15 مرداد 1400
آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی، سلمان عصر ومردی از تبار سلمان
آیتالله العظمی سیدابوالقاسم خویی فرزند سیدعلی اکبر بن میرهاشم موسوی خویی، از مفاخر بزرگ جهان تشیع و از مشاهیر فقه و اصول و از مدرسان پرآوازه حوزه علمیه نجف اشرف و از مفسران و قرآنپژوهان عالیقدر اسلام، در ۱۵ ماه رجب ۱۳۱۷ ه··. ق در خانواده علم و تقوا در شهر «خوی» دیده به جهان گشود.
سیدابوالقاسم، دوران کودکی و نوجوانی را زیر نظر پدر بزرگوارش گذراند و مقدمات علوم عربی و صرف و نحو و قرآن را از وی آموخت. در سال ۱۳۳۰ ه·· رهسپار نجف اشرف شد و به پدرش پیوست. او جوانی باهوش بود واز همان ابتدا استعدادش مایه شگفتی و اعجاب استادان حوزه علمیه نجف گردید.
در همین دوران آیت الله سیدمحمد کاظم یزدی (م ۱۳۳۷)، صاحب کتاب مشهور «عروه الوثقی»،طی یک پرسش وپاسخ وایرادی که مرحوم خوئی به سید وارد می کند به هوش و ذکاوت او در سن پانزده سالگیاش، پی می برد و به پدرش توصیه فرمود که: «قدر این بچه ات را بدان، او آینده درخشانی خواهد داشت». ایشان مدت ۶ سال مقدمات و سطوح را فرا گرفت و چهارده سال تمام فقه و اصول و علوم کلامی ومعقول را از محضر استادان بزرگ نجف آموخت. چونان: ۱ ـ شیخ فتحالله شریعت اصفهانی (م ۱۳۳۹ ه··)؛ ۲ ـ حاج شیخ مهدی مازندرانی (م ۱۳۴۲ ه··)؛ ۳ ـ میرزا حسین نائینی (م ۱۳۵۲ ه··)؛ ۴ ـ شیخ محمدجواد بلاغی (م ۱۳۵۲ ه··)؛ ۵ ـ میرزا علیآقا شیرازی فرزند میرزای شیرازی (م ۱۳۵۵ ه··)؛ ۶ ـ سیدحسین بادکوبهای (م ۱۳۵۸ ه··)؛ ۷ ـ آقا ضیاءالدین عراقی (م ۱۳۶۱ ه··)؛ ۸ ـ شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، معروف به «کمپانی» (م ۱۳۶۱ ه··)؛ ۹ ـ شیخ مرتضی طالقانی (م ۱۳۷۰ ه··)؛ ۱۰ ـ سیدابوالقاسم خوانساری (م ۱۳۸۰ ه··).فرا گرفت به گفته خودش تحصیل آیتالله خویی بیشتر در محضر درس میرزای نائینی و کمپانی بودهاست و همواره در جلسات درس آن دو شرکت میجست وبرای محفل درس آنها ارزشی بسزا قائل بود تا حدی که آنگاه که شنید جلسات درس میرزای نائینی آغاز شده، سفری را که به ایران داشت، ناتمام گذاشت و دوباره به نجف بازگشت.
وی پس از ۲۰ سال تحصیل در نجف اشرف، به درجه اجتهاد رسید و جمعی از علمای بزرگ به اجتهادش شهادت دادند. مشهور است که پس از انتشار جلد اول کتاب «اجود التقریرات» ایشان، که تقریر دروس آیتالله میرزای نائینی است، وی را به عنوان یک مجتهد جوان در حوزه نجف معرفی کرده، جمع کثیری از علمای بزرگ در سال ۱۳۵۲ قمری به مقام اجتهادش گواهی دادند. او در خلال تحصیل، به تدریس نیز پرداخته و هر کتابی را که میآموخت، کتاب پیش از آن را تدریس میکرد. شاگردانش می گویند:«این استاد بزرگ، الحق بیانی رسا دارد و مطالب اصولیه، چون مومی در دستش میباشد و تسلط کاملی نیز بر آنها دارد۲».حوزه درسش تا پایان عمر ادامه داشت و چنان شهره یافت که در دو دهه آخر عمرش، در حوزههای علمیه عراق، بلکه جهان اسلام بینظیر بود و صدها نفر از جویندگان علوم و معارف اسلامی در درسش حضور مییافتند. بسیاری از فقها و مراجع امروزودر گذشته شیعه، خوشهچین دانش بیکران این استاد والامقام میباشند.
قلم او نیز همواره در راه نشر معارف الهی وبیان شرایع دینی حرکت نمود وبدیع ترین آثار ونوشته ها را در علوم مختلف به عالم علم ودانش هدیه نمود«معجم رجال حدیث»؛ در بیستودو جلد که فرهنگ بزرگی در زمینه شناخت بیش از ۱۵۶۷۰ نفر از رجال و راویان احادیث است؛«فقه الشیعه»، در ۵ جلد، در فقه؛«مصباح الاصول»، در ۲ جلد، در اصول استدلالی؛«اجود التقریرات»، در تقریرات دروس مرحوم میرزای نائینی، در ۲ جلد؛ گوشه ای از مجموعه عظیم نوشتارهای این مرد بزرگ دانش وقلم می باشد.
هر مرجع وعالم علوم دینی در زندگی خویش ویژگی هایی دارد و این فقیه مبتکر، علاقه بیشتری به تدریس و تألیف و تربیت استاد و فقیه داشته است، از این جهت می بینیم که در این مدت ۷۰ سال (۱۳۴۰ ـ ۱۴۱۰ هـ ق) که قدرت و توانائی تدریس داشت، صدها مجتهد مطلق و استاد ارزنده که هر یک در قامت یک رهبر فکری در حوزه فقهی شیعه نمودار گشته اند، در پیرامون خود پرورش داد و هم اکنون عده ای از آنان در نجف ، بلاد عراق ، ایران ، پاکستان و کشورهای دیگر عهده دار وظائف سنگین هستند و برخی از آنان در راه اعتلای دین وعلوم دینی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند و غالب آنان دروس استاد خویش را به رشته تحریر در آورده اند که شرایط حاکم بر عراق اجازه طبع اغلب آنها را نداده است. اما در عین حال، در قلمرو «اصول» و «فقه» از این استاد بزرگ آثار زیادی چه به قلم خویش و چه به قلم شاگردانش منتشر شده که بدون اغراق باید گفت که در تاریخ مرجعیت شیعه بی نظیر است.از این روی بعضی از فحول علم ودانش او را “اعلم فقهای عصر غیبت ” بشمار می آورند ودایره علمی اورا ستوده اند.
وی یک فقیه ایستا ومحصور در کتاب وتدریس نبود ودر کنار فقاهت ومرجعیت آثار ارزشمند و کمنظیری به جهان اسلام ارائه نمود او با دستور تأسیس مراکز فرهنگی و تبلیغی و خدمات اجتماعی، چون: مدرسه و کتابخانه حضرت آیتالله خویی در مشهد؛ مدینه العلم حضرت آیتالله خویی در قم؛ مدرسه دارالعلم آیتالله خویی در نجف اشرف.همچنین موسسات علمی شیعی در بمبئی هند، بانکوک، داکا، پاکستان، مالزی، بیروت، نیویورک، لندن، اندونزی، فرانسه، لوسآنجلس و دیگر نقاط جهان، درجهت تبلیغ مذهب تشیع در جهان کوشش نمودوبا این آثار”اعتقاد به درست بودن آنچه می اندیشد” را به نمایش گذاشت.مناظرات او با سران مسیحیت ویهود وهمچنین عالمان فرق مختلف نیز تلاشی در جهت رساندن پیام اسلام واقعی به اقصی نقاط جهان وجهان فکر واندیشه بود.او با تسلط کامل مبانی شریعت را منتقل می نمود در یکی از سفرها، یکی از مفتیان اهل تسنن در مناظرهای که برگزار شده بود، به ایشان گفتند که شما خیلی خوب به مبانی علمی و فتوای اهل تسنن آگاهی دارید. آقا نیز در جواب گفتند که من می توانم بگویم که بیشتر از ابو حنیفه مبانی فقهی شما را بلد هستم. دکتر تیجانی در تالیفاتش ذکر می کند که از یکی از عوامل مؤثر در استبصارش ملاقات وی با مرحوم آقا و مباحثات مطرح شده بوده است. همچنین یکی از افتخارات آقای طنطاوی، شیخ الازهر این بود که خود عنوان می کرد که دو سال شاگرد آقا بوده است و وقتی مرحوم آقا درس تفسیر می دادند، ایشان استاد دانشگاه بصره بوده، از بصره به نجف می رفته که در درس تفسیر مرحوم آقا شرکت کند.
اوبا این مقام شامخ علمی ونفوذ بی مثالش در جهان شیعه واسلام در سلوک وروش زندگی نیز نمونه واُسوهای اخلاقی به شمار میرفت. دکتر ابوالقاسم گرجی که خود از شاگردان او به شمار می امد می گوید: آیت الله العظمی خویی صرف نظر از مقام ممتاز علمی، مردی بودند وارسته، باتقوی، سلیم النفس، مخلق به اخلاق فاضله و عادل به تمام معنای کلمه.
رقم این سطور معتقد است در راس تمامی محاسن اخلاقی وفضایل والای روحی او زهد وساده زیستی او توام با قدرت ومکنت دنیائی درخشندگی خاص دارد.او بعد از درس خود که صدها مجتهد افتخار حضور در آن را داشتند خاضعانه به منزلش می رفت ،از گاوش شیر می دوشید وبا دستان خود ماست مایه می زد وبا مختصری غذا سر می نمودوزاهدانه طی عمر می کرد واین در حالی بود که پادشاهان در محضر او کوچکی می کردند. این صفات انسانی است که از او “مردی از تبار سلمان”ساخته است.
آیت الله العظمی خویی که عمر ارزشمند خویش را در راه نشر معارف اسلام و قرآن گذراندند، سرانجام در روز شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۷۱ ش (مطابق با ۸ صفر ۱۴۱۳ ه··) در کوفه دارفانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت وپیکر رنجور وسختی کشیده اش، غریبانه و شبانه پس از نمازآیت الله العظمی سیستانی در مسجد «الخضراء» در صحن مطهر امام علی (ع) نجف اشرف به خاک سپرده شد. با انتشار خبر رحلت این مجتهد و عالم برجسته جهان تشیع، در همه نقاط جهان اسلام، مراسم عزاداری برگزار گردید ودر غم از دست دادن “مردی از تبار سلمان”به سوگ نشستند.
چرا او را “از تبار سلمان” می دانیم.
عَنْ مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیهالسلام: مَا أَکْثَرَ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ!
فَقَالَ: لَا تَقُلْ «سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ» وَ لَکِنْ قُلْ «سَلْمَانُ الْمُحَمَّدِیُّ»؛ أَ تَدْرِی مَا کَثْرَهُ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ: لَا
قَالَ: لِثَلَاثٍ؛أَحَدُهَا: إِیثَارُهُ هَوَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام عَلَى هَوَى نَفْسِهِوَ الثَّانِیَهُ: حُبُّهُ الْفُقَرَاءَ وَ اخْتِیَارُهُ لَهُمْ عَلَى أَهْلِ الثَّرْوَهِ وَ الْعُدَدِوَ الثَّالِثَهُ: حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ؛ إِنَّ سَلْمَانَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِین.
نگو سلمان فارسی، بلکه بگو سلمان محمدی. آیا می دانی که چرا سلمان را زیاد یاد می کنم؟ گفتم: نه. فرمود: برای سه خصلت (که در سلمان بود) ۱٫ خواست امیر المؤمنین را بر خواست خود ترجیح می داد ۲٫ فقرا را دوست داشت و آنها را بر اهل ثروت و دارایی ترجیح می داد ۳٫ به علم و عالمان عشق میورزید. همانا سلمان بنده صالحِ حق گرای مسلمان بود و از مشرکین نبود).»امالی شیخ طوسی/ص۱۳۳)
وجود همین خصال در مثل یونس بن عبدالرحمن وابوحمزه ثمالی باعث می شود معصومین ما انها را با سلمان مقایسه نمایند وجایکاه رفیع سلمان را بدانها اختصاص دهند.حال که به زندگی سراسر تلاش علمی وعملی بزرگ مردی چون آیت الله العظمی خوئی نیک می نگریم این اوصاف را در او تبلور یافته می بینیم پس به جرات او را “مردی از تبارسلمان” خطاب می کنیم.
صبح امید