01 شهریور 1401
شهید لاجوردی: تروریسم با نصیحت ریشهکن نمیشود
اشاره:
متن پیش رو مصاحبه خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی با شهید سید اسدالله لاجوردی دادستان وقت انقلاب تهران در مورد پیامدهای آزادی زندانیان وابسته به گروهک های تروریستی است که در رأس آنها گروهک سازمان مجاهدین خلق قرار داشتند. همچنین شهید لاجوردی دیدگاه خود را درباره بالا رفتن آمار ترورها در جامعه توسط زندانیان آزاد شده گروهکهای تروریستی مطرح کرده است.
در این مصاحبه خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی ابتدا می پرسد: قبل از اینکه افراد این گروهها آزاد بشوند آماری که از فعالیتهای ضدانقلابی آنان داشتیم نشان میداد که فعالیتهایشان کاهش یافته بود و موقعیت آنها هم متزلزل بود ولی بعد از آزادی بنظر میرسد فعالیت آنها شدید شده و روزی نیست که چند تن از برادران حزباللهی ما را ترور نکنند. آیا فکر نمیکنید آزادکردن اینها آن هم با این وسعت کمی عجولانه بود؟ و دادستانی برای جلوگیری از فعالیت تروریستی اینها چه برنامهای دارد؟
آقای لاجوردی در پاسخ گفت: درست انگشت گذاشتید روی مسألهای که ما با آن همیشه مواجه هستیم. با کمال تأسف آنچه که گفتید واقعیت دارد. جوّی آفریدند که در آن جو حتی آن کسانی هم که با آزادی این افراد مخالف بودند بالاخره تحت تاثیر این جو مجبور شدند تعدادی را آزاد کنند. دادستان تهران سپس گفت گزارشی ما داریم که صد نفر از توبهکردههای آزادشده به تروریستهای جنگل پیوستند و الآن در آنجا مشغول سازماندهی هستند. من یک مورد را باید بگویم. یکی از همین منافقین در زندان بود و پدر و مادرش عجیب اصرار داشتند که این شخص آزاد شود و بالاخره چون یک شخص محترمی بود و با فشار زیادی که میآوردند با کفالت پدرش آزاد شد و شاید پدرش هنوز نمیداند پسرش دچار چه سرنوشتی شد. این پسر بعد از اینکه پدر و مادرش او را با اصرار زیاد از دست ما بیرون آوردند، رفت مجدداً به سازمان پیوست. البته اینجا تعهد داد، اما متأسفانه علیرغم تعهدش مجدداً وقتی بیرون رفت به سازمان پیوست و اسلحه بدست گرفت و مردم بیدفاع را مورد حمله قرار داد، اما خوشبختانه بدست مردم حزبالله مجددا دستگیر شد. وی زمانی که به چنگال عدالت مردم میافتد، مردم آنقدر این را زده بودند که یک نقطه سالم در بدنش نبود و او را سیاه کرده بودند و وقتی اینجا به هوش آمده بود میگفت نمیدانم چقدر طول کشید و بعد هم بر اثر همان ضربات و سیانوری که خورده بود به درک واصل شد.
خب ببینید این همه که پدر و مادرها اصرار میکنند برای آزادی این افراد، من پیامم به پدر و مادرها این است که اینقدر اصرار نداشته باشید؛ این جوانهای ناپخته تحت القائات شیطانی همان خناسهایی قرار گرفتهاند که جز کشتار انسانها هدفی ندارند. شما میروید پیش مقامات امنیتی گریه میکنید و برادران روحانی ما هم مظهر عطوفت واسعه الهی هستند؛ وقتی شما التماس می کنید دلشان به رحم میآید و دستور آزادی صادر میکنند. نتیجهاش این میشود که وقتی از زندان آزاد میشوند یا میروند به گروه جنگل میپیوندند و مردم و حزبالله را میکُشند و به درک واصل میشوند یا میبینید توی خیابانها حزباللهیها را میکُشند و دستگیر میشوند و آنقدر از مردم کتک میخورند تا می میرند. آخر ای پدر و مادر این اصرار برای چیست؟ ای مادری که تسلط بر فرزندت نداری، یک مقداری عاطفه پدر و مادری را کنترل کن. یک مقداری به فکر اسلام و انقلاب باش و اینقدر اصرار در آزادی فرزندانی که تو نتوانستی آنها را تربیتشان کنی نداشته باش. اگر تربیت میتوانستی بکنی به دام این گروهکهای ضد خدا و ضد خلق نمیافتادند. این اصرار تو مانند دوستی خاله خرسه میماند. تو میخواهی فرزندت آزاد بشود، ولی این امر به دنبالش نابودی فرزندت و تعدادی از برادران حزباللهی است. آخر چرا اینکار را می کنید من باز هم به پدر و مادرها میگویم که بر احساسات خودشان غلبه پیدا کنند. بگذارند این بچهها اینجا بمانند، سالمتر باقی میمانند. هرکس از زندان آزاد شده، بالاخره باز پس از مدتی بدست برادران کمیته و سپاه دستگیر شده و به اوین آمده و چه بسا حکم اعدام هم برای آنها صادر شده. بگذارید اینها اینجا بمانند، شاید تغییر درشان بوجود بیاید. آن زمان که ما احساس بکنیم اینها تغییری درشان بوجود بیاید، قبل از اینکه شما بگویید، آزادشان خواهیم کرد. اما متأسفانه فشارهایی که به مقامات مسئول مملکتی میآورند، آنها هم بر ما فشار میآورند و ما را وادار میکنند که عدهای از زندانیان که هیچ اعتقادی به آزادیشان نداریم و آزادکردن اینها را خیانت به اسلام و مسلمین میدانیم؛ اینها را آزاد کنیم و این از نظر ما کاری است بر خلاف مصلحت انقلاب. اما خب چه میشود کرد و متأسفانه جوی که حاکم کرده بودند این بود و با فشارهایی که به دادسراها و دادگاههای انقلاب وارد میکردند، یک تعداد از اینها آزاد شدند و اینها همانهایی هستند که رفتند بیرون و به سازمان پیوستند و این ترورها غالباً به دنبال همین آزادیهاست. امیدواریم که مسئولین مملکت یک مقدار به فکر مردم حزبالله بیفتند و دیگر دستور آزادی صادر نکنند و پدر و مادرها هم یک مقدار به فکر انقلاب باشند.
دادستان تهران سپس درباره حادثهای که چند روز پیش در میدان رشدیه اتفاق افتاد و طی آن یک روحانی و یک بانوی رهگذر شهید شده بودند گفت: وقتی تروریست این حادثه را آوردند پیش ما، از او پرسیدیم کسی را که ترور کردی کی بود؟ میگوید نمیدانم، دیدم عمامه سرش بود. گفتیم خب مگر او را شناسایی کرده بودی؟ گفت نه، من چون دیدم عمامه دارد، زدم! گفتم خب آن زن بیچاره را چرا کشتی؟ گفت: «برای اینکه او هم گفت آی منافق» ؛ خب...یک زن حامله را میزند بچه در شکمش و خودش و بچه در بغلش شهید میشود. آخر این چه نوع قضاوتی است؟ این چه نوع انسانیت است من نمیدانم. این پدر و مادری که اینقدر بر آزادی بچهاش اصرار دارد، معنای این آزادی چیست؟ معنای آزادی این است که برود انسانهای بیگناه را بکُشد. اگر تو اصرار کردی و بچه تو از زندان آزاد شد و رفت مرتکب جنایتی شد، تو هم در آن جنایت و قتل شریکی. ذهن مقامات قضائی را اینقدر مشغول به این توصیهها نکنید. اگر میدانید توصیهی به ناحق بر خلاف دستورات مذهب است، چرا توصیه میکنید؟
دادستان تهران سپس خطاب به والدین گفت: چرا دنبال فرزند تروریست خود راه میافتادی و وقت مقامات امنیتی و مسئولین مملکت را می گیری تا آنها ناچار بشوند دنبال آزادی فرزند تو حرکت کنند. این کار بر خلاف مصالح اسلامی است. اینکارها را نکنید، خداوند در آن دنیا عقابتان خواهد کرد. شما ای پدر و مادرها که این همه احساسات در رابطه با فرزندت داری، چرا در مورد اطفال و پیرمردان و پیرزنان و مردم مسلمان بیدفاع هیچ احساسی نداری؟ این چه نوع انسانیت است؟ این چه نوع اسلامیت است؟ یک مقدار به فکر اسلام و مسلمین باشید و دست از توصیه بردارید. امیدوارم مقامات مسئول مملکت هم این واقعیات که در جامعه میگذرد برایشان سرمشق و پند و اندرز باشد. ما باید بگوییم با کمال تأسف مواردی داریم که اگر مردم ایران بدانند فریاد برمیآورند. متهمی را به 15 سال زندان در رابطه با منافقین محکوم میکنند، بعد این را میفرستند به زندان اوین یا قزل حصار مشغول تحمل کیفر میشود. هنوز شش ماه نگذشته از کمیسیون عفو تقاضای عفو میکنند و اسمش را در لیست عفو میگذارند. زندانی 15سال حبس را به 6 ماه زندان کشیدن عفو میکنند. آخر این چه نوع قضاوت است؟ اگر واقعاً باید حکمی که دادی مطابق با واقعیت باشد و حقش بوده است، پس تو چه میدانی در زندان چه کرده؟ تو از کجا میدانی توبه کرده است؟ فقط همینقدر روی اسم نگاه میکنی و 15سال زندان را به هیمن سادگی به آزادی تبدیل میکنی، این با کدام منطق و انقلاب سازگار است؟ این فرد جز این است که بعد از آزادی به تروریستها میپیوندد و باز هم خرابکاری میکند؟ آخر این با شئون قضا وفق نمیدهد وقتی که مثلاً حکمی صادر میشود و به زندانی، ابد میدهند یا 15سال یا 20 سال حبس میدهند؛ نه خود زندانی اعتقاد دارد که این زندان را خواهد کشید، نه خود دادگاه چنین اعتقادی دارد و نه زندانبان ما میتواند برنامهریزی کند برای این مساله. برای اینکه این زندانی، 20سال زندانی که گرفته هیچ تضمینی نداردکه حتی یکسال زندان بکشد. آیا این تضعیف قضاوت در اسلام نیست؟ آیا این بیپایگی و بیمایگی حکمها را نشان نخواهد داد که نه متهم باورش بیاید زندانی خواهد کشید، نه مسئول زندان اعتقاد داشته باشد که برنامهریزی بکند. این چه قضاوتی است؟ آن هم برای چه کسانی؟ گروههای فاسدی که همهشان باید قلع و قمع بشوند. وقتی با نظام جمهوری اسلامی مبارزه مسلحانه میکنند و بنابر دستورات مذهبی، محاربند و باید همهشان اعدام شوند؛ تلاش در این میکنیم که اینها را آزاد کنیم.آیا این خدمت به انسانیت و بشریت است؟ آیا آزاد کردن یک قاتل و جانی و یک تروریست از زندان به معنای هدر دادن خون مردم بیگناه نیست؟ ما فکر میکنیم باید از بشریت و انسانیت حمایت کرد، اما مصداق انسانیت را گم کردهایم. آن تروریستی که آدم میکُشد و در اتوبوس زن و بچه را میسوزاند، او که بشر و انسان نیست.
چرا به عکس شده قضایا؟ چرا وقتی یک حزباللهی ترور میشود خم به ابرویمان نمیآید، اما وقتی یک تروریست را میگیرند از اکناف و اطراف توصیه میآید؟ آخر این هم اسلام است؟ این مسلمانی است؟ این قضاوت است؟ والله خدا در آن دنیا پدر ما را درخواهد آورد. اگر قرار باشد ما اینچنین در محور توصیههای اقوام و دوستان نرمش نشان دهیم و احکام الهی را نادیده بگیریم، خداوند از ما نخواهد گذشت. طبق آیه قرآن که میفرماید «مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللّه فاولئک هُم الکافِرون» اگر ما میدانیم یک فرد تروریست است و با علم به این که او تروریست است، اگر من حکم کنم که او را آزاد کنیم، حکم به غیر ما انزلالله کردهام. اگر من با علم به اینکه او جزو گروهکها و ترویست است و حکم آزادیاش را بدهم، من حکم به غیر ما انزلالله کردهام و من فاسق و کافرم. اینها برای خواندن و گفتن که نیست؛ قرآن برای سعادت انسانهاست و با کمال تأسف اوجگیری این ترورها درست در رابطه با این آزادیهاست؛ چرا که در تحلیل های درون گروهیشان هم اینچنین آورده بودند که «موقعیت کنونی رژیم جمهوری، درست به گونهی پایان حکومت پهلوی است که ناچار شد زندانی ها را از زندان آزاد کند. رژیم پهلوی نه به خاطر ماهیت انساندوستیاش زندانی ها را آزاد کرد، بلکه به دلیل این بود که توان مبارزه با نیروهای مردمی را نداشت. بنابر این ناگزیر شد درِ زندانها را باز کند و آنها را آزاد کند و آزاد کرد و اینها بدلیل ضعفش بود و حالا نظام جمهوری[اسلامی] هم درست در همان شرایط قرار گرفته و چون در آن شرایط هست شما را آزاد میکند. بنابر این باید با تمام توان مبارزه کنید که مرگش نزدیک است.» خب این تحلیل سازمان است؛ من و توی مسلمان هم این آتو را بدست دشمن میدهیم. شما به خاطر اینکه عطوفت و مهربانی دارید میگویید اینها شاید آزاد بشوند، درست میشوند. او تحلیل میکند که تو در موضع ضعف هستی و هوادار سادهاندیش هم باورش میآید و فکر میکند دولت جمهوری اسلامی ضعیف شده و توان مبارزه با آنها را ندارد و باید از بین برود و این نفسهای آخرش هست، بعد آن وقت به جان مردم میاندازدش. خب آیا این آزادکردنها، درست خواست دشمن نیست؟ و آیا ما باید مجری خواست دشمن باشیم و تحت عنوان عفو اینها را از زندان آزاد کنیم؟
مگر امام فرمودند گروهک ها را آزاد کنید؟ امام فرمودند مادون گروهک های فاسد. چرا این جمله امام را درنظر نمیگیریم؟ امام موقعی که دستور عفو فرمودند، مادون گروهک ها را فرمودند و در مطبوعات هست؛ ولی ما متأسفانه اینها را نادیده میگیریم و بلافاصله تقاضای عفو برای کسانی که این همه جنایت نسبت به مردم کردند میکنیم و کار خود را به امام نسبت میدهیم. آیا این درست است؟ آیا امام راضی هستند که این گروهک هایی که این همه جنایت کردند اینها را ما دستمزد هم به آنها بدهیم و از زندان آزاد کنیم؟ به نظر من این برخلاف انقلاب و مصالح مردم است و من از مردم میخواهم اگر مخالف آزادی اینها هستند، اعتراضشان را به گوش مسئولین مملکت برسانند و از مسئولین بخواهند این گروهک های تروریست ضد بشر را از زندان آزاد نکنند. آخر مردم ما باید یک مقدار احساس امنیت بکنند و مگر میشود در حکومتی که اینهمه قدرت دارد و این همه نیروی عظیم مردمی پشتیبانش هستند، مردم به خاطر چهارتا بچهی نفهم، شب در خانه ناراحت باشند و آسایش و امنیت نداشته باشند، از ترس اینکه مبادا یک اسلحه بدست خائنی، درِ خانهاش را بزند و مورد حمله قرار بگیرد و کشته بشود؟ آیا مسئولیت اینها به عهده ما نیست و امنیت مملکت به عهده ما نیست؟ آیا در مقابل خون ناپاک و نجس این همه گروهک ها مسئولیم که از آنها حمایت کنیم و جلوی اعدام آنها را بگیریم؟! و باید بگویم اگر یک نفر، 6 پاسدار را ترور کرد باز هم عفو شود؟! این وظیفهی اسلامی من و شماست؟! یا وظیفهی ما حمایت از خون مردم حزباللهی است؟ ما چه امانی میتوانیم به تروریسم بدهیم؟ چرا بدهیم؟ اگر امان قرار است بدهیم، به مردم حزباللهی بدهیم. بگذاریم امنیت در بین مردم حزباللهی باشد و امنیت را از این گروهک ها سلب کنیم.
به عقیده من هیچ یک از افراد این سازمان ها نباید احساس آرامش در این مملکت داشته باشند. همیشه باید مضطرب و در وحشت باشند. امنیت باید باشد، اما نه برای گروهک ها؛ فقط برای مردم ایران و مردم حزبالله و هر چه وحشت و ترس و رعب است باید برای این گروهک ها باشد. درست بر عکس آنچه دیگران میگویند که این گروهک ها هم از اعضای همین جامعه هستند و باید در امنیت باشند. ولی نخیر، اینها دشمنانِ این جامعهاند و غدههای سرطانی این جامعهاند. اینها باید در کمال رعب و وحشت به سر ببرند و یک خواب خوش[نداشته باشند] و یک قطره آب خوش نباید از گلویشان پایین برود و مردم حزباللّهی باید در کمال آرامش به سر ببرند، و این هم هیچ چارهای نیست، مگر اینکه ما تروریسم را در این مملکت از بین ببریم و تروریسم هم با نصیحت ریشهکن نمیشود.
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی؛ 29 اردیبهشت 1361