29 مرداد 1392

آموزگار : هویدا چوب لای چرخ دولت من می‌گذارد


آموزگار : هویدا چوب لای چرخ دولت من می‌گذارد

در پیش درآمد طوفان و به هنگامی که دیوار سکوت شکسته شده و آموزگار، بی‌خبر از امر سیاست، با اعلامیه‌ها و شب‌نامه‌ها و نوارها و تظاهرات، البته گاه و بیگاه، روبرو شده بود و دولت او با مسایلی روبرو بود که در طول سیزده سال نخست‌وزیری هویدا خبر و اثری از آن نبود، در پشت پرده و در گفتگوهای خصوصی میان رجال، که با ناباوری چشم بر فضای تازه داشتند، حرفها بی‌پرده مطرح می‌شد و هر کس در جستجوی یافتن علت این موج تازه برخاسته بود. در همین ایام و در زمانی که سال 56 داشت تمام می‌شد بین من و آموزگار ملاقاتهایی دست می‌داد و هم او هر وقت مرا می‌دید و صحبت تشنج‌ها و ناآرامی‌ها در میان می‌افتاد به تأکید و مکرر می‌گفت: احمد این کارها را هویدا می‌کند و اوست که دارد چوب لای چرخ دولت می‌گذارد. خوب به خاطرم هست که در هر دیداری حرف من این بود که این مسایلی که دارد شروع می‌شود تا دیر نشده باید جلو آن گرفت و اعتقاد من بر آن بود که دولت در پیشگیری و چاره‌جویی اهمال می‌کند. و باز خوب به خاطر دارم که یک بار به اعتراض به ‌آموزگار گفتم که چرا پول بعضی از آقایان روحانیون را که از اوقاف دریافت می‌کرده‌اند قطع کرده‌اید؟ و آموزگار گفت: آن پول را ساواک قطع کرده و به من ربطی ندارد  و دوباره همان مطلب همیشگی خود را درباره علل شلوغی‌ها تکرار کرد که این هویدا است که در مقام وزارت دربار و به سابقه اختلاف دیرین و با استفاده از عوامل و دوستانی که دارد اسباب دردسر دولت را فراهم می‌آورد. احتمالاً در آن موقع نظر آموزگار به همان نامه معروفی بود که به امضای «رشیدی مطلق» در اطلاعات چاپ شده بود. به هر حال برای آموزگار قطعی بود که در جنگ قدرتی که بین او و هویدا در جریان بود و سابقه طولانی هم داشت دست هویدا در آن تشنج‌آفرینی‌ها در کار است. به همین خاطر بود که من مصمم شدم در فرصت مناسب مسئله را با هویدا مطرح کنم و بگویم در فضای تازه که در مملکت پدید آمده است این کارها همه را غرق می‌کند و دود آن به چشم همه خواهد رفت.
در عید 1357 که شاه و فرح در کیش بودند و هویدا هم در آنجا بود و خود من هم بودم یک روز در ویلای اختصاصی شاه، من و هویدا در اتاقی تنها شدیم و به خاطرم هست که شاه نیز در اتاق مجاور در استراحت بود. آن روز، در فرصتی که پیش آمده بود رک و بی‌پرده به هویدا گفتم که آموزگار عقیده دارد که شما چوب لای چرخ دولت او می‌گذارید و به گمانم حرفش بی‌پایه هم نیست‌، و گفتم این کارهایی که می‌کنید عاقبت خوشی ندارد و می‌بینید که رفته رفته دارد دامنه تشنج‌ها وسیع و گسترده می‌شود. هویدا با همان ژست‌های همیشگی‌اش بدون اینکه درصدد تکذیب برآید گفت: خیالت راحت باشد، این حوادث زودگذر است و در ایران دو نفر هم با هم جمع نمی‌شوند که اتفاق و اتحادی داشته باشند، بگذارید مردم ‌آزاد باشند و حرفشان را بزنند، این کارها خطری نخواهد داشت. در آخر سر هم مثل آنکه سودایی در سر داشته باشد گفت: تو بیا در دسته من. عجبا که نه آنروز نه هیچ وقت دیگر نتوانستم به او و برخی دیگراز رجال دربار که خیالشان هنوز آسوده بود حالی کنم که همه قرائن نشان می‌دهد مملکت دارد از دست می‌رود و باید کاری کرد و تا دیر نشده جلو تشنج‌ها را گرفت و در این شرایط جای این اختلاف بازی‌ها نیست.
آن روز البته من نتوانستم هویدا را متقاعد کنم و او بر عقیده‌اش ماند که مردم با هم وحدت ندارند و این مسایلی هم که پیش آمده عارضه زودگذری است . بازی روزگار را ببین که برای این که خلاف این حرف بر وی ثابت شود به یک سال نکشید که هویدا سر را باخت. و نه تنها هویدا که بسیاری دیگر که در آن بحبوحه بحران به فکر تصفیه حسابهای شخصی و خصوصی خود بودند و به گمان آن‌ها نه آخوند آدم بود و نه مردم! و سرانجام هم در حالی که دولت و دربار در خواب غفلت بودند موج مخالفت‌ها هر روز بالا گرفت و کار بدانجا رسید که دولت آموزگار نتوانست در برابر امواجی که برخاسته بود مقاومت و مقابله کند و راه حلی به دست دهد و ناگزیر از کار برکنار شد و شریف امامی به جای او منصوب گردید.

پی نوشت :
1 -  منظور پولی است که در سالهای پس از قیام 15 خرداد 1342، از بودجه سرّی نخست‌وزیری به برخی وعاظ السلاطین، به ویژه شریعتمداری پرداخت می‌شد تا از این طریق راه توسعه نفوذ این دست‌ روحانی نمایان در قبال مرجعیت همه‌گیر امام خمینی (ره) هموار شود. ارتشبد فردوست در خاطراتش به صراحت می‌نویسد که آموزگار شخصاً این رقم را «خط زد و گفت: من پول مفت به کسی نمی‌دهم!» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،ج1، ص 574). فردوست این اقدام آموزگار را دلیل غرور وی و عدم احساس خطر از سوی روحانیت در آن مقطع می‌داند. این خود دلیل بارزی است که در «فضای باز سیاسی» کارتر، هیچ تصوری از خیال بروز یک انقلاب اجتماعی به رهبری روحانیت وجود نداشت. معهذا، با آغاز انقلاب، سیل مجدِّد پول، توسط جعفر بهبهانیان معاون مالی دربار، به سوی روحانی نمایان مرتبط با شاه به راه افتاد.


کتاب پس از سقوط : سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی/ خاطرات احمد علی‌مسعود انصاری. منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385