06 دی 1399
به بهانه سالروز شهادت
ثقة الاسلام تبریزی و روسیه تزاری
میرزا علیآقا ثقة الاسلام فرزند حاج میرزاموسی ثقهالاسلام، در ماه رجب سال 1277 ق در تبریز دیده به جهان گشود و زیر نظر و مراقبت پدر به تحصیل علوم شرعی و مشی در طریقه روحانیت کوشید. پس از آنکه علوم مقدماتی فارسی وعربی را آموخت، ازدواج نموده به سال 1300 ق با همسر خود به عتبات عالیات رهسپار شد و در حوزه درس شیخ محمدحسین فاضل اردکانی و شیخ زینالعابدین مازندرانی به تکمیل معارف اسلامی پرداخت تا به مقام اجتهاد نایل گشت و پس از هشت سال، در سال 1308 ق به تبریز بازگشت. ثقة الاسلام چون در اثر مطالعه روزنامههای مهم عربی، اطلاعاتی از نظامات جدید اجتماعی به هم رسانیده و روحانی روشنفکری بود، در مساجد تبریز بر منبر میرفت و با نطق و موعظه، در هدایت افکار میکوشید.
درماه رمضان 1319 ق. میرزا یوسف ثقة الاسلام درگذشت و از طرف مظفرالدین شاه به پیشنهاد ولیعهد (محمدعلی میرزا) لقب ثقة الاسلام به میرزاعلی آقا داده شد و وی بر مسند حکومت روحانی نشست و ریاست فرقه شیخیه را در تبریز عهدهدار گشت. 1
ثقة الاسلام پس از آغاز مشروطهخواهی، در صف حامیان آن درآمد. وی مردم را به آثار حیات بخش حکومت ملی آشنانموده و اساس حکومت مشروطه را با فلسفه و مفهوم حکومت در اسلام تطبیق میداد و در همان حال، مردم را از تندروی و افراط بر حذر داشته و پیوسته مجاهدان آذربایجان را به آرامش و ملایمت دعوت میکرد. 2
اشغال آذربایجان توسط قوای روس
در دوران استبداد صغیر محمدعلیشاهی، عینالدوله به عنوان والی آذربایجان به تبریز رفت اما در مواجهه با آزادیخواهان تبریز، مجبور شد به باسمنج (روستای بزرگی در نزدیکی تبریز) بازگردد. او تبریز را در محاصره گرفت و در نتیجه شهر دچار قحطی شد. جنگهای خونین میان قوای دولتی و آزادیخواهان تبریزی روی داد. در طی یکی از این نبردها، «باسکرویل» معلم آمریکایی مقیم تبریز که به آزادیخواهان پیوسته بود، کشته شد. عاقبت، دو کنسول روسیه و انگلستان، به بهانه حفظ جان اتباع خارجی و نیز رفع محاصره و قحطی، متفق گشتند که ارتش روس به سوی تبریز حرکت نماید. آنان ادعا میکردند ورود ارتش تزاری برای اعاده امنیت و تأمین آسایش اهالی بوده و پس از انجام این وظیفه، به روسیه مراجعت خواهد کرد. ثقة الاسلام با ابراز نگرانی از این حوادث، شدیداً با حضور قوای روسیه در ایران مخالف بود؛ چنانکه میگفت: «راضی هستم مرا در سیبری به شکستن سنگ چخماق وادار نمایند، اما بیرق روس در این مملکت نباشد.» 3 وی با اقدام به تماسهای مکرر با عینالدوله، تلگرافهای مفصلی به محمدعلیشاه مخابره کرد و نزدیکی خطر را گوشزد نموده و افتتاح مجلس و اعاده رژیم مشروطه را خواستار گردید. شاه سعدالدوله (رئیسالوزرا) را مأمور مذاکره با وزاری مختار روسیه و انگلستان نمود تا از ورود قشون روس به تبریز جلوگیری شود، و نیز از انجمن آذربایجان درخواست کرد راه را برای ورود عین الدوله به شهر باز کنند تا امنیت برقرار گردد. اما نه سفارتین روس و انگلیس و نه انجمن، هیچ کدام به پیشنهاد شاه روی موافق نشان ندادند و در نتیجه راه ورود سپاه روس به شهر تبریز گشوده شد.
قشون چندهزار نفری روسیه در سال 1327 ق وارد آذربایجان شده، تبریز را اشغال نمودند و ژنرال استارسلسکی (فرمانده ارتش روس) طی انتشار اعلامیهای، از مجاهدان خواست فوراً اسلحه را به زمین گذارند. سپاهیان روس سنگرهای داخلی شهر را تخریب میکردند و «باغشمال» را مرکز ستاد خود قرار داده بودند. ستارخان و باقرخان و گروهی دیگر از مجاهدان، به شهبندرخانه عثمانی پناهنده شدند. 4
در این ایام پرمحنت ثقة الاسلام مرجع رفع مشکلات و تیرهروزیهای مردم بود. وی در برابر تعدیات قوای روس، آرام نگرفت. از جمله در برابرتبعید شیخعلی اصغر لیلآبادی و تخریب خانه یوسف مجاهد ( از طرف سپاهیان روس) و بعضی تعدیات دیگر، از میللر (کنسول رسول) استیضاح نموده و چون پاسخ قانع کننده دریافت نکرد، از تعدیات سپاهیان تزاری به نیکلای دوم تزار روسیه شکایت نمود. چند تلگراف مخابره کرد و توسط صمدخان ممتازالسلطنه (وزیر مختار ایران در فرانسه)، شکایت خود را در روزنامههای پاریس منعکس ساخت. 5
در موردی دیگر نیز، یکی از سربازان روس به دست مرحوم ثقة الاسلام مسلمان شده در منزل وی پنهان گردید. قضیه فاش شد و بلایف (عضو نظامی کنسولگری روسیه) با عدهای سالدات (نظامی) وارد منزل ثقة الاسلام گشتند. اما سرباز مذکور از در دیگری فرار نمود. باز ثقهالسلام تلگراف شکایت به امپراتور نموده و در نتیجه، بلایف مجبور شد از مرحوم ثقة الاسلام عذرخواهی کند. 6
اولتیماتوم روسیه به ایران
سال 1329 ق، سال سیاهی برای ملت ایران محسوب میشود. مدتی قبل، حکومت مشروطه جهت نظم دادن به امور مالیه ایران، مستر مورگان شوستر امریکایی را استخدام نموده بود و او نیز با دقت به انجام وظیفه میپرداخت. اقدامات شوستر ضربه مهمی بر منافع نامشروع انگلیس و روس در ایران وارد میکرد؛ 7 لذا دولت روس در واکنشی شدید، با همراهی و حتی تحریک انگلستان، 8 ضمن اولتیماتومی به دولت ایران، اخراج مستشاران امریکایی و از جمله شوستر را خواستار شد و تهدید نمود اگر ظرف چهل وهشت ساعت درخواستهایش عملی نگردد، قوای روس به طرف تهران پیشروی خواهند نمود. در حقیقت، قصد اصلی روسها از اولتیماتوم، به دست آوردن بهانهای بود که قشونشان نقاط شمالی ایران را اشغال و تصرف نمایند.
در مقابله با تهدید روسیه، مجلس تحت تأثیر نطق مهیج یکی از علمای انقلابی، اولتیماتوم را رد نمود. 10 در نتیجه، قوای تازهنفس روسی به طرف آذربایجان و تهران حرکت نمودند. دولت وقت، بنا به مصلحت، مجلس را منحل و اولتیماتوم را قبول نموده و از روسها عذرخواهی کرد. این چنین پیشروی قوای روس متوقف گشت. 11
مبارزه ثقة الاسلام علیه مظالم روسها
همزمان با این وقایع، سربازان تزار (که آذربایجان را منطقه نفوذ روسیه میدانست) در تبریز شروع به آزار و اذیت مردم نمودند، به نوامیس مردم دستدرازی کرده و حتی از کشتن زن و بچه دریغ نمیکردند. 12 عاقبت کاسه صبر مردم لبریز گردیده، ثقة الاسلام در برابر این ددمنشیها، به کنسول روسیه شدیداً اعراض نمود ولی کنسول، ترتیب اثری به اعتراض وی نداد. در مقابل، امیر حشمت( مسئول نظمیه شهر) از ثقة الاسلام اجازه و فتوای شرعی مبنی بر مقابله با قوای متجاوز روس گرفته، به کمک قوای خود و مجاهدین به مقابله برخاست. از صبح اول محرم 1329 ق سربازان روس با مقاومت شدید روبرو شدند و در نتیجه، جمعی از روسها کشته و مجروح گشتند.هزار نفر از مجاهدین در ارک (محل مصلای کنونی) موضع گرفته و در مقابل چهار هزار قشون روسی مجهز به توپ ایستادگی میکردند. 13 این زد و خورد چهار روز طول کشید و روسها با بر جای گذاشتن هشتصدو پنجاه نفر کشته، از شهر بیرون رانده شدند. البته از جانب مجاهدین نیز افراد زیادی کشته و زخمی شده بودند. 14
ثقة الاسلام برای جلوگیری از قتل نفوس و ایجاد امنیت، به تلاش برخاسته و چندبار با کنسول روس و انگلیس مذاکره نمود. قرار بر این شد که مجاهدین اسلحه را بر زمین گذارند یا از شهر بیرون روند. چون این شروط اجرا شد، روسها با اقدام به نیرنگ، قوای تازهنفسی را که در راه داشتند، وارد شهر کرده و شهر را به توپ بستند! ثقة الاسلام به دیدار کنسول روس شتافت اما کنسول با وی با خشونت و بیاعتنایی برخورد نمود. وقتی ثقة الاسلام بازگشت، به مردم گفت روسها خیال کشتار در شهر دارند. بهتر است شبانه شهر را ترک کرده و خود را به جای امنی برسانید. مردم گفتند: شما خودتان چه خواهید کرد؟ جواب داد: «من کار خود را به خدا باز میگذارم.»15
وحشت و اضطراب عجیبی بر شهر حکمفرما شد و سران قوم و مجاهدان، هر کدام که میتوانستند، از شهر بیرون رفتند. از طرف حکومت روسیه، به فرماندهان نظامی و کنسولهای روس در شهرهای تبریز، رشت، انزلی و مشهد اختیارات تام داده شد که مقصرین اغتشاش علیه روسها را دستگیر و مطابق قوانین نظامی روسیه مجازات کرده و مراکز مقاومت را ویران سازند. 16
محرم سال 1329 در تبریز
در روز هفتم محرم، ثقة الاسلام توسط یکی از نزدیکان اطلاع یافت که روسها درصدد دستگیری او هستند. از آن مرحوم خواسته شد جهت حفظ جان، به شهبندر خانه عثمانی پناهنده شود اما وی با امتناع از پذیرش این پیشنهاد، گفت: «هنگامی که در زمان شکست عباسمیرزا، آقا میرفتاح جلو افتاده، شهر تبریز را به دست روس سپرد [تا قتل و خونریزی نشود]، از آن زمان صد سال میگذرد و همیشه آقا میرفتاح به بدی یاد میشود. شما چگونه خرسندی میدهید که در این آخر زندگی،از ترس مرگ خود را به پناهگاهی کشم و دیگران را در دست دشمن گذارم.» 17
عصر روز نهم محرم، ثقة الاسلام به خانه یکی از دوستانش میرفت که معاون کنسولگری روس سوار بر درشکه کنسولگری جلو او ایستاده و جهت شرکت در جلسه کنسولگری که قرار بود راجع به امنیت شهر در آن گفت و گو شود، از ثقة الاسلام دعوت نمود و آن مرحوم همراه وی رفت. کنسول روس در برخورد با ثقة الاسلام خشمگینانه او را به تحریک مجاهدین علیه روسها متهم نمود اما ثقة الاسلام تقصیر را متوجه روسها ساخت. میللر (کنسول روس) ورقهای را به ثقة الاسلام نشان داده، تکلیف نمود که برای نجات جان خود زیر آن را امضا نماید. مفاد نوشته چنین بود: «نخست مجاهدان تبریز به روی ارتش تزاری اسلحه گشوده، جنگ آغاز کردند و روسها برای حفظ جان اتباع خود ناچار به جنگ و تصرف تبریز گشتند!» مقصود میللر این بود که مجوزی برای اقدامات نظامی و تصرف آذربایجان تحصیل کند. اما مرحوم ثقة الاسلام با امتناع از این خواسته او، گفت: «این شهادت، خلاف واقع است و مسلمان شهادت خلاف واقع نمیدهد.» 18
پس از گفتوگوهایی، میللر راضی شد ثقة الاسلام گواهی کند که «تا وقتی دولت ایران قادر به حفظ امنیت آذربایجان نیست، توقف ارتش تزاری در تبریز ضرورت دارد.» اما باز هم ثقة الاسلام با امتناع از امضاء، جواب داد: «شما آذربایجان را تخلیه کنید، من قول میدهم امنیت کامل در اینجا برقرار شود.»
میللر عصبانی شده، دستور داد ثقة الاسلام را زندانی کنند. روز بعد (روز عاشورا) او را به دادگاه نظامی ـ که چند افسر روس قاضی آن بودندـ برده و از او خواستند یکی از دو نوشتهایرا که کنسول گفته بود، امضا نماید و از اعدام نجات یابد. اما ثقة الاسلام همچنان امتناع مینمود. اتهام آن روحانی وارسته، تحریک مردم بر ضد قشون تزاری و فتوای جهادی بود که برای امیر حشمت نوشته بود. ثقة الاسلام دادگاه را صالح ندید و از دادن هرگونه پاسخ به سؤالات آنان خودداری کرد. عاقبت، حکم اعدامش صادر شد. البته او خود، از همان آغاز مبارزه با روسها، در نوشتهای به مشکوةالملک، این حکم را پیشبینی کرده بود.
منصور دار عشقم و دانم که عاقبت
بر پای دار میکشد این پایداریم19
روز دهم محرم، مردم گرفتار و وحشتزده تبریز، روی ایمان و علایق مذهبی مشغول انجام مراسم عزاداری حضرت سیدالشهداء (ع) بودند و گروهی بر آن شدند که به سربازخانه محل توقف ثقة الاسلام حمله نموده، وی و دیگر آزادیخواهان را آزاد نمایند. به همین احتمال، روسها از نیمه شب ششصد سالدات مسلح در اطراف سربازخانه متمرکز ساختند.
روز عاشورا، اول صبح، در سربازخانه چوبهدار دستهجمعی برپا شد و بعداز ظهر آن روز خونین نه نفر دستگیرشدگان را از باغشمال به سربازخانه آوردند تا به دار کشیدن آنها، صدای آزادیخواهی مردم تبریز را خاموش کند.
مرحوم ثقة الاسلام دیگر یاران را دلداری میداد و میگفت: «رنج ما دو دقیقه بیش نیست، پس از آن به یکبار خوش و آسوده خواهیم بود. ما را چه بهتر که در چنین روزی به دست دشمنان دین کشته شویم.» 20
ثقة الاسلام مشغول نماز شد. چون نماز خود را به اتمام رساند، با پای خویش بالای چهارپایه رفت. دژخیمان طناب را به گردنش انداختند و بالا کشیدند. پس از چند لحظه، زندگی پر افتخار آن عالم جلیلالقدر و روحانی آزاده خاتمه پذیرفت و چنین بود که برگ خونین دیگری بر تاریخ ایثارگریهای آذربایجان افزوده گشت. اما چند سال نگذشت که آهسوزان و خون به ناحق ریخته شده مظلومان، سراسر روسیه را آتش زد و آن آتش، حتی خانواده تزار را سوزاند و امپراتوری بزرگ روسیه را درنوردید.
جنازه مطهر آن روحانی وارسته در گورستان مقبرهالشعرای تبریز به خاک سپرده شد. هماکنون وسایل شخصی ثقة الاسلام در موزه مشروطیت تبریز نگهداری میشود.
پانوشتها
1. عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت، تهران، امیرکبیر، فصل دوم.
2. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، تهران، جاویدان، 1363، ج2، صص 294 ـ 293.
3. ابراهیم صفایی، اسناد سیاسی دوران قاجاریه، تهران، چاپخانه رشدیه، 1352، ص 383، نامه ثقة الاسلام به میرزا حسن مشکوهالملک.
4. یادداشتهای میرزا اسدالله ضمیری (ملازم خاص ثقة الاسلام)، به کوشش سیروس برادران شکوهی، تبریز، ابن سینا، 1363، ص 38.
5. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان ص 314.
6. مهدیقلیخان مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، کتابفروشی زوار، 1363، ص 202.
7. در مورد اقدامات شوستر ر. ک: «اختناق ایران» تألیف مورگان شوستر، ترجمه موسوی شوشتری، تهران، صفیعلی شاه، بیـا.
8. تریا ایرانسکی پاولویچ، سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ترجمه: هوشیار، تهران، حبیبی، 1357، ص 120، ایوان: انقلاب مشروطیت، ترجمه: تبریز، ص 96. مرحوم ثقة الاسلام در نامهای مینویسد: «روس در دست انگلیس آلتی بیش نیست. هر چه می گوید او (روسیه) همان را میگوید و چرخ پولتیک در دست انگلیس است و همه این کارها را او فراهم میآورد.» ابراهیم صفایی: اسناد سیاسی دوران قاجاریه (اسناد رژی)، همان، ص 383.
9. مهدیقلیخان مخبرالسلطنه هدایت، گزارش ایران (قاجار و مشروطیت)، تهران، نشر نقره، 1363، ص 259 و مورگان شوستر،همان، ص 210.
10. حسین مکی در کتاب «مدرس قهرمان آزادی» تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358، ج 1، ص 103 و نیز در کتاب «مدرس» تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، بیتا، مقدمه جلد اول، روحانی مذکور را شیخ محمد خیابانی معرفی نموده است. اما دکتر علی مدرسی در «فصلنامه یاد». بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، شماره 21، زمستان 1369، ص 72، روحانی ذکر شده را شهید سید حسن مدرس میداند.
11. احمد کسوری، تاریخ هجده ساله آذربایجان، تهران، امیرکبیر، 1353، ص 260ـ 256.
12. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران، عطار و فردوسی، 1362، ج 3، ص 203. یادداشتهای میرزا اسدالله ضمیری، همان، صص 48ـ 47؛ مورگان شوستر، همان، صص 259ـ 258.
13. سیدعلی محمددولتآبادی، خاطرات، تهران فردوسی، 1362، ص 64؛ مورگان شوستر، همان، ص 259.
14. احمد کسروی، همان،صص 275 ـ 265؛ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان،ص 317.
15. احمد کسروی، همان، صص 305 ـ 304؛ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان ص 317.
16. مورگان شوستر، همان، ص 259؛ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه همان، ص 320؛ احمد کسروی، همان، ص 312؛ سیدعلی محمد دولتآبادی، همان، ص 64.
17. احمد کسروی، همان، ص 305.
18. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه،همان، ص 323؛ احمد کسروی، همان، ص 317؛ یادداشتهای میرزا اسدالله ضمیری، همان، صص 73ـ 72.
19. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان، ص 324.
20. احمد کسروی، همان، ص 310.
ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر، سال چهارم، شماره 35، مرداد