالتأسیس ساواک منصوب شد. از 1336 در کابینه‌های اقبال، شریف‌امامی و امینی، معاون نخست‌وزیر و رئیس ساواک بود. وی که همواره سودای احراز قدرت مطلقه را در کشور داشت، در 1337 طی سفری به آمریکا به کرمیت روزولت و آلن دالس رئیس سیا پیشنهاد کودتا در ایران و برکناری شاه را کرد. دالس پیشنهاد او را رد کرد و به وزیر خارجه آمریکا نیز توصیه کرد که در ملاقاتش با بختیار اجازه طرح چنین مسائلی را ندهد.(1)
این دیدگاه بعداً از سوی حسین علاء وزیر دربار به اطلاع شاه رسید. شاه نیز در اسفند 1339 تیمور بختیار را از ریاست ساواک عزل کرد. بختیار در مرحله بعد علیه دکتر علی امینی که در اردیبهشت 1340 به نخست‌وزیری رسیده بود و همچنین علیه اصلاحات ارضی شاه موضع گرفت.
او در مهر 1340 بازنشسته شد و در بهمن آن سال از ایران اخراج گردید. متعاقباً شاه دستور مصادره اموال و دارایی‌های تیمور بختیار را صادر کرد و همزمان تمامی رجال و شخصیتهای طرفدار بختیار بازداشت شدند. تیمور بختیار ابتدا به رم و ژنو رفت و از آنجا راهی جنوب فرانسه شد. وی به محض خروج از کشور مبارزه علیه رژیم شاه را آغاز کرد.
در تهران پرونده‌ای علیه بختیار در ساواک تشکیل شد و وی به قتل، غارت، فساد اخلاقی و شکنجه متهم گردید. سپس با ورود بختیار به فرانسه، دادستان تهران به استناد قانون استرداد مجرمین از دادگستری پاریس خواستار تحویل بختیار شد. ولی بختیار تابعیت کشور عراق را پذیرفته بود و امکان تحویل او میسر نبود. در عین حال دولت فرانسه به محمدرضا پهلوی قول داد تا موقعی که تیمور بختیار در فرانسه حضور دارد، پلیس مخفی فرانسه مراقب رفتار او خواهد بود و به ساواک گزارش روزانه خواهد داد و به قول خود عمل خواهد کرد.(2) مقامات رژیم بعث عراق پس از آنکه بختیار تابعیت عراقی را به دست آورده بود، وی را به بغداد دعوت کردند. بختیار می‌خواست از طریق لبنان به عراق برود ولی در فرودگاه بیروت به اتهام حمل غیرمجاز اسلحه بازداشت شد. (16 اردیبهشت 1347) در این هنگام دولت ایران با ارائه مدارک مجرمیت بختیار از دولت لبنان خواستار تحویل بختیار شد. اما دولت لبنان بی‌توجه به این درخواست، بختیار را پس از یک بازداشت کوتاه‌مدت، راهی عراق کرد. دولت ایران نیز در فروردین 1348 روابط خود را با لبنان قطع کرد. مواضع یکسان عراق و لبنان در برابر رژیم شاه را می‌توان بازتابی از هم‌پیمانی شاه با اسرائیل و تبعات آن در جهان عرب دانست.(3)
تیمور بختیار به این ترتیب در 27 اردیبهشت 1347 وارد عراق شد تا با استفاده از تیرگی روابط تهران بغداد، مبارزه‌ای را با حکومت شاه سازمان دهد. بختیار از عراق با رهبران حزب توده، حزب دمکرات کردستان، سازمان جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی (کا.گ.ب)، جبهه ملی، ناراضیان ارتش، فئودالها، مخالفین «اصلاحات ارضی» و هر گروهی که به نوعی با رژیم شاه در تعارض بود، تماس گرفت و تلاش کرد تا تشکیلاتی فعال را علیه حکومت پهلوی در عراق ایجاد کند.
طبق گزارشهای روزمره ساواک، در بغداد بختیار از امکانات فراوان رژیم بعث برخوردار بود و یک گروهان برای حفاظت از جان وی اختصاص داده بودند. او با آنکه تلاش کرد تا همه ناراضیان ایرانی را گرد هم آورد و از آنان یک «سازمان آزادیبخش» به وجود آورد با این همه، نتوانست حمایت امام خمینی را که مقتدرترین و بانفوذترین رهبر مخالفین شاه بود، جلب کند. او یک بار به صورت ناشناس به همراه استاندار نجف به دیدار امام رفت ولی حتی اجازه صحبت حضوری با امام را نیز نیافت.
از 31 شهریور 1348 که تیمور بختیار در دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش غیاباً به اعدام محکوم شد، ساواک برنامه‌ریزی خود را برای ترور وی آغاز کرد. مؤثرترین بخش این برنامه‌ریزی، تماس ساواک با یک ناراضی ارمنی ارتش به نام مستعار «فرهنگ ماه نشان» بود. فرهنگ پیش از این با درجه استوار یکمی بازخرید و از ارتش اخراج و به طور غیرقانونی از کشور خارج شده و در ژنو نزد بختیار رفته بود. خانواده بختیار در این شهر به سر می‌بردند و بختیار هر از چند گاهی نزد آنان می‌رفت. فرهنگ توانسته بود اعتماد بختیار را جلب کند و حتی به عنوان یکی از محافظین خانواده‌اش استخدام شود. در چنین شرایطی ساواک با فرهنگ ارتباط برقرار کرد و از او خواست در ازای واگذاری پنج امتیاز به وی، بختیار را ترور کند این پنج امتیاز عبارت بودند(4):
1. خروج غیرقانونی او از مرز بخشوده شود.
2. پس از بازگشت به ایران با یک درجه ترفیع با درجه ستوان سومی داخل ارتش خواهد شد.
3. مبلغ 250 هزار تومان به او به عنوان پاداش خواهند پرداخت.
4. یک خانه سازمانی تا زنده است در اختیارش خواهد بود.
5. از تاریخ بازخرید تا تاریخ مراجعت به ایران بدون احتساب مبلغی که به عنوان بازخرید گرفته حقوق بازنشستگی او یک جا به او پرداخت خواهد شد.
ضمناً برای نجات و سلامت او اطمینان کامل داده شد که پس از عملیات ترور، وی را به سرعت از مهلکه نجات خواهند داد.
فرهنگ در شرائطی که از طرف بختیار مأمور حفظ جان خانواده‌اش بود، با این پیشنهاد نهایتاً موافقت کرد. ولی اجرای طرح مستلزم حضور وی نزد بختیار بود و هر جابجایی بدون اطلاع بختیار سئوا‌ل‌برانگیز می‌نمود و زمینه عکس‌العمل وی را فراهم می‌کرد. این مشکل در تیرماه 1349 برطرف شد و آن زمانی بود که بختیار با کشف قرائن و شواهدی احساس کرد که امنیت خانواده‌اش در معرض تهدید ساواک قرار دارد. با این حال او به فرهنگ هنوز سوءظن نداشت. در نتیجه وی را مأمور کرد که خانواده‌اش را از ژنو به بغداد منتقل کند. این مأموریت در تیرماه 1349 عملی شد. از این زمان تا یک ماه هیچ زمینه‌ای برای اجرای طرح ترور وجود نداشت. اما در شانزدهم مرداد 1349 بختیار تصمیم گرفت ظاهراً به اسم شکار و در اصل با هدف انجام بعضی اقدامات مرزی، به شکارگاهی حفاظت شده در ایالت دیاله عراق برود. در این سفر «فرهنگ ماه نشان»، عباسعلی شهریاری و اردشیر قلی‌خانی به عنوان محافظان ایرانی همراه با پنج محافظ عراقی، بختیار را همراهی کردند.
فرهنگ به حدی به بختیار نزدیک و مورد اعتمادش شده بود که اغلب او را در اتومبیل خودش می‌نشاند. پس از ورود به استان دیاله در منطقه‌ای بیشه زار به نام «سعدیه» در نزدیکی مرز آنان از اتومبیل‌ها پیاده شدند. چون هوا گرم بود قدری نوشابه نوشیدند و در سایه‌ای توقف کردند. در این بین بختیار از عباسعلی شهریاری خواست با هم به گوشه‌ای بروند و گفت که با وی کار دارد. در حالی که آن دو در گوشه‌ای سرگرم صحبت بودند و محافظان مسلح عراقی نیز از دور مراقب آنان بودند، فرهنگ در فرصتی به دور از چشم قلی‌خانی به سوی بختیار از پشت آتش گشود. با این تیراندازی محافظان عراقی فوراً عکس‌العمل نشان داده و به سوی فرهنگ و قلی‌خانی تیراندازی کردند. قلی‌خانی به تصور آنکه نقشه‌ای از جانب عراقیها علیه جان بختیار در جریان است همراه با فرهنگ به طرف آنان تیراندازی کردند. در این زد و خورد یک سرگرد عراقی و نظامی دیگری که متصدی بی‌سیم بود کشته شد. قلی‌خانی در فرصتی با استفاده با پوشش بیشه‌زار به طرف مرز ایران گریخت و شهریاری نیز بی‌خبر از آنچه به وقوع پیوسته بود، خبر تیر خوردن بختیار را به فرهنگ داد و وی را از قصد خود برای فرار به سوی مرز مطلع کرد. در این فرصت فرهنگ که از ناحیه پا هدف گلوله قرار گرفته بود لنگ لنگان خود را در نقطه‌ای پنهان کرد. او پس از ساعتی توسط قوای جدید عراقی که در صحنه حاضر شده بودند تحت تعقیب قرار گرفت و بازداشت شد. پیکر نیمه‌جان تیمور بختیار نیز به بیمارستان انتقال یافت. در پی این حادثه باقی مانده محافظان، پیشخدمتها، نگهبان و آشپز بختیار توسط مقامات عراقی دستگیر شدند تا احتمال رابطه آنها با ساواک را مورد بررسی قرار دهند. فرهنگ در زیر شکنجه مأمورانی عراقی به همه ارتباطهای خود با ساواک اعتراف کرد. سپس وی به همراه 5 محافظ مسلح عراقی به اتهام خیانت در حفاظت از جان تیمور بختیار اعدام شدند.
فردوست از قول پرویز ثابتی مدیرکل اداره سوم ساواک مدعی شد که قاتل تیمور بختیار یک سرگرد سابق نیروی هوایی بود که به او گفته شده بود اگر موفق به قتل تیمور بختیار شود او با پول گزاف به آمریکای جنوبی اعزام خواهد شد. بر اساس این ادعا، سرگرد موردنظر نیز این وعده را پذیرفت و تیمور بختیار را در شکارگاه به رگبار بست و به سوی مرز ایران گریخت و ساواک هم به وعده خود وفا کرد و او را با پول وعده شده به آمریکای جنوبی اعزام کرد.(5) به نظر می‌رسد این ادعا قرین حقیقت نباشد و شاید ابعاد حادثه در آن زمان که ثابتی برای فردوست تشریح می‌کرد روشن نبود. واقعیت این است که ضارب یک نظامی بازخرید شده ارتش به نام «اگلن ماطاوسیان» بوده که اسم مستعار «فرهنگ» را بر خود نهاده بود. این شخص پس از ترور بختیار توسط مأموران رژیم بعث بازداشت شد و پس از شکنجه فراوان تیرباران گردید.(6) نکته دیگر اینکه پرویز ثابتی مدعی است ضارب از طریق شهریاری در جریان مأموریت ساواک قرار گرفته و عملیات را به انجام رسانده و شهریاری حلقه ارتباط فرهنگ با ساواک بوده و هر دو در ادعای پرویز ثابتی از اعضای پرنفوذ حزب توده بوده‌اند.
از ابتدای این درگیری، تیمسار نعمت‌الله نصیری اخبار آن را از طریق امیر اسدالله علم و یا به طور خصوصی به اطلاع شاه می‌رساند.
علم در کتاب خود «یادداشتهای علم» در خاطرات مربوط به روز 24 مرداد 1349 راجع به ترور تیمور بختیار چنین می‌نویسد:
«... ایادی ما در اطراف بختیار موفق شدند او را با تیر بزنند. روزی که در بغداد برای شکار به خارج از شهر رفته بودند کسی که او خیال می‌کرد از همه به او نزدیک‌تر است و از ایادی ما بود او را زد. ولی متأسفانه این مرد پوست‌کلفت هنوز نمرده است. من عقیده دارم که خواست خداست برای اینکه بیشتر رنج و عذاب ببرد. بالاخره می‌میرد. این آدم شقی خیلی مردم را اذیت کرد که برای خودش مقام و پول به دست آورد. ولی از حق نباید گذشت، مرد شجاع و نترسی است. گویا حسن‌البکر رئیس‌جمهور عراق تاکنون سه بار از او عیادت کرده است...
او در خاطرات روز 31 مرداد 49 می‌نویسد:
«... خبر قطعی رسیده است که بختیار مرده و عملش تمام شده است. نمی‌دانم تا چه حد باید آن را بپذیرم. به عرض رساندم. شاهنشاه هم مردد بودند و باور نمی‌‌کردند» و در خاطرات روز دوم شهریور 49 چنین می‌نویسد:
«... صبح شرفیاب شدم. عرض کردم قتل بختیار انعکاس عجیبی در مردم داشته است. عده زیادی که از کشته شدن این آدم شقی خوشحال هستند، یک عده دیگر هم از این قدرت عجیب دستگاه شاهنشاه ماست‌ها را کسیه کرده‌ اند، حتی می‌گویند آن دو نفر جوانی که هواپیمای ملی ما را ربودند، مأمور ساواک بودند که خواستند رد گم کنند و آنها هم در قتل بختیار شرکت کردند. شاهنشاه خندیدند. فرمودند، این قسمت که مهمل است ولی شما تأیید بکنید! چه بهتر که قدرت ما هم مثل قدرت سابق انگلیس‌ها افسانه‌ای بشود...»(7)
پس از مرگ تیمور بختیار همسر و دو فرزندش راهی سوئیس شدند و از هرگونه فعالیت سیاسی خودداری کردند.
«عباس سالور» که در زمان مرگ بختیار استاندار خوزستان بود در خاطرات خود می‌نویسد:(8)
«تیمور بختیار در عراق با ارسال نامه‌های دوستانه و کمکهای مالی به دوستان خود می‌خواست برنامه‌های خود را در نواحی مرزی و داخلی کشور اجرا نماید. از این نظر ساواک مناطق مرزی را تحت کنترل داشت و از مراسلات و فعالیتهای او و همکاران و طرفدارانش مطلع بود. در بسیاری موارد پاسخ نامه‌ها به وسیله ساواک صورت می‌گرفت. بختیار برای 19 نفر از کلانتران و بزرگان ایل بختیاری نامه ارسال داشته و گاهی هم پول حواله کرده بود. به رؤسای ساواک شهرستانها و استانها که تصور می‌کرد نسبت به او وفادار هستند نامه می‌نوشت، که آنها عیناً نامه‌‌ها را به رؤسای خود می‌‌دادند. از جمله به رئیس ساواک دزفول، سرهنگ افراسیابی، نامه‌ای نوشته بود که او این نامه را به تیمسار خاوری ـ رئیس ساواک خوزستان ـ داد. همچنین به رؤسای ساواک خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد، سنندج، اصفهان، کرمانشاه، بوشهر، بندرعباس، رضائیه نامه‌هایی نوشت.
به شیوخ خوزستان نیز نامه می‌نوشت و گاهی پول می‌فرستاد. از جمله به شیخ صدام برامک نامه نوشته بود، به همراه سی هزار تومان پول، که با عشایر شوش و کارون اهواز تماس بگیرد. با مکی فیصلی که دو دوره نماینده مجلس بود، با شیخ فیصل طرفی نیز مکاتبه نمود که ساواک اطلاع داشت.
پی‌نویس‌‌ها:
1. دانشنامه جهان اسلام، دایره‌المعارف اسلامی، ج 2، ص 406.
2. فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 1، ص 420.
3. سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج دوم، بختیار در لبنان، ص 11.
4 خسرو معتضد، سپهبد بختیار، تهران، انتشارات علمی، 1379.
5. فردوست، همان، ص 422.
6. تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 3، بختیار در عراق، ص 414. رجوع کنید به مقاله «تیمور بختیار» در سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
7. یادداشتهای امیر اسدالله علم، انتشارات مازیار و معین، ج 2.
8. تاریخ معاصر ایران، سال 8، شماره 30، تابستان 1383، ص 129.


ماهنامه الکترونیکی «دوران» ، شماره 42 ، اردیبهشت 1388